negar92
04-14-2012, 08:47 PM
قسمتی از شعر صدای پای آب اثر سهراب سپهری به انگلیسی
It is not our business to fathom the mystery of rose,
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ ،
Perhaps our business is
کار ما شاید این است
To float within the magic of rose.
که در افسون گل سرخ شناور باشیم .
Camp behind wisdom.
پشت دانایی اردو بزنیم .
Wash our hands in the ecstasy of leaf and waling to the table.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم .
And be born again when the sun rises in the mornings.
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم .
Let’s allow out excitement to fly.
هیجان ها را پرواز دهیم .
Let’s pour water upon the perception of space, color’s, sound and the window of flowers.
روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم .
Let’s set heaven between 2 syllables of existence.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی .
Let’s is fill and empty our lungs with eternity.
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم .
Let’s lift down the burden of knowledge from the shoulders of the swallow.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم .
Let’s take back our name from the cloud, from the plane, tree, mosquito, summer.
نام را باز ستانیم از ابر ، از چنار ، از پشه ، از تابستان .
Let’s mount to the high of kindness of the wet feet of the rain.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم .
Let’s open the door to mankind, light, plants and insects.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم .
Our business is perhaps
کار ما شاید این است
To run between the lotus flower and century
که میان گل نیلوفر قرن
After the sounds of truth.
پی آواز حقیقت بدویم .
It is not our business to fathom the mystery of rose,
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ ،
Perhaps our business is
کار ما شاید این است
To float within the magic of rose.
که در افسون گل سرخ شناور باشیم .
Camp behind wisdom.
پشت دانایی اردو بزنیم .
Wash our hands in the ecstasy of leaf and waling to the table.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم .
And be born again when the sun rises in the mornings.
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم .
Let’s allow out excitement to fly.
هیجان ها را پرواز دهیم .
Let’s pour water upon the perception of space, color’s, sound and the window of flowers.
روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم .
Let’s set heaven between 2 syllables of existence.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی .
Let’s is fill and empty our lungs with eternity.
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم .
Let’s lift down the burden of knowledge from the shoulders of the swallow.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم .
Let’s take back our name from the cloud, from the plane, tree, mosquito, summer.
نام را باز ستانیم از ابر ، از چنار ، از پشه ، از تابستان .
Let’s mount to the high of kindness of the wet feet of the rain.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم .
Let’s open the door to mankind, light, plants and insects.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم .
Our business is perhaps
کار ما شاید این است
To run between the lotus flower and century
که میان گل نیلوفر قرن
After the sounds of truth.
پی آواز حقیقت بدویم .