O M I D
04-09-2012, 08:50 PM
پدر فراموششده که فقر در برابر ایثار او زانو زد !
http://pnu-club.com/imported/2012/04/256.jpg
بابا مهربان شیرمردی بود که تنها نامش در لیست پرونده فرزند شهیدش قید شده و به غیر از پنج نفر از اعضای خانواده اش که در کنارش بودند، بی نام و نشان در این شهر زندگی کرد.
مهر:بابا مهربان؛ نگاههای پرمهر اما رنجورت از چه سخن می گفت، حتی دیوارهای خانه محقرت با آن سقف ترک خورده راز نگاههایت را می دانست اما کسی نخواست در این دیاری که به فراموش کردن مهربانان عادت دارد متن نگاههای تو را بخواند. شاید انتظار روزی را می کشیدی که فرزند شهیدت دست تو را بگیرد و از این دیار فراموش شده رهایت کند!
http://pnu-club.com/imported/2012/04/257.jpg
بابا مهربان شیرمردی بود که تنها نامش در لیست پرونده فرزند شهیدش قید شده و به غیر از پنج نفر از اعضای خانواده اش که در کنارش بودند، بی نام و نشان در این شهر زندگی کرد، قرار بود قصه پر رنج بابا مهربان را بازگو کنیم که خبر آمد به دیار باقی پیش فرزند شهیدش پر کشیده پس به یاد او این گزارش را می خوانیم.
برای دیدنش بعد از کلی گشتن در کوچه پس کوچه های باریک و درهم ریخته محله وحدت در منطقه سلمان آباد از مناطق حاشیه ای و فقیر به خانه ای رسیدم که در دل دیگر خانه های قد کشیده گم شده بود، «بختیار مهربان» تنها کسی بود که باید ملاقات می کردم تا کمی از فرزند شهیدش برای ما بگوید. اما او نه قدرت حرکت داشت و نه توانایی شنیدن و حرف زدن. نگاههای پر مهر ولی رنج کشیده اش وادارمان کرد که به جای فرزندش شهیدش «قوتاز مهربان» از خود او و نامهربانیهایی که در حقش روا شد، بنویسم.
از مردی که با جسمی نحیف اندام و رنجور روی تخت آهنی زنگ خورده و کهنه در گوشه ای از اتاق کوچک با دیوارهایی که رنگ زغال به خود گرفته، افتاده بود. دانه های تسبیح روی دستان لاغر و استخوانی اش به سختی جابجا می شد، از عمق نگاهایش می شد فهمید تا کنون کمتر کسی پیدا شده که بگوید پدر حالت چطور است؟ کم و کسری نداری؟ تو که تنها پدر شهید و بقیه اعضای خانواده ات نیستی تو پدر یک ملتی چرا که شهید از آن این ملت است.
پسر دیگرش «قهرمان مهربان» به همراه زن و پنج فرزندش تنها کسانی هستند که مانند شمع به دورش می چرخند و فقر و نداری چیزی از گذشت و ایثار آنها در تیماری از پدر کم نمی کند.
قهرمان می گوید: پدرم بیشتر از پنج سال است که در اثر سکته مغزی قدرت تکلم و شنوایی خود را از دست داده حتی قدرت کوچکترین حرکتی ندارد، هر روز باید چند بار جابجایش کنم تا زخم بستر نگیرد، به خاطر اینکه در تمام ساعات شبانه روز باید مراقبش باشم، از کار بیکار شده ام و مشکل مالی ما دو چندان شده است.
تنها درآمد این خانه محقر از حقوقی ناچیزی که اداره بنیاد شهید به پدر شهید می دهد، تامین می شود. قهرمان می گوید: حقوق دریافتی نزدیک پنج میلیون ریال است که به پدر و همسر شهید به طور مشترک می رسد، بخشی از این مبلغ برای وامی که جهت معالجه پدرم گرفتم هر ماه کسر و مابقی نیز خرج دارو و وسایل مورد نیازش می شود.
خیلی از ما امروز مفهوم دیگری از خانواده شهید داریم خیلی راحت بعد از سالها پشت سرشان می گوییم «هر چه خواستند به آنها داده شده حتی بیشتر از حقشان» به خیال اینکه دیگر دینی بر گردن کسی ندارند به غیر از زخم زبان زدن کاری از دستمان بر نمی آید، اما نه اینکه اگر همین پدر شهید و پدرانی چون او نبودند و از فرزندشان نمی گذشتند، معلوم نبود چه سرنوشتی داشتیم؟
حمام؛ بزرگترین آرزوی خانواده شهید
عروس این خانواده و همسر قهرمان که بیشترین دغدغه زندگی اش تمیز بودن ملافه های پدر شوهر است
http://pnu-club.com/imported/2012/04/256.jpg
بابا مهربان شیرمردی بود که تنها نامش در لیست پرونده فرزند شهیدش قید شده و به غیر از پنج نفر از اعضای خانواده اش که در کنارش بودند، بی نام و نشان در این شهر زندگی کرد.
مهر:بابا مهربان؛ نگاههای پرمهر اما رنجورت از چه سخن می گفت، حتی دیوارهای خانه محقرت با آن سقف ترک خورده راز نگاههایت را می دانست اما کسی نخواست در این دیاری که به فراموش کردن مهربانان عادت دارد متن نگاههای تو را بخواند. شاید انتظار روزی را می کشیدی که فرزند شهیدت دست تو را بگیرد و از این دیار فراموش شده رهایت کند!
http://pnu-club.com/imported/2012/04/257.jpg
بابا مهربان شیرمردی بود که تنها نامش در لیست پرونده فرزند شهیدش قید شده و به غیر از پنج نفر از اعضای خانواده اش که در کنارش بودند، بی نام و نشان در این شهر زندگی کرد، قرار بود قصه پر رنج بابا مهربان را بازگو کنیم که خبر آمد به دیار باقی پیش فرزند شهیدش پر کشیده پس به یاد او این گزارش را می خوانیم.
برای دیدنش بعد از کلی گشتن در کوچه پس کوچه های باریک و درهم ریخته محله وحدت در منطقه سلمان آباد از مناطق حاشیه ای و فقیر به خانه ای رسیدم که در دل دیگر خانه های قد کشیده گم شده بود، «بختیار مهربان» تنها کسی بود که باید ملاقات می کردم تا کمی از فرزند شهیدش برای ما بگوید. اما او نه قدرت حرکت داشت و نه توانایی شنیدن و حرف زدن. نگاههای پر مهر ولی رنج کشیده اش وادارمان کرد که به جای فرزندش شهیدش «قوتاز مهربان» از خود او و نامهربانیهایی که در حقش روا شد، بنویسم.
از مردی که با جسمی نحیف اندام و رنجور روی تخت آهنی زنگ خورده و کهنه در گوشه ای از اتاق کوچک با دیوارهایی که رنگ زغال به خود گرفته، افتاده بود. دانه های تسبیح روی دستان لاغر و استخوانی اش به سختی جابجا می شد، از عمق نگاهایش می شد فهمید تا کنون کمتر کسی پیدا شده که بگوید پدر حالت چطور است؟ کم و کسری نداری؟ تو که تنها پدر شهید و بقیه اعضای خانواده ات نیستی تو پدر یک ملتی چرا که شهید از آن این ملت است.
پسر دیگرش «قهرمان مهربان» به همراه زن و پنج فرزندش تنها کسانی هستند که مانند شمع به دورش می چرخند و فقر و نداری چیزی از گذشت و ایثار آنها در تیماری از پدر کم نمی کند.
قهرمان می گوید: پدرم بیشتر از پنج سال است که در اثر سکته مغزی قدرت تکلم و شنوایی خود را از دست داده حتی قدرت کوچکترین حرکتی ندارد، هر روز باید چند بار جابجایش کنم تا زخم بستر نگیرد، به خاطر اینکه در تمام ساعات شبانه روز باید مراقبش باشم، از کار بیکار شده ام و مشکل مالی ما دو چندان شده است.
تنها درآمد این خانه محقر از حقوقی ناچیزی که اداره بنیاد شهید به پدر شهید می دهد، تامین می شود. قهرمان می گوید: حقوق دریافتی نزدیک پنج میلیون ریال است که به پدر و همسر شهید به طور مشترک می رسد، بخشی از این مبلغ برای وامی که جهت معالجه پدرم گرفتم هر ماه کسر و مابقی نیز خرج دارو و وسایل مورد نیازش می شود.
خیلی از ما امروز مفهوم دیگری از خانواده شهید داریم خیلی راحت بعد از سالها پشت سرشان می گوییم «هر چه خواستند به آنها داده شده حتی بیشتر از حقشان» به خیال اینکه دیگر دینی بر گردن کسی ندارند به غیر از زخم زبان زدن کاری از دستمان بر نمی آید، اما نه اینکه اگر همین پدر شهید و پدرانی چون او نبودند و از فرزندشان نمی گذشتند، معلوم نبود چه سرنوشتی داشتیم؟
حمام؛ بزرگترین آرزوی خانواده شهید
عروس این خانواده و همسر قهرمان که بیشترین دغدغه زندگی اش تمیز بودن ملافه های پدر شوهر است