ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پسر پاستوريزه!



tania
03-09-2012, 03:12 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

پدر و مادرم مرا به قول دوستانم «پاستوريزه» بار آورده بودند و وابستگي شديدي نسبت به خانواده ام داشتم. براي ادامه تحصيل مجبور شدم به دانشگاهي در يکي از استان هاي همجوار بروم. پس از گذشت چند ماه با دختري جوان از خانواده اي ثروتمند آشنا شدم. او که هم کلاسي ام بود با محبت هاي خودش، غم تنهايي را در وجودم از بين برد.
علاقه من به اين دختر روز به روز بيشتر شد و اوايل ترم دوم تحصيلي از پدر و مادرم خواستم به خواستگاري اش بروند. اما خانواده ام با انجام تحقيقات اوليه، مخالفت خود را اعلام کردند و گفتند اين دختر به درد تو نمي خورد ولي من به ارتباط مخفيانه خود با اين دخترخانم ادامه دادم. او که مي گفت قصد کمک دارد، پيشنهاد داد به عنوان نماينده توزيع و فروش کالاهاي شرکت برادرش در مشهد فعاليت کنم. دختر مورد علاقه ام با اين ترفند هفته اي يک بار چند کارتن کوچک را از طريق اتوبوس مسافربري مي فرستاد.
من نيز به پايانه مسافربري مي رفتم و کارتن ها را تحويل مي گرفتم و به نشاني موردنظر که فروشگاهي در يک مجتمع تجاري بود، تحويل مي دادم.
امروز که آمده بودم بسته ها را تحويل بگيرم پليس دستگيرم کرد و از داخل کارتن هاي مارک دار قطعات رايانه اي بسته هاي کريستال کشف شد. من به عنوان عضو باند قاچاق دستگير شده ام و نمي دانم چه خاکي بر سرم بريزم.