hasti-m
05-20-2009, 01:01 PM
سیمُرغ نام یکی چهرهٔ اسطوره ای-افسانهای ایرانی است. او نقش مهمی در داستانهای شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطورهای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را میپرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی میکند. به رستم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85) در نبرد با اسفندیار رویین تن (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB% 8C%D8%A7%D8%B1_%D8%B1%D9%88%DB%8C%DB%8C%D9%86_%D8% AA%D9%86&action=edit&redlink=1) یاری میرساند و... جز در شاهنامه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87) دیگر شاعران پارسیگوی نیز سیمرغ را چهرهٔ داستان خود قرار دادهاند. از آن دستهاست منطق الطیر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82_%D8%A7%D9%84%D8%B7%DB%8C% D8%B1) عطار نیشابوری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1_%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%A7% D8%A8%D9%88%D8%B1%DB%8C).
سیمرغ در دوره ساسانی
نشان سیمرغ (به انگلیسی:Senmurv) نگاره ایست با ساختاری پیچیده؛ مرغی افسانهای با دُم طاووس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3)، بدن عقاب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%82%D8%A7%D8%A8) و سر و پنجههای شیر. نشان سیمرغ در دوره ایران ساسانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86) بر بسیاری از جاها و ظرفها نقش بسته و شاید نشان رسمی شاهنشاهی ایران بوده باشد[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-.D8.AF.DB.8C.D9.88.D8.A7.D8.B1_.D8.A7.D9.81.D8.B1. D8.A7.D8.B3.DB.8C.D8.A7.D8.A8.D8.8C_.D9.85.D8.A7.D 8.B1.DA.A9.D9.88.D8.B3_.D9.85.D9.88.D8.AF.D9.87-0). نگارههای کشف شده بر بخش غربی دیوار افراسیاب (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1_%D8 %A7%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%A8&action=edit&redlink=1)[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-1)، در شهر سمرقند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%85%D8%B1%D9%82%D9%86%D8%AF)، شاه یا شاهزادهای را نمایش میدهند که همان طرح، همانند جامه خسرو پرویز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88_%DB%B2) بر دیوار طاق بستان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D8%A7%D9%82_%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86) ، روی جامه اش نقش بسته. پژوهشگر نگارههای دیوار افراسیاب، پروفسور مارکوس موده (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8% B3_%D9%85%D9%88%D8%AF%D9%87&action=edit&redlink=1)، (استاد انستیتوی باستانشناسی و هنر شرقی دانشگاه مارتین لوتر آلمان) در پژوهش خود یادآور شده که به دلیل وجود این نگاره بر پیکره خسرو بر طاق بستان، ممکن نیست نشانی ساده بوده باشد، او همچنین شبیه بودن کلاه در این دوپیکره را دلیل دیگری بر مهم بودن شخصیت گمنام نقش بسته بر دیوار افراسیاب میداند و در ادامه به این نتیجه رسیده که نگاره سیمرغ، به احتمال بسیار پیکر یزدگرد سوم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DA%AF%D8%B1%D8%AF_%DB%B3) آخرین شاه ساسانی را نشان میدهد[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-.D8.AF.DB.8C.D9.88.D8.A7.D8.B1_.D8.A7.D9.81.D8.B1. D8.A7.D8.B3.DB.8C.D8.A7.D8.A8.D8.8C_.D9.85.D8.A7.D 8.B1.DA.A9.D9.88.D8.B3_.D9.85.D9.88.D8.AF.D9.87-0)، چون تاریخ تقریبی ساخت آن نگارهها با سالهای پایانی شاهنشاهی ساسانی منطبق، و همچنین از بین یکصد پیکره نقش بسته بر آن دیوار، تنها یک نفر جامه اش به این نشان آراستهاست. جامه ابریشمی (یا کفتان) دیگری از پایان دوره ساسانی در موزه سرنوچی پاریس با همان نقش به نمایش گذاشته شده. شماری تکه پارچه ابریشمی، کاشیها و ظرفهای سیمین و زرین آن دوران نیز، سیمرغ را در همان قالب و همان نقش نشان میدهند.
پیشینه
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Saena.jpg) [/URL]
نقش سیمرغ بر بشقاب نقرهای، عصر [URL="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86"]ساسانیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Saena.jpg)
پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان میرسد. آن چه از اوستا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7) و آثار پهلوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C) بر میآید، میتوان دریافت که سیمرغ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام «ویسپوبیش (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%BE%D9%88%D8%A8%DB%8C%D8%B4) یا «هرویسپ تخمک» که در بردارندهٔ تخمهٔ همهٔ گیاهان است، آشیان دارد. در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریای «وروکاشاً» یا «فراخکرت (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%DA%A9%D8% B1%D8%AA&action=edit&redlink=1)» قرار دارد. کلمهٔ سیمرغ در اوستا به صورت «مرغوسئن» آمده که جزء نخستین آن به معنای «مرغ» است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی» خوانده شدهاست و به هیچ وجه نمایندهٔ عدد ۳۰ نیست؛ بلکه معنای آن همان نام «شاهین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%86)» میشود. شاید هدف از این واژه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بودهاست. [۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-2)
سیمرغ پس از اسلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85) هم در حماسههای پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور مییابد. سیمرغ در شاهنامهٔ فردوسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8C) دو چهرهٔ متفاوت یزدانی (در داستان زال (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A7%D9%84)) و اهریمنی (در هفت خوان اسفندیار (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%87%D9%81%D8%AA_%D8%AE%D9%88%D8 %A7%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8% A7%D8%B1&action=edit&redlink=1)) دارد. زیرا همهٔ موجودات ماوراء طبیعت نزد ثنویان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AB%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9% 86&action=edit&redlink=1) (دوگانه پرستان) دو قلوی متضاد هستند. سیمرغ اهریمنی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA_%D8 %A7%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%85%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) بیشتر یک مرغ اژدهاست، فاقد استعدادهای قدسی سیمرغ یزدانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA_%DB %8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشته میشود. ورود سیمرغ یزدانی به شاهنامه با تولد «زال» آغاز میشود.
«سام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85_%D9%BE%D8%B3%D8%B1_%D9%86%D8%B1 %DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86)» پدر زال فزمان میدهد فرزندش را که با موهای سپید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود. سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش میافکند، زال را به آشیانه میبرد و میپرورد. سرانجام وقتی سام به دنبال خوابی که دیدهاست به پای البرز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%B1%D8%B2) کوه (جایگاه سیمرغ)[۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-3) به سراغ زال میآید، سیمرغ بعد از وداع با زال پری از خود را به او میدهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند. سیمرغ دو جا در شاهنامه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87) کمکهای مهمی به زال میکند. یکی به هنگام به دنیا آمدن رستم که به علت درشت بودن تولدش با مشکل مواجه شدهاست و سیمرغ با چاره جویی به هنگام، این مشکل را بر طرف میکند. دیگری به هنگام جنگ رستم و اسفندیار (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%B1%D8%B3%D8 %AA%D9%85_%D9%88_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB %8C%D8%A7%D8%B1&action=edit&redlink=1) است که رستم ناتوان از شکست دادن اسفندیار با روشی که سیمرغ به وی میآموزد موفق میشود اسفندیار را در نبرد مغلوب کند. سیمرغ هم چنین زخمهای بدن رستم را درمان میکند.
اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزلهٔ موجودی مادی تصویر میشود، اما صفات و خصوصیتهای کاملاً فرا طبیعی دارد. ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است. به یکی از امشاسپندان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%B4%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D9%86%D8%AF%D 8%A7%D9%86) یا ایزدان یا فرشتگان میماند که ارتباط گهگاهشان با این جهان، دلیل تعلق آنها با جهان مادی نیست. سیمرغ در دیگر متون اساطیری فارسی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%AA%D9%88%D9%86_%D8%A7%D8 %B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1%DB%8C_%D9%81%D8%A7%D8% B1%D8%B3%DB%8C&action=edit&redlink=1) هم چون «گرشاسب نامه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DA%AF%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B3%D8% A8_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87&action=edit&redlink=1)» اسدی توسی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%D8%AF%DB%8C_%D8%AA%D9 %88%D8%B3%DB%8C&action=edit&redlink=1)، چهرهای روحانی و فرا طبیعی ندارد. اصولاً جز در بخش اساطیری شاهنامه، بعد از اسلام ما متن اساطیری به معنای حقیقی کلمه نداریم، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شخصیت و ظرفیت بالقوه تاویل پذیری اسطوره ایش که در شاهنامه ظاهر میشود، به آثار منظوم و منثور عرفانی فارسی راه مییابد و از طریق شخصیت رمزی خود در عنصرهای فرهنگ اسلامی جذب میگردد. اما روشن نیست که دقیقاً از چه زمانی و به دست چه کسی سیمرغ صبغهٔ عرفانی گرفتهاست.
پس از شاهنامهٔ فردوسی کتابهای دیگری نیز در ادبیات فارسی هست که در آنها نشانی از سیمرغ و خصوصیاتش آمدهاست. از جملهٔ آنها کتابها و رسالههای زیر را میتوان بر شمرد: رسالة الطیر (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A9_%D8 %A7%D9%84%D8%B7%DB%8C%D8%B1&action=edit&redlink=1) ابن سینا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7)، ترجمهٔ رسالة الطیر ابن سینا توسط شهاب الدین سهروردی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C% D9%86_%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C) رسالة الطیر احمد غزالی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84% DB%8C)، روضة الفریقین (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B1%D9%88%D8%B6%D8%A9_%D8%A7%D9 %84%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%82%DB%8C%D9%86&action=edit&redlink=1) ابوالرجاء چاچی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8% B1%D8%AC%D8%A7%D8%A1_%DA%86%D8%A7%DA%86%DB%8C&action=edit&redlink=1)، نزهت نامهٔ علایی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%B2%D9%87%D8%AA_%D9%86%D8 %A7%D9%85%D9%87%D9%94_%D8%B9%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB% 8C&action=edit&redlink=1) (نخستین دانش نامه به زبان فارسی)، بحر الفواید (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%B1_%D8%A7%D9%84%D9 %81%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AF&action=edit&redlink=1) (متنی قدیمی از قرن ششم که در قرن چهار و پنج شکل گرفته و در نیمهٔ دوم قرن ششم در سرزمین شام نوشته شدهاست) و از همه مهم تر منطق الطیر عطار.
منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هد هد (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%87%D8%AF_%D9%87%D8%AF&action=edit&redlink=1) به کوه قاف (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D9%87_%D9%82%D8%A7%D9%81) برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دستهٔ خاصی از انسانها تصویر میشود. سختیهای راه باعث میشود مرغان یکی یکی از ادامهٔ راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف میرسند و در حالتی شهودی در مییابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. اکثر محققان ادبیات، از جمله «دکتر شفیعی کدکنی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D8%B4%D9 %81%DB%8C%D8%B9%DB%8C_%DA%A9%D8%AF%DA%A9%D9%86%DB% 8C&action=edit&redlink=1)» بر این باورند که در این داستان، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است. سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادرک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است، نیز میشود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار میدهد.
سیمرغ یا جبرئیل؟
پژوهشگر دیگر ادبیات، «دکتر پورنامداریان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D9%BE%D9 %88%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8 C%D8%A7%D9%86&action=edit&redlink=1)»، بر این باور است که در این داستان، سیمرغ در حقیقت رمز «جبرئیل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A8%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D9%84)» است. چرا که تقریباً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است. صورت ظاهری آنها (بزرگ پیکری،شکوه و جمال، پر و بال) به هم شباهت دارد. بنا بر آیهٔ یک سوره «فاطر» فرشتهها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9% 86_%D8%B2%D8%A7%D9%84_%D9%88_%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8 %B1%D8%BA&action=edit&redlink=1)، سیمرغ واسطهٔ نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبر گونه دارد. این ارتباط بی مانند به ارتباط جبرئیل (فرشتهٔ وحی) و پیامبران نیست. شبیه داستان پرورش کودک بی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد.
جبرئیل نگهدارندهٔ کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آنها را از ترس فرعون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%B9%D9%88%D9%86) در غارها پنهان کردهاند. مشابه عمل التیام بخشی زخمهای رستم توسط سیمرغ را، در فرهنگ اسلامی در واقعهٔ شکافتن سینهٔ رسول خدا در ارتباط با واقعهٔ معراج میبینیم. هم چنان که سیمرغ بر درخت «هروسیپ تخمک» آشیان دارد، جبرئیل نیز ساکن درخت «سدرة المنتهی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%D8%AF%D8%B1%D8%A9_%D8%A7%D9 %84%D9%85%D9%86%D8%AA%D9%87%DB%8C&action=edit&redlink=1)» است.
سیمرغ گاهی با مرغان اساطیری (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%B1%D8%BA%D8%A7%D9%86_%D8 %A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1%DB%8C&action=edit&redlink=1) دیگر مثل «عنقاً (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%86%D9%82%D8%A7)» خلط میشود. عنقا از ریشه «عنق» و به معنای «دارندهٔ گردن دراز» است. وجه مشترک سیمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانهای بودن» است. در واقع عنقا یک اسطورهٔ جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطورهٔ ایرانی. شباهتهای گفته شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطورهای گاهی به هم مشتبه شوند، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند.
سیمرغ در دوره ساسانی
نشان سیمرغ (به انگلیسی:Senmurv) نگاره ایست با ساختاری پیچیده؛ مرغی افسانهای با دُم طاووس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3)، بدن عقاب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%82%D8%A7%D8%A8) و سر و پنجههای شیر. نشان سیمرغ در دوره ایران ساسانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86) بر بسیاری از جاها و ظرفها نقش بسته و شاید نشان رسمی شاهنشاهی ایران بوده باشد[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-.D8.AF.DB.8C.D9.88.D8.A7.D8.B1_.D8.A7.D9.81.D8.B1. D8.A7.D8.B3.DB.8C.D8.A7.D8.A8.D8.8C_.D9.85.D8.A7.D 8.B1.DA.A9.D9.88.D8.B3_.D9.85.D9.88.D8.AF.D9.87-0). نگارههای کشف شده بر بخش غربی دیوار افراسیاب (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1_%D8 %A7%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%A8&action=edit&redlink=1)[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-1)، در شهر سمرقند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%85%D8%B1%D9%82%D9%86%D8%AF)، شاه یا شاهزادهای را نمایش میدهند که همان طرح، همانند جامه خسرو پرویز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88_%DB%B2) بر دیوار طاق بستان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D8%A7%D9%82_%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86) ، روی جامه اش نقش بسته. پژوهشگر نگارههای دیوار افراسیاب، پروفسور مارکوس موده (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8% B3_%D9%85%D9%88%D8%AF%D9%87&action=edit&redlink=1)، (استاد انستیتوی باستانشناسی و هنر شرقی دانشگاه مارتین لوتر آلمان) در پژوهش خود یادآور شده که به دلیل وجود این نگاره بر پیکره خسرو بر طاق بستان، ممکن نیست نشانی ساده بوده باشد، او همچنین شبیه بودن کلاه در این دوپیکره را دلیل دیگری بر مهم بودن شخصیت گمنام نقش بسته بر دیوار افراسیاب میداند و در ادامه به این نتیجه رسیده که نگاره سیمرغ، به احتمال بسیار پیکر یزدگرد سوم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DA%AF%D8%B1%D8%AF_%DB%B3) آخرین شاه ساسانی را نشان میدهد[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-.D8.AF.DB.8C.D9.88.D8.A7.D8.B1_.D8.A7.D9.81.D8.B1. D8.A7.D8.B3.DB.8C.D8.A7.D8.A8.D8.8C_.D9.85.D8.A7.D 8.B1.DA.A9.D9.88.D8.B3_.D9.85.D9.88.D8.AF.D9.87-0)، چون تاریخ تقریبی ساخت آن نگارهها با سالهای پایانی شاهنشاهی ساسانی منطبق، و همچنین از بین یکصد پیکره نقش بسته بر آن دیوار، تنها یک نفر جامه اش به این نشان آراستهاست. جامه ابریشمی (یا کفتان) دیگری از پایان دوره ساسانی در موزه سرنوچی پاریس با همان نقش به نمایش گذاشته شده. شماری تکه پارچه ابریشمی، کاشیها و ظرفهای سیمین و زرین آن دوران نیز، سیمرغ را در همان قالب و همان نقش نشان میدهند.
پیشینه
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Saena.jpg) [/URL]
نقش سیمرغ بر بشقاب نقرهای، عصر [URL="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86"]ساسانیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Saena.jpg)
پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان میرسد. آن چه از اوستا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7) و آثار پهلوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C) بر میآید، میتوان دریافت که سیمرغ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام «ویسپوبیش (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%BE%D9%88%D8%A8%DB%8C%D8%B4) یا «هرویسپ تخمک» که در بردارندهٔ تخمهٔ همهٔ گیاهان است، آشیان دارد. در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریای «وروکاشاً» یا «فراخکرت (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%DA%A9%D8% B1%D8%AA&action=edit&redlink=1)» قرار دارد. کلمهٔ سیمرغ در اوستا به صورت «مرغوسئن» آمده که جزء نخستین آن به معنای «مرغ» است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی» خوانده شدهاست و به هیچ وجه نمایندهٔ عدد ۳۰ نیست؛ بلکه معنای آن همان نام «شاهین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%86)» میشود. شاید هدف از این واژه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بودهاست. [۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-2)
سیمرغ پس از اسلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85) هم در حماسههای پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور مییابد. سیمرغ در شاهنامهٔ فردوسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8C) دو چهرهٔ متفاوت یزدانی (در داستان زال (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A7%D9%84)) و اهریمنی (در هفت خوان اسفندیار (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%87%D9%81%D8%AA_%D8%AE%D9%88%D8 %A7%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8% A7%D8%B1&action=edit&redlink=1)) دارد. زیرا همهٔ موجودات ماوراء طبیعت نزد ثنویان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AB%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9% 86&action=edit&redlink=1) (دوگانه پرستان) دو قلوی متضاد هستند. سیمرغ اهریمنی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA_%D8 %A7%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%85%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) بیشتر یک مرغ اژدهاست، فاقد استعدادهای قدسی سیمرغ یزدانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA_%DB %8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشته میشود. ورود سیمرغ یزدانی به شاهنامه با تولد «زال» آغاز میشود.
«سام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85_%D9%BE%D8%B3%D8%B1_%D9%86%D8%B1 %DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86)» پدر زال فزمان میدهد فرزندش را که با موهای سپید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود. سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش میافکند، زال را به آشیانه میبرد و میپرورد. سرانجام وقتی سام به دنبال خوابی که دیدهاست به پای البرز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%B1%D8%B2) کوه (جایگاه سیمرغ)[۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA#cite_note-3) به سراغ زال میآید، سیمرغ بعد از وداع با زال پری از خود را به او میدهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند. سیمرغ دو جا در شاهنامه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87) کمکهای مهمی به زال میکند. یکی به هنگام به دنیا آمدن رستم که به علت درشت بودن تولدش با مشکل مواجه شدهاست و سیمرغ با چاره جویی به هنگام، این مشکل را بر طرف میکند. دیگری به هنگام جنگ رستم و اسفندیار (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%B1%D8%B3%D8 %AA%D9%85_%D9%88_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB %8C%D8%A7%D8%B1&action=edit&redlink=1) است که رستم ناتوان از شکست دادن اسفندیار با روشی که سیمرغ به وی میآموزد موفق میشود اسفندیار را در نبرد مغلوب کند. سیمرغ هم چنین زخمهای بدن رستم را درمان میکند.
اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزلهٔ موجودی مادی تصویر میشود، اما صفات و خصوصیتهای کاملاً فرا طبیعی دارد. ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است. به یکی از امشاسپندان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%B4%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D9%86%D8%AF%D 8%A7%D9%86) یا ایزدان یا فرشتگان میماند که ارتباط گهگاهشان با این جهان، دلیل تعلق آنها با جهان مادی نیست. سیمرغ در دیگر متون اساطیری فارسی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%AA%D9%88%D9%86_%D8%A7%D8 %B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1%DB%8C_%D9%81%D8%A7%D8% B1%D8%B3%DB%8C&action=edit&redlink=1) هم چون «گرشاسب نامه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DA%AF%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B3%D8% A8_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87&action=edit&redlink=1)» اسدی توسی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%D8%AF%DB%8C_%D8%AA%D9 %88%D8%B3%DB%8C&action=edit&redlink=1)، چهرهای روحانی و فرا طبیعی ندارد. اصولاً جز در بخش اساطیری شاهنامه، بعد از اسلام ما متن اساطیری به معنای حقیقی کلمه نداریم، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شخصیت و ظرفیت بالقوه تاویل پذیری اسطوره ایش که در شاهنامه ظاهر میشود، به آثار منظوم و منثور عرفانی فارسی راه مییابد و از طریق شخصیت رمزی خود در عنصرهای فرهنگ اسلامی جذب میگردد. اما روشن نیست که دقیقاً از چه زمانی و به دست چه کسی سیمرغ صبغهٔ عرفانی گرفتهاست.
پس از شاهنامهٔ فردوسی کتابهای دیگری نیز در ادبیات فارسی هست که در آنها نشانی از سیمرغ و خصوصیاتش آمدهاست. از جملهٔ آنها کتابها و رسالههای زیر را میتوان بر شمرد: رسالة الطیر (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A9_%D8 %A7%D9%84%D8%B7%DB%8C%D8%B1&action=edit&redlink=1) ابن سینا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7)، ترجمهٔ رسالة الطیر ابن سینا توسط شهاب الدین سهروردی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C% D9%86_%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C) رسالة الطیر احمد غزالی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84% DB%8C)، روضة الفریقین (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B1%D9%88%D8%B6%D8%A9_%D8%A7%D9 %84%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%82%DB%8C%D9%86&action=edit&redlink=1) ابوالرجاء چاچی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8% B1%D8%AC%D8%A7%D8%A1_%DA%86%D8%A7%DA%86%DB%8C&action=edit&redlink=1)، نزهت نامهٔ علایی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%B2%D9%87%D8%AA_%D9%86%D8 %A7%D9%85%D9%87%D9%94_%D8%B9%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB% 8C&action=edit&redlink=1) (نخستین دانش نامه به زبان فارسی)، بحر الفواید (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%B1_%D8%A7%D9%84%D9 %81%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AF&action=edit&redlink=1) (متنی قدیمی از قرن ششم که در قرن چهار و پنج شکل گرفته و در نیمهٔ دوم قرن ششم در سرزمین شام نوشته شدهاست) و از همه مهم تر منطق الطیر عطار.
منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هد هد (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%87%D8%AF_%D9%87%D8%AF&action=edit&redlink=1) به کوه قاف (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D9%87_%D9%82%D8%A7%D9%81) برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دستهٔ خاصی از انسانها تصویر میشود. سختیهای راه باعث میشود مرغان یکی یکی از ادامهٔ راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف میرسند و در حالتی شهودی در مییابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. اکثر محققان ادبیات، از جمله «دکتر شفیعی کدکنی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D8%B4%D9 %81%DB%8C%D8%B9%DB%8C_%DA%A9%D8%AF%DA%A9%D9%86%DB% 8C&action=edit&redlink=1)» بر این باورند که در این داستان، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است. سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادرک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است، نیز میشود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار میدهد.
سیمرغ یا جبرئیل؟
پژوهشگر دیگر ادبیات، «دکتر پورنامداریان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D9%BE%D9 %88%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8 C%D8%A7%D9%86&action=edit&redlink=1)»، بر این باور است که در این داستان، سیمرغ در حقیقت رمز «جبرئیل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A8%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D9%84)» است. چرا که تقریباً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است. صورت ظاهری آنها (بزرگ پیکری،شکوه و جمال، پر و بال) به هم شباهت دارد. بنا بر آیهٔ یک سوره «فاطر» فرشتهها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9% 86_%D8%B2%D8%A7%D9%84_%D9%88_%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8 %B1%D8%BA&action=edit&redlink=1)، سیمرغ واسطهٔ نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبر گونه دارد. این ارتباط بی مانند به ارتباط جبرئیل (فرشتهٔ وحی) و پیامبران نیست. شبیه داستان پرورش کودک بی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد.
جبرئیل نگهدارندهٔ کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آنها را از ترس فرعون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%B9%D9%88%D9%86) در غارها پنهان کردهاند. مشابه عمل التیام بخشی زخمهای رستم توسط سیمرغ را، در فرهنگ اسلامی در واقعهٔ شکافتن سینهٔ رسول خدا در ارتباط با واقعهٔ معراج میبینیم. هم چنان که سیمرغ بر درخت «هروسیپ تخمک» آشیان دارد، جبرئیل نیز ساکن درخت «سدرة المنتهی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%D8%AF%D8%B1%D8%A9_%D8%A7%D9 %84%D9%85%D9%86%D8%AA%D9%87%DB%8C&action=edit&redlink=1)» است.
سیمرغ گاهی با مرغان اساطیری (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%B1%D8%BA%D8%A7%D9%86_%D8 %A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1%DB%8C&action=edit&redlink=1) دیگر مثل «عنقاً (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%86%D9%82%D8%A7)» خلط میشود. عنقا از ریشه «عنق» و به معنای «دارندهٔ گردن دراز» است. وجه مشترک سیمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانهای بودن» است. در واقع عنقا یک اسطورهٔ جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطورهٔ ایرانی. شباهتهای گفته شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطورهای گاهی به هم مشتبه شوند، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند.