alamatesoall
02-02-2012, 06:42 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
گاه پیامبر با یارانش مزاح کرده، آنها را شادمان میساخت و میفرمود:
«انی لامزح و لااقول الا الحق.» ، من مزاح میکنم و جز حق چیزی نمیگویم.
طریحی هم مینویسد: «کان رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) یداعب الرجل یرید ان یسره» پیامبر(صلیاللهعلیهو له) با انسان به قصد آن که شادمانش سازد شوخی میکرد.
نکته قابل دقت این است که پیامبر(صلیاللهعلیهو له) خود مزاح را آغاز میکرد و برآن بود بدین وسیله سرور و نشاط را در یارانش زنده نگه دارد.
این کار پیامبر بزرگوار اسلام در رفع خستگیها و فشارهای ناشی ازمشکلات زندگی یارانش موثر بود. نمونههای زیر بخشی از لطایفی است که از آن حضرت ثبت شده و به دست ما رسیده است، بخوانید:
۱- آرامتر برو که بلورها نشکنند
در یکی از مسافرتها، غلام سیاه و خوش صدایی به نام «انجشه» همراه حضرت بود که به دستور پیامبر(صلیاللهعلیهو له) آواز ویژه تند رفتن شتران میخواند. و در آن کاروان برخی از زنان پیامبر و امسلیم نیز حضور داشتند.
انس میگوید: حضرت گاهی با انجشه شوخی میکرد و میفرمود:
«رویدا یا انجشه لا تکسر القواریر (یعنی ضعفه النساء.»
انجشه! قدری آرامتر بران تا بلورها خرد نشود.(یعنی زنان آزار نبینند).
۲- چه کسی این بنده را میخرد!
روزی حضرت بازوی یکی از یارانش را از پشتسرگرفته و فرمود:
چه کسی این بنده را میخرد؟ [یعنی بنده خدا را و مراد پیامبر از این کاری مزاح بود].
۳- پیر زنها به بهشت نمیروند.
روزی پیامبراکرم(صلیاللهعلیه وآله)به پیرزنی از طایفه اشجع فرمود: ایاشجعیه! بدان هرگز پیرزن داخل بهشت نمیگردد.
پیرزن از شنیدن این حرف اندوهگین شد. بلال از راه رسید و با مشاهده آن صحنه، وضعیت زن را برای پیامبر نقل کرد. حضرت به بلال فرمود: سیاه چهرگان هم به بهشت نمیروند. بلال نیز مانند پیر زن اندوهگین گشت. عباس، عموی پیامبر، بر آنها گذشت و پس از آگاهی از حالشان، ماجرا را برای پیامبر بازگفت. پیامبر فرمود: پیرمردها هم به بهشت گام نمینهند.
آنگاه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) هرسه را طلبید و فرمود: خداوند اینان را بابهترین شکل ظاهری داخل بهشت میگرداند. سپس فرمود: خداوند آنهارا در قالب جوانانی نورانی وارد بهشت میسازد.
۴- او همان نیست که در چشمانش سفیدی هست؟!
یکی از یاران مینویسد: روزی آن حضرت به زنی که از همسرش سخنمیگفت، فرمود: آیا او همان نیست که در چشمانش سفیدی است؟ زنبلافاصله گفت: نه. آنگاه به خانه رفته، ماجرا را برای شوهرش بازگفت. او که دریافته بود پیامبر مزاح کرده است. به همسرشگفت: آیا نمیبینی سفیدی چشمم از سیاهیاش زیادتر است؟
۵- شوخی و مزاح با امیرمومنان(علیهالسلام)
روزی پیامبر(صلیاللهعلیهو له) و علی(علیهالسلام) کنار یکدیگر خرما میخوردند. حضرت هسته خرمایی که میخورد، نزد علی(علیهالسلام)میگذارد. هنگامی که از تناول خرما دست کشیدند، تمام هستههای خرما نزد علی(علیهالسلام)جمع شده بود.
پیامبر(صلیاللهعلیهو له) به علی(علیهالسلام) فرمود:
«یا علی انک لاکول.»
ای علی! بسیار میخوری.
علی(علیهالسلام) گفت: «یا رسول الله الاکول من یاکل الرطب و النواه»
ای رسول خدا! بسیار خور کسی است که خرماها را با هستهاشخورده است.
۶- دست گذاردن برچشم برخی یاران
حضرت برخی یاران را از پشتسر بغل میگرفت و دو دستانش را بر چشمانشان میگذارد تا آنها را بیازماید آیا میتوانند با چشمبسته طرف مقابل را تشخیص دهند؟
منبع:ایران شاد
گاه پیامبر با یارانش مزاح کرده، آنها را شادمان میساخت و میفرمود:
«انی لامزح و لااقول الا الحق.» ، من مزاح میکنم و جز حق چیزی نمیگویم.
طریحی هم مینویسد: «کان رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) یداعب الرجل یرید ان یسره» پیامبر(صلیاللهعلیهو له) با انسان به قصد آن که شادمانش سازد شوخی میکرد.
نکته قابل دقت این است که پیامبر(صلیاللهعلیهو له) خود مزاح را آغاز میکرد و برآن بود بدین وسیله سرور و نشاط را در یارانش زنده نگه دارد.
این کار پیامبر بزرگوار اسلام در رفع خستگیها و فشارهای ناشی ازمشکلات زندگی یارانش موثر بود. نمونههای زیر بخشی از لطایفی است که از آن حضرت ثبت شده و به دست ما رسیده است، بخوانید:
۱- آرامتر برو که بلورها نشکنند
در یکی از مسافرتها، غلام سیاه و خوش صدایی به نام «انجشه» همراه حضرت بود که به دستور پیامبر(صلیاللهعلیهو له) آواز ویژه تند رفتن شتران میخواند. و در آن کاروان برخی از زنان پیامبر و امسلیم نیز حضور داشتند.
انس میگوید: حضرت گاهی با انجشه شوخی میکرد و میفرمود:
«رویدا یا انجشه لا تکسر القواریر (یعنی ضعفه النساء.»
انجشه! قدری آرامتر بران تا بلورها خرد نشود.(یعنی زنان آزار نبینند).
۲- چه کسی این بنده را میخرد!
روزی حضرت بازوی یکی از یارانش را از پشتسرگرفته و فرمود:
چه کسی این بنده را میخرد؟ [یعنی بنده خدا را و مراد پیامبر از این کاری مزاح بود].
۳- پیر زنها به بهشت نمیروند.
روزی پیامبراکرم(صلیاللهعلیه وآله)به پیرزنی از طایفه اشجع فرمود: ایاشجعیه! بدان هرگز پیرزن داخل بهشت نمیگردد.
پیرزن از شنیدن این حرف اندوهگین شد. بلال از راه رسید و با مشاهده آن صحنه، وضعیت زن را برای پیامبر نقل کرد. حضرت به بلال فرمود: سیاه چهرگان هم به بهشت نمیروند. بلال نیز مانند پیر زن اندوهگین گشت. عباس، عموی پیامبر، بر آنها گذشت و پس از آگاهی از حالشان، ماجرا را برای پیامبر بازگفت. پیامبر فرمود: پیرمردها هم به بهشت گام نمینهند.
آنگاه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) هرسه را طلبید و فرمود: خداوند اینان را بابهترین شکل ظاهری داخل بهشت میگرداند. سپس فرمود: خداوند آنهارا در قالب جوانانی نورانی وارد بهشت میسازد.
۴- او همان نیست که در چشمانش سفیدی هست؟!
یکی از یاران مینویسد: روزی آن حضرت به زنی که از همسرش سخنمیگفت، فرمود: آیا او همان نیست که در چشمانش سفیدی است؟ زنبلافاصله گفت: نه. آنگاه به خانه رفته، ماجرا را برای شوهرش بازگفت. او که دریافته بود پیامبر مزاح کرده است. به همسرشگفت: آیا نمیبینی سفیدی چشمم از سیاهیاش زیادتر است؟
۵- شوخی و مزاح با امیرمومنان(علیهالسلام)
روزی پیامبر(صلیاللهعلیهو له) و علی(علیهالسلام) کنار یکدیگر خرما میخوردند. حضرت هسته خرمایی که میخورد، نزد علی(علیهالسلام)میگذارد. هنگامی که از تناول خرما دست کشیدند، تمام هستههای خرما نزد علی(علیهالسلام)جمع شده بود.
پیامبر(صلیاللهعلیهو له) به علی(علیهالسلام) فرمود:
«یا علی انک لاکول.»
ای علی! بسیار میخوری.
علی(علیهالسلام) گفت: «یا رسول الله الاکول من یاکل الرطب و النواه»
ای رسول خدا! بسیار خور کسی است که خرماها را با هستهاشخورده است.
۶- دست گذاردن برچشم برخی یاران
حضرت برخی یاران را از پشتسر بغل میگرفت و دو دستانش را بر چشمانشان میگذارد تا آنها را بیازماید آیا میتوانند با چشمبسته طرف مقابل را تشخیص دهند؟
منبع:ایران شاد