دختر آفتاب
01-26-2012, 08:44 PM
در آخرين مطالعه درباره زنان تفاوت هاي جنسي، زيست شناختي، روانشناختي و عوامل اجتماعي، درمان و روش هاي پيشگيري مورد بررسي قرار گرفته است.
بر اساس منابع موثق در باب سبب شناسي و درمان افسردگي ساليانه بيش از 19 ميليون آمريکايي از افسردگي رنج مي برند، و زنان احتمالا دو برابر مردان عارضه افسرگي را تجربه مي کنند. در طول زندگي يک زن ممکن است افسردگي در هر سني با وقوع رويدادهاي خاصي رخ دهد، که آن رويدادها عبارت اند از: بلوغ، بارداري، يائسگي، ضربه روحي و چگونگي روابطي که مستلزم افزايش خطر هستند. بنابراين افسردگي مي تواند در بين زنان از هر گروه تحصيلي، اقتصادي، نژادي و قومي رخ دهد، و نتايج آن مي تواند منجر به افزايش خطر خودکشي، عوارض ناشي از اختلالات پزشکي و خطر کم توجهي نسبت به مراقبت از خود و فروکاهش پيروي از رژيم هاي درماني شود. اين يافته ها در گزارش جديد انجمن ساميت در باب زنان و افسردگي که از سوي موسسه روانشناختي آمريکا منتشر شده بود مورد تاييد قرار گرفته است و منعکس کننده بازبيني پژوهش ها از سوي 35 دانشمند بين المللي از رشته هاي مختلف بود که مقاله هايي را براي انجمن تهيه کرده اند.
دانشمندان با بررسي مجدد آخرين پژوهش ها در رابطه با افسردگي، توضيحاتي را در باب عوامل احتمالي افسردگي ارايه مي دهند، آنها جهت گيري هاي جديد پژوهشي را پيشنهاد مي دهند و به تعريف اين امر دست مي زنند که چگونه يافته هاي پژوهشي اخير مي توانند در جهت تدابير سلامتي و تمرينات مراقبت از سلامتي به کار رود. بر طبق تحقيقات ذکر شده در گزارش، افسرگي شديد مي تواند به عملکرد اجتماعي و جسمي فرد صدمه اي حتي شديدتر از آسيب هايي مثل افزايش فشارخون، ديابت يا آرتروز وارد کند و مي تواند منجر به ناتواني و از دست دادن درآمد شود. به علاوه، سازمان جهاني سلامتي در «نگراني جهاني در باب بيماري ها» به اين نتيجه رسيده است که افسردگي در مقايسه با ديگر بيماري ها به عنوان بزرگترين بيماري ناراحت کننده براي زنان شناخته شده است.
برخي يافته ها که عوامل احتمالي افسردگي را مورد آزمايش قرار داده اند عبارت اند از:
عوامل ژنتيکي: بر اساس داده هاي خوشه هاي افسردگي شديد در خانواده ها، دارا بودن يک نسبت درجه اول با افسردگي يا فرد افسرده (پدر يا مادر يا خويشاوندان سببي) عامل خطرزايي براي افسردگي است. هرچند نتايج مطالعات انجام شده بر روي خانواده ها و دوقلوها در نشان دادن دقيق سهم ژنتيک در افسردگي قطعي نبوده است.
مدارک گردآوري شده حاکي از آن است که يک خطر ژنتيکي وجود دارد و اين خطر ممکن است براي زنان و مردان متفاوت باشد. در مورد زنان دانستن تاثير متقابل عوامل ژنتيکي، هورموني و تجربي در بالا بردن خطر افسردگي مي تواند آموزنده باشد.
هورمون هاي جنسي: ارتباط بين افزايش ميزان افسردگي و بلوغ، مود و سيکل قاعدگي، به علاوه، مود و حاملگي به نقش هورمون هاي جنسي در افسردگي اشاره دارد. به خصوص تغييرات در هورمون هاي جنسي، اختلالات در محور غدد هيپوفيزي هيپوتالاموسي (hpg) و تاثيرات مربوط به نرومدولاتورها (براي مثال، سروتونين) ممکن است همگي کليد فهم سازوکارهاي مربوط به شروع افسردگي باشند. براي مثال، حاملگي و وضع حمل تغييرات برجسته اي در سطح ترشح استروژن و پروژسترون ايجاد مي کند. به علاوه، تغييراتي را نيز در محور (hpg) توليد مي کند که ممکن است زمينه ايجاد افسردگي پس از زايمان باشد.
استرس زندگي و ضربه روحي: مطالعات کنترل-موردي و اجتماع محور نشان داده اندکه بيش از 80 درصد موارد افسردگي شديد به وسيله رويدادي آسيب زا در زندگي رخ داده اند. حوادث آسيب زا مانند تجاوزات جنسي در دوران کودکي، تجاوزات جنسي بزرگسالان، خشونت مردان، و بيماري هاي جسمي، همگي مي توانند منجر به افسردگي شوند.
پژوهش هاي اوليه اظهار داشته اند که ضربه هاي روحي زودهنگام نسبت به ضربه هايي که بعدا رخ مي دهند، آسيب هاي گسترده تري را بر خطر افسردگي دارند.
همچنين، تحقيقات نشان داده اند که در مواجهه با رويدادهاي استرس زا، احتمال تجربه افسردگي در زنان نسبت به مردان بيشتر است.
ارتباط ميان فردي و سبک هاي شناختي: يک سبک شناختي که در زنان بيشتر از مردان رايج است و خطر افسردگي را افزايش مي دهد، تمرکزي تکراري و منفعلانه بر روي علايم اضطراب زا و نتايج احتمالي آن است. تحقيقات اخير نشان داده اند که روابط براي خودپنداره زنان (تصوير آنان از خودشان) بيش از مردان حايز اهميت است و نيز اين که زنان در پاسخ به رويدادهاي نامناسبي که در زندگي ديگران اتفاق مي افتد، تجربه فشار روحي و استرس بيشتري را از خود بروز مي دهند، و نيازهاي خود را نسبت به ديگران در درجه دوم قرار مي دهند.
اين جهت گيري هاي بين فردي، تفاوت هاي روانشناختي عمده بين زن و مرد را نمايان مي سازد که ممکن است به توضيح اختلاف در آسيب پذيري در برابر افسردگي کمک کند.
درمان هاي متداول براي افسردگي در زنان هم شامل روان درماني و هم ضدافسردگي است. هم روش هاي روان درماني و هم ضد افسردگي به طور يکساني براي درماني افسردگي هاي خفيف تا متوسط موثراند.
به ويژه، در مورد روان درماني، آزمون هاي کلينيکي کنترل شده، شواهدي را در مورد تاثير مداخله گرهاي رفتاري شناختي و بين فردي نشان مي دهد. شواهد ديگر نشان داده اند که درمان هاي رفتاري-ساختاري خانوادگي و زناشويي در درمان افسردگي موثراند.
همچنين شواهدي مبني بر اين امر وجود دارد که روان درماني در جلوگيري از عود يا بازگشت مجدد افسردگي عميق در بيماراني موثر بوده اند که درمان با ضدافسردگي موفق بوده اند. درمان رفتارشناختي نشان داده است که بدون درنظر گرفتن اين که آيا فرد قبلا معالجه شده يا خير، در جلوگيري از حمله هاي بعدي يا بازگشت مجدد علايم افسردگي تاثير بادوامي داشته است.
تقريبا 30 تا 35 درصد از افرادي که ضد افسردگي دريافت مي کنند، به اين شکل از درمان پاسخ نمي دهند.
ديگران در جستجوي روش هاي درمان جايگزين بودند.
روش هاي درمان جايگزيني شامل مديتيشن، ريلکسيشن، ورزش و طب سوزني، و روش هاي گياه درماني مثل گياه شفابخش مي شود.
با وجود شهرت اين دو روش درمان بسياري از آنها آزمون نشده اند يا به قدر کافي مورد آزمايش قرار نگرفته اند. اين موضوع اين امر را ضرورت مي بخشد که تحقيقاتي سودمند، تاثير و ايمن بودن اين عوامل را به ويژه در خصوص زنان در گروه هاي سني مختلف آزمون کند.
شرکت کنندگان در اين گزارش توصيه کردند که تلاش هاي بيشتري در جهت گسترش، ارزيابي و تحقق مداخلات انجام گيرد تا با اجتناب از موارد قبلي از رخ دادن افسردگي شديد در زناني که در خطراند جلوگيري شود. اين گزارش نسبت به دوران تشديد خطر افسردگي هشدار داده است. روش هاي پيشگيري در زنان هنگام مادر شدن، به عنوان يک نياز ضروري درنظر گرفته مي شوند. اين روش ها براي زناني که افسردگي هاي قبلي را تجربه کردند به ويژه کساني که سابقه افسردگي پس از زايماني داشتند، امري ضروري به نظر مي رسد.
گسترش خدمات براي زنان افسرده بايد اهميت دسترسي آسان به مراقبت و نيز به مددکاران مراقبت هاي اوليه را مورد توجه قرار دهد، مددکاراني که مي توانند علايم را شناخته و درمان هاي ضد افسردگي مناسب را به زنان افسرده عرضه کنند و آنها را به مددکاران سلامت رواني ارجاع دهند.
درآخر بر طبق اين گزارش مراکز آموزش عمومي يکي از منابع با ارزش براي بهبود شناخت و درک بيماري هاي رايج هستند.
شرکت کنندگان راهبردهاي مختلفي را براي آموزش عمومي درمورد افسردگي در زنان توصيه کرده اند که مي توانند تعداد زناني که در نهايت بهبود مي يابند را افزايش دهد.
سازمان هاي حرفه اي، رسانه ها، مراکز استاني، بنيادهاي خيريه، صنايع خصوصي و اتحاديه هاي کارگري و سازمان هاي مراقبت از سلامتي مي توانند نقش به سزايي را آموزش عمومي در باب افسردگي ايفا کنند.
نويسنده : مترجم: بتول حاجي صادقيان
بر اساس منابع موثق در باب سبب شناسي و درمان افسردگي ساليانه بيش از 19 ميليون آمريکايي از افسردگي رنج مي برند، و زنان احتمالا دو برابر مردان عارضه افسرگي را تجربه مي کنند. در طول زندگي يک زن ممکن است افسردگي در هر سني با وقوع رويدادهاي خاصي رخ دهد، که آن رويدادها عبارت اند از: بلوغ، بارداري، يائسگي، ضربه روحي و چگونگي روابطي که مستلزم افزايش خطر هستند. بنابراين افسردگي مي تواند در بين زنان از هر گروه تحصيلي، اقتصادي، نژادي و قومي رخ دهد، و نتايج آن مي تواند منجر به افزايش خطر خودکشي، عوارض ناشي از اختلالات پزشکي و خطر کم توجهي نسبت به مراقبت از خود و فروکاهش پيروي از رژيم هاي درماني شود. اين يافته ها در گزارش جديد انجمن ساميت در باب زنان و افسردگي که از سوي موسسه روانشناختي آمريکا منتشر شده بود مورد تاييد قرار گرفته است و منعکس کننده بازبيني پژوهش ها از سوي 35 دانشمند بين المللي از رشته هاي مختلف بود که مقاله هايي را براي انجمن تهيه کرده اند.
دانشمندان با بررسي مجدد آخرين پژوهش ها در رابطه با افسردگي، توضيحاتي را در باب عوامل احتمالي افسردگي ارايه مي دهند، آنها جهت گيري هاي جديد پژوهشي را پيشنهاد مي دهند و به تعريف اين امر دست مي زنند که چگونه يافته هاي پژوهشي اخير مي توانند در جهت تدابير سلامتي و تمرينات مراقبت از سلامتي به کار رود. بر طبق تحقيقات ذکر شده در گزارش، افسرگي شديد مي تواند به عملکرد اجتماعي و جسمي فرد صدمه اي حتي شديدتر از آسيب هايي مثل افزايش فشارخون، ديابت يا آرتروز وارد کند و مي تواند منجر به ناتواني و از دست دادن درآمد شود. به علاوه، سازمان جهاني سلامتي در «نگراني جهاني در باب بيماري ها» به اين نتيجه رسيده است که افسردگي در مقايسه با ديگر بيماري ها به عنوان بزرگترين بيماري ناراحت کننده براي زنان شناخته شده است.
برخي يافته ها که عوامل احتمالي افسردگي را مورد آزمايش قرار داده اند عبارت اند از:
عوامل ژنتيکي: بر اساس داده هاي خوشه هاي افسردگي شديد در خانواده ها، دارا بودن يک نسبت درجه اول با افسردگي يا فرد افسرده (پدر يا مادر يا خويشاوندان سببي) عامل خطرزايي براي افسردگي است. هرچند نتايج مطالعات انجام شده بر روي خانواده ها و دوقلوها در نشان دادن دقيق سهم ژنتيک در افسردگي قطعي نبوده است.
مدارک گردآوري شده حاکي از آن است که يک خطر ژنتيکي وجود دارد و اين خطر ممکن است براي زنان و مردان متفاوت باشد. در مورد زنان دانستن تاثير متقابل عوامل ژنتيکي، هورموني و تجربي در بالا بردن خطر افسردگي مي تواند آموزنده باشد.
هورمون هاي جنسي: ارتباط بين افزايش ميزان افسردگي و بلوغ، مود و سيکل قاعدگي، به علاوه، مود و حاملگي به نقش هورمون هاي جنسي در افسردگي اشاره دارد. به خصوص تغييرات در هورمون هاي جنسي، اختلالات در محور غدد هيپوفيزي هيپوتالاموسي (hpg) و تاثيرات مربوط به نرومدولاتورها (براي مثال، سروتونين) ممکن است همگي کليد فهم سازوکارهاي مربوط به شروع افسردگي باشند. براي مثال، حاملگي و وضع حمل تغييرات برجسته اي در سطح ترشح استروژن و پروژسترون ايجاد مي کند. به علاوه، تغييراتي را نيز در محور (hpg) توليد مي کند که ممکن است زمينه ايجاد افسردگي پس از زايمان باشد.
استرس زندگي و ضربه روحي: مطالعات کنترل-موردي و اجتماع محور نشان داده اندکه بيش از 80 درصد موارد افسردگي شديد به وسيله رويدادي آسيب زا در زندگي رخ داده اند. حوادث آسيب زا مانند تجاوزات جنسي در دوران کودکي، تجاوزات جنسي بزرگسالان، خشونت مردان، و بيماري هاي جسمي، همگي مي توانند منجر به افسردگي شوند.
پژوهش هاي اوليه اظهار داشته اند که ضربه هاي روحي زودهنگام نسبت به ضربه هايي که بعدا رخ مي دهند، آسيب هاي گسترده تري را بر خطر افسردگي دارند.
همچنين، تحقيقات نشان داده اند که در مواجهه با رويدادهاي استرس زا، احتمال تجربه افسردگي در زنان نسبت به مردان بيشتر است.
ارتباط ميان فردي و سبک هاي شناختي: يک سبک شناختي که در زنان بيشتر از مردان رايج است و خطر افسردگي را افزايش مي دهد، تمرکزي تکراري و منفعلانه بر روي علايم اضطراب زا و نتايج احتمالي آن است. تحقيقات اخير نشان داده اند که روابط براي خودپنداره زنان (تصوير آنان از خودشان) بيش از مردان حايز اهميت است و نيز اين که زنان در پاسخ به رويدادهاي نامناسبي که در زندگي ديگران اتفاق مي افتد، تجربه فشار روحي و استرس بيشتري را از خود بروز مي دهند، و نيازهاي خود را نسبت به ديگران در درجه دوم قرار مي دهند.
اين جهت گيري هاي بين فردي، تفاوت هاي روانشناختي عمده بين زن و مرد را نمايان مي سازد که ممکن است به توضيح اختلاف در آسيب پذيري در برابر افسردگي کمک کند.
درمان هاي متداول براي افسردگي در زنان هم شامل روان درماني و هم ضدافسردگي است. هم روش هاي روان درماني و هم ضد افسردگي به طور يکساني براي درماني افسردگي هاي خفيف تا متوسط موثراند.
به ويژه، در مورد روان درماني، آزمون هاي کلينيکي کنترل شده، شواهدي را در مورد تاثير مداخله گرهاي رفتاري شناختي و بين فردي نشان مي دهد. شواهد ديگر نشان داده اند که درمان هاي رفتاري-ساختاري خانوادگي و زناشويي در درمان افسردگي موثراند.
همچنين شواهدي مبني بر اين امر وجود دارد که روان درماني در جلوگيري از عود يا بازگشت مجدد افسردگي عميق در بيماراني موثر بوده اند که درمان با ضدافسردگي موفق بوده اند. درمان رفتارشناختي نشان داده است که بدون درنظر گرفتن اين که آيا فرد قبلا معالجه شده يا خير، در جلوگيري از حمله هاي بعدي يا بازگشت مجدد علايم افسردگي تاثير بادوامي داشته است.
تقريبا 30 تا 35 درصد از افرادي که ضد افسردگي دريافت مي کنند، به اين شکل از درمان پاسخ نمي دهند.
ديگران در جستجوي روش هاي درمان جايگزين بودند.
روش هاي درمان جايگزيني شامل مديتيشن، ريلکسيشن، ورزش و طب سوزني، و روش هاي گياه درماني مثل گياه شفابخش مي شود.
با وجود شهرت اين دو روش درمان بسياري از آنها آزمون نشده اند يا به قدر کافي مورد آزمايش قرار نگرفته اند. اين موضوع اين امر را ضرورت مي بخشد که تحقيقاتي سودمند، تاثير و ايمن بودن اين عوامل را به ويژه در خصوص زنان در گروه هاي سني مختلف آزمون کند.
شرکت کنندگان در اين گزارش توصيه کردند که تلاش هاي بيشتري در جهت گسترش، ارزيابي و تحقق مداخلات انجام گيرد تا با اجتناب از موارد قبلي از رخ دادن افسردگي شديد در زناني که در خطراند جلوگيري شود. اين گزارش نسبت به دوران تشديد خطر افسردگي هشدار داده است. روش هاي پيشگيري در زنان هنگام مادر شدن، به عنوان يک نياز ضروري درنظر گرفته مي شوند. اين روش ها براي زناني که افسردگي هاي قبلي را تجربه کردند به ويژه کساني که سابقه افسردگي پس از زايماني داشتند، امري ضروري به نظر مي رسد.
گسترش خدمات براي زنان افسرده بايد اهميت دسترسي آسان به مراقبت و نيز به مددکاران مراقبت هاي اوليه را مورد توجه قرار دهد، مددکاراني که مي توانند علايم را شناخته و درمان هاي ضد افسردگي مناسب را به زنان افسرده عرضه کنند و آنها را به مددکاران سلامت رواني ارجاع دهند.
درآخر بر طبق اين گزارش مراکز آموزش عمومي يکي از منابع با ارزش براي بهبود شناخت و درک بيماري هاي رايج هستند.
شرکت کنندگان راهبردهاي مختلفي را براي آموزش عمومي درمورد افسردگي در زنان توصيه کرده اند که مي توانند تعداد زناني که در نهايت بهبود مي يابند را افزايش دهد.
سازمان هاي حرفه اي، رسانه ها، مراکز استاني، بنيادهاي خيريه، صنايع خصوصي و اتحاديه هاي کارگري و سازمان هاي مراقبت از سلامتي مي توانند نقش به سزايي را آموزش عمومي در باب افسردگي ايفا کنند.
نويسنده : مترجم: بتول حاجي صادقيان