sunyboy
01-26-2012, 12:06 AM
صنعت كاشی سازی و كاشی كاری كه بیش از همه در تزیین معماری سرزمین ایران، و به طوراخص بناهای مذهبی به كار گرفته شده، همانند سفالگری دارای ویژگی های خاصی است. این هنر و صنعت از گذشته ی بسیار دور در نتیجه مهارت، ذوق و سلیقه كاشی ساز در مقام شیئی تركیبی متجلی گردیده، بدین ترتیب كه هنرمند كاشیكار یا موزاییك ساز با كاربرد و تركیب رنگ های گوناگون و یا در كنار هم قرار دادن قطعات ریزی از سنگ های رنگین و بر طبق نقشه ای از قبل طرح گردیده، به اشكالی متفاوت و موزون از تزیینات بنا دست یافته است.
طرح های ساده هندسی، خط منحنی، نیم دایره، مثلث، و خطوط متوازی كه خط عمودی دیگری بر روی آنها رسم شده از تصاویری هستند كه بر یافته های دوره های قدیمی تر جای دارند، كه به مرور نقش های متنوع هندسی، گل و برگ، گیاه و حیوانات كه با الهام و تأثیر پذیری از طبیعت شكل گرفته اند پدیدار می گردند، و در همه حال مهارت هنرمند و صنعت كار در نقش دادن به طرح ها و هماهنگ ساختن آنها، بارزترین موضوع مورد توجه است. این نكته را باید یادآور شد كه مراد كاشی گر و كاشی ساز از خلق چنین آثار هنری هرگز رفع احتیاجات عمومی و روزمره نبوده، بلكه شناخت هنرمند از زیبایی و ارضای تمایلات عالی انسانی و مذهبی، مایه اصلی كارش بوده است. مخصوصاً اگر به یاد آوریم كه هنرهای كاربردی بیشتر جنبه ی كاربرد مادی دارد، حال آن كه خلق آثار هنری نمایانگر روح تلطیف یافته انسان می باشد، همچنان كه «پوپ» پس از دیدن كاشی كاری مسجد شیخ لطف الله در «بررسی هنر ایران» می نویسد، «خلق چنین آثار هنری جز از راه ایمان به خدا و مذهب نمی تواند به وجود آید»هنر موزاییك سازی و كاشی كاری معرق، تركیبی از خصایص تجریدی و انفرادی اشیاء و رنگ هاست، كه بیننده را به تحسین ذوق و سلیقه و اعتبار كار هنرمند در تلفیق و تركیب پدیده های مختلف وادار می سازد. تزیینات كاشی بر روی ستون های معبدالعبید در بین النهرین باقی مانده از سال های نیمه ی دوم هزاره ی دوم ق.م. نشانگر اولین كار برد هنركاشی كاری در معماری است. این شیوه تزیینی كه با تركیب سنگ هایی الوان و قرار دادن آنها در كنار یكدیگر و با نظم و تزیینی خاص هم چنین با استفاده از اشیاء رنگین مانند صدف، استخوان و ... ترتیب یافته، بیشتر شبیه به شیوه ی موزاییك سازی است تا كاشی كاری، كه به هر حال اولین تلفیق اشیاء الوان تزیینی است كه با نقوش مختلف هندسی زینت بخش نمای بنا شده، و پایه ای جهت تداوم هنر كاشی كاری به خصوص نوع معرق آن در آینده گردیده است. هم چنین اولین تزیینات آجرهای لعابدار و منقوش نیز بر دیواره های كاخ های آشور و بابل به كار گرفته شده است. در ایران مراوده فرهنگی، اجتماعی، نظامی، داد و ستدهای اقتصادی و رابطه صنعتی، گذشته از ممالك همجوار، با ممالك دور دست نیز سابقه تاریخی داشته است. این روابط تأثیر متقابل فرهنگی را در بسیاری از شئون صنعتی و هنری به ویژه هنر كاشی كاری و كاشی سازی و موزاییك به همراه داشته، كه اولین آثار و مظاهر این هنر در اواخر هزاره ی دوم ق.م. جلوه گر می شود.
در كاوش های باستان شناسی چغازنبیل، شوش و سایر نقاط باستانی ایران، علاوه بر لعاب روی سفال، خشت های لعابدار نیز یافته شده است. فن و صنعت موزاییك سازی یعنی تركیب سنگ های رنگی كوچك و طبق طرح های هندسی و با نقوش مختلف زیبا در این زمان به اوج ترقی و پیشرفت خود رسیده كه ساغر بدست آمده از حفریات مارلیك را می توان نمونه عالی و كامل آن دانست. این جام موزاییكی كه از تركیب سنگ های رنگین به شیوه ی دو جداره ساخته شده از نظر اصطلاح فنی به «هزار گل» معروف است و از لحاظ كیفیت كار در ردیف منبت قرار دارد. تزیینات به جای مانده از زمان هخامنشیان حكایت از كاربرد آجرهای لعابدار رنگین و منقوش وتركیب آنها دارد، بدنه ی ساختمان های شوش و تخت جمشید با چنین تلفیقی آرایش شده اند، دو نمونه جالب توجه از این نوع كاشی كاری در شوش به دست آمده كه به «شیران وتیراندازان» معروف است. علاوه بر موزون بودن و رعایت تناسب كه در تركیب اجزاء طرح ها به كار رفته، نقش اصلی همچنان حكایت از وضعیت و هویت واقعی سربازان دارد. چنان كه چهره ها از سفید تا تیره و بالاخره سیاه رنگ است، وسایل زینتی مانند گوشواره و دستبندهایی از طلا در بردارند و یا كفش هایی از چرم زرد رنگ به پا دارند. از تزیینات كاشی هم چنین برای آرایش كتیبه ها نیز استفاده شده است. رنگ متن ، اصلی كاشی های دوره ی هخامنشیان اغلب زرد، سبز و قهوه ای می باشد و لعاب روی آجرها از گچ و خاك پخته تشكیل شده است.
نمونه های دیگری از این نوع كاشی های لعابدار مصور به نقش حیوانات خیالی مانند «سیمرغ» و یا «گریفن» دارای شاخ گاو، سر و پای شیر و چنگال پرندگان نیز طی حفریات چندی به دست آمده است. قطعاتی از قسمت های مختلف كاشی كاری متنوع زمان هخامنشیان در حال حاضر در مجموعه ی موزه لوور و سایر موزه های معروف جهان قرار دارد. در دوره ی اشكانیان صنعت لعاب دهی پیشرفت قابل ملاحظه ای كرد، و به خصوص استفاده از لعاب یكرنگ برای پوشش جدار داخلی و سطح خارجی ظروف سفالین معمول گردید، وهم چنین غالباً قشر ضخیمی از لعاب بر روی تابوت های دفن اجساد كشیده می شده است. در این دوره به تدریج استفاده از لعاب هایی به رنگ های سبز روشن و آبی فیروزه ای رونق پیدا كرد. بنا به اعتقاد عده ای از محققان، صنعت لعاب سازی در زمان اشكانیان در نتیجه ارتباط تجاری و سیاسی بین ایران و خاور دور به چین راه یافته، و سفالگران چین در زمان سلسله هان (۲۰۶ق م –۲۲۰ میلادی) از فنون لعاب دهی رایج در ایران برای پوشش ظروف سفالین استفاده می كرده اند. با وجود توسعه فن لعاب دهی به علت ناشناخته ماندن معماری دوره اشكانی در ایران، گمان می رود در این دوره هنرمندان استفاده چندانی از لعاب برای پوشش خشت و آجر نكرده و نقاشی دیواری را برای تزیین بناها ترجیح داده اند. دیوار نگاره های كاخ آشور و كوه خواجه سیستان یادآور اهمیت و رونق نقاشی دیواری در این دوره است. طرح های تزیینی این دوره از نقش های گل و گیاه، نخل های كوچك، برگ های شبیه گل «لوتوس» و تزیینات انسانی و حیوانی است، كه در آرایش دوبنای یاد شده نیز به كار رفته است.
امید است در كاوش های آینده در نقاط مختلف كاشی های بیشتری از دوره اشكانیان یافت شود كه امكان مطالعه و بررسی دقیق در این زمینه را فراهم آورد.در عصر ساسانیان هنر و صنعت دوره ی هخامنشیان مانند سایر رشته های هنری ادامه پیدا كرد، و ساخت كاشی های زمان هخامنشیان با همان شیوه و با لعاب ضخیم تر رایج گردید. نمونه های متعددی از این نوع كاشی ها كه ضخامت لعاب آن ها به قطر یك سانتیمتر می رسد در كاوش های فیروز آباد و بیشابور به دست آمده است. در دوره ساسانیان علاوه بر هنر كاشی سازی هنر موازییك سازی نیز متداول گردید. مخصوصاً پوشش دو ایوان شرقی و غربی بیشابور ازموزاییك به رنگ های گوناگون وتزیینات گل و گیاه و نقوشی از اشكال پرندگان و انسان را در بر می گیرد. كیفیت نقوش موزاییك های مكشوفه در بیشابور گویای ادامه سبك و روش هنری است كه در دوره ی اسلامی به شیوه معرق در كاشی سازی و كاشی كاری تجلی نموده است. رنگ آمیزی های متناسب، ایجاد هماهنگی و رعایت تناسب از ویژگی های كاشی كاری های این دوره می باشد. پس از گسترش اسلام، به مرور هنر كاشی كاری یكی از مهمترین عوامل تزیین و پوشش برای استحكام بناهای گوناگون به ویژه بناهای مذهبی گردید. یكی از زیباترین انواع كاشی كاری را در مقدس ترین بنای مذهبی یعنی قبهٔالصخره به تاریخ قرن اول هجری می توان مشاهده كرد.
از اوایل دوره ی اسلامی كاشی كاران و كاشی سازان ایرانی مانند دیگر هنرمندان ایرانی پیشقدم بوده و طبق گفته ی مورخین اسلامی شیوه های گوناگون هنر كاشی كاری رابا خود تا دورترین نقاط ممالك تسخیر شده - یعنی اسپانیا- نیز برده اند. هنرمندان ایرانی از تركیب كاشی های با رنگ های مختلف به شیوه موزاییك، نوع كاشی های «معرق» را به وجود آوردند وخشت های كاشی های ساده و یكرنگ دوره ی قبل از اسلام را به رنگ های متنوع آمیخته و نوع كاشی «هفت رنگ» را ساختند. همچنین ازتركیب كاشی های ساده با تلفیق آجر و گچ، نوع كاشی های «معقلی» را پدید آوردند. و به این ترتیب از قرن پنجم هجری به بعد كمتر بنایی را می توان مشاهده كرد كه با یكی از روش های سه گانه فوق و یا كاشی های گوناگون رنگین تزیین نشده باشد. در این مختصر سعی خواهد شد تحول هنر كاشی سازی ازاوایل دوره اسلامی تا عصر حاضر مورد بررسی قرار گیرد، و هم چنین به طور اجمال نحوه تزیین وكاربرد آن در قرون مختلف اسلامی شرح داده شود.
کاشىکارى
هنر و صنعت کاشىکارى نيز همانند ديگر هنرهاى ايران در عهد اسلامي، داراى اعتبار و ارزش خاص خود است. سابقهٔ اين هنر، به گذشتهٔ بسيار دور باز مىگردد. طبق مدارک تاريخى هنرمندان ايراني، در اواخر هزاره دوم ق.م آشنا به ساخت خشت و آجرهاى لعابدار بوده و از آن براى تزئين بنا استفاده مىبردهاند. طى کاوشهاى محوطههاى باستاني، مانند چغازنبيل در خوزستان، هنرمندان اين مناطق و دورانها، از خشتهاى رنگين در تزئين معبد استفاده کردهاند. هنر موزائيکسازى نيز به موازات هنر ساخت خشتهاى زنگين آغاز گرديد و هنرمندان از ترکيب سنگهاى الوان ريز و قرار دادن آن در کنار هم، طرحها و نقوش بسيار زيبايى مانند نقوش هندسي، بوجود آوردند. در عهد هخامنشى نيز کاربرد و استفاده از آجرهاى لعابدار رنگين، به رنگهاى سبز - زرد و قهوهاى با نقوش انسانى و حيوانى براى آرايش کاخها مورد استفاده قرار گرفت. نماى تعدادى از کاخهاى اين دوره مانند کاخهاى شوش، نمونههاى جالبى از کاربرد آجر
لعابدار در اين زمان است
.
همزمان با حکومت ساسانيان، مجدداً کاربرد آجرهاى لعابدار و به موازات آن هنر و صنعت موزائيکسازى رو به گسترش نهاد و هنرمندان اين دوره از اين دو شيوه در آرايش بنا بهره بردند. کاوشهاى فيروزآباد و بيشابور نمونههاى جالبى از کاربرد موزائيکسازى و کاشىکارى را معرفى مىنمايد.
در دوره اسلامى بتدريج هنر کاشىکارى همانند آجرکارى و گچکارى با شيوه جديد آغاز شد و در تمام ادوار اسلامى کاربرد ويژهاى يافت. در ادوار اسلامى بناهاى بسيارى مانند مساجد، مدارس، مقابر، کاخها، حمامها و حتى پلها به انواع کاشىکارى مزين شده و از اواخر قرن چهارم هجرى به بعد کمتر بنايى يافت مىشود که با کاشى تزئين نشده باشد. انواع کاشى عبارتند از کاشى يک رنگ، کاشى معرق، کاشى هفت رنگ، کاشى طلايى
گاهى نيز شيوهٔ آجر و کاشى بطور تلفيقى بکار مىرفته است. اين تلفيق عموماً با حرکتى شطرنجى شکل مىگيرد و ارزش ويژهاى به معمارى اسلامى بخشيده است. اين شيوه از قرن هفتم هجرى به بعد توسعه يافت. مسجد جامع اشترجان، مسجد جامع ورامين، گنبد سلطانيه، مدرسهٔ خان شيراز، مسجد وکيل، از حمله بناهايى هستند که تزئيناتى با تلفيق آجر و کاشى بر سطوح آنها ديده مىشود.
تقريباً در تمامى ادوار اسلامى نگارش روى کاشى از تزئينات مهم و مورد علاقه کاشىکاران بوده است. زمانى هنرمند از خطوط به شيوهٔ کوفى استفاده کرد ، زمانى از شيوه شکسته نستعليق، گاهى از شيوه ثلث و نسخ و بالاخره از شيوهٔ قالبزده کاشىهاى گوناگون مانند کاشىهاى مربع - مستطيل کوکبي، ستارهاى و ... اين گونه کاشىها با نوشته همراه هستند. قديمىترين کاشى از اين نوع متعلق به ۶۰۰ هـ . ق است. از دوره صفويه بسيارى بناها به شيوههاى متفاوتى نگارش را نمايش دادند و هنرمندان خوشنويسى چون عليرضا عباسي، شمسالدين تبريزي، استاد حسين بنا، باقرنيا، محمدرضا امامي، عبدالباقى تبريزى و محمد صالح اصفهانى با آثار خود بر روى کاشىهاى مختلف، به معمارى اسلامى ايران شکوهى خاص بخشيدند.
پيشينهٔ کاشىکارى ايرانى
کاشیکاری ایرانی قبل از اسلام
کاشیکاری ایرانی بعد از اسلام
طبق مدارک تاريخى و باستانشناسى حکايت از اين دارد که در اواخر هزارهٔ دوم ق.م هنرمندان ايراني، از خشت و آجرهاى لعابدار استفاده مىکردند و به ساخت آن آشنا بودند. در کاوشهاى چغازنبيل در شوش و نيز ساير نقاط باستانى خشتهاى لعابدار يافت شده است. در تزئيناتى که از دوره هخامنشى برجاى مانده است، کاربرد آجرهاى لعابدار رنگين در بدنه ساختمانهاى شوش و تختجمشيد ديده مىشود. ساسانيان نيز ساخت کاشىهاى زمان هخامنشيان را با همان شيوه و با لعاب ضخيمتر ادامه دادند. هنر موزائيک نيز در اين دوران متداول شد.
در دورهٔ اسلامى اين هنر در خدمت معمارى قرار داشت و در دورهٔ تيمورى اين فن بيشتر مورد توجه واقع گرديد. و بعد در دورهٔ صفوى بسرعت پيشرفت نموده ولى از دوره صفويه کاشىکارى ايران سير نزولى طى کرد.
کاشىکارى ايرانى قبل از اسلام
در پيدايش کاشىکارى در ايران نظريهها بسيار است ولى آنچه مسلم است در کاوشهاى چغازنبيل شوش و ساير نقاط باستانى ايران علاوه بر سفال لعابدار، خشتهاى لعابدار نيز يافت شده است. در تزئيناتى که از دوره هخامنشى بهجاى مانده است، کاربرد آجرهاى لعابدار رنگين در بدنه ساختمانهاى شوش و تختجمشيد ديده مىشود. نمونههاى برجسته لعاب هخامنشى در تختجمشيد و قصر هخامنشى در شوش سدههاى چهارم و پنجم هجرى يافت شدهاند و نمونهاى از يک قاب که در آن يک کماندار به تصوير کشيده شده و متعلق به آن دوران بوده که در موزه بريتانيا نگهدارى مىشود.
کاشىکارى ايرانى بعد از اسلام
اريخ کاشىکارى اسلامى با توليد ظروف سفالى مورد نياز زندگى ارتباطى ناگسستنى دارد. اين امر بهويژه در سفالهاى سلسلههاى حکومتى سلجوقيان و عثمانيان بهچشم مىخورد که تزئينات و تکنيکهاى توليد ظرفها بازتابى از کاشىهاى آن روزگار را نشان مىدهد. اما در دوران تيمورى و صفوى تکنيکهاى توليد متفاوت بوده است.
تکنيکهاى اصلى که در تزئين کاشىکارى استفاده مىشد، زرينفام، نقاشى زيرلعاب، نقاشى روى لعاب، مينايى و لاجوردي، کاشى معرق و کاشى هفت رنگ بوده که برخى براى داخل بنا و برخى براى داخل و خارج بنا بهکار مىرفتهاند.
دورههاى سلجوقى و ايلخانى اولين مظاهر شگرف کاشىکارى اسلامى محسوب مىشوند که در اين دورانهاى تاريخي، ابداعاتى تحت حاکميت اين دو سلسله در تکنيکهاى گوناگون صنعت سفالگرى انجام گرفت. شمار زيادى از کاشىهايى که اکثراً داراى تاريخ و امضاء صنعتگران خود بوده از اين دوران باقى ماندهاند. بهعلاوه، حمايتهاى وسيع مذهبى که توسط حاکمان و شخصيتهاى برجسته مذهبى و دو سلسله صورت گرفته باعث ساخت بناهاى متعددى بهعنوان مقبره گرديد که مهمترين اين مقبرهها با کاشىهاى زرينفام تزئين مىشدند.
آثار هنرمندان دورهٔ ايلخانى در مقايسه با دوره سلجوقى بيشتر و گستردهتر مورد حمايت هنرى قرار گرفتند و بناهاى جديدى در ايران ساخته شد و در نتيجه توليد کاشى رو به افزايش گذاشت.
کاشان مهمترين مرکز سفالگرى و کاشىکارى نفيس در بخش مرکزى ايران بهشمار مىرفت و کلمهٔ کاشى نام خود را از اين شهر گرفته است.
تهاجمات مغول موجب يک رکود کوتاه در صنعت کاشى کاشان شد؛ اما تکنيکها و سبکهاى مشابه بعد از اين وقفه همچنان ادامه يافت.
کاشىهاى توليدشده کاشان بسيار گسترده بودند. اين آثار بيشتر به بناهاى مقبرهاى بهجاى مانده بهويژه بناهاى شيعى مربوط هستند. شهر کاشان خود از مراکز مهم شيعه بهشمار مىآمد.
کاشىهاى سدهٔ هفتم با دو نقش پيکرهاى و غيرپيکرهاى تزئين مىشدند و اغلب داراى کتيبههايى بهخط نسخ در حاشيه کاشىها هستند که شامل اشعار و آياتى از قرآن مىباشند.
کاشىهاى ستارهاى و چليپا شکل ”موزه بريتانيا“ با طرحهاى حيوانى و دوبيتىهاى ايرانى در حاشيهها، بخشى از يک گروه از کاشىها بوده که زمانى ديوارهاى امامزاده جعفر در دامغان را مىپوشاند که تاريخ آنها ۶۶۶ هـ.ق. مىباشد.
تنها بناى غيرمذهبى بهجاى مانده از دوره ايلخانان که در تخت سليمان واقع شده، کاخ آباقاخان بوده که اين کاخ در محل يک معبد زرتشتى ساخته شده است و سند مهمى براى مطالعه کاشىکارى ايران در اين دوره حکومتى بهشمار مىرود. در اين محل تکههايى از کاشى بههمراه کاشىهاى ستارهاى و صليبى شکل، شامل برخى کاشىهاى صليبى شکل با طرح حيوانى تقريباً مشابه آنچه در دامغان بوده، پيدا شده است و کاشىهاى کتيبهاى نيز از اين محل باقى ماده که تعدادى از آنها در حال حاضر در موزههاى مختلف جهان پراکنده هستند. اين کاشىها داراى طرحهاى گلدار يا پيکرهاى بوده و عمدتاً بهطريقه زرينفام با نسبت قابل توجهى لاجوردى نقاشى شدهاند.
يکى از ويژگىهاى اين کاشىها کتيبههاى آنها است که اغلب داراى مضامين مذهبى بوده، اما ويژگى دوم اين کاشىها دربرگيرندهٔ اشعارى حماسى از شاهنامه مىباشد.
کاشىهاى زرينفام زيادى از کاشان برجاى مانده که تنها يک قسمت نسبتاً کوچک از محصولات کاشى اين دوران بوده است.
بخش اعظم آنها کاشىکارى تکرنگ و عمدتاً بهرنگ فيروزهاى يا آبى بوده است. همچنين تعداد ديگرى از تکنيکها از جمله تکنيکهاى نقاشى زيرلعاب مينايى و لاجوردى نيز در کاشىکارىها بهکار رفته است.
کاشىهاى زيرلعاب نقاشىشده بهرنگ آبى و سياه و کاشىهايى با کتيبههاى قالبى برجسته و طرحهاى چينى آبى - سفيد که نمونههايى از آنها در محل اصلى خود در مقبره اولجايتو در سلطانيه بهدست آمده است. نمونههايى از اين کاشى نيز در مجموعهٔ شاه زند سمرقند يافت شدهاند. بخش زيادى از صحنههايى که بر روى کاشىهاى کاشان نقاشى شده صحنههاى ساده زندگى است.يکى از دستآوردهاى مهم سفالگران کاشان خلق محرابهاى بزرگ بوده که با کاشى به شکلهاى مختلف ساخته شده است.
يکى از باشکوهترين اين محرابها متعلق به ”مسجد ميدان کاشان“ بوده که اکنون در موزه اسلامى برلين است و بهوسيله ”حسن بن عرب شاه“ امضاء شده و تاريخ ۶۲۴ را دارد، که داراى تزئينات متراکم و انبوهى است.
کاشىهاى ساخته شده در نميه دوم قرن هفتم در بر گيرنده طرحهاى چينى بوده است.
ظرفهاى سلطانآباد در سده هفتم و کاشىهاى لاجوردى و زرينفام اين دوره نيز با تصاوير گلهاى نيلوفر، اژدها و ققنوس تزئين شده است. نقشمايه ديگر پرواز دُرنا بود که در چين سمبلى از خوشاقبالى و عمر طولانى است. گرچه اين طراحىها در تخت سليمان ديده شده است، اما اين حقيقت را ثابت مىکند که اين نقشهاى چيني، عناصر مهم و قابل شناخت سبک دربارى مغول و گوياى حلقههاى ارتباطى دنياى شرق بودند. در نيمهٔ قرن هشتم سفالگرى رو به زوال نهاد.
يکى از مهمترين بناهاى تيموريان از نقطهنظر کاشىکارى ”آقسراي“ است که در ”شهر سبز“ قرار داشت. شهر سبز محل تولد تيمور و پايتخت دوم او بود.
سبک معمارى تيمورى از سنت معمارى آجر خشتى ايلخانى نشأت مىگيرد. در معمارى تيمورى سقفها از نقاشى پوشيده شده و در ترکيبى با کاشىکارى تزئين مىيافته است. کاشىسازان از طيف تکنيکهاى نامأمنوس استفاده مىکردند؛ آجرهاى لعابدار، سفالهاى کندهکارى شده و لعاب داده شده، کاشىهاى معرق و هفت رنگ، ميناکارى روى لعاب و ... .
در کاشىکارى تيموري، کاشىها هر سطح قابل دسترسى را مىپوشاندند و در يک بنا ممکن بود، دو يا سه روش تکنيک برحسب نواحى مختلف، مورد استفاده قرار گيرد. سطوح ديوارهاى بزرگ اغلب با آجرهاى لعابدار تزئين مىيافتند. در دورهٔ تيموريان طرحهاى کاشىکارى معرق، متراکمتر و بيشتر شدند. طيف وسيع و پيشرفتهاى از کاشى معرق بر روى تعدادى از بناهاى مهم يادبود سده نهم ديده مىشوند؛ بهعنوان نمونه مسجد گوهرشاد در هرات، مدرسهٔ الغ بيک در سمرقند و مدرسهٔ خرگرد. معرق نه تنها در بناها بلکه بر روى مجموعهاى از منبرهاى مساجد در مناطق مرکزى ايران استفاده مىشدند. کاستى معرق تکنيک وقتگيرى بود. اما بهدليل اصيل بودن، تا سدهٔ سيزدهم در ايران و آسياى ميانه تحت سيطرهٔ صفويان از آن استفاده مىشد. حتى امروزه در ايران، آسياى ميانه و افغانستان، صنعتگران استفاده از اين تکنيک را براى نصب دوبارهٔ کاشىها در محل اوليه بر روى بناهاى تاريخى بهکار مىبرند.
ميراث ارزشمند ديگر متعلق به دوران قبل از تيموريان دو تکنيکى بوده که در مقبرهٔ شاه زند بهکار رفته است، که شامل کاشىهاى لاجوردى ميناکارى شدهٔ روى لعاب و کاشىهاى نقاشى شدهٔ زيرلعاب هستند.
در ميان تکنيکهاى متنوع و گستردهاى که براى تزئين کاشىکارىها در دوران تيموريان استفاده مىشد، کاشى معرق و هفت رنگ بهطور گستردهاى با تزئينات زيرلعابى در ايران عصر صفوى کاربرد داشت. عناصر اصلى طراحى و زيبايىگرايى در کاشىکارى تيموريان بىوقفه ادامه يافت. اولين نمونههاى کاشىکارى معرق در امامزاده ”هارون ولايه“ در سال ۹۱۸ هـ. در اصفهان اولين نمونههاى کاشىکارى معرق در امامزاده ”هارون ولايه“ در سال ۹۱۸ هـ. در اصفهان بهکار رفت. درحالىکه برجستهترين کاشىکاري، دوران سلطنت شاهعباس اول در سالهاى واپسين اين سده توليد شدند.
مساجد و مدارس صفويه بهطورکلى با پوششى از کاشىها در بيرون و درون بنا تزئين شده است. آنچه بناى مذهبى صفيه را از تيمورى متمايز مىکند، متحدالشلک بودن کاشىکارى آن است. کاشىهاى صفوى به چند گروه سبکى تقسيم مىشوند؛ طرحهايى که بهطور وسيعى کارکرد بناهايى را که به آنها زينت بخشيده، منعکس مىکردند مانند عمارتهاى مذهبي، قصرها و ويژگىهاى منفرد و مختلط سبکهاى گوناگون در منطقهٔ جلفاى جديد (اصفهان).
در کنار بهکارگيرى کاشى معرق، تکنيک سريع کاشى هفترنگ نيز توسط شاهعباس تقويت گرديد. مسجد شيخ لطفالله در بخش شرقى ميدان، داراى دو نوع کاشى معرق و هفت رنگ و انواع تزئينات داخلى است.
در قصرهاى اصفهان، کاشىهاى هفت رنگ، تشکيل گروه ديگرى از کاشىهاى صفوى را داده که داراى سبک مىباشند. اين کاشىها در برگيرندهٔ تصاوير بوده و هر کاشى با يکى از عناصر يک منظره کامل نقاشى مىشد. کاملترين نمونه از اين نوع در قصر ”هشت بهشت“ در ”باغ بلبلان“ قرار دارد.
تعدادى از کاشىهاى مصور که هم اکنون در ميان مجموعههاى هنرى و موزهها پراکنده شده، حاکى از اين است که بسيارى از عمارتهايى که مسافران غربى را تحت تأثير فراوان قرار داده، با چنين کاشىهايى زينت داده شده است.
گروه ديگر سبک کاشىهاى صفويه در منطقه مسکونى ارامنه در اصفهان (جلفاى جديد) يافت مىشود.
کاشىهاى نقاشى شده زيرلعابى دوران صفويه در قطعەاى بسيار کوچک توليد مىشد که محل ساختن آنها ناشناخته است. اين کاشىها هنوز در محل حمام گنجعلىخان کرمان وجود دارند و احتمالاً در مرکز اين شهر ساخته مىشده است.
از زمان حکومت کريمخان زند عمارتسازى در اندازههاى جاهطلبانه بهويژه در پايتخت - شيراز از سرک گرفته شد و جنبش جديدى در صنعت کاشى پديد آمد. در اين عصر، تصاوير کاشىها با توعى رنگ جديد صورتى که در دوران قاجار نيز استفاده مىشد، به روش جديدى کشيده مىشدند. در تهران - پايتخت قاجار، تعدادى بناهاى تاريخى داراى پوششهاى وسيع کاشى ساخته شدند که متعلق به دوران فتحعلىشاه و ناصرالدينشاه مىباشد. روشهاى اجرايى شامل کاشىهاى هفت رنگ زيرلعابى بوده که گاهى با طرحهاى قالبى ترکيب مىگرديده است. شمارى از سفالگران و کاشىکاران قاجار آثار آنها را امضا مىکردند که يکى از آنان ”محمد ابراهيم“ است که امضاء او بر روى يک کاشى در موزهٔ بريتانيا مشهود است.
شناختهشدهترين سفالگر قاجار ”علىمحمد اصفهاني“ بود که حدود بيست قطعه کاشى معروف به او منسوب است.
در زمان قاجار بهدليل تقليدهاى بىاساس، کاشى ايران اصالت خود را از دست داد. جدا از ممالک اسلامى در قرن ۱۱ م. کاشىکارى اسلامى جزء لاينفک معمارى اسپانيا شد و غنىترين نمونهٔ آن را در بناهاى الحمراء مىتوان مشاهده کرد.
از بناهاى دوره قاجاريه که در آنها از کاشى بسيار استفاده شده است ارگ سمنان (قرن ۱۳ هـ.ق.) و مسجد امام سمنان را مىتوان نام برد.
طرح های ساده هندسی، خط منحنی، نیم دایره، مثلث، و خطوط متوازی كه خط عمودی دیگری بر روی آنها رسم شده از تصاویری هستند كه بر یافته های دوره های قدیمی تر جای دارند، كه به مرور نقش های متنوع هندسی، گل و برگ، گیاه و حیوانات كه با الهام و تأثیر پذیری از طبیعت شكل گرفته اند پدیدار می گردند، و در همه حال مهارت هنرمند و صنعت كار در نقش دادن به طرح ها و هماهنگ ساختن آنها، بارزترین موضوع مورد توجه است. این نكته را باید یادآور شد كه مراد كاشی گر و كاشی ساز از خلق چنین آثار هنری هرگز رفع احتیاجات عمومی و روزمره نبوده، بلكه شناخت هنرمند از زیبایی و ارضای تمایلات عالی انسانی و مذهبی، مایه اصلی كارش بوده است. مخصوصاً اگر به یاد آوریم كه هنرهای كاربردی بیشتر جنبه ی كاربرد مادی دارد، حال آن كه خلق آثار هنری نمایانگر روح تلطیف یافته انسان می باشد، همچنان كه «پوپ» پس از دیدن كاشی كاری مسجد شیخ لطف الله در «بررسی هنر ایران» می نویسد، «خلق چنین آثار هنری جز از راه ایمان به خدا و مذهب نمی تواند به وجود آید»هنر موزاییك سازی و كاشی كاری معرق، تركیبی از خصایص تجریدی و انفرادی اشیاء و رنگ هاست، كه بیننده را به تحسین ذوق و سلیقه و اعتبار كار هنرمند در تلفیق و تركیب پدیده های مختلف وادار می سازد. تزیینات كاشی بر روی ستون های معبدالعبید در بین النهرین باقی مانده از سال های نیمه ی دوم هزاره ی دوم ق.م. نشانگر اولین كار برد هنركاشی كاری در معماری است. این شیوه تزیینی كه با تركیب سنگ هایی الوان و قرار دادن آنها در كنار یكدیگر و با نظم و تزیینی خاص هم چنین با استفاده از اشیاء رنگین مانند صدف، استخوان و ... ترتیب یافته، بیشتر شبیه به شیوه ی موزاییك سازی است تا كاشی كاری، كه به هر حال اولین تلفیق اشیاء الوان تزیینی است كه با نقوش مختلف هندسی زینت بخش نمای بنا شده، و پایه ای جهت تداوم هنر كاشی كاری به خصوص نوع معرق آن در آینده گردیده است. هم چنین اولین تزیینات آجرهای لعابدار و منقوش نیز بر دیواره های كاخ های آشور و بابل به كار گرفته شده است. در ایران مراوده فرهنگی، اجتماعی، نظامی، داد و ستدهای اقتصادی و رابطه صنعتی، گذشته از ممالك همجوار، با ممالك دور دست نیز سابقه تاریخی داشته است. این روابط تأثیر متقابل فرهنگی را در بسیاری از شئون صنعتی و هنری به ویژه هنر كاشی كاری و كاشی سازی و موزاییك به همراه داشته، كه اولین آثار و مظاهر این هنر در اواخر هزاره ی دوم ق.م. جلوه گر می شود.
در كاوش های باستان شناسی چغازنبیل، شوش و سایر نقاط باستانی ایران، علاوه بر لعاب روی سفال، خشت های لعابدار نیز یافته شده است. فن و صنعت موزاییك سازی یعنی تركیب سنگ های رنگی كوچك و طبق طرح های هندسی و با نقوش مختلف زیبا در این زمان به اوج ترقی و پیشرفت خود رسیده كه ساغر بدست آمده از حفریات مارلیك را می توان نمونه عالی و كامل آن دانست. این جام موزاییكی كه از تركیب سنگ های رنگین به شیوه ی دو جداره ساخته شده از نظر اصطلاح فنی به «هزار گل» معروف است و از لحاظ كیفیت كار در ردیف منبت قرار دارد. تزیینات به جای مانده از زمان هخامنشیان حكایت از كاربرد آجرهای لعابدار رنگین و منقوش وتركیب آنها دارد، بدنه ی ساختمان های شوش و تخت جمشید با چنین تلفیقی آرایش شده اند، دو نمونه جالب توجه از این نوع كاشی كاری در شوش به دست آمده كه به «شیران وتیراندازان» معروف است. علاوه بر موزون بودن و رعایت تناسب كه در تركیب اجزاء طرح ها به كار رفته، نقش اصلی همچنان حكایت از وضعیت و هویت واقعی سربازان دارد. چنان كه چهره ها از سفید تا تیره و بالاخره سیاه رنگ است، وسایل زینتی مانند گوشواره و دستبندهایی از طلا در بردارند و یا كفش هایی از چرم زرد رنگ به پا دارند. از تزیینات كاشی هم چنین برای آرایش كتیبه ها نیز استفاده شده است. رنگ متن ، اصلی كاشی های دوره ی هخامنشیان اغلب زرد، سبز و قهوه ای می باشد و لعاب روی آجرها از گچ و خاك پخته تشكیل شده است.
نمونه های دیگری از این نوع كاشی های لعابدار مصور به نقش حیوانات خیالی مانند «سیمرغ» و یا «گریفن» دارای شاخ گاو، سر و پای شیر و چنگال پرندگان نیز طی حفریات چندی به دست آمده است. قطعاتی از قسمت های مختلف كاشی كاری متنوع زمان هخامنشیان در حال حاضر در مجموعه ی موزه لوور و سایر موزه های معروف جهان قرار دارد. در دوره ی اشكانیان صنعت لعاب دهی پیشرفت قابل ملاحظه ای كرد، و به خصوص استفاده از لعاب یكرنگ برای پوشش جدار داخلی و سطح خارجی ظروف سفالین معمول گردید، وهم چنین غالباً قشر ضخیمی از لعاب بر روی تابوت های دفن اجساد كشیده می شده است. در این دوره به تدریج استفاده از لعاب هایی به رنگ های سبز روشن و آبی فیروزه ای رونق پیدا كرد. بنا به اعتقاد عده ای از محققان، صنعت لعاب سازی در زمان اشكانیان در نتیجه ارتباط تجاری و سیاسی بین ایران و خاور دور به چین راه یافته، و سفالگران چین در زمان سلسله هان (۲۰۶ق م –۲۲۰ میلادی) از فنون لعاب دهی رایج در ایران برای پوشش ظروف سفالین استفاده می كرده اند. با وجود توسعه فن لعاب دهی به علت ناشناخته ماندن معماری دوره اشكانی در ایران، گمان می رود در این دوره هنرمندان استفاده چندانی از لعاب برای پوشش خشت و آجر نكرده و نقاشی دیواری را برای تزیین بناها ترجیح داده اند. دیوار نگاره های كاخ آشور و كوه خواجه سیستان یادآور اهمیت و رونق نقاشی دیواری در این دوره است. طرح های تزیینی این دوره از نقش های گل و گیاه، نخل های كوچك، برگ های شبیه گل «لوتوس» و تزیینات انسانی و حیوانی است، كه در آرایش دوبنای یاد شده نیز به كار رفته است.
امید است در كاوش های آینده در نقاط مختلف كاشی های بیشتری از دوره اشكانیان یافت شود كه امكان مطالعه و بررسی دقیق در این زمینه را فراهم آورد.در عصر ساسانیان هنر و صنعت دوره ی هخامنشیان مانند سایر رشته های هنری ادامه پیدا كرد، و ساخت كاشی های زمان هخامنشیان با همان شیوه و با لعاب ضخیم تر رایج گردید. نمونه های متعددی از این نوع كاشی ها كه ضخامت لعاب آن ها به قطر یك سانتیمتر می رسد در كاوش های فیروز آباد و بیشابور به دست آمده است. در دوره ساسانیان علاوه بر هنر كاشی سازی هنر موازییك سازی نیز متداول گردید. مخصوصاً پوشش دو ایوان شرقی و غربی بیشابور ازموزاییك به رنگ های گوناگون وتزیینات گل و گیاه و نقوشی از اشكال پرندگان و انسان را در بر می گیرد. كیفیت نقوش موزاییك های مكشوفه در بیشابور گویای ادامه سبك و روش هنری است كه در دوره ی اسلامی به شیوه معرق در كاشی سازی و كاشی كاری تجلی نموده است. رنگ آمیزی های متناسب، ایجاد هماهنگی و رعایت تناسب از ویژگی های كاشی كاری های این دوره می باشد. پس از گسترش اسلام، به مرور هنر كاشی كاری یكی از مهمترین عوامل تزیین و پوشش برای استحكام بناهای گوناگون به ویژه بناهای مذهبی گردید. یكی از زیباترین انواع كاشی كاری را در مقدس ترین بنای مذهبی یعنی قبهٔالصخره به تاریخ قرن اول هجری می توان مشاهده كرد.
از اوایل دوره ی اسلامی كاشی كاران و كاشی سازان ایرانی مانند دیگر هنرمندان ایرانی پیشقدم بوده و طبق گفته ی مورخین اسلامی شیوه های گوناگون هنر كاشی كاری رابا خود تا دورترین نقاط ممالك تسخیر شده - یعنی اسپانیا- نیز برده اند. هنرمندان ایرانی از تركیب كاشی های با رنگ های مختلف به شیوه موزاییك، نوع كاشی های «معرق» را به وجود آوردند وخشت های كاشی های ساده و یكرنگ دوره ی قبل از اسلام را به رنگ های متنوع آمیخته و نوع كاشی «هفت رنگ» را ساختند. همچنین ازتركیب كاشی های ساده با تلفیق آجر و گچ، نوع كاشی های «معقلی» را پدید آوردند. و به این ترتیب از قرن پنجم هجری به بعد كمتر بنایی را می توان مشاهده كرد كه با یكی از روش های سه گانه فوق و یا كاشی های گوناگون رنگین تزیین نشده باشد. در این مختصر سعی خواهد شد تحول هنر كاشی سازی ازاوایل دوره اسلامی تا عصر حاضر مورد بررسی قرار گیرد، و هم چنین به طور اجمال نحوه تزیین وكاربرد آن در قرون مختلف اسلامی شرح داده شود.
کاشىکارى
هنر و صنعت کاشىکارى نيز همانند ديگر هنرهاى ايران در عهد اسلامي، داراى اعتبار و ارزش خاص خود است. سابقهٔ اين هنر، به گذشتهٔ بسيار دور باز مىگردد. طبق مدارک تاريخى هنرمندان ايراني، در اواخر هزاره دوم ق.م آشنا به ساخت خشت و آجرهاى لعابدار بوده و از آن براى تزئين بنا استفاده مىبردهاند. طى کاوشهاى محوطههاى باستاني، مانند چغازنبيل در خوزستان، هنرمندان اين مناطق و دورانها، از خشتهاى رنگين در تزئين معبد استفاده کردهاند. هنر موزائيکسازى نيز به موازات هنر ساخت خشتهاى زنگين آغاز گرديد و هنرمندان از ترکيب سنگهاى الوان ريز و قرار دادن آن در کنار هم، طرحها و نقوش بسيار زيبايى مانند نقوش هندسي، بوجود آوردند. در عهد هخامنشى نيز کاربرد و استفاده از آجرهاى لعابدار رنگين، به رنگهاى سبز - زرد و قهوهاى با نقوش انسانى و حيوانى براى آرايش کاخها مورد استفاده قرار گرفت. نماى تعدادى از کاخهاى اين دوره مانند کاخهاى شوش، نمونههاى جالبى از کاربرد آجر
لعابدار در اين زمان است
.
همزمان با حکومت ساسانيان، مجدداً کاربرد آجرهاى لعابدار و به موازات آن هنر و صنعت موزائيکسازى رو به گسترش نهاد و هنرمندان اين دوره از اين دو شيوه در آرايش بنا بهره بردند. کاوشهاى فيروزآباد و بيشابور نمونههاى جالبى از کاربرد موزائيکسازى و کاشىکارى را معرفى مىنمايد.
در دوره اسلامى بتدريج هنر کاشىکارى همانند آجرکارى و گچکارى با شيوه جديد آغاز شد و در تمام ادوار اسلامى کاربرد ويژهاى يافت. در ادوار اسلامى بناهاى بسيارى مانند مساجد، مدارس، مقابر، کاخها، حمامها و حتى پلها به انواع کاشىکارى مزين شده و از اواخر قرن چهارم هجرى به بعد کمتر بنايى يافت مىشود که با کاشى تزئين نشده باشد. انواع کاشى عبارتند از کاشى يک رنگ، کاشى معرق، کاشى هفت رنگ، کاشى طلايى
گاهى نيز شيوهٔ آجر و کاشى بطور تلفيقى بکار مىرفته است. اين تلفيق عموماً با حرکتى شطرنجى شکل مىگيرد و ارزش ويژهاى به معمارى اسلامى بخشيده است. اين شيوه از قرن هفتم هجرى به بعد توسعه يافت. مسجد جامع اشترجان، مسجد جامع ورامين، گنبد سلطانيه، مدرسهٔ خان شيراز، مسجد وکيل، از حمله بناهايى هستند که تزئيناتى با تلفيق آجر و کاشى بر سطوح آنها ديده مىشود.
تقريباً در تمامى ادوار اسلامى نگارش روى کاشى از تزئينات مهم و مورد علاقه کاشىکاران بوده است. زمانى هنرمند از خطوط به شيوهٔ کوفى استفاده کرد ، زمانى از شيوه شکسته نستعليق، گاهى از شيوه ثلث و نسخ و بالاخره از شيوهٔ قالبزده کاشىهاى گوناگون مانند کاشىهاى مربع - مستطيل کوکبي، ستارهاى و ... اين گونه کاشىها با نوشته همراه هستند. قديمىترين کاشى از اين نوع متعلق به ۶۰۰ هـ . ق است. از دوره صفويه بسيارى بناها به شيوههاى متفاوتى نگارش را نمايش دادند و هنرمندان خوشنويسى چون عليرضا عباسي، شمسالدين تبريزي، استاد حسين بنا، باقرنيا، محمدرضا امامي، عبدالباقى تبريزى و محمد صالح اصفهانى با آثار خود بر روى کاشىهاى مختلف، به معمارى اسلامى ايران شکوهى خاص بخشيدند.
پيشينهٔ کاشىکارى ايرانى
کاشیکاری ایرانی قبل از اسلام
کاشیکاری ایرانی بعد از اسلام
طبق مدارک تاريخى و باستانشناسى حکايت از اين دارد که در اواخر هزارهٔ دوم ق.م هنرمندان ايراني، از خشت و آجرهاى لعابدار استفاده مىکردند و به ساخت آن آشنا بودند. در کاوشهاى چغازنبيل در شوش و نيز ساير نقاط باستانى خشتهاى لعابدار يافت شده است. در تزئيناتى که از دوره هخامنشى برجاى مانده است، کاربرد آجرهاى لعابدار رنگين در بدنه ساختمانهاى شوش و تختجمشيد ديده مىشود. ساسانيان نيز ساخت کاشىهاى زمان هخامنشيان را با همان شيوه و با لعاب ضخيمتر ادامه دادند. هنر موزائيک نيز در اين دوران متداول شد.
در دورهٔ اسلامى اين هنر در خدمت معمارى قرار داشت و در دورهٔ تيمورى اين فن بيشتر مورد توجه واقع گرديد. و بعد در دورهٔ صفوى بسرعت پيشرفت نموده ولى از دوره صفويه کاشىکارى ايران سير نزولى طى کرد.
کاشىکارى ايرانى قبل از اسلام
در پيدايش کاشىکارى در ايران نظريهها بسيار است ولى آنچه مسلم است در کاوشهاى چغازنبيل شوش و ساير نقاط باستانى ايران علاوه بر سفال لعابدار، خشتهاى لعابدار نيز يافت شده است. در تزئيناتى که از دوره هخامنشى بهجاى مانده است، کاربرد آجرهاى لعابدار رنگين در بدنه ساختمانهاى شوش و تختجمشيد ديده مىشود. نمونههاى برجسته لعاب هخامنشى در تختجمشيد و قصر هخامنشى در شوش سدههاى چهارم و پنجم هجرى يافت شدهاند و نمونهاى از يک قاب که در آن يک کماندار به تصوير کشيده شده و متعلق به آن دوران بوده که در موزه بريتانيا نگهدارى مىشود.
کاشىکارى ايرانى بعد از اسلام
اريخ کاشىکارى اسلامى با توليد ظروف سفالى مورد نياز زندگى ارتباطى ناگسستنى دارد. اين امر بهويژه در سفالهاى سلسلههاى حکومتى سلجوقيان و عثمانيان بهچشم مىخورد که تزئينات و تکنيکهاى توليد ظرفها بازتابى از کاشىهاى آن روزگار را نشان مىدهد. اما در دوران تيمورى و صفوى تکنيکهاى توليد متفاوت بوده است.
تکنيکهاى اصلى که در تزئين کاشىکارى استفاده مىشد، زرينفام، نقاشى زيرلعاب، نقاشى روى لعاب، مينايى و لاجوردي، کاشى معرق و کاشى هفت رنگ بوده که برخى براى داخل بنا و برخى براى داخل و خارج بنا بهکار مىرفتهاند.
دورههاى سلجوقى و ايلخانى اولين مظاهر شگرف کاشىکارى اسلامى محسوب مىشوند که در اين دورانهاى تاريخي، ابداعاتى تحت حاکميت اين دو سلسله در تکنيکهاى گوناگون صنعت سفالگرى انجام گرفت. شمار زيادى از کاشىهايى که اکثراً داراى تاريخ و امضاء صنعتگران خود بوده از اين دوران باقى ماندهاند. بهعلاوه، حمايتهاى وسيع مذهبى که توسط حاکمان و شخصيتهاى برجسته مذهبى و دو سلسله صورت گرفته باعث ساخت بناهاى متعددى بهعنوان مقبره گرديد که مهمترين اين مقبرهها با کاشىهاى زرينفام تزئين مىشدند.
آثار هنرمندان دورهٔ ايلخانى در مقايسه با دوره سلجوقى بيشتر و گستردهتر مورد حمايت هنرى قرار گرفتند و بناهاى جديدى در ايران ساخته شد و در نتيجه توليد کاشى رو به افزايش گذاشت.
کاشان مهمترين مرکز سفالگرى و کاشىکارى نفيس در بخش مرکزى ايران بهشمار مىرفت و کلمهٔ کاشى نام خود را از اين شهر گرفته است.
تهاجمات مغول موجب يک رکود کوتاه در صنعت کاشى کاشان شد؛ اما تکنيکها و سبکهاى مشابه بعد از اين وقفه همچنان ادامه يافت.
کاشىهاى توليدشده کاشان بسيار گسترده بودند. اين آثار بيشتر به بناهاى مقبرهاى بهجاى مانده بهويژه بناهاى شيعى مربوط هستند. شهر کاشان خود از مراکز مهم شيعه بهشمار مىآمد.
کاشىهاى سدهٔ هفتم با دو نقش پيکرهاى و غيرپيکرهاى تزئين مىشدند و اغلب داراى کتيبههايى بهخط نسخ در حاشيه کاشىها هستند که شامل اشعار و آياتى از قرآن مىباشند.
کاشىهاى ستارهاى و چليپا شکل ”موزه بريتانيا“ با طرحهاى حيوانى و دوبيتىهاى ايرانى در حاشيهها، بخشى از يک گروه از کاشىها بوده که زمانى ديوارهاى امامزاده جعفر در دامغان را مىپوشاند که تاريخ آنها ۶۶۶ هـ.ق. مىباشد.
تنها بناى غيرمذهبى بهجاى مانده از دوره ايلخانان که در تخت سليمان واقع شده، کاخ آباقاخان بوده که اين کاخ در محل يک معبد زرتشتى ساخته شده است و سند مهمى براى مطالعه کاشىکارى ايران در اين دوره حکومتى بهشمار مىرود. در اين محل تکههايى از کاشى بههمراه کاشىهاى ستارهاى و صليبى شکل، شامل برخى کاشىهاى صليبى شکل با طرح حيوانى تقريباً مشابه آنچه در دامغان بوده، پيدا شده است و کاشىهاى کتيبهاى نيز از اين محل باقى ماده که تعدادى از آنها در حال حاضر در موزههاى مختلف جهان پراکنده هستند. اين کاشىها داراى طرحهاى گلدار يا پيکرهاى بوده و عمدتاً بهطريقه زرينفام با نسبت قابل توجهى لاجوردى نقاشى شدهاند.
يکى از ويژگىهاى اين کاشىها کتيبههاى آنها است که اغلب داراى مضامين مذهبى بوده، اما ويژگى دوم اين کاشىها دربرگيرندهٔ اشعارى حماسى از شاهنامه مىباشد.
کاشىهاى زرينفام زيادى از کاشان برجاى مانده که تنها يک قسمت نسبتاً کوچک از محصولات کاشى اين دوران بوده است.
بخش اعظم آنها کاشىکارى تکرنگ و عمدتاً بهرنگ فيروزهاى يا آبى بوده است. همچنين تعداد ديگرى از تکنيکها از جمله تکنيکهاى نقاشى زيرلعاب مينايى و لاجوردى نيز در کاشىکارىها بهکار رفته است.
کاشىهاى زيرلعاب نقاشىشده بهرنگ آبى و سياه و کاشىهايى با کتيبههاى قالبى برجسته و طرحهاى چينى آبى - سفيد که نمونههايى از آنها در محل اصلى خود در مقبره اولجايتو در سلطانيه بهدست آمده است. نمونههايى از اين کاشى نيز در مجموعهٔ شاه زند سمرقند يافت شدهاند. بخش زيادى از صحنههايى که بر روى کاشىهاى کاشان نقاشى شده صحنههاى ساده زندگى است.يکى از دستآوردهاى مهم سفالگران کاشان خلق محرابهاى بزرگ بوده که با کاشى به شکلهاى مختلف ساخته شده است.
يکى از باشکوهترين اين محرابها متعلق به ”مسجد ميدان کاشان“ بوده که اکنون در موزه اسلامى برلين است و بهوسيله ”حسن بن عرب شاه“ امضاء شده و تاريخ ۶۲۴ را دارد، که داراى تزئينات متراکم و انبوهى است.
کاشىهاى ساخته شده در نميه دوم قرن هفتم در بر گيرنده طرحهاى چينى بوده است.
ظرفهاى سلطانآباد در سده هفتم و کاشىهاى لاجوردى و زرينفام اين دوره نيز با تصاوير گلهاى نيلوفر، اژدها و ققنوس تزئين شده است. نقشمايه ديگر پرواز دُرنا بود که در چين سمبلى از خوشاقبالى و عمر طولانى است. گرچه اين طراحىها در تخت سليمان ديده شده است، اما اين حقيقت را ثابت مىکند که اين نقشهاى چيني، عناصر مهم و قابل شناخت سبک دربارى مغول و گوياى حلقههاى ارتباطى دنياى شرق بودند. در نيمهٔ قرن هشتم سفالگرى رو به زوال نهاد.
يکى از مهمترين بناهاى تيموريان از نقطهنظر کاشىکارى ”آقسراي“ است که در ”شهر سبز“ قرار داشت. شهر سبز محل تولد تيمور و پايتخت دوم او بود.
سبک معمارى تيمورى از سنت معمارى آجر خشتى ايلخانى نشأت مىگيرد. در معمارى تيمورى سقفها از نقاشى پوشيده شده و در ترکيبى با کاشىکارى تزئين مىيافته است. کاشىسازان از طيف تکنيکهاى نامأمنوس استفاده مىکردند؛ آجرهاى لعابدار، سفالهاى کندهکارى شده و لعاب داده شده، کاشىهاى معرق و هفت رنگ، ميناکارى روى لعاب و ... .
در کاشىکارى تيموري، کاشىها هر سطح قابل دسترسى را مىپوشاندند و در يک بنا ممکن بود، دو يا سه روش تکنيک برحسب نواحى مختلف، مورد استفاده قرار گيرد. سطوح ديوارهاى بزرگ اغلب با آجرهاى لعابدار تزئين مىيافتند. در دورهٔ تيموريان طرحهاى کاشىکارى معرق، متراکمتر و بيشتر شدند. طيف وسيع و پيشرفتهاى از کاشى معرق بر روى تعدادى از بناهاى مهم يادبود سده نهم ديده مىشوند؛ بهعنوان نمونه مسجد گوهرشاد در هرات، مدرسهٔ الغ بيک در سمرقند و مدرسهٔ خرگرد. معرق نه تنها در بناها بلکه بر روى مجموعهاى از منبرهاى مساجد در مناطق مرکزى ايران استفاده مىشدند. کاستى معرق تکنيک وقتگيرى بود. اما بهدليل اصيل بودن، تا سدهٔ سيزدهم در ايران و آسياى ميانه تحت سيطرهٔ صفويان از آن استفاده مىشد. حتى امروزه در ايران، آسياى ميانه و افغانستان، صنعتگران استفاده از اين تکنيک را براى نصب دوبارهٔ کاشىها در محل اوليه بر روى بناهاى تاريخى بهکار مىبرند.
ميراث ارزشمند ديگر متعلق به دوران قبل از تيموريان دو تکنيکى بوده که در مقبرهٔ شاه زند بهکار رفته است، که شامل کاشىهاى لاجوردى ميناکارى شدهٔ روى لعاب و کاشىهاى نقاشى شدهٔ زيرلعاب هستند.
در ميان تکنيکهاى متنوع و گستردهاى که براى تزئين کاشىکارىها در دوران تيموريان استفاده مىشد، کاشى معرق و هفت رنگ بهطور گستردهاى با تزئينات زيرلعابى در ايران عصر صفوى کاربرد داشت. عناصر اصلى طراحى و زيبايىگرايى در کاشىکارى تيموريان بىوقفه ادامه يافت. اولين نمونههاى کاشىکارى معرق در امامزاده ”هارون ولايه“ در سال ۹۱۸ هـ. در اصفهان اولين نمونههاى کاشىکارى معرق در امامزاده ”هارون ولايه“ در سال ۹۱۸ هـ. در اصفهان بهکار رفت. درحالىکه برجستهترين کاشىکاري، دوران سلطنت شاهعباس اول در سالهاى واپسين اين سده توليد شدند.
مساجد و مدارس صفويه بهطورکلى با پوششى از کاشىها در بيرون و درون بنا تزئين شده است. آنچه بناى مذهبى صفيه را از تيمورى متمايز مىکند، متحدالشلک بودن کاشىکارى آن است. کاشىهاى صفوى به چند گروه سبکى تقسيم مىشوند؛ طرحهايى که بهطور وسيعى کارکرد بناهايى را که به آنها زينت بخشيده، منعکس مىکردند مانند عمارتهاى مذهبي، قصرها و ويژگىهاى منفرد و مختلط سبکهاى گوناگون در منطقهٔ جلفاى جديد (اصفهان).
در کنار بهکارگيرى کاشى معرق، تکنيک سريع کاشى هفترنگ نيز توسط شاهعباس تقويت گرديد. مسجد شيخ لطفالله در بخش شرقى ميدان، داراى دو نوع کاشى معرق و هفت رنگ و انواع تزئينات داخلى است.
در قصرهاى اصفهان، کاشىهاى هفت رنگ، تشکيل گروه ديگرى از کاشىهاى صفوى را داده که داراى سبک مىباشند. اين کاشىها در برگيرندهٔ تصاوير بوده و هر کاشى با يکى از عناصر يک منظره کامل نقاشى مىشد. کاملترين نمونه از اين نوع در قصر ”هشت بهشت“ در ”باغ بلبلان“ قرار دارد.
تعدادى از کاشىهاى مصور که هم اکنون در ميان مجموعههاى هنرى و موزهها پراکنده شده، حاکى از اين است که بسيارى از عمارتهايى که مسافران غربى را تحت تأثير فراوان قرار داده، با چنين کاشىهايى زينت داده شده است.
گروه ديگر سبک کاشىهاى صفويه در منطقه مسکونى ارامنه در اصفهان (جلفاى جديد) يافت مىشود.
کاشىهاى نقاشى شده زيرلعابى دوران صفويه در قطعەاى بسيار کوچک توليد مىشد که محل ساختن آنها ناشناخته است. اين کاشىها هنوز در محل حمام گنجعلىخان کرمان وجود دارند و احتمالاً در مرکز اين شهر ساخته مىشده است.
از زمان حکومت کريمخان زند عمارتسازى در اندازههاى جاهطلبانه بهويژه در پايتخت - شيراز از سرک گرفته شد و جنبش جديدى در صنعت کاشى پديد آمد. در اين عصر، تصاوير کاشىها با توعى رنگ جديد صورتى که در دوران قاجار نيز استفاده مىشد، به روش جديدى کشيده مىشدند. در تهران - پايتخت قاجار، تعدادى بناهاى تاريخى داراى پوششهاى وسيع کاشى ساخته شدند که متعلق به دوران فتحعلىشاه و ناصرالدينشاه مىباشد. روشهاى اجرايى شامل کاشىهاى هفت رنگ زيرلعابى بوده که گاهى با طرحهاى قالبى ترکيب مىگرديده است. شمارى از سفالگران و کاشىکاران قاجار آثار آنها را امضا مىکردند که يکى از آنان ”محمد ابراهيم“ است که امضاء او بر روى يک کاشى در موزهٔ بريتانيا مشهود است.
شناختهشدهترين سفالگر قاجار ”علىمحمد اصفهاني“ بود که حدود بيست قطعه کاشى معروف به او منسوب است.
در زمان قاجار بهدليل تقليدهاى بىاساس، کاشى ايران اصالت خود را از دست داد. جدا از ممالک اسلامى در قرن ۱۱ م. کاشىکارى اسلامى جزء لاينفک معمارى اسپانيا شد و غنىترين نمونهٔ آن را در بناهاى الحمراء مىتوان مشاهده کرد.
از بناهاى دوره قاجاريه که در آنها از کاشى بسيار استفاده شده است ارگ سمنان (قرن ۱۳ هـ.ق.) و مسجد امام سمنان را مىتوان نام برد.