sunyboy
01-24-2012, 07:29 PM
نگاهی به اقسام زیبایی و روابط آن با عشق
جمال و زیبایی از یک طرف و جاذبه از طرف دیگر، عشق و طلب از طرف دیگر، حرکت از طرف دیگر، ستایش از طرف دیگر، اینها حقایقی هستند که با یکدیگر توأمند، یعنی آنجا که زیبایی وجود پیدا می کند یک نیروی جاذبه ای هم هست. زیبا جاذبه دارد. آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب در یک موجود دیگر وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، یعنی خود زیبایی موجب حرکت و جنبش است. حتی به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساس که تمام قافله عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده است، مولود عشق است: «کتحریک المعشوق للعاشق و تحریک المعلل للمتعلل»؛ مانند به حرکت درآوردن معشوق عاشق را و به حرکت درآوردن علت معلول را. چنین چیزی می گویند.
در این زمینه سخن بسیار است. به هر حال هر جا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد، عشق و طلب وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، ستایش و تقدیس وجود دارد، زیبایی به دنبال خود ستایش و تقدیس می آورد. عده ای می گویند: بر خلاف آنچه انسانها خیال می کنند که زیبایی عشق می آفریند، برعکس است: عشق، زیبایی می آفریند یعنی اول زیبایی وجود ندارد که بعد در اثر زیبایی عشق ایجاد شود، اول عشق وجود پیدا می کند و بعد عشق زیبایی را خلق می کند. البته این یک نظر افراطی است و نمی شود وجود زیبایی را در خارج به کلی انکار نمود. حال ، آیا زیبایی منحصر است به زیبایی یک انسان ، آن هم زیباییهایی که دو جنس مخالف انسان از یکدیگر درک میکنند خصوصا در جنس زن ؟ و وقتی میگویند زیبا " یعنی مثلا اندام و چهره یک زن زیبا ؟ و دیگر غیر از این در عالم ، زیبایی وجود ندارد ؟ افرادی که از زیبایی چیز درستی درک نمیکنند این جور خیال میکنند نه ، در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد ، در جمادات ، نباتات و حیوانات ، در آسمان ، زمین و دریاها . کیست که زیبایی را در گلها درک نکند ؟
خیلی افراد شاید از گل فقط بوی خوش را درک میکنند ، در صورتی که آنهایی که چشمشان زیبایی را درک میکند ، در گل ، زیبایی را بیش از بوی خوش درک میکنند یعنی برایش بیشتر اهمیت قائل هستند زیبایی گلها ، زیبایی درختها ، زیبایی جنگلها ، زیبایی دریاها ، زیبایی کوهها ، زیبایی آسمانی که بالای سر انسان است ، زیبایی افق ، زیبایی سپیده دم ، زیبایی طلوع آفتاب ، زیبایی غروب آفتاب ، زیبایی شفق ، هزاران نوع زیبایی و جمال محسوس در عالم طبیعت وجود دارد تمام زیباییها که منحصر به آن زیبائیی که با شهوت جنسی انسان سرو کار دارد نیست آن کسی که زیبایی را منحصرا در شهوت جنسی درک میکند ، در حقیقت اصلا زیبایی را درک نمیکند زیبایی تنها مربوط به غریزه جنسی انسان نیست که تا میگویند " زیبایی " بعضی اشخاص فورا فکر میکنند یعنی مسائل مربوط به غریزه جنسی . این جور نیست .
در خود طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد تازه اینهایی که ما گفتیم ، زیباییهای مربوط به قوه باصره و چشم بود سامعه ، لامسه ، شامه و ذائقه نیز هر یک زیباییهایی را درک میکنند ، و اساسا " خوب " در هر حسی یعنی زیبا . خوب " در چشم ، زیبای چشم است ، " خوب " در گوش ، زیبای گوش است ، و همین طور " خوب " در لامسه ، ذائقه و شامه . پس این اشتباه پیدا نشود که تا میگویند " زیبایی " افرادی که در کشان از زیبایی بسیار ضعیف است فورا توجهشان به مسائل جنسی معطوف میشود . از این بالاتر ، آیا زیبایی غیر محسوس هم داریم ؟ زیبائیهای مطلقا محسوس را اکثریت قریب به اتفاق مردم درک میکنند آیا زیبایی غیر محسوس و زیبایی معنوی هم داریم ؟ بله آن هم زیاد است حداقلش آن زیباییهایی است که به قوه خیال انسان یعنی به صورتهای ذهنی انسان مربوط است زیبایی فصاحت و بلاغت در چیست ؟
یک عبارت فصیح و بلیغ چرا انسان را به سوی خودش میکشد و جذب میکند ؟ نثر و شعر سعدی چرا انسان را جذب میکند ؟ حدود هفتصد سال از زمان سعدی میگذرد چرا آن جمله های کوتاه سعدی هنوز هم در زبانها تکرار میشود و انسان وقتی که میشنود مجذوب آن میشود ؟ زیبایی است که چنین میکند آن زیبایی چیست ؟ آیا زیبایی لفظ است ؟ نه ، تنها لفظ نیست ، معانی این الفاظ است البته خود لفظ هم در فصاحت دخالتی دارد ولی تنها لفظ نیست معانی این الفاظ و معانی ذهنی آنچنان زیبا کنار یکدیگر قرار گرفته است که روح انسان را میکشد به سوی خودش و جذب میکند و همچنین شعر حافظ و مولوی . آنهایی که زیباییهای خیال را درک میکنند گاهی آنچنان مجذوب و مسحور این شعرها میشوند که اصلا از خود بیخود میشوند . مرحوم ادیب پیشاوری یکی از ادبای بسیار مبرز و از بقایای حوزه های علمیه قدیم بوده است وی می گوید : دوبار در عمرم خواندن یک شعر مرا از هوش برد ، بیهوش شدم یک بار غزلی از حافظ را خواندم ، آنچنان تحت تأثیرش قرار گرفتم که بیهوش شدم غزل معروفی است :
زان یار دلنوازم شکری است یا شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ......
زیبایی قرآن
قرآن کریم نفوذ خارق العاده خودش را از چه دارد ؟ از زیبایی و فصاحتش قرآن میتوانست آن معنایی را که با اعماق روح انسان سرو کار دارد و به تعبیر خود قرآن " مذکر " است یعنی آنها را از درون انسان بیرون میکشد ، با یک عبارتهای خیلی معمولی و ساده بیان بکند ، ولی خدای اسلام و پیغمبر چون این کتاب معجزه باقی پیغمبر است ، حقایقش را با زیبایی خارق العاده بیان کرده است به نظر شما فصاحت قرآن تاکنون چقدر اشک از مردم گرفته ؟ ! به تعبیر خود قرآن : « یخرون للاذقان سجدا . یخرون للاذقان یبکون » (سوره اسراء ، آیات 107 و . 109) افرادی که وقتی آیات قرآن را میشنوند ، در حال گریه میافتند و سجده میکنند در دلهای شب ، آیات قرآن چقدر اشک ازمردم گرفته است ! در اثر این است که آن معانی در این لباس بسیار زیبا ، آن حس جمال دوستی معنوی انسان را در اختیار میگیرد و مسخر خودش میکند . « و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق »( سوره مائده ، آیه 83): ''و چون آیاتی را که به پیامبر فرستاده شده است بشنوند ، میبینی که اشک از دیدگانشان جاری میشود زیرا حقانیت آن را شناختهاند''.
زیبایی سخنان علی (ع)
و یا به تعبیر حضرت زینب (س) بنی امیه تمام اقطار زمین و آفاق السماء را آنچنان گرفته بودند که نامی از علی در دنیا وجود نداشته باشد و حرفی از او نباشد یک عامل اساسی برای اینکه امام علی علیه السلام) در دنیا نمرد ( عوامل ظاهری طبیعی را داریم میگوییم ) این بود که علی سخنانی دارد در نهایت زیبایی . " نهج البلاغه (http://tahoor.com/page.php?pid=778) " واقعا نهج البلاغه (http://tahoor.com/page.php?pid=778) است دشمن هم دلش میخواهد سخنان علی را ضبط و حفظ کند چه قدر ما داریم از فصحا و بلغای عرب ، آنها که با علی هم میانه خوبی ندارند ، که وقتی از آنان میپرسند تو از کجا به این مقام از فصاحت رسیدی ؟ یکی میگوید صد خطبه از علی حفظ داشتم بعد ذهنم جوشید که جوشید ، دیگری میگوید هفتاد خطبه حفظ داشتم ، و سومی میگوید : «حفظ کلام الاصلع » عبدالحمید کاتب خیلی معروف است یک نویسنده ایرانی است در دربار آخرین خلیفه اموی معروف به مروان حمار . نویسنده خیلی فوق العادهای است که گفتهاند : «بدأت الکتابة بعبد الحمید و ختمت بابن العمید »: .
نویسندگی شروع شد به عبدالحمید ، و خاتمه یافت به ابن العمید و یا به خاطر تقیه و یا واقعا با علی علیه السلام میانه خوبی ندارد به او گفتند تو فن نویسندگی را از کجا آموختی ؟ گفت : حفظ کلام الاصلع حفظ کردن سخنان آنکه جلوی سرش مو نداشت ، یعنی علی ( ع ) . دشمن هم نمیتوانست کلام علی را حفظ و ضبط نکند . بنابر این آن فصاحت خارق العاده علی علیه السلام یعنی آن زیبایی فوق العاده سخنش که درباره آن گفته اند : «دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق »از کلام خالق فروتر و از کلام مخلوق فراتر ، نگذاشت این کلمات از بین برود و هنوز هم نگذاشته است و عامل فوق العاده مؤثری است پس شعر ، فصاحت ، بلاغت ، نثر عالی ، تمام اینها از مقوله زیبایی است ولی اینها زیبایی فکری است نه زیبایی حسی ، یعنی مربوط به چشم و گوش و لامسه و ذائقه و شامه نیست ، فقط و فقط مربوط به فکر انسان است.
بنابر این زیبایی منحصر به زیباییهای مربوط به غریزه جنسی نیست ، در همه محسوسات این عالم هست ، و منحصر به محسوسات این عالم نیز نیست ، مربوط به معانی فکری هم هست ، یک قدم برویم بالاتر ، از این بالاتر هم وجود دارد : زیبایی معقول ، یعنی زیبائیی که فقط عقل انسان آن را درک میکند ، نه حس انسان آن را درک میکند و نه قوه خیال انسان ، در یک اوج و مرتبه ای بالاتر است ، و به آن میگویند زیبایی عقلی یا حسن عقلی نقطه مقابل ، زشتی عقلی یا نازیبایی عقلی است اینجاست که متکلمین اسلامی ( البته متکلمین شیعه و متکلمین معتزله نه اشاعره ) و همچنین فقهاء اسلامی ( باز فقهاء شیعه و آن گروه از فقهاء اهل تسنن که از نظر کلامی معتزلی بوده اند ) معتقدند به حسن عقلی بعضی از کارها و قبح و زشتی عقلی بعضی از کارها یعنی مدعی هستند کارهای بشر دو گونه است : بعضی کارها فی حد ذاته یعنی خود کار زیبا و جمیل است ، با عظمت است ، جاذبه و کشش دارد ، حرکت ایجاد میکند ، عشق و علاقه ایجاد میکند ، ستایش آفرین است ، [ و بعضی کارها چنین نیست .
ما پاره ای از کارهای بشر را میبینیم که با کارهای عادی و طبیعی او متفاوت است کارهای طبیعی و عادی بشر کارهایی است که ستایشها و آفرینها و تحسینها را بر نمیانگیزد ولی پاره ای از کارهاست که شکوه و عظمت و جلال دارد ، جمال و زیبایی دارد ، در مقابل خودش تواضع و خشوع و تحسین میآفریند و واقعا هم این جور است کیست . که ببیند انسانی خود را فدای نجات جامعه خودش میکند ، برای خود مشقت میخرد که به دیگران آسایش برساند ، و تحسینش نکند ؟ ! قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم میفرماید : « لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم » (سوره توبه ، آیه . 128).پیامبری از جنس خود شما برای شما آمده است یک خصوصیت او این است که بدبختیها و " عنت " های شما ، مشقتها و ناراحتیهایی که شما گرفتارش هستید و خودتان در اثر جهالت و نادانی و یا چیز دیگر درک نمیکنید و ناراحت نیستید بر او ناگوار است در نهایت بدبختی هستید و خودتان درک نمیکنید ولی « عزیز علیه »( سوره توبه ، آیه . 128) بر او ناگوار است ، او ناراحتی اش را تحمل میکند ، او رنجش را میبرد ، رنج ناراحتی تو را بدیهی است این امر تقدیس و عظمت و شکوه دارد .
بنابر این اسلام میگوید: در مکتب اخلاق ، کاری بکنید که بشر بتواند زیباییهای معنوی کارهای اخلاقی را درک کند ، زیبایی فداکاری ، زیبایی استقامت ، زیبایی انصاف دادن نسبت به دیگران درباره خود ، زیبایی گذشت ، زیبایی حلم ، زیبایی تحمل ، زیبایی جود ، زیبایی سخا را درک بکند اگر این زیباییها را درک بکند همان طور که زیباییهای حسی را درک بکنددر این صورت به سوی این اعمال جذب میشودمثلا وقتی یک قالی زیبا را میبیند عاشق و شیفته اش میشود و آن را به قیمتی گرانتر از قیمت اصلی میخرد چرا ؟ چون زیباییاش را درک میکند کاری بکنید که مردم زیباییهای مکارم اخلاقی را درک بکنند ، فکرشان در زیبایی محدود نباشد به مسائلی که مربوط به امور جنسی است ، هزاران زیبایی دیگر را که در طبیعت وجود دارد ، زیبائیهایی که خیال درک میکند احساس نماید ، و بعد برود بالاتر و اوج بگیرد ، زیباییهای کارهای نیک را ، زیبایی نیک کرداری را درک بکند و در مقابل ، زشتی و بدی و منفوریت کارهای بد را حس بکند کاری بکنید که اصلا دروغ در نظرش زشت و یک شی متعفن و گندناک باشد ، شیئی که اساسا ذوق او از آن تنفر دارد اصلا ذائقه اش را اصلاح کنید که ذائقه او از غیبت کردن تنفر داشته باشد.
آیا باور میکنید که اخلاقیون یعنی آنهایی که فی الجمله خودشان را تربیت کرده اند واقعا ذائقه شان از غیبت کردن تنفر دارد ، ذائقه شان از دروغ گفتن تنفر دارد ، ذائقه شان از خیانت کردن به مردم تنفر دارد ، ذائقه شان از ظلم و تجاوز به حقوق مردم تنفر دارد اصلا ذائقه آنها این اعمال را نمیپسندد ، نمیخواهد و دور میاندازد ذائقه را درست کنید ولی ذائقه عقلی ، ذائقه فکری ، ذائقه معنوی ذائقه که درست بشود انسان خود به خود همین جور میشود راهش چیست ؟ البته راه دارد هر حس فطری را با تربیت خیلی خوب میشود پرورش داد ما در عمر خودمان واقعا دیده ایم افرادی را که ذائقه آنها این جور شکفته شده بود ذائقه آنها از ذکر و یاد خدا لذت میبرد که از هیچ غذای مطبوعی و از هیچ لذت جسمی آنقدر لذت و حظ نمیبرد ذائقه چنین انسانی به گونه ای است که از عبادت لذت میبرد ، از هدایت و ارشاد مردم لذت میبرد ، از خیانت کردن به مردم تنفر دارد ، از غیبت تنفر دارد.
اگر خدا هم به او بگوید من تو را به خاطر غیبتهایت عذاب نمیکنم و به خاطر راستگویی ات پاداش نمیدهم ، از این ساعت تکلیف ما از دوش تو برداشته شده ، خودت مختار و آزادی ، میخواهی غیبت بکن میخواهی غیبت نکن ، باز هم غیبت نمیکند ، چون ذائقهاش رسیده به حدی که از غیبت کردن و تهمت زدن و فحشاء و از هر کار زشتی تنفر دارد ، زیبایی عدالت را درک میکند ، زیبایی احسان را درک میکند ، زشتی فحشاء را درک میکند ، زشتی بغی ( به تعبیر قرآن ) را درک میکند عجیب تعبیری دارد قرآن میگوید معروف و منکر یعنی زشت . « ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون »( سوره نحل ، آیه . 90) همانا خدا فرمان به عدل و احسان میدهد و به بذل و عطاء خویشاوندان امر میکند و از کارهای زشت و منکر و ظلم نهی میکند و به شما از روی مهربانی پند میدهد باشد که موعظه خدا را به یاد آورید.
نظر افلاطون
اساسا اخلاق مربوط به روح زیبا است نه اینکه کار ، فی حد ذاته زیبا است اخلاق یعنی آن جا که روح انسان حالتی پیدا میکند که خود روح زیبا میشود اگر کار ، زیبا است به تبع روح زیبا است در آن نظر اول ، کار فی حد ذاته زیبا است و روح زیبایی خود را از کارش کسب میکند ، ولی طبق این نظر روح ، زیبا است و کار ، زیبایی خودش را از روح کسب میکند این نظر مربوط به افلاطون است افلاطون پایه اخلاق را بر عدالت قرار داده است یعنی اخلاق را مساوی با عدالت میداند و عدالت را مساوی با زیبایی میگوید : با اینکه بشر عدالت ، زیبایی و حقیقت را میشناسد ، هیچ کدام قابل تعریف نیست .
زیبایی به همراه خودش جاذبه و کشش دارد ، عشق و طلب میآفریند ، حرکت میآفریند ، ستایش میآفریند ، چنانکه ما میبینیم یکی از خصوصیات علی علیه السلام آن عدل و توازن و هماهنگی کاملی است که در روح این انسان ملکوتی هست انسانی است که از قدیم او را انسان کامل الصفات و جامع الاضداد میشناسند .
صفی الدین حلی میگوید :
جمعیت فی صفاتک الاضداد
ولهذا عزت لک الانداد (منتهی الامال ، ج 1 ، ص . 113)
در وجود تو اضداد یکجا جمع شده اند و به همین دلیل برای تو مانندها نمیتوان پیدا کرد . و سید رضی راجع به سخن علی علیه السلام میگوید سخنی چند جانبه است و در همه جوانب زیبا است در همه جوانب ، علی سخن گفته و زیبا گفته ، چون روحش یک روح همه جانبه و به اصطلاح امروز یک روح چندی بعدی است نه تنها چند بعدی است بلکه در عین چند بعدی بودن نوعی توازن و تناسب میان ابعاد مختلف آن بر قرار است این است که در روحها و عقلها جای دارد این دیگر مربوط به چشم یا گوش یا شامه و یا ذائقه و به طور کلی مربوط به حس نیست ، مربوط به روح انسان است . انسانها بدون اینکه بتوانند زیبایی علی را تعریف بکنند آن را درک میکنند ، و چون زیبایی کشش دارد مجذوب علی میشوند چهارده قرن میگذرد ، قرنی نگذشته است که در آن علی هزارها و بلکه میلیونها مجذوب و محب نداشته باشد حب علی چرا ایمان است ؟ زیرا حب علی یعنی عشق به یک روح متعادل متوازن ، عشق به انسان کامل ، عشق به کمال انسانیت ، عشق به آنچه خدا و پیغمبر به آن دعوت میکنند و این ، شخص پرستی نیست ، حتی شخص دوستی هم نیست ، بالاتر از این است آنکه واقعا علی را دوست دارد ، خودش را دارد ستایش
میکند که من درک میکنم آن زیبایی خارق العاده آن روح بزرگ را ، من درک میکنم آن تعادل و توازن کامل را ، من درک میکنم معنی انسان کامل را مردی که تاریخ زمان خودش او را به کلی مطرود و منکوب و مظلوم کرده است ، باز میبینیم بانگ ستایش اوست که از اعماق تاریخ این چهارده قرن بر میخیزد نه تنها از زبان آنهایی که نامشان شیعه است ، بلکه از زبان اهل تسنن ، و نه فقط از زبان مسلمین ، بلکه از زبان کافر ، مسیحی و یهودی هر کس که یک وجدانی دارد ستایشگر علی واقع میشود .
ابن شهر آشوب وقتی که " مناقب " را مینویسد ، مدعی است الان که من مناقب " را مینویسم هزار کتاب " مناقب " ( مناقب علی علیه السلام ) وجود دارد . این ناشی از فطرت بشر است همین طور که فطرت بشر در مقابل یک زیبایی نظیر زیبایی یوسف مجذوب میشود که قرآن مجید داستان یوسف را در نهایت زیبایی و فصاحت و بلاغت بیان کرده که واقعا حیرت آور است : « فلما رأینه اکبرنه و قطعن ایدیهن و قلن حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم » (سوره یوسف ، آیه . 31 ) :''چون زنان مصری یوسف را دیدند او را بزرگ یافتند و دستهایشان را ( بجای ترنج ) بریدند و گفتند تبارک الله که این پسر نه آدمی است بلکه فرشته بزرگ حسن و زیبائی است. آری ، همین طور که چهره یوسف فطرت بشر را مجذوب خود میکند چهره معنوی یک انسان کامل هم بشرها را از عمق فطرتشان مجذوب خویش مینماید'' .
یا حسین بن علی علیه السلام پیغمبر فرمود : « ان للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین » (مستدرک 217 / 2 ، لؤلؤ و مرجان ، ص 38 ، بحارج 43 ، ص 272 )، با تعابیر مختلف . یک محبت پنهان و مخفی نسبت به امام حسین علیه السلام در دل مؤمنین وجود دارد. این کلمه " مکنونة " خیلی معنی دارد . یعنی در دلهای مؤمنین وجود دارد و احیانا خودشان توجه ندارند هرچند نا آگاهانه ، محبت حسین در دل هر مؤمنی وجود دارد شاید بعضی خیال بکنند که این یعنی خداوند یک محبتی را از بیرون به طور قسری و جبری آورده در دلهای مؤمنین قرار داده است نه ، در عمق فطرت هر مؤمنی تقدیس مانند حسینی هست اگر حسین علیه السلام هم نبود و حسین دیگری به جای او میبود همانند او که کار او را کرده بود ، مگر دلهای پاک مؤمنین میتوانستند ستایشگر او نباشند و او را دوست نداشته باشند ؟ ! .
جمال و زیبایی از یک طرف و جاذبه از طرف دیگر، عشق و طلب از طرف دیگر، حرکت از طرف دیگر، ستایش از طرف دیگر، اینها حقایقی هستند که با یکدیگر توأمند، یعنی آنجا که زیبایی وجود پیدا می کند یک نیروی جاذبه ای هم هست. زیبا جاذبه دارد. آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب در یک موجود دیگر وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، یعنی خود زیبایی موجب حرکت و جنبش است. حتی به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساس که تمام قافله عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده است، مولود عشق است: «کتحریک المعشوق للعاشق و تحریک المعلل للمتعلل»؛ مانند به حرکت درآوردن معشوق عاشق را و به حرکت درآوردن علت معلول را. چنین چیزی می گویند.
در این زمینه سخن بسیار است. به هر حال هر جا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد، عشق و طلب وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، ستایش و تقدیس وجود دارد، زیبایی به دنبال خود ستایش و تقدیس می آورد. عده ای می گویند: بر خلاف آنچه انسانها خیال می کنند که زیبایی عشق می آفریند، برعکس است: عشق، زیبایی می آفریند یعنی اول زیبایی وجود ندارد که بعد در اثر زیبایی عشق ایجاد شود، اول عشق وجود پیدا می کند و بعد عشق زیبایی را خلق می کند. البته این یک نظر افراطی است و نمی شود وجود زیبایی را در خارج به کلی انکار نمود. حال ، آیا زیبایی منحصر است به زیبایی یک انسان ، آن هم زیباییهایی که دو جنس مخالف انسان از یکدیگر درک میکنند خصوصا در جنس زن ؟ و وقتی میگویند زیبا " یعنی مثلا اندام و چهره یک زن زیبا ؟ و دیگر غیر از این در عالم ، زیبایی وجود ندارد ؟ افرادی که از زیبایی چیز درستی درک نمیکنند این جور خیال میکنند نه ، در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد ، در جمادات ، نباتات و حیوانات ، در آسمان ، زمین و دریاها . کیست که زیبایی را در گلها درک نکند ؟
خیلی افراد شاید از گل فقط بوی خوش را درک میکنند ، در صورتی که آنهایی که چشمشان زیبایی را درک میکند ، در گل ، زیبایی را بیش از بوی خوش درک میکنند یعنی برایش بیشتر اهمیت قائل هستند زیبایی گلها ، زیبایی درختها ، زیبایی جنگلها ، زیبایی دریاها ، زیبایی کوهها ، زیبایی آسمانی که بالای سر انسان است ، زیبایی افق ، زیبایی سپیده دم ، زیبایی طلوع آفتاب ، زیبایی غروب آفتاب ، زیبایی شفق ، هزاران نوع زیبایی و جمال محسوس در عالم طبیعت وجود دارد تمام زیباییها که منحصر به آن زیبائیی که با شهوت جنسی انسان سرو کار دارد نیست آن کسی که زیبایی را منحصرا در شهوت جنسی درک میکند ، در حقیقت اصلا زیبایی را درک نمیکند زیبایی تنها مربوط به غریزه جنسی انسان نیست که تا میگویند " زیبایی " بعضی اشخاص فورا فکر میکنند یعنی مسائل مربوط به غریزه جنسی . این جور نیست .
در خود طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد تازه اینهایی که ما گفتیم ، زیباییهای مربوط به قوه باصره و چشم بود سامعه ، لامسه ، شامه و ذائقه نیز هر یک زیباییهایی را درک میکنند ، و اساسا " خوب " در هر حسی یعنی زیبا . خوب " در چشم ، زیبای چشم است ، " خوب " در گوش ، زیبای گوش است ، و همین طور " خوب " در لامسه ، ذائقه و شامه . پس این اشتباه پیدا نشود که تا میگویند " زیبایی " افرادی که در کشان از زیبایی بسیار ضعیف است فورا توجهشان به مسائل جنسی معطوف میشود . از این بالاتر ، آیا زیبایی غیر محسوس هم داریم ؟ زیبائیهای مطلقا محسوس را اکثریت قریب به اتفاق مردم درک میکنند آیا زیبایی غیر محسوس و زیبایی معنوی هم داریم ؟ بله آن هم زیاد است حداقلش آن زیباییهایی است که به قوه خیال انسان یعنی به صورتهای ذهنی انسان مربوط است زیبایی فصاحت و بلاغت در چیست ؟
یک عبارت فصیح و بلیغ چرا انسان را به سوی خودش میکشد و جذب میکند ؟ نثر و شعر سعدی چرا انسان را جذب میکند ؟ حدود هفتصد سال از زمان سعدی میگذرد چرا آن جمله های کوتاه سعدی هنوز هم در زبانها تکرار میشود و انسان وقتی که میشنود مجذوب آن میشود ؟ زیبایی است که چنین میکند آن زیبایی چیست ؟ آیا زیبایی لفظ است ؟ نه ، تنها لفظ نیست ، معانی این الفاظ است البته خود لفظ هم در فصاحت دخالتی دارد ولی تنها لفظ نیست معانی این الفاظ و معانی ذهنی آنچنان زیبا کنار یکدیگر قرار گرفته است که روح انسان را میکشد به سوی خودش و جذب میکند و همچنین شعر حافظ و مولوی . آنهایی که زیباییهای خیال را درک میکنند گاهی آنچنان مجذوب و مسحور این شعرها میشوند که اصلا از خود بیخود میشوند . مرحوم ادیب پیشاوری یکی از ادبای بسیار مبرز و از بقایای حوزه های علمیه قدیم بوده است وی می گوید : دوبار در عمرم خواندن یک شعر مرا از هوش برد ، بیهوش شدم یک بار غزلی از حافظ را خواندم ، آنچنان تحت تأثیرش قرار گرفتم که بیهوش شدم غزل معروفی است :
زان یار دلنوازم شکری است یا شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ......
زیبایی قرآن
قرآن کریم نفوذ خارق العاده خودش را از چه دارد ؟ از زیبایی و فصاحتش قرآن میتوانست آن معنایی را که با اعماق روح انسان سرو کار دارد و به تعبیر خود قرآن " مذکر " است یعنی آنها را از درون انسان بیرون میکشد ، با یک عبارتهای خیلی معمولی و ساده بیان بکند ، ولی خدای اسلام و پیغمبر چون این کتاب معجزه باقی پیغمبر است ، حقایقش را با زیبایی خارق العاده بیان کرده است به نظر شما فصاحت قرآن تاکنون چقدر اشک از مردم گرفته ؟ ! به تعبیر خود قرآن : « یخرون للاذقان سجدا . یخرون للاذقان یبکون » (سوره اسراء ، آیات 107 و . 109) افرادی که وقتی آیات قرآن را میشنوند ، در حال گریه میافتند و سجده میکنند در دلهای شب ، آیات قرآن چقدر اشک ازمردم گرفته است ! در اثر این است که آن معانی در این لباس بسیار زیبا ، آن حس جمال دوستی معنوی انسان را در اختیار میگیرد و مسخر خودش میکند . « و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق »( سوره مائده ، آیه 83): ''و چون آیاتی را که به پیامبر فرستاده شده است بشنوند ، میبینی که اشک از دیدگانشان جاری میشود زیرا حقانیت آن را شناختهاند''.
زیبایی سخنان علی (ع)
و یا به تعبیر حضرت زینب (س) بنی امیه تمام اقطار زمین و آفاق السماء را آنچنان گرفته بودند که نامی از علی در دنیا وجود نداشته باشد و حرفی از او نباشد یک عامل اساسی برای اینکه امام علی علیه السلام) در دنیا نمرد ( عوامل ظاهری طبیعی را داریم میگوییم ) این بود که علی سخنانی دارد در نهایت زیبایی . " نهج البلاغه (http://tahoor.com/page.php?pid=778) " واقعا نهج البلاغه (http://tahoor.com/page.php?pid=778) است دشمن هم دلش میخواهد سخنان علی را ضبط و حفظ کند چه قدر ما داریم از فصحا و بلغای عرب ، آنها که با علی هم میانه خوبی ندارند ، که وقتی از آنان میپرسند تو از کجا به این مقام از فصاحت رسیدی ؟ یکی میگوید صد خطبه از علی حفظ داشتم بعد ذهنم جوشید که جوشید ، دیگری میگوید هفتاد خطبه حفظ داشتم ، و سومی میگوید : «حفظ کلام الاصلع » عبدالحمید کاتب خیلی معروف است یک نویسنده ایرانی است در دربار آخرین خلیفه اموی معروف به مروان حمار . نویسنده خیلی فوق العادهای است که گفتهاند : «بدأت الکتابة بعبد الحمید و ختمت بابن العمید »: .
نویسندگی شروع شد به عبدالحمید ، و خاتمه یافت به ابن العمید و یا به خاطر تقیه و یا واقعا با علی علیه السلام میانه خوبی ندارد به او گفتند تو فن نویسندگی را از کجا آموختی ؟ گفت : حفظ کلام الاصلع حفظ کردن سخنان آنکه جلوی سرش مو نداشت ، یعنی علی ( ع ) . دشمن هم نمیتوانست کلام علی را حفظ و ضبط نکند . بنابر این آن فصاحت خارق العاده علی علیه السلام یعنی آن زیبایی فوق العاده سخنش که درباره آن گفته اند : «دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق »از کلام خالق فروتر و از کلام مخلوق فراتر ، نگذاشت این کلمات از بین برود و هنوز هم نگذاشته است و عامل فوق العاده مؤثری است پس شعر ، فصاحت ، بلاغت ، نثر عالی ، تمام اینها از مقوله زیبایی است ولی اینها زیبایی فکری است نه زیبایی حسی ، یعنی مربوط به چشم و گوش و لامسه و ذائقه و شامه نیست ، فقط و فقط مربوط به فکر انسان است.
بنابر این زیبایی منحصر به زیباییهای مربوط به غریزه جنسی نیست ، در همه محسوسات این عالم هست ، و منحصر به محسوسات این عالم نیز نیست ، مربوط به معانی فکری هم هست ، یک قدم برویم بالاتر ، از این بالاتر هم وجود دارد : زیبایی معقول ، یعنی زیبائیی که فقط عقل انسان آن را درک میکند ، نه حس انسان آن را درک میکند و نه قوه خیال انسان ، در یک اوج و مرتبه ای بالاتر است ، و به آن میگویند زیبایی عقلی یا حسن عقلی نقطه مقابل ، زشتی عقلی یا نازیبایی عقلی است اینجاست که متکلمین اسلامی ( البته متکلمین شیعه و متکلمین معتزله نه اشاعره ) و همچنین فقهاء اسلامی ( باز فقهاء شیعه و آن گروه از فقهاء اهل تسنن که از نظر کلامی معتزلی بوده اند ) معتقدند به حسن عقلی بعضی از کارها و قبح و زشتی عقلی بعضی از کارها یعنی مدعی هستند کارهای بشر دو گونه است : بعضی کارها فی حد ذاته یعنی خود کار زیبا و جمیل است ، با عظمت است ، جاذبه و کشش دارد ، حرکت ایجاد میکند ، عشق و علاقه ایجاد میکند ، ستایش آفرین است ، [ و بعضی کارها چنین نیست .
ما پاره ای از کارهای بشر را میبینیم که با کارهای عادی و طبیعی او متفاوت است کارهای طبیعی و عادی بشر کارهایی است که ستایشها و آفرینها و تحسینها را بر نمیانگیزد ولی پاره ای از کارهاست که شکوه و عظمت و جلال دارد ، جمال و زیبایی دارد ، در مقابل خودش تواضع و خشوع و تحسین میآفریند و واقعا هم این جور است کیست . که ببیند انسانی خود را فدای نجات جامعه خودش میکند ، برای خود مشقت میخرد که به دیگران آسایش برساند ، و تحسینش نکند ؟ ! قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم میفرماید : « لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم » (سوره توبه ، آیه . 128).پیامبری از جنس خود شما برای شما آمده است یک خصوصیت او این است که بدبختیها و " عنت " های شما ، مشقتها و ناراحتیهایی که شما گرفتارش هستید و خودتان در اثر جهالت و نادانی و یا چیز دیگر درک نمیکنید و ناراحت نیستید بر او ناگوار است در نهایت بدبختی هستید و خودتان درک نمیکنید ولی « عزیز علیه »( سوره توبه ، آیه . 128) بر او ناگوار است ، او ناراحتی اش را تحمل میکند ، او رنجش را میبرد ، رنج ناراحتی تو را بدیهی است این امر تقدیس و عظمت و شکوه دارد .
بنابر این اسلام میگوید: در مکتب اخلاق ، کاری بکنید که بشر بتواند زیباییهای معنوی کارهای اخلاقی را درک کند ، زیبایی فداکاری ، زیبایی استقامت ، زیبایی انصاف دادن نسبت به دیگران درباره خود ، زیبایی گذشت ، زیبایی حلم ، زیبایی تحمل ، زیبایی جود ، زیبایی سخا را درک بکند اگر این زیباییها را درک بکند همان طور که زیباییهای حسی را درک بکنددر این صورت به سوی این اعمال جذب میشودمثلا وقتی یک قالی زیبا را میبیند عاشق و شیفته اش میشود و آن را به قیمتی گرانتر از قیمت اصلی میخرد چرا ؟ چون زیباییاش را درک میکند کاری بکنید که مردم زیباییهای مکارم اخلاقی را درک بکنند ، فکرشان در زیبایی محدود نباشد به مسائلی که مربوط به امور جنسی است ، هزاران زیبایی دیگر را که در طبیعت وجود دارد ، زیبائیهایی که خیال درک میکند احساس نماید ، و بعد برود بالاتر و اوج بگیرد ، زیباییهای کارهای نیک را ، زیبایی نیک کرداری را درک بکند و در مقابل ، زشتی و بدی و منفوریت کارهای بد را حس بکند کاری بکنید که اصلا دروغ در نظرش زشت و یک شی متعفن و گندناک باشد ، شیئی که اساسا ذوق او از آن تنفر دارد اصلا ذائقه اش را اصلاح کنید که ذائقه او از غیبت کردن تنفر داشته باشد.
آیا باور میکنید که اخلاقیون یعنی آنهایی که فی الجمله خودشان را تربیت کرده اند واقعا ذائقه شان از غیبت کردن تنفر دارد ، ذائقه شان از دروغ گفتن تنفر دارد ، ذائقه شان از خیانت کردن به مردم تنفر دارد ، ذائقه شان از ظلم و تجاوز به حقوق مردم تنفر دارد اصلا ذائقه آنها این اعمال را نمیپسندد ، نمیخواهد و دور میاندازد ذائقه را درست کنید ولی ذائقه عقلی ، ذائقه فکری ، ذائقه معنوی ذائقه که درست بشود انسان خود به خود همین جور میشود راهش چیست ؟ البته راه دارد هر حس فطری را با تربیت خیلی خوب میشود پرورش داد ما در عمر خودمان واقعا دیده ایم افرادی را که ذائقه آنها این جور شکفته شده بود ذائقه آنها از ذکر و یاد خدا لذت میبرد که از هیچ غذای مطبوعی و از هیچ لذت جسمی آنقدر لذت و حظ نمیبرد ذائقه چنین انسانی به گونه ای است که از عبادت لذت میبرد ، از هدایت و ارشاد مردم لذت میبرد ، از خیانت کردن به مردم تنفر دارد ، از غیبت تنفر دارد.
اگر خدا هم به او بگوید من تو را به خاطر غیبتهایت عذاب نمیکنم و به خاطر راستگویی ات پاداش نمیدهم ، از این ساعت تکلیف ما از دوش تو برداشته شده ، خودت مختار و آزادی ، میخواهی غیبت بکن میخواهی غیبت نکن ، باز هم غیبت نمیکند ، چون ذائقهاش رسیده به حدی که از غیبت کردن و تهمت زدن و فحشاء و از هر کار زشتی تنفر دارد ، زیبایی عدالت را درک میکند ، زیبایی احسان را درک میکند ، زشتی فحشاء را درک میکند ، زشتی بغی ( به تعبیر قرآن ) را درک میکند عجیب تعبیری دارد قرآن میگوید معروف و منکر یعنی زشت . « ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون »( سوره نحل ، آیه . 90) همانا خدا فرمان به عدل و احسان میدهد و به بذل و عطاء خویشاوندان امر میکند و از کارهای زشت و منکر و ظلم نهی میکند و به شما از روی مهربانی پند میدهد باشد که موعظه خدا را به یاد آورید.
نظر افلاطون
اساسا اخلاق مربوط به روح زیبا است نه اینکه کار ، فی حد ذاته زیبا است اخلاق یعنی آن جا که روح انسان حالتی پیدا میکند که خود روح زیبا میشود اگر کار ، زیبا است به تبع روح زیبا است در آن نظر اول ، کار فی حد ذاته زیبا است و روح زیبایی خود را از کارش کسب میکند ، ولی طبق این نظر روح ، زیبا است و کار ، زیبایی خودش را از روح کسب میکند این نظر مربوط به افلاطون است افلاطون پایه اخلاق را بر عدالت قرار داده است یعنی اخلاق را مساوی با عدالت میداند و عدالت را مساوی با زیبایی میگوید : با اینکه بشر عدالت ، زیبایی و حقیقت را میشناسد ، هیچ کدام قابل تعریف نیست .
زیبایی به همراه خودش جاذبه و کشش دارد ، عشق و طلب میآفریند ، حرکت میآفریند ، ستایش میآفریند ، چنانکه ما میبینیم یکی از خصوصیات علی علیه السلام آن عدل و توازن و هماهنگی کاملی است که در روح این انسان ملکوتی هست انسانی است که از قدیم او را انسان کامل الصفات و جامع الاضداد میشناسند .
صفی الدین حلی میگوید :
جمعیت فی صفاتک الاضداد
ولهذا عزت لک الانداد (منتهی الامال ، ج 1 ، ص . 113)
در وجود تو اضداد یکجا جمع شده اند و به همین دلیل برای تو مانندها نمیتوان پیدا کرد . و سید رضی راجع به سخن علی علیه السلام میگوید سخنی چند جانبه است و در همه جوانب زیبا است در همه جوانب ، علی سخن گفته و زیبا گفته ، چون روحش یک روح همه جانبه و به اصطلاح امروز یک روح چندی بعدی است نه تنها چند بعدی است بلکه در عین چند بعدی بودن نوعی توازن و تناسب میان ابعاد مختلف آن بر قرار است این است که در روحها و عقلها جای دارد این دیگر مربوط به چشم یا گوش یا شامه و یا ذائقه و به طور کلی مربوط به حس نیست ، مربوط به روح انسان است . انسانها بدون اینکه بتوانند زیبایی علی را تعریف بکنند آن را درک میکنند ، و چون زیبایی کشش دارد مجذوب علی میشوند چهارده قرن میگذرد ، قرنی نگذشته است که در آن علی هزارها و بلکه میلیونها مجذوب و محب نداشته باشد حب علی چرا ایمان است ؟ زیرا حب علی یعنی عشق به یک روح متعادل متوازن ، عشق به انسان کامل ، عشق به کمال انسانیت ، عشق به آنچه خدا و پیغمبر به آن دعوت میکنند و این ، شخص پرستی نیست ، حتی شخص دوستی هم نیست ، بالاتر از این است آنکه واقعا علی را دوست دارد ، خودش را دارد ستایش
میکند که من درک میکنم آن زیبایی خارق العاده آن روح بزرگ را ، من درک میکنم آن تعادل و توازن کامل را ، من درک میکنم معنی انسان کامل را مردی که تاریخ زمان خودش او را به کلی مطرود و منکوب و مظلوم کرده است ، باز میبینیم بانگ ستایش اوست که از اعماق تاریخ این چهارده قرن بر میخیزد نه تنها از زبان آنهایی که نامشان شیعه است ، بلکه از زبان اهل تسنن ، و نه فقط از زبان مسلمین ، بلکه از زبان کافر ، مسیحی و یهودی هر کس که یک وجدانی دارد ستایشگر علی واقع میشود .
ابن شهر آشوب وقتی که " مناقب " را مینویسد ، مدعی است الان که من مناقب " را مینویسم هزار کتاب " مناقب " ( مناقب علی علیه السلام ) وجود دارد . این ناشی از فطرت بشر است همین طور که فطرت بشر در مقابل یک زیبایی نظیر زیبایی یوسف مجذوب میشود که قرآن مجید داستان یوسف را در نهایت زیبایی و فصاحت و بلاغت بیان کرده که واقعا حیرت آور است : « فلما رأینه اکبرنه و قطعن ایدیهن و قلن حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم » (سوره یوسف ، آیه . 31 ) :''چون زنان مصری یوسف را دیدند او را بزرگ یافتند و دستهایشان را ( بجای ترنج ) بریدند و گفتند تبارک الله که این پسر نه آدمی است بلکه فرشته بزرگ حسن و زیبائی است. آری ، همین طور که چهره یوسف فطرت بشر را مجذوب خود میکند چهره معنوی یک انسان کامل هم بشرها را از عمق فطرتشان مجذوب خویش مینماید'' .
یا حسین بن علی علیه السلام پیغمبر فرمود : « ان للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین » (مستدرک 217 / 2 ، لؤلؤ و مرجان ، ص 38 ، بحارج 43 ، ص 272 )، با تعابیر مختلف . یک محبت پنهان و مخفی نسبت به امام حسین علیه السلام در دل مؤمنین وجود دارد. این کلمه " مکنونة " خیلی معنی دارد . یعنی در دلهای مؤمنین وجود دارد و احیانا خودشان توجه ندارند هرچند نا آگاهانه ، محبت حسین در دل هر مؤمنی وجود دارد شاید بعضی خیال بکنند که این یعنی خداوند یک محبتی را از بیرون به طور قسری و جبری آورده در دلهای مؤمنین قرار داده است نه ، در عمق فطرت هر مؤمنی تقدیس مانند حسینی هست اگر حسین علیه السلام هم نبود و حسین دیگری به جای او میبود همانند او که کار او را کرده بود ، مگر دلهای پاک مؤمنین میتوانستند ستایشگر او نباشند و او را دوست نداشته باشند ؟ ! .