sunyboy
01-23-2012, 10:16 PM
هنر متجدد و بازاري :گرچه هنوز جامعه ي دوقطبي فرهنگي ما، اشاعه دهنده ي سنت گرايي است، ليكن شور و شرر تجدد و مدرنيته نيز گاهي بر دلهاي هنرمندان تازه به دوران رسيده ي ما سايه مي افكند، هرچند سنت گرايان نادانسته هميشه و هنوز از مقبره ي اشرار مدرن مي ترسند و با اين وجود از تير و تركش آنها در امان نبوده اند. زيرا هميشه در طولِ تاريخ ثابت شده است كه افكار، چشمها و دهان اجتماع را نمي توان بست.
به مدرنيسم و پست مدرنيسم از بالاي حصار سنت گرايي خود سرك كشيده ايم و با پيامهايي آنها بوسيله ي كتاب، اينترنت و ماهواره بصورت چاپارخانه اي تا حدودي دست و پا شكسته آشنا گشته ايم، ليكن ما كجا و آنها كجا.
چاپارخانه هاي كوروش مدتها طول مي كشيد تا نامه اي را از دولت پارس به بلاد روم و يونان برسانند و باز هم بيش از يكسال به درازا نمي كشيد اما هايپررئاليسم هاي ما حداقل 20 تا 40 سال بعد پا در ركاب لگام گسيختگان مدرن بالد غرب مي گذارند و صداي تبانچه ي موج سوم را بعد از اين مدت مي شنوند و كانسپچوال آرت پس از شنيدن ناملايمات و بد و بيراهه ها از منتقدان لي لي كنان بعد از سالها خستگي، در دوران كهولت پا به ميدان هنرمندان قهرمان و هميشه در صحنة ي علم مان مي گذارد و جوانه ي بيمار ديگري مي زند كه روح سنت گرايان كيمياگرمان را به خود مي لرزاند.
براستي چه زماني از موج چهارم خبري مي رسد؟ مي گويند در بلاد غرب دوران موج چهارم رو به سراشيبي گذاشته است. آيا هنوز از پست مدرنيسم خبري هست و رژان بودريار هنوز از امر واقعي (نشانه ها) صحبت مي كند؟ گيجي و سردرگمي سبكهاي مختلف از كلاسيك گرفته تا شاخه هاي پست مدرنيسم از كيچ و اشلاك گرايي تا ديكانستكچراليسم و از پردازهاي نگارگري و قلم موي، موگربه ايي گرفته تا رئاليسم كمال الملك، چنان زندگي هنريمان را به هم زده است كه شيرجه ي بزرگ هاكني را از آنِ داوينچي مي دانيم. خدا را شكر كه گروهي از روي عمد يا نادانسته يا از روي خيرخواهي و شايد هم خودخواهي طي چند سالي جوي ساخته كه مباحث آموزش هنر، يا هنر متجدد و بازاري را براه انداخته اند تا شايد گوشي شنوا و يا دستي توانا پيدا كنند. هرچند دريغ كه اين مباحث صرفاً در محافل يا مجلات هنري مطرح و درج شوند و يا از گليم خود فراتر گذارند كه مبادا همين پاره گليم مندرسئسان را نيز به يغما ببرند.
و اما هنر بازاري كه در هر فرهنگ همچون پوشش و لباس لازمه ي جامعه است و تجددگرايي نيز در ذات انسانها نهفته است. چون اگر آوانگارد (پيشرو) نبود، انسان اوليه از غارهاي خود هم بيرون نمي آمد. البته در سير تاريخ و در بسياري از مواقع هنر سنتي ملعبه ي هنر مدرن شده و پيشروها بارها از كاسه ي سنت گرايان ديگ ساخته اند و نادانسته پيداست كه هنرمند متجددگرا تا بخواهد حرف خود را به كرسي بنشاند بايد زحمت آسياب رفتن را به خود بدهد و موهايش را آنجا سفيد كند.
بله، بدنبال تجدد بودن، يعني آه در بساط نداشتن، يا بساط را پر از آه كردن و تلاش كردن براي دستيابي به نوآوري و تصرف چند خطي از تايخ، هنر بازاري يعني ارتزاق به گونه ايي كه بتوانيم فقط شكم خويش را سير گردانيم و اين طبيعي است كه مدرنيسمهاي ما هر كدام براي بدست آوردن قوت لايموت هم شده به هنر بازاري روي مي آورند. مگر اينكه بخت و اقبال ياريشان كند و بلعكس ما، به جاي سنگ، از آسمان برايشان سكه تمام بهار آزادي ببارد. يا اينكه قبلاً پدرش سكه هاي باريده شده را جمع كرده باشد.
هنرمندان بازاري يا خوشنويس مي شوند و پرده اي يا برگي از كاغذ را به الفاظ قشنگ منقوش مي نمايند و يا فارسي نويس چليپا و با پلاتر و پلاتر كاتر رقيب مي شوند و يا كمي جلوتر بياييم و هنرمندان پيرو و مثلاً كوبيسم فويسم و … را بگوييم كه بقول بعضي ها دمده شده است و براي اينكه نشان بدهند هنرمندند كوبيسم يا فويسم و يا كنستراكتويسم جديد را، بقول خودشان مي آورند و اگر بخواهند ايراني مدرن شوند، يا زنده رودي مي شوند يا عربشاهي و يا روحبخش و فداي را شكر كه بينالهاي ما هم كه پر از اينهاست. پيروان پروپا قرص دومينيك انگر را مثال بزنيم كه در ابتداي انقلاب صنعتي و دوران ناپلئون به سر مي برند و به پيروي از لويي داويد، «مرگ ما را»، را دوباره زنده مي كنند.
بهتر است قبل از اينكه دست به گريبان يكديگر شويم و آب در اجاق يكديگر بريزيم به فكر چاره اي براي برنامه هايي به جذابيت باب راس باشيم. هرچند كه برنامه هايي چون هنرمندان نوگرا در شبكه چهارم آنهم در زماني از روز كه خالي از مسأله نيست، نيز در نظر گرفته شده است ولي آنچه كه مي تواند جامعه اي را به سوي هنري امروزي و نو بكشاند و قضاوت نو و كهنه را بر عهده آن بگذارد.
متأسفانه بر عهده ي افرادي، غيرمتخصص و ناآگاه كه با نشستن بر مسند ناآگاهي خويش چه بخواهند، چه از آن گريزان بشاند سروگارشان با هنر مي افتد و ناخواسته مبلغان هنر پيش پا افتاده و هنرمندان زبان درازپا در گود نهاده مي شوند و اينچنين ريشه ي ضعيف و خشكيده ي اين نهال نورسيده را كه از تنه اي كهن همچون نقاشي ها و مفرغ هاي لرستان، كاشيكاريهاي اصفهان، گليمهاي هرسين و …. جان گرفته است را مي خشكانند.
آخر كلام اينكه داس را برنداريم و به برداشت هوا برويم، كاشتن و همياري و آبياري مي خواهد تا فصل درويي برسد كه:
هيچ وازر وزر غيري برنداشت هيچ كس ندرود تا چيزي نكاشت
پي ساختمان را محكم كنيم سپس طرح را بر پيشاني ديوار نقش بزنيم و بايد اعتراف كرد كه اينگونه مباحث زمينه ساز حركتهايي است كه بي منفعت نيست چو:
به راه باديه رفتن به از نشستن باطل كه گر مراد نيابم به قدر وسع بكوشم
«عيسي اميري چولانديم»
از همينگوي تا پترُف ، 100 سال :
هنگامي كه ارنست همينگوي در 1899 ديده به جهان گشود، اين انديشه به ذهن هيچكس خطور نمي كرد كه او در دوران حيات خويش رُماني را با عنوان پيرمرد و دريا بنگارد و نوبل ادبي 1954 را به خود اختصاص دهد. همچنين هيچكس اين تصور را نداشت كه دقيقاً صد سال آينده با اقتباس از يك شاهكار.انيميشني به جهان عرضه شود تا هم گرامي داشتي براي اين چهره ي ادبي باشد و هم اثري ماندگار در تاريخ فيلمهاي متحرك.
همينگوي در سال 1917 تحت عنوان راننده ي آمبولانس صليب سرخ راهي جبهه ي ايتاليا شد. او در اين جنگ متحمل جراحات بسياري گشت و هنگام بازگشت تجارب و تصاوير زيادي در ذهنش ماندگار شده بود كه تا آخر عمر روح و خاطر او را آزرده مي ساخت. برخي معتقدند اين تجربه ها دليل بر دلاوري شگرف آن مرد بود و برخي ديگر بر اين عقيده اند كه همينگوي چنان در جبهه ترسيده و از خود شرمنده گشته بود كه از آن پس در تمام لحظه هاي زندگي، سخت نيازمند اين بود تا دلاوري خود را بيازمايد.
پس از انتشار و موفقيت زود هنگام رمان پيرمرد و دريا، برسون در سال 1952 نامه اي در تمجيد آن مي نويسد كه او در پاسخ چنين مي گويد: «راز توفيق پيرمرد و دريا در اين است كه هيچ رمزي در آن نيست. دريا مساوي است با دريا، پيرمرد با پيرمرد و پسر با پسر» او سرانجام صبح روز اول ژوئيه 1961 با شليك گلوله به سر خويش خودكشي كرد.
الكساندر پترُف و پيرمرد و دريا :
كارگردان: الكساندر پترف
متحرك سازي: الكساندر پترف، ديمتري پترف
استوري برد: الكساندر پترف
تدوين: دِنيس پاپيون
موسيقي: مايكل كريوو
براساس رمان پيرمرد و دريا :
سانتياگو پيرمردي است ماهي گير. او هشتاد و چهار روز است هيچ صيدي نداشته، چهل روز از اين هشتاد و چهار روز را پسري همراه او بوده، اما به دستور پدر و مادر، پسر همراه قايق ديگري به صيد مي رود. پس از مناظره اي ميان پيرمرد و پسر، پيرمرد راهي دراي مي گردد تا بزرگترين صيد خود را به چنگ آورد.
در واقع تمام ماجرا صحنه هاي جدال بر سر جَبر و اراده است. آرمان و اراده ي سانتياگوي پير كه همانا صيد بزرگترين ماهي عمر خويش است و نبرد با هر آنچه كه مانع از به ثمر رسيدن اين آرمان گردد، نبرد با جبر طبيعت و با آنچه را بداقبالي و بدطالعي مي نامند، با افتادگي و ناتواني خويش، نبرد نَه با نيشخندهاي اطرافيان كه با نفس و زبوني و ضعف خويش و تثبيت دوباره ي اينكه هنوز هم به رَغم پيري و كهولت مي تواند هر آنچه را برايش آرمان و آرزوست «بخواهد و بتواند» و با تمام قدرت به چنگ آورد، همان گونه كه به روشني در طول انيميشن صحنه هاي جدال و باليدن به قدرت خويش را در او مي بينيم.
از جمله ي سكانس مچ انداختن با مرد سياه پوست و صحنه هاي نبرد با كوسه ماهي كه آشكارا در مي يابيم، آنجا كه آرمان و ارزشهاي انسان مورد تعدي قرار مي گيرد چگونه روح هر انساني، حتي سانتياگوي پير و ناتوان به جدال با آن برمي خيزد و طغيان مي كند.
سانتياگوي پترف، يك ارنست همينگوي ديگر است كه پس از رمان پيرمرد و دريا باز هم با ما سخن مي گويد، البته همان حرفها ولي با گويشي ديگر و در قالب تصوير متحرك. پيرمرد تمثيلي از طبع والاي انسانيست. انيميشن پيرمرد و دريا تحكيم دوباره ي پيرمرد و دريا بود كه در رويارويي با اين شاهكار بزرگ (انيميشن و رمان) تنها مي توان به احترام در مقابل آن سر تعظيم فرود آورد.
جوايز انيميشن پيرمرد و دريا :
برنده ي اسكار بهترين انيميشن كوتاه (مارس 2000، لوس آنجلس)، برنده ي جايزه ي بزرگ به عنوان بهترين انيميشن كوتاه از نظر بازديد كنندگان در فستيوال بين المللي انيميشن و اَنِسي فرانسه (2000)، جايزه ي اول فيلم هاي 15 تا 30 دقيقه اي چهاردهمين دوره ي فستيوال جهاني انيميشن زاگرب (كرواسي، ژوئن 2000)، برنده ي جايزه ي بزرگ ماهي طلايي در جشنواره ي بين المللي انيميشن فيلم براي كودكان (مسكو، نوامبر 1999)، برنده ي بهترين انيميشن دوبعدي و بهترين فيلم پردازي در جشنواره ي // (ميامي فلوريدا، 2000)، برنده ي جايزه ي جيني (//) از آكادمي سينما و تلويزيون كانادا به عنوان بهترين انيميشن كوتاه (ژانويه 2000، تورنتو) برنده ي جايزه ي بزرگ فستيوال بين المللي انيميشن كُرُك (اكراين، اكتبر 1999) و بسياري جوايز ديگر.
تكنيك و تكنولوژي ساخت و پخش : انيميشن پيرمرد و دريا اولين انيميشن رنگ و روغن روي شيشه با استفاده از فيلم هاي قطع بزرگ (هفتاد ميليمتري 15 سوراخ) مي باشد. با به كارگيري اين سيستم براي رسيدن به تصاويري با فشردگي و وضوح مشخص بزرگترين فريم هاي استفاده شده در تاريخ ساختن فيلم هاي متحرك تا آن زمان بوجود آمد.
براي جلوگيري از ارزش و وضوح بيشتر تصاوير نهايي از نوعي سيستم حركتي افقي و موجي شكل فيلم در پروژكتور استفاده شد. همچنين بهره جستن از سيستم پيشرفته ي پخش صدا يا 6 تا 8 كانال همراه استفاده از فيلم هاي قطع 70 ميليمتري واقعيت گرايي تصاوير را تا حد بسيار زيادي بالا برد.
سيستم پخش پروجكشن فيلم هاي قطع بزرگ كه به دو شيوه ي پرده ي گنبدي و پرده ي تخت قابل نمايش مي باشد، بيننده را به گونه اي در مركز وقوع حوادث فيلم قرار مي دهد و با تصاوير و صداها همراه مي سازد كه مخاطب آن را به معني واقعي احساس مي كند.
به بيان ديگر نمايش فيلم روي پرده اي به ارتفاع حدود 25 متر نتيجه ي استفاده از فيلم هاي قطع هفتاد ميليمتري در اين فيلم بود همين امر باعث مي شود، تمام ميدان ديد پيراموني بيننده كه در محدوده ي پرده ي گنبدي شكل قرار مي گيرد، پوشش يابد و اين امر موجب القاي هرچه بيشتر فضاي انيميشن بر بيننده مي شود.
الكساندر پترف پيش از اين براي ساختن دو اثر ديگرش يعني گاو و پري دريايي نيز نامزد اسكار شده بود. او براي ساختن پيرمرد و دريا از تكنيك بسيار پيچيده اي استفاده نمود كه انگشت شماري از انيماتورها در سراسر دنيا به آن تسلط دارند.
ريجستريشن در فرآيند چاپ :
بسيار شنيده مي شود كه در كارهاي چاپي ترام پر شده است و يا ترام چاپ شده بزرگتر ديده مي شود و يا جابجايي در رنگها از شفافيت تصوير كاسته است، آيا براستي چنين اشكالاتي وجود دارد؟
اگر بخواهيم با دقت، مراحل مختلف كارهاي چاپي را بررسي كنيم، مي بينيم كه مبحث ريجستريشن مي تواند از اهميت فوق العاده برخوردار باشد، اكنون بصورت اختصار به اين مبحث بسيار بااهميت خواهيم پرداخت.
ريجستريشن يا همان كايل رنگ مي تواند بنا به موضوعات و موارد استفاده و يا سليقه هاي مختلف به شكلهاي گوناگوني ارائه شود. در طراحي و ساخت ريجستريشن مي توان موضوعات متنوعي را در نظر گرفت كه با آنها بتوانيم به بهترين شكل ممكن از اين كنترل كننده كارهاي چاپي در زمان چاپ يك طرح استفاده نمائيم. البته بايد بدانيم كه كيفيت تصاوير يك كار چاپي تنها به ريجستريشن و رزولوشن وابسته نيست.
بلكه تمامي حلقه هاي اين زنجير از ابتدا كه اسكن شروع مي شود همگي از اهميت خاصي برخوردارند و ما بايد با دقت به تمامي اين مراحل رسيدگي نمائيم. اگر تمامي مراحل پيش از چاپ به خوبي طراحي و ارائه شود، ديگر نيازي به تصاوير اورژينال طرح در هنگام چاپ وجود ندارد و اپراتور با شناخت كافي از كاربرد ريجستريشن مي تواند كار چاپي را بصورت صحيح و با كيفيتي عالي و مطابق با استاندارد چاپ نمايد.
امروزه، كمتر كاريداراي اورژينال مي باشد. زيرا اكثر كارهاي طراحي شده در كامپيوتر خلق مي شوند، بنابراين اپراتور چاپ براي يك چاپ صحيح و استاندارد، بايد الگو و مبنايي نامتغير داشته باشد تا بتواند هميشه در حول و محور آن حركت نمايد و بنابراين شناخت اين نوار حاوي اطلاعات (ريجستريشن) خود يكي از موارد بسيار مهم و ضروري است.
نشان به اضافه اي كه در نوار ريجستريشن بكار رفته است براي انطباق رنگها بر روي هم مي باشد. كلمه (//) معرف // ـ آبي و كلمه (//) معرف // ـ سرخ و كلمه (//) معرف // ـ زرد و كلمه (//) معرف // مي باشد. از هر چهار رنگ اصلي يك تكه 100% در ريجستريشن آورده شده است تا اپراتور به راحتي بتواند غلظت مركب را در حد لازم بر روي كاغذ محاسبه نموده و رنگ به راحتي بر روي كاغذ بنشيند. غلظت رنگ مركب بايد با دستگاه دنسيتومتر (غلظت سنج) محاسبه گردد. در صورت نبودن دستگاه دنسيتومتر مي توانيد از كتابچه هاي اطلس رنگ استفاده نمائيد.
از هر چهار رنگ اصلي يك تكه 50% در ريجستريشن آورده شده است كه از اهميت بسزايي برخوردار است و اپراتور بايد ترام را در همان حد حفظ نموده و اجازه رشد بيش از آن را به ترام ندهد. رشد ترام مي تواند از 1% تا 99% ادامه داشته باشد اين عمل بصورت منحني بوده و بيشترين و چشمگيرترين اين رشد در 50% مشاهده مي شود.
از هر چهار رنگ اصلي يك تكه ترام 50% درشت نيز در ريجستريشن تعبيه شده است. اين حركت براي آشنايي چشم غيرمسلح و بدون استفاده از لوپ (ذره بين) و سريعتر ديدن و چك نمودن اپراتور مي باشد و داراي خانه هايي مربع شكل (بصورت صفحه شطرنج) است.
بلوكه خاكستري رنگ بالانس، تشكيل شده از تركيب سه رنگ (//) (//) (//) است كه تركيب آنها بايد رنگ كاملاً خاكستري را بوجود آورد و از اين جهت در كنار رنگ خاكستري 50% مشكي قرار گرفته است و در صورتي كه رنگ خاكستري بوجود آمده بالانس نباشد، سريعاً چشم قادر به تشخيص آن مي باشد (لازم به توضيح است كه رنگهاي زرد و سرخ بنا به نوع ماهيت مركب در اكثر موارد از رشد بيشتري برخوردار مي باشند و به همين دليل درصد آن را براي ساخت خاكستري و مشكي پائين تر مي گيرند.)
در هر چهار رنگ اصلي بلوكه اي كه داراي اشكال مختلفي است وجود دارد كه بايد آنها دقيقاً مطابق با شكلي كه بر روي زينك ثبت گرديده است بر روي كاغذ اثر گذارد. خطوط افقي و عمودي كنار هم براي آنست كه اگر لرزشي در سيلندر زينك يا لاستيك باشد اثر خود را بصورت سايه بر روي كاغذ گذارد و جهت آن نيز اينگونه مشخص مي شود. دايره هاي كوچك و ريزي كه در وسط آنها بصورت نقاط سياه و سفيد وجود دارد، مقدار پركردگي كار چاپي و ترامها را به وضوح مشخص مي نمايد.
بلوكه اي با ترامهاي مختلف از ترام 1% تا 6% در ريجستريشن تعبيه شده است. اين بلوكه حساس، با ترامهاي ضعيف براي دقت در خروجي فيلم ايمجستروكپي آن بر روي زينك مي باشد. در مرحله كپي زينك با اين اعمال به راحتي مي توانيم پريدگي ترام را از روي زينك مشخص نمائيم.
گردآوري شده توسط:
چاپ و نشر سخنور، مجهز به مشاين آلات چاپ افست، مسطح و ليتوگرافي
چاپ كتاب، مجلات، كاتالوگ، جعبه و انواع اتيكت هاي بسته بندي
نيشابور ـ خيابان فردوسي شمالي ـ جنب مخابرات قديم ـ تلفن: 2225712 فكس: 2224204 همراه: 09151515258
اسطوره و معنا :
اسطوره ها را به شيوه هاي گوناگون مي توان تفسير كرد: مي توانند تصوير تجسم يافتة نيروهاي كيهاني باشند، مانند زماني كه هرج و مرج مقهور نظم مي شود، مي توانند بازتاب رويدادهاي تاريخي از قبيل احداث ديوارهاي شهر و بازگشت پيكره هاي آئيني باشند، مي توانند صرفاً در خدمت مقاصد آئيني باشند، به عنوان مثال، بازخواني در جشن سال نو، و رويدادهاي آنها مي تواند بازتاب چرخة طبيعت باشد، و به اين ترتيب مخاطبان اطمينان حاصل كنند كه خدايان ملي را در كنترل قرار دارند. هنگامي كه اسطوره هاي بين النهرين را مرود توجه قرار مي دهيم همة اين تفسيرها انكان پذيراند.
همچنين مي توانيم مضمون هاي تكرار شونده اي را مشخص كنيم، از قبيل نبرد با دشمنان عظيم الجثة ناممكن، يا وقايع عجيب و چاره ناپذير، جستجو براي ناميرايي يا جواني جاودانه، و سفر به جهان زيرين. قهرمانان اسطوره مشخصات جهان شمولي دارند:
شجاعت، شرافت، وفاداري و زيبايي. ولادت آنها غالباً معجزه آسا است، يا مادر و يا پدرشان آسماني است. شيوه اي كه يك اسطوره بر يك اجتماع تأثير مي گذارد، با تأثيرگذاري يك تمدن بر تمدني ديگر فرق زيادي ندارد، و اسطوره هاي بين النهرين نشان هاي آشنايي در زبان ها و زمان هاي ديگر دارند.
اما از يك جهت استثنايي هستند. اسطوره هايي كه در اين كتاب توصيف شدند در زمرة نخستين اسطوره هاي مدرن و ضبط شده قرار دارند. منشاء آنها در غبار زمان گم شده است، اما احتمالاً به زمان احداث نخستين شهرها طي هزاره هاي چهارم تا سوم ق. م. بازمي گردند، زماني كه خصوصيات خدايان به پادشاهان واقعي نسبت داده مي شد، و منزلت خداياني خاص تعمداً ارتقا داده مي شد تا منزلت مراكز پرستش آنها، و به اين وسيله ساكنان آنجا ارتقا پيدا كند.
گستردگي دامنة موضوع، شخصيت ها و مكان در اين اسطوره ها، در طول هزاران سالي كه آنها را از مخاطبان جديدشان جدا مي كند، جذابيت خاصي به آنها بخشيده است. شايد ما غربي ها چنان غرق در سنت هاي ادبي و مذهبي نشأت گرفته از دوران كلاسيك يونان و كتاب مقدس باشيم كه به پيروي از ديدگاه متأخر و پيچيدة خود كيفيت هايي را به آنها نسبت دهيم كه براي مردم بين النهرين باستان موضوعيت نداشته است. شايد صرف درك يك ديدگاه چند خدايي براي ما دشوار باشد، و تازه بايد اين نكته مهم را نيز به خاطر داشته باشيم كه دانسته هاي ما ناقص است. آنچه كه ما در اختيار داريم فقط تعدادي قطعة كوچك در يك پازل بزرگ است، بدون آن كه از طرح كلي آن تصوري داشته باشيم. و نيز بايد به خاطر بسپاريم كه اين كتيبه ها به هيچ وجه به منظور اين كه ما آنها را بخوانيم نوشته نشده اند.
با اين همه، بررسي دقيق، خصوصيات و الگوهايي را روشن مي كند كه مي تواند ما را به ژرف كاوي بيشتر در اين اسطوره ها رهنمون شود. ديده ايم كه چگونه سرعت حوادث همواره باوقار و كند است، چگونه تغيير يك مكان همواره تحت تأثير رفتن قهرمان اسطوره به مكاني ديگر است. تمهيدي وجود ندارد كه نشان دهد «در اين فاصله» در زمان و مكاني ديگر بر ساير شخصيت هاي داستان چه مي گذرد، فقط يك راوي مي تواند داستان را در يك زمان بيان كند. طرح داستان به شيوه هاي ساده و گوناگون پيش مي رود:
با رؤياهايي كه رويدادهاي آينده را پيش گويي مي كنند، با گفتگوهايي كه ميان طرفين متخاصم درمي گيرد، و با دستورات و اندرزهايي كه خدايان مي دهند.
ديده ايم كه چگونه تكرار، در مقياسي وسيع، معمولاً كلمه به كلمه، بدون تغييرات ظريف واژگاني مورد استفاده قرار مي گيرد. واقعيت از طريق تكرار تقويت مي شود. بعضي قطعات حماسة آفرينش، چهار بار به طور كامل تكرار مي شوند، و هيچ اسطوره اي وجود ندارد كه شامل اين تكرارها نباشد.
گاهي اوقات از اين تمهيد براي به اوج رساندن كشش نمايشي استفاده شده است، به عنوان مثال هنگامي كه عقاب اتنه را به آسمان نزد انو مي برد، يا هنگامي كه گيلگمش در سرزمين ظلمات راه خود را مي جويد. همچنين بر اهميت بعضي قطعات توصيفي تأكيد مي گذارد و مخاطبي را كه به تصاوير بصري عادت ندارد تشويق مي كند كه چشم ذهن خود را بگشايد و ببيند كه مسئله چه بوده است، و براي قهرماناني كه در صحنه درگيرند چه چيز در معرض مخاطره قرار دارد.
به اين ترتيب، هنگامي كه گروه هيولاهاي تيه مت بارها و بارها توصيف مي شوند، منظور آن است كه مخخاطب دقيقاً ببيند و احساس كند كه آنها تا چه اندازه رعب آور و هولناك اند. اين خميرمايه اي است كه قصه گويي از آن ساخته مي شود.
يكي ديگر از تمهيدات اسطوره، رسيدن به يك عدد و سپس به اوج رساندن آن با افزودن يك شمارة ديگر است. از اين رو است كه پس از توفان بزرگ، هنگامي كه كوه نيموش قايق را محكم نگاه مي دارد، رقم شش روز با هفتمين روز پس از آن به اوج مي رسد.
در اولين و دومين روز، كوه نيموش قايق را محكم گرفت و نگذاشت تكان بخورد.
در سومين و چهارمين روز، كوه نيموش قايق را محكم گرفت و نگذاشت تكان بخورد.
در پنجمين و ششمين روز، كوه نيموش قايق را محكم گرفت و نگذاشت تكان بخورد تا آنكه هفتمين روز فرا رسيد …
به همين ترتيب گيلگمش به خواب عميقي فرو مي رود كه شش روز و شش شب طول مي كشد، و روز هفتم از خواب برمي خيزد. نرگل و ارشكيگل با اشتياق تمام شش روز و شش شب كنار يكديگر مي خوابند. روز هفتم، زندگي واقعي از سرگرفته مي شود. در حماسة آفرينش، دو خدا به جنگ تيه مت فرستاده مي شوند، اما شكست مي خورند، و اين خداي سوم، مردوك، است كه موفق مي شود.
در حماسة انزو، سه خدا سعي مي كنند و موفق نمي شوند، و اين خداي چهارم، نينورته است كه توفيق مي يابد. اعداد عموماً اهميت دارند بخصوص شماره هاي سه و هفت. رؤياها با عدد سه مي آيند و بادها و سلاح ها با عدد هفت. تأثير تراكمي كشش را افزايش مي دهد.
كوشش به منظور ارزيابي ارزش ادبي اين متون بي ترديد امر خطيري است كه در آن فرصت هاي بي پاياني براي خطا كردن وجود دارد. تمهيدات ادبي گوناگون بايد منعكس كنندة ذائقة مخاطبان اصلي باشد مخاطباني كه ذائقة آنها بيشتر با پيچيدگي و مقاصد اخلاقي دمساز است تا نمايش هاي سوزناك و گزنده. در زندگاني دنياي باستان خدايان چنان نقش مهمي ايفا مي كردند كه امروزه به آساني قابل درك نيست چرا كه به نظر مي رسد براي هر چيزي يك تبيين علمي وجود دارد.
اما در تلاش به منظور ارزيابي جذابيت اين متون، در هر زمينه اي ـ مقاصد سبك يا محتوا ـ بايد محدوديت هاي خود را درك كنيم. شايد بهتر باشد بگذاريم لذت هاي ساده ـ از گيلگمشن باشكوه، ايشتر زيبا و جواهرنشان ، انزوي شرور، مردوك مغرور، اِآي خردمند، انيكدوي پشمالو، اوت ـ نه پيش تيم مرموز، ارشكيگل لب سياه ـ مهمترين عامل باشد. هنر بازگو كردن اسطوره ها در نهايت فقط يك هدف را دنبال مي كند: شعله ور ساختن تخيل كساني كه گوش مي دهند يا مي خوانند. آتش اسطوره هاي بين النهرين هنوز هم شعله ور است.
نقاشي شباهت عجيبي به زندگي انسانها دارد، غير قابل پيش بيني است. معلوم نيست چگونه شروع شده است به چه سمتي حركت مي كند، چه اتفاقي مي افتد و به كجا ختمي مي شود، هيچ نظر قطعي و مشخص نمي توان در مورد آن لحاظ كرد به تعداد تمامي نقاشها شيوة نقاشي وجود دارد و براي همة آنها ناشناخته ها و كشف نشده ها، هر نقاشي احساس مي كند كه مسير درست همان است كه او انتخاب كرده است، قانون خاصي وجود ندارد و نمي توان آنرا در قانون خاصي گنجاند، اما بي قانون هم نيست، اگر در قانون خاصي مي گنجيد اينهمه تنوع و زيبايي نداشت، چقدر زيبا و شگفت انگيز است ميليونها تابلو و اثر هنري در دنيا متشكل از رنگ و فرم كه هيچكدام شبيه ديگري نيست. هر كدام بيان خود را دارد و زيبايي خاص خود را، با اينهمه اختلافات آنچه تعيين كننده است نتيجة كار و آنچه مورد تأييد همگانايك اثر ارزنده، هرچند در حيطة فكري آنها نباشد.
يكي خود را به دست نقاشي مي سپارد و چيزي را به تصوير مي كشد كه از آن لذت مي برد و زماني به ايجاز مي رسد كه واقعاً خسته شده باشد، يكي فضاي صميمي اطراف خود را نقاشي مي كند، ديگري مسيري را براي رسيدن به هدفي خاص دنبال مي كند و فردينان هودلر مسيرش را از قبيل تعيين مي كند او از ابتدا در كارش بدنبال يك هماهنگي ديني است و براي رسيدن به اين هدف از هيچ كوششي فروگذار نيست، هودلر موضوع را انتخاب و آنرا با فضاهاي رنگي متفاوت و در تركيبات مختلف به تصوير مي كشد. پس زمينه را از هر عنصر اضافي خالي مي كند و عناصري را مورد استفاده قرار مي دهد كه به بيان كارش كمك كند به ساده گراي نزديك مي شود و سعي دارد رنگ را از ماهيت اصلي اش خارج كند (چيزي كه بعدها در بطري هاي موراندي به خوبي نمود پيدا مي كند) و اين چنين دلمشغولي ديگري بر پرده ي تصوير نقش مي بندد.
در مورد ميزان موفقيت يك مسير از قبل تعيين شده خود به قضاوت بنشينيد.
بيوگرافي فردينان هودار: فرينان هودار در شهر برن متولد شد و در سن 18 سالگي به منظور شروع حرفه ي نقاشي به ژنو نقل مكان كرد.
آثار اوليه اش شامل // ، تركيب بندي فيگورها و نقاشي از چهره ها مي شد كه با شيوه اي رئال و با تكنيكي پرقدرت و قوي اجرا شده بود. در دهه ي آخر از قرن 19 آثار هودلر تحت تأثير چندين شيوه همچون سمبوليسم و هنر جديد قرار گرفت.
او مبدع سبكي شد كه خود پارالليزم [نظيرنگاري] مي ناميد كه از نقاشي مصري و معرق كاري بيزانسي اقتباس و حالتي از گروهي پيكره بطور متقارن و منظم بود كه آئين و يا رقصي را تداعي مي كرد. آثار هودلر در آخرين دوره خود به بياني اكسپرسيونيستي رسيد كه در اين شيوه رنگ ها قوي و جرمي و پيكره هايي هندسي استفاده شده بود.
او در // به نوعي ايجاز بصري دست يافته بود كه برخي مواقع شامل قطعه زمين هايي ناهموار ميان آب و آسمان مي شد كه درون مايه هاي تمثيلي و حقيقت جويانه داشتند. مشهورترين نقاشي هاي هودلر صحنه هايي از شخصيت ها را نشان مي دهد كه به كارهاي روزمره مي پردازند. مانند:
اثر /// كه بانك بين المللي سوئيس آن را پشت اسكناس 50 فرانكي سوئيس چاپ نمود. در سال 1889 هودلر با خانم برت ژاك ازدواج نمود. در سال 1914 هودلر فجايع و وحشيگري آلمانها را در // كه از توپخانه هاي آلمان رهبري مي شد محكم كرد و همين امر موجب شد آثارش از طرف موزه هاي هنري آلمان تحريم گردد.آال
معشوقه ي هودلر والنتين گود دارل در همان سالها مبتلا به سرطان مي شود و هودلر ساعات زيادي را كنار تخت او سپري مي كند و نتيجه ي آن مجموعه ي آثاري مي گردد كه زجر و سختي هاي معشوقه اش را در دوره ي بيماري به تصوير مي كشد.
مرگ او در سال 1915 تأثير بسيار زيادي بر هودلر گذاشت و هودلر نيز در 19 مِي سال 1988 در حالي كه آثار ناتمام بسيار زيادي داشت كه شهر را توصيف مي كرد ديده از جهان فرو بست.
0000000000
شايد همگي نگاهي هرچند گذرا به مجله ي // و ديگر مجلات روز دنيا انداخته باشيم، بهتر نيست از خود بپرسيم چگونه در يك مجله ي چاپ 2006 اين همه تنوع ديدگاه از طبيعت گرايي تا طبيعت گريزي وجود دارد، چه كسي يا چه كساني كارها را داوري مي كنند و ملاك انتخاب آثار چيست؟ آيا جواب جز اين دو مي تواند باشد كه وقتي نقاشي با آگاهي از تمامي ايسم ها، سبك يا شيوه اي براي كار خود برمي گزيند و در آن شيوه شخصيت كاريش شكل مي يابد، ممكن است در كارش به نتايجي رسيده باشد كه صاحب نظران اين مجلات را ياراي رسيدن به همه ي آن نتايج نباشد، آنها با آگاهي از اين موضوع به هر گوشه سركي كشديه و هر هنرمندِ نقاشي را معرفي مي كنند. چه بسا كه اين آثار در گوشه اي از دنيا الهام بخش نقاشي يا مشكل گشاي منتقدي باشد. آنان حادثه ي تلخ ونگوگ را ديگر بار تكرار نمي كنند.
ديگر اينكه نقاش با اطمينان خاطر از اينكه كه روزي منتقدي به سراغش خواهد رفت و كارش مورد نقد قرار خواهد گرفت و ضمن اطلاع از اينكه به كارش اهميت داده مي شود خود را ملزم به نقاشي هاي مجله پسند و … نمي كند.
امروز بيش از پنجاه سال از عمر هنري حسين ترمه چي مي گذرد، در همه ي اين مدت هرگز كاري از او در مجله اي بچاپ نرسيده، مصاحبه اي با او صورت نگرفته و در هيچ دانشگاهي از او دعوت به همكاري نشده است. چه بسا كه حضورش در دانشگاه ها و يا نقد كارهايش مي توانست براي سالها تلاشش نتيجه ي بهتري به ارمغان آورد، آنچه اين نقاش را طي سالها مرارت مورد حمايت قرار داده است علاقه و پشتكار اوست و انگيزه ي خلق يك اثر هنري، بهترين مشوقش بوده است.
به قول سزان لذت پيشرفت او را از درك نشدن توسط ديگران بي نياز كرده است، اكنون او نقاشي است كه رنگ را بخوبي مي شناسد. نقاشي هايش مملو از خاكستري رنگيهاي بجاست، تجسمي قوي دارد طبيعت را بخوبي مي شناسد و آثار فراواني در دامان طبيعت پديد آورده است. اما آشنايي اين هنرمند با نقاشان روس عرصه را براي بروز خلاقيت در آثارش تنك كرده است. اگر تأثير پذيريش به اين شدت نبود و يا اصلاً نبود، امروز در پس سالها كار به يك بيان شخصي ناب رسيده بود و به جرأت ونگوگ زمانه ي خويش بود و يا لااقل اگر آشنايي كافي با هنر روز دنيا داشت بطوري كه امثال مندريان را به خوبي رئاليست هاي روسي مي شناخت، اكنون با ديدي نوتر تركيب بنديي اي منسجم تر و هدف و مسير مشخص تري در كارهايش روبرو بوديم، با اين همه او الگوي يك نقاش واقعي و اسوه ي پشتكار و علاقه است.
در شرايطي كه خيلي از نقاشان ما پشتوانه ي آكادميكي محكمي ندارند و در وضعيت اجتماعي اي كه يك هنرمند نقاش بين ارتفاع درك هنري عامه ي مردم و عقب نماندن از جريان هنري روز دنيا سرگردان است، هنرمنداني چون او چه ارزش والايي مي يابند و چه پل ارتباطي خوبي مي توانند باشند. او امروز در كارگاه بزرگش ديگر جايي براي نگهداي آثارش ندارد، چنانكه خود مي گويد: «آنقدر كار دو و برم ريخته است كه دارم خفه مي شوم.»
ناگفته نماند استفاده از تكنيك رنگ روغني دير خشك روي شيشه كه در ساختن اين فيلم به كار گرفته شد، از شاخصه هاي بارز اين كارگردان ـ انيماتور مي باشد. پترف اين نقاشيها را روي صفحات شيشه اي متعدد، با فواصل مختلف از يكديگر قرار داد كه همين تكنيك به انيماتور امكان جداسازي عناصر پيش زمينه و پس زمينه و كاراكترها را مي داد. ـ
هر صحنه كاملاً بي نقص، اجرا و به صورت مطلوبي از پشت، نورپردازي مي شد كه بدين وسيله حداكثر خلوص رنگها بدست مي آمد و سپس تصاوير جزئي اصلاح مي شد و فريم برداري انجام مي گرفت.
پترف براي ساختن اين انيميشن حدود 000/29 فريم مجزا را به صورت دستي اجرا و فيلم برداري نمود كه اين امر بيش از دو سال از كل زمان تهيه اين شاهكار هنري را به خود اختصاص داد.
براي ضبط اين تصاوير ـ با توجه به ابعاد بزرگ پرده نمايش و استفاده از فيلم هاي قطع بزرگ ـ به نوع خاصي از سكوي فيلمبرداري نياز بود. اين سكو مي بايست با در نظر گرفتن بزرگنمايي تصاوير روي پرده نمايش، دوربين را در دو محور بالا به پايين و چپ به راست با دقتي حدود 1000/1 اينچ حركت مي داد. سكوي لازم براي فيلمبرداري اين تصاوير توسط كمپاني // طراحي و ساخته شد و يك دوربين // نير روي اين سكوي كامپيوتري قرار گرفت. اين دوربين قابليت چرخش حول محور خود را نيز داشت كه موجب پيدايش جلوه هاي خاصي در حرحكت دوربين در ساختن انيميشن گشت. در نهايت مي توان گفت اين سكو، دقيقترين سكوي فيلمبرداري ساخته شده براي فيلمهاي متحرك تا آن زمان بوده است.
فيلموگرافي الكساندر پترف :
1987 تا 1988 گاو ـ 1990 تا 1992 روياي يك مدد مضحك
1994 تا 1996 پري دريايي ـ 1996 تا 1999 پيرمرد و دريا
منابع: رمان پيرمرد و دريا
ترجمه: دريابندي
//
به مدرنيسم و پست مدرنيسم از بالاي حصار سنت گرايي خود سرك كشيده ايم و با پيامهايي آنها بوسيله ي كتاب، اينترنت و ماهواره بصورت چاپارخانه اي تا حدودي دست و پا شكسته آشنا گشته ايم، ليكن ما كجا و آنها كجا.
چاپارخانه هاي كوروش مدتها طول مي كشيد تا نامه اي را از دولت پارس به بلاد روم و يونان برسانند و باز هم بيش از يكسال به درازا نمي كشيد اما هايپررئاليسم هاي ما حداقل 20 تا 40 سال بعد پا در ركاب لگام گسيختگان مدرن بالد غرب مي گذارند و صداي تبانچه ي موج سوم را بعد از اين مدت مي شنوند و كانسپچوال آرت پس از شنيدن ناملايمات و بد و بيراهه ها از منتقدان لي لي كنان بعد از سالها خستگي، در دوران كهولت پا به ميدان هنرمندان قهرمان و هميشه در صحنة ي علم مان مي گذارد و جوانه ي بيمار ديگري مي زند كه روح سنت گرايان كيمياگرمان را به خود مي لرزاند.
براستي چه زماني از موج چهارم خبري مي رسد؟ مي گويند در بلاد غرب دوران موج چهارم رو به سراشيبي گذاشته است. آيا هنوز از پست مدرنيسم خبري هست و رژان بودريار هنوز از امر واقعي (نشانه ها) صحبت مي كند؟ گيجي و سردرگمي سبكهاي مختلف از كلاسيك گرفته تا شاخه هاي پست مدرنيسم از كيچ و اشلاك گرايي تا ديكانستكچراليسم و از پردازهاي نگارگري و قلم موي، موگربه ايي گرفته تا رئاليسم كمال الملك، چنان زندگي هنريمان را به هم زده است كه شيرجه ي بزرگ هاكني را از آنِ داوينچي مي دانيم. خدا را شكر كه گروهي از روي عمد يا نادانسته يا از روي خيرخواهي و شايد هم خودخواهي طي چند سالي جوي ساخته كه مباحث آموزش هنر، يا هنر متجدد و بازاري را براه انداخته اند تا شايد گوشي شنوا و يا دستي توانا پيدا كنند. هرچند دريغ كه اين مباحث صرفاً در محافل يا مجلات هنري مطرح و درج شوند و يا از گليم خود فراتر گذارند كه مبادا همين پاره گليم مندرسئسان را نيز به يغما ببرند.
و اما هنر بازاري كه در هر فرهنگ همچون پوشش و لباس لازمه ي جامعه است و تجددگرايي نيز در ذات انسانها نهفته است. چون اگر آوانگارد (پيشرو) نبود، انسان اوليه از غارهاي خود هم بيرون نمي آمد. البته در سير تاريخ و در بسياري از مواقع هنر سنتي ملعبه ي هنر مدرن شده و پيشروها بارها از كاسه ي سنت گرايان ديگ ساخته اند و نادانسته پيداست كه هنرمند متجددگرا تا بخواهد حرف خود را به كرسي بنشاند بايد زحمت آسياب رفتن را به خود بدهد و موهايش را آنجا سفيد كند.
بله، بدنبال تجدد بودن، يعني آه در بساط نداشتن، يا بساط را پر از آه كردن و تلاش كردن براي دستيابي به نوآوري و تصرف چند خطي از تايخ، هنر بازاري يعني ارتزاق به گونه ايي كه بتوانيم فقط شكم خويش را سير گردانيم و اين طبيعي است كه مدرنيسمهاي ما هر كدام براي بدست آوردن قوت لايموت هم شده به هنر بازاري روي مي آورند. مگر اينكه بخت و اقبال ياريشان كند و بلعكس ما، به جاي سنگ، از آسمان برايشان سكه تمام بهار آزادي ببارد. يا اينكه قبلاً پدرش سكه هاي باريده شده را جمع كرده باشد.
هنرمندان بازاري يا خوشنويس مي شوند و پرده اي يا برگي از كاغذ را به الفاظ قشنگ منقوش مي نمايند و يا فارسي نويس چليپا و با پلاتر و پلاتر كاتر رقيب مي شوند و يا كمي جلوتر بياييم و هنرمندان پيرو و مثلاً كوبيسم فويسم و … را بگوييم كه بقول بعضي ها دمده شده است و براي اينكه نشان بدهند هنرمندند كوبيسم يا فويسم و يا كنستراكتويسم جديد را، بقول خودشان مي آورند و اگر بخواهند ايراني مدرن شوند، يا زنده رودي مي شوند يا عربشاهي و يا روحبخش و فداي را شكر كه بينالهاي ما هم كه پر از اينهاست. پيروان پروپا قرص دومينيك انگر را مثال بزنيم كه در ابتداي انقلاب صنعتي و دوران ناپلئون به سر مي برند و به پيروي از لويي داويد، «مرگ ما را»، را دوباره زنده مي كنند.
بهتر است قبل از اينكه دست به گريبان يكديگر شويم و آب در اجاق يكديگر بريزيم به فكر چاره اي براي برنامه هايي به جذابيت باب راس باشيم. هرچند كه برنامه هايي چون هنرمندان نوگرا در شبكه چهارم آنهم در زماني از روز كه خالي از مسأله نيست، نيز در نظر گرفته شده است ولي آنچه كه مي تواند جامعه اي را به سوي هنري امروزي و نو بكشاند و قضاوت نو و كهنه را بر عهده آن بگذارد.
متأسفانه بر عهده ي افرادي، غيرمتخصص و ناآگاه كه با نشستن بر مسند ناآگاهي خويش چه بخواهند، چه از آن گريزان بشاند سروگارشان با هنر مي افتد و ناخواسته مبلغان هنر پيش پا افتاده و هنرمندان زبان درازپا در گود نهاده مي شوند و اينچنين ريشه ي ضعيف و خشكيده ي اين نهال نورسيده را كه از تنه اي كهن همچون نقاشي ها و مفرغ هاي لرستان، كاشيكاريهاي اصفهان، گليمهاي هرسين و …. جان گرفته است را مي خشكانند.
آخر كلام اينكه داس را برنداريم و به برداشت هوا برويم، كاشتن و همياري و آبياري مي خواهد تا فصل درويي برسد كه:
هيچ وازر وزر غيري برنداشت هيچ كس ندرود تا چيزي نكاشت
پي ساختمان را محكم كنيم سپس طرح را بر پيشاني ديوار نقش بزنيم و بايد اعتراف كرد كه اينگونه مباحث زمينه ساز حركتهايي است كه بي منفعت نيست چو:
به راه باديه رفتن به از نشستن باطل كه گر مراد نيابم به قدر وسع بكوشم
«عيسي اميري چولانديم»
از همينگوي تا پترُف ، 100 سال :
هنگامي كه ارنست همينگوي در 1899 ديده به جهان گشود، اين انديشه به ذهن هيچكس خطور نمي كرد كه او در دوران حيات خويش رُماني را با عنوان پيرمرد و دريا بنگارد و نوبل ادبي 1954 را به خود اختصاص دهد. همچنين هيچكس اين تصور را نداشت كه دقيقاً صد سال آينده با اقتباس از يك شاهكار.انيميشني به جهان عرضه شود تا هم گرامي داشتي براي اين چهره ي ادبي باشد و هم اثري ماندگار در تاريخ فيلمهاي متحرك.
همينگوي در سال 1917 تحت عنوان راننده ي آمبولانس صليب سرخ راهي جبهه ي ايتاليا شد. او در اين جنگ متحمل جراحات بسياري گشت و هنگام بازگشت تجارب و تصاوير زيادي در ذهنش ماندگار شده بود كه تا آخر عمر روح و خاطر او را آزرده مي ساخت. برخي معتقدند اين تجربه ها دليل بر دلاوري شگرف آن مرد بود و برخي ديگر بر اين عقيده اند كه همينگوي چنان در جبهه ترسيده و از خود شرمنده گشته بود كه از آن پس در تمام لحظه هاي زندگي، سخت نيازمند اين بود تا دلاوري خود را بيازمايد.
پس از انتشار و موفقيت زود هنگام رمان پيرمرد و دريا، برسون در سال 1952 نامه اي در تمجيد آن مي نويسد كه او در پاسخ چنين مي گويد: «راز توفيق پيرمرد و دريا در اين است كه هيچ رمزي در آن نيست. دريا مساوي است با دريا، پيرمرد با پيرمرد و پسر با پسر» او سرانجام صبح روز اول ژوئيه 1961 با شليك گلوله به سر خويش خودكشي كرد.
الكساندر پترُف و پيرمرد و دريا :
كارگردان: الكساندر پترف
متحرك سازي: الكساندر پترف، ديمتري پترف
استوري برد: الكساندر پترف
تدوين: دِنيس پاپيون
موسيقي: مايكل كريوو
براساس رمان پيرمرد و دريا :
سانتياگو پيرمردي است ماهي گير. او هشتاد و چهار روز است هيچ صيدي نداشته، چهل روز از اين هشتاد و چهار روز را پسري همراه او بوده، اما به دستور پدر و مادر، پسر همراه قايق ديگري به صيد مي رود. پس از مناظره اي ميان پيرمرد و پسر، پيرمرد راهي دراي مي گردد تا بزرگترين صيد خود را به چنگ آورد.
در واقع تمام ماجرا صحنه هاي جدال بر سر جَبر و اراده است. آرمان و اراده ي سانتياگوي پير كه همانا صيد بزرگترين ماهي عمر خويش است و نبرد با هر آنچه كه مانع از به ثمر رسيدن اين آرمان گردد، نبرد با جبر طبيعت و با آنچه را بداقبالي و بدطالعي مي نامند، با افتادگي و ناتواني خويش، نبرد نَه با نيشخندهاي اطرافيان كه با نفس و زبوني و ضعف خويش و تثبيت دوباره ي اينكه هنوز هم به رَغم پيري و كهولت مي تواند هر آنچه را برايش آرمان و آرزوست «بخواهد و بتواند» و با تمام قدرت به چنگ آورد، همان گونه كه به روشني در طول انيميشن صحنه هاي جدال و باليدن به قدرت خويش را در او مي بينيم.
از جمله ي سكانس مچ انداختن با مرد سياه پوست و صحنه هاي نبرد با كوسه ماهي كه آشكارا در مي يابيم، آنجا كه آرمان و ارزشهاي انسان مورد تعدي قرار مي گيرد چگونه روح هر انساني، حتي سانتياگوي پير و ناتوان به جدال با آن برمي خيزد و طغيان مي كند.
سانتياگوي پترف، يك ارنست همينگوي ديگر است كه پس از رمان پيرمرد و دريا باز هم با ما سخن مي گويد، البته همان حرفها ولي با گويشي ديگر و در قالب تصوير متحرك. پيرمرد تمثيلي از طبع والاي انسانيست. انيميشن پيرمرد و دريا تحكيم دوباره ي پيرمرد و دريا بود كه در رويارويي با اين شاهكار بزرگ (انيميشن و رمان) تنها مي توان به احترام در مقابل آن سر تعظيم فرود آورد.
جوايز انيميشن پيرمرد و دريا :
برنده ي اسكار بهترين انيميشن كوتاه (مارس 2000، لوس آنجلس)، برنده ي جايزه ي بزرگ به عنوان بهترين انيميشن كوتاه از نظر بازديد كنندگان در فستيوال بين المللي انيميشن و اَنِسي فرانسه (2000)، جايزه ي اول فيلم هاي 15 تا 30 دقيقه اي چهاردهمين دوره ي فستيوال جهاني انيميشن زاگرب (كرواسي، ژوئن 2000)، برنده ي جايزه ي بزرگ ماهي طلايي در جشنواره ي بين المللي انيميشن فيلم براي كودكان (مسكو، نوامبر 1999)، برنده ي بهترين انيميشن دوبعدي و بهترين فيلم پردازي در جشنواره ي // (ميامي فلوريدا، 2000)، برنده ي جايزه ي جيني (//) از آكادمي سينما و تلويزيون كانادا به عنوان بهترين انيميشن كوتاه (ژانويه 2000، تورنتو) برنده ي جايزه ي بزرگ فستيوال بين المللي انيميشن كُرُك (اكراين، اكتبر 1999) و بسياري جوايز ديگر.
تكنيك و تكنولوژي ساخت و پخش : انيميشن پيرمرد و دريا اولين انيميشن رنگ و روغن روي شيشه با استفاده از فيلم هاي قطع بزرگ (هفتاد ميليمتري 15 سوراخ) مي باشد. با به كارگيري اين سيستم براي رسيدن به تصاويري با فشردگي و وضوح مشخص بزرگترين فريم هاي استفاده شده در تاريخ ساختن فيلم هاي متحرك تا آن زمان بوجود آمد.
براي جلوگيري از ارزش و وضوح بيشتر تصاوير نهايي از نوعي سيستم حركتي افقي و موجي شكل فيلم در پروژكتور استفاده شد. همچنين بهره جستن از سيستم پيشرفته ي پخش صدا يا 6 تا 8 كانال همراه استفاده از فيلم هاي قطع 70 ميليمتري واقعيت گرايي تصاوير را تا حد بسيار زيادي بالا برد.
سيستم پخش پروجكشن فيلم هاي قطع بزرگ كه به دو شيوه ي پرده ي گنبدي و پرده ي تخت قابل نمايش مي باشد، بيننده را به گونه اي در مركز وقوع حوادث فيلم قرار مي دهد و با تصاوير و صداها همراه مي سازد كه مخاطب آن را به معني واقعي احساس مي كند.
به بيان ديگر نمايش فيلم روي پرده اي به ارتفاع حدود 25 متر نتيجه ي استفاده از فيلم هاي قطع هفتاد ميليمتري در اين فيلم بود همين امر باعث مي شود، تمام ميدان ديد پيراموني بيننده كه در محدوده ي پرده ي گنبدي شكل قرار مي گيرد، پوشش يابد و اين امر موجب القاي هرچه بيشتر فضاي انيميشن بر بيننده مي شود.
الكساندر پترف پيش از اين براي ساختن دو اثر ديگرش يعني گاو و پري دريايي نيز نامزد اسكار شده بود. او براي ساختن پيرمرد و دريا از تكنيك بسيار پيچيده اي استفاده نمود كه انگشت شماري از انيماتورها در سراسر دنيا به آن تسلط دارند.
ريجستريشن در فرآيند چاپ :
بسيار شنيده مي شود كه در كارهاي چاپي ترام پر شده است و يا ترام چاپ شده بزرگتر ديده مي شود و يا جابجايي در رنگها از شفافيت تصوير كاسته است، آيا براستي چنين اشكالاتي وجود دارد؟
اگر بخواهيم با دقت، مراحل مختلف كارهاي چاپي را بررسي كنيم، مي بينيم كه مبحث ريجستريشن مي تواند از اهميت فوق العاده برخوردار باشد، اكنون بصورت اختصار به اين مبحث بسيار بااهميت خواهيم پرداخت.
ريجستريشن يا همان كايل رنگ مي تواند بنا به موضوعات و موارد استفاده و يا سليقه هاي مختلف به شكلهاي گوناگوني ارائه شود. در طراحي و ساخت ريجستريشن مي توان موضوعات متنوعي را در نظر گرفت كه با آنها بتوانيم به بهترين شكل ممكن از اين كنترل كننده كارهاي چاپي در زمان چاپ يك طرح استفاده نمائيم. البته بايد بدانيم كه كيفيت تصاوير يك كار چاپي تنها به ريجستريشن و رزولوشن وابسته نيست.
بلكه تمامي حلقه هاي اين زنجير از ابتدا كه اسكن شروع مي شود همگي از اهميت خاصي برخوردارند و ما بايد با دقت به تمامي اين مراحل رسيدگي نمائيم. اگر تمامي مراحل پيش از چاپ به خوبي طراحي و ارائه شود، ديگر نيازي به تصاوير اورژينال طرح در هنگام چاپ وجود ندارد و اپراتور با شناخت كافي از كاربرد ريجستريشن مي تواند كار چاپي را بصورت صحيح و با كيفيتي عالي و مطابق با استاندارد چاپ نمايد.
امروزه، كمتر كاريداراي اورژينال مي باشد. زيرا اكثر كارهاي طراحي شده در كامپيوتر خلق مي شوند، بنابراين اپراتور چاپ براي يك چاپ صحيح و استاندارد، بايد الگو و مبنايي نامتغير داشته باشد تا بتواند هميشه در حول و محور آن حركت نمايد و بنابراين شناخت اين نوار حاوي اطلاعات (ريجستريشن) خود يكي از موارد بسيار مهم و ضروري است.
نشان به اضافه اي كه در نوار ريجستريشن بكار رفته است براي انطباق رنگها بر روي هم مي باشد. كلمه (//) معرف // ـ آبي و كلمه (//) معرف // ـ سرخ و كلمه (//) معرف // ـ زرد و كلمه (//) معرف // مي باشد. از هر چهار رنگ اصلي يك تكه 100% در ريجستريشن آورده شده است تا اپراتور به راحتي بتواند غلظت مركب را در حد لازم بر روي كاغذ محاسبه نموده و رنگ به راحتي بر روي كاغذ بنشيند. غلظت رنگ مركب بايد با دستگاه دنسيتومتر (غلظت سنج) محاسبه گردد. در صورت نبودن دستگاه دنسيتومتر مي توانيد از كتابچه هاي اطلس رنگ استفاده نمائيد.
از هر چهار رنگ اصلي يك تكه 50% در ريجستريشن آورده شده است كه از اهميت بسزايي برخوردار است و اپراتور بايد ترام را در همان حد حفظ نموده و اجازه رشد بيش از آن را به ترام ندهد. رشد ترام مي تواند از 1% تا 99% ادامه داشته باشد اين عمل بصورت منحني بوده و بيشترين و چشمگيرترين اين رشد در 50% مشاهده مي شود.
از هر چهار رنگ اصلي يك تكه ترام 50% درشت نيز در ريجستريشن تعبيه شده است. اين حركت براي آشنايي چشم غيرمسلح و بدون استفاده از لوپ (ذره بين) و سريعتر ديدن و چك نمودن اپراتور مي باشد و داراي خانه هايي مربع شكل (بصورت صفحه شطرنج) است.
بلوكه خاكستري رنگ بالانس، تشكيل شده از تركيب سه رنگ (//) (//) (//) است كه تركيب آنها بايد رنگ كاملاً خاكستري را بوجود آورد و از اين جهت در كنار رنگ خاكستري 50% مشكي قرار گرفته است و در صورتي كه رنگ خاكستري بوجود آمده بالانس نباشد، سريعاً چشم قادر به تشخيص آن مي باشد (لازم به توضيح است كه رنگهاي زرد و سرخ بنا به نوع ماهيت مركب در اكثر موارد از رشد بيشتري برخوردار مي باشند و به همين دليل درصد آن را براي ساخت خاكستري و مشكي پائين تر مي گيرند.)
در هر چهار رنگ اصلي بلوكه اي كه داراي اشكال مختلفي است وجود دارد كه بايد آنها دقيقاً مطابق با شكلي كه بر روي زينك ثبت گرديده است بر روي كاغذ اثر گذارد. خطوط افقي و عمودي كنار هم براي آنست كه اگر لرزشي در سيلندر زينك يا لاستيك باشد اثر خود را بصورت سايه بر روي كاغذ گذارد و جهت آن نيز اينگونه مشخص مي شود. دايره هاي كوچك و ريزي كه در وسط آنها بصورت نقاط سياه و سفيد وجود دارد، مقدار پركردگي كار چاپي و ترامها را به وضوح مشخص مي نمايد.
بلوكه اي با ترامهاي مختلف از ترام 1% تا 6% در ريجستريشن تعبيه شده است. اين بلوكه حساس، با ترامهاي ضعيف براي دقت در خروجي فيلم ايمجستروكپي آن بر روي زينك مي باشد. در مرحله كپي زينك با اين اعمال به راحتي مي توانيم پريدگي ترام را از روي زينك مشخص نمائيم.
گردآوري شده توسط:
چاپ و نشر سخنور، مجهز به مشاين آلات چاپ افست، مسطح و ليتوگرافي
چاپ كتاب، مجلات، كاتالوگ، جعبه و انواع اتيكت هاي بسته بندي
نيشابور ـ خيابان فردوسي شمالي ـ جنب مخابرات قديم ـ تلفن: 2225712 فكس: 2224204 همراه: 09151515258
اسطوره و معنا :
اسطوره ها را به شيوه هاي گوناگون مي توان تفسير كرد: مي توانند تصوير تجسم يافتة نيروهاي كيهاني باشند، مانند زماني كه هرج و مرج مقهور نظم مي شود، مي توانند بازتاب رويدادهاي تاريخي از قبيل احداث ديوارهاي شهر و بازگشت پيكره هاي آئيني باشند، مي توانند صرفاً در خدمت مقاصد آئيني باشند، به عنوان مثال، بازخواني در جشن سال نو، و رويدادهاي آنها مي تواند بازتاب چرخة طبيعت باشد، و به اين ترتيب مخاطبان اطمينان حاصل كنند كه خدايان ملي را در كنترل قرار دارند. هنگامي كه اسطوره هاي بين النهرين را مرود توجه قرار مي دهيم همة اين تفسيرها انكان پذيراند.
همچنين مي توانيم مضمون هاي تكرار شونده اي را مشخص كنيم، از قبيل نبرد با دشمنان عظيم الجثة ناممكن، يا وقايع عجيب و چاره ناپذير، جستجو براي ناميرايي يا جواني جاودانه، و سفر به جهان زيرين. قهرمانان اسطوره مشخصات جهان شمولي دارند:
شجاعت، شرافت، وفاداري و زيبايي. ولادت آنها غالباً معجزه آسا است، يا مادر و يا پدرشان آسماني است. شيوه اي كه يك اسطوره بر يك اجتماع تأثير مي گذارد، با تأثيرگذاري يك تمدن بر تمدني ديگر فرق زيادي ندارد، و اسطوره هاي بين النهرين نشان هاي آشنايي در زبان ها و زمان هاي ديگر دارند.
اما از يك جهت استثنايي هستند. اسطوره هايي كه در اين كتاب توصيف شدند در زمرة نخستين اسطوره هاي مدرن و ضبط شده قرار دارند. منشاء آنها در غبار زمان گم شده است، اما احتمالاً به زمان احداث نخستين شهرها طي هزاره هاي چهارم تا سوم ق. م. بازمي گردند، زماني كه خصوصيات خدايان به پادشاهان واقعي نسبت داده مي شد، و منزلت خداياني خاص تعمداً ارتقا داده مي شد تا منزلت مراكز پرستش آنها، و به اين وسيله ساكنان آنجا ارتقا پيدا كند.
گستردگي دامنة موضوع، شخصيت ها و مكان در اين اسطوره ها، در طول هزاران سالي كه آنها را از مخاطبان جديدشان جدا مي كند، جذابيت خاصي به آنها بخشيده است. شايد ما غربي ها چنان غرق در سنت هاي ادبي و مذهبي نشأت گرفته از دوران كلاسيك يونان و كتاب مقدس باشيم كه به پيروي از ديدگاه متأخر و پيچيدة خود كيفيت هايي را به آنها نسبت دهيم كه براي مردم بين النهرين باستان موضوعيت نداشته است. شايد صرف درك يك ديدگاه چند خدايي براي ما دشوار باشد، و تازه بايد اين نكته مهم را نيز به خاطر داشته باشيم كه دانسته هاي ما ناقص است. آنچه كه ما در اختيار داريم فقط تعدادي قطعة كوچك در يك پازل بزرگ است، بدون آن كه از طرح كلي آن تصوري داشته باشيم. و نيز بايد به خاطر بسپاريم كه اين كتيبه ها به هيچ وجه به منظور اين كه ما آنها را بخوانيم نوشته نشده اند.
با اين همه، بررسي دقيق، خصوصيات و الگوهايي را روشن مي كند كه مي تواند ما را به ژرف كاوي بيشتر در اين اسطوره ها رهنمون شود. ديده ايم كه چگونه سرعت حوادث همواره باوقار و كند است، چگونه تغيير يك مكان همواره تحت تأثير رفتن قهرمان اسطوره به مكاني ديگر است. تمهيدي وجود ندارد كه نشان دهد «در اين فاصله» در زمان و مكاني ديگر بر ساير شخصيت هاي داستان چه مي گذرد، فقط يك راوي مي تواند داستان را در يك زمان بيان كند. طرح داستان به شيوه هاي ساده و گوناگون پيش مي رود:
با رؤياهايي كه رويدادهاي آينده را پيش گويي مي كنند، با گفتگوهايي كه ميان طرفين متخاصم درمي گيرد، و با دستورات و اندرزهايي كه خدايان مي دهند.
ديده ايم كه چگونه تكرار، در مقياسي وسيع، معمولاً كلمه به كلمه، بدون تغييرات ظريف واژگاني مورد استفاده قرار مي گيرد. واقعيت از طريق تكرار تقويت مي شود. بعضي قطعات حماسة آفرينش، چهار بار به طور كامل تكرار مي شوند، و هيچ اسطوره اي وجود ندارد كه شامل اين تكرارها نباشد.
گاهي اوقات از اين تمهيد براي به اوج رساندن كشش نمايشي استفاده شده است، به عنوان مثال هنگامي كه عقاب اتنه را به آسمان نزد انو مي برد، يا هنگامي كه گيلگمش در سرزمين ظلمات راه خود را مي جويد. همچنين بر اهميت بعضي قطعات توصيفي تأكيد مي گذارد و مخاطبي را كه به تصاوير بصري عادت ندارد تشويق مي كند كه چشم ذهن خود را بگشايد و ببيند كه مسئله چه بوده است، و براي قهرماناني كه در صحنه درگيرند چه چيز در معرض مخاطره قرار دارد.
به اين ترتيب، هنگامي كه گروه هيولاهاي تيه مت بارها و بارها توصيف مي شوند، منظور آن است كه مخخاطب دقيقاً ببيند و احساس كند كه آنها تا چه اندازه رعب آور و هولناك اند. اين خميرمايه اي است كه قصه گويي از آن ساخته مي شود.
يكي ديگر از تمهيدات اسطوره، رسيدن به يك عدد و سپس به اوج رساندن آن با افزودن يك شمارة ديگر است. از اين رو است كه پس از توفان بزرگ، هنگامي كه كوه نيموش قايق را محكم نگاه مي دارد، رقم شش روز با هفتمين روز پس از آن به اوج مي رسد.
در اولين و دومين روز، كوه نيموش قايق را محكم گرفت و نگذاشت تكان بخورد.
در سومين و چهارمين روز، كوه نيموش قايق را محكم گرفت و نگذاشت تكان بخورد.
در پنجمين و ششمين روز، كوه نيموش قايق را محكم گرفت و نگذاشت تكان بخورد تا آنكه هفتمين روز فرا رسيد …
به همين ترتيب گيلگمش به خواب عميقي فرو مي رود كه شش روز و شش شب طول مي كشد، و روز هفتم از خواب برمي خيزد. نرگل و ارشكيگل با اشتياق تمام شش روز و شش شب كنار يكديگر مي خوابند. روز هفتم، زندگي واقعي از سرگرفته مي شود. در حماسة آفرينش، دو خدا به جنگ تيه مت فرستاده مي شوند، اما شكست مي خورند، و اين خداي سوم، مردوك، است كه موفق مي شود.
در حماسة انزو، سه خدا سعي مي كنند و موفق نمي شوند، و اين خداي چهارم، نينورته است كه توفيق مي يابد. اعداد عموماً اهميت دارند بخصوص شماره هاي سه و هفت. رؤياها با عدد سه مي آيند و بادها و سلاح ها با عدد هفت. تأثير تراكمي كشش را افزايش مي دهد.
كوشش به منظور ارزيابي ارزش ادبي اين متون بي ترديد امر خطيري است كه در آن فرصت هاي بي پاياني براي خطا كردن وجود دارد. تمهيدات ادبي گوناگون بايد منعكس كنندة ذائقة مخاطبان اصلي باشد مخاطباني كه ذائقة آنها بيشتر با پيچيدگي و مقاصد اخلاقي دمساز است تا نمايش هاي سوزناك و گزنده. در زندگاني دنياي باستان خدايان چنان نقش مهمي ايفا مي كردند كه امروزه به آساني قابل درك نيست چرا كه به نظر مي رسد براي هر چيزي يك تبيين علمي وجود دارد.
اما در تلاش به منظور ارزيابي جذابيت اين متون، در هر زمينه اي ـ مقاصد سبك يا محتوا ـ بايد محدوديت هاي خود را درك كنيم. شايد بهتر باشد بگذاريم لذت هاي ساده ـ از گيلگمشن باشكوه، ايشتر زيبا و جواهرنشان ، انزوي شرور، مردوك مغرور، اِآي خردمند، انيكدوي پشمالو، اوت ـ نه پيش تيم مرموز، ارشكيگل لب سياه ـ مهمترين عامل باشد. هنر بازگو كردن اسطوره ها در نهايت فقط يك هدف را دنبال مي كند: شعله ور ساختن تخيل كساني كه گوش مي دهند يا مي خوانند. آتش اسطوره هاي بين النهرين هنوز هم شعله ور است.
نقاشي شباهت عجيبي به زندگي انسانها دارد، غير قابل پيش بيني است. معلوم نيست چگونه شروع شده است به چه سمتي حركت مي كند، چه اتفاقي مي افتد و به كجا ختمي مي شود، هيچ نظر قطعي و مشخص نمي توان در مورد آن لحاظ كرد به تعداد تمامي نقاشها شيوة نقاشي وجود دارد و براي همة آنها ناشناخته ها و كشف نشده ها، هر نقاشي احساس مي كند كه مسير درست همان است كه او انتخاب كرده است، قانون خاصي وجود ندارد و نمي توان آنرا در قانون خاصي گنجاند، اما بي قانون هم نيست، اگر در قانون خاصي مي گنجيد اينهمه تنوع و زيبايي نداشت، چقدر زيبا و شگفت انگيز است ميليونها تابلو و اثر هنري در دنيا متشكل از رنگ و فرم كه هيچكدام شبيه ديگري نيست. هر كدام بيان خود را دارد و زيبايي خاص خود را، با اينهمه اختلافات آنچه تعيين كننده است نتيجة كار و آنچه مورد تأييد همگانايك اثر ارزنده، هرچند در حيطة فكري آنها نباشد.
يكي خود را به دست نقاشي مي سپارد و چيزي را به تصوير مي كشد كه از آن لذت مي برد و زماني به ايجاز مي رسد كه واقعاً خسته شده باشد، يكي فضاي صميمي اطراف خود را نقاشي مي كند، ديگري مسيري را براي رسيدن به هدفي خاص دنبال مي كند و فردينان هودلر مسيرش را از قبيل تعيين مي كند او از ابتدا در كارش بدنبال يك هماهنگي ديني است و براي رسيدن به اين هدف از هيچ كوششي فروگذار نيست، هودلر موضوع را انتخاب و آنرا با فضاهاي رنگي متفاوت و در تركيبات مختلف به تصوير مي كشد. پس زمينه را از هر عنصر اضافي خالي مي كند و عناصري را مورد استفاده قرار مي دهد كه به بيان كارش كمك كند به ساده گراي نزديك مي شود و سعي دارد رنگ را از ماهيت اصلي اش خارج كند (چيزي كه بعدها در بطري هاي موراندي به خوبي نمود پيدا مي كند) و اين چنين دلمشغولي ديگري بر پرده ي تصوير نقش مي بندد.
در مورد ميزان موفقيت يك مسير از قبل تعيين شده خود به قضاوت بنشينيد.
بيوگرافي فردينان هودار: فرينان هودار در شهر برن متولد شد و در سن 18 سالگي به منظور شروع حرفه ي نقاشي به ژنو نقل مكان كرد.
آثار اوليه اش شامل // ، تركيب بندي فيگورها و نقاشي از چهره ها مي شد كه با شيوه اي رئال و با تكنيكي پرقدرت و قوي اجرا شده بود. در دهه ي آخر از قرن 19 آثار هودلر تحت تأثير چندين شيوه همچون سمبوليسم و هنر جديد قرار گرفت.
او مبدع سبكي شد كه خود پارالليزم [نظيرنگاري] مي ناميد كه از نقاشي مصري و معرق كاري بيزانسي اقتباس و حالتي از گروهي پيكره بطور متقارن و منظم بود كه آئين و يا رقصي را تداعي مي كرد. آثار هودلر در آخرين دوره خود به بياني اكسپرسيونيستي رسيد كه در اين شيوه رنگ ها قوي و جرمي و پيكره هايي هندسي استفاده شده بود.
او در // به نوعي ايجاز بصري دست يافته بود كه برخي مواقع شامل قطعه زمين هايي ناهموار ميان آب و آسمان مي شد كه درون مايه هاي تمثيلي و حقيقت جويانه داشتند. مشهورترين نقاشي هاي هودلر صحنه هايي از شخصيت ها را نشان مي دهد كه به كارهاي روزمره مي پردازند. مانند:
اثر /// كه بانك بين المللي سوئيس آن را پشت اسكناس 50 فرانكي سوئيس چاپ نمود. در سال 1889 هودلر با خانم برت ژاك ازدواج نمود. در سال 1914 هودلر فجايع و وحشيگري آلمانها را در // كه از توپخانه هاي آلمان رهبري مي شد محكم كرد و همين امر موجب شد آثارش از طرف موزه هاي هنري آلمان تحريم گردد.آال
معشوقه ي هودلر والنتين گود دارل در همان سالها مبتلا به سرطان مي شود و هودلر ساعات زيادي را كنار تخت او سپري مي كند و نتيجه ي آن مجموعه ي آثاري مي گردد كه زجر و سختي هاي معشوقه اش را در دوره ي بيماري به تصوير مي كشد.
مرگ او در سال 1915 تأثير بسيار زيادي بر هودلر گذاشت و هودلر نيز در 19 مِي سال 1988 در حالي كه آثار ناتمام بسيار زيادي داشت كه شهر را توصيف مي كرد ديده از جهان فرو بست.
0000000000
شايد همگي نگاهي هرچند گذرا به مجله ي // و ديگر مجلات روز دنيا انداخته باشيم، بهتر نيست از خود بپرسيم چگونه در يك مجله ي چاپ 2006 اين همه تنوع ديدگاه از طبيعت گرايي تا طبيعت گريزي وجود دارد، چه كسي يا چه كساني كارها را داوري مي كنند و ملاك انتخاب آثار چيست؟ آيا جواب جز اين دو مي تواند باشد كه وقتي نقاشي با آگاهي از تمامي ايسم ها، سبك يا شيوه اي براي كار خود برمي گزيند و در آن شيوه شخصيت كاريش شكل مي يابد، ممكن است در كارش به نتايجي رسيده باشد كه صاحب نظران اين مجلات را ياراي رسيدن به همه ي آن نتايج نباشد، آنها با آگاهي از اين موضوع به هر گوشه سركي كشديه و هر هنرمندِ نقاشي را معرفي مي كنند. چه بسا كه اين آثار در گوشه اي از دنيا الهام بخش نقاشي يا مشكل گشاي منتقدي باشد. آنان حادثه ي تلخ ونگوگ را ديگر بار تكرار نمي كنند.
ديگر اينكه نقاش با اطمينان خاطر از اينكه كه روزي منتقدي به سراغش خواهد رفت و كارش مورد نقد قرار خواهد گرفت و ضمن اطلاع از اينكه به كارش اهميت داده مي شود خود را ملزم به نقاشي هاي مجله پسند و … نمي كند.
امروز بيش از پنجاه سال از عمر هنري حسين ترمه چي مي گذرد، در همه ي اين مدت هرگز كاري از او در مجله اي بچاپ نرسيده، مصاحبه اي با او صورت نگرفته و در هيچ دانشگاهي از او دعوت به همكاري نشده است. چه بسا كه حضورش در دانشگاه ها و يا نقد كارهايش مي توانست براي سالها تلاشش نتيجه ي بهتري به ارمغان آورد، آنچه اين نقاش را طي سالها مرارت مورد حمايت قرار داده است علاقه و پشتكار اوست و انگيزه ي خلق يك اثر هنري، بهترين مشوقش بوده است.
به قول سزان لذت پيشرفت او را از درك نشدن توسط ديگران بي نياز كرده است، اكنون او نقاشي است كه رنگ را بخوبي مي شناسد. نقاشي هايش مملو از خاكستري رنگيهاي بجاست، تجسمي قوي دارد طبيعت را بخوبي مي شناسد و آثار فراواني در دامان طبيعت پديد آورده است. اما آشنايي اين هنرمند با نقاشان روس عرصه را براي بروز خلاقيت در آثارش تنك كرده است. اگر تأثير پذيريش به اين شدت نبود و يا اصلاً نبود، امروز در پس سالها كار به يك بيان شخصي ناب رسيده بود و به جرأت ونگوگ زمانه ي خويش بود و يا لااقل اگر آشنايي كافي با هنر روز دنيا داشت بطوري كه امثال مندريان را به خوبي رئاليست هاي روسي مي شناخت، اكنون با ديدي نوتر تركيب بنديي اي منسجم تر و هدف و مسير مشخص تري در كارهايش روبرو بوديم، با اين همه او الگوي يك نقاش واقعي و اسوه ي پشتكار و علاقه است.
در شرايطي كه خيلي از نقاشان ما پشتوانه ي آكادميكي محكمي ندارند و در وضعيت اجتماعي اي كه يك هنرمند نقاش بين ارتفاع درك هنري عامه ي مردم و عقب نماندن از جريان هنري روز دنيا سرگردان است، هنرمنداني چون او چه ارزش والايي مي يابند و چه پل ارتباطي خوبي مي توانند باشند. او امروز در كارگاه بزرگش ديگر جايي براي نگهداي آثارش ندارد، چنانكه خود مي گويد: «آنقدر كار دو و برم ريخته است كه دارم خفه مي شوم.»
ناگفته نماند استفاده از تكنيك رنگ روغني دير خشك روي شيشه كه در ساختن اين فيلم به كار گرفته شد، از شاخصه هاي بارز اين كارگردان ـ انيماتور مي باشد. پترف اين نقاشيها را روي صفحات شيشه اي متعدد، با فواصل مختلف از يكديگر قرار داد كه همين تكنيك به انيماتور امكان جداسازي عناصر پيش زمينه و پس زمينه و كاراكترها را مي داد. ـ
هر صحنه كاملاً بي نقص، اجرا و به صورت مطلوبي از پشت، نورپردازي مي شد كه بدين وسيله حداكثر خلوص رنگها بدست مي آمد و سپس تصاوير جزئي اصلاح مي شد و فريم برداري انجام مي گرفت.
پترف براي ساختن اين انيميشن حدود 000/29 فريم مجزا را به صورت دستي اجرا و فيلم برداري نمود كه اين امر بيش از دو سال از كل زمان تهيه اين شاهكار هنري را به خود اختصاص داد.
براي ضبط اين تصاوير ـ با توجه به ابعاد بزرگ پرده نمايش و استفاده از فيلم هاي قطع بزرگ ـ به نوع خاصي از سكوي فيلمبرداري نياز بود. اين سكو مي بايست با در نظر گرفتن بزرگنمايي تصاوير روي پرده نمايش، دوربين را در دو محور بالا به پايين و چپ به راست با دقتي حدود 1000/1 اينچ حركت مي داد. سكوي لازم براي فيلمبرداري اين تصاوير توسط كمپاني // طراحي و ساخته شد و يك دوربين // نير روي اين سكوي كامپيوتري قرار گرفت. اين دوربين قابليت چرخش حول محور خود را نيز داشت كه موجب پيدايش جلوه هاي خاصي در حرحكت دوربين در ساختن انيميشن گشت. در نهايت مي توان گفت اين سكو، دقيقترين سكوي فيلمبرداري ساخته شده براي فيلمهاي متحرك تا آن زمان بوده است.
فيلموگرافي الكساندر پترف :
1987 تا 1988 گاو ـ 1990 تا 1992 روياي يك مدد مضحك
1994 تا 1996 پري دريايي ـ 1996 تا 1999 پيرمرد و دريا
منابع: رمان پيرمرد و دريا
ترجمه: دريابندي
//