sunyboy
10-20-2008, 03:17 AM
سهراب سپهری
در 15 مهر ماه 1307 در کاشان چشم به جهان گشود
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به پایان رساند و وارد دانشکده هنرهای زیبا تهران شد
و در سال 1332 در رشته نقاشی با احراز رتبه اول و دریافت نشان درجه علمی لیسانس گرفت
در سال 1336 از راه زمینی به پاریس و لندن سفر کرد در سال 1337 در اولین بی ینال تهران و کمی بعد در بی ینال ونیز و در سال 1339 در بی ینال دوم تهران شرکت جست و جایزه اول هنرهای زیبا را دریافت داشت
در دی ماه سال 1358 برای درمان بیماری سرطان خون به انگلستان رفت و در اسفند ماه همین سال در ایران بازگشت و در تاریخ اول اردیبهشت 1359 در بیمارستان پارس تهران چشم از جهان فرو بست
وی را در روستای مشهد اردهال کاشان به خک سپردند
دفترهای شعر
مرگ رنگ تهران 1330
زندگی خابها سپهر 1332
آوار آفتاب تهران 1340
شرق اندوه تهران 1340
صدای پای آب مجله ارش 1344
مسافر مجله آرش 1345
حجم سبز روزن 1346
ما هیچ ما نگاه تهران 1356
هشت کتلب طهوری 1356
منتخب اشعار طهوری 1364
گزیده دو شعر
نشانی
خانه دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به اگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسید به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی
خانه دوست کجاست
شب تنهایی خوب
گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است و یکدست و باز
شمعدانی ها
و صدا دار ترین شاخه فصل ماه را می شنوند
پلکان جلو ساختمان
در فانوس به دست و در اسراف نسیم
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلکها را بتکان کفش به پا کن وبیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت :ـ
بهترین چیز رسیدنم به نگاهی است که از حادثه عشق تر است
در 15 مهر ماه 1307 در کاشان چشم به جهان گشود
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به پایان رساند و وارد دانشکده هنرهای زیبا تهران شد
و در سال 1332 در رشته نقاشی با احراز رتبه اول و دریافت نشان درجه علمی لیسانس گرفت
در سال 1336 از راه زمینی به پاریس و لندن سفر کرد در سال 1337 در اولین بی ینال تهران و کمی بعد در بی ینال ونیز و در سال 1339 در بی ینال دوم تهران شرکت جست و جایزه اول هنرهای زیبا را دریافت داشت
در دی ماه سال 1358 برای درمان بیماری سرطان خون به انگلستان رفت و در اسفند ماه همین سال در ایران بازگشت و در تاریخ اول اردیبهشت 1359 در بیمارستان پارس تهران چشم از جهان فرو بست
وی را در روستای مشهد اردهال کاشان به خک سپردند
دفترهای شعر
مرگ رنگ تهران 1330
زندگی خابها سپهر 1332
آوار آفتاب تهران 1340
شرق اندوه تهران 1340
صدای پای آب مجله ارش 1344
مسافر مجله آرش 1345
حجم سبز روزن 1346
ما هیچ ما نگاه تهران 1356
هشت کتلب طهوری 1356
منتخب اشعار طهوری 1364
گزیده دو شعر
نشانی
خانه دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به اگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسید به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی
خانه دوست کجاست
شب تنهایی خوب
گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است و یکدست و باز
شمعدانی ها
و صدا دار ترین شاخه فصل ماه را می شنوند
پلکان جلو ساختمان
در فانوس به دست و در اسراف نسیم
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلکها را بتکان کفش به پا کن وبیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت :ـ
بهترین چیز رسیدنم به نگاهی است که از حادثه عشق تر است