PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاهی به خشونت در صحنه ی بازیهای اجتماعی ایران



alamatesoall
12-08-2011, 08:12 PM
http://pnu-club.com/imported/2011/12/538.jpg


از حدود یک دهه پیش به این سو ، صحنه ی تعاملات اجتماعی در ایران شاهد وقایعی در خور تامل ، جنایاتی هولناک و بازیگرانی چنان بیرحم و جانی بوده است که باور کردن رخداد همه ی آنها در طول یک دهه و شاید کمتر را بسیار مشکل می سازد . از آن هنگام که قتلهای زنجیره ای سیاسی یکی پس از دیگری و با خشونت و سبوعیت باور نکردنی انسانهایی را از حق ادامه ی زندگی محروم ساخت تا حکایت قربانیان خفاش شب ، خشونتهای اعمال شده وقتلهای گروه موسوم به گروه کرکس و گروههای فراوان دیگر با اسامی و القاب اینچنینی که هراز چندگاه موضوع صفحه ی اول بسیاری از مجلات می گردند ، کشتار زنان خیابانی در مشهد ( علیرغم سرپوش تعصب دینی که سعی در مخفی کردن عنصر پلید خشونت سرگشوده در وجود یک قاتل داشت ) ، قتلهای کرمان و سرانجام بیجه و داستان کودکان قربانی او و بسیار وقایع دیگر همه و همه نشانه ی انحرافات اجتماعی و آسیبهای جامعه شناختی خاصی است که مانند قارچ سر از بستر جامعه برداشته ، بر بخشی از جامعه سایه افکنده ، اعتماد به دستگاههای امنیتی و انتظامی و توان ایجاد امنیت از سوی آنان را زیر سوال برده و در کمترین تاثیر، احساس امنیت اجتماعی را در اعضای جامعه بسیار تضعیف می کند . ( برلیست فوق باید خشونتهای پنهان همچون کودک آزاریها و همسر آزاریهای سبوعانه درون نهاد خانواده و گاه مدرسه ، آزارهای روانی ، سوء استفاده های خشن کارفرمایان و قدرتمداران اقتصادی از زیردستان و اَعمال خشونت بار پنهان مانده در زیر لایه های شرم و حیای عمومی را افزود . )


هر چند ترور و خشونت سیاسی در ایران سابقه ای جدید ندارد و ریشه های آن را می توان در عملکرد گروههایی چون کمیته ی مجازات و قتلهای آن در زمان مشروطیت ، قتلهای پلیس سیاسی رضاخانی و زندانبانانی چون سر پاس مختاری وپزشک ! احمدی ، ترورهای سیاسی گروه موسوم به فداییان اسلام ، ترورهای دولتی عصر پهلوی دوم ، ترورهای سیاسی سازمانهای سیاسی همچون مجاهدین خلق در پیش و پس از پیروزی انقلاب ، خشونتهای اعمال شده از سوی گروههای موسوم به گروههای فشارکه همواره یک پای ثابت قدرت سیاسی در ایران بوده اند و از چهارسوق ببند های عصر قاجار تا شعبان بی مخها و کلاه شاپویی ها و کراوات پهن های عصر پهلوی دوم و سرانجام پهن شانه های چماق بدست و ... همواره تداوم یافته اند جستجو کرد ، در همه ی این خشونتها قتل یا حذف دگراندیشان هدف برنامه ریزان خشونتها ترورها و ارعابها یا در شکل حادّ ِ آن قتلهاست هر چند شاید با یک تحلیل اصولی بتوان مقصر اصلی این خشونتها را برنامه ریزان و طراحان خشونتها معرفی کرد ، اما عاملان خشونت را هرگز نباید از یادبرد . مجریانی که بی شک در لحظه ی محروم کردن انسانی از حق زندگی ،گرفتار یک واکنش ذهنی و تحت تاثیر نقش اجتماعی القا شده به آنان ، یا آنچه مید اصطلاحا" به آن me می گوید بوده و در تمامی این تعاملات واکنشهای تفوق me بر I و عملکرد ناقصself و واکنشهای از خود رهایی self distruction و گردگشتی Circular reaction قابل جستجوست .


از سازمان یافته ترین این جنایتها یعنی قتلهای سیاسی زنجیره ای که طراحان آن با تحقیق و برنامه ریزی قبلی شکارهای خود را انتخاب می کردند تا جنایتهای خفاش شب که قربانیان خود را بطور اتفاقی پیدا می کرد ، همه و همه در یک نکته مشترک بودند و آن وجود انسانهایی بود که به عنوان فاعل و مجری این قتلها ، خوی انسانی را ترک و به رفتار ضدبشری روی آورده بودند . از دیدگاه همنوایی یا عدم همنوایی قاتلان و مجریان خشونت با جامعه ،هرچند قتلهای سیاسی در نگاه اول ممکن است ، برخلاف دیگر جنایتها که به وضوح نوعی ناهمنوایی را نشان می دهند ، نوعی انگیزه ی پاکسازی بستر جامعه و به دیگر عبارت ، به غلط ، همنوایی بیش از حد را تداعی کنند ، ( و به همین دلیل نیز عاملان خشونتهای سیاسی و طرفداران آنها همواره با روحیه ای حق به جانب متوقع عدم مجازات و بعضا" تشویق از سوی جامعه و مجریان آن بوده اند که متاسفانه نیز گاه به خواست خود رسیده اند . ) توجه به این نکته ضروری است که خشونت بیش از حد اعمال شده در جنایتهای فوق نشان از مجریانی دارد که همچون تمامی قاتلان و جنایتکاران دیگر ، در لحظه ی ارتکاب جنایت تمامی اندیشه ها ، خلق و خو و رفتار انسانی را فراموش کرده و به واکنشهای ناشی از «تعیّن عوامل» پرداخته ، اصطلاحا" شرطی شرایط شده بودند . ( قتل یک خانم مسن ، شلیک مستقیم به روی صورت ، تعدد ضربات چاقو بیش از حدی که برای کشتن یک فرد لازم است و خشونت اعمال شده پس از مرگ مقتول ،نمونه هایی بارز از خشونت سرگشوده از درون یک بیمار روحی است که بیش از عامل بودن ، خود معلول عوامل متعددی است و مهار کردن و درمان او برای امنیت سیستم اجتماعی و جامعه امری لازم و ضروری است . )


از دیدگاه تفسیر گرایی نقطه ی مشترک تمامی این جنایات انسداد ذهن و ممانعت از عملکرد صحیح خود یا Self به عنوان عامل کنش انسانی و تن دادن به Self-distruction یا از خود رهایی می باشد . آنگاه که خود از کنش خلاق و حاصل تفکر و قوه ی فاهمه و تفسیرگری انسانی بازمی ماند ، شخص تحت تاثیر عوامل به واکنشهایی همچون Circular Reaction دست می زند و این نقطه ی مشترک تمامی مجریان این جنایات است . آسیب شناختی و بررسی جرمها ی خشونت بار و جنایات کوچک و بزرگ اجتماعی و سیاسی در سالهای گذشته روند رو به رشد رفتارهای واکنشی تحت تاثیر عوامل و دورشدن انسانها از تفکر صحیح و سالم و کنش انسانی ناشی از تفهم و تفسیرگری ذهن را نشان می دهد که این امروابسته به عوامل گوناگونی همچون گسترش شهرها ، ازدیاد جمعیت و تبعات آن ، توسعه ی افسارگسیخته و برنامه ریزیها ی ایجاد توسعه بدون توجه به تبعات انسانی و اجتماعی آن ، قطبی شدن جامعه در اثر رشد سوگیری برنامه ها و نهادها به سوی اقتصاد سرمایه داری و ... و بسیاری عوامل دیگر می باشد که احساس امنیت را در بخشهای مختلف جامعه با خطر جدی روبرو ساخته است و آمارهای بالای رشد استفاده از مخدرها و خصوصا" داروهای روانگردان ( اعم از آرامبخشها و داروهای ضدافسردگی و اضطراب و ...) موید این مطلب است .


آنچه در خشونت ها و قتلهای سیاسی انجام شده ، قابل توجه است ؛جدا کردن و متفاوت نگریستن به جرم برنامه ریزان از عوامل اجرایی این خشونتهاست . برنامه ریزانی که به رغم رفتارشان که ظاهر یک کنش ناشی از یک تفکر خاص را نشان می دهد ، اما حتی آنها نیز تنها مقلدان یک رفتار نانمادی نشئت گرفته از یک ایدئولوژی خاص می باشند و رفتار آنها نیز پاسخی به عوامل ، و یک رفتار کاملا" تحت تعیّن شرایط و عوامل و تسلیم شدن به نقش اجتماعی است . آنها نیز همچون عوامل اجرایی ؛ البته به نوعی دیگر تحت تاثیر شرایط خاص بوده و درگیر یک واکنش گردگشتی . واکنشی که می تواند تمامی جامعه را درگیر و باعث رشد واکنشهای خشونت بار دیگر شده امنیت و ثبات جامعه را با تهدید جدی مواجه سازد .
آنچه می توان از سبوعیت و خشونت اعمال شده در این قتلها و خشونتها نتیجه گرفت حاکمیت احساس خشم کورو نفرت بر عقل و محو رفتار و کنش ناشی از تفهم است .


سربرآوردن پدیده هایی همچون بیجه ،خفاش شب ، گروه هایی همچون کرکس یا آنهایی که به خشونتهای کوردر سطح جامعه می پردازند ، از بستر اجتماع امروز ایران را می توان معلول عوامل مختلفی دانست که عمده ترین آنها را باید در عملکرد ناقص و گاه غلط نهادها و آژانسهای اجتماعی کننده جستجو کرد . مشکلات ریشه ای در آژانسهایی همچون خانواده ، دیگر مهم ، آموزش و پرورش و مدرسه ، رسانه ها خصوصا" نهاد یکسویه ی رادیوو تلویزیون ، زمینه ها و مکانهای گذران اوقات فراغت و ..
در ارتباط با زمینه های ازدیاد جرم و خشونت نظریه های گوناگونی از سوی نظریه پردازان بزرگ ارائه شده است که می توان آنها را تا حدودی بر بستر جامعه ی امروز ایران منطبق دانست. خلاصه ای از برخی از این نظرات چنین است :

1 ) تالکوت پارسونزنقاط ابهام در قوانین به عنوان مشخص کننده و مرجع هنجارهای اجتماعی را یکی از دلایل جرم و جنایت به حساب می آورد .به عنوان مثال در قوانین ما هنوز مصادیق کودک آزاری توسط پدر و مادر دچار ابهام است .( آیا عادلانه است که اگر پدری فرزند خود را به قتل برساند مشمول قصاص نباشد و تنها به اخذ دیه ازاو کفایت شود ؟یا حدود آزار و ضرب و جرح زن توسط مرد و مجازاتهای آنها نقاط ابهام بسیاری دارد . ) در مرحله ی بعد برخورد یکسان و خالی از تبعیض و تفاوت مجریان قانون با آحاد افراد جامعه حائز اهمیت است .( این مسئله در بحث جرائم یقه سفیدها و یقه آبی ها در بحثهای جامعه شناسی مطرح می گردد . شاید تفاوت برخورد با خودی ها و دیگراندیشان را نیز بتوان در همینجا به بحٍث گذاشت . تمایل بیش از حد قاتل زنان خیابانی در مشهد که نوعی بیمار دگر آزار جنسی بود به ابراز یک شخصیت متعصب مذهبی ناشی از استفاده از همین مسئله بود . )

2 ) در بسیاری از بحثهای جامعه شناسی شهری به گتوها و نواحی حاشیه ی شهری به عنوان نواحی مولد جرم نگریسته می شود . در کشور ما نواحی حاشیه ی شهرهای بزرگ خصوصا" نواحی حاشیه ی تهران که فرهنگ های مختلف و شرایط سخت کاری و معیشتی را در خود دارند ، میزان بالاتری از آمارجرم و جنایت و خشونت را نشان می دهند . شرایط روانی و اجتماعی حاکم بر مناطق حاشیه ی شهرها و مهاجرنشین در یک نظام طبقاتی شاخص های شناسایی « مناطق یا محله های گذر » را نشان می دهند . هر گونه عملی برای رشد اقتصادی و نقل مکان از این نواحی به سوی نواحی بالاتر مجاز شمرده می شود و بدلیل فرصتهای کم کاری و امکانات انجام کارهای خلاف قانون و درآمدزا بودن آنها وسوسه های زیادی را در اشخاص ایجاد می کنند.

از سوی دیگر عدم فقر اقتصادی و گاه فرهنگی و ناآگاهی از حقوق قانونی خود گاه باعث عدم سرویس رسانی یکسان نیروها و نهادهای حفظ امنیت به این مکانها و اقشار ساکن در آنها مانند نقاط بالاتر شهری می گردد . ( آنچنانکه در پرونده ی بیجه مطرح گشته بود او به خوبی دریافته بود که دزدیدن یک بچه ی مهاجر غیرقانونی یا کشتن یک پیرمرد بی نام و نشان عواقب و تعقیب جدی را در پی نخواهد داشت . همین مسئله و انتخاب برمبنای این تحلیل بود که منجر به تداوم قتلها ی بیجه تا آن تعداد زیاد گردید . مقایسه کنید این مسئله را با قتلهای زنجیره ای که به دلیل اهمیت اجتماعی و شخصیت قربانیان از همان اولین قتلها تحرک زیادی در میان مردم ایجاد گردید و علیرغم گستردگی باند قاتلین و توان بالای آنان در قتل و جنایت به زودی تحت فشار عمومی متوقف گردید .)

دیگر مسائل قابل ذکر در زمینه های رشد جرم و جنایت عبارتند از
3) رویکرد « لمپنیزم نمایشی » با هدف ایجاد « هاله ی امنیتی » در جامعه ای با مشکلات جدی در حفظ امنیت شخصی از نظر اجتماعی و اقتصادی در نبود نهادهای رسمی و قانونی تعدیل ساز قدرت ( همچون سندیکاها و اتحادیه های واقعی و نهادهای حمایتی ) و موجد یکسانی طرفین درگیر در برابر قضاوتهای رسمی و غیررسمی .

4 ) رو آوردن به افکار غیرواقعی ، لذات و تفریحات کاذب همچون اعتیاد و... باور به فراواقعیتها Infrareality و گریز از واقعیتهای زندگی به عنوان واکنشی در برابر عدم توانایی در مقابله با واقعیتها ومعضلات زندگی و به هنگام پیدایش یاس و ناامیدی وآثارروانی شخصیت شکست خورده در باورعدم امکان هرگونه تغییر در شرایط سخت و آزاردهنده ی زندگی در شکل امروز ( با ارجاع به نظریه ی گئورگ سی مل در تقابل « زندگی بخش » و « بیش از زندگی »و واکنش در برابر « ساختهای رنج آور » )

5 ) نفرت فرد در طبقه ی فرودست از افراد هم طبقه ی خود با احساس آنکه از آنها برتر است و جایگاه او در طبقه ی فرادست است . (که از نظر روانی می تواند به نوعی احساس خودبزرگ بینی در شکل پاتولوژیک ختم شود ) در چنین شرایطی شخص با نفرت از اطرافیان می تواند به هر خشونتی علیه آنها دست بزند تا خود را بالا بکشد یا برتری خود را به همه اثبات کند . در مسیر کسب آگاهی طبقاتی این یک مسیر انحرافی است . شخص حتی در صورت فهم نظام طبقاتی نیز بیش از آنکه تمایل به تخریب آن داشته باشد ، میل به حفظ آن با امید قرارگرفتن در جایگاه فوقانی هرم طبقاتی دارد . ( با ارجاع به نظریه ی مارکس و بسط آن توسط لوکاچ در چگونگی و مراحل پیدایش و بسط آگاهی در طبقه ی فرودست یا گذر از طبقه ی درخود به طبقه ی برای خود و انحراف از آن بصورت یک دیالکتیک جبرانی )

6 ) با ارجاع به نظریه ی ژان بودریار در نظام مصرف نشانه ها و توجه به شاخصهای فرهنگی و رفتاری به عنوان کالاهای قابل مصرف و سرانجام مصرف کالا یا رفتارها و فرهنگهای خاص به عنوان نمایش مصرف نشانه های بیانگر یک شخصیت یا طبقه یا قشر خاص . در بسیاری موارد رفتارهای خشونت آمیز نه ناشی از خواست درونی و کشش فرد بلکه پاسخی است به خواست جامعه از افراد در موقعیتهای خاص . در چنین شرایطی شخص با نشان دادن رفتاری خاص ارائه کننده یک شخصیت نمایشی خاص می باشد .مثلا" یک نوجوان با ارائه رفتارهایی چون سیگارکشیدن یا یک مدل موی خاص و یا حتی یک رفتار سیاسی خاص سعی در نمایش شخصیت طبقاتی خاصی دارد . این کشش به سوی طبقه ی خاص که معمولا" بدلیل هژمونی طبقات فرادست ( با ارجاع به نظریه ی هژمونی گرامشی )گرایش به رفتارهای طبه ی فوقانی دارد می تواند ابزاری برای سوءاستفاده ازشخص یا دست زدن اوبه هر جرم و جنایتی واقع شود .

در یک نگاه کلی می توان گفت عمده ترین دلیل ارتکاب به خشونت و هرگونه نابهنجاری اجتماعی در جامعه را می توان در نقائص آژانسهای اجتماعی کننده در جامعه جستجو کرد. تلاش برای بهبود آژانسهای فوق و مبارزه با خشونت آشکار و پنهان در آنها خصوصا" در دو نهاد خانواده و مدرسه ( حتی تحت پوشش و بهانه های تنبیه های تربیتی و آموزشی ) همراه با تلاش برای از بین بردن نقاط ابهام در قوانین و عرف جامعه و برخوردهای یکسان قانون و مجریان آن با آحاد افراد اجتماع که در مقابل قضاوت قانون قرارمی گیرند ،همچنین تشکیل نهادهای تعدیل قدرت همچون سندیکاها و احزاب بطور واقعی و سرانجام تلاش برای نابودی قطبیت جامعه و نظام طبقاتی و بسط فرصتهای برابر رشد برای تمامی اعضای جامعه می تواند از مهمترین راههای از بین بردن خشونت و جرم در جامعه باشد . آنچه بیش از هر چیز دیگر در یک نظام اجتماعی معرفت پیشه قابل تامل و تلاش است تلاش برای ایجاد فرصتهای تفکر و تفهم انسانی برای تمام اعضای جامعه است زیرا تنها در صورت ایجاد چنین فرصتهایی است که می توان جامعه را از هر گونه جرم و خصوصا" خشونت عاری ساخت و جامعه ای پاک و با انسانهایی دارای کنش مسئولانه و انسانی داشت . بی شک مجرمان و عاملان رفتارهای خشونت آمیز خود معلول علتهای پیشینی و نقائص برنامه ها و سیستم اجتماعی اند علتهایی که توجه به آنها مسئولیت برنامه ریزان اجتماعی را سخت تر و سنگین تر می سازد .


دکتر مهدی پیروز نیا
منبع:فصل نو