PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : استراتژي‌هاي توسعه روستايي



Borna66
05-09-2009, 09:08 PM
استراتژي‌هاي توسعه روستايي

كشورها و مناطق مختلف جهان, متناسب با شرايط و اولويت‌ها, رويكردها و استراتژي‌هاي
توسعه روستايي متفاوتي را در پيش گرفته‌اند. قطعاً نمي‌توان بدون درنظرگرفتن تجربيات جهاني
در اين زمينه و با تمركز صِرف بر اشتغالزايي در روستاها (بدون درنظر گرفتن استراتژي
توسعه روستايي) توفيق چنداني بدست آورد (كه پايدار و ماندگار نيز باشد). چون اشتغالزايي و
كارآفريني در فضايي مستعد رخ مي‌دهد و بدون وجود آن فضا عملاً نمي‌توان متوقع موفقيتي
پايدار بود. رويكردها و استراتژي‌هاي توسعه روستايي را اينگونه مي‌توان تقسيم‌بندي نمود [29]: الف. رويكردهاي فيزيكي-كالبدي: 1. استراتژي توسعه و بهبود زيرساخت‌هاي روستايي

زيرساخت‌هاي روستايي را مي‌توان سرمايه‌هاي عمومي و اجتماعي روستاها دانست كه بدين
جهت توسعه اين زيرساخت‌هاي اجتماعي, فيزيكي و نهادي باعث بهبود شرايط و كيفيت زندگي و
معيشت مردم محلي و ارتقاي كارايي زندگي اجتماعي و اقتصادي آنان خواهد شد. بعنوان مثال,
توسعه زيرساخت‌هاي اجتماعي همچون تسهيلات و خدمات بهداشتي و آموزشي, باعث بهبود
كيفيت منابع انساني و افزايش توانايي‌هاي آنان (در جايگاه‌هاي فردي و اجتماعي) خواهد شد.
منظور از ايجاد, توسعه و نگهداري زيرساخت‌هاي روستايي, صرفاً تزريق نهاده‌هاي سرمايه‌اي
به يك جامعه با توليد سنتي نيست, بلكه هدف ايجاد سازوكارها, نهادها و مديريت جديدي است كه
در عمل نيازمند مشاركت وسيع روستاييان است. در واقع اين استراتژي, با همكاري مردم
مي‌تواند به طور آگاهانه, ارادي و موفقيت‌آميز از دوران طراحي, برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري
گذر كرده و به شرايط مطلوب پايدار وارد گردد. ب. رويكردهاي اقتصادي: 1. استراتژي انقلاب سبز

اين استراتژي داراي دو معناي به‌نسبه متفاوت است: يكي به معني دگرگوني كلي در بخش
كشاورزي است به طوريكه اين تحول باعث كاهش كمبود مواد غذايي در كشور و مشكلات
كشاورزي گردد. ديگري به معني بهبود نباتات خاص (بويژه گسترش انواع بذرهاي اصلاح‌شده
گندم و برنج) و توليد زياد آنان است. براساس مطالعات ميسرا, انقلاب سبز باعث كاهش
مهاجرت‌هاي روستايي نشده است و بعضاً باعث بروز اخلافاتي مابين نواحي روستايي (بخاطر
بازده متفاوت زمين‌ها در اين محصولات اساسي) نيز شده است (توضيحات بيشتري در بخش
استراتژي‌هاي توسعه اقتصادي آمده است).

2. استراتژي اصلاحات ارضي

اكثر كشورهاي جهان, براي گذار از يك ساخت ارضي به ساختي ديگر, اصلاحات ارضي را در
برنامه‌ريزي‌هاي توسعه روستايي خود گنجانده‌اند. به عبارت ديگر, تجديد ساختار توليد و توزيع
مجدد منابع اقتصادي را از اهداف عمده برنامه‌هاي توسعه روستايي خويش قلمداد نموده‌اند. از
ديدگاه بسياري از صاحبنظران امر توسعه (همچون ميردال و تودارو), اصلاحات ارضي كليد
توسعه كشاورزي است. البته در بعضي موارد نيز, به دليل ساماندهي نامناسب خدمات پشتيباني و
تخصيص اعتبارات موردنياز, چيزي به درآمد زارعان خرده‌پا افزوده نمي‌شود.

3. استراتژي صنعتي‌نمودن روستاها

اگرچه در اين استراتژي, توسعه كشاورزي در فرآيند توسعه روستايي حايز اهميت است اما در
عين حال بايد با توسعه فعاليت‌هاي صنعتي همراه شود. در بسياري از كشورها (بخصوص
آسيايي‌ها) صرفاً زراعت نمي‌تواند اشتغال كافي و بهره‌ور ايجاد نمايد (ظرفيت زمين نيز محدود
است) بدين جهت بايد به ايجاد اشتغال سودآور غيرزراعي نيز پرداخت تا تفاوت درآمد
شهرنشينان و روستانشينان افزايش نيافته و مهاجرت روستاييان به شهر كاهش يابد. در اين راستا
بايد اقدامات ذيل صورت پذيرد: (الف) ايجاد مشاغل غيرزراعي و فعاليت‌هاي درآمدزا, (ب)
رواج مراكز روستايي دست پايين. اهداف عمده اين استراتژي را مي‌توان اينگونه برشمرد:· ايجاد اشتغال غيركشاورزي براي روستاييان بيكار يا نيمه‌بيكار در يك منطقه· همياري در جلوگيري از جريان مهاجرت به مراكز شهري· تقويت پايه‌هاي اقتصادي در مراكز روستايي· استفاده كامل (بيشتر) از مهارت‌هاي موجود در يك ناحيه· فرآوري توليدات كشاورزي محلي· تهيه نهاده‌هاي اساسي و كالاهاي مصرفي براي كشاورزان و ديگر افراد محلي بيشتر اينگونه صنايع روستايي در كسب‌وكارهاي خرد (كوچك‌مقياس) شكل مي‌گيرند كه مي‌تواند
بخش عمده‌اي از آن را صنايع دستي تشكيل دهد. اين صنايع دستي مي‌توانند از ابزارهاي
پيشرفته‌تر براي كار خود بهره برده و بدليل سادگي و مقبوليت بيشتر در جوامع روستايي و
امكانات اشتغالزايي بيشتر, كمك بيشتري به بهبود وضعيت روستاييان انجام دهند.

4. استراتژي رفع نيازهاي اساسي

اين استراتژي در جستجوي اتخاذ شيوه‌اي است تا براساس آن نيازهاي اساسي فقيرترين بخش از
جمعيت روستايي را به درآمد و خدمات (در طول يك نسل), برطرف نمايد. نيازهاي اساسي شامل
درآمد (كار مولد) و هم خدمات موردنياز زندگي مي‌شود. محورهاي اصلي اين استراتژي عبارتند
از: · تغيير معيار برنامه‌هاي اجرايي از ”رشد“ به سمت ”نيازهاي اساسي“ كه از طريق اشتغال و توزيع
مجدد صورت مي‌گيرد (به عبارت ديگر از ”رشد اقتصادي“ به ”توسعه اقتصادي“).· چرخش از اهداف ذهني به سمت اهداف عيني و واقعي· كاهش بيكاري از اين رو رفع نيازهاي اساسي تهيدستان, در كانون مركزي اين استراتژي قرار مي‌گيرد و
اهداف رشدمحور جاي خود را اهداف مصرفي مي‌دهند كه در مناطق روستايي با سرمايه و
واردات كمتري (نسبت به بخش شهري) قابل انجام هستند. ج. رويكردهاي اجتماعي-فرهنگي: 1. استراتژي توسعه اجتماعي

استراتژي توسعه اجتماعي محلي (جامعه‌اي), اهداف توسعه اقتصادي-اجتماعي را تواماً شامل
مي‌شود و نويد مي‌دهد كه هم پايه‌هاي نهادهاي دموكراتيك را بنا نهد و هم در تامين رفاه مادي
روستاييان مشاركت نمايد.

2. استراتژي مشاركت مردمي

از اين ديدگاه, مردم هم وسيله توسعه هستند و هم هدف آن. طرح‌هاي توسعه روستايي چه به
لحاظ ماهيت طرح‌ها و چه به خاطر محدوديت امكانات و منابع دولتي, نيازمند مشاركت مردم در
ابعاد وسيع هستند. در اين استراتژي بايد با تلفيق مناسب رويكردهاي بالا به پايين و پايين به بالا,
امكان مشاركت گسترده مردم را در فرآيند توسعه روستايي فراهم آورد. محورهاي اصلي اين
استراتژي عبارتند از:· تاكيد بيشتر بر نيازهاي مردم· تشويق و افزايش مشاركت مردم در هر مرحله از فرآيند برنامه‌ريزي· بسط و ترويج سرمايه‌گذاري‌هاي كوچك, كه مردم قادر به اجراي آن باشند· كاهش هزينه‌هاي مردم و در مقابل افزايش درآمدهاي آنان· تشويق مردم در جهت تداوم و نگهداري پروژه‌هاي توسعه (افزايش آگاهي‌هاي مردم و كاهش زمان و هزينه طرح‌ها و پروژه‌ها) مشاركت در حكم وسيله‌اي براي گسترش و توزيع دوباره فرصت‌ها با هدف اتخاذ تصميم‌هاي
جمعي, همياري در توسعه و بهره‌مندي همگاني از ثمرات آن است. اين مشاركت مي‌تواند در
تمامي مراحل مختلف تصميم‌گيري, اجرا (عمليات, مديريت و اطلاع‌رساني), تقسيم منافع, و
ارزيابي وجود داشته باشد. د. رويكردهاي فضايي, منطقه‌اي و ناحيه‌اي: 1. استراتژي‌هاي تحليل مكاني

والتر كريستالر (1933) برمبناي نظريات جي.اچ.فون تونن و آلفرد وبر (1909) نظريه ”مكان
مركزي“ را ارايه نمود كه براساس ميزان جمعيت, نقش و كاركرد, فاصله, پراكندگي
سكونتگاه‌هاي انساني به شرح و تبيين ساختار (چارچوب) فضايي سكونتگاه‌ها و حوزه نفوذ آنان
(و بالتبع سروساماندهي به نحوه چيدمان نقاط شهري و روستايي) مي‌پردازد. متخصصان اين
زمينه با پذيرش علم جغرافيا (به عنوان تحليل‌گر فضاي زيست), به استفاده از نظريات برجسته
ديگر در رابطه با تقسيم‌بندي فضايي-مكاني و ساماندهي فضا نيز مبادرت نمودند. سه نظريه
مطرح در اين زمينه را مي‌توان به طور خلاصه اينگونه معرفي نمود: - نظريه زمين‌هاي كشاورزي (جي.اچ.فون تونن): اين نظريه به تحليل چگونگي استفاده و سروساماندهي به
زمين‌هاي كشاورزي مي‌پردازد. براساس اين نظريه فعاليت‌هاي كشاورزي و ارزش زمين‌ها متناسب با فاصله
آن‌ها از بازار (شهري) تعريف مي‌شود (دواير متحدالمركزي حول شهرها). - نظريه مكان‌يابي صنايع (آلفرد وبر): براساس اين نظريه, صاحبان صنايع مي‌كوشند مكاني را جهت استقرار
كارخانه‌هاي خود برگزينند كه با حداقل هزينه توليد محصول و توزيع آنان (هزينه‌هاي حمل‌ونقل) همراه باشد.
در واقع زنجيره‌اي از جريان كالا, خدمات و اطلاعات (وزن و نحوه تعامل آن‌ها) ما را قادر به مكان‌يابي
صحيح صنايع مي‌كند. - نظريه مكان مركزي (والتر كريستالر): براساس اين نظريه, هر مكاني كه موقعيت مركزي مي‌يابد با توليد و
توزيع هرچه‌بيشتر كالا و خدمات در حوزه‌هاي اطراف (يا منطقه نفوذ) به تحكيم موقعيت مركزي خود
مي‌پردازد, به همين خاطر, چنين مكان‌هاي مركزي, خدمات بيشتري را در خود متمركز مي‌سازند. برمبناي اين
نظريه, نقاط مركزي در قالب نظامي سلسله‌مراتبي (مبتني بر جمعيت, فاصله, نقش يا كاركرد) عمل مي‌نمايند.
طبق اين نظريه, خريداران, كالاها و خدمات موردنياز خود را از نزديك‌ترين بازار فروش دردسترس تهيه
مي‌كنند.

2. استراتژي توسعه روستا-شهري

از پايان دهه 1970, در واكنش به زوال الگوهاي توسعه و پس از استراتژي ”نيازهاي پايه“
سازمان جهاني كار (1976), استراتژي توسعه روستا-شهري يا منظومه كشت-شهري
(اگروپوليتن) مطرح گرديد. براي درك بهتر اين استراتژي بايد الگوي ”مركز-پيرامون“ و
استراتژي نيازهاي پايه را دانست. تحقيقات فريدمن (در آمريكاي جنوبي) نشان داده است كه مي‌توان فضاي زندگي را به دو بخش