Borna66
05-07-2009, 11:47 PM
لبخند بزن همكلاسي
امروزه در نقش و وظايف مدارس بسياري از كشورهاي جهان دگرگونيهاي عظيمي رخ داده است. اين تحولات باعث شده تا علاوه بر نقش سنتي مدرسه يعني آموزش صرف و رشد مهارتهايي مانند خواندن و نوشتن و اكتساب دانش، نقش پرورش روان و تكامل انسان نيز مورد توجه قرار گيرد. در حال حاضر در بسياري از كشورها، فعاليتهاي پرورشي و بهداشتي وسيعي به عهده مدارس گذاشته شده است كه مطالعات، حكايت از نتايج و پيامدهاي مثبت آن ميكند.
در كشور ما نيز با توجه به خيل عظيم دانشآموزان و همچنين نقش سلامت روان و پرورش كودكان و نوجوانان، توجه بيشتر به نقش پرورشي مدارس ضرورت تام دارد. حال، زمان آن است كه بايد با ايجاد زمينههاي مناسب، به ارتقاي بهداشت رواني و سطح سلامت در مدارس پرداخته و شرايطي فراهم شود تا مسوولان مدارس، برنامهريزان و مشاوران، روانشناسان و ديگر دستاندركاران آموزش و پرورش از طريق آشنايي با موضوعات بهداشت رواني، نونهالان اين آب و خاك را براي دستيابي به روان سالم ياري دهند. بهداشت رواني صرفا در محيط سالم فيزيكي به دست نميآيد، بلكه محيط سالم رواني نيز يك اصل مهم است. چه بسا كه محيط فيزيكي كودكان سالم و آرام باشد، اما محيط رواني آنها از درون ناامن و مضطرب باشد.
طبق تعريف سازمان جهاني بهداشت، بهداشت رواني عبارت است از توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني و جسمي. اين سازمان معتقد است كه بهداشت رواني فقط نبود بيماري يا عقبماندگي نيست، بنابراين كسي كه احساس ناراحتي نكند، از نظر رواني سالم محسوب ميشود.
بهداشت رواني كودكان
بهداشت و سلامت روان كودكان، موضوعي است كه به توجه جدي نياز دارد. امروزه با استفاده از برنامههاي مختلف مانند آموزش مهارتهاي زندگي، آموزش بهداشت رواني، مداخلات بهداشتي مبتني بر مدرسه و نيز درمانهاي تخصصي ميتوان به كودكان كمك كرد تا زندگي مفيدتر و رضايتمندانهتري داشته باشند.
همه كودكان در زندگي خود با استرسهاي شديدي روبهرو ميشوند كه بخشي از آنها ناشي از تغييرات رشد بهنجار كودكان است، مانند رشد و تغييرات هورموني و همچنين تغييراتي كه در ارتباط با والدين و اجتماع رخ ميدهد. استرسهاي ديگر، فرديتر بوده و شامل فشار براي پيشرفت در مدرسه، نقل و انتقال خانواده، تغيير مدرسه، نزاع والدين، طلاق يا فشار براي سوءاستفاده از مواد است.
بسياري از كودكان بدون اينكه دچار مشكلات رفتاري يا تحصيلي جدي شوند، اين دوره را پشت سر ميگذارند و اين امر به علت تركيب عواملي چون مهارتهاي مقابلهاي موفقيتآميز، ميزان حمايتهاي قابل دسترس و ميزان استرسهاي محيطي (كه با آن روبهرو شدهاند) است. متاسفانه تعيين كودكاني كه مشكلات بهداشتي دارند، تا پيش از بروز مشكل امكانپذير نيست بنابراين در برنامهريزيهاي بهداشتي همه كودكان و نوجوانان بايد مدنظر قرار گيرند و دامنه گستردهاي از مداخلات، از آموزش مهارتهايي براي سلامت روان تا مداخلات اختصاصي بهداشت روان به كار گرفته شود.
تقريبا يك پنجم كودكان بدون در نظر گرفتن اينكه كجا و چگونه زندگي ميكنند، در دوران كودكي دچار اختلالات رفتاري هيجاني ميشوند. حتي با محافظهكارانهترين برآورد هم ميتوان ادعا كرد كه 10درصد كل كودكان، زماني در طول اين دوره دچار آشفتگيهاي رواني ميشوند كه با آسيبهاي جدي همراه است و مدرسه، در زندگي بسياري از كودكان نقش اساسي دارد و در رشد بالقوه آنان موثر است، بويژه هنگامي كه خانواده از ايفاي نقشهاي اساسي خود ناتوان باشد. بنابراين، مدارس براي بسياري از كودكان، حساسترين و مناسبترين نقطه مداخلات بهداشت رواني است. از آنجا كه همه كودكان، بخصوص كودكان در معرض خطر وارد مدرسه نميشوند يا مدرسه را ترك ميكنند، براي ماندن اين كودكان در مدرسه يا دسترسي به كودكاني كه مدرسه نميروند، بايد به فكر استراتژيهاي ديگر بود. در جهت تامين نيازهاي كودكان و نوجوانان، بايد بين نهادهاي جامعهنگر، نهادهاي جوانان و سازمانهاي ورزشي، نهادهاي مذهبي، موزهها، پاركها و كتابخانهها و... از يك سو و خانواده، مدرسه، سازمانهاي بهداشتي، رسانههاي گروهي و دولت از سوي ديگر، همكاري و فعاليت مشترك ايجاد شود.
نقش مدارس در ارتقاي بهداشت روان
مدرسه براي بهبود زندگي بسياري از كودكان و نوجوانان فرصت بسيار مناسبي فراهم ميكند. به موازات حركت ملتها در جهت آموزش همگاني، نقش مدارس در ارائه خدماتي مانند خدمات بهداشت رواني در امور تحصيل، اهميت روزافزون يافته است. در حال حاضر، مدارس با حمايت كامل خانواده و اجتماع، بهترين محل براي برنامههاي جامع بهداشت رواني به شمار ميرود، زيرا:
- تقريبا تمام كودكان در دورهاي از زندگي خود به مدرسه ميروند.
- مدارس، قويترين سازمان اجتماعي و آموزشي قابل دسترسي براي مداخله هستند.
- مدارس اثر عميقي بر كودكان، خانوادهها و اجتماع ميگذارند.
- مدارس مانند شبكهاي امن، از كودكان در برابر خطراتي كه بر يادگيري، رشد و سلامت رواني، اجتماعي تاثير ميگذارد، محافظت ميكنند.
- مدرسه همگام با خانواده، نقش تعيينكنندهاي در ايجاد يا تخريب عزت نفس كودك و احساس شايستگي آنان دارد.
- توانايي و انگيزه كودكان براي ماندن در مدرسه، يادگيري و استفاده از آموزههايشان، متاثر از سلامت روان آنان است.
محيط موسسه آموزشي، در سطوح مختلف كودكستان، دبستان،دبيرستان و دانشگاه از عواملي هستند كه تاثير اساسي در بهداشت رواني افراد دارند. كار آموزش و پرورش در آموزشگاهها،در واقع دنباله كار پرورش شخصيت افراد در محيط خانواده است. كودكان در محيط آموزشگاهها ياد ميگيرند كه چگونه رفتار اجتماعي داشته باشند و نقش خود را در اجتماع ايفا كنند. آنان ميآموزند در چه محدودهاي بينديشند و حس همكاري داشته باشند. اين محيط ميتواند ارتباط درستي با كودك برقرار كند. او را آماده پذيرش مسووليت، تصميمگيري و حل مسائل زندگي سازد. كودكاني كه تازه به محيط آموزشگاه پا ميگذارند، مسلما مشكلاتي مانند پيوستگي اخلاقي دارند؛ يعني هريك از كودكان، در محيط خانوادگي خاص خود تربيت شدهاند و والدين آنها سليقههاي تربيتي متفاوتي دارند. مربيان و آموزگاران بايد با درايت خود، اين مسائل را درك كنند و كودكان را با محيط جديد تطبيق دهند. آموزشگاه، محيطي نيست كه فقط مسائل و مطالبي به كودك القا شود؛ بلكه در اين محيط، اخلاق و رفتار كودك نيز تكوين مييابد. مهمترين تمايلات بنيادي كودكان، بنا به تعلق داشتن و احساس امنيت، ناشي از نياز به ارزشمند بودن است. كودكي كه به مدرسه ميرود، به دنبال احساس تعلق مشابه آنچه در خانه تجربه كرده است ميگردد و در صورتي كه در خانواده به اين احساس دست نيافته باشد، در پي جبران آن در مدرسه است. هرگاه نتواند در گروه همسن خود، به احساس ارزشمند بودن برسد، براي نشان دادن اين كه فرد باارزشي است، درصدد جلب توجه ديگران برميآيد. اين جلب توجه، ممكن است به شيوههاي مختلفي بروز كند. برخي كودكان از طريق پيشرفت تحصيلي، ورزشي و اجتماعي، اين نياز را در خود رفع ميكنند. كودكي كه محروميت خود را به صورت پرخاشگري نشان ميدهد، در كلاس اختلال به وجود ميآورد و باعث ناراحتي معلم و مدير مدرسه ميشود؛ كودكي كه خشم خود را فرو ميخورد، بندرت بيانضباط ميشود؛ ولي اختلال شخصيت در او، بيشتر از كودكي است كه عناد خود را آشكار ميسازد. معمولا دلايل ناسازگاري در كلاس درس، روشن است. هر كودكي ميل به موفقيت دارد؛ ولي اگر وظايف او، خارج از حدود استعداد و علاقهاش باشد، احساس ناكامي و بيحوصلگي خواهد كرد. اين احساس محروميت، آزاردهنده است و او بايد به گونهاي آن را جبران كند. اين عمل، جبران ممكن است به صورت آزار رساندن به معلم، تخريب كتاب و صندلي و نيز اذيت كردن همكلاسيها جلوه نمايد. هر كودكي دوست دارد ديگران و بخصوص معلم و همكلاسيهايش بدانند كه او بااستعداد است؛ هرچند تا حدي هم كماستعداد باشد، بايد به طور كلي او را همان طور كه هست، قبول كنند. اين پذيرش از طرف ديگران و معلم، به او احساس اعتماد به نفس و اطمينان خاطر ميبخشد و او را شخصي باارزش نشان ميدهد.
نقش معلم در بهداشت رواني كودكان
تحقيقات گوناگون در اين زمينه نشان ميدهد رفتار اطفال دبستاني بسيار به رفتار معلمان آنها بستگي دارد، چنانچه معلمي روش محبتآميز همراه با انضباط منطقي در كلاس خود به كار گيرد، از همكاري، علاقهمندي و قدرت ابتكار شاگردانش بهرهمند خواهد شد. برعكس، معلمي كه از روش پرخاشگرانه و زور و تهديد استفاده ميكند، شاگردانش نيز با بيانضباطي در كلاس، بيتوجهي به درس و پرخاشگري صريح ظاهر ميشوند. چنين معلمي نميتواند منبع دانش براي اطفال باشد و اگر از طريق تنبيه و پرخاشگري هم بتواند انضباط را در كلاس حاكم سازد، چنين حالتي پايدار نخواهد بود و نميتواند احساس همكاري و علاقهمندي در شاگردان به وجود آورد. ميل به پيشرفت درسي در اغلب كودكان وجود دارد و اين تمايل تنها هنگامي ارضا ميشود كه هدفهاي مورد نظر كودك خارج از دسترس او نباشد. تلاش معلم نبايد تنها به اين منجر شود كه دانشآموزان بهترين نمره را كسب كنند؛ بلكه بايد بكوشد به هر فرد به اندازه توانايي او مسووليت دهد و تا حد امكان به پرورش فكري، رواني و جسماني كودك بپردازد. معلمان در محيط آموزشگاهي ميتوانند با ارائه ارزشهاي صحيح و منطقي بزرگسالان، به دانشآموزان به نحو احسن كمك كنند. دادن پاداش مناسب، شناساندن و تدارك مدلهاي درست اخلاق و تربيتي جهت همانندسازي و ياري كردن آنها جهت رضايت داشتن از محيط مدرسه، از اهميت خاصي برخوردار است، زيرا كودكان اغلب با كنترل دروني نامناسب و اجتماعي شدن نامطلوب به مدرسه ميآيند. اگر كمك معلمان نباشد، چنين كودكان در مدرسه نيز شكست ميخورند و انگيزه بسيار كمي براي پذيرش ارزشهاي صحيح مدرسه خواهند داشت؛ كودكي كه رضايت كافي از مدرسه به دست نياورد، اغلب در همانندسازي با اولياي مدرسه شكست ميخورد و با مشكلات منضبطي و تحصيلي مواجه ميشود و در نهايت، عده زيادي از آنها ترك تحصيل ميكنند.
امروزه در نقش و وظايف مدارس بسياري از كشورهاي جهان دگرگونيهاي عظيمي رخ داده است. اين تحولات باعث شده تا علاوه بر نقش سنتي مدرسه يعني آموزش صرف و رشد مهارتهايي مانند خواندن و نوشتن و اكتساب دانش، نقش پرورش روان و تكامل انسان نيز مورد توجه قرار گيرد. در حال حاضر در بسياري از كشورها، فعاليتهاي پرورشي و بهداشتي وسيعي به عهده مدارس گذاشته شده است كه مطالعات، حكايت از نتايج و پيامدهاي مثبت آن ميكند.
در كشور ما نيز با توجه به خيل عظيم دانشآموزان و همچنين نقش سلامت روان و پرورش كودكان و نوجوانان، توجه بيشتر به نقش پرورشي مدارس ضرورت تام دارد. حال، زمان آن است كه بايد با ايجاد زمينههاي مناسب، به ارتقاي بهداشت رواني و سطح سلامت در مدارس پرداخته و شرايطي فراهم شود تا مسوولان مدارس، برنامهريزان و مشاوران، روانشناسان و ديگر دستاندركاران آموزش و پرورش از طريق آشنايي با موضوعات بهداشت رواني، نونهالان اين آب و خاك را براي دستيابي به روان سالم ياري دهند. بهداشت رواني صرفا در محيط سالم فيزيكي به دست نميآيد، بلكه محيط سالم رواني نيز يك اصل مهم است. چه بسا كه محيط فيزيكي كودكان سالم و آرام باشد، اما محيط رواني آنها از درون ناامن و مضطرب باشد.
طبق تعريف سازمان جهاني بهداشت، بهداشت رواني عبارت است از توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني و جسمي. اين سازمان معتقد است كه بهداشت رواني فقط نبود بيماري يا عقبماندگي نيست، بنابراين كسي كه احساس ناراحتي نكند، از نظر رواني سالم محسوب ميشود.
بهداشت رواني كودكان
بهداشت و سلامت روان كودكان، موضوعي است كه به توجه جدي نياز دارد. امروزه با استفاده از برنامههاي مختلف مانند آموزش مهارتهاي زندگي، آموزش بهداشت رواني، مداخلات بهداشتي مبتني بر مدرسه و نيز درمانهاي تخصصي ميتوان به كودكان كمك كرد تا زندگي مفيدتر و رضايتمندانهتري داشته باشند.
همه كودكان در زندگي خود با استرسهاي شديدي روبهرو ميشوند كه بخشي از آنها ناشي از تغييرات رشد بهنجار كودكان است، مانند رشد و تغييرات هورموني و همچنين تغييراتي كه در ارتباط با والدين و اجتماع رخ ميدهد. استرسهاي ديگر، فرديتر بوده و شامل فشار براي پيشرفت در مدرسه، نقل و انتقال خانواده، تغيير مدرسه، نزاع والدين، طلاق يا فشار براي سوءاستفاده از مواد است.
بسياري از كودكان بدون اينكه دچار مشكلات رفتاري يا تحصيلي جدي شوند، اين دوره را پشت سر ميگذارند و اين امر به علت تركيب عواملي چون مهارتهاي مقابلهاي موفقيتآميز، ميزان حمايتهاي قابل دسترس و ميزان استرسهاي محيطي (كه با آن روبهرو شدهاند) است. متاسفانه تعيين كودكاني كه مشكلات بهداشتي دارند، تا پيش از بروز مشكل امكانپذير نيست بنابراين در برنامهريزيهاي بهداشتي همه كودكان و نوجوانان بايد مدنظر قرار گيرند و دامنه گستردهاي از مداخلات، از آموزش مهارتهايي براي سلامت روان تا مداخلات اختصاصي بهداشت روان به كار گرفته شود.
تقريبا يك پنجم كودكان بدون در نظر گرفتن اينكه كجا و چگونه زندگي ميكنند، در دوران كودكي دچار اختلالات رفتاري هيجاني ميشوند. حتي با محافظهكارانهترين برآورد هم ميتوان ادعا كرد كه 10درصد كل كودكان، زماني در طول اين دوره دچار آشفتگيهاي رواني ميشوند كه با آسيبهاي جدي همراه است و مدرسه، در زندگي بسياري از كودكان نقش اساسي دارد و در رشد بالقوه آنان موثر است، بويژه هنگامي كه خانواده از ايفاي نقشهاي اساسي خود ناتوان باشد. بنابراين، مدارس براي بسياري از كودكان، حساسترين و مناسبترين نقطه مداخلات بهداشت رواني است. از آنجا كه همه كودكان، بخصوص كودكان در معرض خطر وارد مدرسه نميشوند يا مدرسه را ترك ميكنند، براي ماندن اين كودكان در مدرسه يا دسترسي به كودكاني كه مدرسه نميروند، بايد به فكر استراتژيهاي ديگر بود. در جهت تامين نيازهاي كودكان و نوجوانان، بايد بين نهادهاي جامعهنگر، نهادهاي جوانان و سازمانهاي ورزشي، نهادهاي مذهبي، موزهها، پاركها و كتابخانهها و... از يك سو و خانواده، مدرسه، سازمانهاي بهداشتي، رسانههاي گروهي و دولت از سوي ديگر، همكاري و فعاليت مشترك ايجاد شود.
نقش مدارس در ارتقاي بهداشت روان
مدرسه براي بهبود زندگي بسياري از كودكان و نوجوانان فرصت بسيار مناسبي فراهم ميكند. به موازات حركت ملتها در جهت آموزش همگاني، نقش مدارس در ارائه خدماتي مانند خدمات بهداشت رواني در امور تحصيل، اهميت روزافزون يافته است. در حال حاضر، مدارس با حمايت كامل خانواده و اجتماع، بهترين محل براي برنامههاي جامع بهداشت رواني به شمار ميرود، زيرا:
- تقريبا تمام كودكان در دورهاي از زندگي خود به مدرسه ميروند.
- مدارس، قويترين سازمان اجتماعي و آموزشي قابل دسترسي براي مداخله هستند.
- مدارس اثر عميقي بر كودكان، خانوادهها و اجتماع ميگذارند.
- مدارس مانند شبكهاي امن، از كودكان در برابر خطراتي كه بر يادگيري، رشد و سلامت رواني، اجتماعي تاثير ميگذارد، محافظت ميكنند.
- مدرسه همگام با خانواده، نقش تعيينكنندهاي در ايجاد يا تخريب عزت نفس كودك و احساس شايستگي آنان دارد.
- توانايي و انگيزه كودكان براي ماندن در مدرسه، يادگيري و استفاده از آموزههايشان، متاثر از سلامت روان آنان است.
محيط موسسه آموزشي، در سطوح مختلف كودكستان، دبستان،دبيرستان و دانشگاه از عواملي هستند كه تاثير اساسي در بهداشت رواني افراد دارند. كار آموزش و پرورش در آموزشگاهها،در واقع دنباله كار پرورش شخصيت افراد در محيط خانواده است. كودكان در محيط آموزشگاهها ياد ميگيرند كه چگونه رفتار اجتماعي داشته باشند و نقش خود را در اجتماع ايفا كنند. آنان ميآموزند در چه محدودهاي بينديشند و حس همكاري داشته باشند. اين محيط ميتواند ارتباط درستي با كودك برقرار كند. او را آماده پذيرش مسووليت، تصميمگيري و حل مسائل زندگي سازد. كودكاني كه تازه به محيط آموزشگاه پا ميگذارند، مسلما مشكلاتي مانند پيوستگي اخلاقي دارند؛ يعني هريك از كودكان، در محيط خانوادگي خاص خود تربيت شدهاند و والدين آنها سليقههاي تربيتي متفاوتي دارند. مربيان و آموزگاران بايد با درايت خود، اين مسائل را درك كنند و كودكان را با محيط جديد تطبيق دهند. آموزشگاه، محيطي نيست كه فقط مسائل و مطالبي به كودك القا شود؛ بلكه در اين محيط، اخلاق و رفتار كودك نيز تكوين مييابد. مهمترين تمايلات بنيادي كودكان، بنا به تعلق داشتن و احساس امنيت، ناشي از نياز به ارزشمند بودن است. كودكي كه به مدرسه ميرود، به دنبال احساس تعلق مشابه آنچه در خانه تجربه كرده است ميگردد و در صورتي كه در خانواده به اين احساس دست نيافته باشد، در پي جبران آن در مدرسه است. هرگاه نتواند در گروه همسن خود، به احساس ارزشمند بودن برسد، براي نشان دادن اين كه فرد باارزشي است، درصدد جلب توجه ديگران برميآيد. اين جلب توجه، ممكن است به شيوههاي مختلفي بروز كند. برخي كودكان از طريق پيشرفت تحصيلي، ورزشي و اجتماعي، اين نياز را در خود رفع ميكنند. كودكي كه محروميت خود را به صورت پرخاشگري نشان ميدهد، در كلاس اختلال به وجود ميآورد و باعث ناراحتي معلم و مدير مدرسه ميشود؛ كودكي كه خشم خود را فرو ميخورد، بندرت بيانضباط ميشود؛ ولي اختلال شخصيت در او، بيشتر از كودكي است كه عناد خود را آشكار ميسازد. معمولا دلايل ناسازگاري در كلاس درس، روشن است. هر كودكي ميل به موفقيت دارد؛ ولي اگر وظايف او، خارج از حدود استعداد و علاقهاش باشد، احساس ناكامي و بيحوصلگي خواهد كرد. اين احساس محروميت، آزاردهنده است و او بايد به گونهاي آن را جبران كند. اين عمل، جبران ممكن است به صورت آزار رساندن به معلم، تخريب كتاب و صندلي و نيز اذيت كردن همكلاسيها جلوه نمايد. هر كودكي دوست دارد ديگران و بخصوص معلم و همكلاسيهايش بدانند كه او بااستعداد است؛ هرچند تا حدي هم كماستعداد باشد، بايد به طور كلي او را همان طور كه هست، قبول كنند. اين پذيرش از طرف ديگران و معلم، به او احساس اعتماد به نفس و اطمينان خاطر ميبخشد و او را شخصي باارزش نشان ميدهد.
نقش معلم در بهداشت رواني كودكان
تحقيقات گوناگون در اين زمينه نشان ميدهد رفتار اطفال دبستاني بسيار به رفتار معلمان آنها بستگي دارد، چنانچه معلمي روش محبتآميز همراه با انضباط منطقي در كلاس خود به كار گيرد، از همكاري، علاقهمندي و قدرت ابتكار شاگردانش بهرهمند خواهد شد. برعكس، معلمي كه از روش پرخاشگرانه و زور و تهديد استفاده ميكند، شاگردانش نيز با بيانضباطي در كلاس، بيتوجهي به درس و پرخاشگري صريح ظاهر ميشوند. چنين معلمي نميتواند منبع دانش براي اطفال باشد و اگر از طريق تنبيه و پرخاشگري هم بتواند انضباط را در كلاس حاكم سازد، چنين حالتي پايدار نخواهد بود و نميتواند احساس همكاري و علاقهمندي در شاگردان به وجود آورد. ميل به پيشرفت درسي در اغلب كودكان وجود دارد و اين تمايل تنها هنگامي ارضا ميشود كه هدفهاي مورد نظر كودك خارج از دسترس او نباشد. تلاش معلم نبايد تنها به اين منجر شود كه دانشآموزان بهترين نمره را كسب كنند؛ بلكه بايد بكوشد به هر فرد به اندازه توانايي او مسووليت دهد و تا حد امكان به پرورش فكري، رواني و جسماني كودك بپردازد. معلمان در محيط آموزشگاهي ميتوانند با ارائه ارزشهاي صحيح و منطقي بزرگسالان، به دانشآموزان به نحو احسن كمك كنند. دادن پاداش مناسب، شناساندن و تدارك مدلهاي درست اخلاق و تربيتي جهت همانندسازي و ياري كردن آنها جهت رضايت داشتن از محيط مدرسه، از اهميت خاصي برخوردار است، زيرا كودكان اغلب با كنترل دروني نامناسب و اجتماعي شدن نامطلوب به مدرسه ميآيند. اگر كمك معلمان نباشد، چنين كودكان در مدرسه نيز شكست ميخورند و انگيزه بسيار كمي براي پذيرش ارزشهاي صحيح مدرسه خواهند داشت؛ كودكي كه رضايت كافي از مدرسه به دست نياورد، اغلب در همانندسازي با اولياي مدرسه شكست ميخورد و با مشكلات منضبطي و تحصيلي مواجه ميشود و در نهايت، عده زيادي از آنها ترك تحصيل ميكنند.