PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستانك زيبا



shima_glk
10-22-2011, 12:39 PM
این داستانک را جایی خواندم و البته نوشته بودکه برنده ی رتبه نخست اولين دوره مسابقه داستانك‌ نويسي هزاردستان شده. قشنگ است،با من بخوانید:



بعدِ صبحانه ابروهايش بالا رفت. دنبال كيفش روي صندلي كناري گشت. درش باز بود. پاكت سيگارش را درآورد.
با چشمهاي مهربان تعارف كرد: - سيگار؟
ماتِ اداهايش، لبخند زدم : - نه!
يكي گذاشت كنار لبش. گوشهء ديگر لبش گفت: - " هر وخ بعد ِ صبونه دلت سيگارخواس،... -"خــواس" را كشيده و دلبرانه گفت
– كبريت زد، نگرفت.
كبريت دوم گرفت.
جمله اش را تمام كرد: - ...بدون كه سيگاري شدي!"
خنديديم، خنده اش رفت پشت ِدود غليظ اولين پك كه صورتش را هم از من گرفت.
آخرين جرعهء چاي صبحانه كه از ته ليوان سرازير شد روي زبانم، ديدم شانزده سال است بعدِ صبحانه به او فكر مي‌كنم.

کتایون آموزگار

ستاره ی سهیل 10
10-22-2011, 06:14 PM
:74: