PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دختر نابينايي كه يك دوست پسر داشت



amir26arak
10-09-2011, 06:09 PM
دختر نابينايي كه يك دوست پسر داشت


همیشه میگفت :

اگه من میتونستم ببینم ... اگه چشم داشتم ... هرگز تو رو ترک نمی کردم ...
و پسرک خوشحال بود ...
یه روز ، یه<<< نفر >>پیدا شد و چشمهاشو به دخترک داد ...
... ... ... ... ... .........و دخترک بینا شد ...
پسرک رو دید که او هم نابینا بود ...
کمی فکر کرد و گفت :
من نمیتونم با یک فرد نابینا دوست باشم ... پس خداحافظ ... من باید بروم ...
پسرک لبخند تلخی زد و آهسته گفت :
برو ... به سلامت ... اما ...

مواظب چشمان من باش


http://pnu-club.com/up/images/r4mat6tdz0z2ggjbpcr4.jpg (http://pnu-club.com/up/)

petra_na
10-10-2011, 10:04 PM
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس بود.

دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هر (http://far30mobile.com/)ز این بیشه ها را داس بود

کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود