tania
07-06-2011, 11:05 PM
بي ترديد «حق»[1] يكي از مهمترين اجزاي مقوم «اخلاق»[2]، «حقوق»[3] و «سياست»[4] در دنياي مدرن است. يكي از مهمترين نكات در تاريخ پيدايش مفهوم و پديدۀ حق، مربوط به تفكيكي ميشود كه ميان دو مفهوم «حق بودن»[5] و «حق داشتن»[6] پديدار شده است. حق به معناي اول (حق بودن) كه در مقابل «باطل و غلط» قرار ميگيرد، همواره در عرصههاي فكري به ويژه افكار سياسي و اخلاقي حضور داشته است. در چنين معنايي مفهوم حق به معناي راست و صادق بكار گرفته ميشود و بنابراين هنگامي كه گفته ميشود امري حق است به آن معناست كه آن امر راست و صادق (صحيح) است يا غلط و باطل نيست. در واقع حق در چنين معنايي در حوزه مربوط به ارزش (خوبها و بدها) از جايگاه ويژهاي برخوردار بوده و حق بودن در معناي ارزشي آن به معناي «خوب بودن» است.[7] اما حق به معناي دوم (حق داشتن) كه ميتواند در مقابل «تكليف» قرار گيرد، محصول فكري جديدي است كه در پي تلاشهاي نظري و عملي آزاديخواهانه و برابري خواهانۀ انسان در دوران مدرن تولد يافته است. چنين تفكيكي در مفهوم حق، مسأله را در پيوندي عميق با تفكيك بين مفهوم «ارزش يا خوب» و «حق هنجاري»[8] قرار ميدهد. بنابراين در معناي اول هنگامي كه گفته ميشود عملي «حق» است يعني از منظر اخلاقي و بر اساس اصول محتوايي يك نظام اخلاقي خاص، مورد تأييد و قبول ميباشد. براي نمونه اگر فردي در مقابل اين سؤال كه آيا به يك فقير كمك بكند يا نكند، تصميم بگيرد كه كمك كند و مطابق با آن تصميم عمل نمايد، عملي «خوب» و «اخلاقي» و «حق» انجام داده است. اما مفهوم «حق» در تركيب «حق داشتن» با اين معنا متفاوت است. در اين معناي دوم «حق داشتن» ضرورتاً به معناي انجام عملي «خوب» و «اخلاقي» نيست. براي نمونه در همين مثال پيش گفته، اگر به كسي بگوييم حق كمك كردن داري به اين معنا خواهد بود كه تصميم تو بر «كمك» هر كدام كه باشد به صرف «تصميم تو بودن» از حمايت و تضمين برخوردار خواهد بود و تحت حمايت قضايي و سياسي قرار ميگيرد.[9]
بنابراين وقتي شهروندان «حق آزادي بيان» دارند در اجراي آن حق (مادامي كه به حقوق ديگران تجاوز نكنند) ممكن است مطالبي را بيان نمايند كه از ديدگاه اخلاقي ويژهاي، مصداق يك «بيان بد يا خطا» باشد، به همان اندازه كه ممكن است مطالبي را بيان نمايند كه از ديدگاه اخلاقي خاصي، مصداق يك «بيان خوب يا درست» باشد. اما در هر دو صورت از حمايتهاي قضايي و سياسي برخوردارند. بر چنين مبنايي فيلسوفان حق از «حق بر خطا بودن»[10] سخن به ميان ميآورند (حق و نه تكليف خطا كردن).[11]
آنچه امروزه به عنوان تئوري حق و حقوق بنيادين انسانها مشهور است و در نظام بين المللي حقوق بشر و اسناد مربوط به حقوق بشر از آنها سخن به ميان آورده ميشود تحت معناي دوم (يعني حق داشتن) ميچرخد و وجه مميزه نظام حقوقي و اساسي مدرن تأمين حق همۀ شهروندان، به ويژه آناني كه در اقليت هستند، ميباشد.
از حيث تاريخي در دوران كلاسيك تقريباً هيچ اهميتي به مفهوم حق داده نشده. مفهوم حق كه احتمالاً اول بار توسط «ويليام اهل اوكام»[12] در قرن چهاردهم ميلادي به طور روشن تعريف شد تا انتهاي سدۀ شانزدهم از وضوح و شفافيت كاملي برخوردار گرديد و يكي از اصطلاحات محوري گفتمان اخلاقي و سياسي شد. طي سدههاي هفدهم و هيجدهم «حق» به شعاري انقلابي تبديل شد و امروزه قدرت شعاري و سياسي اين مفهوم، عامل مهمي در هر دو صحنه داخلي و بين المللي ميباشد. در هر حال اين امر را نميتوان انكار نمود كه مفهوم حق در سير تاريخي اش ابتدا به معناي «حقوق انتخابي»[13]، حقوق مربوط به حوزههاي آزادي شخصي و حاكميت به كار رفته است و اين كاربرد نسبت به «حقوق رفاهي»[14] از تقدم تاريخي برخوردار است.[15]
اما خود مفهوم «حق داشتن» نيز در روابط مختلف و يا به عبارت ديگر در گزارههاي مختلف حق مدار، معاني متفاوتي دارد. در خصوص تحليل مفهوم حق (به معناي «حق داشتن») بهترين نقطه آغاز تفكيكي است كه «هوفيلد»[16] ارايه نموده است. از ديدگاه ايشان واژه حق ميتواند بيانگر چهارگونه رابطه حقوقي باشد. به عبارت ديگر واژه حق در چهار قلمرو مختلف حقوقي، حق ادعا[17]، حق آزادي[18]، حق (اختيار)[19] و حق مصونيت[20] مورد استفاده قرار ميگيرد.[21]
حق ادعا يا حق مطالبه، حق به معناي مضيق است كه لازمۀ آن وظيفه ديگري و نقيض آن حق نداشتن شخص است. (مثل حق طلبكار در برابر مديون). حق – آزادي و يا حق- امتياز[22]، حقي است كه لازمۀ آن، حق نداشتن طرف ديگر است و نقيض آن هم وظيفه و تعهد شخص است. به عبارت ديگر وقتي شخصي حق- آزادي دارد بدان معناست كه اولاً تعهدي و ثانياً ديگري چنين حقي را بر آن شخص ندارد. (مثل حق آزادي بيان). حق- قدرت نيز لازمهاش، مسؤوليت حقوقي ديگري در برابر آن است و نقيض آن هم ناتواني ذيحق نسبت به آن است. به عبارت ديگر وقتي فردي حق – قدرت دارد به آن معناست كه او ميـواند موضوع آن حق را اعمال نمايد و حق ديگري هم ممكن متأثر از اعمال حق او باشد. (مثل حق وصيت نسبت به اموال).
حق- مصونيت يعني آنكه ذيحق در برابر اعمال ديگران مورد حمايت قرار گرفته باشد. در واقع لازمه چنين حقي ناتواني طرف مقابل است و نقيض چنين حقي هم مسؤوليت آن شخص خواهد بود. بنابراين داشتن اين حق به آن معناست كه اولاً ذيحق مسؤوليت ندارد و ثانياً ديگري نميتواند در برابر اعمال اين حق متعرض او گردد.[23]
حقوق بشر كه اساساً حقوقي فردي و يا قابل فرو كاستن به حقوق فردياند، بيشترين تقارب را با حق ادعاها دارند.[24]
علاوه بر اين چهار ارتباط ياد شده بحث مفهومي از حق به شيوهاي ديگر نيز مورد توجه و مذاكره نظري متفكرين قرار گرفته است. اين بار پرسش بدين صورت طرح گرديد كه اساساً عناصر مقوم مفهوم «حق» كدامند؟ چه تعريفي از حق ميتوان ارايه داد كه تمامي چهارگونۀ ياد شده را در برگرفته و همۀ آنها را به خوبي توضيح دهد؟ در پاسخ به اين پرسش و به تدريج دو تئوري رقيب از سوي نظريه پردازان پيشنهاد شد: نظريه اراده انتخاب[25] و نظريۀ سود - منفعت[26] بر اساس نظريه اولي، حق يعني اراده تضمين شده كه جزء مقوم و گوهر حق وجود ارادۀ آزادي است كه ميتواند بر ارادههاي ديگر قيد زده و آنها را مقيد سازد. حال آنكه بر اساس نظريه دوم، حق يعني منفعت تضمين شده كه در اين معني در راستاي حفظ و حمايت از سود و منفعت مطرح ميشود و با هدف تضمين يك منفعت بنيادين بر عهده ديگران تكليف ميگذارد.[27]
بنابراين بايد توجه داشت وقتي در حقوق بشر سخن از «حق» به ميان ميآيد مراد از آن مفهوم خاصي مد نظر است كه بطور اجمالي داراي چنين پيشينه و معنايي ميباشد.
محمد ابراهیمی
[1] . Right
[2] . morality
[3] . Law
[4] . politics
[5] . to be Right
[6] . to Have Right
[7] . ر.ك: محمد راسخ، حق و مصلحت، مقالاتي در فلسفه حقوق، فلسفه حق و فلسفه ارزش، طرح نو، تهران، 1381، ص 186-184.
[8] . Good and Right
[9] . محمد راسخ، پيشين، ص 187- 186.
[10] . Right to be wrong
[11] . محمد راسخ، پيشين، ص 187. ر.ك: سيد محمد قاري سيد سيد فاطمي، حقوق بشر در جهان معاصر، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، تهران، 1382، ص 18.
[12] . williamof ockham
[13] . option Rights
[14] . welfare Rights
[15] . ر.ك: مارتين پي، گلدينگ، مفهوم حق (1): درآمدي تاريخي؛ مترجم: محمد راسخ، پيشين، ص 198-196
[16] . Hofeld
[17] . claim- Right
[18] . Liberty- Right
[19] . power- Right
[20] . Immunity- Right
[21] . براي توضيح بيشتر ر.ك: كارل و لمن، مفهوم حق (2): سهم هوفلد، مترجم: محمد راسخ، پيشين، ص 216-220؛ سيد محمد قاري سيد فاطمي، پيشين، ص 24-19.
[22] . privilege- Right
[23] . محمد راسخ، پيشين، ص 155-151.
[24] . Waldron J(1995), Introduction, Theories of Rights, oxford university press,p.8
به نقل از: سيد محمد قاري سيد فاطمي، پيشين، ص 23.
[25] . will- choice Theory
[26] . Interest- Benefit Theory
[27] . محمد راسخ، پيشين، ص 156-155؛ سيد محمد قاري سيد فاطمي، پيشين، ص 30-24.
منابع ديگر ر.ك: H. victor conde, A Handbook of International Human Rights Terminology, second edition, united state, 2003,p. 23.
بنابراين وقتي شهروندان «حق آزادي بيان» دارند در اجراي آن حق (مادامي كه به حقوق ديگران تجاوز نكنند) ممكن است مطالبي را بيان نمايند كه از ديدگاه اخلاقي ويژهاي، مصداق يك «بيان بد يا خطا» باشد، به همان اندازه كه ممكن است مطالبي را بيان نمايند كه از ديدگاه اخلاقي خاصي، مصداق يك «بيان خوب يا درست» باشد. اما در هر دو صورت از حمايتهاي قضايي و سياسي برخوردارند. بر چنين مبنايي فيلسوفان حق از «حق بر خطا بودن»[10] سخن به ميان ميآورند (حق و نه تكليف خطا كردن).[11]
آنچه امروزه به عنوان تئوري حق و حقوق بنيادين انسانها مشهور است و در نظام بين المللي حقوق بشر و اسناد مربوط به حقوق بشر از آنها سخن به ميان آورده ميشود تحت معناي دوم (يعني حق داشتن) ميچرخد و وجه مميزه نظام حقوقي و اساسي مدرن تأمين حق همۀ شهروندان، به ويژه آناني كه در اقليت هستند، ميباشد.
از حيث تاريخي در دوران كلاسيك تقريباً هيچ اهميتي به مفهوم حق داده نشده. مفهوم حق كه احتمالاً اول بار توسط «ويليام اهل اوكام»[12] در قرن چهاردهم ميلادي به طور روشن تعريف شد تا انتهاي سدۀ شانزدهم از وضوح و شفافيت كاملي برخوردار گرديد و يكي از اصطلاحات محوري گفتمان اخلاقي و سياسي شد. طي سدههاي هفدهم و هيجدهم «حق» به شعاري انقلابي تبديل شد و امروزه قدرت شعاري و سياسي اين مفهوم، عامل مهمي در هر دو صحنه داخلي و بين المللي ميباشد. در هر حال اين امر را نميتوان انكار نمود كه مفهوم حق در سير تاريخي اش ابتدا به معناي «حقوق انتخابي»[13]، حقوق مربوط به حوزههاي آزادي شخصي و حاكميت به كار رفته است و اين كاربرد نسبت به «حقوق رفاهي»[14] از تقدم تاريخي برخوردار است.[15]
اما خود مفهوم «حق داشتن» نيز در روابط مختلف و يا به عبارت ديگر در گزارههاي مختلف حق مدار، معاني متفاوتي دارد. در خصوص تحليل مفهوم حق (به معناي «حق داشتن») بهترين نقطه آغاز تفكيكي است كه «هوفيلد»[16] ارايه نموده است. از ديدگاه ايشان واژه حق ميتواند بيانگر چهارگونه رابطه حقوقي باشد. به عبارت ديگر واژه حق در چهار قلمرو مختلف حقوقي، حق ادعا[17]، حق آزادي[18]، حق (اختيار)[19] و حق مصونيت[20] مورد استفاده قرار ميگيرد.[21]
حق ادعا يا حق مطالبه، حق به معناي مضيق است كه لازمۀ آن وظيفه ديگري و نقيض آن حق نداشتن شخص است. (مثل حق طلبكار در برابر مديون). حق – آزادي و يا حق- امتياز[22]، حقي است كه لازمۀ آن، حق نداشتن طرف ديگر است و نقيض آن هم وظيفه و تعهد شخص است. به عبارت ديگر وقتي شخصي حق- آزادي دارد بدان معناست كه اولاً تعهدي و ثانياً ديگري چنين حقي را بر آن شخص ندارد. (مثل حق آزادي بيان). حق- قدرت نيز لازمهاش، مسؤوليت حقوقي ديگري در برابر آن است و نقيض آن هم ناتواني ذيحق نسبت به آن است. به عبارت ديگر وقتي فردي حق – قدرت دارد به آن معناست كه او ميـواند موضوع آن حق را اعمال نمايد و حق ديگري هم ممكن متأثر از اعمال حق او باشد. (مثل حق وصيت نسبت به اموال).
حق- مصونيت يعني آنكه ذيحق در برابر اعمال ديگران مورد حمايت قرار گرفته باشد. در واقع لازمه چنين حقي ناتواني طرف مقابل است و نقيض چنين حقي هم مسؤوليت آن شخص خواهد بود. بنابراين داشتن اين حق به آن معناست كه اولاً ذيحق مسؤوليت ندارد و ثانياً ديگري نميتواند در برابر اعمال اين حق متعرض او گردد.[23]
حقوق بشر كه اساساً حقوقي فردي و يا قابل فرو كاستن به حقوق فردياند، بيشترين تقارب را با حق ادعاها دارند.[24]
علاوه بر اين چهار ارتباط ياد شده بحث مفهومي از حق به شيوهاي ديگر نيز مورد توجه و مذاكره نظري متفكرين قرار گرفته است. اين بار پرسش بدين صورت طرح گرديد كه اساساً عناصر مقوم مفهوم «حق» كدامند؟ چه تعريفي از حق ميتوان ارايه داد كه تمامي چهارگونۀ ياد شده را در برگرفته و همۀ آنها را به خوبي توضيح دهد؟ در پاسخ به اين پرسش و به تدريج دو تئوري رقيب از سوي نظريه پردازان پيشنهاد شد: نظريه اراده انتخاب[25] و نظريۀ سود - منفعت[26] بر اساس نظريه اولي، حق يعني اراده تضمين شده كه جزء مقوم و گوهر حق وجود ارادۀ آزادي است كه ميتواند بر ارادههاي ديگر قيد زده و آنها را مقيد سازد. حال آنكه بر اساس نظريه دوم، حق يعني منفعت تضمين شده كه در اين معني در راستاي حفظ و حمايت از سود و منفعت مطرح ميشود و با هدف تضمين يك منفعت بنيادين بر عهده ديگران تكليف ميگذارد.[27]
بنابراين بايد توجه داشت وقتي در حقوق بشر سخن از «حق» به ميان ميآيد مراد از آن مفهوم خاصي مد نظر است كه بطور اجمالي داراي چنين پيشينه و معنايي ميباشد.
محمد ابراهیمی
[1] . Right
[2] . morality
[3] . Law
[4] . politics
[5] . to be Right
[6] . to Have Right
[7] . ر.ك: محمد راسخ، حق و مصلحت، مقالاتي در فلسفه حقوق، فلسفه حق و فلسفه ارزش، طرح نو، تهران، 1381، ص 186-184.
[8] . Good and Right
[9] . محمد راسخ، پيشين، ص 187- 186.
[10] . Right to be wrong
[11] . محمد راسخ، پيشين، ص 187. ر.ك: سيد محمد قاري سيد سيد فاطمي، حقوق بشر در جهان معاصر، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، تهران، 1382، ص 18.
[12] . williamof ockham
[13] . option Rights
[14] . welfare Rights
[15] . ر.ك: مارتين پي، گلدينگ، مفهوم حق (1): درآمدي تاريخي؛ مترجم: محمد راسخ، پيشين، ص 198-196
[16] . Hofeld
[17] . claim- Right
[18] . Liberty- Right
[19] . power- Right
[20] . Immunity- Right
[21] . براي توضيح بيشتر ر.ك: كارل و لمن، مفهوم حق (2): سهم هوفلد، مترجم: محمد راسخ، پيشين، ص 216-220؛ سيد محمد قاري سيد فاطمي، پيشين، ص 24-19.
[22] . privilege- Right
[23] . محمد راسخ، پيشين، ص 155-151.
[24] . Waldron J(1995), Introduction, Theories of Rights, oxford university press,p.8
به نقل از: سيد محمد قاري سيد فاطمي، پيشين، ص 23.
[25] . will- choice Theory
[26] . Interest- Benefit Theory
[27] . محمد راسخ، پيشين، ص 156-155؛ سيد محمد قاري سيد فاطمي، پيشين، ص 30-24.
منابع ديگر ر.ك: H. victor conde, A Handbook of International Human Rights Terminology, second edition, united state, 2003,p. 23.