alamatesoall
06-27-2011, 06:16 PM
نشانگاهها و یا علائم افسردگی فردی كه دچار اختلال افسردگی میشود، بیشتر اوقات احساس غمگینی میكند و اغلب به گریه میافتد. در روابط و کارهای مختلف احساس گناه عذابش میدهد و معتقد است كه در حق دیگران و یا در حق خودش كوتاهی کرده و یا میكند. فرد افسرده بیش از حد معمول تحریك پذیر میشود و احساس اضطراب و تنش درونی میكند. دچار مشكلاتی در رابطه با میزان و کیفیت خواب و خوراك و تمركز هواس میشود. توان وانرژیاش كاهش مییابد و احساس خستگی مفرط میکند. از انجام کارهای روزمره اصلا لذت نمیبرد و بسختی میتواند تصمیمی را که میگیرد عملی کند. افكاری چون بیزاری از زندگی و ناامیدی نسبت به آینده دارد و آرزوی مرگ و گاه افكار خودكشی دارد (تقریبا 15% از افراد افسرده با اقدام به خودكشی جان خود را از دست میدهند). تغییرات شدید خلق و خوی که هفتهها ادامه مییابد و باعث پرخاشگری و تحریکپذیری و یا سر در لاک خود فرو بردن میشوند به همراه این احساس که گویا همه با رفتار و نگاهشان وی را میآزارند در برخی از افراد افسرده بشدت نمایان است. علائم و یا نشانگاههای اختلال افسردگی به چند گروه تقسیم میشوند (شکل 2): جسمی، رفتاری، احساسی و افکاری. از جایی که علائم هر گروه وابستگی شدیدی به علائم گروههای دیگر دارند پایدار ماندن افسردگی وابسته به شکل ارتباطی است که هر کدام این علائم در طی زمان زیادی با یکدیگر برقرار کردهاند. به این معنا اولین اصل برای تشخیص اختلال افسردگی وجود تعداد مشخصی از این علائم در هر گروه و در طی زمانی بیشاز چند هفته است. نکتهای که در بالای سر نشانگاههای افسردگی (شکل 2) بشدت توجه را جلب میکند، قوی بودن باورهایی است که مانند چتر سایه خود را بر تمام این سیستم انداختهاست. درحالی که فرد افسرده از حالات خود در رنج است و آرزوی تغییر این حالات را دارد ولی با توان زیادی نیز اعتقاد به این دارد که افسردگی «از کنترل وی خارج است» و «تغییرپذیر نیست». از اینرو معتقد است که تغییر این علائم در اختیار و توان وی نیست، ابتدا باید چیزهای دیگر تغییر کنند تا وی دیگر افسرده نباشند. هر چه این باورها در وی قوی تر میشوند به پابرجا ماندن افسردگی کمک میکنند.
علائم افسردگی میتوانند بصورت دورهای ظاهر شوند. به اینصورت که این علائم پس از مدت کوتاهی خودبخود رفع شده و پس از زمان کوتاهی دوباره ظاهر شوند؛ که در این حال به این نوع افسردگی «اختلال افسردگی ادواری» میگوییم. این نوع افسردگی را میتوان به خالی و پرشدن باتریهای قابل شارژ تشبیه کرد. در موارد دیگر علائم افسردگی میتوانند بطور دائم وجود داشته باشند که البته در این صورت در اکثر مواقع شدت افسردگی به شکلی خفیف ادامه دارد و نتیجتا کیفیت زندگی را مدام تحت شعاع خود قرار میدهد، بصورتی که فرد تصور میکند این علائم جزو ثابت شخصیت او هستند؛ در این حال آنرا بعنوان «اختلال افسردگی فراگیر» میشناسیم. طبیعی است که وجود این اختلال بر کیفیت زندگی و روابط فرد اثر دائمی میگذارد و این افراد بخصوص از زاویه روابط خود با دیگران بشدت در فشار و محدودیت قرار دارند، چون قادر به ادامه و پرورش تماسهاى اجتماعی خود نیستند، کمتر دوست دارند و روابط آنها با دیگران بسیار سطحی است. این افراد معمولا از «کمبود مهارتهای ارتباط بین فردی» بسیار رنج میبرند و ممکن است توانایی ادامه کارهای روزانه و یا ادامه شغل و تحصیل را نیز از دست بدهند. بصورتی که اکثرا این افراد رمق تمرکز ندارند و توان یادگیری در آنها بشدت ضعیف است. یا اینکه در برخی موارد حتی توان رعایت بهداشت شخصی خود را نیز ندارند. به تفریح و پرداختن به کارهایی که میتوانند برای آنها کمک بزرگی باشند علاقه نشان نمیدهند و کلا منفیباف و بیحوصله میشوند. در بعضی موارد ممکن است یک نوع بیماری جسمی زمینهساز افسردگی باشد. در این نوع افسردگیها برای مثال بدکاری غده تیرویید نقش مهمی را دارد. به این صورت که بخاطر کارکرد پایین غده تیروئید، بدن به اندازه کافی هورمون «تیروکسین» تولید نمیکند و در نتیجه کار سوخت و ساز مواد در بدن بدرستی صورت نمیگیرد. بدنبال این اختلال هورمونی نوعی احساس دلمردگی، غم و بیرمقی شکل میگیرد. اگر بدکاری تیروئید ادامه بیابد در درازمدت تولید «افسردگی هورمونی» میکند که تمیز دادن آن از افسردگیهای دیگر بسیار سخت خواهد بود چرا که علائم آن کاملا مانند اختلال افسردگی است. به این دلیل قبل از هر نوع رواندرمانی ابتدا باید آزمایشات جسمی صورت بگیرد تا از وجود یا عدم وجود زمینهسازهای جسمی افسردگی کاملا اطلاع حاصل شود. در موارد دیگری بیماریهای عفونی پشت سرهم نیز میتوانند باعث افسردگی شوند، چرا که در اثر وجود مداوم بیماریهای عفونی سیستم ایمنی بدن بسیار ضعیف میشود و احساس کوفتگی، بیرمقی و غم را بدنبال میآورد. اگر در پی این حالات، فرد از دستزدن به کارهای لازم زندگی پرهیز کند، خود را از روابط روزمره کنار بکشد در نتیجه پسخوراندهای مثبت و ممکن زندگی را رفته رفته از دست میدهد و کم کم بدنبال این رفتارهای افسرده، افکار افسرده نیز به سراغش میآیند.
علائم افسردگی میتوانند بصورت دورهای ظاهر شوند. به اینصورت که این علائم پس از مدت کوتاهی خودبخود رفع شده و پس از زمان کوتاهی دوباره ظاهر شوند؛ که در این حال به این نوع افسردگی «اختلال افسردگی ادواری» میگوییم. این نوع افسردگی را میتوان به خالی و پرشدن باتریهای قابل شارژ تشبیه کرد. در موارد دیگر علائم افسردگی میتوانند بطور دائم وجود داشته باشند که البته در این صورت در اکثر مواقع شدت افسردگی به شکلی خفیف ادامه دارد و نتیجتا کیفیت زندگی را مدام تحت شعاع خود قرار میدهد، بصورتی که فرد تصور میکند این علائم جزو ثابت شخصیت او هستند؛ در این حال آنرا بعنوان «اختلال افسردگی فراگیر» میشناسیم. طبیعی است که وجود این اختلال بر کیفیت زندگی و روابط فرد اثر دائمی میگذارد و این افراد بخصوص از زاویه روابط خود با دیگران بشدت در فشار و محدودیت قرار دارند، چون قادر به ادامه و پرورش تماسهاى اجتماعی خود نیستند، کمتر دوست دارند و روابط آنها با دیگران بسیار سطحی است. این افراد معمولا از «کمبود مهارتهای ارتباط بین فردی» بسیار رنج میبرند و ممکن است توانایی ادامه کارهای روزانه و یا ادامه شغل و تحصیل را نیز از دست بدهند. بصورتی که اکثرا این افراد رمق تمرکز ندارند و توان یادگیری در آنها بشدت ضعیف است. یا اینکه در برخی موارد حتی توان رعایت بهداشت شخصی خود را نیز ندارند. به تفریح و پرداختن به کارهایی که میتوانند برای آنها کمک بزرگی باشند علاقه نشان نمیدهند و کلا منفیباف و بیحوصله میشوند. در بعضی موارد ممکن است یک نوع بیماری جسمی زمینهساز افسردگی باشد. در این نوع افسردگیها برای مثال بدکاری غده تیرویید نقش مهمی را دارد. به این صورت که بخاطر کارکرد پایین غده تیروئید، بدن به اندازه کافی هورمون «تیروکسین» تولید نمیکند و در نتیجه کار سوخت و ساز مواد در بدن بدرستی صورت نمیگیرد. بدنبال این اختلال هورمونی نوعی احساس دلمردگی، غم و بیرمقی شکل میگیرد. اگر بدکاری تیروئید ادامه بیابد در درازمدت تولید «افسردگی هورمونی» میکند که تمیز دادن آن از افسردگیهای دیگر بسیار سخت خواهد بود چرا که علائم آن کاملا مانند اختلال افسردگی است. به این دلیل قبل از هر نوع رواندرمانی ابتدا باید آزمایشات جسمی صورت بگیرد تا از وجود یا عدم وجود زمینهسازهای جسمی افسردگی کاملا اطلاع حاصل شود. در موارد دیگری بیماریهای عفونی پشت سرهم نیز میتوانند باعث افسردگی شوند، چرا که در اثر وجود مداوم بیماریهای عفونی سیستم ایمنی بدن بسیار ضعیف میشود و احساس کوفتگی، بیرمقی و غم را بدنبال میآورد. اگر در پی این حالات، فرد از دستزدن به کارهای لازم زندگی پرهیز کند، خود را از روابط روزمره کنار بکشد در نتیجه پسخوراندهای مثبت و ممکن زندگی را رفته رفته از دست میدهد و کم کم بدنبال این رفتارهای افسرده، افکار افسرده نیز به سراغش میآیند.