PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : درباره راسپوتین چه میدانیم ؟



amir26arak
06-08-2011, 06:52 PM
گریگوری یفیمویچ راسپوتین ( 1872 تولد – 1916 مرگ)
روستایی و دهقان سیبریایی که ادعای تقدس و مقدس بودن داشت ، کسی بود که دوستی و رفاقت برقرار کرد با آخرین امپراتور(تزار Nicollas II) و ملکه (زن تزار) روس و باقیمانده از کشتی شکسته امپراطوری و حیثیت و اعتبار خاندان رومانوف ( خاندانی که قدرت حاکمه بود در روسیه بمدت سه قرن از 1613 تا انقلاب 1917) که درپی آن انقلاب 1917 روسیه به آن پایان داد.


گریگوری راسپوتین در سال 1869 در روسیه متولد شد .او یک کاهن روسی بود که تاثیرات به سزایی در خانواده سلطنتی روسیه داشت و نقش بسیار مهمی را در سرنوشت شخصی نیکلای دوم و همسرش الکساندرا و تنها پسر آنها الکسی داشت.الکسی ولیعهد روسیه در آن زمان از بیماری هموفیلی رنج میبرد.بسیاری بر این عقیده بودند که او یک درمانگر است و بوسیله علوم ماوراطبیعه قادر به درمان بسیاری از بیماریها هست.بدون شک این شخصیت یکی از جنجال برانگیزترین شخصیتهای ابتدای قرن بیستم میباشد.نقش او در سرنگونی خانواده سلطنتی رومانوف ها بسیار حائز اهمیت است.
راسپوتین در روستایی به نام Pokrovskoye زاده شد .در 18 سالگی با زاهدی به نام Makariy آشنا میشود که تاثیر بسیاری بر راسپوتین میگذارد به طوریکه راسپوتین الگوی شخصیتی خود را در وجود این شخص می یابد.
در سال 1889 راسپوتین با Praskovia Fyodorovna ازدواج میکند که از این ازدواج 3 فرزند دارد و یک فرزند هم از ازدواجی دیگر.
در سال 1901 او به عنوان زائر سفرهایی به یونان و اورشلیم میکند .در سال 1903 به پطروگراد میاید و در آنجا ادعای مرد مقدس و کسی که دارای توانایی های درمانگری و حتی قدرت پیشگویی هست را اعلان میکند.
در سال 1904 راسپوتین به عنوان زائر در سیبری در سیر و سفر بود که مساله بیماری شاهزاده الکسی به گوشش میرسد.
این بیماری از مادربزرگ الکسی کوئین ویکتوریا ملکه انگلستان به الکسی رسیده بود.میگویند الکسی به همرا خانواده در یکی گردشگاهها از اسب به زمین میخورد و بعد از کبودی و خونریزی داخلی شدید در چند روز این مساله نگرانی ملکه را دو چندان میکند تا آنجا که ملکه از یکی دوستان نزدیک خود Anna Vyrubova میخواهد تا شخصی را به او معرفی کند که دارای قدرت های خارق العاده درمانگری باشد از اینجا به بعد هست که پای راسپوتین به دربار سلطنتی میرسد و وظیفه درمان الکسی به او میرسد.هر وقت که شاهزاده دچار ناراحتی و یا زخم ناشی از خونریزی میبود ملکه الکساندرا با راسپوتین تماس میگرفت و بعد از دعا و وردهای راسپوتین شاهزاده بهتر میشد.این مساله ایمان الکساندرا به راسپوتین را عمیق و عمیق تر میکرد تا آنجا که خود شخص سزار از راسپوتین به عنوان دوست خانواده سلطنتی و مرد مقدس یاد میکرد.در یک تابستان سال 1905 میگویند الکسی مورد حمله چندین دسته از زنبورها قرار میگیرد راسپوتین بلافاصله خود را به محل رسانده و فریاد میزند او را نیش بزنید تا خودتان نابود شوید میگویند زبنورها بلافاصله پس از این فریاد راسپوتین محل را ترک میکنند! میگویند سزارینا (ملکه) قبل از آشنایی با راسپوتین از اینکه الکسی با روشهای کفر آمیز خود! موجبات ناراحتی عیسی مسیح را فراهم میاورد همیشه شکایت داشته ولی گویا بعد از آشنایی با راسپوتین این مورد نیز برطرف شده است.
سزارینا براستی معتقد بود که خداوند این مرد را برای خانواده سلطنتی فرستاده و از زبان این مرد با او سخن میگوید.عده ای معتقدند این مساله به خاطر پیوندهای عمیق بین خانواده سلطنتی و کلیسای ارتدوکس بوده هست.عده ای هم این مساله را به خاطر تاثیر عرفانی مذهب جدید ارتدوکس بر الکساندرا که اصالتا آلمانی و پروتستان بود میدانند.


بله بعد از این تفاسیر این راسپوتین یکی از چهره های جنجال برانگیز قرن 20 شد.گفته میشود بعد از این داستانها زن های بسیاری دنباله روش شدند.همچنین بعد از مدتی ایشان به بلند کردن زن های روسپی و بد مستی های پیاپی مشهور میشوند و بسیاری از شبها هم تا دیر وقت گویا به خانه برنمیگشتند.همچنین رفتار ناخوشایند در بین جمع هم داشته و البته زیاد اهل حمام رفتن هم نبوده اند.
علی رغم اینکه شخص سزار و سزارینا علاقه وافری به راسپوتین نشان میدادند اطرفیان و خویشان خاندان سلطتنی به شدت از این وضع بیزار بودند و حضور او را در بین خود تحل نمیکردند.همچنین بین او کلیسای ارتدوکس هم کدورت ایجاد شده بود کلیسا معتقد بود که راسپوتین با مرام خود در واقع در پی رقابت با مذهب هست.تمام این مسائل باعث شده بود که آپارتمان راسپوتین تحت حفاظت 24 ساعته قرار گیرد.
در جریان جنگ جهانی دوم اتهام جاسوس به او زده شد و هنگامی که قصد داشت به جبهه های جنگ سر زده و برای سربازان دعا کند فرمانده ارتش دوک نیکلای اعلام کرد که اگر او را در جبهه ببیند شخصا دارش خواهد زد.در این مرحله راسپوتین ادعا کرد که به او الهام شده که روسها در این جنگ موفق نخواهند شد مگر اینکه خود شخص سزار مستقیما در جبهه حاضر شده و فرمان دهد. سزار بیچاره (شاید هم بیعرضه) بلند میشود به جبهه های جنگ میرود و برای مدتی کنترل پطروگراد به دست سزارینا یعنی همان ملکه الکساندرا میافتد.
نقاشی در سال 1916 چاپ شده بود و نفوذ راسپوتین بر سزار نیکلای و سزارینا الکساندرا به تصویر میکشد و این موضوع را به تمسخر میگیرد:


وقتی سزار از شهر بیرون بود تاثیرات راسپوتین بر ملکه چندین و چند برابر شد به طوری که حتی راسپوتین رسما مشاور ملکه شده بود و به ملکه گوشزد کرده بود که اختیار عزل و نصب های وزارتخانه ها و سازمانهای دولتی را به او بسپارد.
گفته میشود در این مرحله ایشان به همبستری با زن های طبقه اشرافی هم مشغول بوده و در عوض آن به آنها وعده مسئولیت های بالای سیاسی به آنها میداده.همه این مسائل یعنی جنگ و نفود راسپوتین در دستگاه سیاسی وضعیت اقتصادی روسیه را به شدت فلج میکند به طوریکه انگشت اتهامات به سوی الکساندرا نشانه میرود و حس نارضایتی را دو چندان میکند.به عنوان مثال Vladimir Purishkevich یکی از نمایندگان دوما در آن زمان در طی نطقی اعلام میکند که در وزارتخانه ها عروسک های خیمه شب بازی سرگردانند که خودشان ابزار دست ملکه و راسپوتین هستند.وی همچنین ملکه را به عنوان کسی که خون آلمانی در رگشان جاری است و هیچ علاقه ای به روسیه ندارد متهم کرد بعد از آن Felix Yusupov از اعضای خانواده سلطنتی هم با تایید حرفهای ولادیمیر خواستار قتل راسپوتین شد.....


داستان كشته شدن وي ، درخور نگرش ترين بخش داستان زندگي وي است.

amir26arak
06-08-2011, 06:53 PM
http://www.alexanderpalace.org/palace/img/rasputin2.jpeg

داستانهایی که بخصوص در مورد مرگ او گفته میشوند به مراتب عجیب تر از زندگی عادی اوست.
در 29 ژوئن سال 1914 راسپوتین به دیدار همسر و فرزندانش در سیبری میرود .در حین گرفتن یک تلگرام یا به روایاتی به هنگام خروج از کلیسا مورد حمله یک زن روسپی به نام Khionia Guseva (http://en.wikipedia.org/wiki/Khionia_Guseva)

قرار میگیرد.این زن مرید کاهنی به نام Iliodor بود.این Iliodor که سابقا یکی از دوستان راسپوتین بود سپس گروهی از زنانی که توسط راسپوتین آسیب دیده بودند را بر ضد او تشکیل داد تا او را بی عابرو کنند و اگر امکانش باشد او را نابود کنند.علت این بود که Iliodor از رفتار و نحوه حرف زدن راسپوتین در مورد خانواده سلطنتی منزجر شده بود.Guseva چاقو را در شکم راسپوتین فرو میکند و سپس فریاد میزند که "من او را کشتم" "من دشمن عیسی مسیح را کشتم" .
بعد از جراحی های مفصل بر روی راسپوتین سرانجام او بهبود میابد.در این زمان در بین مردم کوچه وبازار شایع شده بود که روح راسپوتین به بدنش چسبیده و او به این سادگیها بمیر نیست!
دختر راسپوتین در خاطراتش مینویسد که راسپوتین پس از این حمله هرگز به مانند قبل نبود.زود خسته میشد و برای کاهش درد گهگاهی از تریاک استفاده میکرد.
در دسامبر سال 1916 گروهی از اشراف که از نفوذ راسپوتین بر سزارینا (ملکه) به شدت ناخرسند بودند زیر نظر پرنس Felix Yusupov (http://en.wikipedia.org/wiki/Felix_Yusupov)
که عضو خاندان سلطنتی بود نقشه کشتن او را میکشند.تا به این ترتیب خطر شماره یک امپراطوری را نابود کرده کشور را به مسیر سابق برگردانند.
گفته میشود در 16 دسامبر شب هنگام او را به کاخ پرنس فلیکس دعوت کرده و با کیک و شراب از او پذیرایی مفصلی میکنند در حالیکه این شراب و کیک آغشته به سیانور بود.گفته میشود با اینکه مقدار این سیانور برای کشتن 10 مرد کافی بود با این حال بر راسپوتین هیچ اثری نکرد.بر طبق خاطرات ماریا دختر راسپوتین اگر پدرش مسموم شده باشد این مسمومیت از را کیک و شراب نبوده چون ماریا معتقد بود پدرش بعد از حمله آن زن روسپی دچار هیپر اسیدیتی بود و از مصرف شیرینیجات و شکر به طور کلی خودداری میکرد.ماریا داستان مسموم شدن پدرش را به طور کلی زیر سئوال میبرد.
پرنس فلیکس که میبیند سم بر او اثر نکرده و نمیتواند تا صبح منتظر بماند و میخواست شب هنگام و نرسیده به طلوع آفتاب جسد او را پنهان کند برای مشورت با دیگر توطئه گران به طبقه بالا میرود مدتی بعد به پایین میاید و با یک تپانچه به پشت راسپوتین شلیک میکند.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/5/5a/Yussupov.jpg

تصویر پرنس فلیکس یوسوپف را مشاهده میکنید.

راسپوتین بر زمین میافتد.حدود نیم ساعت بعد هنگامی که پرنس فلیکس برای چک کردن جسد به محل برمیگردد( یا به روایتی برای برادشتن ژاکت خود) ناگهان راسپوتین بر روی پاهای خود میجهد و شروع به خفه کردن پرنس فلکس میکند.
پرنس فلیکس که هراسان شده بود موفق به فرار میشود و سریعا افراد دیگر را صدا میزند.
راسپوتین که حسابی منگ شده بود به بیرون میجهد و به سمت دروازه کاخ حرکت میکند . و با فریاد تهدید میکند که همه چیز را به سزارینا خواهد گفت.در این حال یکی از توطئه گران 3 تیر به او شلیک میکند که هر 3 تیر به خطا میروند.
2 تیر بعدی راسپوتین را به زمین میاندازد.سپس توطئه گران با چوگان چندین ضربه به او وارد کرده و جسد را به سمت رودخانه Neva میبرند.رودخانه در آن فصل یخ زده بود به همین خاطر گودی روی یخ ایجاد کرده و جسد را در آن قرار میدهند.آنها از اینکه بالاخره دشمن کشور نابود شده بود ابراز رضایت میکردند.میگویند در این لحظه پلیسی سر و صدا را شنیده ولی اتفاق را برای او تعریف میکنند و او هم میگوید که وقتش رسیده بود و راهش را میگیرد و میرود.
3 روز بعد جسد راسپوتین در حالیکه 3 بار تیر خورده بود و مسموم و مضروب شده بود در رودخانه کشف و اتوپسی شد.
علت مرگ او غرق شدن در رودخانه اعلام شد.دستان او به صورت بر افراشته در آمده بود گویی که در آخرین لحظات برای نجات جانش برای کنار زدن یخ تقلا میکرده است.
بعد از باخبر شدن سزار و سزارینا از این جریان پرنس فلیکس به یک مزرعه در خارج از سن پطرزبورگ تبعید شده و در آنجا تحت بازداشت خانگی قرار میگیرد.
سزارینا جسد راسپوتین را در زمین Tsarskoye Selo (http://en.wikipedia.org/wiki/Tsarskoe_Selo)که کاخی خارج از سین پطرزبورگ بود دفن میکند و برای او دعا میکند.
بعد از انقلاب فوریه کارگران جسد را بیرون آورده به بیشه های اطراف برده آن را به آتش میکشند.

amir26arak
06-08-2011, 07:01 PM
http://pnu-club.com/up/images/dysf6r2cdwqgp5zdozl.jpg (http://pnu-club.com/up/)