PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عصر شعر ، گرامیداشت حکیم عمر خیام نیشابوری در دانشگاه پیام نور کازرون برگزار گردید



NIMA.N
05-23-2011, 09:57 PM
کانون هنری با همکاری امور فرهنگی این مرکز به مناسبت گرامیداشت حکیم عمر خیام نیشابوری عصر شعری در سالن آمفی تئاتر برگزار نمود.

به نقل از روابط عمومی دانشگاه پیام نور کازرون : مهدی نحاسی مسئول امور فرهنگی ضمن خوش امد گویی به مهمانان گفت : حکیم عمر خیام نیشابوری اگر چه کم سروده است ولی به جرات می توان گفت هر آنچه سروده در نوع خود بی نظیر است.
کاظم دهقانیان فرد سردبیر هفته نامه سلمان ، خیام را شخصیتی فیلسوف و عالم به فقه و تاریخ و ریاضیات دانست و گفت : نجم الدین رازی در مرصادالعباد . خیام را فلسفی و دهری می خواند و می گوید :ثمره نظر ایمانست و ثمره ی قدم عرفان ، فلسفی و دهری از این دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشته اند ، یکی از فضلا که به نزد نابینایان به فضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است که از غایت حیرت این بیت را می گوید:

در دایره ای کامدن و رفتن هاست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این عالم راست کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
وی گفت : صادق هدایت با تکیه به نظر همین نجم الدین رازی ، خیام را نه تنها صوفی و مذهبی نمی داند . می گوید شکی باقی نمی ماند که ما فیلسوفی مادی و طبیعی سروکار داریم . اما آیت اله شهید سید عبد الحسین دستغیب و دکتر حسین الهی قمشه ای اورا به عنوان عارفی بزرگ می داند
در ادامه برنامه آقای بیژن چرامکانی ، وحید والی ، محمود بهمنی ، ایمان زارع ، سمیه ایمانی ، مجتبی فیروزی ، هدی جوکار سروده های خود را قرائت نمودند.
در پایان لوح یاد به همرا کتاب رباعیات خیام به شاعران اهداء شد.

amir26arak
05-24-2011, 10:53 AM
گفتن اینکه خیام طبیعت گرا نیست مثل اینه که بگیم ذکریا رازی طبیعت گرا نبوده

از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هيچكسي نيست دو گوشم نشنود
كاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود

گويند: بهشت و حور و کوثر باشد،
جوی می و شير و شهد و شکر باشد؛
پر کن قدح باده و بر دستم نه،
نقدی ز هزار نسيه بهتر باشد

گويند بهشت عدن با حور خوش است،
من میگويم که آب انگور خوش است؛
اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار،
کاواز دهل برادر از دور خوش است

چندان بخورم شراب، کاين بوی شراب
آيد ز تراب، چون روم زير تراب،
گر بر سر خاک من رسد مخموری،
از بوی شراب من شود مست و خراب

شيخی به زنی فاحشه گفتا: مستی،
هر لحظه به دام دگری پا بستی؛
گفتا؛ شيخا، هر آنچه گويی هستم،
آيا تو چنان که مینمايی هستی؟

گر من ز می مغانه مستم، هستم،
گر کافر و گبر و بتپرستم، هستم،
هر طايفهای به من گمانی دارد،
من زان خودم، چنان که هستم هستم

amir26arak
05-24-2011, 10:57 AM
اي دل تو به ادراك معما نرسي
در نكته زيركان دانا نرسي
اينجا ز مي و جام بهشتي ميساز
كانجا كه بهشت است رسي يا نرسي

دل سر حيات اگر كماهي دانست
در مرگ هم اسرار الهي دانست
امروز كه با خودي ندانستي هيچ
فردا كه ز خود روي چه خواهي دانست

تا چند زنم بروي درياها خشت
بيزار شدم ز بت پرستان كنشت
خيام كه گفت دوزخي خواهد بود؟
كه رفت به دوزخ و كه آمد ز بهشت


اسرار ازل را نه تو داني و نه من
وين حل معما نه تو داني و نه من
هست از پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من

گر بر فلكم دست بدي چون يزدان
برداشتمي من اين فلك را ز ميان
از نو فلك دگر چنان ساختمي
كازاده بكام دل رسيدي اسان