اقاقی
05-17-2011, 10:46 PM
نگاهي به تاثير ازدواجهاي بهنگام در زندگي
ازدواج يكي از وقايع مهم و حياتي در زندگي افراد جامعه است و از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرار ميگيرد. يكي از اين زوايا سن شروع و به اصطلاح وارد شدن به ازدواج است كه ميتواند تبعات جمعيتي اجتماعي و رواني فراواني به همراه داشته باشد.
ازدواج علاوه بر پاسخگويي به نيازهاي جنسي و عاطفي فرد، نيازهاي اقتصادي، ارتباطات اجتماعي و فرهنگي او را نيز تنظيم ميكند و به خاطر اهميت و تاثيري كه دارد به عنوان هنجاري پذيرفتهشده در تمامي كشورهاي دنيا به حساب ميآيد.
دكتر غنچه راهب، مددكار اجتماعي مهمترين بحث وارد شدن فرد به ازدواج را داشتن شرايط لازم ذكر ميكند كه عوامل زيستي، شناختي، اجتماعي، رواني و اقتصادي بخشي از آن را تشكيل ميدهد. وي شرايط زيستي ازدواج را «بلوغ» ذكر ميكند كه فرد بايد نهايتا بر مبناي آن تصميمگيري كند. اين مددكار اجتماعي با بيان اينكه براي رسيدن به امر ازدواج بايد به بلوغ فكري، رواني، اجتماعي رسيد، اظهار ميكند: رسيدن افراد به «هويت» يكي از نكات حائز اهميتي است كه در اين راستا نبايد فراموش شود، يعني اگر فردي بتواند هويت خود را بدرستي شكل دهد و شناخت دقيقي در مورد خود و هدفهاي خود داشته باشد و توانايي پاسخ به اين سوال را كه «من كه هستم؟» و «براي زندگي چه اهدافي دارم؟!» را داشته باشد، ميتواند يك انتخاب بهينه را هم داشته باشد.
براساس پژوهشهاي انجام شده، سن ازدواج ميتواند تبعات اجتماعي و رواني به همراه داشته باشد مثلا ازدواج در سنين بالا به آن معناست كه جوانان بايد دورههاي طولانيتري را در خويشتنداري جنسي بگذرانند كه اين خود باعث وارد شدن فشار روحي، رواني، افسردگي،اضطراب و ساير امراض رواني در آنها ميشود. همچنين ازدواج در سنين بالا علاوه بر عوارض يادشده باعث ايجاد فاصله ميان والدين و فرزندان هم ميشود كه به موجب فاصله نسلي، شكاف و در مواردي تضاد نسلي به وجود ميآيد و همين امر با بزرگ شدن بچهها اختلاف سليقه و نگرشهاي متفاوتي را در درون خانواده به ثمر ميرساند و در عوض با بالا رفتن سن ازدواج، به افزايش سرمايههاي اجتماعي كمك ميشود و فرد با ديد بازتر و انديشمندتري همسر خود را انتخاب ميكند. دكتر غنچه راهب سنين نوجواني را سن سوالات براي فكر كردن به سوالات من چه كسي هستم، ميخواهم در آينده چگونه زندگي كنم، ويژگي ارتباطي من با افراد ديگر چگونه است و ... ذكر ميكند و ميگويد: نكته مهم در ازدواج «همخواني» نسبي فرد با طرف مقابلش است كه اين همخواني شامل: ويژگيهاي شناختي، عاطفي، رواني، ارتباطي و ديني است.
به نظر وي بلوغ فكري رواني زماني در فرد ايجاد ميشود كه فرد بتواند به سوالات اساسي خود پاسخ داده و به شناخت درستي در مورد خودش برسد. اين مددكار اجتماعي سن بروز شناخت را در دورههاي مختلفي از زندگي فرد ذكر و ابراز ميكند: ممكن است فردي در سن 22 سالگي به اين شناخت دست پيدا كند و فرد ديگري در سن بالاتر و يا حتي پايينتر به اين شناخت رسيده و هويت فرد را بسازد كه البته اين هم بستگي به اهدافي دارد كه فرد ميخواهد در آينده آن را دنبال كند، مثلا اگر فردي علاقه به ادامه تحصيل و پيشرفتهاي علمي، شغلي و ... داشته باشد، طبيعتا بايد تا مقطعي از زمان با اين علايق پيش برود و سپس اقدام به ازدواج كند كه بتواند براي خانواده و همسرش وقت لازم را صرف كند، پس بهتر است مساله را اين طور بيان كرد كه تصميمگيري براي سن ازدواج امري نسبي است و نميتوان شاخصي را براي آن مشخص كرد و گفت ازدواج كردن در فلان سن خوب و در فلان سن اشتباه است بلكه اين امر بستگي به هدفمان دارد، اگر هدف از ازدواج تربيت فرزنداني سالم و خوب باشد و فرد حوصله برقراري ارتباط مطلوب داشته باشد، بهتر است وي در سنين جواني ازدواج كند، يعني در فاصله سني بين 20 تا 35 سال.
ازدواج يكي از وقايع مهم و حياتي در زندگي افراد جامعه است و از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرار ميگيرد. يكي از اين زوايا سن شروع و به اصطلاح وارد شدن به ازدواج است كه ميتواند تبعات جمعيتي اجتماعي و رواني فراواني به همراه داشته باشد.
ازدواج علاوه بر پاسخگويي به نيازهاي جنسي و عاطفي فرد، نيازهاي اقتصادي، ارتباطات اجتماعي و فرهنگي او را نيز تنظيم ميكند و به خاطر اهميت و تاثيري كه دارد به عنوان هنجاري پذيرفتهشده در تمامي كشورهاي دنيا به حساب ميآيد.
دكتر غنچه راهب، مددكار اجتماعي مهمترين بحث وارد شدن فرد به ازدواج را داشتن شرايط لازم ذكر ميكند كه عوامل زيستي، شناختي، اجتماعي، رواني و اقتصادي بخشي از آن را تشكيل ميدهد. وي شرايط زيستي ازدواج را «بلوغ» ذكر ميكند كه فرد بايد نهايتا بر مبناي آن تصميمگيري كند. اين مددكار اجتماعي با بيان اينكه براي رسيدن به امر ازدواج بايد به بلوغ فكري، رواني، اجتماعي رسيد، اظهار ميكند: رسيدن افراد به «هويت» يكي از نكات حائز اهميتي است كه در اين راستا نبايد فراموش شود، يعني اگر فردي بتواند هويت خود را بدرستي شكل دهد و شناخت دقيقي در مورد خود و هدفهاي خود داشته باشد و توانايي پاسخ به اين سوال را كه «من كه هستم؟» و «براي زندگي چه اهدافي دارم؟!» را داشته باشد، ميتواند يك انتخاب بهينه را هم داشته باشد.
براساس پژوهشهاي انجام شده، سن ازدواج ميتواند تبعات اجتماعي و رواني به همراه داشته باشد مثلا ازدواج در سنين بالا به آن معناست كه جوانان بايد دورههاي طولانيتري را در خويشتنداري جنسي بگذرانند كه اين خود باعث وارد شدن فشار روحي، رواني، افسردگي،اضطراب و ساير امراض رواني در آنها ميشود. همچنين ازدواج در سنين بالا علاوه بر عوارض يادشده باعث ايجاد فاصله ميان والدين و فرزندان هم ميشود كه به موجب فاصله نسلي، شكاف و در مواردي تضاد نسلي به وجود ميآيد و همين امر با بزرگ شدن بچهها اختلاف سليقه و نگرشهاي متفاوتي را در درون خانواده به ثمر ميرساند و در عوض با بالا رفتن سن ازدواج، به افزايش سرمايههاي اجتماعي كمك ميشود و فرد با ديد بازتر و انديشمندتري همسر خود را انتخاب ميكند. دكتر غنچه راهب سنين نوجواني را سن سوالات براي فكر كردن به سوالات من چه كسي هستم، ميخواهم در آينده چگونه زندگي كنم، ويژگي ارتباطي من با افراد ديگر چگونه است و ... ذكر ميكند و ميگويد: نكته مهم در ازدواج «همخواني» نسبي فرد با طرف مقابلش است كه اين همخواني شامل: ويژگيهاي شناختي، عاطفي، رواني، ارتباطي و ديني است.
به نظر وي بلوغ فكري رواني زماني در فرد ايجاد ميشود كه فرد بتواند به سوالات اساسي خود پاسخ داده و به شناخت درستي در مورد خودش برسد. اين مددكار اجتماعي سن بروز شناخت را در دورههاي مختلفي از زندگي فرد ذكر و ابراز ميكند: ممكن است فردي در سن 22 سالگي به اين شناخت دست پيدا كند و فرد ديگري در سن بالاتر و يا حتي پايينتر به اين شناخت رسيده و هويت فرد را بسازد كه البته اين هم بستگي به اهدافي دارد كه فرد ميخواهد در آينده آن را دنبال كند، مثلا اگر فردي علاقه به ادامه تحصيل و پيشرفتهاي علمي، شغلي و ... داشته باشد، طبيعتا بايد تا مقطعي از زمان با اين علايق پيش برود و سپس اقدام به ازدواج كند كه بتواند براي خانواده و همسرش وقت لازم را صرف كند، پس بهتر است مساله را اين طور بيان كرد كه تصميمگيري براي سن ازدواج امري نسبي است و نميتوان شاخصي را براي آن مشخص كرد و گفت ازدواج كردن در فلان سن خوب و در فلان سن اشتباه است بلكه اين امر بستگي به هدفمان دارد، اگر هدف از ازدواج تربيت فرزنداني سالم و خوب باشد و فرد حوصله برقراري ارتباط مطلوب داشته باشد، بهتر است وي در سنين جواني ازدواج كند، يعني در فاصله سني بين 20 تا 35 سال.