Borna66
05-03-2009, 11:08 PM
چکيده: يکي از استراتژيهاي توسعه اقتصادي که در خلال سالهاي اخير توجه زيادي به آن شده است، توسعه از طريق خوشه هاي صنعتي است. به دليل توجه روزافزون به دانش از نوع رسمي و ضمني و يکپارچگي آن با مفاهيم توسعه، در بحث خوشه هاي صنعتي نيز مي توان به مديريت دانش و کاربردهاي آن پرداخت. در اين مقاله پس از معرفي دانش ضمني، تعريفي از خوشه هاي صنعتي ارائه مي شود که تا حدود زيادي بر دانش و سرمايه اجتماعي تأکيد دارد و درنهايت، مفاهيم اساسي دستهبندي دانش مدار خوشه، عناصر به کارگيري و دگرگون کننده دانش در خوشه هاي صنعتي شامل سه دسته منابع درون شرکت، منابع درون خوشه و منابع بيرون از خوشه و زيرمجموعه هاي هر يک مشخص مي شود.
مقدمه
اقتصاد امروز جهان بر پايه اطلاعات و دانش بنيان نهاده شده است. پيشرفتهاي فناوري اطلاعات مانند تکنولوژي کامپيوتر و ارتباطات راه دور به وقوع انقلابي در عرصه اقتصاد انجاميده که نوع فعاليتها و روند تجارت را به گونه اي دستخوش تغيير کرده است که تا پيش از اين قابل تصور نبود.
بخشهاي توليدي و خدماتي، هر دو از انقلاب تکنولوژيک سود ميبرند. اهميت اطلاعات به عنوان يکي از فرايندهاي توليد، براي درک بهتر نيازهاي مشتريان و نيز براي بهبود مستمر توليد و فرايند آن، يکي از جنبه هاي اين تأثير است. در اين دوره، قابليت بهره وري تنها به سرمايه و تجهيزات وابسته نيست؛ بلکه هرچه بيشتر به مهارت، دانش و تخصص کارکنان بستگي دارد. سازمانها نيز با درک اهميت دانش، در حال ساختاربندي مجدد خود براي استفاده از اين فرصت اند. توانمندسازي کارکنان، تبديل ساختار عمودي به ساختار افقي، تمرکززدايي و تأکيد بر نوآوري و بهبود مستمر در دستور کار اکثر سازمانهاي بزرگ قرارگرفته است.
استراتژيهاي توسعه اقتصادي بايد با اين ديدگاه جديد مطابقت داشته باشند. استراتژيها بايد براي فراهم کردن نيازهاي اطلاعاتي سازمانها توسعه يابند و براي خلق داراييهاي دانش مدار سازمان ايجاد شوند. فعاليتهاي توسعه بايد از فناوري اطلاعات و ابزارهاي خلق دانش بهره گيرند. اغلب ابزارهاي مديريت دانش و تکنيکهاي آن مي توانند به توسعه اقتصادي سازمانها کمک کنند تا بهتر با منابع داخلي و خارجي دانش و اطلاعات ارتباط برقرار کنند.
دانش ضمني و رسمي
براي اينکه بدانيم چرا دانش در توسعه اقتصادي مهم است، لازم است اهميت دانش ضمني را درک کنيم. عصر اطلاعات صرفاً براساس قوه ادراک رسمي بنا نشده است. در اين دوره جديد، بهرهگيري از دانش و اطلاعات به اندازه توليد آن ارزش دارد. توانايي استفاده سريع از اطلاعات و دانش براي کل نيروي انساني سازمان و نه فقط نخبگان و مديران ارشد ضروري است. دانش و اطلاعات يکسان نيستند. سلسله مراتب استاندارد از داده به اطلاعات و از اطلاعات به دانش و سپس به خِرد ميرود.
به عبارت ديگر، دانش ترکيب اطلاعات با تجربه، شرايط، تفسير و بازتابهاي مختلف است. اين مجموعه شکلي با ارزش از اطلاعات است که براي کاربرد در تصميمگيريها و فعاليتها آماده است.
تصميم گيري و حل مسئله شامل تحليلهاي سيستماتيک و عقلاني است. ما آنچه که بايد انجام شود را انجام مي دهيم؛ فرايند بررسي موقعيت، تصميم گيري و سپس اجرا. اين بخش از دانش ما تجربي و شهودي است. همان بخشي که از آن به عنوان دانش ضمني ياد مي شود. توانايي رشد و استفاده از اين دانش ضمني بر اساس تخصص، متفاوت است. البته اين به معناي ناديده گرفتن يا کم اهميت شمردن دانش رسمي نيست. دانش رسمي از پيکره طبقه بندي شده دانش تشکيل ميشود که فرايند علمي و فني براساس آن شکل ميگيرد. در واقع، هر دو شکل دانش ضمني و رسمي موردنياز است، چون با هم تعامل دارند. (Howells JRL., 2002) دانش ضمني مکمل دانش رسمي است که به فرد اجازه مي دهد، عناصر دانش رسمي را بگيرد و از دانش به مفهوم عام در موقعيتهاي خاص استفاده کند. خلاقيت، بينش و نوآوري مديون توانايي ذهن در حفظ و نگهداري دانش ضمني است.
يکي از مفاهيم دانش ضمني، سرمايه اجتماعي است. سرمايه اجتماعي، بخش تعاملي دانش ضمني به شمار مي رود؛ شبکه اي از ارتباطات و روابط که دانش ضمني را با جامعه تقسيم و ساختاري اجتماعي که همکاري و تعاملات را تسهيل مي کند. تعريف و ابعاد سرمايه اجتماعي آنقدر وسيع است که ديدگاه واحدي درباره آن وجود ندارد. در نتيجه، درباره نقش عناصر آن در توسعه اقتصادي نيز نظر يکساني نمي توان به دست آورد. ولي آنچه همه صاحبنظران بر آن يک قولند آن است که دانش ضمني سازماني بخش مهمي از فعاليت اقتصادي به شمار ميرود. اطلاعات، سرمايه اجتماعي و دانش ضمني، عناصر مهم فرايند توسعه اقتصادي محسوب مي شوند.
تعريف خوشه هاي صنعتي
يکي از استراتژيهاي توسعه اقتصادي که در خلال سالهاي اخير توجه زيادي به آن شده است، توسعه از طريق خوشههاي صنعتي است.در خلال دهه 1990 ميلادي، رشد سريع ادبيات موضوع خوشه هاي صنعتي، ارتباطات قوي اي با ساير موضوعات مرتبط مانند مديريت بازرگاني، سياستهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي ايجاد کرد. البته اين رشد سريع باعث ايجاد ابهاماتي در تعريف واژگان و اصطلاحات وابسته نيز شد. بنابراين اولين گام اين مقاله، تعريف واژگان موضوع است. درابتدا، لازم است توجه شود که ما اينجا روي انواع تجمعات اقتصادي که در توسعه شهرهاي بزرگ به کار مي رود، بحثي نداريم. درواقع روشن است که در اين نوع تجميع، روابط اقتصادي به صورت تصادفي رخ ميدهد (منطق تعداد زياد سازمانها و رخدادهاي تصادفي)، ولي مزيت اقتصادي به وجود آمده اهميتي خاص دارد. شهرهاي بزرگ و چنين تجمعاتي، اقتصادهاي شهري شده را ايجاد مي کنند؛ يا به عبارت ديگر، مزاياي اقتصادي از عوامل يا شرايطي ناشي ميشود که به تمام سازمانهاي عضو اين تجميع سود مي رساند و منجر به صرفهجويي در مقياس مکاني مي شود.
ايده صرفه جويي در مقياس به واسطه تجميع جغرافيايي، تاريخچه اي طولاني در اقتصاد دارد که به اولين تجربيات آدام اسميت از تخصصي شدن کار و توضيحات مارشال در مورد آن بر مي گردد. مارشال معتقد است سازمانها بنا به دلايل زير ميخواهند در يک مکان قرار گيرند: اول اينکه، اين کار به آنها اجازه مي دهد از لحاظ تأمين نيروي کار متخصص و ماهر در مضيقه نباشند. دوم اينکه سازمانها ميتوانند وروديهاي خاص يک صنعت مانند فناوري يا سرمايه گذاري را به صورت مشترک استفاده کنند. سوم، سازمانهايي که از نظر جغرافيايي به هم مي پيوندند، مي توانند حداکثر جريان اطلاعات و ايده هاي نو را خلق کنند. به عبارت ديگر، دانش توليد، فني و بازار راحت تر تسهيم و سريعتر به خلاقيتهاي ارزشمند تبديل خواهدشد.
تعريف ما از خوشه هاي صنعتي شامل نگاه مارشالي به صرفه جويي در مقياسهاي شهري بويژه مکاني است. اما مشخصاً از مفهوم تجميع جداست، چراکه تعاملات دانشي در خوشه تصادفي نيست و برعکس، کاملاً آگاهانه است، ساختاري اجتماعي دارد و براي رقابتي باقي ماندن ارزش قائل است.
در اين مقاله، با نگاهي دانش محور، خوشه صنعتي، ماهيتي اجتماعي - اقتصادي متشکل از بنگاههاي تجاري و غـيرتجاري است که ويژگيهايش توسط جـــامعهاي از افراد و سازمانهاي اقتصادي مشخص ميشود که در مجاورت هم در يک منطقه جغرافيايي خاص قرار گرفتهاند.
در يک خوشه، بخش مهمي از جامعه موجود براي کسب صرفه هاي اقتصادي بيروني با يکديگر ارتباطات عمودي و افقي برقرار ميکننــد و ضمن رقابت با يکديگر در بسياري از موارد، همکاري جمعي و اقدامات مشترک با تهديدات و فرصتهاي مشترک دارند. ارتباط دروني اين بنگاهها و نهادها، کـاهش دهنده هزينه ها و تسهيل کننده خلق و تسهيم موجودي مشترکي از توليدات، فناوري، دانش سازماني و درک نياز مشــتريان براي توليد محصولات و خدمات بهتر در بازار است.
دستهبندي دانشمدار خوشههاي صنعتي
در گذشته اي نه چندان دور، خوشههاي صنعتي را صرفاً براساس مزاياي اقتصادي منتج از نزديکي جغرافيايي دسته بندي ميکردند. ولي امروزه رويکردي نسبتاً متفاوت شکل گرفته است که به مفهوم خوشه به عنوان عاملي در مزاياي رقابتي مينگرد. (Porter,1998). با اين نگاه، قدرت يک خوشه به يکسري از عوامل تعاملي بستگي دارد که عبارتند از: استراتژي شرکت، محيط و شرايط نهاده ها، محيط و شرايط تقاضا، صنايع وابسته و پشتيبان، سياستها و مشوقهاي مالي دولت و ... . اگرچه اين رويکرد به عناصر دانش مدار به عنوان پيوند اجتماعي توجه بيشتري دارد، ولي هنوز هم روي ارتباطات اقتصادي تأکيد زيادي مي شود.
اخيراً به دليل روشن شدن نقش مهم دانش در توسعه خوشه ها، تحقيقات زيادي به صورت تئوري و تجربي صورت گرفته است تا عناصر دانش مدار به عنوان عوامل اصلي قدرت يک خوشه به حساب آيند. (Keeble D, Wilkinson F., 1999) بر اين اساس در جدول (1) يکسري متغيرهاي کليدي که بايد در چارچوب جامع دانشمدار خوشه هاي صنعتي در نظر گرفته شوند، وجود دارد.
عناصر به کارگيرنده و دگرگون کننده دانش در خوشه هاي صنعتي
در اين بخش به بررسي نقش مديريت دانش در توسعه خوشه هاي صنعتي ميپردازيم که در حرکت رو به جلو و شناخت عميقتر پوياييهاي فني و دانشي خوشه هاي صنعتي اهميت بسزايي دارد. اگر در يک خوشه، طبقه بندي عملياتي فعاليتها را کنار بگذاريم و توجه خود را به ماهيت نوآوري قابليتهاي دانش فني معطوف کنيم، به تمايزي بسيار مهم پي مي بريم؛
برخي عناصر نظام دانش گرايش بيشتري به استفاده، کپي برداري و اقتباس از دانشهايي دارند که در نظام توليد جا افتاده اند، اما برخي ديگر بيشتر به کسب، خلق، پردازش و تسهيم دانشهاي نو گرايش دارند تا آنها را در نظامهاي مذکور به اجرا درآورند. (Lawson C, Lorenz E. 1999) براي مثال عناصر به کارگيرنده دانش شامل نگهداري يا توسعه ظرفيت استفاده از حالتهاي موجود توليد، آموزش کارگران در زمينه روالهاي تثبيت شده بهره برداري يا در بستر خوشه و تقليد از شيوه هاي توليد شرکتهاي مجاور مي شود. عناصر دگرگون کننده دانش نيز مديريت فرايندهاي نوآوري، طراحي و ساخت محصولات يا جست و جو، انتخاب، اقتباس و شبيه سازي محصولات جديد يا فناوريهاي فرايند توليد (از خارج خوشه) را شامل مي شود.
مفاهيم به کارگرفتن دانش و دگرگون کردن آن در دو سر طيف يکساني قرار دارند، اما تمايز آنها براي تحليل کل سيستمهاي دانش خوشه اي اهميت دارد. براي مثال، شرکتي مي تواند فناوري جديد را پيدا و اقتباس کند که به طور کامل از درون خوشه کپي برداري شده باشد. درست است که برخي از شرکتها ممکن است به طور انفرادي مقداري نوآوري به خرج دهند، اما به کل خوشه هيچ گونه اندوخته دانش افزوده نشده يا اين افزايش ناچيز است. مقدار زيادي از مبادلات، به کارگيري و کپي برداري از دانش ممکن است در نظام خوشه اي درون نگر رخ دهد که براي شرکتها به صورت انفرادي، پوياييهايي نيز به همراه آورد، اما کل خوشه همچنان از لحاظ فني ايستا باشد.
گستره وسيعي از فرايندها وجود دارد که شرکتها مي توانند به کمک آنها به اندوخته دانش خود بيفزايند. با نگاهي به بررسي رومين (1998) درباره مطالعات تشريح کننده کسب قابليت مي توانيم اکثر آنها را به سه سازوکار کلي تقسيم کنيم.
نخست آنکه مي توان از طريق فعاليتهاي فني مختلف در داخل، به کسب قابليتها پرداخت. مشاهده فعاليتهاي توليدي معمول، کسب دانش از طريق فعاليتهاي تعميرات و نگهداري يا آماده سازي مجدد تجهيزات، آزمايشها و مهندسي معکوس نظام يافته، توسعه فناوري سازماني يا حتي پژوهشهاي کاربردي در اين دسته ميگنجند.
دوم آنکه مي توان دانش را از منابع بيروني کسب کرد، خواه به صورت کمابيش منفعلانه يعني درنتيجه انواع مختلف تعامل با دنياي بيرون يا به صورت مجموعه اي از تلاشهاي پژوهشي آگاهانه و فعالانه. (البته گاهي اين منابع دانش بيروني است که آگاهانه و فعالانه عمل مي کند.) (Romijn, H., 1998)
سرانجام آنکه از طريق تربيت سرمايه انساني در سطح شرکتها نيز ميتوان قابليتها را تقويت کرد. (از طريق آموزش رسمي يا غيررسمي يا بسادگي از طريق استخدام افرادي که دانش موردنظر را دارند.) البته به هنگام طبقه بندي روشها و فرايندهاي يادگيري، شناخت فرق بين عناصر به کارگيرنده دانش و تقويت عناصر دگرگون کننده دانش در سيستم مهم است. براي مثال، در يک سطح ممکن است يادگيري فني درون شرکتها فقط در انتقال مهارتها و دانشهاي موجود خلاصه شود. مثلاً کارمندان تازه وارد مي توانند با مشاهده عمليات توليد، روالها و رويه ها را ياد بگيرند. مي توان با تسهيم دانش موجود، سطوح موجود قابليت به کارگيري دانش را گسترش داد و مقياس بزرگي از توليد را تحت پوشش قرار داد. اما در سطحي ديگر، تلاش شرکتها براي فراگيري از عمليات توليد، تعميرات، نگهداري و آماده سازي مجدد تجهيزات ممکن است قابليتهاي نوآوري آنها را تقويت کند. درنتيجه ممکن است تلاشهاي عملي صورت گيرد تا قابليتهاي ايجاد دگرگوني تقويت شود. منابع مختلف مهارت و دانش که به هر دو نوع يادگيري کمک مي کنند، در جدول (2)خلاصه شده اند و تهيه مطالب تشريحي و تطبيقي در همين چارچوب يا چارچوبهاي مشابه، گام مهمي به سوي شناخت عميقتر فرايند يادگيري در خوشه هاي صنعتي خواهد بود. (Bell M, Albu, M., 1999) توجه به اين نکته نيز در پژوهشها اهميت دارد که در گذر زمان اهميت نسبي سازوکارهاي مختلف يادگيري تغيير ميکند.
نتيجه گيري
امروزه دانش و اطلاعات در حال تغيير ماهيت اقتصاد و الگوهاي توسعه اقتصادي محلي هستند. شرکتها نيز در حال تغيير نوع کار و شناسايي متغيرهاي مؤثر بر تصميمات خود هستند. استراتژيهاي توسعه اقتصادي بايد بتوانند با اين تغييرات مطابقت کنند. به علاوه، ما به دنبال درکي بهتر از چگونگي تأثير اطلاعات و دانش روي اقتصاد به طور عام و روي روشهاي موفقيت تئوريهاي اقتصادي به طور خاص هستيم. در نتيجه، تعداد زيادي از تئوريهاي جديد توسعه اقتصادي به وجود آمده اند که ميتوانند در جهت دهي به فعاليتهاي توسعه اقتصادي محلي مفيد واقع شوند. يکي از اين تئوريهاي جديد و درعين حال مهم و همه گير بحث خوشههاي صنعتي است.
در گذشته، تعريف سنتي خوشه ها براساس هزينه و منابع فيزيکي بود، ولي در حال حاضر دانش و اطلاعات عامل مهمي در توليد و يکي از جنبه هاي درک فرايند خوشه هاست. مايکل پورتر معتقد است: «خوشهها حجم وسيعي از مهارت،اطلاعات, روابط و زيرساختها را در يک زمينه خاص ارائه مي کنند.» (Porter, 2000) در واقع، خوشه ها ابزاري مؤثر براي مديريت دانش به شمار ميروند. خوشههاي جغرافيايي متشکل از افراد، شرکتها و نهادها و مکانيزم قدرتمندي براي افزايش و انتقال دانش فردي با سرعت زياد است. وقتي عناصر يک شبکه يادگيري در يک مکان متمرکزند، تسهيم دانش، مهارتها، تخصص و تجربه بسيار آسانتر است.
ابزارهاي مديريت دانش مي توانند براي تعيين و شناسايي داراييهاي محلي که يک خوشه را مي سازند، نيز استفاده شوند. اين ابزارهاي سازماني حتي ميتوانند يک گام جلوتر هم بروند و حتي به ايجاد خوشه نيز کمک کنند. براي ايجاد يک خوشه موفق حتماً به مکانيزم تسهيم اطلاعات نياز داريم. وجود چنين مکانيزمي براي ايجاد مجموعه اي از بنگاههاي اقتصادي و نهادهاي پشتيبان بسيار حياتي و مهم است. اين مجموعه ها اغلب براي خلق يک شبکه انعطاف پذير محلي توليد تلاش مي کنند. (De la Mothe J. and Paquet G., 1998) شبکه ها علاوه بر دانش هسته توليدي و صنعتي، خدمات نوسازي و پشتيباني فني بازاريابي، آموزش و طراحي محصول و ... را نيز برعهده دارند. ايجاد چنين مجموعههاي محلي، نمونه اي از پياده سازي يک استراتژي موفق توسعه اقتصادي بر پايه مديريت دانش است.
بايد توجه داشت مکانيزم ايجاد ارتباطات و تسهيم دانش بخش مهمي از ايجاد سرمايه اجتماعي براي توسعه اقتصادي است. با ايجاد سرمايه اجتماعي، اين فعاليتهاي سازماني به ثبات اقتصادي يک محل خاص خواهد انجاميد. اگر شرکت در ايجاد شبکه اي پويا از ارتباط محلي، مهارتها و دانش ضمني موفق باشد و نهادهاي آموزشي و فراهم کننده اطلاعات در خوشه بخوبي از عهده کار خود که همان خلق دانش و انتشار آن در سطح خوشه است برآيند، شرکت رغبت چنداني به ترک خوشه و فعاليت در خارج از آن نخواهد داشت.
منابع
1 - Bell M, Albu, M. (1999), Knowledge systems and technological dynamism in industrial clusters in developing countries, World Development, Volume 27, Number 17.
2 - De la Mothe J. and Paquet G. (1998) Local and Regional Systems of Innovation, Kluwer Academic Publisher, Norvell , MA, USA.
3 - Howells JRL. (2002), Tacit knowledge, innovation and economic geography, Urban Studies 39 (5-6): 871-884.
4 - Keeble D, Wilkinson F. (1999), Collective learning and knowledge development in the evolution of regional clusters of high technology SMEs in Europe, Regional Studies 33 (4): 295-303.
5 - Lawson C, Lorenz E. (1999), Collective learning, tacit knowledge and regional innovative capacity, Regional Studies 33 (4): 305-317.
6 - Porter, M. (1998), Clusters and the New Economics of Competition, Harvard Business Review, November-December, pp.77-90.
7 - Porter, M. (2000). Clusters and the new economics of competition, Harvard Business Review, New York, v.76, n.6, p.77-90, Nov./Dec.
8 - Romijn, H. (1998), Acquisition of Technological Capabilities in Small firms in Developing Countries, McMillan, Basingstoke.
مقدمه
اقتصاد امروز جهان بر پايه اطلاعات و دانش بنيان نهاده شده است. پيشرفتهاي فناوري اطلاعات مانند تکنولوژي کامپيوتر و ارتباطات راه دور به وقوع انقلابي در عرصه اقتصاد انجاميده که نوع فعاليتها و روند تجارت را به گونه اي دستخوش تغيير کرده است که تا پيش از اين قابل تصور نبود.
بخشهاي توليدي و خدماتي، هر دو از انقلاب تکنولوژيک سود ميبرند. اهميت اطلاعات به عنوان يکي از فرايندهاي توليد، براي درک بهتر نيازهاي مشتريان و نيز براي بهبود مستمر توليد و فرايند آن، يکي از جنبه هاي اين تأثير است. در اين دوره، قابليت بهره وري تنها به سرمايه و تجهيزات وابسته نيست؛ بلکه هرچه بيشتر به مهارت، دانش و تخصص کارکنان بستگي دارد. سازمانها نيز با درک اهميت دانش، در حال ساختاربندي مجدد خود براي استفاده از اين فرصت اند. توانمندسازي کارکنان، تبديل ساختار عمودي به ساختار افقي، تمرکززدايي و تأکيد بر نوآوري و بهبود مستمر در دستور کار اکثر سازمانهاي بزرگ قرارگرفته است.
استراتژيهاي توسعه اقتصادي بايد با اين ديدگاه جديد مطابقت داشته باشند. استراتژيها بايد براي فراهم کردن نيازهاي اطلاعاتي سازمانها توسعه يابند و براي خلق داراييهاي دانش مدار سازمان ايجاد شوند. فعاليتهاي توسعه بايد از فناوري اطلاعات و ابزارهاي خلق دانش بهره گيرند. اغلب ابزارهاي مديريت دانش و تکنيکهاي آن مي توانند به توسعه اقتصادي سازمانها کمک کنند تا بهتر با منابع داخلي و خارجي دانش و اطلاعات ارتباط برقرار کنند.
دانش ضمني و رسمي
براي اينکه بدانيم چرا دانش در توسعه اقتصادي مهم است، لازم است اهميت دانش ضمني را درک کنيم. عصر اطلاعات صرفاً براساس قوه ادراک رسمي بنا نشده است. در اين دوره جديد، بهرهگيري از دانش و اطلاعات به اندازه توليد آن ارزش دارد. توانايي استفاده سريع از اطلاعات و دانش براي کل نيروي انساني سازمان و نه فقط نخبگان و مديران ارشد ضروري است. دانش و اطلاعات يکسان نيستند. سلسله مراتب استاندارد از داده به اطلاعات و از اطلاعات به دانش و سپس به خِرد ميرود.
به عبارت ديگر، دانش ترکيب اطلاعات با تجربه، شرايط، تفسير و بازتابهاي مختلف است. اين مجموعه شکلي با ارزش از اطلاعات است که براي کاربرد در تصميمگيريها و فعاليتها آماده است.
تصميم گيري و حل مسئله شامل تحليلهاي سيستماتيک و عقلاني است. ما آنچه که بايد انجام شود را انجام مي دهيم؛ فرايند بررسي موقعيت، تصميم گيري و سپس اجرا. اين بخش از دانش ما تجربي و شهودي است. همان بخشي که از آن به عنوان دانش ضمني ياد مي شود. توانايي رشد و استفاده از اين دانش ضمني بر اساس تخصص، متفاوت است. البته اين به معناي ناديده گرفتن يا کم اهميت شمردن دانش رسمي نيست. دانش رسمي از پيکره طبقه بندي شده دانش تشکيل ميشود که فرايند علمي و فني براساس آن شکل ميگيرد. در واقع، هر دو شکل دانش ضمني و رسمي موردنياز است، چون با هم تعامل دارند. (Howells JRL., 2002) دانش ضمني مکمل دانش رسمي است که به فرد اجازه مي دهد، عناصر دانش رسمي را بگيرد و از دانش به مفهوم عام در موقعيتهاي خاص استفاده کند. خلاقيت، بينش و نوآوري مديون توانايي ذهن در حفظ و نگهداري دانش ضمني است.
يکي از مفاهيم دانش ضمني، سرمايه اجتماعي است. سرمايه اجتماعي، بخش تعاملي دانش ضمني به شمار مي رود؛ شبکه اي از ارتباطات و روابط که دانش ضمني را با جامعه تقسيم و ساختاري اجتماعي که همکاري و تعاملات را تسهيل مي کند. تعريف و ابعاد سرمايه اجتماعي آنقدر وسيع است که ديدگاه واحدي درباره آن وجود ندارد. در نتيجه، درباره نقش عناصر آن در توسعه اقتصادي نيز نظر يکساني نمي توان به دست آورد. ولي آنچه همه صاحبنظران بر آن يک قولند آن است که دانش ضمني سازماني بخش مهمي از فعاليت اقتصادي به شمار ميرود. اطلاعات، سرمايه اجتماعي و دانش ضمني، عناصر مهم فرايند توسعه اقتصادي محسوب مي شوند.
تعريف خوشه هاي صنعتي
يکي از استراتژيهاي توسعه اقتصادي که در خلال سالهاي اخير توجه زيادي به آن شده است، توسعه از طريق خوشههاي صنعتي است.در خلال دهه 1990 ميلادي، رشد سريع ادبيات موضوع خوشه هاي صنعتي، ارتباطات قوي اي با ساير موضوعات مرتبط مانند مديريت بازرگاني، سياستهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي ايجاد کرد. البته اين رشد سريع باعث ايجاد ابهاماتي در تعريف واژگان و اصطلاحات وابسته نيز شد. بنابراين اولين گام اين مقاله، تعريف واژگان موضوع است. درابتدا، لازم است توجه شود که ما اينجا روي انواع تجمعات اقتصادي که در توسعه شهرهاي بزرگ به کار مي رود، بحثي نداريم. درواقع روشن است که در اين نوع تجميع، روابط اقتصادي به صورت تصادفي رخ ميدهد (منطق تعداد زياد سازمانها و رخدادهاي تصادفي)، ولي مزيت اقتصادي به وجود آمده اهميتي خاص دارد. شهرهاي بزرگ و چنين تجمعاتي، اقتصادهاي شهري شده را ايجاد مي کنند؛ يا به عبارت ديگر، مزاياي اقتصادي از عوامل يا شرايطي ناشي ميشود که به تمام سازمانهاي عضو اين تجميع سود مي رساند و منجر به صرفهجويي در مقياس مکاني مي شود.
ايده صرفه جويي در مقياس به واسطه تجميع جغرافيايي، تاريخچه اي طولاني در اقتصاد دارد که به اولين تجربيات آدام اسميت از تخصصي شدن کار و توضيحات مارشال در مورد آن بر مي گردد. مارشال معتقد است سازمانها بنا به دلايل زير ميخواهند در يک مکان قرار گيرند: اول اينکه، اين کار به آنها اجازه مي دهد از لحاظ تأمين نيروي کار متخصص و ماهر در مضيقه نباشند. دوم اينکه سازمانها ميتوانند وروديهاي خاص يک صنعت مانند فناوري يا سرمايه گذاري را به صورت مشترک استفاده کنند. سوم، سازمانهايي که از نظر جغرافيايي به هم مي پيوندند، مي توانند حداکثر جريان اطلاعات و ايده هاي نو را خلق کنند. به عبارت ديگر، دانش توليد، فني و بازار راحت تر تسهيم و سريعتر به خلاقيتهاي ارزشمند تبديل خواهدشد.
تعريف ما از خوشه هاي صنعتي شامل نگاه مارشالي به صرفه جويي در مقياسهاي شهري بويژه مکاني است. اما مشخصاً از مفهوم تجميع جداست، چراکه تعاملات دانشي در خوشه تصادفي نيست و برعکس، کاملاً آگاهانه است، ساختاري اجتماعي دارد و براي رقابتي باقي ماندن ارزش قائل است.
در اين مقاله، با نگاهي دانش محور، خوشه صنعتي، ماهيتي اجتماعي - اقتصادي متشکل از بنگاههاي تجاري و غـيرتجاري است که ويژگيهايش توسط جـــامعهاي از افراد و سازمانهاي اقتصادي مشخص ميشود که در مجاورت هم در يک منطقه جغرافيايي خاص قرار گرفتهاند.
در يک خوشه، بخش مهمي از جامعه موجود براي کسب صرفه هاي اقتصادي بيروني با يکديگر ارتباطات عمودي و افقي برقرار ميکننــد و ضمن رقابت با يکديگر در بسياري از موارد، همکاري جمعي و اقدامات مشترک با تهديدات و فرصتهاي مشترک دارند. ارتباط دروني اين بنگاهها و نهادها، کـاهش دهنده هزينه ها و تسهيل کننده خلق و تسهيم موجودي مشترکي از توليدات، فناوري، دانش سازماني و درک نياز مشــتريان براي توليد محصولات و خدمات بهتر در بازار است.
دستهبندي دانشمدار خوشههاي صنعتي
در گذشته اي نه چندان دور، خوشههاي صنعتي را صرفاً براساس مزاياي اقتصادي منتج از نزديکي جغرافيايي دسته بندي ميکردند. ولي امروزه رويکردي نسبتاً متفاوت شکل گرفته است که به مفهوم خوشه به عنوان عاملي در مزاياي رقابتي مينگرد. (Porter,1998). با اين نگاه، قدرت يک خوشه به يکسري از عوامل تعاملي بستگي دارد که عبارتند از: استراتژي شرکت، محيط و شرايط نهاده ها، محيط و شرايط تقاضا، صنايع وابسته و پشتيبان، سياستها و مشوقهاي مالي دولت و ... . اگرچه اين رويکرد به عناصر دانش مدار به عنوان پيوند اجتماعي توجه بيشتري دارد، ولي هنوز هم روي ارتباطات اقتصادي تأکيد زيادي مي شود.
اخيراً به دليل روشن شدن نقش مهم دانش در توسعه خوشه ها، تحقيقات زيادي به صورت تئوري و تجربي صورت گرفته است تا عناصر دانش مدار به عنوان عوامل اصلي قدرت يک خوشه به حساب آيند. (Keeble D, Wilkinson F., 1999) بر اين اساس در جدول (1) يکسري متغيرهاي کليدي که بايد در چارچوب جامع دانشمدار خوشه هاي صنعتي در نظر گرفته شوند، وجود دارد.
عناصر به کارگيرنده و دگرگون کننده دانش در خوشه هاي صنعتي
در اين بخش به بررسي نقش مديريت دانش در توسعه خوشه هاي صنعتي ميپردازيم که در حرکت رو به جلو و شناخت عميقتر پوياييهاي فني و دانشي خوشه هاي صنعتي اهميت بسزايي دارد. اگر در يک خوشه، طبقه بندي عملياتي فعاليتها را کنار بگذاريم و توجه خود را به ماهيت نوآوري قابليتهاي دانش فني معطوف کنيم، به تمايزي بسيار مهم پي مي بريم؛
برخي عناصر نظام دانش گرايش بيشتري به استفاده، کپي برداري و اقتباس از دانشهايي دارند که در نظام توليد جا افتاده اند، اما برخي ديگر بيشتر به کسب، خلق، پردازش و تسهيم دانشهاي نو گرايش دارند تا آنها را در نظامهاي مذکور به اجرا درآورند. (Lawson C, Lorenz E. 1999) براي مثال عناصر به کارگيرنده دانش شامل نگهداري يا توسعه ظرفيت استفاده از حالتهاي موجود توليد، آموزش کارگران در زمينه روالهاي تثبيت شده بهره برداري يا در بستر خوشه و تقليد از شيوه هاي توليد شرکتهاي مجاور مي شود. عناصر دگرگون کننده دانش نيز مديريت فرايندهاي نوآوري، طراحي و ساخت محصولات يا جست و جو، انتخاب، اقتباس و شبيه سازي محصولات جديد يا فناوريهاي فرايند توليد (از خارج خوشه) را شامل مي شود.
مفاهيم به کارگرفتن دانش و دگرگون کردن آن در دو سر طيف يکساني قرار دارند، اما تمايز آنها براي تحليل کل سيستمهاي دانش خوشه اي اهميت دارد. براي مثال، شرکتي مي تواند فناوري جديد را پيدا و اقتباس کند که به طور کامل از درون خوشه کپي برداري شده باشد. درست است که برخي از شرکتها ممکن است به طور انفرادي مقداري نوآوري به خرج دهند، اما به کل خوشه هيچ گونه اندوخته دانش افزوده نشده يا اين افزايش ناچيز است. مقدار زيادي از مبادلات، به کارگيري و کپي برداري از دانش ممکن است در نظام خوشه اي درون نگر رخ دهد که براي شرکتها به صورت انفرادي، پوياييهايي نيز به همراه آورد، اما کل خوشه همچنان از لحاظ فني ايستا باشد.
گستره وسيعي از فرايندها وجود دارد که شرکتها مي توانند به کمک آنها به اندوخته دانش خود بيفزايند. با نگاهي به بررسي رومين (1998) درباره مطالعات تشريح کننده کسب قابليت مي توانيم اکثر آنها را به سه سازوکار کلي تقسيم کنيم.
نخست آنکه مي توان از طريق فعاليتهاي فني مختلف در داخل، به کسب قابليتها پرداخت. مشاهده فعاليتهاي توليدي معمول، کسب دانش از طريق فعاليتهاي تعميرات و نگهداري يا آماده سازي مجدد تجهيزات، آزمايشها و مهندسي معکوس نظام يافته، توسعه فناوري سازماني يا حتي پژوهشهاي کاربردي در اين دسته ميگنجند.
دوم آنکه مي توان دانش را از منابع بيروني کسب کرد، خواه به صورت کمابيش منفعلانه يعني درنتيجه انواع مختلف تعامل با دنياي بيرون يا به صورت مجموعه اي از تلاشهاي پژوهشي آگاهانه و فعالانه. (البته گاهي اين منابع دانش بيروني است که آگاهانه و فعالانه عمل مي کند.) (Romijn, H., 1998)
سرانجام آنکه از طريق تربيت سرمايه انساني در سطح شرکتها نيز ميتوان قابليتها را تقويت کرد. (از طريق آموزش رسمي يا غيررسمي يا بسادگي از طريق استخدام افرادي که دانش موردنظر را دارند.) البته به هنگام طبقه بندي روشها و فرايندهاي يادگيري، شناخت فرق بين عناصر به کارگيرنده دانش و تقويت عناصر دگرگون کننده دانش در سيستم مهم است. براي مثال، در يک سطح ممکن است يادگيري فني درون شرکتها فقط در انتقال مهارتها و دانشهاي موجود خلاصه شود. مثلاً کارمندان تازه وارد مي توانند با مشاهده عمليات توليد، روالها و رويه ها را ياد بگيرند. مي توان با تسهيم دانش موجود، سطوح موجود قابليت به کارگيري دانش را گسترش داد و مقياس بزرگي از توليد را تحت پوشش قرار داد. اما در سطحي ديگر، تلاش شرکتها براي فراگيري از عمليات توليد، تعميرات، نگهداري و آماده سازي مجدد تجهيزات ممکن است قابليتهاي نوآوري آنها را تقويت کند. درنتيجه ممکن است تلاشهاي عملي صورت گيرد تا قابليتهاي ايجاد دگرگوني تقويت شود. منابع مختلف مهارت و دانش که به هر دو نوع يادگيري کمک مي کنند، در جدول (2)خلاصه شده اند و تهيه مطالب تشريحي و تطبيقي در همين چارچوب يا چارچوبهاي مشابه، گام مهمي به سوي شناخت عميقتر فرايند يادگيري در خوشه هاي صنعتي خواهد بود. (Bell M, Albu, M., 1999) توجه به اين نکته نيز در پژوهشها اهميت دارد که در گذر زمان اهميت نسبي سازوکارهاي مختلف يادگيري تغيير ميکند.
نتيجه گيري
امروزه دانش و اطلاعات در حال تغيير ماهيت اقتصاد و الگوهاي توسعه اقتصادي محلي هستند. شرکتها نيز در حال تغيير نوع کار و شناسايي متغيرهاي مؤثر بر تصميمات خود هستند. استراتژيهاي توسعه اقتصادي بايد بتوانند با اين تغييرات مطابقت کنند. به علاوه، ما به دنبال درکي بهتر از چگونگي تأثير اطلاعات و دانش روي اقتصاد به طور عام و روي روشهاي موفقيت تئوريهاي اقتصادي به طور خاص هستيم. در نتيجه، تعداد زيادي از تئوريهاي جديد توسعه اقتصادي به وجود آمده اند که ميتوانند در جهت دهي به فعاليتهاي توسعه اقتصادي محلي مفيد واقع شوند. يکي از اين تئوريهاي جديد و درعين حال مهم و همه گير بحث خوشههاي صنعتي است.
در گذشته، تعريف سنتي خوشه ها براساس هزينه و منابع فيزيکي بود، ولي در حال حاضر دانش و اطلاعات عامل مهمي در توليد و يکي از جنبه هاي درک فرايند خوشه هاست. مايکل پورتر معتقد است: «خوشهها حجم وسيعي از مهارت،اطلاعات, روابط و زيرساختها را در يک زمينه خاص ارائه مي کنند.» (Porter, 2000) در واقع، خوشه ها ابزاري مؤثر براي مديريت دانش به شمار ميروند. خوشههاي جغرافيايي متشکل از افراد، شرکتها و نهادها و مکانيزم قدرتمندي براي افزايش و انتقال دانش فردي با سرعت زياد است. وقتي عناصر يک شبکه يادگيري در يک مکان متمرکزند، تسهيم دانش، مهارتها، تخصص و تجربه بسيار آسانتر است.
ابزارهاي مديريت دانش مي توانند براي تعيين و شناسايي داراييهاي محلي که يک خوشه را مي سازند، نيز استفاده شوند. اين ابزارهاي سازماني حتي ميتوانند يک گام جلوتر هم بروند و حتي به ايجاد خوشه نيز کمک کنند. براي ايجاد يک خوشه موفق حتماً به مکانيزم تسهيم اطلاعات نياز داريم. وجود چنين مکانيزمي براي ايجاد مجموعه اي از بنگاههاي اقتصادي و نهادهاي پشتيبان بسيار حياتي و مهم است. اين مجموعه ها اغلب براي خلق يک شبکه انعطاف پذير محلي توليد تلاش مي کنند. (De la Mothe J. and Paquet G., 1998) شبکه ها علاوه بر دانش هسته توليدي و صنعتي، خدمات نوسازي و پشتيباني فني بازاريابي، آموزش و طراحي محصول و ... را نيز برعهده دارند. ايجاد چنين مجموعههاي محلي، نمونه اي از پياده سازي يک استراتژي موفق توسعه اقتصادي بر پايه مديريت دانش است.
بايد توجه داشت مکانيزم ايجاد ارتباطات و تسهيم دانش بخش مهمي از ايجاد سرمايه اجتماعي براي توسعه اقتصادي است. با ايجاد سرمايه اجتماعي، اين فعاليتهاي سازماني به ثبات اقتصادي يک محل خاص خواهد انجاميد. اگر شرکت در ايجاد شبکه اي پويا از ارتباط محلي، مهارتها و دانش ضمني موفق باشد و نهادهاي آموزشي و فراهم کننده اطلاعات در خوشه بخوبي از عهده کار خود که همان خلق دانش و انتشار آن در سطح خوشه است برآيند، شرکت رغبت چنداني به ترک خوشه و فعاليت در خارج از آن نخواهد داشت.
منابع
1 - Bell M, Albu, M. (1999), Knowledge systems and technological dynamism in industrial clusters in developing countries, World Development, Volume 27, Number 17.
2 - De la Mothe J. and Paquet G. (1998) Local and Regional Systems of Innovation, Kluwer Academic Publisher, Norvell , MA, USA.
3 - Howells JRL. (2002), Tacit knowledge, innovation and economic geography, Urban Studies 39 (5-6): 871-884.
4 - Keeble D, Wilkinson F. (1999), Collective learning and knowledge development in the evolution of regional clusters of high technology SMEs in Europe, Regional Studies 33 (4): 295-303.
5 - Lawson C, Lorenz E. (1999), Collective learning, tacit knowledge and regional innovative capacity, Regional Studies 33 (4): 305-317.
6 - Porter, M. (1998), Clusters and the New Economics of Competition, Harvard Business Review, November-December, pp.77-90.
7 - Porter, M. (2000). Clusters and the new economics of competition, Harvard Business Review, New York, v.76, n.6, p.77-90, Nov./Dec.
8 - Romijn, H. (1998), Acquisition of Technological Capabilities in Small firms in Developing Countries, McMillan, Basingstoke.