PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فهرستی از اسامی اصیل ایرانی+ معنا



philosopher
05-05-2011, 05:45 PM
آبان دخت : دخترآبان ، نام زن داريوش سوم
آبتين : نام پدر فريدون پادشاه پيشدادي
آتوسا : قدرت و توانمندي - دختر کورش وزن داريوش اول
آفر : آتش - ماه نهم سال شمسي
آفره دخت : دختر آتش - دختري که در ماه آذر به دنيا آمده است .
آذرنوش‌: شيرين و دل انگيز
آذين : زيور، طاق نصرة‌، تزئين ، آرايش
آراه : نام فرشته موکل روز بيست و يکم ازماه پنجم درآئين زردشت
آرزو : کام ، مراد ، معشوق ، اميد
آرش: درخشان ، آفتاب ، جد بزرگ اشکانيان - پهلوان کمانگير ايراني در لشگرمنوچهر
آرتین: عاقل و زیرک,نام پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
آرتام:والی فریگه در زمان کوروش هخامنشی
آرتمن:نام برادر بزرگ تر خشایار شاه پسر داریوش شاه
آرشام : بسيار قوي - پدر بزرگ داريوش بزرگ هخامنشي
آرمان : آرزو - خواهش - اميد
آرمين : آرام گرفتن - پسر کيقباد پادشاه پيشدادي
آرميتا: آرامش يافته ، کلمه اي زردشتي است
آريا فر: دارنده شکوه آريائي
آريا : آزاده نجيب - يکي از پادشاهان ماد - مهمترين نژاد هند و اروپائي
آريا مهر : دارنده مهر ايران - از سرداران داريوش سوم
آرين : سفيد پوست آريائي
آزاده : دلير و بي باک ، رها
آزرم : شرم ، مهر ، محبت ، عشق
آزرمدخت : يکي از ملکه هاي ساساني
آزيتا : آزاده
آناهيتا : الهه آب
آونگ : شبنم - نام کردي
آهو: شاهد ، معشوق، يکي از همسران فتحعلي شاه قاجار
آيدا : شاد، ماه - نام تذکمنب

اتسز : لاغر و استخواني - از پادشاهان خوارزم
اختر : ستاره ، علم ، درفش
ارد : خير وبرکت ، فرشته نگهبان ثروت - نام چند تن از پادشاهان اشکاني
ارد شير : شير زيبا - اردشير بابکان بنيانگذار سلسله ساسانيان
اردوان : نام پادشاهان معروف اشکاني
ارژن : درختي با چوب بسيار سخت و محکم - نام کردي
ارژنگ : آرايش - کتاب ماني نقاش - ديوي که رستم در هفتخوان اورا کشت
ارسلان : شير، دلير و شجاع - نام پادشاه سلجوقي
ارغوان : نام درختي با گل و شکوفه هاي سرخ رنگ
ارمغان : هديه ، تحقه ، سوغات
ارنواز: نوازش شده اهورا - دختر جمشيد شاه پيشدادي
اروانه : نام گلي کوهي است - نامي کردي
استر : ستاره - بردارزاده مردخاي وزن خشايارشاه
اسفنديار : پاک آفريده شده - پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد
اشکان : منسوب به اشک - بنيانگذار سلطنت پارتها
اشکبوس : پهلوان کوشاني که به کمک افراسياب آمد، اما به دست رستم کشته شد
افسانه : داستان ، سرگذشت ، حکايت گذشتگان
افسون : سحر و جادو ، حيله و تزوير
افشين : با همت .
اميد : انتظار ، آرزو
انوش (‌ آنوشا ) : استوار و جاويد - دخترمهرداد ششم
انوشروان : دارنده لوح جاويدان - لفب خسرو اول پادشاه ساساني
اورنگ : عقل و کياست ، تخت پادشاهي
اوژن : شکست دهنده ، دشمن برانداز
اوستا : نام کتاب آسماني زردشت
اهورا : صاحب ، فرمانرواي دانا
اياز : بزرگ و پاينده - نام غلام ترک سلطان محمود غزنوي
ايران : محل زندگي آريائيها
ايراندخت : دختر ايران
ايرج : ياري دهنده آريائيها - پسرفريدون ، پادشاه و پهلوان ايراني
ايزديار : کشي که خداوند يار اوست

بابک : پدر کوچک ، جد اردشير ، پسر ساسان
باپوک : کولاک ، نامي کردي
باربد : پرده دار ، موسيقي دان و نوازنده دربار خسرو پرويز
بارمان : لايق - نام سردار افراسياب
بامداد : پگاه ، سپيده دم - نام پدر مزدک
بامشاد : کسي که در سحرگاهان شاد است - نوازنده مشهور دربار ساسانيان
بانو : خانم ، ملکه ، لقب آناهيتا الهه نگهبان آب
بختيار : خوشبخت ، خوش اقبال - استاد رودکي در موسيقي
برانوش : مهندس رومي که پل شوشتر را در زمان شاپور ساساني
برديا : پسر کورش و برادر کمبوجيه
برزو : بلند قامت - پسر سهراب و نوه رستم دستان
برزويه : طبيب مشهور انوشيروان و مترجم کليله ودمنه از هندي به پهلوي
برزين : بلند و تنومند - ازپهلوانان ايران - نام پسر گرشاسب
برمک : از وزيران ساساني - نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
بزرگمهر : خورشيد بزرگ - نام وزير دانشمند انوشروان ساساني
بنفشه : گلي رنگارنگ و زينتي با عمر نسبتا طولاني
بوژان : رشد کرده - نامي کردي
بويان : خوشبو - مامي کردي
بهار : شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسي
بهارک : بهار کوچولو
بهاره : بهاري
بهتاش : خوب ومانند
بهداد : نيک آفريده شده
بهرام : پيروز ، ايزد پيروزي درآئين زردشت ، لقب برخي از پادشاهان ساساني
بهديس : خوش رنگ ، خوشگل
بهرخ : زيبا چهره ، قشنگ
بهرنگ : خوش رنگ
بهروز : خوشبخت ، نيکبخت
بهزاد : نيک نژاد - مينياتوريست مشهور صفويان - نام اسب سياوش
بهشاد : خوشحال وشاد
بهمن : نيک انديش - برف انبوه که از کوه فرو ريزد - جانشين اسفنديار
بهناز : خوش ناز‌، باناز ، طناز
بهنام : نيک نام
بهنود : سلامت ، عافيت
بهنوش : کسي که نيک مينوشد
بيتا : بي همتا ، بي مانند
بيژن : ترانه خوان ، جنگجو - پسر گيو و دلداده منيژه

پارسا : پاکدامن ، زاهد
پاکان : پاکها - نامي کردي
پاکتن : نيکو چهر پاکيزه تن
پاکدخت : دختر پاک
پانته آ : همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هديه کردند امانپذيرفت
پدرام : آراسته ، نيکو ، شاد
پرتو : روشن ، تابش
پرشنگ : تابش ، آتشپاره
پرتو : روشن ، تابش ، فروغ
پرستو : پرنده مهاجر
پرويز : پيروز - لقب خسرو دوم ، پادشاه ساساني
پرديس : بهشت ، باغ و بستان
پرهام : ازاشخاص بسيار ثروتمند در زمان بهرام گور
پژمان : افسرده ، غمگين
پژوا : بيم و هراس
پرنيا : پارچه حرير
پشنگ : ميله آهني - نام پدرافراسياب
پروانه : حشره اي زيبا که خود را به شعله مي زند
پروين : ثريا ، ستارگان کوچک نزديک به هم
پري : فرشته ، جن ، همزاد
پريچهر : زيبا روي - نام زن جمشيد شاه
پريدخت : دختر پري ، همسر سام نريمان و مادر زال
پريسا : همچون پري
پرناز: پري ناز دار
پريوش : پري روي ، فرشته روي
پريا : کبوتر بال شکسته اي که به دنبال آشيانه مي گردد.
پوپک : هدهد
پوران : جانشين ، يادگار
پوراندخت : نام دختر خسروپرويز
پوريا : پهلوان محمد خوارزمي ملقب به پورياي ولي
پولاد : آهن سخت و کوبيده ، نام پهلوان ايراني زمان کيقباد
پويا : رونده و دونده - نامي کردي
پونه : گياهي خوش عطر و بو که در کنار جويها مي رويد.
پيام : الهام ، وحي ، پيغام
پيروز: کامياب ، فاتح ، نام چند نفر از پادشاهان ساساني
پيمان : عهد ، قول وقرار - عنوان اسامي مردان در فارسي دري

تابان : تابنده ، منور
تاباندخت : دختر تابناک
تاجي : تاجدار ، نام و عنواني در فارسي دري
تارا : ستاره
تاويار : آتشبان - نامي کردي
ترانه : زيبا و صاحب جمال ، سرود ، نغمه
تناز : نازنين ، با ناز و کرشمه - نامي کردي
توران : نام دختر خسروپرويز - سرزمين تور
توراندخت : دختري از توران
تورج : دلاور ، يکي از سه پسر فريدون شاه
تورتک : خروس صحرايي ، قرقاول
توفان : باد سخت
توژال : برف اندک - نامي کردي
تير داد : داده تير ، اشک دوم پادشاه اشکاني
تينا : گل ، نامي کردي
تينو : تشنه ، نامي کردي

جابان : سردار ايراني يزدگرد
جامين : اسم يکي از قهرمانان ايران زمين ، نامي کردي
جاويد : پايدار ، هميشگي
جريره :‌ نام دختر پيران ويسه که همسر سياوش شد.
جمشيد : پسر طهمورث چهارمين پادشاه پيشدادي
جوان : برنا ، دلير ، شاداب
جويا : جوينده - پهلوان مازندراني بود که بدست رستم کشته شد.
جهان : دنيا ، عالم ، گيتي ، کيهان
جهانبخت : شانس و اقبال جهان
جهانبخش : بخشنده جهان
جهاندار : نگهبان جهان
جهانگير : فاتح جهان - نام پسر رستم
جهان بانو : بانوي جهان ، ملکه جهان
جهاندخت : دختر گيتي
جهان ناز : مايه فخر عالم
جيران : آهو ، نامي ترکي

چابک : زرنگ ، چالاک
چالاک : سريع و زبردست
چاوش : پيشرو و پيش قراول کاروان
چترا : دوازدهمين پادشاه سلسله ماد
چوبين : کنيه و لقب بهرام چوبين سردار انوشيروان
چهرزاد : نام دختر بهمن است که سي سال پادشاهي کرد

خاوردخت : دختر مشرق زمين
خداداد : خدا داده
خدايار : دوست خدا - فرمانرواي بخارا بوده است
خرم : شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است
خرمدخت : دختر شاد و خندان
خسرو : مشهور ، نيک نام - لقب چند تن از پادشاهان ساساني
خشايار : قهرمان ، نيرومند - نام پسر داريوش کبير هخامنشي
خورشيد : درخشنده آفتاب - معشوقه جمشيد درداستان جمشيد و خورشيد

دادمهر : زاده آتش ، نام استاندار پارسي طبرستان
دارا : مالدار، ثروتمند ، از نامهاي خداوند
داراب : نام پسر بهمن پادشاه کياني
داريا : دارنده ، ازنامهايي که در اوستا آمده است
داريوش : نگهبان نيکي - فرزند ويشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشي
دانوش : از اسمهائي که در کتاب وامق و عذرا آمده است
داور‌:‌ حاکم عادل ، قاضي
دايان : ماما ، نامي کردي
دريا : بحر ، نام فرزند علاالدين عماد شاه
دل آرا : محبوب و معشوق
دل آويز : دلچسب ، دلکش ، آويزه دل
دلارام : مايه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
دل انگيز : گوارا ، مطلوب
دلبر : برنده دل ، يار و معشوق
دلبند : عزيز و گرامي
دلربا : رباينده دل ، محبوب
دلشاد : شادمان و خوشحال
دلکش : جذب کننده دل ، دلربا ، دلپذير
دلناز : آنکه قلب و دلش ناز است
دلنواز : مهربان ، مشفق
دورشاسب : نام جد پنجم گرشاسب ، دور از اسب پادشاه
دنيا : عالم و گيتي
ديااکو: اولين پادشاه مادها در قرن هفتم پيش از ميلاد
ديانوش : دزد دريائي در داستان وامق و عذرا
ديبا : پارجه ابريشمي رنگي ، روي زيبا
ديبا دخت : دختر زيبا ، دختري همچون پرنيان

رابو : نام گلي بهاري - نامي کردي است
رابين : مشاور ، متعمد - نامي کردي است
رادبانو : بانوي بخشنده و جوانمرد
رادمان ( رادمن ) : نام سپهسالار خسرو پرويز ساساني
رازبان : راز دار - عنوان مردان بزرگ در پارسي دري
راژانه : رازيانه - نامي کردي براي دختران
راسا : هموارو صاف - نامي کردي
رامتين : آرامش تن - موسيقي دان عهد ساسانيان
رامش : فراغت ، آسودگي ، راحتي ، نام هيربد زردشتي
رامشگر : خواننده و نوازنده ، خنياگر
رامونا : نگهبان عاقل
راميار : چوپان و گوسفند چران
راميلا : خداي بزرگ ، نامي آشوري است
رامين : معشوقه ويس ، نام يکي از سرداران ايران
راويار : شکارچي - نامي کردي
رژينا : مانند روز - نامي کردي
رخپاک : داراي چهره پاک
رخسار : چهره ، سيما
رخشانه : منسوب به رخش
رخشنده : تابان ، کنايه از خورشيد است
رزميار : رزمنده ، مبارز
رستم : تنومند و قوي اندام ، جهان پهلوان ايراني و قهرمان بزرگ شاهنامه
رکسانا : نوراني ، روشن
روبينا : ياقوت سرخ
رودابه : فرزند تابان ، زن پسرزا ، نام قلعه اي در غرب ايران
روزبه : خوشبخت : بهروز، از موبدان بهرام گور ساساني
روشنک : مشعل دار ، همچنين نام دارويي گياهي است
روناک : روشن
رهام : نام پسر گودرز
رهي : راهي شده ، روان ، مسافر
ريبار : رهگذر ، نامي کردي
راسپينا : پائيز ، لغت زند و پازند

زادبخت : خوشبخت ، خوش اقبال
زاد به : بهزاد ، نيک زاده شده
زاد چهر : داراي نژاد پاک و اصيل
زاد فر : زاده روشني
زال : فرزند سپيد موي سام نريمان و پدر رستم قهرمان ملي ايرانيان
زادماسب : برادر شاپور ساساني ، نام يکي از قضات ساساني
زاوا : داماد ، نامي کردي
زردشت : صاحب شتر زرد و زرين ، پيامبر ايران باستان
زرنگار : طلا کوب ، زرين
زري : طلائي ، زربفت
زرين : طلائي رنگ ، منصوب به زر
زرينه : آنچه منسوب به زر است
زمانه : روزگار ، دهر
زونا : گياهي با گل کبود رنگ ، نامي کردي
زيبا : خوشگل ، قشنگ ، خوب ونيکو
زيبار : قبيله اي از کردها ، نامي کردي
زيما : زمين ، لغت اوستائي
زينو : زنده ، پابرجا - نامي کردي

ژاله : شبنم ، قطره
ژالان : گلهاي داراي قطره و شبنم - نامي کردي
ژيار : زندگي ، زندگي شهري - نامي کردي
ژينا : زندگي و حيات - نامي کردي
ژيوار : زندگي

سارا : صحرا ، کوه و دشت - نامي کردي
سارک : سار کوچک ، پرنده اي سياه رنگ وبزرگتر از گنجشک
سارنگ : نام سازي شبيه به کمانچه
ساره : بامداد ، فردا - نامي کردي
ساسان : سوال کننده ، رئيس معبد آناهيد استخر که خاندان ساسانيان به او منسوبند
ساغر : پياله شرابخوري ، جام
سام : سيه چرده - جهان پهلوان ايراني وجد رستم
سامان : ترتيب ، نظام ، زندگي
سانا : سهل و آسان
ساناز : کمياب ، نادر، نام گلي است
سانيار : حامي و يار و پشتيبان - نامي کردي
ساويز : خوش اخلاق ، مهربان - نامي کردي
ساهي : آسمان صاف - نامي کردي
ساينا : خانداني از موبدان زردشتي ، سيمرغ
سايه : منطقه تاريک پشت هر جسم ، حمايت
سپنتا : مقدس ، محترپ
سپند : اسفند
سپهر : آسمان ، نام فرزند کيخسرو
سپهرداد : بخشيده اسمان - داماد داريوش هخامنشي
سپيدار : درخت سفيد
سپيد بانو : بانوي سفيد و درخشان
سپيده : سحرگاه ، سپيدي چشم
ستاره : کرات آسماني که در شب مي درخشند
ستي : دختر ، سيتا
سرافراز : سربلند ، متکبر
سرور : رئيس ، پيشوا
سروش : شنيدن و فرمانبرداري - فرشته مظهر اطاعت
سرور : شادماني ، خوشحالي
سوبا : شناگر ، فردا
سوبار : اسب سوار - لغت زند و پازند
سنبله : يک خوشه گندم
سودابه : دختر زا - سود ده
سوري : سرخ رو ، نام دختر اردوان پنجم
سورن : خانواده اي در دوره اشکانيان که قدرتمند بودند
سورنا : سردار دلير و خردمند پارتي
سوزان : سوزنده ، ملتهب
سوزه : سبزه ، نامي کردي
سوسن : گلي به رنگهاي سفيد، کبود ، زرد و حنايي
سومار : نام قبيله اي از کردها
سولان : نام گلي است ، نامي کردي
سولماز : زني که پيرو پژمرده نمي شود
سوگند : شاهد گرفتن خدا يا بزرگي را گويند
سهراب : سرخ روي ، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانيان بود
سهره : پرنده اي خوش آواز، با پرهاي سبز و زرد
سهند : کوه آتشفشان قديمي در آذربايجان
سيامک : مجرد - نام پسر کيومرث
سياوش : دارنده اسب سياه ، فرزند کيکاووس که ناجوانمردانه و بي گناه به قتل رسيد
سيبوبه ‌: مانند سيب ، دانشمند شهير ايراني ، منصف الکتاب
سيما : چهره ، رخ
سيمدخت : دختر نقره اي و سفيد
سينا : مرد دانشمند ، نام پدر شيخ ابوعلي سينا
سيمين : نقره اي ، سفيد ، روشن
سيمين دخت : دختر نقره اي و سفيد

شاپرک : پروانه
شادي : شادماني ، خوشحالي ، شور شادان : شادمان
شادمهر : مهربان ، با محبت
شاران : گردنبند درست شده از بادام - نامي کردي
شاهپور : پسر شاه ، شاهزاده - نام چند تن از شاهان ساساني
شاهدخت : دختر شاه ، شاهزاده خانم
شاهرخ : شاه منظر ، کسي که رخساري همچون شاه دارد
شاهين : پرنده اي شکاري
شاهيندخت : دخت شاهين
شايسته : سزاوار ، لايق
شباهنگ : بلبل ، ستاره کاروان کش
شب بو : نام گلي است که شب هنگام باز مي شود
شبديز: سيه فام ، سيه چرده ، نام اسب خسروپرويز
شبنم : رطوبتي که شب هنگام روي گلها مي نشيند
شراره : گرماي سوزان ، عشق فراوان ، نامي کردي
شرمين : شرمسار ، خجل
شروين : يکي از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساساني
شکوفه : گل درختان ميوه دار ، شکفته
شکفته : خندان ، بشاش
شمشاد : درختي زينتي و تقريبا هميشه سبزکه دستمايه بسياري از شاعران است
شمين : خوشبو، خوش عطر
شوان : شبان ، چوپان - نامي کردي
شميلا : از نامهاي ارمني ايراني به معني بانوي بزرگوار
شورانگيز : فتنه انگيز ،‌ ايجاد کننده شور و شوق
شوري : خوش قيافه ، قد بلند- نامي کردي
شهاب : شعله آتش ، سنگ آسماني ، ستاره دنباله دار
شهبار : درخورشاه ، لايق شاه
شهباز : باز سفيد رنگ ، شاه باز
شهبال : پر بزرگ پرندگان
شهپر: پرشاهانه
شهداد : داده و بخشيده شاه
شهرآرا: آنکه به زيبايي مايه آرايش شهراست ، آرايش دهنده شهر
شهرام : رام و مطيع شاه
شهربانو : بانوي شهر ، ملکه
شهرزاد : شهرزاده ، بومي - نقال قصه هاي هزار و يک شب
شهرناز : خواهر جمشيد و همسر ضحاک ماردوش
شهرنوش : شيريني شهر
شهره : مشهور و نامي
شهريار : پادشاه ، يارشهر ، نام پسر برزوپسر سهراب
شهرزاد : شاهزاده ، فرزند شاه
شهلا : زن سيه چشم
شهنواز : نوازش شده شاه
شهين : منسوب به شاه
شيبا : نسيم شبانه - نامي کردي
شيدا : آشفته و عاشق
شيده : ‌خورشيد ، درخشان
شيردل : پهلوان و دلاور
شيرزاد : شير بچه ، همچون شير
شيرنگ : به رنگ شير ، مانند شير
شيرو : پهلوان معاصر با گشتاسب ، نام سردار فريدون
شيرين دخت : دختر شيرين
شيما : دخترانه ، نامي کردي
شينا : قدرتمند ، توانا - نامي کردي
شيرين : مطبوع و گوارا ، معشوقه خسرو پرويز
شيوا : شيرين بيان ، خوش زبان ، ايزد بزرگ هنديان باستان

طوس : فرزند نوذر پهلوان ايراني شاهنامه
طوطي : پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخي زنان در فارسي دري است .
طهماسب : داراي اسب قوي - نام پسر منوچهر
طهمورث : روباه تيزرو و قوي ، پادشاه پيشداديان و پدر جمشيد

غوغا : آشوب ، هياهو
غنچه : گل نشکفته ، کنايه از دهان معشوق

فتانه : از نامهاي کردي براي دختران
فدا : قرباني ، نامي کردي
فراز : بلندي و شکوه
فرامرز : شکوه مرزداري - نام پسر رستم دستان
فرانک : سياه گوش ، نام مادر فريدون ، نام همسر بهرام گور ساساني
فراهان : محل شکوه و جلال
فربد : مناعت ، بزرگي
فربغ : شکوه خداوند
فرجاد : دانشمند و فاضل
فرخ : تابان و زيبا - نام يکي از اميران سيستان در عهد سلجوقيان
فرخ پي : نيک پي و نيک قدم
فرخ داد : مبارک آفريده شده
فرخ رو : داراي صورت زيبا
فرخ زاد : مبارک زاد ، خجسته زاد ، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانيان است
فرخ لقا : دراي چهره زيبا ، خوشگل
فرخ مهر : زيبا چون خورشيد
فرداد : داده شکوه وزيبائي
فرديس : بهشت ، بوستان
فرين : يگانه ، شکوه دين ، مخفف فروردين ماه اول بهار
فرزاد : زاده فرو شکوه
فرزام : شايسته و لايق - نامي کردي
فرزان : عاقل ، حکيم ، دانشمند
فرزانه : دانشمند ، عاقل و عالم
فرزين : عالم ، وزير دربار
فرشاد : شا دمان ، مسرور ، خوشحال
فرشته : فرستاده الهي و آسماني
فرشيد : درخشانتر ، نام برادر پيران ويسه
فرمان : دستور ، حکم
فرناز : داري ناز فراوان
فرنگيس ( فري گيس ) : نام دختر افراسياب و همسر دوم سياوش
فرنود : دليل و برهان
فرنوش : شکوه ، نام پادشاه باستاني ماد
فرنيا : نامي براي پسران
فروتن : افتاده حال ، متواضع
فرود : پائين - نام پسر سياوش ، نام پسر کيخسرو نام پسر خسرو پرويزو شيرين
فروز : روشنائي ، روشني
فروزان : تابان ، درخشان
فروزش : روشني ، تابناک
فروزنده : درخشان ، درخشنده
فروغ : روشنائي ، تابش
فرهاد : عاشق افسانه اي شيرين
فرهنگ : شکوه ، ادب ، تربيت
فرهود : صداقت و راستي در دين
فربار : همراه خوب و شايسته
فريبا : زيبا و فريبنده
فريد : بي همتا، نامي کردي
فريدخت : دختر بي همت
فريدون : داراي شکوهي اينچنين ، پادشاه پيشداري که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد
فريمان : فر و شکوه ايمان
فريناز : عشوه گر ، پريناز
فرينوش : شکوه شيرين
فريوش : زنگ ، همان پريوش هم هست
فيروز : پيروز و مظفر
فيروزه : سنگي گرانبها با رنگ فيروزه اي

قابوس : معرب کاووس است
قباد : سرور گرامي ، شاه محبوب ، پدر کيکاوس از پادشاهان کياني
قدسي : بهشتي ، روحاني

کابان : کدبانو ، نامي کردي براي دختران
کابوک : کبوتر ، نامي کردي براي دختران
کارا : فعال و کوشا
کارو : از نامهاي ارمني ايراني به معني نويد دهنده
کاراکو : نام يکي از سرداران ماد
کامبخت : کسي که بخت به کام اوست
کامبخش : آرزو دهنده ، مراد بخش
کامبيز : صورت فرانسوي (( کمبوجيه )) پسر کورش است
کامجو : کامجوينده
کامدين : يکي از دانايان دين زردشت
کامران : سعادتمند و خوشبخت
کامراوا : به مقصود و مراد رسيدن
کامک : آرزو و خواهش کوچک
کامنوش : کامروا ، خوشبخت
کاميار : کامروا و پيروز
کانيار : معدن شانس ، نامي کردي
کاووس : پادشاه توانا - از پادشاهان کياني و پسر کيقباد
کاوه : آهنگر معروف ايران باستان که عليه ضحاک قيام کرد
کتايون : جهان بانو ، دختر قيصر روم و مادر اسفنديار
کرشمه : ناز و غمزه
کسري : معرب خسرو است
کلاله : موي پيچيده ، دختري با موهاي مجعد
کمبوجيه : نام پسر کورش کمبوجيه است
کوشا : کوشنده ، ساعي
کهبد : خداوند کوه ، عابد
کهرام : رام شده کوه نام برادر و سردار افراسياب
کهزاد : زاده کوه ، کسي که در کوه زائيده شده است
کيارش : شهريار بزرگ
کيان : پادشاه ، اميران
کيانا : فرستاده ، نامي کردي
کيانچهر : داراي چهره پادشاهان
کياندخت : شاهدخت ، دختر شاه
کيانوش : بسيار شيرين ، نام يکي از دو برادر فريدون در شاهنامه
کياوش : بزرگوار - نام پدر کيقباد
کيخسرو : پادشاه نيکنام ، نام پسر سياوش و سومين پادشاه کيانيان
کيقباد : پادشاه محبوب - پدر کيکاوس و سر سلسله کيانيان
کيکاووس : سياه چرده ، سبزه ، نام پسر کيقباد و پدر کياوش
کيوان : سياره زحل و دومين سياره منظومه شمسي پس از مشتري است .
کيوان دخت : دختر سياره کيوان
کيومرث : نخستين انسان ، و به گفته شاهنامه نخستين پادشاه
کيهان : جهان و گيتي
کياندخت : دختر گيتي
کيهانه : جهان کوچک

گرد آفريد : پهلوان زاده شده
گردان : پهلوانان ، يلان
گرشا : به ر وايت شاهنامه همان کيومرث اولين پادشاه است
گرشاسب : صاحب اسب لاغر ، پهلوان ايراني و جد رستم
گرشين : شعله آبي ، نامي کردي براي دختران
گرگين : منسوب به گرگ ، پسر ميلاد از پهلوانان زمان کيخسرو
گزل : زيبا ، نامي ترکمني است
گشتاسب : صاحب اسب رمنده ، پدر داريوش هخامنشي
گشسب : دارنده اسب نر
گشسب بانو : دختر رستم و زن گيو
گل : گياهان رنگي کوچک که دستمايه شاعرانند
گل آذين : حالت قرار گرفتن گلها روي شاخه ها
گل آرا‌ :‌ آراينده گل
گلاره : تخم چشم ، نامي کردي
گل افروز : فروزنده گل
گلاله : دسته گل
گل اندام : آنکه اندامش مانند گل است
گلاويز : گياهي براي زينت گل
گلباد : داري بوي گل
گلبار : پرگل ، گل افشان
گلبام : گلبانگ
گلبان : نگهدارنده گل
گلبانو : بانوي چون گل
گلبرگ : هر يک از برگهاي يک گل ، مثل برگ گل
گلبو : معطر ، خوشبو
گلبهار : مثل گل بهاري
گلبيز : گل افشان
گلپاره : تکه گل ، پاره اي از گل
گلپر : برگ گل ، پر گل
گلپري : پري همچون گل
گلپوش : پرازگل ، پوشيده از گل
گل پونه : کسي که چهره اش به لطافت گل است
گلچين : باغبان ، عاشق گل ، کسي که گل مي چيند .
گلدخت : دختر گل
گلديس : به رنگ گل ، مانند گل
گلربا : رباينده گل
گلرخ : بسيار زيبا همچون گل
گلرنگ : به رنگ گل ، شرابي رنگ
گلرو : زيبا و سرخ رو
گلشن : گلزار و گلستان
گلريز : ريزنده گل
گلزاد : زائيده گل
گلزار : گلستان ، جاي پرگل
گلسا : مثل گل
گلشيد : درخشان چون گل
گلنار : گل انار ، شکوفه انار
گلناز : کسي که ناز و غمزه اش مثل گل است
گلنسا : گل بانو ، خانم گل
گلنواز : نوازش شده گل
گلنوش : شيرين مثل گل
گلي : مانند گل ، قرمز رنگ
گودرز : از پهلوانان عهد کاوس وکيخسرو و يکي از پادشاهان معروف اشکاني
گوماتو : انقلابي زمان مادها که براي براندازي مادها و هخامنشيان قيام کرد
گهر چهر : آنکه چهره اش همچون گوهر است
گوهر ناز : کسي که همچون گوهر نازش گرانبهاست
گيتي : دنيا ، جهان ، عالم
گيسو : موي بلند زنان
گيلدا : طلا
گيو : پهلوان نامي شاهنامه و پدر بيژن

لادن : گلي به رنگهاي زرد و نارنجي
لاله : گلي که رنگهاي گوناگون دارد و معروفترين آن لاله سرخ و صحرائي است
لاله رخ : کسي که روي همچون لاله دارد
لاله دخت : دختر لاله
لبخند : تبسم
لقاء : چهره ، سيما
لومانا : نام محلي در کردستان ، نامي کردي براي دختران
لهراسب : داراي اسب تندرو ، از پادشاهاي کياني و پدر گشتاسب

مارال : آهو ، نامي ترکي
ماري : کبک ماده ، نامي کردي
مازيار : اورا مزدايار - پسر قارون فرمانرواي طبرستان
ماکان : نام پسر يکي از سران ديالمه
مامک : مادر کوچک و مهربان
مانا : نام خداوند بزرگ و نام يکي از دولتهاي ماد ، نامي کردي
ماندانا : دختر آژدهاک و مادر کورش هخامنشي
مانوش : کوهي که منوچهردربالاي آن متولد شده است
ماني : پيامبر ايراني در زمان شاپور ساساني
مانيا : خسته شده ، نامي کردي
ماهان : منسوب به ماه
ماهاندخت : دختر ماهان
ماه برزين : يکي از بزرگان دولت ساسانيان
ماه جهان : زيباي جهان
ماهچهر : زيبا رو ، قشنگ
ماهدخت : دختر ماه
ماهور : تابناک - نامي کردي
ماهرخ : آنکه صورتي چون ماه زيبا دارد
ماهزاد : زاده ماه
مردآويز: جنگنده و دلاور
مرداس : مرد آسماني - نام پدر ضحاک که مرد نيکي بود و بدست پسرش کشته شد
مرزبان : مرزدار - مرزبان بن رستم نويسنده کتاب مرزبان نامه
مرمر : ازسنگهاي آهکي که صيقلي و جلا پذير است ، سنگ مرمر
مزدک : خردمند کوچک - مردي که در زمان ساسانيان ادعاي پيغمبري کرد اما کشته شد
مژده : نويد ، بشارت
مژگان : مژه ها
مستان : شادان ، شادمان
مستانه : خوشحال ، مانند مست
مشکاندخت : دختر خوشبو
مشکناز : مشک ناز دار
مشکين دخت : دختر مشک آلود و معطر
منيژه : پاک و سفيد روي - نام دختر افراسياب
منوچهر : کسي که چهره بهشتي دارد - از پادشاهان پيشدادي
مهبانو : بانوي بزرگ ، بانوي همچون ماه
مهبد : يکي از وزيران انوشيروان ساساني
مه داد : از فرماندهان نظامي پارسيان ويکي از نامهاي دوران هخامنشي
مهتاب : ماه تابان ، ماه تابناک
مهديس : ماهرو ، زيبا ، خوشگل
مه جبين : انکه پيشانيش مانند ماه درخشان است
مه دخت : ماه دخت ، دختر ماه
مهر آذر : يکي از موبدان پارس در زمان انوشيروان - خورشيد آذر
مهر آرا : آرايش دهنده مهر
مهر آسا : همچون خورشيد زيبا روي
مهر آفاق : خورشيد افقها
مهر افرين : عشق آفرين ، آفريننده عشق
مهرآب : کسي که فروغ خورشيد دارد - نام جد مادري رستم
مهرداد : بخشنده ماه
مهر افزون : بالا برنده عشق و محبت
مهرام : رام شده ماه
مهران : منسوب به مهر است و يکي از خاندانهاي عصر ساساني
مهراندخت : دختر مهر و محبت
مهرانديش : داراي انديشه با مهر و محبت
مهرانفر : شکوه
مهرانگيز : ايجاد کننده مهر و محبت و عشق مهرپويا : پوينده مهر
مهرداد : داده خورشيد- خورشید عدالت - نام چند تن از پادشاهان اشکاني - خزانه دار بزرگ کوروش بزرگ
مهر دخت : دختر آفتاب
مهرزاده ‌: زاده خورشيد ، زيبا روي
مهرناز : ناز خورشيد
مهرنوش : خورشيد جاويدان - يکي از پسران اسفنديار که بدست فرامرز کشته شد
مهرنکار : آرايش دهنده خورشيد ، مهر آرا- نام يزدگرد
مهرنيا : ازنژاد مهر
مهروز : آنکه روزي چون خورشيد دارد
مهري : منسوب به مهر ، منسوب به خورشيد
مهريار : دوست خورشيد
مهسا : مانند ماه زيبا روي
مهستي : ماه هستي ، ماه روزگار ، گرانبهاترين
مه سيما: آنکه صورتي چون ماه دارد
مهشاد : ماه شادمان
مهشيد : پرتوماه
مهنام : آنکه نامش چون ماه است
مهناز : نازماه
مهنوش : ماه هميشگي
مهوش :‌ مانند ماه
مهيار : يار ماه ، نام پسر داريوش سوم هخامنشي
مهين : ماه زيبا رو
مهين دخت : دختر بزرگ
ميترا : دوستي و محبت و مهر
ميخک : گلي زيبا به رنگهاي قرمز، سفيد ، صورتي وزرد
مينا : گلي کوچک و زينتي ، گردنبند
مينا دخت : دختر مينا
مينو : بهشت ، جنت
مينودخت : دختر بهشت ، دختر پاک
مينو فر : داراي شکوه بهشتي

نادر : کمياب ، بي همتا - نادر شاه افشار سر سلسله افشاريه درايران
ناز آفرين : معشوقي که ناز فراوان مي کند
نازبانو : بانوي ناز دار
نازپرور : پرورش يافته در ناز
نازچهر : کشي که چهره ناز دارد
نازفر : داراي شکوه
نازلي : پرناز و غمزه - نامي ترکي براي دختران
نازي : با ناز ، اهل ناز
نازيدخت : دختر ناز
نامور : مشهور ، ارزنده
ناهيد : پاک و بي آلايش - نام مادر اسفنديار
ندا : آواز ، بانگ ، فرياد
نرسي : فرشته وحي در اوستا - نام پسر شاپور نوه اردشير بابکان
نرگس : گلي خوشبو و زيبا
نرمک : زيبا و لطيف - نامي کردي براي دختران
نرمين : لطيف و ملايم
نريمان : پهلوان ، دلير - نام پدر سام
نسترن : گلي سفيد و زيبا از گونه هاي نرگس
نسرين : گلي سفيد و پر برگ
نسرين دخت : دختر نسرين
نسرين نوش : نام همسر بهرام گور
نکيسا : نوازنده و خواننده دربار خسرو پرويز ساساني
نگار: نقش ، بت ، صنم
نگاره : شکل داراي نقش و نگار
نگارين : نقاشي شده
نگين : گوهر قيمتي
نوا : ناله ، آواز
نوش ( انوش ) : زندگي جاويد
نوش آذر : آتش جاويدان - از آتشکده هاي عصر ساساني
نوش آور : چيزي که زندگي و حيات مي آورد
نوشا : نوشنده ، آشامنده
نوش آفرين : افريننده شادي و شيريني
نوشدخت : دختر شاد
نوشروان ( انوشيروان ) : جاويدان ،‌ اولين خسرو ساساني
نوشفر : شکوه جاويد
نوشناز : داراي ناز و اداي شيرين
نوشين : گوارا و شيرين
نويد : مژده و بشارت
نوين : تازه ، جديد
نوين دخت : دختر تازه به دنيا آمده
نيش ا : خال و نشانه - نامي کردي براي دختران
نيک بين : خوش بين
نيک پي : پاک نژاد
نيک چهر : خوشگل و زيبا
نيک خواه : شخص خير خواه و خيرانديش
نيکداد : بخشنده نيکي
نيکدخت : دختر پاک و نيکو
نيکدل : دل پاک
نيکزاد : زاده نيکي و پاکي
نيلوفر : گل پيچک و زينتي به رنگهاي سفيد و سرخ وآبي
نيما : لقب علي اسفندياري پدرشعر نو درايران ، نيما يوشيج

وامق : دوست دارنده ، عاشق - عاشق عذرا
ورجاوند : ارجمند - به اعتقاد زردشتيان کسي که درآخر زمان ايران را آباد مي کند
وريا : پيدار، آگاه - نامي کردي براي پسران
وشمگير : شکارچي بلدرچين - نام نام پسر وردانشاه از مولوک ديالمه
وهرز : نام مرزبان کشور يمن درعهد انوشيروان
وهسودان : نيک آسوده و آرام - عنوان يکي از سلاطين آذربايجان
ويدا : آموزنده و تعليم دهنده
ويس : نام معشوق رامين در داستان ويس و رامين
ويشتاسب : صاحب اسبان فراوان
ويگن : از اسمهاي ارمني ايراني به معني جهش و پرش

هژير : خوب چهره ، نام يکي از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
هخامنش : دوستار انديشه - نام جد کورش کبير
هربد( هيربد ) : حاکم آتشکده ، موبد موبدان
هرمز : اهورمزدا ، خداي بزرگ ايرانيان - نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان
همايون : مبارک ، خجسته - نام تني چند از پادشاهان هندوستان
هما : فرخنده ، مبارک ، مرغ سعادت - نام دختر گشتاسب و خواهر اسفنديار
همادخت : دختر مبارک و فرخنده بخت
همدم : رفيق و مونس و همزبان
همراز : محرم اسرار
همراه : دوست و يار موافق
هنگامه : غوغا ، شلوغي ، دادوفرياد
هوتن : خوش اندام ، نام يکي از متحدان داريوش درحمله به مغان
هور : خورشيد ، آفتاب
هورتاش : همچون خورشيد
هورچهر : تابان روي ، زيبا
هورداد : فرستاده و داده خورشيد
هوردخت : دختر خورشيد
هورزاد : زاده خورشيد
هورمند : شبيه خورشيد
هوروش : خورشيد مانند ، مثل خورشيد
هوشنگ : هوش و درايت - نام يکي از سلاطين پيشدادي و فرزند سيامک
هوشيار : با هوش و آگاه
هومان : نيک انديش ، نام يکي از سرداران افراسياب و نيز نام برادر پيران ويسه
هومن : نيک منش
هونام : خوشنام ، نيکنام
هويدا : آشکار و نمايان
هيتاسب : صاحب اسب بسته شده
هيرمند : يکي از القاب گستاسب ، آتش پرست
هيما : اشاره ، نامي کردي براي دختران
هيوا : اميد وآرزو - نامي کردي براي دختران و پسران

يادگار : آنچه از انسان بجاي ماند - پسر پادشاه گرجستان
ياسمن ( ياسمين ) : گل زيبائي به رنگ سفيد و زرد و کبود
ياشار : عمر کننده ، نامي ترکي براي پسران
ياور : کمک و همدست و يار
يزدان : خداوند ، آفريدگار هستي
يگانه : بي نظير ، بي مانند
يوشيتا : پهلواني از خاندان (( فريان )) نامي اوستائي

منبع: پارسینه

amir26arak
05-05-2011, 07:09 PM
* آبتین
* آتش
* آترین
* آتورپات
* آذرخش
* آذرمه
* آذین
* آرتین
* آرام
* آراز (معنی:زلال و پاک) (رود ارس)
* آراد
* آرتا
* آرتان
* آرش
* آرشام
* آرمان
* آرمین
* آروین (دهخدا:تجربه, آزمايش, امتحان, آزمون )
* آریا
* آریابان



* آریانا
* آریشتا[نیازمند منبع]
* آرین
* آریوبرزن
* آزاد
* آزرمگان
* آساد
* آستیاژ
* آستیاگ
* آلان بلند, با حرمت, سخن دلنشین (نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
* آوه
* آویژه
* آیین‌گشسب
* آریو
* آریافر
* آریامن
* آریامنش
* آریامهر
* آریان

[ویرایش] ا

* اخگر
* ارخشا (معنی:درخشان,تیر سریع)
* اُرُد
* اردشیر
* اردلان
* اردوان
* ارژنگ
* ارس
* ارشا
* ارشام
* اَرَشک
* ارشیا (دهخدا:بلغت , زندو پازند تخت و اورنگ شاهان را گويند)
* ارمایل
* اروند
* اژدر
* اسفندیار
* اشک
* اشکان



* اشکبوس
* افراسیاب
* افشار شريك، رفيق ،نام يكي ازسلسه پادشاهي ايران
* افشین
* البرز
* الوند
* امید
* اندمان
* الناز
* انوش
* انوشیروان
* اورمزد
* اورند
* اورنگ
* ایرج
* ایرمان
* ایشتوویگو

[ویرایش] ب

* بابک
* باربد
* بامداد
* بامین
* بامشاد
* بردیا
* بزرگمهر
* بکتاش (معنی:بزرگ طایفه و قبیله) (منشا:آناتولی)
* بمانی
* به‌آیین
* بهبد
* بهرام
* بهمن
* بهمنش
* بیژن
* بهروز
* بهراد
* بهرنگ
* بهزاد
* بهداد
* بهشاد
* بهنود
* بهنام
* برسام
* برزو (معنی: قد بلند) (پارسی کهن)
* برنا
* برزن
* برومند
* اوژن
* بنگشت
* برزین
* باگرو (معنی: تندباد) (کردی)
* باهوز (معنی: گردباد) (کردی)
* به‌لین (معنی: پیمان) (کردی)
* به‌هیز (معنی: نیرومند) (کردی)
* به‌رزان (معنی: بلندپایه) (کردی)
* به‌رهه‌م (معنی: ثمره‌) (کردی)
* به‌تین (معنی: آتشین) (کردی)
* بهنوش (معنی:گوارا،بهترین نوش دارو)
* بلیسه (معنی: شعله، اخگر) (کردی)
* بلند
* بلیمه‌ت (معنی: دلاور) (کردی)
* بروسک (معنی: جرقه) (کردی)
* بروا (معنی: ایمان) (کردی)
* بریار (معنی: تصمیم) (کردی)
* بوران (معنی: بوران)

[ویرایش] پ

* پارسا
* پایا
* پرشان
* پدرام
* پرویز
* پژمان
* پشنگ
* پشوتن
* پوژمان
* پولاد
* پهلبد
* پیام
* پیران
* پیروز
* پیشداد
* پویا
* پویان
* پوریا
* پرهام
* پیروز
* پیمان
* پارسیا
* په‌ژار (=افسرده‌دل) (کردی)
* په‌شیو (=هراسان و افسرده‌دل «همریشه با پژمان») (کردی)
* پشتیوان (=پشتیبان) (کردی)
* پشکو (=شکوفه‌) (کردی)
* پیشه‌نگ (کردی)

[ویرایش] ت

* تم
* تیرداد
* تهماسب
* تهمتن
* تهمورث
* تورج
* تابان
* تیریژ (=پرتو، فروغ) (کردی)

[ویرایش] ج

* جاماسب
* جاوید
* جمشید
* جهانگیر
* جهان‌بخش
* جهانشاه
* جهاندار
* جیانک
* جهان

[ویرایش] چ

* چه‌کو (کردی)
* چیا (معنی: کوهستان بلند) (کردی)
* چیاکو (کردی)
* چومان (برگرفته نام رودی مرزی در غرب بانه‌) (کردی)

[ویرایش] خ

* خداداد
* خدابخش
* خدایار
* خسرو
* خشایار
* خوبیار
* خورشید
* خوناس (کردی)
* خناو (=شبنم صبحگاهی) (کردی)

[ویرایش] د

* دارا
* دادویه
* دادمهر
* دامون
* دانوش
* دانو
* داراب
* داریوش
* دیاکو
* دهراب[نیازمند منبع]
* دالاهو (برگرفته از کوهی در کرمانشاه) (کردی)
* دانیار (معنی: بخشنده‌) (کردی)
* دارا
* ده‌رسیم (برگرفته از منطقه درسیم در ناحیه زازانشین ترکیه) (کردی)
* دیار (دیار، پیدا)
* دیاری
* دیلمان(برگرفته از سرزمینی که مابین گیلان و مازندران قرار دارد)
* دیمه‌ن (معنی چشم‌انداز) (کردی)

[ویرایش] ر

* رادین
* رامبد
* رامین
* رامتین
* رخشان
* رستان
* روزبه
* رادمان
* رامان
* رهام
* راد
* رستم
* ریونیز (دهخدا:نام پسر کيکاوس و داماد طوس) (فردوسی:جز از ريونيز آن گو تاجدار

سزد گر نباشد يک اندر شمار)

* راژان (کردی)
* راویژ(=تدبیر) (کردی)
* روژند(=نور خورشید) (کردی)
* رامان (=در شگفت بودن، تحیر) (کردی)
* رامیار (=چوپان) (کردی)
* ریبوار (=رهگذر) (کردی)
* ریوان (=رهگذر) (کردی)
* ریباز (=راه و شیوه) (کردی)
* ریناس (=رهشناس) (کردی)
* ربین (=رهشناس ، دورنگر، راهبین ، دوراندیش ، آینده نگر) (کردی)
* ریبین (=دورنگر، راهبین) (کردی)
* ریکه‌وت (کردی)
* ریزان (=وارد، ماهر) (کردی)
* رزگار (=رستگار، آزاد) (کردی)
* روژان (کردی)

[ویرایش] ز

* زاب
* زال
* زامیاد
* ‍‍‍‍‍زاوش
* زرتشت
* زردشت
* زرمهر
* زند
* زوبین
* زاگروس (=زاگرس اصل این واژه یونانی است.) (کردی)
* زال (=حکمران، چیره) (کردی)
* زانا (=دانا) (کردی)
* زانیار (=دانشور) (کردی)
* زمناکو (=نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
* زیلان (کردی)
* زوران (=تلاش، کشتی) (کردی)
* زوراب (کردی)
* زریان (=نام یک نوع باد) (کردی)
* زیبار (کردی)
* زه‌رده‌شت (کردی)

[ویرایش] ژ

* ژازه
* ژکفر
* ژوبین
* ژاوه‌رو (=ژاورود) (کردی)
* ژوان (=گفتگوی عاشقانه‌) (کردی)
* ژیر (=هوشمند، همریشه با واژه «زیرک») (کردی)
* ژیله‌مو (=اخگر) (کردی)
* ژیوار (=تمدن) (کردی)
* ژیوان(=نگهبان زندگی) (کردی)
* ژیهات (=کاردان، ماهر) (کردی)
* ژاوه

[ویرایش] س

* سالار
* ساسان
* سامان
* سام (بنا به روایاتی نام یکی از فرزندان نوح است)
* سامی(ریشه عربی و اشاره به اقوام سامی دارد)
* سروش
* سپهر
* سورن
* سورنا
* سوشیانت
* سوشیانس
* سهراب
* سهند
* سیامک
* سیاوش
* سیروس
* سینا
* سارو (کردی)
* ساکار (=پاک و ساده) (کردی)
* ساکو (کردی)
* سامال (کردی)
* سه یوان(=کوهی در ایلام) (کردی)
* سامره‌ند (کردی)
* سه‌ردار (=سردار) (کردی)
* سه‌نگاو (کردی)
* سه‌رکه‌وت (=پیروز) (کردی)
* سه‌رکو (کردی)
* سیامه ند (کردی)
* سیروان (=نام رودی در کرمانشاه) (کردی)
* سوران (=به معنی سوریه‌ای) (کردی)[ریشه‌اش کردی (ایرانی) است؟]
* سردشت (=نام شهری در آذربایجان) (کردی)

[ویرایش] ش

* شروین
* شاپور
* شایا
* شایان
* شاهرخ
* شاهین
* شباهنگ
* شنتیا[نیازمند منبع]
* شهرام
* شاهکام
* شهراد
* شهاب
* شهرداد
* شهریار
* شهروز
* شیرزاد
* شیرنگ
* شهیار
* شهبد
* شهنام
* شوپه
* شیریزدان[۱]
* شاهو (نام کوهی در کرمانشاه) (کردی)
* شیروان (=نام شهری در آذربایجان) (کردی)
* شه‌مال (=توفان) (کردی)
* شه‌مزین (کردی)
* شیرکو (=احتمالاً شیر کوهستان) (کردی)
* شورش (کردی)
* شوان (شبان، چوپان،اصل این واژه سومری[نیازمند منبع] است) (کردی)[اگر سومری است از اینجا پاک شود]

[ویرایش] ف

* فرزان
* فرسا
* فرامرز
* فرزاد
* فرزام
* فرزین
* فربد
* فردین
* فرداد
* فرود
* فرورتیش
* فرمان
* فرهنگ
* فریبرز
* فرناد
* فرهاد
* فرهام
* فرهود
* فروهر
* فیروز
* فرشاد
* فرشید
* فرخ
* فرخزاد
* فربد
* فهام
* فه‌رهاد (=فرهاد) (کردی)
* فریا (=نجات، «همریشه با واژه فریاد») (کردی)

[ویرایش] ک

* کوروش
* کارن
* کارو
* کامبیز
* کامران
* کامشاد
* کامیار
* کاوه
* کاووس
* کدان
* کسرا
* کنارنگ
* کورس
* کورش
* کیانوش
* کیارش
* کیاوش
* کیا
* کیان
* کیوس
* کوشا
* کیخسرو
* کیقباد
* کیکاووس
* کیوان
* کیومرث
* کاردو (کردی)
* کاروان
* کاروخ (=نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
* کازیوه (=پگاه) (کردی)
* کارزان (=کاردان) (کردی)
* کاژاو (کردی)
* کوماس (کردی)

[ویرایش] گ

* گرگین
* گستهم
* گیو
* گودرز
* گَرسیوَز
* گرشاسب
* گشتاسب
* گوران (برگرفته از نام مردمی از سرزمین دیلمان که به غرب ایران مهاجرت نمودند) (کردی)
* گووه‌ند (برگرفته از نوعی رقص کردی) (کردی)

[ویرایش] ل

* لهراسب
* لاس (=گونه‌ای درخت سخت‌چوب، از شخصیت‌های داستان لاس و خزال) (کردی)
* لاوچاک (=جوان خوش‌سیما و درستکار) (کردی)
* لیزان (=وارد و کاردان) (کردی)

[ویرایش] م

* مهدیار
* مازیار
* ماکان
* مانشت(=کوهی زیبا در ایلام) (کردی)
* مانی
* ماهان
* مرداس
* مهرگان
* مرداویج
* مزدک
* منوچهر
* مهبُد
* مهداد
* مهرتاش (معنی:برآمده از خورشید)
* مهرداد
* مهرزاد
* مهرشاد
* مهران
* مهزاد
* مهراب
* مهرشاد
* مهزیار
* مهیار
* مهرنگ
* میلاد
* ماردین
* مه‌ردوخ (=نام خدای سومری و بابلی) (کردی)
* مه‌ریوان (=مریوان) (کردی)
* میلان (کردی)
* میران (کردی)
* متین

[ویرایش] ن

* نرمن
* نریمان
* نکیسا
* نوید
* نیما
* نیوشا
* نوژن
* نوذر
* نیاسا
* ناری (=معشوق،سوگلی) (کردی)[نام پسر است؟]
* ناسیکو (کردی)
* نسکو (کردی)
* نه‌به‌ز (=تسلیم‌ناپذیر، نستوه) (کردی)
* نه‌سره‌و (کردی)
* نه‌هروز (=نوروز) (کردی)
* نه‌وشیروان (=انوشیروان) (کردی)
* نه‌که‌روز (=نام کوهی در جنوب غربی سقز) (کردی)
* نچیروان (=نخچیربان، شکاربان) (کردی)

[ویرایش] و

* ونداد
* وانیا[نیازمند منبع]
* وریا (=هوشیار) (کردی)

[ویرایش] ه

* هامون
* هرمز
* هورمزد
* هورموند (مازندرانی)
* هومن
* هوشنگ
* هوتن
* هومان
* هوشیار
* هورداد
* هاوری (معنی: همراه) (کردی)
* هاوراز (=همراز) (کردی)
* هه‌لمه‌ت (=هجوم ناگهانی، دگرگون‌شده واژه عربی حَملة) (کردی)
* هه‌ژار (=ندار و فقیر) (کردی)
* هیمن (=متین) (کردی)
* هه‌لکه‌وت (=فراز-رونده، چیره) (کردی)
* هه‌لگورد (کردی)
* هه‌لو (=آله، عقاب) (کردی)
* هه‌ردی (کردی)
* هه‌ورام (برگرفته از اورامانی، نام مردمی از سرزمین دیلمان که به غرب ایران مهاجرت نموده‌اند) (کردی)
* هه‌وراز (معنی: فراز و نشیب) (کردی)
* هیژا (معنی: گرامی، محترم) (کردی)
* هیرش (معنی: یورش) (کردی)
* هیوا (معنی: امید) (کردی)
* هوزان (معنی: آوازه‌خوان) (کردی)
* هومه‌ر (کردی)
* هیدی (معنی: آرام) (کردی)
* هه‌ندرین (معنی: نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
* هوگر (معنی: علاقه‌مند) (کردی)

[ویرایش] ی

* یاور
* یزدگرد
* یزدان
* یادگار

[ویرایش] ئ

* ئاسو (معنی: افق) (کردی)
* ئاسوس (کردی)
* ئاکار (کردی)
* ئاکام (معنی: عاقبت، سرانجام) (کردی)
* ئاکو (معنی: قلهٔ کوه) (کردی)
* ئاگرین (معنی: آتشین، نام یک کوهستان) (کردی)
* ئالان بلند, با حرمت, سخن دلنشین (نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
* ئامانج (معنی: آماج، هدف، اصل این واژه ترکی است) (کردی)
* ئاوات (معنی: امید) (کردی)
* ئارتین (معنی: شعله و گرمای آتش) (کردی)
* ئارمین (معنی: منسوب به آرام-پسر کیقباد) (کردی)
* ئازا (معنی: دلاور، همریشه با آزاد) (کردی)
* ئه‌گید (معنی: دلاور،اصل این واژه ترکی است) (کردی)[نیازمند منبع]
* ئه‌له‌ند (معنی: تیغ آفتاب، نخستین پرتو بامدادی خورشید) (کردی)
* ئه‌رده‌لان (معنی: اردلان) (کردی)
* ئه‌رده‌وان (معنی: اردوان) (کردی)
* ئه‌ژده‌ر (معنی: اژدر) (کردی)
* ئه‌ویندار (معنی: عاشق) (کردی)

[ویرایش] نام‌های دختران

=== آ === خواهشاهرکی میتونه معنی این اسمهاروبنویسه خیلی زود تشکر

* آبگینه :آبنوس
* آتنا
* آتوسا: نام يك شاهزاده ايراني
* [[اختر]
* آذر: آتش، نهمين ماه ايراني
* آذرافروز: نام پسر مهرنوش پسر اسفنديار
* آذرگون: نام گلي به رنگ سرخ
* آزرمیدخت
* آذرنوش: پاك دين
* آذین
* آرا
* آرتمیس
* آرزو
* آرمینا
* آرمینه
* آرمیتا
* آریانا
* آریادخت
* آریانوش
* آرینا
* آزاده
* آسا: مانند
* آسانا
* آستیاژ
* آفتاب
* آفرین
* آلا
* آلاء
* آلاله: نام گل
* آناهیتا: الهه آب
* آندریا
* آنوشا
* آوا: نغمه، صدا
* آوید
* آویده
* آویزه
* آویسا
* آوین
* آوینه
* آهو

[ویرایش] ا

* ابریشم
* اختر: ستاره
* ارغوان: نام درختي كه گل و شكوفه سرخ رنگ مي دهد
* اروشا
* اِستِر (دختر خشایارشا)
* افروز
* افروغ
* افسانه
* افسر
* افسون: طلسم و جادو
* افشان
* افشار
* ارتمیس<یکی از خدایان یونان>
* اومَتی (دختر هووخشتره شاهنشاه ایران و همسر بخت‌النصر دوم، که باغ‌های معلق بابل را برای او ساخت)
* امتیس (یونانی‌شدهٔ نام ایرانی «اومتی»)
* امیتیس (یونانی‌شدهٔ نام ایرانی «اومتی»)
* اناهید
* اندیشه±
* انوشه: خوشبخت
* ایران
* ایرمن
* ایران بانو
* ایراندخت

[ویرایش] ب

* بانو: خانم، متشخص، زن مجرد
* بنفشه: نام گل
* بهار
* بهاران
* بهاره: آورنده بهار
* بهارک: بهار كوچك
* بهدیس
* بهدخت
* بهرخ
* بهشید
* بهناز: دارنده بهترين ناز
* بهنوش
* بوسه
* بیتا: بي نظير
* باران
* باژیلان (کردی)
* به‌یان (=بامداد) (کردی)
* به‌فرین (=برفی) (کردی)
* به‌ناز (=نازدار) (کردی)
* بیریوان (کردی)
* بیخال (=نام کوهستانی در کردستان) (کردی)

[ویرایش] پ

* پانیذ
* پائيزه
* پدیده
* پرتو
* پردیس
* پرستو
* پرند
* پرنیا
* پرنیان
* پروانه
* پروین
* پری
* پریا
* پریچهر
* پریدخت
* پریرو
* پریزاد
* پریسا
* پریشاد
* پریناز
* پریوش
* پگاه
* پوپک
* پوران
* پوران
* پوراندخت
* پوری
* پونه
* پژهان
* پیمانه
* پرنیان
* پارمیدا
* پادینا

[ویرایش] ت

* تابنده
* ترانه
* ترسا
* ترمه
* تِرنه
* تهمینه
* تیر
* ترنگ
* توراندخت
* تینا
* تانیا (کردی)[اصل آن کردی است یا روسی؟]
* ته‌لار (کردی)
* ته‌نیا (=تنها) (کردی)
* تریفه (=نور مهتاب) (کردی)
* تیروژ (=پرتو خورشید) (کردی)
* تارا (=ستاره، اصل این واژه بابلی است که به زبان هندی و زبان فارسی راه یافته[نیازمند منبع]) (کردی)
* تروسكه (کردی)

[ویرایش] ج

* جوانه
* جوان (=زیبا) (کردی)

[ویرایش] چ

* چاوجوان (=زیباچشم) (کردی)
* چاوره‌ش (=سیه‌چشم) (کردی)
* چكاوك (نام پرنده‌اي)
* چنور (=نام گلی خوشبو) (کردی)
* چرو (=غنچه‌) (کردی)
* چیمه‌ن (=سبزه و طبیعت) (کردی)
* چوپی (=نوعی رقص کردی) (کردی)

[ویرایش] خ

* خجسته
* خورشید
* خوروَش
* خه‌زال (=غزال) (کردی)[غزال ایرانی است؟]
* خه‌زیم (کردی)
* خوزگه (=آرزو، حسرت) (کردی)
* خوناو (=باران آهسته و دلپذیر) (کردی)

[ویرایش] د

* دانه
* دُرّی
* دریا
* دلارا
* دلارام
* دلبر
* دلکش
* دلوسه
* دوکا
* دینا
* دیلان (=نوعی رقص کردی) (کردی)
* دلنیا (=دلگرم و مطمئن) (کردی)
* دلووان (=مهربان) (کردی)
* دیانا (=نام شهری درعراق، نام الهه رومی) (کردی)
* دیمه‌ن (=چشم‌انداز) (کردی)
* درسا

[ویرایش] ر

* رامش
* راشر
* رامینا
* رامادا[نیازمند منبع]
* رسا
* رها
* رهام
* روان
* رود
* رودابه
* روجا
* روشنک
* رومینا[رومینا ایرانی است؟]
* رویا (به معنی روییدن)
* رکسانا
* روژینا
* رازان (کردی)
* ریزان (کردی)
* روژ (=خورشید) (کردی)
* روژین (=خوروَش) (کردی)
* روناک (=روشنا) (کردی)
* ریژنه (=باران تند در هنگام آفتاب) (کردی)

[ویرایش] ز

* زری
* زرین
* زرین‌دخت
* زویا
* زیبا
* زینا
* زیور
* زایه‌له (کردی)

[ویرایش] ژ

* ژاله
* ژرفا
* ژیلا
* ژینر
* ژینا
* ژینو (=زندگی تازه/زندگی دهنده) (کردی)
* ژیار (کردی)
* ژیوان (=زی بان/بانی زندگی) (کردی)

[ویرایش] س

* سارك
* سارینا (به معنی پاک و خالص)
* سارا (به معنی خالص )
* ساغر
* ساناز
* سایه
* سپیده
* ستاره
* ستوده
* سرگل
* سروناز
* سمانه
* سودابه
* سوری
* سوزان
* سوسن
* سوگل
* سوگند
* سیما
* سیمین
* سازان (کردی)
* سه‌یران (کردی)
* سکالا (کردی)
* سروشت (=طبیعت) (کردی)
* سروه (=نسیم) (کردی)
* ستران (کردی)
* سنور(=مرز) (کردی)
* سوزان (کردی)
* سوکار (=نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
* سوما (=روشنایی) (کردی)

[ویرایش] ش

* شاپرک
* شاپری
* شادان
* شادی
* شانار
* شایسته
* شبره
* شبنم
* شهپر
* شهربانو
* شهرخ
* شهربانو
* شهرزاد
* شهرناز
* شهناز
* شهین
* شکیبا
* شوکا
* شکوفه
* شکوه
* شیدا
* شیده
* شیرین
* شیرین‌بانو
* شیفته
* شیما
* شیوا
* شورانگیز
* شیلان (=نسترن) (کردی)
* شلیر (=۱. سوسن ۲. لاله) (کردی)
* شوخان (=شوخ و شنگ) (کردی)
* شنو (=اشنویه) (کردی)
* شنه (=نسیم آرام و دلپذیر بهاری) (کردی)
* شه‌پول (=موج، آبخیز) (کردی)
* شه‌مام (کردی)
* شه رمین (کردی)
* شه وبو (کردی)

[ویرایش] غ

* غمزه
* غنچه

[ویرایش] ف

* فاختک
* فرانک
* فرشته
* فروزنده
* فروغ
* فریبا
* فریما
* فرین
* فریناز
* فوژان
* فیروزه
* فریماه
* فرنوش
* فرمیسک (=اشک) (کردی)
* فینک (=خنک و دلچسب) (کردی)

[ویرایش] ق

* قشنگ
* ڤیان (=عشق) (کردی)

[ویرایش] ک

* کتایون
* کمند
* کیانا
* کالێ (=دختر چشم آبی با گیسوان طلایی) (کردی)
* کانی (=چشمه) (کردی)
* که‌ژال (=آهو، گونه‌ای از واژه خه‌زال=غزال،اصل این واژه عربی است[نیازمند منبع])
* کویستان (=کوهستان) (کردی)
* کوردستان (=کردستان) (کردی)

کژال کرانه كشور کیهانه کیمیا (کمیاب) کرانه
[ویرایش] گ

* گردآفرید
* گلاره
* گلاوژ
* گل‌افروز
* گل‌اندام
* گلبانو
* گلبهار
* گلابتون
* گلبیز
* گلپا
* گلپری
* گلپونه
* گلتاج
* گلتن
* گلرخ
* گلرو
* گلشن
* گلشید
* گلشیفته
* گلمیس
* گلنار
* گلناز
* گلنوش
* گل‌ورچین[۲]
* گلی
* گوهر
* گوهرشاد
* گیتا
* گیتی
* گیسو
* گیلا
* گیلان
* گلاره(=چشم) (کردی)
* گه‌لاویژ (=ستاره شباهنگ) (کردی)
* گولاله (=لاله‌) (کردی)
* گزنگ (=پرتو خورشید) (کردی)

[ویرایش] ل

* لادن
* لاله
* لاله‌رخ

[ویرایش] م

* مازون
* مامک
* مانا
* ماندان
* ماندانا
* مانلی
* ماه‌پری
* ماهتو
* ماه‌چهر
* ماهدخت
* ماه‌برزین
* ماهنوش
* ماه‌جهان
* ماهزاد
* ماهک
* مرجان
* مرجانه
* مروارید
* مژده
* مژگان
* مسل
* مستانه
* مشکان‌دخت
* مشکین‌دخت
* مونا
* منیژه
* مهتا
* مهتاب
* مهدخت
* مهدیس
* مهرآذر
* مهرا
* مهراب
* مهرانگیز
* مهرانه
* مهربان
* مهرخ
* مهرریز[۳]
* مهرسا
* مهروا
* مهرک
* مهری
* مهزاد
* مهسا
* مهستی
* مهشید
* مهکامه
* مهناز
* مهنوش
* مهکامه
* مهین
* موژان
* میترا
* میخک
* میگل
* مینا
* مینو
* میدیا (=سرزمین ماد) (کردی)
* مزگین (=مژده) (کردی)
* مه‌هاباد (=مهاباد) (کردی)
* مهرایین

[ویرایش] ن

* نازآفرین
* نازگل
* نازنین
* نازیلا
* ناژیلا
* ناژین
* ناهید
* نرگس
* نرمین
* نسترن
* نسرین
* نگار
* نگین
* نهال
* نوا
* نوش‌آفرین
* نوشزاد
* نوشین
* نیلوفر
* نیکو
* نیکی
* نیکسا
* نیشا
* نیوشا=شنونده
* نازار(=دوست داشتنی) (کردی)
* نالین (کردی)
* ناسکی (کردی)
* ناسکول (کردی)
* نساره (کردی)
* نه‌شمیل (=خرامان) (کردی)
* نه شمین (کردی)
* نه‌رمین (=دلپذیر، مهربان) (کردی)
* نیاز (=دعا) (کردی)
* نیان (=لطیف، دلپذیر) (کردی)
* نیشتمان (=میهن) (کردی)

[ویرایش] و

* وندا
* ونوشه
* ویدا
* ویس
* ویتا
* وه نه وشه (کردی)

[ویرایش] ه

* هستی
* هما
* هنگامه
* هوروَش
* هاوین (=تابستان) (کردی)
* هه‌لاله (=لاله) (کردی)
* هیرو (=گل ختمی) (کردی)

[ویرایش] ی

* یارا
* یاس
* یاسمن
* یاسمین
* یگانه
* یکتا
* یاشگین
* یسنا

[ویرایش] ئ

* ئاڤان (=نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
* ئاڵێ (=دختر مو بور) (کردی)
* ئالا (=بیرق، پرچم) (کردی)
* ئاسکی (=از واژه "ئاسک" به معنی آهو) (کردی)
* ئاونگ (=شبنم) (کردی)
* ئه‌سرین (=اشک) (کردی)
* ئه‌ستێ (کردی)
* ئه‌وین (=مهر، عشق) (کردی)

amir26arak
05-05-2011, 07:14 PM
افزایش گرایش به نام های ایرانی در چند سال اخیر
شبکه خبری تابناک --> افزایش گرایش به نام های ایرانی در چند سال اخیر (http://www.tabnak.com/nbody.php?id=71071)
اسامی دختران همچون "مهسا"، "سارا"، "سارینا"، "عسل"، "غزل"، "یسنا"، "یلدا" و... هر سال نسبت به سال قبل از خود رتبه های بالاتری را در نامگذاری افراد کسب می کنند به نحوی که از بین 50 نام محبوب دختر در کل کشوردر سال 88 تنها 11 نام سبقه دینی داشته و مابقی غیر مذهبی است.