Borna66
05-02-2009, 11:55 PM
بررسي توجه به نيازهاي پيروان به عنوان عامل افزايشدهندة قدرت مديريت و رهبري
چکيده:
قدرت، کانال نفوذ بر ديگران است. مدير براي انجام موفقيتآميز وظايف خود، خصوصاً وظيفه هدايت و رهبري نيازمند قبول مسئوليت است. و براي تحقق مسئوليتهاي خود لازم است توانايي کسب فرمانبرداري ديگران را دارا باشد. بنابراين رهبراني که قدرت را ميشناسند و ميدانند چگونه آن را به کار ببرند از کساني که ابعاد قدرت رهبري را نميشناسند و يا اينکه آن را به کار نميبرند اثربخشتر هستند. منشأ قدرت در انديشه اسلامي در عبوديت پروردگار و محبت نسبت به خلق خداست و در نتيجه پست و مقام و يا ويژگيهاي فردي در طول اين رابطه قرار دارند و تقويتکننده قدرت فرد ميباشند. ولي در انديشه کلاسيک مديريت قدرت ميتواند ناشي از مقام باشد و يا اينکه از خود فرد نشأت بگيرد. پايگاههاي قدرت مقام عبارتند از: قدرت اجبار، قدرت رابطه، قدرت پاداش، قدرت قانوني، و پايگاههاي قدرت شخصي عبارتند از: قدرت صلاحيت، قدرت اطلاعات و قدرت تخصص.
در انديشه اسلامي اساس اثرگذاري مدير و رهبر بر پيروان بر اصل محبت و رحمت استوار است. قرار گرفتن بر اين مبنا نوعي احساس جاذبه در فرد ايجاد ميکند و ميتواند بر قلبهاي افراد مديريت کند. در انديشه مديريتي نيز يکي از قدرتهاي مهم شخصي، قدرت صلاحيت است که تحت تأثير اعتماد، اطمينان و همدلي در نفوذ بر ديگران است. توجه به نيازهاي پيروان يکي از عوامل افزايشدهندة قدرت صلاحيت است. اين نيازها را ميتوان در تقسيمبندي کلي به نيازهاي اوليه و ثانويه تقسيم کرد. درطي تحقيق بر عوامل افزايشدهندة قدرت صلاحيت مديريت و رهبري امام خميني(ره) در هدايت بسيجيان که توسط تکنيک تحليل محتوي متن بيانات ايشان صورت گرفته است مشخص شد که توجه و تأکيد ايشان بر تأمين نيازهاي ثانويه بسيجيان بيش از نيازهاي اوليه ميباشد ولي از نيازهاي اوليه نيز غفلت نشده است.
کليد واژهها: رهبري، نفوذ، قدرت، منشأ قدرت، پايگاه قدرت، نيازهاي اوليه، نيازهاي ثانويه، بسيج، امام خميني(ره)
مقدمه
تربيت يافتگان سيرة پيامبر، امانتداران والاترين امانتها يعني آدميان هستند تا آنان را به مقصدي که براي آن آفريده شدهاند رهنمون گردند. از اين رو هنر مديريت در تربيت اسلامي اداره قلبها است. حضرت امام خميني (ره) مي فرمايد:
«راه به دست آوردن قلوب ملت اين است که دل مردم مسلم با اسلام به دست ميآيد. مقلب القلوب خداست به خدا متوجه شو تا دلهاي مردم به تو متوجه شود». (جوادزاده، 1378 : 263)
اساس مديريت بر قلب، بر اصلاح رابطه انسان با خدا استوار است. رابطهاي از حق به سوي خلق. ميان عبوديت و ربوبيت نسبتي مستقيم برقرار است. انسان به ميزاني که در مسير عبوديت گام برميدارد در ساحت ربوبيت بالا ميرود و هر چه از خود ميگذرد به توانائيها ميرسد و مالک امور ميشود. حضرت امام خميني(ره) در اين باره ميفرمايد:
«کسي که با قدم عبوديت سير کند و داغ ذلت بندگي را در ناحيه خود گذارد، وصول به عز ربوبيت پيدا ميکند. طريق وصول به حقايق ربوبيت سير در مدارج عبوديت است.» (امام خميني(ره)، 1370 ، ج 1 : 274)
رسول اکرم(ص) و تربيت شدگان سيره وي در مديريت خود رفتاري از سر بندگي حق و تواضع نسبت به خلق داشتند و همين سبب آن همه عزت و سيادت بود. خداوند راز موفقيت پيامبر را در تأليف قلبها، محبت و ملايمت او به توفيق الهي معرفي ميکند.
حضرت امام خميني(ره) که دست پروردة اين مکتب است معتقد است همه موجودات به رحمت وجود يافتهاند و به رحمت کمال مييابند و نظام عالم به رحمت برقرار است. و ميفرمايند:
«رحمت رحمانيه مقام بسط وجود است و رحمت رحيميه مقام بسط کمال وجود؛ پس با رحمت رحمانيه اصل وجود ظهور يافته، با رحمت رحيميه هر چيزي به کمال معنوي و هدايت باطني خود ميرسد و خداوند رحمان است نسبت به همه خلق خود و رحيم است بر مؤمنان به طور خاص.» (امام خميني(ره)، (شرح فصوص الحکم:401 ، در جوادزاده ، 1378 : 266)
بنابراين مديران الهي براساس رحمت و مودت و محبت امور را اداره ميکنند. با اين تعبير در انديشه اسلامي الهي، ريشه قدرت در عبوديت پروردگار و محبت نسبت به خلق خداست.
تعريف قدرت
شهيد مطهري بين نيرو و قدرت تفاوت قائل شده است. وي ميگويد: عاملي که اثري از او ناشي ميشود به نام قوه يا نيرو ناميده ميشود و هر موجودي از موجودات جهان منشأ يک يا چند خاصيت و اثر هست. بنابراين در هر موجودي اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان نيرو وجود دارد.
نيرو اگر با شعور و ادراک و خواست توأم باشد به نام «قدرت» و يا «توانايي» ناميده ميشود. (مطهري، 1369 : 280)
تعاريف متعددي در علم مديريت از قدرت ارائه شده است که تعدادي از آنها براي نمونه ذکر ميگردد.
قدرت[1] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn1) که مفهوم بسيار گستردهتري از اختيار2 است عبارتست از توانايي3 افراد يا گروهها در برانگيختن يا نفوذ کردن4 در باورها5 يا کنشهاي6 اشخاص يا گروههاي ديگر (کنتز و وهريخ7، 1990 : 177).
قدرت توان نفوذ در ديگران است (سرتو8، 1986 : 454).
قدرت توانايي اعمال نفوذ است، توان تغيير نگرشها9 يا رفتار افراد و گروهها ميباشد (استونر و فري من10، 1992 : 344).
قدرت يک رابطه اجتماعي است که فرد بتواند اراده و نظر خود را به ديگران بقبولاند حتي اگر آن نظر مخالف نظر سايرين باشد (وبر11، 1921 در لوکس، 1370 : 61ـ60).
قدرت به توانايي اطلاق گرديده که فرد «الف» را قادر ميسازد تا بر فرد «ب» تأثير و نفوذ کند به طوري که فرد به رفتار خاصي دست يازد که در غياب عامل قدرت به آن دست نميزد، قدرت توانايي تغيير در ديگران و نفوذ در آنان است. (لوتانز[2] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn2)، 1985 : 447).
قدرت توانايي فرد در تأثيرگذاري بر ديگران (غالباً در محدودهاي معين) و واداشتن آنان به عملي مطابق ميل و نظر خود است (فرنچ و ورد،صائبي، 1371).
رهبري2 روندي است براي نفوذ، اما چگونه ميتوان نفوذ کرد؟ به وسيله قدرت، قدرت توان نفوذ است. منبعي است که رهبر را توانا ميکند تا ديگران را به فرمانبرداري3 يا قبول مسئوليت4 وادارد (هرسي و بلانچارد، 1988).
با توجه به تعاريف مذکور ميتوان قدرت را به عنوان کانال نفوذ رهبر بيان نمود.
تفاوت قدرت و رهبري
قدرت با رهبري يکسان نيست، و اغلب قدرت به عنوان يک ويژگي از رهبري تلقي ميگردد (هالندر و آفرمن5، 1990).
«راجرز» در بيان تفاوت قدرت و رهبري چنين بيان ميدارد که قدرت عبارتست از: «توانايي نفوذ». بدين ترتيب قدرت عبارتست از منبعي که هم ميتواند مورد استفاده قرار گيرد و هم خير. ولي رهبري فرآيند نفوذ است.
در تعريف نفوذ هم بايد گفت استفاده از قدرتي که موجب تغيير ميشود، با اين احتمال که شخص يا گروه تغيير رفتار دلخواه را قبول کند. (راجرز، 1973 : 1418).
از اين رو رهبري به بيان ساده کوششي است براي نفوذ و قدرت توانايي نفوذ است.
مهمترين جنبه قدرت (وابستگي)
قدرت عبارت از شايستگي فرد «الف» براي نفوذ در رفتار فرد «ب» است، تا اينکه «ب» به گونهاي عمل کند که در غير آن صورت عمل نميکرد اين تعريف به طور ضمني اشاره ميکند که: (1) قدرت نيرويي است بالقوه که براي اثر بخش بودن نيازي به فعليت ندارد (2) رابطهاي است وابسته و (3) فرد «ب» تا حدودي اختيار رفتار خويش را دارد. شايد مهمترين جنبه قدرت، کنش وابستگي آن باشد. هر قدر وابستگي فرد «ب» به فرد «الف» بيشتر باشد، قدرت فرد «الف» در اين ارتباط بيشتر است. وابستگي به نوبه خود متکي به تصوري است که فرد «ب» از راهحلهاي ممکن دارد و اهميتي که فرد «ب» براي مهار کردن فرد «الف» قائل است. زماني شخص ميتواند بر شما قدرت داشته باشد که بتواند آنچه را که آرزوي شماست در اختيار بگيرد (رابينز، 1371).
ضرورت قدرت
رهبراني که قدرت را ميشناسند و ميدانند چگونه آن را به کار برند از کساني که نميدانند يا آن را به کار نميبرند اثر بخشتر هستند.
در ديدگاه اسلامي کاري مورد وظيفه و تکليف انسان قرار ميگيرد که انسان توانايي انجام آن را داشته باشد اما کاري که انسان قادر به انجام آن نيست هرگز مورد تعلق تکليف واقع نميشود. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «لا يکلف الله نفساً الا وسعها» ( بقره / 286).
اما مشروط بودن تکليف به قدرت و توانايي مستلزم اين نيست که ما مکلف به کسب قدرت نباشيم. قرآن کريم ميفرمايد: «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوا الله و عدوکم» (انفال / 60) يعني آنچه از توان رزمي ميتوانيد براي ايجاد رعب و تصور قدرت در ذهن دشمنانتان فراهم سازيد.(مطهري، 1369 : 295).
دانشمندان علوم رفتاري اذعان دارند که يکي از نيازهاي اساسي انسان نياز به قدرت است و از آنجا که اين قدرت اکتسابي است نه ذاتي، مطالعات زيادي بر روي آن انجام شده است و به تازگي پژوهشگران ميان قدرت اجتماعي و قدرت شخصي تمايز قائل شدهاند (رضائيان الف، 1372 : 40ـ36).
انواع قدرت
صاحبنظران قدرت را به دو نوع کلي قدرت مقام و قدرت شخصي تقسيم مينمايند.
قدرت کلي مدير از دو نوع متفاوت قدرت تشکيل ميگردد. قدرت مقام[3] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn3) و قدرت شخصي2 (سرتو، 1986).
اختلاف قدرت مقام و قدرت شخصي
يکي از وجوه مشخصه رهبر آن است که اعمالکننده قدرت ميباشد. «اميتاي اتزيوني»[4] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn4) اختلاف ميان قدرت مقام و قدرت شخصي را بررسي کرده است.او معتقد است که سرچشمه قدرت، تشکيلات اداري، نفوذ شخصي يا هر دوي اينهاست. گفته ميشود افرادي که ميتوانند در ديگران تأثيرگذارند و سبب شوند که آنها به خاطر مقام اداري اينان کار بخصوصي انجام دهند، داراي قدرت مقاماند. و آنها که قدرتشان را از پيروان خود کسب ميکنند داراي قدرت شخصي ميباشند. برخي از مردم ميتوانند در عين حال هر دو را داشته باشند (اتزيوني، 1969 : 59).
قدرت مقام
مديران از کجا قدرت مقامي را که اکنون دارند به دست آوردهاند؟ اگر چه «اتزيوني» دلايلي قابل قبول در اين باره ميآورد که اين قدرت از تشکيلات سازماني مدير سرچشمه ميگيرد اما عقيده بر اين است که قدرت مقام از بالا ميآيد بنابراين بخش جدانشدني تشکيلات نيست. صحبت بر سر قدرت تشکيلات نيست بلکه حرف بر سر آن است که افرادي که مدير در قبالشان مسئوليت دارد تا چه حد به واگذاري اختيار يا مسئوليت به مدير تمايل داشته باشند (هرسي و بلانچارد،1988).
نقش مديران در کسب قدرت مقام
جهت جريان قدرت مقام از بالا به پايين است ولي معناي آن اين نيست که گفته شود مديران هيچ تأثيري در مقدار قدرت مقامي که به آنها تعلق ميگيرد ندارند به طور حتم چنين نيست. اعتماد و اطميناني که آنها در افراد بالاتر از خود ايجاد ميکنند تعيينکننده حدود علاقه رؤساي آنها در واگذاري اختيار به آنان است (هرسي و بلانچارد، 1988).
قدرت شخصي
قدرت شخصي قدرتي است که از روابط انساني مدير با سايرين ناشي ميشود (سرتو، 1986 : 456).
مردان قدرت، يعني کساني که فرماندهي آنان استوار، نهادي و مشروع است، گاه هيچ آمريتي ندارند. جز اجراي کار ويژهاي که براي انجام آن در نظر گرفته شدهاند. اما آمريت همچنين حاکي از آن کيفيتي است که از طريق آن يک شخصيت خود را بر ديگران تحميل مينمايد، و رضايت و وفاداري و اطاعت آنان را نه با تهديد به تنبيه بلکه تنها از طريق برتري اراده کسب ميکند. پيوند آمريت مشروع و آمريت شخصي منشأ سرنوشتهاي عظيم براي کساني است که رؤياهاي افتخار و خاطرههاي ترس را در ذهن ميپرورانند (لوکس، 1370).
قدرت شخصي در حدي است که اعضاي گروه به رهبر خود احترام ميگذارند، از او رضايت دارند، نسبت به او خود را متعهد ميدانند و ارضاي هدفهاي خود را در هدفهاي رهبري ميبينند. به عبارت ديگر قدرت شخصي تا آنجاست که مردم مايل باشند از رهبري خود پيروي کنند در نتيجه در محيط سازماني قدرت شخصي از پايين به بالاست (هرسي و بلانچارد، 1988).
نقش مديران در کسب قدرت شخصي
مديران به طور يقين ميتوانند با رفتار خود در مقدار قدرت شخصي موجود خود تأثير بگذارند. اما چنين قدرتي فرار است و خيلي سريع ميتواند از دست برود. چند اشتباه جدي مرتکب شويد و بعد ببينيد چند نفر مايل به پيروي از شما هستند (هرسي و بلانچارد، 1988).
تقسيمبندي پايگاههاي قدرت
معروفترين تقسيمبندي از پايگاههاي قدرت توسط فرنچ و ريون[5] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn5) در سال 1959 ارائه گرديده است و بعداً توسط ريون وکروگلانسکي2 تکميل شده است.
چارچوبي که توسط «فرنچ» و «ريون» مطرح شده است به نظر ميرسد که از ساير تقسيمبنديها بيشتر مورد قبول قرار گرفته باشد. «فرنچ» و «ريون» معتقدند که پنج پايگاه3 مختلف قدرت وجود دارد قدرت قهريه4، قدرت پاداش5، قدرت عرفي6، قدرت صلاحيت(1)، قدرت تخصص7(هرسي و بلانچارد، 1988).
بعداً «ريون» با همکاري «کروگلانسکي» (1975)8 پايگاه قدرت ديگري را «قدرت اطلاعات»9 را شناسايي کرد.
سپس در سال 1979 هرسي و گلد اسميت10 پايگاه ديگري ـ قدرت رابطه11 را پيشنهاد کردند.
صاحبنظران ديگر نيز انواع ديگري به آن افزودهاند که در اين قسمت به توضيح اين موارد پرداخته ميشود.
انواع قدرت مقام
قدرت اجبار و تنبيه
قدرت اجبار و تنبيه از اعمال تنبيه و اجبار حاصل ميشود. فرنچ و ريون نيز همين امر را تصريح نمودهاند: آدمي[6] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn6) به منظور اجتناب از تنبيهي که اعتقاد دارد در کنترل شخص با نفوذ است از دستور اطاعت ميکند. (فرنچ و ريون، 1959).
قدرت رابطه
تصور حاصل از معاشرت با افراد يا سازمانهاي با نفوذ است (هرسي و بلانچارد، 1988).
قدرت پاداش
قدرت ميتواند از توانايي کساني که پاداشها را ارزاني ميدارند سرچشمه بگيرد (کنتز و هريخ، 1990 : 177).
قدرت پاداش عبارتست از تصور حاصل از توانايي لازم براي تأمين آنچه که مورد علاقه مردم است (هرسي و بلانچارد، 1988).
پاداشهايي که در اختيار فرد است عامل ايجاد قدرت پاداش است. قدرت پاداش و تنبيه که از تصوير توان پاداش دادن يا مجازات کردن ناشي ميشود در اشکال متنوعي بروز ميکند. براي مثال قدرت پاداش به صورتهاي اضافه حقوق، مزايا، ارتقاء و يا به صورت پاداشهاي غير ملموس مانند دادن بازخورد توفيق و يا سمبلهاي وجههاي2 مانند دفتر بزرگ کار و يا پارکينگ اختصاصي است (يوکل، 1994).
قدرت قانوني
قدرت قانوني از اعتقاد آدمي بر اين امر که فرد با نفوذ به طور قانوني در اين مقام است که در محدودهاي مشخص اعمال نفوذ کند، نشأت ميگيرد. اين قدرت بخشي از اختيار، رسمي نيز ناميده ميشود (استونروفري من، 1992).
انواع قدرت شخصي
قدرت شخصي شامل قدرت صلاحيت، قدرت اطلاعات و قدرت تخصص ميشود.
قدرت تخصص
قدرت ميتواند از کارداني[7] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn7) يک شخصيت يا يک گروه نشأت بگيرد. اين همان قدرت دانش و آگاهي است (کنتزو و هريخ، 1990 : 177).
قدرت تخصص مبتني بر اين باور و اعتقاد است که فرد با نفوذ، دانش خاص يا مهارت مرتبطي دارد که وي فاقد آنست (استونر و فريمن، 1992).
شخص هدف به علت اينکه معتقد است شخص عامل نفوذ دانش خاصي را درباره بهترين طريق انجام کارها در اختيار دارد اطاعت ميکند (فرنچ وريون، 1959).
در قدرت تخصص دانش و مهارت فرد است که پيرو را به اطاعت وا ميدارد.
قدرت تخصص تصور حاصل از دارابودن دانش مناسب، تجربه و تخصص رهبر است (هرسي و بلانچارد، 1988).
قدرت اطلاعات
تصور حاصل از دسترسي به اطلاعات و يا مالکيت آنها است (هرسي و بلانچارد، 1988).
تفاوت قدرت اطلاعات و تخصص
قدرت اطلاعات به تصور حاصل از دسترسي به دادهها بستگي دارد. چنين قدرتي با قدرت تخصص، که عبارت است از ادراک توانايي استفاده از دادهها، فرق دارد. براي مثال در يک تحقيق تازه معلوم شد که منشيها در يک شرکت سهامي داراي قدرت اطلاعاتي قابل توجهي بودند اما قدرت تخصصي آنها در برخي از مقولههاي فني اندک بود (هرسي و بلانچارد 1988).
قدرت صلاحيت[8] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn8)
اعتماد حاصل از کنش متقابل با فرد ديگر (هرسي و بلانچارد، 1988).
شخص هدف به علت اينکه توسط همراهي با شخص عامل نفوذ کسب هويت ميکند و مورد احترام قرار ميگيرد، مايل است که موافقت شخص عامل نفوذ را به دست آورد. بنابراين اطاعت ميکند (فرنچ و ريون، 1959).
قدرت صلاحيت به صفات مميزه شخصي مدير بستگي دارد. مديري که داراي قدرت اجرايي است به خاطر شخصيتش مورد علاقه ديگران است همين مسئله علاقمندي به او، تحسين از او و شناسايي او است که در ديگران تأثير ميگذارد (هرسي و بلانچارد، 1988). يکي ديگر از منابع مهم قدرت شخصي تمايل ديگران به خشنودسازي فردي است که احساس ميکنند تأثيري قوي دارد «فرنچ» و «ريون» (1959) اين شکل از قدرت را قدرت صلاحيت مينامند.
اگر کسي بتواند اعتماد ديگران را جلب کند گفته ميشود داراي قدرت صلاحيت است. قدرت صلاحيت به صفات مشخصه مدير مانند امانتداري، رازداري و صداقت بستگي دارد.
هنگامي که شخصيت فرد دليل همکاري ديگران به شمار آيد، گفته ميشود که فرد قدرت صلاحيت دارد، يا به عبارت ديگر هنگامي که کارکنان ويژگيهاي خوب اخلاقي را به مدير نسبت دهند، مدير از صلاحيت فردي برخوردار است. کساني که اسوه و الگو قرار ميگيرند، داراي قدرت صلاحيت هستند. (رضائيان، 1372 الف: 38).
قدرت صلاحيت مبتني بر دوستي وفاداري[9] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn9) است که در يک دوره زمان طولاني به آهستگي گسترش مييابد.
قويترين شکل قدرت صلاحيت شامل فرآيند نفوذي است که منجر به تعيين هويت شخصي2 ميگردد. در اين فرآيند افراد مايلند رفتار رهبر را تقليد کنند و با او شناسايي و تعيين هويت شوند. بنابراين مديري که محبوب و مورد احترام است ميتواند نفوذ قابل ملاحظهاي بر زيردستان و همکاران داشته باشد (يوکل، 1994).
عوامل مؤثر در کاهش قدرت صلاحيت
لازم است اين نکته دقيق را هميشه در نظر داشت که در طي زمان، رفتارها بلندتر از گفتارها سخن ميگويند.
لذا رهبري که تلاش ميکند تا ظاهري دوستانه داشته باشد ولي افراد را براي اهداف خود به کار ميگيرد و از آنها بهرهبرداري فردي ميکند قدرت صلاحيت خود را از دست خواهد داد. رفتار خصمانه3 نفي و رد ديگران4 و رفتار بيادبانه5 ديگر عوامل مؤثر در کاهش قدرت مرجعيت است (يوکل، 1994).
همچنين «هرسي و بلانچارد» عدم به کارگيري مناسب قدرت صلاحيت را عامل از دستدادن قدرت صلاحيت دانستهاند: وقتي کساني را که عملکرد خوب دارند را مورد تفقد قرار ميدهيد[10] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn10) و همين کار را در مورد کسي که کار چنداني انجام نداده است، به کار ميبريد قدرت صلاحيت خود را از دست ميدهيد (هرسي و بلانچارد، 1988).
عوامل مؤثربر افزايش قدرت صلاحيت
اعتماد، اطمينان و همدلي در نفوذ بر مردم اهميت دارد. اگر پيروي احساس کند که مدير، هنگام نياز، از تشويق و کمک فروگذاري نميکند، در مسئله نفوذ و توفيق آن تأثيري به سزا خواهد داشت (هرسي و بلانچارد، 1988).
مهارتهاي ارتباطي بين افراد از قبيل: جذب قلوب درک کردن ديگران (اداراک)، رفع مشکلات ديگران (کارپردازي) و بذلهگويي نيز در حفظ و توسعه صلاحيت تأثيري به سزا دارد (يوکل، 1994).
رهبري کوششي است براي نفوذ، و رهبر براي نفوذ، به سه شايستگي نيازمند است.
1ـ تشخيص: يعني توانايي درک موقعيتي که قصد نفوذ در آن را دارد.
2ـ تطابق: توانايي تطابق رفتار خود و ديگر عواملي که بر آنها کنترل دارد، با احتمالات اتفاقي مربوط به اوضاع.
3ـ برقراري ارتباط: توانايي فرستادن پيام به گونهاي که مردم بتوانند به آساني آن را بفهمند و بپذيرند (هرسي و بلانچارد، 1988).
در برقراري ارتباط، ارتباطات زباني عامترين و معموليترين نوع ارتباطات انساني است و يک نوع رفتار به حساب ميآيد که از فعاليتهايي نظير صحبتکردن و واکنشهايي نظير درک آنچه گفته ميشود، تشکيل ميگردد. البته مجموعه ارتباطات بشري به مراتب از زبان فراگيرتر است.
چگونگي و نوع درارتباط قرار گرفتن انسانها، همان شيوه زندگي و فرهنگ آنان است. به تبع تغيير يا تحول در عناصر فرهنگي يک جامعه، شبکه آن جامعه نيز متحول ميشود. بدين جهت صاحبنظران، ارتباطات و فرهنگ را غير قابل تفکيک ميدانند (اسميت[11] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn11)، 1966).
ارتباطات مؤثر پاسخهايي را ميطلبد که نشانگر درک و علاقه و توجه به کارکنان و همچنين مسائل و نيازهاي آنان باشد (هرسي و بلانچارد، 1988 : 308).
با توجه به اين مطلب که توجه به پيروان و نيازهاي آنان عامل اساسي در برقراري ارتباط مؤثر و افزايش قدرت صلاحيت رهبر ميباشد، در تحقيق بر اين عامل به عنوان عامل افزايشدهنده قدرت صلاحيت تمرکز شده است.
بنابراين لازم است در ابتد تقسيمي معين از نيازها و تعاريف آنها، براي انجام تحقيق بر اساس آن ارائه شود.
انواع نيازها
براي طبقهبندي نيازها راههاي مختلفي هست. يک راه آسان تقسيم نيازها بدينگونه است که آنها را به دو دسته تقسيم مينمايند.
1ـ نيازهاي اساسي و زيستي (نيازهاي اوليه)
2ـ نيازهاي اجتماعي و رواني (نيازهاي ثانويه).
نيازهاي اوليه (زيستي)
اين نيازها شامل غذا، آب، ميل جنسي، خواب، هوا و درجه حرارت مناسب و... ميشود. اين نيازها از فيزيولوژي اساسي حيات نشأت گرفته و براي حفظ بقا موجودات زنده مهم ميباشند. بنابراين براي همه مردم جنبه همگاني دارند ولي شدت و ضعف آنها در افراد متفاوت است.
نيازهاي ثانويه
نيازهاي ثانويه از نيازهاي اوليه مکتومترند زيرا بيش از آنکه نيازهاي جسمي را نشان دهند؛ بيانگر نيازهاي روحي و فکري ما هستند. رقابت، احترام به خود، وظيفهشناسي، بخشندگي، احساس تعلق و تبادل محبت نمونههاي نياز روحي يا ثانوي هستند... گرچه، نيازهاي آدمي به نيازهاي اوليه و ثانوي تقسيم ميشوند، نيازهاي آدمي در واقع جداييناپذيرند. حالت و وضع فيزيکي بدن بر روح، اثر ميگذارد و حالت روحي هم ميتواند بر وضع فيزيکي بدن اثر گذارد (رضائيان ب، 1372: 41ـ39).
پس از تقسيم بندي نيازها با بهرهگيري از تکنيک تحليل محتوي بيانات امام خميني(ره) به بررسي ميزان تأکيد ايشان بر اين نيازها پرداخته شده است. در نتيجه فرضيه تحقيق مبني بر توجه ايشان به هردو نوع نياز و تأکيد بيشتر بر نيازهاي معنوي به اثبات رسيده است.
بررسي توجه به نيازهاي بسيجيان در کلام حضرت امام(ره) با استفاده از تکنيک تحليل محتوا
با در نظر گرفتن تعريف عملياتي اين دو نياز به مطالعه کليه بيانات شفاهي و کتبي حضرت امام(ره) که در صحيفة نور گردآوري شده پرداخته شد. با توجه به قلمرو زماني تحقيق (مرتبط با بسيج مستضعفين)، جلدهاي 10 الي 22 صحيفة نور مورد مطالعه قرار گرفتند و مضامين اصلي استخراج گرديدند. مجموعه مضامين تعداد 148 مضمون ميباشند که تعداد 11 عدد از آنها حاکي از نيازهاي اوليه (اساسي حياتي) براي بسيجيان است و 137 عدد آن در رابطه با نيازهاي ثانويه (روحي، فکري) بسيجيان ميباشد. بيانات حضرت امام در رابطه با نيازهاي اوليه را ميتوان در شاخص برطرف کردن احتياجات زيستي بسيجيان که به حفظ حيات و نيازهاي فيزيولوژيکي مربوط است قرار داد و توجه به نيازهاي ثانويه را ميتوان در سه شاخص عمده قرار داد:
1ـ توجه و ابراز علاقه و محبت نسبت به بسيجيان
2ـ تکريم بسيجيان
3ـ تعليم و تربيت بسيجيان
جدول شماره 1: مقولههاي توجه به نيازهاي بسيجيان و شاخصهاي آنها
فراواني نسبي مقولهها
فراواني نسبي هر شاخص
فراواني مطلق
شاخصها
مقولهها
43/7./.
43/7./.
11
1- برطرفکردن احتياجات زيستي بسيجيان
1- نيازهاي اوليه
57/92./.
30/22./.
90/41./.
37/28./.
33
62
42
1- توجه و ابراز علاقه و محبت نسبت به بسيجيان
2- تکريم بسيجيان
3- تعليم و تربيت بسيجيان
2- نيازهاي ثانويه
100./.
100./.
148
جمع کل مضامين*
* ـ مضامين اصلي، مفاهيم مرتبط به مقولهها «مفاهيم اصلي فرضيات» ميباشند.
جدول شماره 2: شاخصهاي مقوله نيازهاي ثانويه و فراواني نسبي آنها در مقوله نيازهاي ثانويه
09/24./.
25/45./.
66/30./.
توجه و ابراز علاقه و محبت نسبت به بسيجيان
تکريم بسيجيان
تعليم و تربيت بسيجيان
فراواني نسبي شاخصهاي نيازهاي ثانويه در مقولههاي ثانويه
100./.
137
جمع کل مضامين مقوله نيازهاي ثانويه
با توجه به ميزان تکرار در محورهاي مربوط به نيازهاي ثانويه که ميزان 57/ 92./. فراواني نسبي را تشکيل ميدهند به قوت ميتوان گفت که حضرت امام خميني(ره) محور و تکيه اصلي بياناتشان در رابطه با نيازهاي ثانويه بسيج و بسيحيان است ولي در عين حال از نيازهاي اوليه نيز غفلت ننمودهاند لکن به واسطة آنکه ماهيت حرکت بسيج را حرکتي معنوي ميدانستهاند محور کلام ايشان نيز بر حول مسائل روحي و فکري بسيجيان قرار داشته است.
همان گونه که مشاهده ميشود هر يک از محورهاي اصلي بيانات حضرت امام(ره) که در تحقيق حاضر تحت عناوين عام نيازهاي اوليه و ثانويه جمعبندي شده است از نظر صاحبنظران مديريت در زمره عوامل مؤثر بر افزايش قدرت صلاحيت رهبر نيز قرار دارند. با مراجعه به فصل ادبيات تحقيق درمييابيم که رفع نيازها و مشکلات، ابراز محبت و علاقه، تکريم و احترام و... از زمره عوامل مؤثر بر افزايش قدرت صلاحيت ميباشند. در اين قسمت به بيان مستند مضامين کلام حضرت امام(ره) پرداخته ميشود تا محورهاي تفکر حضرت امام(ره) در اين باب به صورتي روشنتر بيان گردد.
در اين بخش براي هر محور چند نمونه از بيانات حضرت امام(ره) به طور مستقيم آورده ميشود.
جدول شماره 3: محورهاي شاخص توجه به برطرفکردن احتياجات زيستي بسيجيان
محورهاي کلام امام خميني (ره)
شاخص
مقوله
1- دعا براي سلامتي بسيجيان و آزادي اسراي آنان
2-کسب آمادگي رزمي (تجهيز سلاح و آموزش تعليمات نظامي)
3- رفع کمبودهاي مادي زندگي بسيجيان
توجه به برطرفکردن احتياجات زيستي
توجه به نيازهاي بسيجيان
در اين قسمت نيازهاي اوليه حضرت امام خميني(ره) به نيازهاي اساسي، حياتي بسيجيان توجه نمودهاند و اين توجه و علاقه را تحت عناويني مانند: دعاهايي براي سلامتي بسيجيان و آزادي اسراي آنان، کسب آمادگي رزمي و رفع کمبودهاي مادي زندگي بسيجيان ميتوان مشاهده نمود.
دعاهايي براي سلامتي بسيجيان و آزادي اسراي آنان و بازگشت مفقودين
براي مثال حضرت امام خميني(ره) در جمع داوطلبين اعزام به جبهه و معلولان چنين ميفرمايند:
«و کشوري که تمام قشرهايش اين طور مهياي براي فداکاري هستند اين کشور پيروز است. و خداوند به شما سلامت و اجر عنايت کند و به ما هم بيداري بدهد که دنبال شما بياييم.(امام خميني، 1370 ، ج 13 : 224)
و در پيام سالگرد بسيج مستضعفين چنين ميفرمايد: «خداوند شهداي عزيز و گمنام بسيج را به نعمت همجواري اهل بيت (عليهمالسلام) مغتنم و جانبازان عزيز را شفا و اسرا و مفقودين عزيز را سالماً به اوطانشان بازگرداند.(امام خميني، 1370 ،ج 16 : 176)
حضرت امام خميني(ره) در رفع کمبودهاي بسيجيان خصوصاً بسيجيان عشايري که در شرايط دشوار زندگي همواره در راه دفاع از اسلام و ميهن اسلامي پيشگام بودهاند چنين ميفرمايند:
«در خاتمه از مسئولان محترم مملکتي نيز ميخواهم که در کنار مسئوليتهاي سنگين ديگري که دارند، هرچه بيشتر و سريعتر در رفع مشکلات و کمبودهاي شما بکوشند و انشاءا... با پايان گرفتن جنگ و بازسازي مناطق جنگي رسيدگي به وضع شما عزيزان و رفع نابسامانيهاي شما را در اولويت قرار دهند. (امام خميني، 1370 ،ج 12 : 46)
جدول شماره 4: محورهاي شاخص تکريم بسيجيان
محورهاي کلام امام خميني(ره)
شاخص
مقوله
الف: ارزش قائل شدن براي بسيج مستضعفين شامل:
1- نسبت دادن ويژگيهاي برجسته به بسيج مستضعفين
2ـ بيان نقشهاي مهم و ضروري بسيج مستضعفين
ب: شخصيت دادن به بسيجيان شامل:
1- نسبت دادن ويژگيهاي شاخص و برجسته به بسيجيان
2- بيان مقام والاي بسيجيان
تکريم بسيجيان
توجه به نيازهاي ثانويه بسيجيان
تأکيد مطلق حضرت امام(ره) در رابطه با بسيج بر نيازهاي ثانويه، روحي و فکري آنان است و چنان که مشاهده ميگردد 57/92./. از بيانات ايشان در زمينه نيازها به اين بخش تعلق ميگيرد و اين نيست جز آنکه حضرت امام خميني(ره) رمز پيروزي و موفقيت را در بعد معنوي بسيجيان ميدانستهاند.
در زمينه نيازهاي ثانويه سه شاخص عمده در کلام حضرت امام خميني(ره) خطاب به بسيجيان مشاهده ميگردد که هر يک از اين سه شاخص با ذکر محورهاي کلام ايشان بررسي ميشود.
شاخص تکريم بسيجيان با فراواني نسبي25/45./. در قسمت نيازهاي ثانويه و 90/41./. در کل نيازها بيشترين فراواني را داراست و بيانگر تأکيد فوقالعاده حضرت امام خميني(ره) بر اين بخش از نيازهاي روحي، فکري بسيجيان ميباشند حضرت امام(ره) با عاليترين مضامين و زيباترين بيانات از بسيج و بسيجيان ياد ميکند و چنان به بسيجيان شخصيت ميدهد و براي آنان ارزش قائل است که گويي مقامي بالاتر از مقام بسيجي بودن نيست.
اين شاخص از دو محور اصلي ارزش قائل شدن براي بسيج مستضعفين و شخصيت دادن به بسيجيان تشکيل ميگردد:
ارزش قائل شدن براي بسيج مستضعفين تحت دو عنوان نسبت ويژگيهاي برجسته به بسيج و بيان نقشهاي مهم و ضروري آن جمع بندي ميشود. حضرت امام خميني(ره) از بسيج مستضعفين به عنوان، لطف خدا، الگو و اسوه براي سايرين، نهاد مقدس و مردمي و... ياد ميکند و به بيان نقشهاي مهم و ضروري بسيج در محافظت از انقلاب و اسلام و مبارزه با جهانخواران، مستکبرين و متحجرين، حفظ امنيت داخلي و امنيت مرزها، تعليم و تربيت جوانان و ... ميپردازند.
«تشکيل بسيج در نظام جمهوري اسلامي ايران يقيناً از برکات و الطاف جليه خداوند تعالي بود که بر ملت عزيز و انقلاب اسلامي ايران ارزاني شد. در حوادث گوناگون پس از پيروزي انقلاب خصوصاً جنگ، بودند، نهادها و گروههاي فراواني که با ايثار و خلوص و فداکاري و شهادتطلبي، کشور انقلاب را بيمه کردند. ولي حقيقتاً اگر بخواهيم مصداق کاملي از ايثار و خلوص و فداکاري و عشق به ذات مقدس حق و اسلام ارائه دهيم، چه کسي سزاوارتر از بسيج و بسيجيان خواهند بود؟ بسيج شجره طيبه و درخت تناور پر ثمري است که شکوفههاي آن بوي بهار وصل و طراوت يقين حديث عشق ميدهد. بسيج مدرسه عشق و مکتب شاهدان شهيدان گمنامي است که پيروانش بر گلدستههاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سردادهاند. بسيج ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاک اسلامي است که تربيتيافتگان آن، نام و نشاني از بينشان گرفتهاند. بسيج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکيل آن را همه مجاهدان از اولين تا آخرين امضاء نمودهاند. (امام خميني، 1370، ج 21 : 52)
و در جاي ديگر چنين ميفرمايند:
«خداوند... هر روز بر عظمت و شوکت اين نهاد مقدس و مردمي، پيروان اسلام عزيز و حضرت بقيها...الاعظم ـ ارواحنا لمقدمهالفداء ـ بيفزايد.»(امام خميني، 1370 ، ج 19 : 140)
جدول شماره 5: محورهاي شاخص تعليم و تربيت بسيجيان
چکيده:
قدرت، کانال نفوذ بر ديگران است. مدير براي انجام موفقيتآميز وظايف خود، خصوصاً وظيفه هدايت و رهبري نيازمند قبول مسئوليت است. و براي تحقق مسئوليتهاي خود لازم است توانايي کسب فرمانبرداري ديگران را دارا باشد. بنابراين رهبراني که قدرت را ميشناسند و ميدانند چگونه آن را به کار ببرند از کساني که ابعاد قدرت رهبري را نميشناسند و يا اينکه آن را به کار نميبرند اثربخشتر هستند. منشأ قدرت در انديشه اسلامي در عبوديت پروردگار و محبت نسبت به خلق خداست و در نتيجه پست و مقام و يا ويژگيهاي فردي در طول اين رابطه قرار دارند و تقويتکننده قدرت فرد ميباشند. ولي در انديشه کلاسيک مديريت قدرت ميتواند ناشي از مقام باشد و يا اينکه از خود فرد نشأت بگيرد. پايگاههاي قدرت مقام عبارتند از: قدرت اجبار، قدرت رابطه، قدرت پاداش، قدرت قانوني، و پايگاههاي قدرت شخصي عبارتند از: قدرت صلاحيت، قدرت اطلاعات و قدرت تخصص.
در انديشه اسلامي اساس اثرگذاري مدير و رهبر بر پيروان بر اصل محبت و رحمت استوار است. قرار گرفتن بر اين مبنا نوعي احساس جاذبه در فرد ايجاد ميکند و ميتواند بر قلبهاي افراد مديريت کند. در انديشه مديريتي نيز يکي از قدرتهاي مهم شخصي، قدرت صلاحيت است که تحت تأثير اعتماد، اطمينان و همدلي در نفوذ بر ديگران است. توجه به نيازهاي پيروان يکي از عوامل افزايشدهندة قدرت صلاحيت است. اين نيازها را ميتوان در تقسيمبندي کلي به نيازهاي اوليه و ثانويه تقسيم کرد. درطي تحقيق بر عوامل افزايشدهندة قدرت صلاحيت مديريت و رهبري امام خميني(ره) در هدايت بسيجيان که توسط تکنيک تحليل محتوي متن بيانات ايشان صورت گرفته است مشخص شد که توجه و تأکيد ايشان بر تأمين نيازهاي ثانويه بسيجيان بيش از نيازهاي اوليه ميباشد ولي از نيازهاي اوليه نيز غفلت نشده است.
کليد واژهها: رهبري، نفوذ، قدرت، منشأ قدرت، پايگاه قدرت، نيازهاي اوليه، نيازهاي ثانويه، بسيج، امام خميني(ره)
مقدمه
تربيت يافتگان سيرة پيامبر، امانتداران والاترين امانتها يعني آدميان هستند تا آنان را به مقصدي که براي آن آفريده شدهاند رهنمون گردند. از اين رو هنر مديريت در تربيت اسلامي اداره قلبها است. حضرت امام خميني (ره) مي فرمايد:
«راه به دست آوردن قلوب ملت اين است که دل مردم مسلم با اسلام به دست ميآيد. مقلب القلوب خداست به خدا متوجه شو تا دلهاي مردم به تو متوجه شود». (جوادزاده، 1378 : 263)
اساس مديريت بر قلب، بر اصلاح رابطه انسان با خدا استوار است. رابطهاي از حق به سوي خلق. ميان عبوديت و ربوبيت نسبتي مستقيم برقرار است. انسان به ميزاني که در مسير عبوديت گام برميدارد در ساحت ربوبيت بالا ميرود و هر چه از خود ميگذرد به توانائيها ميرسد و مالک امور ميشود. حضرت امام خميني(ره) در اين باره ميفرمايد:
«کسي که با قدم عبوديت سير کند و داغ ذلت بندگي را در ناحيه خود گذارد، وصول به عز ربوبيت پيدا ميکند. طريق وصول به حقايق ربوبيت سير در مدارج عبوديت است.» (امام خميني(ره)، 1370 ، ج 1 : 274)
رسول اکرم(ص) و تربيت شدگان سيره وي در مديريت خود رفتاري از سر بندگي حق و تواضع نسبت به خلق داشتند و همين سبب آن همه عزت و سيادت بود. خداوند راز موفقيت پيامبر را در تأليف قلبها، محبت و ملايمت او به توفيق الهي معرفي ميکند.
حضرت امام خميني(ره) که دست پروردة اين مکتب است معتقد است همه موجودات به رحمت وجود يافتهاند و به رحمت کمال مييابند و نظام عالم به رحمت برقرار است. و ميفرمايند:
«رحمت رحمانيه مقام بسط وجود است و رحمت رحيميه مقام بسط کمال وجود؛ پس با رحمت رحمانيه اصل وجود ظهور يافته، با رحمت رحيميه هر چيزي به کمال معنوي و هدايت باطني خود ميرسد و خداوند رحمان است نسبت به همه خلق خود و رحيم است بر مؤمنان به طور خاص.» (امام خميني(ره)، (شرح فصوص الحکم:401 ، در جوادزاده ، 1378 : 266)
بنابراين مديران الهي براساس رحمت و مودت و محبت امور را اداره ميکنند. با اين تعبير در انديشه اسلامي الهي، ريشه قدرت در عبوديت پروردگار و محبت نسبت به خلق خداست.
تعريف قدرت
شهيد مطهري بين نيرو و قدرت تفاوت قائل شده است. وي ميگويد: عاملي که اثري از او ناشي ميشود به نام قوه يا نيرو ناميده ميشود و هر موجودي از موجودات جهان منشأ يک يا چند خاصيت و اثر هست. بنابراين در هر موجودي اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان نيرو وجود دارد.
نيرو اگر با شعور و ادراک و خواست توأم باشد به نام «قدرت» و يا «توانايي» ناميده ميشود. (مطهري، 1369 : 280)
تعاريف متعددي در علم مديريت از قدرت ارائه شده است که تعدادي از آنها براي نمونه ذکر ميگردد.
قدرت[1] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn1) که مفهوم بسيار گستردهتري از اختيار2 است عبارتست از توانايي3 افراد يا گروهها در برانگيختن يا نفوذ کردن4 در باورها5 يا کنشهاي6 اشخاص يا گروههاي ديگر (کنتز و وهريخ7، 1990 : 177).
قدرت توان نفوذ در ديگران است (سرتو8، 1986 : 454).
قدرت توانايي اعمال نفوذ است، توان تغيير نگرشها9 يا رفتار افراد و گروهها ميباشد (استونر و فري من10، 1992 : 344).
قدرت يک رابطه اجتماعي است که فرد بتواند اراده و نظر خود را به ديگران بقبولاند حتي اگر آن نظر مخالف نظر سايرين باشد (وبر11، 1921 در لوکس، 1370 : 61ـ60).
قدرت به توانايي اطلاق گرديده که فرد «الف» را قادر ميسازد تا بر فرد «ب» تأثير و نفوذ کند به طوري که فرد به رفتار خاصي دست يازد که در غياب عامل قدرت به آن دست نميزد، قدرت توانايي تغيير در ديگران و نفوذ در آنان است. (لوتانز[2] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn2)، 1985 : 447).
قدرت توانايي فرد در تأثيرگذاري بر ديگران (غالباً در محدودهاي معين) و واداشتن آنان به عملي مطابق ميل و نظر خود است (فرنچ و ورد،صائبي، 1371).
رهبري2 روندي است براي نفوذ، اما چگونه ميتوان نفوذ کرد؟ به وسيله قدرت، قدرت توان نفوذ است. منبعي است که رهبر را توانا ميکند تا ديگران را به فرمانبرداري3 يا قبول مسئوليت4 وادارد (هرسي و بلانچارد، 1988).
با توجه به تعاريف مذکور ميتوان قدرت را به عنوان کانال نفوذ رهبر بيان نمود.
تفاوت قدرت و رهبري
قدرت با رهبري يکسان نيست، و اغلب قدرت به عنوان يک ويژگي از رهبري تلقي ميگردد (هالندر و آفرمن5، 1990).
«راجرز» در بيان تفاوت قدرت و رهبري چنين بيان ميدارد که قدرت عبارتست از: «توانايي نفوذ». بدين ترتيب قدرت عبارتست از منبعي که هم ميتواند مورد استفاده قرار گيرد و هم خير. ولي رهبري فرآيند نفوذ است.
در تعريف نفوذ هم بايد گفت استفاده از قدرتي که موجب تغيير ميشود، با اين احتمال که شخص يا گروه تغيير رفتار دلخواه را قبول کند. (راجرز، 1973 : 1418).
از اين رو رهبري به بيان ساده کوششي است براي نفوذ و قدرت توانايي نفوذ است.
مهمترين جنبه قدرت (وابستگي)
قدرت عبارت از شايستگي فرد «الف» براي نفوذ در رفتار فرد «ب» است، تا اينکه «ب» به گونهاي عمل کند که در غير آن صورت عمل نميکرد اين تعريف به طور ضمني اشاره ميکند که: (1) قدرت نيرويي است بالقوه که براي اثر بخش بودن نيازي به فعليت ندارد (2) رابطهاي است وابسته و (3) فرد «ب» تا حدودي اختيار رفتار خويش را دارد. شايد مهمترين جنبه قدرت، کنش وابستگي آن باشد. هر قدر وابستگي فرد «ب» به فرد «الف» بيشتر باشد، قدرت فرد «الف» در اين ارتباط بيشتر است. وابستگي به نوبه خود متکي به تصوري است که فرد «ب» از راهحلهاي ممکن دارد و اهميتي که فرد «ب» براي مهار کردن فرد «الف» قائل است. زماني شخص ميتواند بر شما قدرت داشته باشد که بتواند آنچه را که آرزوي شماست در اختيار بگيرد (رابينز، 1371).
ضرورت قدرت
رهبراني که قدرت را ميشناسند و ميدانند چگونه آن را به کار برند از کساني که نميدانند يا آن را به کار نميبرند اثر بخشتر هستند.
در ديدگاه اسلامي کاري مورد وظيفه و تکليف انسان قرار ميگيرد که انسان توانايي انجام آن را داشته باشد اما کاري که انسان قادر به انجام آن نيست هرگز مورد تعلق تکليف واقع نميشود. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «لا يکلف الله نفساً الا وسعها» ( بقره / 286).
اما مشروط بودن تکليف به قدرت و توانايي مستلزم اين نيست که ما مکلف به کسب قدرت نباشيم. قرآن کريم ميفرمايد: «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوا الله و عدوکم» (انفال / 60) يعني آنچه از توان رزمي ميتوانيد براي ايجاد رعب و تصور قدرت در ذهن دشمنانتان فراهم سازيد.(مطهري، 1369 : 295).
دانشمندان علوم رفتاري اذعان دارند که يکي از نيازهاي اساسي انسان نياز به قدرت است و از آنجا که اين قدرت اکتسابي است نه ذاتي، مطالعات زيادي بر روي آن انجام شده است و به تازگي پژوهشگران ميان قدرت اجتماعي و قدرت شخصي تمايز قائل شدهاند (رضائيان الف، 1372 : 40ـ36).
انواع قدرت
صاحبنظران قدرت را به دو نوع کلي قدرت مقام و قدرت شخصي تقسيم مينمايند.
قدرت کلي مدير از دو نوع متفاوت قدرت تشکيل ميگردد. قدرت مقام[3] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn3) و قدرت شخصي2 (سرتو، 1986).
اختلاف قدرت مقام و قدرت شخصي
يکي از وجوه مشخصه رهبر آن است که اعمالکننده قدرت ميباشد. «اميتاي اتزيوني»[4] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn4) اختلاف ميان قدرت مقام و قدرت شخصي را بررسي کرده است.او معتقد است که سرچشمه قدرت، تشکيلات اداري، نفوذ شخصي يا هر دوي اينهاست. گفته ميشود افرادي که ميتوانند در ديگران تأثيرگذارند و سبب شوند که آنها به خاطر مقام اداري اينان کار بخصوصي انجام دهند، داراي قدرت مقاماند. و آنها که قدرتشان را از پيروان خود کسب ميکنند داراي قدرت شخصي ميباشند. برخي از مردم ميتوانند در عين حال هر دو را داشته باشند (اتزيوني، 1969 : 59).
قدرت مقام
مديران از کجا قدرت مقامي را که اکنون دارند به دست آوردهاند؟ اگر چه «اتزيوني» دلايلي قابل قبول در اين باره ميآورد که اين قدرت از تشکيلات سازماني مدير سرچشمه ميگيرد اما عقيده بر اين است که قدرت مقام از بالا ميآيد بنابراين بخش جدانشدني تشکيلات نيست. صحبت بر سر قدرت تشکيلات نيست بلکه حرف بر سر آن است که افرادي که مدير در قبالشان مسئوليت دارد تا چه حد به واگذاري اختيار يا مسئوليت به مدير تمايل داشته باشند (هرسي و بلانچارد،1988).
نقش مديران در کسب قدرت مقام
جهت جريان قدرت مقام از بالا به پايين است ولي معناي آن اين نيست که گفته شود مديران هيچ تأثيري در مقدار قدرت مقامي که به آنها تعلق ميگيرد ندارند به طور حتم چنين نيست. اعتماد و اطميناني که آنها در افراد بالاتر از خود ايجاد ميکنند تعيينکننده حدود علاقه رؤساي آنها در واگذاري اختيار به آنان است (هرسي و بلانچارد، 1988).
قدرت شخصي
قدرت شخصي قدرتي است که از روابط انساني مدير با سايرين ناشي ميشود (سرتو، 1986 : 456).
مردان قدرت، يعني کساني که فرماندهي آنان استوار، نهادي و مشروع است، گاه هيچ آمريتي ندارند. جز اجراي کار ويژهاي که براي انجام آن در نظر گرفته شدهاند. اما آمريت همچنين حاکي از آن کيفيتي است که از طريق آن يک شخصيت خود را بر ديگران تحميل مينمايد، و رضايت و وفاداري و اطاعت آنان را نه با تهديد به تنبيه بلکه تنها از طريق برتري اراده کسب ميکند. پيوند آمريت مشروع و آمريت شخصي منشأ سرنوشتهاي عظيم براي کساني است که رؤياهاي افتخار و خاطرههاي ترس را در ذهن ميپرورانند (لوکس، 1370).
قدرت شخصي در حدي است که اعضاي گروه به رهبر خود احترام ميگذارند، از او رضايت دارند، نسبت به او خود را متعهد ميدانند و ارضاي هدفهاي خود را در هدفهاي رهبري ميبينند. به عبارت ديگر قدرت شخصي تا آنجاست که مردم مايل باشند از رهبري خود پيروي کنند در نتيجه در محيط سازماني قدرت شخصي از پايين به بالاست (هرسي و بلانچارد، 1988).
نقش مديران در کسب قدرت شخصي
مديران به طور يقين ميتوانند با رفتار خود در مقدار قدرت شخصي موجود خود تأثير بگذارند. اما چنين قدرتي فرار است و خيلي سريع ميتواند از دست برود. چند اشتباه جدي مرتکب شويد و بعد ببينيد چند نفر مايل به پيروي از شما هستند (هرسي و بلانچارد، 1988).
تقسيمبندي پايگاههاي قدرت
معروفترين تقسيمبندي از پايگاههاي قدرت توسط فرنچ و ريون[5] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn5) در سال 1959 ارائه گرديده است و بعداً توسط ريون وکروگلانسکي2 تکميل شده است.
چارچوبي که توسط «فرنچ» و «ريون» مطرح شده است به نظر ميرسد که از ساير تقسيمبنديها بيشتر مورد قبول قرار گرفته باشد. «فرنچ» و «ريون» معتقدند که پنج پايگاه3 مختلف قدرت وجود دارد قدرت قهريه4، قدرت پاداش5، قدرت عرفي6، قدرت صلاحيت(1)، قدرت تخصص7(هرسي و بلانچارد، 1988).
بعداً «ريون» با همکاري «کروگلانسکي» (1975)8 پايگاه قدرت ديگري را «قدرت اطلاعات»9 را شناسايي کرد.
سپس در سال 1979 هرسي و گلد اسميت10 پايگاه ديگري ـ قدرت رابطه11 را پيشنهاد کردند.
صاحبنظران ديگر نيز انواع ديگري به آن افزودهاند که در اين قسمت به توضيح اين موارد پرداخته ميشود.
انواع قدرت مقام
قدرت اجبار و تنبيه
قدرت اجبار و تنبيه از اعمال تنبيه و اجبار حاصل ميشود. فرنچ و ريون نيز همين امر را تصريح نمودهاند: آدمي[6] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn6) به منظور اجتناب از تنبيهي که اعتقاد دارد در کنترل شخص با نفوذ است از دستور اطاعت ميکند. (فرنچ و ريون، 1959).
قدرت رابطه
تصور حاصل از معاشرت با افراد يا سازمانهاي با نفوذ است (هرسي و بلانچارد، 1988).
قدرت پاداش
قدرت ميتواند از توانايي کساني که پاداشها را ارزاني ميدارند سرچشمه بگيرد (کنتز و هريخ، 1990 : 177).
قدرت پاداش عبارتست از تصور حاصل از توانايي لازم براي تأمين آنچه که مورد علاقه مردم است (هرسي و بلانچارد، 1988).
پاداشهايي که در اختيار فرد است عامل ايجاد قدرت پاداش است. قدرت پاداش و تنبيه که از تصوير توان پاداش دادن يا مجازات کردن ناشي ميشود در اشکال متنوعي بروز ميکند. براي مثال قدرت پاداش به صورتهاي اضافه حقوق، مزايا، ارتقاء و يا به صورت پاداشهاي غير ملموس مانند دادن بازخورد توفيق و يا سمبلهاي وجههاي2 مانند دفتر بزرگ کار و يا پارکينگ اختصاصي است (يوکل، 1994).
قدرت قانوني
قدرت قانوني از اعتقاد آدمي بر اين امر که فرد با نفوذ به طور قانوني در اين مقام است که در محدودهاي مشخص اعمال نفوذ کند، نشأت ميگيرد. اين قدرت بخشي از اختيار، رسمي نيز ناميده ميشود (استونروفري من، 1992).
انواع قدرت شخصي
قدرت شخصي شامل قدرت صلاحيت، قدرت اطلاعات و قدرت تخصص ميشود.
قدرت تخصص
قدرت ميتواند از کارداني[7] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn7) يک شخصيت يا يک گروه نشأت بگيرد. اين همان قدرت دانش و آگاهي است (کنتزو و هريخ، 1990 : 177).
قدرت تخصص مبتني بر اين باور و اعتقاد است که فرد با نفوذ، دانش خاص يا مهارت مرتبطي دارد که وي فاقد آنست (استونر و فريمن، 1992).
شخص هدف به علت اينکه معتقد است شخص عامل نفوذ دانش خاصي را درباره بهترين طريق انجام کارها در اختيار دارد اطاعت ميکند (فرنچ وريون، 1959).
در قدرت تخصص دانش و مهارت فرد است که پيرو را به اطاعت وا ميدارد.
قدرت تخصص تصور حاصل از دارابودن دانش مناسب، تجربه و تخصص رهبر است (هرسي و بلانچارد، 1988).
قدرت اطلاعات
تصور حاصل از دسترسي به اطلاعات و يا مالکيت آنها است (هرسي و بلانچارد، 1988).
تفاوت قدرت اطلاعات و تخصص
قدرت اطلاعات به تصور حاصل از دسترسي به دادهها بستگي دارد. چنين قدرتي با قدرت تخصص، که عبارت است از ادراک توانايي استفاده از دادهها، فرق دارد. براي مثال در يک تحقيق تازه معلوم شد که منشيها در يک شرکت سهامي داراي قدرت اطلاعاتي قابل توجهي بودند اما قدرت تخصصي آنها در برخي از مقولههاي فني اندک بود (هرسي و بلانچارد 1988).
قدرت صلاحيت[8] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn8)
اعتماد حاصل از کنش متقابل با فرد ديگر (هرسي و بلانچارد، 1988).
شخص هدف به علت اينکه توسط همراهي با شخص عامل نفوذ کسب هويت ميکند و مورد احترام قرار ميگيرد، مايل است که موافقت شخص عامل نفوذ را به دست آورد. بنابراين اطاعت ميکند (فرنچ و ريون، 1959).
قدرت صلاحيت به صفات مميزه شخصي مدير بستگي دارد. مديري که داراي قدرت اجرايي است به خاطر شخصيتش مورد علاقه ديگران است همين مسئله علاقمندي به او، تحسين از او و شناسايي او است که در ديگران تأثير ميگذارد (هرسي و بلانچارد، 1988). يکي ديگر از منابع مهم قدرت شخصي تمايل ديگران به خشنودسازي فردي است که احساس ميکنند تأثيري قوي دارد «فرنچ» و «ريون» (1959) اين شکل از قدرت را قدرت صلاحيت مينامند.
اگر کسي بتواند اعتماد ديگران را جلب کند گفته ميشود داراي قدرت صلاحيت است. قدرت صلاحيت به صفات مشخصه مدير مانند امانتداري، رازداري و صداقت بستگي دارد.
هنگامي که شخصيت فرد دليل همکاري ديگران به شمار آيد، گفته ميشود که فرد قدرت صلاحيت دارد، يا به عبارت ديگر هنگامي که کارکنان ويژگيهاي خوب اخلاقي را به مدير نسبت دهند، مدير از صلاحيت فردي برخوردار است. کساني که اسوه و الگو قرار ميگيرند، داراي قدرت صلاحيت هستند. (رضائيان، 1372 الف: 38).
قدرت صلاحيت مبتني بر دوستي وفاداري[9] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn9) است که در يک دوره زمان طولاني به آهستگي گسترش مييابد.
قويترين شکل قدرت صلاحيت شامل فرآيند نفوذي است که منجر به تعيين هويت شخصي2 ميگردد. در اين فرآيند افراد مايلند رفتار رهبر را تقليد کنند و با او شناسايي و تعيين هويت شوند. بنابراين مديري که محبوب و مورد احترام است ميتواند نفوذ قابل ملاحظهاي بر زيردستان و همکاران داشته باشد (يوکل، 1994).
عوامل مؤثر در کاهش قدرت صلاحيت
لازم است اين نکته دقيق را هميشه در نظر داشت که در طي زمان، رفتارها بلندتر از گفتارها سخن ميگويند.
لذا رهبري که تلاش ميکند تا ظاهري دوستانه داشته باشد ولي افراد را براي اهداف خود به کار ميگيرد و از آنها بهرهبرداري فردي ميکند قدرت صلاحيت خود را از دست خواهد داد. رفتار خصمانه3 نفي و رد ديگران4 و رفتار بيادبانه5 ديگر عوامل مؤثر در کاهش قدرت مرجعيت است (يوکل، 1994).
همچنين «هرسي و بلانچارد» عدم به کارگيري مناسب قدرت صلاحيت را عامل از دستدادن قدرت صلاحيت دانستهاند: وقتي کساني را که عملکرد خوب دارند را مورد تفقد قرار ميدهيد[10] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn10) و همين کار را در مورد کسي که کار چنداني انجام نداده است، به کار ميبريد قدرت صلاحيت خود را از دست ميدهيد (هرسي و بلانچارد، 1988).
عوامل مؤثربر افزايش قدرت صلاحيت
اعتماد، اطمينان و همدلي در نفوذ بر مردم اهميت دارد. اگر پيروي احساس کند که مدير، هنگام نياز، از تشويق و کمک فروگذاري نميکند، در مسئله نفوذ و توفيق آن تأثيري به سزا خواهد داشت (هرسي و بلانچارد، 1988).
مهارتهاي ارتباطي بين افراد از قبيل: جذب قلوب درک کردن ديگران (اداراک)، رفع مشکلات ديگران (کارپردازي) و بذلهگويي نيز در حفظ و توسعه صلاحيت تأثيري به سزا دارد (يوکل، 1994).
رهبري کوششي است براي نفوذ، و رهبر براي نفوذ، به سه شايستگي نيازمند است.
1ـ تشخيص: يعني توانايي درک موقعيتي که قصد نفوذ در آن را دارد.
2ـ تطابق: توانايي تطابق رفتار خود و ديگر عواملي که بر آنها کنترل دارد، با احتمالات اتفاقي مربوط به اوضاع.
3ـ برقراري ارتباط: توانايي فرستادن پيام به گونهاي که مردم بتوانند به آساني آن را بفهمند و بپذيرند (هرسي و بلانچارد، 1988).
در برقراري ارتباط، ارتباطات زباني عامترين و معموليترين نوع ارتباطات انساني است و يک نوع رفتار به حساب ميآيد که از فعاليتهايي نظير صحبتکردن و واکنشهايي نظير درک آنچه گفته ميشود، تشکيل ميگردد. البته مجموعه ارتباطات بشري به مراتب از زبان فراگيرتر است.
چگونگي و نوع درارتباط قرار گرفتن انسانها، همان شيوه زندگي و فرهنگ آنان است. به تبع تغيير يا تحول در عناصر فرهنگي يک جامعه، شبکه آن جامعه نيز متحول ميشود. بدين جهت صاحبنظران، ارتباطات و فرهنگ را غير قابل تفکيک ميدانند (اسميت[11] (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsiblog.com% 2FNoteedit.htm%23_ftn11)، 1966).
ارتباطات مؤثر پاسخهايي را ميطلبد که نشانگر درک و علاقه و توجه به کارکنان و همچنين مسائل و نيازهاي آنان باشد (هرسي و بلانچارد، 1988 : 308).
با توجه به اين مطلب که توجه به پيروان و نيازهاي آنان عامل اساسي در برقراري ارتباط مؤثر و افزايش قدرت صلاحيت رهبر ميباشد، در تحقيق بر اين عامل به عنوان عامل افزايشدهنده قدرت صلاحيت تمرکز شده است.
بنابراين لازم است در ابتد تقسيمي معين از نيازها و تعاريف آنها، براي انجام تحقيق بر اساس آن ارائه شود.
انواع نيازها
براي طبقهبندي نيازها راههاي مختلفي هست. يک راه آسان تقسيم نيازها بدينگونه است که آنها را به دو دسته تقسيم مينمايند.
1ـ نيازهاي اساسي و زيستي (نيازهاي اوليه)
2ـ نيازهاي اجتماعي و رواني (نيازهاي ثانويه).
نيازهاي اوليه (زيستي)
اين نيازها شامل غذا، آب، ميل جنسي، خواب، هوا و درجه حرارت مناسب و... ميشود. اين نيازها از فيزيولوژي اساسي حيات نشأت گرفته و براي حفظ بقا موجودات زنده مهم ميباشند. بنابراين براي همه مردم جنبه همگاني دارند ولي شدت و ضعف آنها در افراد متفاوت است.
نيازهاي ثانويه
نيازهاي ثانويه از نيازهاي اوليه مکتومترند زيرا بيش از آنکه نيازهاي جسمي را نشان دهند؛ بيانگر نيازهاي روحي و فکري ما هستند. رقابت، احترام به خود، وظيفهشناسي، بخشندگي، احساس تعلق و تبادل محبت نمونههاي نياز روحي يا ثانوي هستند... گرچه، نيازهاي آدمي به نيازهاي اوليه و ثانوي تقسيم ميشوند، نيازهاي آدمي در واقع جداييناپذيرند. حالت و وضع فيزيکي بدن بر روح، اثر ميگذارد و حالت روحي هم ميتواند بر وضع فيزيکي بدن اثر گذارد (رضائيان ب، 1372: 41ـ39).
پس از تقسيم بندي نيازها با بهرهگيري از تکنيک تحليل محتوي بيانات امام خميني(ره) به بررسي ميزان تأکيد ايشان بر اين نيازها پرداخته شده است. در نتيجه فرضيه تحقيق مبني بر توجه ايشان به هردو نوع نياز و تأکيد بيشتر بر نيازهاي معنوي به اثبات رسيده است.
بررسي توجه به نيازهاي بسيجيان در کلام حضرت امام(ره) با استفاده از تکنيک تحليل محتوا
با در نظر گرفتن تعريف عملياتي اين دو نياز به مطالعه کليه بيانات شفاهي و کتبي حضرت امام(ره) که در صحيفة نور گردآوري شده پرداخته شد. با توجه به قلمرو زماني تحقيق (مرتبط با بسيج مستضعفين)، جلدهاي 10 الي 22 صحيفة نور مورد مطالعه قرار گرفتند و مضامين اصلي استخراج گرديدند. مجموعه مضامين تعداد 148 مضمون ميباشند که تعداد 11 عدد از آنها حاکي از نيازهاي اوليه (اساسي حياتي) براي بسيجيان است و 137 عدد آن در رابطه با نيازهاي ثانويه (روحي، فکري) بسيجيان ميباشد. بيانات حضرت امام در رابطه با نيازهاي اوليه را ميتوان در شاخص برطرف کردن احتياجات زيستي بسيجيان که به حفظ حيات و نيازهاي فيزيولوژيکي مربوط است قرار داد و توجه به نيازهاي ثانويه را ميتوان در سه شاخص عمده قرار داد:
1ـ توجه و ابراز علاقه و محبت نسبت به بسيجيان
2ـ تکريم بسيجيان
3ـ تعليم و تربيت بسيجيان
جدول شماره 1: مقولههاي توجه به نيازهاي بسيجيان و شاخصهاي آنها
فراواني نسبي مقولهها
فراواني نسبي هر شاخص
فراواني مطلق
شاخصها
مقولهها
43/7./.
43/7./.
11
1- برطرفکردن احتياجات زيستي بسيجيان
1- نيازهاي اوليه
57/92./.
30/22./.
90/41./.
37/28./.
33
62
42
1- توجه و ابراز علاقه و محبت نسبت به بسيجيان
2- تکريم بسيجيان
3- تعليم و تربيت بسيجيان
2- نيازهاي ثانويه
100./.
100./.
148
جمع کل مضامين*
* ـ مضامين اصلي، مفاهيم مرتبط به مقولهها «مفاهيم اصلي فرضيات» ميباشند.
جدول شماره 2: شاخصهاي مقوله نيازهاي ثانويه و فراواني نسبي آنها در مقوله نيازهاي ثانويه
09/24./.
25/45./.
66/30./.
توجه و ابراز علاقه و محبت نسبت به بسيجيان
تکريم بسيجيان
تعليم و تربيت بسيجيان
فراواني نسبي شاخصهاي نيازهاي ثانويه در مقولههاي ثانويه
100./.
137
جمع کل مضامين مقوله نيازهاي ثانويه
با توجه به ميزان تکرار در محورهاي مربوط به نيازهاي ثانويه که ميزان 57/ 92./. فراواني نسبي را تشکيل ميدهند به قوت ميتوان گفت که حضرت امام خميني(ره) محور و تکيه اصلي بياناتشان در رابطه با نيازهاي ثانويه بسيج و بسيحيان است ولي در عين حال از نيازهاي اوليه نيز غفلت ننمودهاند لکن به واسطة آنکه ماهيت حرکت بسيج را حرکتي معنوي ميدانستهاند محور کلام ايشان نيز بر حول مسائل روحي و فکري بسيجيان قرار داشته است.
همان گونه که مشاهده ميشود هر يک از محورهاي اصلي بيانات حضرت امام(ره) که در تحقيق حاضر تحت عناوين عام نيازهاي اوليه و ثانويه جمعبندي شده است از نظر صاحبنظران مديريت در زمره عوامل مؤثر بر افزايش قدرت صلاحيت رهبر نيز قرار دارند. با مراجعه به فصل ادبيات تحقيق درمييابيم که رفع نيازها و مشکلات، ابراز محبت و علاقه، تکريم و احترام و... از زمره عوامل مؤثر بر افزايش قدرت صلاحيت ميباشند. در اين قسمت به بيان مستند مضامين کلام حضرت امام(ره) پرداخته ميشود تا محورهاي تفکر حضرت امام(ره) در اين باب به صورتي روشنتر بيان گردد.
در اين بخش براي هر محور چند نمونه از بيانات حضرت امام(ره) به طور مستقيم آورده ميشود.
جدول شماره 3: محورهاي شاخص توجه به برطرفکردن احتياجات زيستي بسيجيان
محورهاي کلام امام خميني (ره)
شاخص
مقوله
1- دعا براي سلامتي بسيجيان و آزادي اسراي آنان
2-کسب آمادگي رزمي (تجهيز سلاح و آموزش تعليمات نظامي)
3- رفع کمبودهاي مادي زندگي بسيجيان
توجه به برطرفکردن احتياجات زيستي
توجه به نيازهاي بسيجيان
در اين قسمت نيازهاي اوليه حضرت امام خميني(ره) به نيازهاي اساسي، حياتي بسيجيان توجه نمودهاند و اين توجه و علاقه را تحت عناويني مانند: دعاهايي براي سلامتي بسيجيان و آزادي اسراي آنان، کسب آمادگي رزمي و رفع کمبودهاي مادي زندگي بسيجيان ميتوان مشاهده نمود.
دعاهايي براي سلامتي بسيجيان و آزادي اسراي آنان و بازگشت مفقودين
براي مثال حضرت امام خميني(ره) در جمع داوطلبين اعزام به جبهه و معلولان چنين ميفرمايند:
«و کشوري که تمام قشرهايش اين طور مهياي براي فداکاري هستند اين کشور پيروز است. و خداوند به شما سلامت و اجر عنايت کند و به ما هم بيداري بدهد که دنبال شما بياييم.(امام خميني، 1370 ، ج 13 : 224)
و در پيام سالگرد بسيج مستضعفين چنين ميفرمايد: «خداوند شهداي عزيز و گمنام بسيج را به نعمت همجواري اهل بيت (عليهمالسلام) مغتنم و جانبازان عزيز را شفا و اسرا و مفقودين عزيز را سالماً به اوطانشان بازگرداند.(امام خميني، 1370 ،ج 16 : 176)
حضرت امام خميني(ره) در رفع کمبودهاي بسيجيان خصوصاً بسيجيان عشايري که در شرايط دشوار زندگي همواره در راه دفاع از اسلام و ميهن اسلامي پيشگام بودهاند چنين ميفرمايند:
«در خاتمه از مسئولان محترم مملکتي نيز ميخواهم که در کنار مسئوليتهاي سنگين ديگري که دارند، هرچه بيشتر و سريعتر در رفع مشکلات و کمبودهاي شما بکوشند و انشاءا... با پايان گرفتن جنگ و بازسازي مناطق جنگي رسيدگي به وضع شما عزيزان و رفع نابسامانيهاي شما را در اولويت قرار دهند. (امام خميني، 1370 ،ج 12 : 46)
جدول شماره 4: محورهاي شاخص تکريم بسيجيان
محورهاي کلام امام خميني(ره)
شاخص
مقوله
الف: ارزش قائل شدن براي بسيج مستضعفين شامل:
1- نسبت دادن ويژگيهاي برجسته به بسيج مستضعفين
2ـ بيان نقشهاي مهم و ضروري بسيج مستضعفين
ب: شخصيت دادن به بسيجيان شامل:
1- نسبت دادن ويژگيهاي شاخص و برجسته به بسيجيان
2- بيان مقام والاي بسيجيان
تکريم بسيجيان
توجه به نيازهاي ثانويه بسيجيان
تأکيد مطلق حضرت امام(ره) در رابطه با بسيج بر نيازهاي ثانويه، روحي و فکري آنان است و چنان که مشاهده ميگردد 57/92./. از بيانات ايشان در زمينه نيازها به اين بخش تعلق ميگيرد و اين نيست جز آنکه حضرت امام خميني(ره) رمز پيروزي و موفقيت را در بعد معنوي بسيجيان ميدانستهاند.
در زمينه نيازهاي ثانويه سه شاخص عمده در کلام حضرت امام خميني(ره) خطاب به بسيجيان مشاهده ميگردد که هر يک از اين سه شاخص با ذکر محورهاي کلام ايشان بررسي ميشود.
شاخص تکريم بسيجيان با فراواني نسبي25/45./. در قسمت نيازهاي ثانويه و 90/41./. در کل نيازها بيشترين فراواني را داراست و بيانگر تأکيد فوقالعاده حضرت امام خميني(ره) بر اين بخش از نيازهاي روحي، فکري بسيجيان ميباشند حضرت امام(ره) با عاليترين مضامين و زيباترين بيانات از بسيج و بسيجيان ياد ميکند و چنان به بسيجيان شخصيت ميدهد و براي آنان ارزش قائل است که گويي مقامي بالاتر از مقام بسيجي بودن نيست.
اين شاخص از دو محور اصلي ارزش قائل شدن براي بسيج مستضعفين و شخصيت دادن به بسيجيان تشکيل ميگردد:
ارزش قائل شدن براي بسيج مستضعفين تحت دو عنوان نسبت ويژگيهاي برجسته به بسيج و بيان نقشهاي مهم و ضروري آن جمع بندي ميشود. حضرت امام خميني(ره) از بسيج مستضعفين به عنوان، لطف خدا، الگو و اسوه براي سايرين، نهاد مقدس و مردمي و... ياد ميکند و به بيان نقشهاي مهم و ضروري بسيج در محافظت از انقلاب و اسلام و مبارزه با جهانخواران، مستکبرين و متحجرين، حفظ امنيت داخلي و امنيت مرزها، تعليم و تربيت جوانان و ... ميپردازند.
«تشکيل بسيج در نظام جمهوري اسلامي ايران يقيناً از برکات و الطاف جليه خداوند تعالي بود که بر ملت عزيز و انقلاب اسلامي ايران ارزاني شد. در حوادث گوناگون پس از پيروزي انقلاب خصوصاً جنگ، بودند، نهادها و گروههاي فراواني که با ايثار و خلوص و فداکاري و شهادتطلبي، کشور انقلاب را بيمه کردند. ولي حقيقتاً اگر بخواهيم مصداق کاملي از ايثار و خلوص و فداکاري و عشق به ذات مقدس حق و اسلام ارائه دهيم، چه کسي سزاوارتر از بسيج و بسيجيان خواهند بود؟ بسيج شجره طيبه و درخت تناور پر ثمري است که شکوفههاي آن بوي بهار وصل و طراوت يقين حديث عشق ميدهد. بسيج مدرسه عشق و مکتب شاهدان شهيدان گمنامي است که پيروانش بر گلدستههاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سردادهاند. بسيج ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاک اسلامي است که تربيتيافتگان آن، نام و نشاني از بينشان گرفتهاند. بسيج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکيل آن را همه مجاهدان از اولين تا آخرين امضاء نمودهاند. (امام خميني، 1370، ج 21 : 52)
و در جاي ديگر چنين ميفرمايند:
«خداوند... هر روز بر عظمت و شوکت اين نهاد مقدس و مردمي، پيروان اسلام عزيز و حضرت بقيها...الاعظم ـ ارواحنا لمقدمهالفداء ـ بيفزايد.»(امام خميني، 1370 ، ج 19 : 140)
جدول شماره 5: محورهاي شاخص تعليم و تربيت بسيجيان