Borna66
05-01-2009, 11:09 PM
چکيده: خلاقيت از جمله عواملي است که نقش بسيار مهمي در توسعه و حل مشکلات درون و برون سازماني دارد. بنابراين سازمانهايي که در فکر بقا در بازار رقابت هستند، به اين مفهوم توجه ويژهاي دارند و براي نهادينه کردن تفکر خلاق در سازمان تلاش مي کنند. اما همواره موانعي در راه تفکر خلاق وجود دارد که افراد به دليل ناآگاهي از اين موانع و يا بيتوجهي به آن در دستيابي به آن ناموفق هستند. ضمنا تنها وجود نداشتن موانع موجب ايجاد تفکر خلاق در سازمان نميشود؛ بلکه عامل تشويق افراد به کارگيري اين تفکر موتور محرکه افراد در حرکت به سوي ايدههاي خلاق است .
اين مقاله در پي آن است که اين موانع را شناسايي و راههاي غلبه بر آنها را ارائه کند.
مقدمه
همه انسانها از استعداد نوآوري و خلاقيت برخوردارند؛ بنابراين نبايد آن را فقط در انحصار افراد خاصي فرض کرد. در واقع، جلوگيري از عوامل بازدارنده ظهور خلاقيت مهمتر از وجود استعداد خلاقيت است، زيرا در صورت آزادسازي ذهن از پيشفرضها و الگوهاي زنجيرهاي، در مدت کوتاهي ميتوان قدرت خلاقيت و بهکارگيري فکرهاي نو را به نحو چشمگيري افزايش داد . در راه ظهور خلاقيت موانع متعددي وجود دارد . افزايش توان خلاقيت و نوآوري ، در گرو رفع اين موانع است .
غلبه بر موانع ذهني تفکر خلاق
-1 فرضيات نادرست
نحوه نگرش ما نسبت به خلاقيت تاثير بسزايي بر ميزان خلاقيت ما در آينده و روش انتخابي ما براي تشويق ديگران براي بروز خلاقيت خود خواهد داشت.
طبق آمار، دانش آموزان و دانشجويان سال اول بيشترين خلاقيت را دارند ، زيرا هنوز موانع تفکر خلاق به آنها آموزش داده نشده است.
در اغلب موارد ما بيان سليس و يا حضور ذهن را نشانه فکر قوي ميدانيم ، چنين فرضيات نادرستي مانع تفکر خلاقانه ما ميشود. (رجوع به دوره تفکر ادوارد بونو،چاپ 1986)
در همين رابطه راجيش ستي(استاد مدرسه بازرگاني کلارسون) ، دانيل اسميت (استاد مدرسه بازرگاني کلي) و وان پارک (استاد مدرسه بازرگاني مارشال) در مقالهاي بيان مي دارند که: «تحقيقات ما نشان ميدهد که مديران بايد بعضي از فرضيات پذيرفته شده در زمينه راههاي خلق يک تيم را فراموش کنند و شايد هم آماده قبول مخاطرات بيشتري شوند.به عنوان مثال،اکثر مديران بر اين باورند که تنوع تيم فرا وظيفهاي،دسترسي به ديدگاهها و عقايد مختلف، تفکر خلاق را امکانپذير ميسازد.اما نتايج تحقيقات ما نشان ميدهد که صرف انتخاب اعضاي گروه از بخشهاي عملياتي مختلف موجب بهبود نوآوري گروه نميشود».
در واقع ، ما در تحقيقات خود تفاوت چنداني در نوآوري گروههاي داراي 2 زمينه عملکردي و گروههاي با 11 زمينه عملکردي مشاهده نکرديم.هر چند با افزايش تنوع زمينههاي کاري ، ايده هاي بيشتري عرضه ميشود،ولي قدرت حل مسئله تيم به همان نسبت تحليل ميرود.انباشتگي اطلاعات ميتواند در فرايند حل مسئله ايجاد اختلال کند و امکان دسترسي به ايده ها و ديدگاههاي بيشتررا از بين ببرد. عامل ديگر اينکه تنوع شديدي نسبت به زمينههاي کاري خود دارند و اين مسئله توانايي آنها را در هويتيابي با تيم جديد به مخاطره مياندازد.
برخورداري از هويت فوق العاده (حس تعلق به گروه و نقش داشتن در موفقيت آن) اعضاي گروه را به يافتن ارتباطات بديع ميان ديدگاههاي مختلف تشويق مي کند و اين خمير مايه نوآوري است.
در زمينه فرضيات نادرست، ريچارد فلوريدا (استاد دانشگاه کارنگمينتون)، رابرت کاشينگ(استاد دانشگاه تگزاس) و گريگيتس(دستيارتحقيق مؤسسه تحقيقات شهري واشنگتن) نکته جالبي را بيان مي دارند: «وقتي افراد به جوامعي تعلق داشته باشند که از سطح بالايي از سرمايه اجتماعي برخوردار هستند،تمايل زيادي به کار با يکديگر دارند و ريسک پذيرترند و در نتيجه،سرمايه اجتماعي غني،عامل محرک نوآوري است». اما مطالعات درباره نوآوري در آمريکا خلاف اين را نشان ميدهد.ما دريافتيم که مناطقي با سطح پايين نوآوري داراي سطح بالايي از سرمايه اجتماعي هستند.بر عکس ،مناطقي که در نوآوري بهتر بودند، امتيازي کمتر از متوسط از لحاظ سرمايه اجتماعي داشتند. روابط ميتواند آنقدر قوي باشد که آن جامعه از خودراضي شود و از اطلاعات و چالشهاي بيروني بي خبر بماند.روابط قوي همچنين ميتواند باعث رشد نوعي همساني شود که نوآوري را به تحليل ميبرد.از طرف ديگر،پيوندهاي ضعيف سطحي ،پايهاي از تشريک اطلاعات را مجاز مي سازد و در ضمن ،اجازه ميدهد که تازه واردان با نظريات متفاوت بسرعت در شبکه اجتماعي پذيرفته شوند.بنابراين، ميشود اميدوار بود گروههاي اجتماعي با پيوندهاي ضعيف مشوق افکار نوآورانه باشند.دستاورد اين يافته آن است که شرکتها ميتوانند از آن براي مکان يابي محل استقرار عمليات خود کمک گيرند.
-2 عادات
اينکه يافتن گزينهها متفاوت براي بسياري افراد کار مشکلي است ، ناشي از آموزشهاي ما در دوران اوليه تحصيل در مدرسه است:
الف- صرفا يک پاسخ صحيح وجود دارد:
بنابراين پس از رسيدن به اولين پاسخ کار را متوقف نکنيد. بررسي کنيد تا پاسخهاي ديگري را نيز بنا بر موقعيت و شرايط پيدا کنيد.
ب - نگاه به مسئله به صورت مجزا:
اين مسئله به خصوص در مورد افراد متخصص صدق ميکند. آنها طبيعتا در حوزه کاري خود به صورت باريکبينانه متمرکز ميشوند.آنها فراموش ميکنند که وراي مسائل روزمره به افقهاي جديد بنگرند. بنابراين افرادي که از رويکردي چند رشتهاي (ديدگاهي وسيعتر) بهره ميبرند ، از نظر سازماني افرادي با ارزش محسوب ميشوند.ما بايد همه جانبه نگر و آيندهنگر شويم.
ج- تبعيت از قواعد:
بيش از ايجاد باورهاي نوين ضروري است که موانع موجود را زير سؤال ببريم. بويژه مديران و کارفرمايان لازم است که اين عادت را در خود ايجاد کنند.اگر از زير سؤال بردن سنتها يا معيارهاي اختياري بترسيم ، مطمئنا فرصتهاي تفکر خلاقانه را از دست خواهيم داد.
در اينجا لازم است که قدري تأمل کنيم و فرضيه نادرست «تفکر خلاق و شکستن قوانين به شما اجازه مي دهد با بي نظمي عمل کنيد»، را پاک کنيد.بله خلاقيت فعاليتي سازمان نيافته است و گاهي لازم است که در حين بازي با ايدهها، «قوانين» را زير پا بگذاريم.ليکن خلاقيت زماني بهتر شکوفا مي شود که حدود و هدفي موجود باشد. به همين دليل در حل مسائل به صورت خلاقانه مراحلي وجود دارد . دقيقا به همين دليل ما آدابداني و رفتار مناسب را در زمان معاشرت با ديگر افراد به جا ميآوريم. احترام گذاشتن به ديگران و ملاحظه کاري بخش مهمي از محيط خلاقانه را تشکيل ميدهد.بنابراين ما بايد اين قدرت تشخيص را داشته باشيم که کدام قوانين در تفکر ربع «b» بايد تعليق شود تا تفکر ربع «d» شکوفا شود و کداميک قوانين به بهبود خلاقيت کمک ميکند.
-3 نگرش و انگيزه ها
الف- تفکر منفي:
منفي گرايي، انتقاد و بهانهجويي، تمسخر و تحقير موانع ذهنياي هستند که آثار تخريبي مضاعفي دارند. اين موانع نه تنها مانع ذهني فردگرا هستند بلکه بر روي افرادي که با منفي گرا تماس دارند تاثير ميگذارند.
تفکر منفي ديگري که خود مانع خلاقيت است بيم از به سرقت رفتن افکار و ابداعات در هنگام مطرحکردن و به مشارکتگذاشتن آنها با ديگران است. اما بعضي از شرکتهاي آيندهنگر، گروههايکاري تشکيل دادهاند که بر همکاري تاکيد ميکنند.هدف اصلي اين گروهها،مبادله اطلاعات است .
ب- پرهيز از خطر و يا ترس از شکست:
خطرپذير نبودن زماني خود را بروز ميدهد که ما بيش از حد قانون گرا، ايرادگير، وسواسي و يا نگران باشيم.
شرکتهاي ژاپني که خيلي زياد دغدغه کيفيت دارند، به جاي اينکه نقص را از ديدهها پنهان کنند ، از ظهور خطا در خط توليد استقبال مي کنند.
شرکت تريام (3m) خلاقيت را در کارکنانش تشويق ميکند و پژوهشگران آن مجاز هستند که 15 درصد وقت خود را صرف بررسي ايدههاي خلاقانه و پژوهشهاي مورد علاقه خود بکنند.
براي اينکه ايدهاي خلاقانه تحقق پيدا کند، نياز به پايداري وجود دارد؛ ممکن است زماني که خواهيم ايدهاي را از رؤياي اوليه آن به بازار برسانيم، مجبور شويم، شکستهاي اوليه را در چندين مرحله تجربه کنيم.
ماتسن (مدير مرکز لئونارد- دانشگاه پنسيلوانيا) دريافت، دانشجوياني که در ابتداي پروژه اشتباهات بيشتري مرتکب ميشوند، سرانجام موفقترين دانشجويان خواهند بود.
ريچارد فارسون يکي از موسسان و رئيس انستيتو علوم رفتاري در کاليفرنيا معتقد است که مديران ميدانند که شکست بخشي جدايي ناپذير نوآوري است. تا وقتي افراد شکست را نقطه مقابل موفقيت ميدانند و نه مکملي براي آن ،هرگز قادر نخواهند بود خطراتي را که لازمه نوآوري است، بپذيرند.به فراسوي شکست بنگريد.البته شکست داريم تا شکست. بعضي شکستها کشنده هستند، مانند توليد و بازاريابي يک لاستيک نامرغوب. هيچ زماني مديريت نميتواند در مورد مقولههاي بهداشتي و ايمني بيتفاوت باشد. اما تشويق شکست به مفهوم کنار گذاشتن نظارت، کنترل کيفيت يا احترام به اقدامات درست نيست، بلکه کاملا بر خلاف اين است. مديريتکردن براي شکست نيازمند آن است که مديران بيشتر درگير کار شوند و نه کمتر.
اگرچه اشتباهات به هنگام دست زدن به اقدامات نوآورانه اجتناب ناپذير، اما مديريت نميتواند مسئوليت ارزيابي شکستها را بر عهده فرد ديگري بگذارد.رهبران پذيراي شکست،اشتباهات موجه را تشخيص ميدهند و به آنها به عنوان نتيجه نهايي مينگرند که بايد مورد آزمون قرار گيرد ، درک شود و تصميمات آينده بر پايه آن اتخاذ شود. ايجاد تمايز بين شکستهاي موجه و شکستهاي غيرموجه،دو مزيت عمده را دربردارد.اول اينکه ابزاري در اختيار مديران قرارميدهد تا محيطي به دور از تنبيه براي ارتکاب به اشتباهات ايجاد کنند و در عين حال به آنها اجازه ميدهد تا پروژههاي دقيقا طراحي شده را دنبال کنند که اگر با شکست روبهرو شوند،اشتباهات سازندهاي را به بار خواهد آورد. دوم ، آوردن اين امکان براي مديران است تا بدون داوري ،آن نوع اشتباهات سازندهاي را بپرورند که مبنايي براي «يادگيري براي يادگيري» است.با آشکار ساختن آنچه که به کار نميآيد، شکستي که از يک پروژه دقيقا طراحي و اجرا شده، سرچشمه ميگيرد، بصيرتي نسبت به آنچه که مؤثر و موفق خواهد بود ايجاد مي کند. بهترين مربيان موفقيت و شکست را در بلندمدت به دست مي آورند. رهبران پذيراي شکست در همه زمينهها يکسان عمل ميکنند و به جاي دنبالکردن موفقيت ، برافزايش سرمايه فکري سازمان خود (تجربه،دانش وخلاقيت نيروي کار) متمرکز ميشوند.چگونه؟ از طريق درگيرکردن خود.
اين مديران علاقه ملموسي به پروژههاي کارکنان خود نشان ميدهند. رهبراني که راهگشا بودند، به جهت صميميت با کارکنان و شرکت در بحثهاي پرشور و حال در مورد پروژهها و نه به خاطر حدسزدن يا انتقادکردن شهرت داشتند.
در حالي که ايده تشويق اشتباهات ممکن است، براي بسياري از مديران ناآشنا(يا حداقل کمي نگران کننده) به نظر آيد ، اما مدافعان و حاميان سرشناسي نيز دارد.زماني که جکولش رئيس جنرال الکتريک بود،گفت : «ما به شکست پاداش ميدهيم» و توضيح داد که انجام غير از اين فقط مانع شجاعت ميشود.به نظر کترينگ که بعد از توماساديسون به عنوان به عنوان صاحب نامترين مخترع پيشگام امريکايي شناخته ميشود،شکست خوردن يک رسوايي نيست و بايد هر شکستي را تحليل کردوعلل آن را يافت.بايد آموخت که چگونه هوشمندانه شکست خورد.شکست خوردن يکي از بزرگترين هنرهاي جهان است.ولش و کترينگ ميدانستند که به وجود آوردن محيطي که پذيراي خطرکردن باشد، نيازمند اين است که بصراحت نشان داده شود که لغزشهايي که در مسير نوآوري رخ ميدهد، قابل بخشش هستند.پذيرش اشتباهات نشانه ضعف يک رهبر نيست، بلکه اعتماد به نفس او را نشان ميدهد.اين امر به ايجاد پيوندهاي نزديکتر با کارکنان و همکاران کمک ميکند.زماني که اشتباه فاحشي پذيرفته ميشود، همدلي حاصل ميآيد.
ج- گريز از ابهام
دانش آموزان دبيرستاني و دانشجويان اغلب از ابهام ناراحت ميشوند.اگر تکليف شب طولاني داشته باشند، در صورتي که دستورالعمل و اطلاعات مشروح و ويژه ارائه شود، اصلا ناراحت نميشوند. آنها دوست ندارند براي حل مسائل مجبور باشند چيزهايي را حدس بزنند و يا خودشان اطلاعات را استخراج کنند_
بنابراين عجله نداشته باشيد که بسيار بسرعت يک موقعيت مبهم را رفع کنيد. از زواياي مختلف به موقعيت بنگريد ، سؤالهاي بيشتري بپرسيد و بخصوص به ذهن ناخودآگاه خود مهلت دهيد تا درباره آن ابهام بينديشد.
نتيجه گيري
ما در اين مقاله به دنبال آن بوديم که موانع تفکر خلاق را در سازمانها نشان دهيم تا سازمانها بدين وسيله در پي از ميان برداشتن اين موانع و حتي فراتراز اين در پي تشويق آن برآيند و در نهايت در مسيري حرکت کنند که اثربخشي و کارايي سازمان افزايش پيدا کند و در نتيجه سازمان به سمت بقاي بيشتر در بازار و پيشتاز بودن در آن حرکت کنند .
منابع
-1 رضاييان علي، مباني سازمان و مديريت، انتشارات سمت ، چاپ دهم ، 1386
-2 لامسدين مونيکا و ادوارد ، تفکر خلاق و حل خلاقانه مسئله ، ترجمه: حائري زاده خيريه ، محمد حسين ليلي ، نشر ني ، چاپ اول ، 1381
-3 ستي راجيش ، اسميت دانيل ، پارک وان ، چگونه خلاقيت تيمي را از بين ببريم ؟ ، ترجمه: پاشازاده عاطفه ، گزيده مديريت شماره 22 ، 1381
-4 فلوريدا ريچارد ، رابرت کاشينگ ، گري گيتس، وقتي سرمايه اجتماعي نوآوري را سرکوب ميکند؟، ترجمه : چلبي راحله، گزيده مديريت شماره 22، 1381
-5 فارسون ريچارد، رالف کيز، رهبر پذيراي شکست، ترجمه : شريفيان ثاني، گزيده مديريت 22 ، 1381
-6 احتشامي اکبري کامليا، تشويق نوآوري، گزيده مديريت شماره 22 ، 1381
اين مقاله در پي آن است که اين موانع را شناسايي و راههاي غلبه بر آنها را ارائه کند.
مقدمه
همه انسانها از استعداد نوآوري و خلاقيت برخوردارند؛ بنابراين نبايد آن را فقط در انحصار افراد خاصي فرض کرد. در واقع، جلوگيري از عوامل بازدارنده ظهور خلاقيت مهمتر از وجود استعداد خلاقيت است، زيرا در صورت آزادسازي ذهن از پيشفرضها و الگوهاي زنجيرهاي، در مدت کوتاهي ميتوان قدرت خلاقيت و بهکارگيري فکرهاي نو را به نحو چشمگيري افزايش داد . در راه ظهور خلاقيت موانع متعددي وجود دارد . افزايش توان خلاقيت و نوآوري ، در گرو رفع اين موانع است .
غلبه بر موانع ذهني تفکر خلاق
-1 فرضيات نادرست
نحوه نگرش ما نسبت به خلاقيت تاثير بسزايي بر ميزان خلاقيت ما در آينده و روش انتخابي ما براي تشويق ديگران براي بروز خلاقيت خود خواهد داشت.
طبق آمار، دانش آموزان و دانشجويان سال اول بيشترين خلاقيت را دارند ، زيرا هنوز موانع تفکر خلاق به آنها آموزش داده نشده است.
در اغلب موارد ما بيان سليس و يا حضور ذهن را نشانه فکر قوي ميدانيم ، چنين فرضيات نادرستي مانع تفکر خلاقانه ما ميشود. (رجوع به دوره تفکر ادوارد بونو،چاپ 1986)
در همين رابطه راجيش ستي(استاد مدرسه بازرگاني کلارسون) ، دانيل اسميت (استاد مدرسه بازرگاني کلي) و وان پارک (استاد مدرسه بازرگاني مارشال) در مقالهاي بيان مي دارند که: «تحقيقات ما نشان ميدهد که مديران بايد بعضي از فرضيات پذيرفته شده در زمينه راههاي خلق يک تيم را فراموش کنند و شايد هم آماده قبول مخاطرات بيشتري شوند.به عنوان مثال،اکثر مديران بر اين باورند که تنوع تيم فرا وظيفهاي،دسترسي به ديدگاهها و عقايد مختلف، تفکر خلاق را امکانپذير ميسازد.اما نتايج تحقيقات ما نشان ميدهد که صرف انتخاب اعضاي گروه از بخشهاي عملياتي مختلف موجب بهبود نوآوري گروه نميشود».
در واقع ، ما در تحقيقات خود تفاوت چنداني در نوآوري گروههاي داراي 2 زمينه عملکردي و گروههاي با 11 زمينه عملکردي مشاهده نکرديم.هر چند با افزايش تنوع زمينههاي کاري ، ايده هاي بيشتري عرضه ميشود،ولي قدرت حل مسئله تيم به همان نسبت تحليل ميرود.انباشتگي اطلاعات ميتواند در فرايند حل مسئله ايجاد اختلال کند و امکان دسترسي به ايده ها و ديدگاههاي بيشتررا از بين ببرد. عامل ديگر اينکه تنوع شديدي نسبت به زمينههاي کاري خود دارند و اين مسئله توانايي آنها را در هويتيابي با تيم جديد به مخاطره مياندازد.
برخورداري از هويت فوق العاده (حس تعلق به گروه و نقش داشتن در موفقيت آن) اعضاي گروه را به يافتن ارتباطات بديع ميان ديدگاههاي مختلف تشويق مي کند و اين خمير مايه نوآوري است.
در زمينه فرضيات نادرست، ريچارد فلوريدا (استاد دانشگاه کارنگمينتون)، رابرت کاشينگ(استاد دانشگاه تگزاس) و گريگيتس(دستيارتحقيق مؤسسه تحقيقات شهري واشنگتن) نکته جالبي را بيان مي دارند: «وقتي افراد به جوامعي تعلق داشته باشند که از سطح بالايي از سرمايه اجتماعي برخوردار هستند،تمايل زيادي به کار با يکديگر دارند و ريسک پذيرترند و در نتيجه،سرمايه اجتماعي غني،عامل محرک نوآوري است». اما مطالعات درباره نوآوري در آمريکا خلاف اين را نشان ميدهد.ما دريافتيم که مناطقي با سطح پايين نوآوري داراي سطح بالايي از سرمايه اجتماعي هستند.بر عکس ،مناطقي که در نوآوري بهتر بودند، امتيازي کمتر از متوسط از لحاظ سرمايه اجتماعي داشتند. روابط ميتواند آنقدر قوي باشد که آن جامعه از خودراضي شود و از اطلاعات و چالشهاي بيروني بي خبر بماند.روابط قوي همچنين ميتواند باعث رشد نوعي همساني شود که نوآوري را به تحليل ميبرد.از طرف ديگر،پيوندهاي ضعيف سطحي ،پايهاي از تشريک اطلاعات را مجاز مي سازد و در ضمن ،اجازه ميدهد که تازه واردان با نظريات متفاوت بسرعت در شبکه اجتماعي پذيرفته شوند.بنابراين، ميشود اميدوار بود گروههاي اجتماعي با پيوندهاي ضعيف مشوق افکار نوآورانه باشند.دستاورد اين يافته آن است که شرکتها ميتوانند از آن براي مکان يابي محل استقرار عمليات خود کمک گيرند.
-2 عادات
اينکه يافتن گزينهها متفاوت براي بسياري افراد کار مشکلي است ، ناشي از آموزشهاي ما در دوران اوليه تحصيل در مدرسه است:
الف- صرفا يک پاسخ صحيح وجود دارد:
بنابراين پس از رسيدن به اولين پاسخ کار را متوقف نکنيد. بررسي کنيد تا پاسخهاي ديگري را نيز بنا بر موقعيت و شرايط پيدا کنيد.
ب - نگاه به مسئله به صورت مجزا:
اين مسئله به خصوص در مورد افراد متخصص صدق ميکند. آنها طبيعتا در حوزه کاري خود به صورت باريکبينانه متمرکز ميشوند.آنها فراموش ميکنند که وراي مسائل روزمره به افقهاي جديد بنگرند. بنابراين افرادي که از رويکردي چند رشتهاي (ديدگاهي وسيعتر) بهره ميبرند ، از نظر سازماني افرادي با ارزش محسوب ميشوند.ما بايد همه جانبه نگر و آيندهنگر شويم.
ج- تبعيت از قواعد:
بيش از ايجاد باورهاي نوين ضروري است که موانع موجود را زير سؤال ببريم. بويژه مديران و کارفرمايان لازم است که اين عادت را در خود ايجاد کنند.اگر از زير سؤال بردن سنتها يا معيارهاي اختياري بترسيم ، مطمئنا فرصتهاي تفکر خلاقانه را از دست خواهيم داد.
در اينجا لازم است که قدري تأمل کنيم و فرضيه نادرست «تفکر خلاق و شکستن قوانين به شما اجازه مي دهد با بي نظمي عمل کنيد»، را پاک کنيد.بله خلاقيت فعاليتي سازمان نيافته است و گاهي لازم است که در حين بازي با ايدهها، «قوانين» را زير پا بگذاريم.ليکن خلاقيت زماني بهتر شکوفا مي شود که حدود و هدفي موجود باشد. به همين دليل در حل مسائل به صورت خلاقانه مراحلي وجود دارد . دقيقا به همين دليل ما آدابداني و رفتار مناسب را در زمان معاشرت با ديگر افراد به جا ميآوريم. احترام گذاشتن به ديگران و ملاحظه کاري بخش مهمي از محيط خلاقانه را تشکيل ميدهد.بنابراين ما بايد اين قدرت تشخيص را داشته باشيم که کدام قوانين در تفکر ربع «b» بايد تعليق شود تا تفکر ربع «d» شکوفا شود و کداميک قوانين به بهبود خلاقيت کمک ميکند.
-3 نگرش و انگيزه ها
الف- تفکر منفي:
منفي گرايي، انتقاد و بهانهجويي، تمسخر و تحقير موانع ذهنياي هستند که آثار تخريبي مضاعفي دارند. اين موانع نه تنها مانع ذهني فردگرا هستند بلکه بر روي افرادي که با منفي گرا تماس دارند تاثير ميگذارند.
تفکر منفي ديگري که خود مانع خلاقيت است بيم از به سرقت رفتن افکار و ابداعات در هنگام مطرحکردن و به مشارکتگذاشتن آنها با ديگران است. اما بعضي از شرکتهاي آيندهنگر، گروههايکاري تشکيل دادهاند که بر همکاري تاکيد ميکنند.هدف اصلي اين گروهها،مبادله اطلاعات است .
ب- پرهيز از خطر و يا ترس از شکست:
خطرپذير نبودن زماني خود را بروز ميدهد که ما بيش از حد قانون گرا، ايرادگير، وسواسي و يا نگران باشيم.
شرکتهاي ژاپني که خيلي زياد دغدغه کيفيت دارند، به جاي اينکه نقص را از ديدهها پنهان کنند ، از ظهور خطا در خط توليد استقبال مي کنند.
شرکت تريام (3m) خلاقيت را در کارکنانش تشويق ميکند و پژوهشگران آن مجاز هستند که 15 درصد وقت خود را صرف بررسي ايدههاي خلاقانه و پژوهشهاي مورد علاقه خود بکنند.
براي اينکه ايدهاي خلاقانه تحقق پيدا کند، نياز به پايداري وجود دارد؛ ممکن است زماني که خواهيم ايدهاي را از رؤياي اوليه آن به بازار برسانيم، مجبور شويم، شکستهاي اوليه را در چندين مرحله تجربه کنيم.
ماتسن (مدير مرکز لئونارد- دانشگاه پنسيلوانيا) دريافت، دانشجوياني که در ابتداي پروژه اشتباهات بيشتري مرتکب ميشوند، سرانجام موفقترين دانشجويان خواهند بود.
ريچارد فارسون يکي از موسسان و رئيس انستيتو علوم رفتاري در کاليفرنيا معتقد است که مديران ميدانند که شکست بخشي جدايي ناپذير نوآوري است. تا وقتي افراد شکست را نقطه مقابل موفقيت ميدانند و نه مکملي براي آن ،هرگز قادر نخواهند بود خطراتي را که لازمه نوآوري است، بپذيرند.به فراسوي شکست بنگريد.البته شکست داريم تا شکست. بعضي شکستها کشنده هستند، مانند توليد و بازاريابي يک لاستيک نامرغوب. هيچ زماني مديريت نميتواند در مورد مقولههاي بهداشتي و ايمني بيتفاوت باشد. اما تشويق شکست به مفهوم کنار گذاشتن نظارت، کنترل کيفيت يا احترام به اقدامات درست نيست، بلکه کاملا بر خلاف اين است. مديريتکردن براي شکست نيازمند آن است که مديران بيشتر درگير کار شوند و نه کمتر.
اگرچه اشتباهات به هنگام دست زدن به اقدامات نوآورانه اجتناب ناپذير، اما مديريت نميتواند مسئوليت ارزيابي شکستها را بر عهده فرد ديگري بگذارد.رهبران پذيراي شکست،اشتباهات موجه را تشخيص ميدهند و به آنها به عنوان نتيجه نهايي مينگرند که بايد مورد آزمون قرار گيرد ، درک شود و تصميمات آينده بر پايه آن اتخاذ شود. ايجاد تمايز بين شکستهاي موجه و شکستهاي غيرموجه،دو مزيت عمده را دربردارد.اول اينکه ابزاري در اختيار مديران قرارميدهد تا محيطي به دور از تنبيه براي ارتکاب به اشتباهات ايجاد کنند و در عين حال به آنها اجازه ميدهد تا پروژههاي دقيقا طراحي شده را دنبال کنند که اگر با شکست روبهرو شوند،اشتباهات سازندهاي را به بار خواهد آورد. دوم ، آوردن اين امکان براي مديران است تا بدون داوري ،آن نوع اشتباهات سازندهاي را بپرورند که مبنايي براي «يادگيري براي يادگيري» است.با آشکار ساختن آنچه که به کار نميآيد، شکستي که از يک پروژه دقيقا طراحي و اجرا شده، سرچشمه ميگيرد، بصيرتي نسبت به آنچه که مؤثر و موفق خواهد بود ايجاد مي کند. بهترين مربيان موفقيت و شکست را در بلندمدت به دست مي آورند. رهبران پذيراي شکست در همه زمينهها يکسان عمل ميکنند و به جاي دنبالکردن موفقيت ، برافزايش سرمايه فکري سازمان خود (تجربه،دانش وخلاقيت نيروي کار) متمرکز ميشوند.چگونه؟ از طريق درگيرکردن خود.
اين مديران علاقه ملموسي به پروژههاي کارکنان خود نشان ميدهند. رهبراني که راهگشا بودند، به جهت صميميت با کارکنان و شرکت در بحثهاي پرشور و حال در مورد پروژهها و نه به خاطر حدسزدن يا انتقادکردن شهرت داشتند.
در حالي که ايده تشويق اشتباهات ممکن است، براي بسياري از مديران ناآشنا(يا حداقل کمي نگران کننده) به نظر آيد ، اما مدافعان و حاميان سرشناسي نيز دارد.زماني که جکولش رئيس جنرال الکتريک بود،گفت : «ما به شکست پاداش ميدهيم» و توضيح داد که انجام غير از اين فقط مانع شجاعت ميشود.به نظر کترينگ که بعد از توماساديسون به عنوان به عنوان صاحب نامترين مخترع پيشگام امريکايي شناخته ميشود،شکست خوردن يک رسوايي نيست و بايد هر شکستي را تحليل کردوعلل آن را يافت.بايد آموخت که چگونه هوشمندانه شکست خورد.شکست خوردن يکي از بزرگترين هنرهاي جهان است.ولش و کترينگ ميدانستند که به وجود آوردن محيطي که پذيراي خطرکردن باشد، نيازمند اين است که بصراحت نشان داده شود که لغزشهايي که در مسير نوآوري رخ ميدهد، قابل بخشش هستند.پذيرش اشتباهات نشانه ضعف يک رهبر نيست، بلکه اعتماد به نفس او را نشان ميدهد.اين امر به ايجاد پيوندهاي نزديکتر با کارکنان و همکاران کمک ميکند.زماني که اشتباه فاحشي پذيرفته ميشود، همدلي حاصل ميآيد.
ج- گريز از ابهام
دانش آموزان دبيرستاني و دانشجويان اغلب از ابهام ناراحت ميشوند.اگر تکليف شب طولاني داشته باشند، در صورتي که دستورالعمل و اطلاعات مشروح و ويژه ارائه شود، اصلا ناراحت نميشوند. آنها دوست ندارند براي حل مسائل مجبور باشند چيزهايي را حدس بزنند و يا خودشان اطلاعات را استخراج کنند_
بنابراين عجله نداشته باشيد که بسيار بسرعت يک موقعيت مبهم را رفع کنيد. از زواياي مختلف به موقعيت بنگريد ، سؤالهاي بيشتري بپرسيد و بخصوص به ذهن ناخودآگاه خود مهلت دهيد تا درباره آن ابهام بينديشد.
نتيجه گيري
ما در اين مقاله به دنبال آن بوديم که موانع تفکر خلاق را در سازمانها نشان دهيم تا سازمانها بدين وسيله در پي از ميان برداشتن اين موانع و حتي فراتراز اين در پي تشويق آن برآيند و در نهايت در مسيري حرکت کنند که اثربخشي و کارايي سازمان افزايش پيدا کند و در نتيجه سازمان به سمت بقاي بيشتر در بازار و پيشتاز بودن در آن حرکت کنند .
منابع
-1 رضاييان علي، مباني سازمان و مديريت، انتشارات سمت ، چاپ دهم ، 1386
-2 لامسدين مونيکا و ادوارد ، تفکر خلاق و حل خلاقانه مسئله ، ترجمه: حائري زاده خيريه ، محمد حسين ليلي ، نشر ني ، چاپ اول ، 1381
-3 ستي راجيش ، اسميت دانيل ، پارک وان ، چگونه خلاقيت تيمي را از بين ببريم ؟ ، ترجمه: پاشازاده عاطفه ، گزيده مديريت شماره 22 ، 1381
-4 فلوريدا ريچارد ، رابرت کاشينگ ، گري گيتس، وقتي سرمايه اجتماعي نوآوري را سرکوب ميکند؟، ترجمه : چلبي راحله، گزيده مديريت شماره 22، 1381
-5 فارسون ريچارد، رالف کيز، رهبر پذيراي شکست، ترجمه : شريفيان ثاني، گزيده مديريت 22 ، 1381
-6 احتشامي اکبري کامليا، تشويق نوآوري، گزيده مديريت شماره 22 ، 1381