alamatesoall
03-17-2011, 11:06 PM
شخصيت ماكياولي!
دكترهاريت بريكر
مهدي قراچه داغي
به نظر شما چه اشخاصي ميخواهند سررشتهي امور زندگي شما را در دست داشته باشند؟ معمولاً به چه كساني ظنين ميشويد؟
براي پاسخ دادن به اين سوال بايد ويژگيهاي شخصيتي و نيازها و رفتارهاي كساني را كه به احتمال بيشتر قصد سلطهجويي بر ديگران را دارند شناسايي كنيد البته توجه داشته باشيد كه اشخاص معمولاً در بيش از يك گونهي شخصيتي قرار ميگيرند از اين كه بگذريم اين فهرست كاملي از همهي كساني كه اقدام به سلطهجويي ميكنند نيست. هدف ما اين است كه شخصيت كساني را كه اقدام به سلطهجويي ميكنند بازگو كنيم.
شخصيت ماكياولي
در اوايل دههي 1970 ريچارد كريستي روانشناس و همكارانش سبك شخصيتي متمايزي را شناسايي كردند كه با ويژگيهاي سلطهجويي، بدبين دربارهي طبيعت انسان و شرارت و بدجنسي در رفتارهاي بين فردي شناسايي ميشد اين شخصيت را نام فيلسوف سياسي قرن 16 و شاهزادهي ايتاليايي«ماكياوليِِ» معرفي نمودند. اين شخصيت با يك سلطهجو تشابه فراوان دارد. شخصيتهاي ماكياولي معتقدند كه هدف، وسيله و راه رسيدن به آن را مشخص ميكند.
ماكياوليانيسم يك استراتژي سلطهجويانه از تبادلهاي اجتماعي و سبك شخصيتي است كه از ديگران به عنوان ابزاري براي رسيدن به خواستههاي خود بهره ميگيرد.كريستي آزموني را تدارك ديد كه گرايش به جانب ماكياولي را اندازه ميگيرد.
كساني كه در اين آزمون امتياز بالا ميگيرند موقعيتهايي را انتخاب ميكنند كه از ساختار ضعيف برخوردارند و شرايط را براي بهرهبرداري و سلطهجويي هموار ميسازند. آنها واكنشهايي را در ديگران بر ميانگيزند كه به عنوان مثال ميتوان به خشم و اقدام تلافي جويانه اشاره كرد.
اين اشخاص به روشهاي قابل پيشبيني، ديگران را مورد سلطهجويي قرار ميدهند، از روشهاي سلطهجويانه و خدمت به خود كه تقريباً هميشه فريبآميز است، استفاده مينمايند.
ماكياوليانيسم از نظرات پرنس ماكياولي نشأت ميگيرد كه بر اساس آن حاكم نبايد تابع هنجارهاي اخلاقي سنتي باشد. بنابراين يك پرنس نبايد نگران قدرت باشد. او بايد به رويه و مقرراتي توجه كند كه موفقيت او را سبب گردد. پرنس ماكياولي اين رويهها را از رويههاي سياسي زمانهي خودش اقتباس نمود:
در برخورد با ديگران تواضع و فروتني نشان ندهيد، به جاي آن تكبر را به نمايش بگذاريد.
رعايت اخلاقيات بايد از آن ضعفا باشد اشخاص قدرتمند بايد آزادانه دروغ بگويند، تقلب كند و اگر به سودشان تمام ميشود فريب بدهند.
بهتر از اينكه آدم را دوست داشته باشند اين است كه از او بترسند.
در روزگار ما كساني كه با اين ذهنيت و سجايا همخواني زياد دارند، عبارات زير را به سمع ديگران ميرسانند:
بهترين راه برخورد با ديگران و اداره كردن آنها اين است كه حرفهاي مورد علاقهي آنها را به آنها بزنيم.
هر كس كه كاملاً به ديگران اعتماد كند خودش را به دردسر انداخته است.
ميتوان به درستي فرض را بر اين گذاشت كه در همهي اشخاص شرارتي نهفته است كه اگر فرصتي دست دهد خودنما ميشود.
اغلب مردم تنها در صورتي تلاش زياد ميكنند كه مجبور به اين كار شوند.
بدون زير پا گذاشتن قانون نميتوان به جايي رسيد.
اشخاص پيرو خط مشي ماكياولي با عبارات زير موافق نيستند:
وقتي از كسي ميخواهيد كه كاري براي شما انجام دهد، بهتر اين است كه علت درخواست خود را با او در ميان بگذاريد.
دروغ گفتن به ديگران هرگز كار درستي نيست.
اغلب اشخاص ذاتاً خوب و مهربان هستند.
تنها اگر به لحاظ اخلاقي درست باشد بايد دست به كار شد و اقداميصورت داد.
اشخاص مجهز به باورهاي ماكياولي تيپ بارزي دارند. اغلب جذاب، خوش برخورد و مطمئن هستند اما در ضمن از كبر و نخوت برخوردارند، حسابگرند، شكاك و بدبين هستند و آماده براي سلطهجويي و بهرهبرداري ميباشند.
اختلال شخصيتي خود شيفته
نوع دوّم گونهي شخصيتي كه بهاحتمال زياد اقدام به سلطهجويي عليه ديگران ميكند تيپ شخصيتي خودشيفته است. كساني كه با اين اختلال روبهرو هستند از تصوير ذهني بسيار اغراقآميزي برخوردارند خود را محق و حق به جانب ميدانند و به همين دليل به نيازها و خواستههاي ديگران توجه نميكنند.
اشخاصي كه با اين اختلال روبه رو هستند از يك خود بزرگ بيني و عظمت طلبي فراوان روبهرو هستند و ميخواهند تحسين شوند.
اين اشخاص براي ديگران احساس دلسوزي و همدلي نميكنند و به احساسات و نيازهاي آنها بها نميدهند. شخصيت خود شيفته از جمع ويژگيهاي ناخوشايند زير، پنج ويژگي را در خود سراغ دارد:
خود را بسيار مهم ارزيابي ميكند و موفقيتها و استعدادهاي خود را به مبالغه ميگيرد.
ساعتها به اين فكر ميكند كه به موفقيتهاي بزرگ دست يافته است از قدرت ، استعداد، زيبايي و جاذبهي عاشقانهي فراوان برخوردار است.
خود را به شدت موجودي منحصر به فرد ميداند و معتقد است كه تنها به جمع معدودي از نخبگان ميتواند در ارتباط باشد.
انتظار دارد كه ديگران در مدح و ستايش او حرف بزنند.
باور دارد كه شايستهي آن است با او رفتاري خاص را به نمايش بگذارند و ديگران بايد مطيع و فرمانبردار او باشند.
ميل بهره برداري از ديگران براي رسيدن به خواستههاي خود.
ناتواني درتوجه كردن به احساسات و نيازهاي ديگران.
حسادت وزيدن و غبطه خوردن به موفقيتهاي ديگران.
نخوت و تكبر.
از جمله مهمترين خصوصيات شخصيتي خود شيفتهها كه آنها را به سلطهجويي تشويق ميكند احساس شديد حق به جانب بودن آنهاست. آنها از ديگران انتظارات ويژهاي دارند بي آن كه حاضر باشند متقابلاً براي آنها كاري صورت دهند. از اين رو وقتي شخص مورد نظر آنها كاري مطابق ميل آنها انجام نميدهد و يا خواستههاي آنها را برآورده نميسازد، نارسيستها خشمگين ميشوند و حالت شگفتزده به خود ميگيرند.
خودشيفتهها كه احساس محق بودن و حق به جانب داشتن ميكنند، ميخواهند از ديگران به هر شكل ممكن استفاده نمايند تا به سود خود كاري صورت داده باشند. در واقع تنها اشخاصي كه براي خودشيفتهها اهميت دارند كساني هستند كه به شكلي او را در رسيدن به خواستههايش ياري ميدهند.
خودشيفته معتقد است كه ديگران بايد خود رامطابق ميل و خواستهي او در اختيار بگذارند و در اين ميان همهي حق و حقوق ديگران را پايمال ميكنند.شخصيت خودشيفته از آن رو كه خودش را محق ميداند براي سود خودش هر كاري را كه لازم بداند ميكند.
در واقع تنها كساني كه براي او اهميت دارند كساني هستند كه به طريقي او را در رسيدن به هدفهايش ياري ميدهند خود شيفتهها معمولاً در اين انديشهاند كه بر دامنهي تصوير ذهني خود بيفزايند خود شيفته فكر ميكند كه ديگران بايد در خدمت به او باشند و او را در رسيدن به خواستههايش ياري دهند. خود شيفتهها براي حقوق ديگران حد و مرزي قايل نيستند و به آنها بها نميدهند.
خودشيفتهها با ديگران همدلي نميكنند. اصولاً آنها متوجه نيستند كه ديگران چه احساسي دارند. حتي اگر يكي از دوستان اشخاص خودشيفته بيمار شود، او از اين كه بيماري دوستش براي او مشكلاتي توليد كرده است ناراحت است.
روابط خودشيفتهها اغلب يك سويه است. ديگران خود شيفتهها را موجوداتي متكبر و خودبين، خودخواه، متوقع، سرد و بيتوجه ارزيابي ميكنند.
دكترهاريت بريكر
مهدي قراچه داغي
به نظر شما چه اشخاصي ميخواهند سررشتهي امور زندگي شما را در دست داشته باشند؟ معمولاً به چه كساني ظنين ميشويد؟
براي پاسخ دادن به اين سوال بايد ويژگيهاي شخصيتي و نيازها و رفتارهاي كساني را كه به احتمال بيشتر قصد سلطهجويي بر ديگران را دارند شناسايي كنيد البته توجه داشته باشيد كه اشخاص معمولاً در بيش از يك گونهي شخصيتي قرار ميگيرند از اين كه بگذريم اين فهرست كاملي از همهي كساني كه اقدام به سلطهجويي ميكنند نيست. هدف ما اين است كه شخصيت كساني را كه اقدام به سلطهجويي ميكنند بازگو كنيم.
شخصيت ماكياولي
در اوايل دههي 1970 ريچارد كريستي روانشناس و همكارانش سبك شخصيتي متمايزي را شناسايي كردند كه با ويژگيهاي سلطهجويي، بدبين دربارهي طبيعت انسان و شرارت و بدجنسي در رفتارهاي بين فردي شناسايي ميشد اين شخصيت را نام فيلسوف سياسي قرن 16 و شاهزادهي ايتاليايي«ماكياوليِِ» معرفي نمودند. اين شخصيت با يك سلطهجو تشابه فراوان دارد. شخصيتهاي ماكياولي معتقدند كه هدف، وسيله و راه رسيدن به آن را مشخص ميكند.
ماكياوليانيسم يك استراتژي سلطهجويانه از تبادلهاي اجتماعي و سبك شخصيتي است كه از ديگران به عنوان ابزاري براي رسيدن به خواستههاي خود بهره ميگيرد.كريستي آزموني را تدارك ديد كه گرايش به جانب ماكياولي را اندازه ميگيرد.
كساني كه در اين آزمون امتياز بالا ميگيرند موقعيتهايي را انتخاب ميكنند كه از ساختار ضعيف برخوردارند و شرايط را براي بهرهبرداري و سلطهجويي هموار ميسازند. آنها واكنشهايي را در ديگران بر ميانگيزند كه به عنوان مثال ميتوان به خشم و اقدام تلافي جويانه اشاره كرد.
اين اشخاص به روشهاي قابل پيشبيني، ديگران را مورد سلطهجويي قرار ميدهند، از روشهاي سلطهجويانه و خدمت به خود كه تقريباً هميشه فريبآميز است، استفاده مينمايند.
ماكياوليانيسم از نظرات پرنس ماكياولي نشأت ميگيرد كه بر اساس آن حاكم نبايد تابع هنجارهاي اخلاقي سنتي باشد. بنابراين يك پرنس نبايد نگران قدرت باشد. او بايد به رويه و مقرراتي توجه كند كه موفقيت او را سبب گردد. پرنس ماكياولي اين رويهها را از رويههاي سياسي زمانهي خودش اقتباس نمود:
در برخورد با ديگران تواضع و فروتني نشان ندهيد، به جاي آن تكبر را به نمايش بگذاريد.
رعايت اخلاقيات بايد از آن ضعفا باشد اشخاص قدرتمند بايد آزادانه دروغ بگويند، تقلب كند و اگر به سودشان تمام ميشود فريب بدهند.
بهتر از اينكه آدم را دوست داشته باشند اين است كه از او بترسند.
در روزگار ما كساني كه با اين ذهنيت و سجايا همخواني زياد دارند، عبارات زير را به سمع ديگران ميرسانند:
بهترين راه برخورد با ديگران و اداره كردن آنها اين است كه حرفهاي مورد علاقهي آنها را به آنها بزنيم.
هر كس كه كاملاً به ديگران اعتماد كند خودش را به دردسر انداخته است.
ميتوان به درستي فرض را بر اين گذاشت كه در همهي اشخاص شرارتي نهفته است كه اگر فرصتي دست دهد خودنما ميشود.
اغلب مردم تنها در صورتي تلاش زياد ميكنند كه مجبور به اين كار شوند.
بدون زير پا گذاشتن قانون نميتوان به جايي رسيد.
اشخاص پيرو خط مشي ماكياولي با عبارات زير موافق نيستند:
وقتي از كسي ميخواهيد كه كاري براي شما انجام دهد، بهتر اين است كه علت درخواست خود را با او در ميان بگذاريد.
دروغ گفتن به ديگران هرگز كار درستي نيست.
اغلب اشخاص ذاتاً خوب و مهربان هستند.
تنها اگر به لحاظ اخلاقي درست باشد بايد دست به كار شد و اقداميصورت داد.
اشخاص مجهز به باورهاي ماكياولي تيپ بارزي دارند. اغلب جذاب، خوش برخورد و مطمئن هستند اما در ضمن از كبر و نخوت برخوردارند، حسابگرند، شكاك و بدبين هستند و آماده براي سلطهجويي و بهرهبرداري ميباشند.
اختلال شخصيتي خود شيفته
نوع دوّم گونهي شخصيتي كه بهاحتمال زياد اقدام به سلطهجويي عليه ديگران ميكند تيپ شخصيتي خودشيفته است. كساني كه با اين اختلال روبهرو هستند از تصوير ذهني بسيار اغراقآميزي برخوردارند خود را محق و حق به جانب ميدانند و به همين دليل به نيازها و خواستههاي ديگران توجه نميكنند.
اشخاصي كه با اين اختلال روبه رو هستند از يك خود بزرگ بيني و عظمت طلبي فراوان روبهرو هستند و ميخواهند تحسين شوند.
اين اشخاص براي ديگران احساس دلسوزي و همدلي نميكنند و به احساسات و نيازهاي آنها بها نميدهند. شخصيت خود شيفته از جمع ويژگيهاي ناخوشايند زير، پنج ويژگي را در خود سراغ دارد:
خود را بسيار مهم ارزيابي ميكند و موفقيتها و استعدادهاي خود را به مبالغه ميگيرد.
ساعتها به اين فكر ميكند كه به موفقيتهاي بزرگ دست يافته است از قدرت ، استعداد، زيبايي و جاذبهي عاشقانهي فراوان برخوردار است.
خود را به شدت موجودي منحصر به فرد ميداند و معتقد است كه تنها به جمع معدودي از نخبگان ميتواند در ارتباط باشد.
انتظار دارد كه ديگران در مدح و ستايش او حرف بزنند.
باور دارد كه شايستهي آن است با او رفتاري خاص را به نمايش بگذارند و ديگران بايد مطيع و فرمانبردار او باشند.
ميل بهره برداري از ديگران براي رسيدن به خواستههاي خود.
ناتواني درتوجه كردن به احساسات و نيازهاي ديگران.
حسادت وزيدن و غبطه خوردن به موفقيتهاي ديگران.
نخوت و تكبر.
از جمله مهمترين خصوصيات شخصيتي خود شيفتهها كه آنها را به سلطهجويي تشويق ميكند احساس شديد حق به جانب بودن آنهاست. آنها از ديگران انتظارات ويژهاي دارند بي آن كه حاضر باشند متقابلاً براي آنها كاري صورت دهند. از اين رو وقتي شخص مورد نظر آنها كاري مطابق ميل آنها انجام نميدهد و يا خواستههاي آنها را برآورده نميسازد، نارسيستها خشمگين ميشوند و حالت شگفتزده به خود ميگيرند.
خودشيفتهها كه احساس محق بودن و حق به جانب داشتن ميكنند، ميخواهند از ديگران به هر شكل ممكن استفاده نمايند تا به سود خود كاري صورت داده باشند. در واقع تنها اشخاصي كه براي خودشيفتهها اهميت دارند كساني هستند كه به شكلي او را در رسيدن به خواستههايش ياري ميدهند.
خودشيفته معتقد است كه ديگران بايد خود رامطابق ميل و خواستهي او در اختيار بگذارند و در اين ميان همهي حق و حقوق ديگران را پايمال ميكنند.شخصيت خودشيفته از آن رو كه خودش را محق ميداند براي سود خودش هر كاري را كه لازم بداند ميكند.
در واقع تنها كساني كه براي او اهميت دارند كساني هستند كه به طريقي او را در رسيدن به هدفهايش ياري ميدهند خود شيفتهها معمولاً در اين انديشهاند كه بر دامنهي تصوير ذهني خود بيفزايند خود شيفته فكر ميكند كه ديگران بايد در خدمت به او باشند و او را در رسيدن به خواستههايش ياري دهند. خود شيفتهها براي حقوق ديگران حد و مرزي قايل نيستند و به آنها بها نميدهند.
خودشيفتهها با ديگران همدلي نميكنند. اصولاً آنها متوجه نيستند كه ديگران چه احساسي دارند. حتي اگر يكي از دوستان اشخاص خودشيفته بيمار شود، او از اين كه بيماري دوستش براي او مشكلاتي توليد كرده است ناراحت است.
روابط خودشيفتهها اغلب يك سويه است. ديگران خود شيفتهها را موجوداتي متكبر و خودبين، خودخواه، متوقع، سرد و بيتوجه ارزيابي ميكنند.