alamatesoall
03-17-2011, 11:02 PM
بايد عاشقم باشند!
ترجمه: مهرداد فيروزبخت
پروين بيوهزن ٦٥ ساله، سه فرزند بزرگسال دارد كه در فاصله نهچندان دوري از او زندگي ميكنند. او از اين گلهمند است كه فرزندانش به او كم سر ميزنند و خيلي كم به او تلفن ميزنند. پروين غرغروست و هيچكس دوست ندارد به ديدنش بيايد. او يك عمر به بچههايش غر زده است. حتي الان هم كه بزرگ شدهاند دائم از آنها ايراد ميگيرد و آنها را مؤاخذه ميكند. به همين دليل فرزندانش زياد با او نميجوشند. با اينحال پروين گلهكنان ميگويد: «آنها بايد عاشقم باشند و به من احترام بگذارند چون من مادرشان هستم.»
تحليل
آدمهايي مثل پروين، به «عشق نامشروط» معتقدند. آنها معتقدند بستگان و دوستانشان بايد «عاشق» آنها باشند، حال مهم نيست چقدربه ، بستگان و دوستانشان بدرفتاري كردهاند. ولي اين اعتقاد غلطي است.
هر چند عشق نامشروط والدين به خردسالان موجه است ولي معمولاً اين رفتار و كردار شماست كه سبب خواهد شد، عدهاي عاشق شما باشند و عدهاي از شما متنفر باشند، يا عدهاي دنبال ارتباط با شما باشند. عدهاي از شما فرار كنند. در ضمن، مردم رفتار شما را ملاك قرار ميدهند، نه حرفهاي شما را. اگرچه گاهي اوقات نيت و انگيزه شما چيز ديگري است ولي مردم عمل شما را در نظر ميگيرند.
مردم به اعمال و رفتار و كارهاي شما واكنش نشان ميدهند و كاري ندارند شما چه هستيد و كه هستيد. ميترا تازهعروس، از شوهرش فرشيد گلهمند بود كه چرا هر روز قبل از برگشتن به خانه، به ديدن خواهرش ميرود و گاهي با دوستانش خوشگذراني ميكند. او ميگفت: «من زنش هستم و او بايد به جاي خواهر و دوستانش، وقتش را با من بگذراند.» ولي فرشيد براي كارهايش دليل داشت. او ميگفت هنوز پايش را داخل خانه نگذاشته، خردهفرمايشات و گلههاي ميترا شروع ميشود.
اعمال و رفتارتان را صادقانه بررسي كنيد و از خودتان بپرسيد آيا شخصيت و طرز رفتارتان از شما آدمي دوستداشتني ميسازد و معاشرت با شما را براي ديگران جذاب ميكند يا خير؟ آيا مرام و مسلك خوبي داريد؟ آيا كنار آمدن با شما راحت است؟ آيا آدم مفيد و مهرباني هستيد؟
آيا دلسوز هستيد؟ آيا نگراني و توجه خود را بروز ميدهيد؟ آيا شنونده خوبي هستيد؟ سپس از خودتان بپرسيد آيا مثل پروين با مردم بدرفتاري ميكنيد؟ آيا تنگنظر، بداخلاق، بيتربيت و عنق هستيد؟ آيا ايرادگير هستيد؟ آيا اصلاً ناراضي به نظر ميرسيد؟
آيا دائم گله ميكنيد، ديگران را متهم ميكنيد و از كوره درميرويد؟ آيا به ديگران توجه نداريد؟ آيا حتي وقتي درست عمل ميكنيد هم از خودتان ناراضي و ناخشنود هستيد؟ آيا مثل پروين با نزديكتان برخوردهاي منفي ميكنيد و بستگانتان مثل فرزندان پروين از شما فاصله ميگيرند؟
البته هيچكس نميتواند هميشه آدم شيرين، گرم، مهربان، رئوف، باملاحظه، دلسوز و دلنشيني باشد. اما مسئله اين است كه چقدر و تحت چه شرايطي خودخواه و سنگدل ميشويد. يادتان باشد كه اعمالتان ملاك مهربان بودن يا نبودن شماست!
اگر بين تلقي خودتان از خودتان و اعمالتان، ناهمخواني هست، اعمالتان را عوض كنيد. براي مثال، اگر خودتان را آدم دست و دلبازي ميدانيد ولي هيچوقت دستتان را به طرف صورتحساب نميبريد، از پيشخدمت بخواهيد صورتحساب را به شما بدهد.
اگر از كار همكارتان راضي هستيد، بهتر است رضايتتان را بر زبان بياوريد. اگر وقتشناسي را دوست داريد، ديگران را معطل نكنيد.
ساسان فهميده بود چرا به چنين تغييري نياز دارد. او ميگفت «من شوهر ماندانا هستم پس او بايد عاشقم باشد چون همه از همسرشان چنين انتظاري دارند. ولي وقتي به كمك ماندانا فهميدم معمولاً آدم ايرادگير و نچسبي هستم. نگرش و رفتارم را عوض كردم.
از آن به بعد بجاي آنكه از خانهداري ماندانا ايراد بگيرم، به او كمك كردم چون آنجا خانه من هم بود. ماندانا هم از آن به بعد بين كار و وظايفش بهعنوان همسر و مادر تعادل ايجاد كرد.»
پادزهرها
نجواهاي دروني اصلاحي
«مردم نميتوانند فكرم را بخوانند. آنها فقط اعمالم را ميبينند.»
«ما اعمالمان هستيم.»
«اگر ميخواهم مردم با من درست رفتار كنند بايد با آنها درست رفتار كنم.»
باورهاي مخالف مثبت
«عملكرد تو از اينكه تو كي هستي، مهمتر است»
ترجمه: مهرداد فيروزبخت
پروين بيوهزن ٦٥ ساله، سه فرزند بزرگسال دارد كه در فاصله نهچندان دوري از او زندگي ميكنند. او از اين گلهمند است كه فرزندانش به او كم سر ميزنند و خيلي كم به او تلفن ميزنند. پروين غرغروست و هيچكس دوست ندارد به ديدنش بيايد. او يك عمر به بچههايش غر زده است. حتي الان هم كه بزرگ شدهاند دائم از آنها ايراد ميگيرد و آنها را مؤاخذه ميكند. به همين دليل فرزندانش زياد با او نميجوشند. با اينحال پروين گلهكنان ميگويد: «آنها بايد عاشقم باشند و به من احترام بگذارند چون من مادرشان هستم.»
تحليل
آدمهايي مثل پروين، به «عشق نامشروط» معتقدند. آنها معتقدند بستگان و دوستانشان بايد «عاشق» آنها باشند، حال مهم نيست چقدربه ، بستگان و دوستانشان بدرفتاري كردهاند. ولي اين اعتقاد غلطي است.
هر چند عشق نامشروط والدين به خردسالان موجه است ولي معمولاً اين رفتار و كردار شماست كه سبب خواهد شد، عدهاي عاشق شما باشند و عدهاي از شما متنفر باشند، يا عدهاي دنبال ارتباط با شما باشند. عدهاي از شما فرار كنند. در ضمن، مردم رفتار شما را ملاك قرار ميدهند، نه حرفهاي شما را. اگرچه گاهي اوقات نيت و انگيزه شما چيز ديگري است ولي مردم عمل شما را در نظر ميگيرند.
مردم به اعمال و رفتار و كارهاي شما واكنش نشان ميدهند و كاري ندارند شما چه هستيد و كه هستيد. ميترا تازهعروس، از شوهرش فرشيد گلهمند بود كه چرا هر روز قبل از برگشتن به خانه، به ديدن خواهرش ميرود و گاهي با دوستانش خوشگذراني ميكند. او ميگفت: «من زنش هستم و او بايد به جاي خواهر و دوستانش، وقتش را با من بگذراند.» ولي فرشيد براي كارهايش دليل داشت. او ميگفت هنوز پايش را داخل خانه نگذاشته، خردهفرمايشات و گلههاي ميترا شروع ميشود.
اعمال و رفتارتان را صادقانه بررسي كنيد و از خودتان بپرسيد آيا شخصيت و طرز رفتارتان از شما آدمي دوستداشتني ميسازد و معاشرت با شما را براي ديگران جذاب ميكند يا خير؟ آيا مرام و مسلك خوبي داريد؟ آيا كنار آمدن با شما راحت است؟ آيا آدم مفيد و مهرباني هستيد؟
آيا دلسوز هستيد؟ آيا نگراني و توجه خود را بروز ميدهيد؟ آيا شنونده خوبي هستيد؟ سپس از خودتان بپرسيد آيا مثل پروين با مردم بدرفتاري ميكنيد؟ آيا تنگنظر، بداخلاق، بيتربيت و عنق هستيد؟ آيا ايرادگير هستيد؟ آيا اصلاً ناراضي به نظر ميرسيد؟
آيا دائم گله ميكنيد، ديگران را متهم ميكنيد و از كوره درميرويد؟ آيا به ديگران توجه نداريد؟ آيا حتي وقتي درست عمل ميكنيد هم از خودتان ناراضي و ناخشنود هستيد؟ آيا مثل پروين با نزديكتان برخوردهاي منفي ميكنيد و بستگانتان مثل فرزندان پروين از شما فاصله ميگيرند؟
البته هيچكس نميتواند هميشه آدم شيرين، گرم، مهربان، رئوف، باملاحظه، دلسوز و دلنشيني باشد. اما مسئله اين است كه چقدر و تحت چه شرايطي خودخواه و سنگدل ميشويد. يادتان باشد كه اعمالتان ملاك مهربان بودن يا نبودن شماست!
اگر بين تلقي خودتان از خودتان و اعمالتان، ناهمخواني هست، اعمالتان را عوض كنيد. براي مثال، اگر خودتان را آدم دست و دلبازي ميدانيد ولي هيچوقت دستتان را به طرف صورتحساب نميبريد، از پيشخدمت بخواهيد صورتحساب را به شما بدهد.
اگر از كار همكارتان راضي هستيد، بهتر است رضايتتان را بر زبان بياوريد. اگر وقتشناسي را دوست داريد، ديگران را معطل نكنيد.
ساسان فهميده بود چرا به چنين تغييري نياز دارد. او ميگفت «من شوهر ماندانا هستم پس او بايد عاشقم باشد چون همه از همسرشان چنين انتظاري دارند. ولي وقتي به كمك ماندانا فهميدم معمولاً آدم ايرادگير و نچسبي هستم. نگرش و رفتارم را عوض كردم.
از آن به بعد بجاي آنكه از خانهداري ماندانا ايراد بگيرم، به او كمك كردم چون آنجا خانه من هم بود. ماندانا هم از آن به بعد بين كار و وظايفش بهعنوان همسر و مادر تعادل ايجاد كرد.»
پادزهرها
نجواهاي دروني اصلاحي
«مردم نميتوانند فكرم را بخوانند. آنها فقط اعمالم را ميبينند.»
«ما اعمالمان هستيم.»
«اگر ميخواهم مردم با من درست رفتار كنند بايد با آنها درست رفتار كنم.»
باورهاي مخالف مثبت
«عملكرد تو از اينكه تو كي هستي، مهمتر است»