مژگان
03-14-2011, 09:16 PM
حتماً این مثل معروف را شنیدهاید که یک نفر مسیری را حفر میکرد و دیگری، بلافاصله خاکها را سر جای اول برمیگرداند; رهگذران پرسش کردند که شما چه میکنید و از این عمل چه چیزی حاصل میشود؟ آنها گفتند حقیقت این است که ما سه نفر بودیم و قرار است در این مسیر لوله کار بگذاریم; امروز نفر وسط که لوله را در محل حفر شده قرار میدهد، نیامده است و ما هم نمیتوانیم کارمان را تعطیل کنیم; یک نفر از ما مسوول حفر کردن و نفر بعدی مسوول پر کردن مسیر است و ما هم وظیفه خودمان را انجام میدهیم...
در موارد زیادی، در بنگاههای اقتصادی و در بین قسمتهای مختلف یک شرکت چنین اعمالی را شاهد هستیم، به طوری که یک قسمت فعالیتی را حسب وظیفه انجام داده و قسمت دیگری بدون هماهنگی حرکتی در جهت خنثیسازی آن انجام میدهد و هر دو در انجام ماموریت و مسوولیت خویش مصمم هستند.
این واحدها کارآیی بالایی دارند، ولی متاسفانه چون جهت حرکت آنها هماهنگ نیست، در نتیجه اثربخشی قابل توجهی در نیل به هدفهای شرکت حاصل نمیشود.
یکی از وظایف بسیار مهم مدیران ارشد سازمان، ایجاد و بسط روحیهء همدلی و توسعهء هماهنگی در بین قسمتهای مختلف سازمان است، به گونهای که سازمان بسان پیکرهای واحد در جهت دستیابی به هدف غایی که همانا تعالی و ترقی است حرکت کند.
متاسفانه در مواردی شاهد هستیم که اعضای خانوادهء کاری، به یکدیگر به چشم رقیب مینگرند و نتیجه این نگرش با هدفهای سازمان تفاوت دارد. در چنین شرایطی نقش مدیران ارشد بیش از پیش برجسته میشود چرا که برقراری فضای رقابتی در درون سازمان همچون سمی کشنده عمل میکند که ایشان باید هر چه سریعتر جلوی این موضوع را بگیرند. مدیران باید به چنین کارکنانی گوشزد کنند که به خاطر «من»، «ما» را از بین نبرند; دیگر دوران جملاتی نظیر این که «این مشکل اوست» گذشته و اگر در شرکت موردی پیش آید «مشکل همه است».
پیترسنگه، نویسندهء توانای کتاب «پنجمین فرمان» معتقد است: «از طریق تفکر سیستمی میتوان معرفتهای دیگر را با یکدیگر آمیخت و به صورت مجموعهای هماهنگ از تئوریها و فنون به کار گرفت.» وی سیستم را چنین تعریف میکند: «سیستم مجموعهای از عناصر که به نحو خاصی با یکدیگر در ارتباط و وابستگی متقابل هستند و در جهت نیل به یک هدف واحد مشارکت دارند. با این توصیف، تفکر سیستمی، دیسیپلین دیدن «کل»ها و چارچوبی است برای دیدن الگوی تحول، نه تقاطعی ایستا.»
بدین رو لازم است مدیران سازمانها در نوع نگرش خود به سازمانی که در آن مشغول فعالیت هستند تغییر ایجاد کنند و همواره به یاد داشته باشند ما در دنیایی زندگی میکنیم که با وجود سهولت ارتباطات، روز به روز بر پیچیدگیهای آن و عدم قطعیت محیطی افزوده میشود و آنهایی که با تغییر همساز هستند و انعطافپذیری لازم را دارند و بالاتر از آن خود آیندهساز و تغییرساز هستند، قطعا پیشتازان بازار خواهند بود.
برای داشتن بنگاههای اقتصادی قوی که قدرت بقا و جنگندگی در فضای رقابتی پرچالش امروز و آینده را داشته باشند، نیاز به تغییر در نگرشها، خصوصا در سطوح مدیران ارشد ضروری است و یادمان باشد «کلید بهبود، تغییر تفکر مدیران ارشد» است.
بسیار شنیدهایم که گفتهمیشود مدیران برتر، رفتارساز هستند و با ایجاد حس برتری در میان کارکنان خود، آنها را به انجام هر چه بهتر وظایفشان ترغیب میکنند; پس در رفتارمان بازنگری کنیم، در ایجاد هماهنگی کامل میان کارکنان سازمانمان بکوشیم و بدانیم مجموعهء تصمیمات ما بر عملکرد بنگاه اقتصادی تاثیرگذار خواهد بود.
محسن احمدی
در موارد زیادی، در بنگاههای اقتصادی و در بین قسمتهای مختلف یک شرکت چنین اعمالی را شاهد هستیم، به طوری که یک قسمت فعالیتی را حسب وظیفه انجام داده و قسمت دیگری بدون هماهنگی حرکتی در جهت خنثیسازی آن انجام میدهد و هر دو در انجام ماموریت و مسوولیت خویش مصمم هستند.
این واحدها کارآیی بالایی دارند، ولی متاسفانه چون جهت حرکت آنها هماهنگ نیست، در نتیجه اثربخشی قابل توجهی در نیل به هدفهای شرکت حاصل نمیشود.
یکی از وظایف بسیار مهم مدیران ارشد سازمان، ایجاد و بسط روحیهء همدلی و توسعهء هماهنگی در بین قسمتهای مختلف سازمان است، به گونهای که سازمان بسان پیکرهای واحد در جهت دستیابی به هدف غایی که همانا تعالی و ترقی است حرکت کند.
متاسفانه در مواردی شاهد هستیم که اعضای خانوادهء کاری، به یکدیگر به چشم رقیب مینگرند و نتیجه این نگرش با هدفهای سازمان تفاوت دارد. در چنین شرایطی نقش مدیران ارشد بیش از پیش برجسته میشود چرا که برقراری فضای رقابتی در درون سازمان همچون سمی کشنده عمل میکند که ایشان باید هر چه سریعتر جلوی این موضوع را بگیرند. مدیران باید به چنین کارکنانی گوشزد کنند که به خاطر «من»، «ما» را از بین نبرند; دیگر دوران جملاتی نظیر این که «این مشکل اوست» گذشته و اگر در شرکت موردی پیش آید «مشکل همه است».
پیترسنگه، نویسندهء توانای کتاب «پنجمین فرمان» معتقد است: «از طریق تفکر سیستمی میتوان معرفتهای دیگر را با یکدیگر آمیخت و به صورت مجموعهای هماهنگ از تئوریها و فنون به کار گرفت.» وی سیستم را چنین تعریف میکند: «سیستم مجموعهای از عناصر که به نحو خاصی با یکدیگر در ارتباط و وابستگی متقابل هستند و در جهت نیل به یک هدف واحد مشارکت دارند. با این توصیف، تفکر سیستمی، دیسیپلین دیدن «کل»ها و چارچوبی است برای دیدن الگوی تحول، نه تقاطعی ایستا.»
بدین رو لازم است مدیران سازمانها در نوع نگرش خود به سازمانی که در آن مشغول فعالیت هستند تغییر ایجاد کنند و همواره به یاد داشته باشند ما در دنیایی زندگی میکنیم که با وجود سهولت ارتباطات، روز به روز بر پیچیدگیهای آن و عدم قطعیت محیطی افزوده میشود و آنهایی که با تغییر همساز هستند و انعطافپذیری لازم را دارند و بالاتر از آن خود آیندهساز و تغییرساز هستند، قطعا پیشتازان بازار خواهند بود.
برای داشتن بنگاههای اقتصادی قوی که قدرت بقا و جنگندگی در فضای رقابتی پرچالش امروز و آینده را داشته باشند، نیاز به تغییر در نگرشها، خصوصا در سطوح مدیران ارشد ضروری است و یادمان باشد «کلید بهبود، تغییر تفکر مدیران ارشد» است.
بسیار شنیدهایم که گفتهمیشود مدیران برتر، رفتارساز هستند و با ایجاد حس برتری در میان کارکنان خود، آنها را به انجام هر چه بهتر وظایفشان ترغیب میکنند; پس در رفتارمان بازنگری کنیم، در ایجاد هماهنگی کامل میان کارکنان سازمانمان بکوشیم و بدانیم مجموعهء تصمیمات ما بر عملکرد بنگاه اقتصادی تاثیرگذار خواهد بود.
محسن احمدی