alamatesoall
03-01-2011, 05:20 PM
http://pnu-club.com/imported/2011/03/125.jpg
بعضی اوقات ما به هدفی وابسته شده و تمامی وقتمان را صرف رسیدن به آن می کنیم و گاهی شاید از سایر امور دیگر زندگی عقب بمانیم که این امر موجب پر شدن فضای ذهنی ما شده و جلو هر گونه جذب را می گیرد.
اگر ما بیش از حد معمول به یک هدف می اندیشیم، این ناشی از ترس نرسیدن به ان هدف است. کسی که مطمئن است به هدفش نائل شده و دعایش مستجاب می شودو همچنین به قوانین طبیعت ایمان دارد، وقتی هدفش را روشن کرد، در مسیر تلاش آنرا به دست طبیعت و خالق آن یعنی خداوند می سپارد. در واقع آنرا رها می کند. این رهایی به نوبۀ خود بخشی از فرآیند جذب است. مثلا شما برایتان پیش آمده که دسته کلیدی را گم کرده اید و هر چه به دنبال آن گشته اید (شاید یک روز هم وقت گذاشته اید) آنرا پیدا نکرده اید. اما وقتی به دنبال کار خود رفته و در واقع این را رها کردید، خود بخود دسته کلید پیدا شده و در جایی که اصلا فکرش را نمی کردید آنرا می یابید.
مثلا شما به یک هدف وابسته می شوید (خرید خودرو) و فکر می کنید که این هدف شما فقط با قرض کردن پول از دیگران میسر می شود ولی به هر کس رو زده اید، دست خالی برگشته اید و وقتی دیدید که هیچ کس به شما کمک نمی کند، ناگهان یک مشتری برای ساز پیانوی قدیمی شما پیدا شده و آنرا به بهترین قیمت می خرد و پول کسری شما جور می شود.
بعضی اوقات ما به هدفی وابسته شده و تمامی وقتمان را صرف رسیدن به آن می کنیم و گاهی شاید از سایر امور دیگر زندگی عقب بمانیم که این امر موجب پر شدن فضای ذهنی ما شده و جلو هر گونه جذب را می گیرد.
اگر ما بیش از حد معمول به یک هدف می اندیشیم، این ناشی از ترس نرسیدن به ان هدف است. کسی که مطمئن است به هدفش نائل شده و دعایش مستجاب می شودو همچنین به قوانین طبیعت ایمان دارد، وقتی هدفش را روشن کرد، در مسیر تلاش آنرا به دست طبیعت و خالق آن یعنی خداوند می سپارد. در واقع آنرا رها می کند. این رهایی به نوبۀ خود بخشی از فرآیند جذب است. مثلا شما برایتان پیش آمده که دسته کلیدی را گم کرده اید و هر چه به دنبال آن گشته اید (شاید یک روز هم وقت گذاشته اید) آنرا پیدا نکرده اید. اما وقتی به دنبال کار خود رفته و در واقع این را رها کردید، خود بخود دسته کلید پیدا شده و در جایی که اصلا فکرش را نمی کردید آنرا می یابید.
مثلا شما به یک هدف وابسته می شوید (خرید خودرو) و فکر می کنید که این هدف شما فقط با قرض کردن پول از دیگران میسر می شود ولی به هر کس رو زده اید، دست خالی برگشته اید و وقتی دیدید که هیچ کس به شما کمک نمی کند، ناگهان یک مشتری برای ساز پیانوی قدیمی شما پیدا شده و آنرا به بهترین قیمت می خرد و پول کسری شما جور می شود.