Borna66
04-25-2009, 10:07 PM
زنــدگـينـامــه ژرژ برنانوس(نويسنده کاتوليک فرانسه)
ژرژ برنانوس به سال ۱۸۸۸ در پاريس چشم به جهان گشود، نسب او از سوى پدر اسپانيايى و لورنى بود. او از نياكان اسپانيايى خود غرور، احساسات تند و تعصب به شرف و غيرت را به ارث برد. از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۱ در مدرسه اى كه يسوعيان آن را اداره مى كردند تحصيل كرد. مراسم تشرف او به دين مسيح در سال ۱۸۸۹ انجام گرفت و اين واقعه در زندگى او تاثير فراوانى به جا گذاشت. دوران تحصيل برنانوس با مشكلات فراوانى همراه بود. درگيرى هاى فراوان او با اولياى مدرسه و روحيه سركش اش برايش مشكلات فراوانى به وجود آورد. به طورى كه پدر و مادر ش مجبور شدند فرزند خود را براى تحصيل به دبيرستان ديگرى بفرستند و در اين مدرسه جديد است كه برنانوس با پدر لاگرانژ آشنا مى شود و اين دوستى تا ساليان دراز ادامه پيدا مى كند.
ژرژ جوان در سال ۱۹۰۶ تحصيلات دبيرستانى خويش را به پايان مى رساند و به اخذ ديپلم نايل مى شود. او از دوران تحصيل خود خاطرات دلپذيرى به ياد ندارد و خاطرات خوش او به روز هايى مربوط مى شود كه با خانواده اش براى گذراندن تعطيلات به ناحيه پادوكاله رفته بود. سير افكار و تحول نظرات و زمينه هاى ذهنى ژرژ برنانوس در نام هايى كه خطاب به پير مراد خويش پدر لاگرانژ نوشته به خوبى منعكس است و مجموعه اين نامه ها در پاريس به چاپ رسيده است. با بررسى اين نامه ها مى توان به موضوع ها و مضامين مورد علاقه اين نويسنده مانند كودكى، تمايل به پاكى و قداست، حقيقت جويى و مبارزه با ناپاكى و مرگ پى برد. اصولاً براى درك آثار و نوشته هاى ژرژ برنانوس دو كليد عمده وجود دارد. نكته اول توجه به اشتغال خاطر او به مرگ است، خصوصاً تجربه مستقيم حضور او در جنگ جهانى اول كه به طور داوطلبانه صورت گرفت؛ مرگ انديشى اين نويسنده در ارتباط مستقيم با ايمان قوى دينى او قرار مى گيرد و به اعتراف خودش در سنين يازده تا هفده سالگى با اضطراب از مرگ آشنا مى شود، انديشه متافيزيكى مرگ همواره به عنوان يكى از مولفه هاى ذهنى و دلمشغولى هاى اصلى او به حساب مى آيد. با اين حال ايمان برنانوس جزيى از وجود او است و اين ايمان به هيچ وجه به او تحميل نشده است، از دوران كودكى از صميم دل آن را پذيرفته و تا آخر عمر يك مسيحى مومن باقى مى ماند در عين حال هيچ گاه ايمان واقعى را با خرافات و رياكارى مذهبى اشتباه نمى كند و شديداً از خشكه مقدس ها بيزار است.
برنانوس از معدود نويسندگان كاتوليك بود كه مذهب و انديشه مذهبى را بدل به خميره اصلى رمان هاى خود كرد و عنوان رمان نويس دينى به معناى واقعى كلمه زيبنده او است. هر چند قبل از او نيز فرانسوا مورياك در اين زمينه تلاش هايى كرده بود.
و اما دومين كليد و قطب ديگر جهان عاطفى برنانوس تصويرى است كه از دوران كودكى داشت. او مى گفت تنها دو بار در زندگى مى توان از كسى توقع صداقت و صميميت داشت، يكى در كودكى و ديگرى قبل از مرگ و هنگام احتضار. همان طور كه اشاره شد با شروع جنگ جهانى اول برنانوس داوطلبانه به جبهه پيوست و پس از پايان جنگ ازدواج كرد و همسرش براى او شش فرزند به دنيا آورد. برنانوس به فكر افتاد كه براى نان دادن به عائله اش كارى ثابت تر از روزنامه نگارى انتخاب كند، به همين جهت بازرس بيمه شد ولى از آنجا كه خصلت تمامى نويسندگان بزرگ است خيلى زود فهميد كه براى كارى جز نويسندگى ساخته نشده است. يكى از مهم ترين مسائلى كه پيرامون زندگى برنانوس وجود دارد ارتباط نويسنده با روزنامه دست راستى اكسيون فرانسز و حمايت تلويحى او از رژيم فرانكو است.
اين روزنامه به رهبرى شارل مورا و لئون دوده، منتشر مى شد و ارگان جنبش سلطنت طلبان كاتوليك فرانسه به حساب مى آمد. برنانوس چندين سال با حس دوستى اى كه با شارل مورا داشت با اين روزنامه همكارى كرد تا اينكه در سال ۱۹۱۹ به طور كامل از آنان بريد. ژرژ برنانوس پس از مدتى با مشاهده جنايات رژيم فرانكو و همچنين حمايت علنى روحانيون و كشيش ها از اين جنايات، از انديشه هاى دست راستى خود عدول كرد ولى اين حس سمپاتيك به دست راستى ها به عنوان نقطه اى تاريك در كارنامه اين نويسنده باقى ماند. نوشته هاى برنانوس به دو بخش داستانى و غيرداستانى تقسيم مى شود، از مهم ترين نوشته هاى غيرداستانى او: «ترس بزرگ همرنگان با جماعت»۱ و «گورستان هاى بزرگ زير نور ماه»۲ است. با اين تذكر كه او از بزرگ ترين رديه نويسان جناح راست فرانسه به حساب مى آيد كتاب ترس بزرگ همرنگان با جماعت به هنگام چاپ واكنش هاى متفاوتى را برانگيخت و جنجال فراوانى به پا كرد. كتاب ظاهراً زندگينامه «ادوارد درومون» آغازگر پديده يهودستيزى در فرانسه بود و او را مى ستود، برنانوس در اين كتاب همزمان به انديشه هاى چپ و راست حمله مى كند.
نخستين رمان برنانوس بلافاصله پس از پايان جنگ جهانى اول منتشر مى شود و «زير آفتاب شيطان»۳ نام دارد. پس از اين رمان طى ده سال برنانوس چهار رمان ديگر را نوشت. رمان زير آفتاب شيطان براى نويسنده موفقيت فراوانى به همراه داشت.
و سرانجام شاهكار جاويدان خويش «يادداشت هاى يك كشيش دهكده»۴ را به چاپ مى رساند. بررسى اين كتاب به لحاظ اهميت اين رمان در تاريخ ادبيات فرانسه، زمان ديگرى مى طلبد، فقط بايد به اين نكته اشاره كرد كه چالش بين ايمان مذهبى و شك فلسفى به بهترين وجهى در اين كتاب شكافته و مطرح شده است. اهميت كتاب به قدرى است كه «روبربرسون»، استاد بزرگ سينماى فرانسه براساس اين كتاب فيلمى زيبا و به يادماندنى خلق مى كند و دامنه اهميت اين اثر فخيم ادبى را به جادوى سينما نيز مى كشاند.
ژرژ برنانوس در سا ل هاى آخر عمر خود پيوسته از شهرى به شهر ديگر كوچ مى كرد. او سال هاى آخر زندگى خود را در حمامه واقع در تونس گذراند. در زمستان ۱۹۴۸ در اين شهر سخت بيمار شد. او را به پاريس منتقل كردند و سرانجام در اين شهر چشم از جهان فرو بست و در آرامگاه خانوادگى اش در پل وازون به خاك سپرده شد و بدين سان پرونده عمر يكى از بزرگ ترين نويسندگان قرن بيستم ادبيات فرانسه بسته شد.
ژرژ برنانوس به سال ۱۸۸۸ در پاريس چشم به جهان گشود، نسب او از سوى پدر اسپانيايى و لورنى بود. او از نياكان اسپانيايى خود غرور، احساسات تند و تعصب به شرف و غيرت را به ارث برد. از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۱ در مدرسه اى كه يسوعيان آن را اداره مى كردند تحصيل كرد. مراسم تشرف او به دين مسيح در سال ۱۸۸۹ انجام گرفت و اين واقعه در زندگى او تاثير فراوانى به جا گذاشت. دوران تحصيل برنانوس با مشكلات فراوانى همراه بود. درگيرى هاى فراوان او با اولياى مدرسه و روحيه سركش اش برايش مشكلات فراوانى به وجود آورد. به طورى كه پدر و مادر ش مجبور شدند فرزند خود را براى تحصيل به دبيرستان ديگرى بفرستند و در اين مدرسه جديد است كه برنانوس با پدر لاگرانژ آشنا مى شود و اين دوستى تا ساليان دراز ادامه پيدا مى كند.
ژرژ جوان در سال ۱۹۰۶ تحصيلات دبيرستانى خويش را به پايان مى رساند و به اخذ ديپلم نايل مى شود. او از دوران تحصيل خود خاطرات دلپذيرى به ياد ندارد و خاطرات خوش او به روز هايى مربوط مى شود كه با خانواده اش براى گذراندن تعطيلات به ناحيه پادوكاله رفته بود. سير افكار و تحول نظرات و زمينه هاى ذهنى ژرژ برنانوس در نام هايى كه خطاب به پير مراد خويش پدر لاگرانژ نوشته به خوبى منعكس است و مجموعه اين نامه ها در پاريس به چاپ رسيده است. با بررسى اين نامه ها مى توان به موضوع ها و مضامين مورد علاقه اين نويسنده مانند كودكى، تمايل به پاكى و قداست، حقيقت جويى و مبارزه با ناپاكى و مرگ پى برد. اصولاً براى درك آثار و نوشته هاى ژرژ برنانوس دو كليد عمده وجود دارد. نكته اول توجه به اشتغال خاطر او به مرگ است، خصوصاً تجربه مستقيم حضور او در جنگ جهانى اول كه به طور داوطلبانه صورت گرفت؛ مرگ انديشى اين نويسنده در ارتباط مستقيم با ايمان قوى دينى او قرار مى گيرد و به اعتراف خودش در سنين يازده تا هفده سالگى با اضطراب از مرگ آشنا مى شود، انديشه متافيزيكى مرگ همواره به عنوان يكى از مولفه هاى ذهنى و دلمشغولى هاى اصلى او به حساب مى آيد. با اين حال ايمان برنانوس جزيى از وجود او است و اين ايمان به هيچ وجه به او تحميل نشده است، از دوران كودكى از صميم دل آن را پذيرفته و تا آخر عمر يك مسيحى مومن باقى مى ماند در عين حال هيچ گاه ايمان واقعى را با خرافات و رياكارى مذهبى اشتباه نمى كند و شديداً از خشكه مقدس ها بيزار است.
برنانوس از معدود نويسندگان كاتوليك بود كه مذهب و انديشه مذهبى را بدل به خميره اصلى رمان هاى خود كرد و عنوان رمان نويس دينى به معناى واقعى كلمه زيبنده او است. هر چند قبل از او نيز فرانسوا مورياك در اين زمينه تلاش هايى كرده بود.
و اما دومين كليد و قطب ديگر جهان عاطفى برنانوس تصويرى است كه از دوران كودكى داشت. او مى گفت تنها دو بار در زندگى مى توان از كسى توقع صداقت و صميميت داشت، يكى در كودكى و ديگرى قبل از مرگ و هنگام احتضار. همان طور كه اشاره شد با شروع جنگ جهانى اول برنانوس داوطلبانه به جبهه پيوست و پس از پايان جنگ ازدواج كرد و همسرش براى او شش فرزند به دنيا آورد. برنانوس به فكر افتاد كه براى نان دادن به عائله اش كارى ثابت تر از روزنامه نگارى انتخاب كند، به همين جهت بازرس بيمه شد ولى از آنجا كه خصلت تمامى نويسندگان بزرگ است خيلى زود فهميد كه براى كارى جز نويسندگى ساخته نشده است. يكى از مهم ترين مسائلى كه پيرامون زندگى برنانوس وجود دارد ارتباط نويسنده با روزنامه دست راستى اكسيون فرانسز و حمايت تلويحى او از رژيم فرانكو است.
اين روزنامه به رهبرى شارل مورا و لئون دوده، منتشر مى شد و ارگان جنبش سلطنت طلبان كاتوليك فرانسه به حساب مى آمد. برنانوس چندين سال با حس دوستى اى كه با شارل مورا داشت با اين روزنامه همكارى كرد تا اينكه در سال ۱۹۱۹ به طور كامل از آنان بريد. ژرژ برنانوس پس از مدتى با مشاهده جنايات رژيم فرانكو و همچنين حمايت علنى روحانيون و كشيش ها از اين جنايات، از انديشه هاى دست راستى خود عدول كرد ولى اين حس سمپاتيك به دست راستى ها به عنوان نقطه اى تاريك در كارنامه اين نويسنده باقى ماند. نوشته هاى برنانوس به دو بخش داستانى و غيرداستانى تقسيم مى شود، از مهم ترين نوشته هاى غيرداستانى او: «ترس بزرگ همرنگان با جماعت»۱ و «گورستان هاى بزرگ زير نور ماه»۲ است. با اين تذكر كه او از بزرگ ترين رديه نويسان جناح راست فرانسه به حساب مى آيد كتاب ترس بزرگ همرنگان با جماعت به هنگام چاپ واكنش هاى متفاوتى را برانگيخت و جنجال فراوانى به پا كرد. كتاب ظاهراً زندگينامه «ادوارد درومون» آغازگر پديده يهودستيزى در فرانسه بود و او را مى ستود، برنانوس در اين كتاب همزمان به انديشه هاى چپ و راست حمله مى كند.
نخستين رمان برنانوس بلافاصله پس از پايان جنگ جهانى اول منتشر مى شود و «زير آفتاب شيطان»۳ نام دارد. پس از اين رمان طى ده سال برنانوس چهار رمان ديگر را نوشت. رمان زير آفتاب شيطان براى نويسنده موفقيت فراوانى به همراه داشت.
و سرانجام شاهكار جاويدان خويش «يادداشت هاى يك كشيش دهكده»۴ را به چاپ مى رساند. بررسى اين كتاب به لحاظ اهميت اين رمان در تاريخ ادبيات فرانسه، زمان ديگرى مى طلبد، فقط بايد به اين نكته اشاره كرد كه چالش بين ايمان مذهبى و شك فلسفى به بهترين وجهى در اين كتاب شكافته و مطرح شده است. اهميت كتاب به قدرى است كه «روبربرسون»، استاد بزرگ سينماى فرانسه براساس اين كتاب فيلمى زيبا و به يادماندنى خلق مى كند و دامنه اهميت اين اثر فخيم ادبى را به جادوى سينما نيز مى كشاند.
ژرژ برنانوس در سا ل هاى آخر عمر خود پيوسته از شهرى به شهر ديگر كوچ مى كرد. او سال هاى آخر زندگى خود را در حمامه واقع در تونس گذراند. در زمستان ۱۹۴۸ در اين شهر سخت بيمار شد. او را به پاريس منتقل كردند و سرانجام در اين شهر چشم از جهان فرو بست و در آرامگاه خانوادگى اش در پل وازون به خاك سپرده شد و بدين سان پرونده عمر يكى از بزرگ ترين نويسندگان قرن بيستم ادبيات فرانسه بسته شد.