Borna66
04-25-2009, 10:06 PM
اندره پل ژید
آندره پل ژيد در سال ۱۸۶۹ يه دنيا آمد .
آندره ژيد از نظر ذهنيت و روحيه به آينده تعلق داشت ؛
وي «زمان متغير» را فعالانه تجربه مي كرد و در تلاش ساختن آينده بود.
ژيد از پسزمينه مذهبي دوگانه اي بر خوردار بود : پدرش پروتستان و مادرش كاتوليك بود ؛
كاتوليكي بسيار ديندار و جزمي تر از شوهرش . به فاصله كمي پس از تولد آندره ، پدرش درگذشت .
پسر دركنار دو بانوي سختگير مذهبي (مادر و مادربزرگش) رشد كرد و البته راه و روش زنانه را هم آموخت.
حساس بودنش موجب شد كه احساس جنسي تند و تيزي پيدا كند. به استمنا پناه برد ، نتوانست آن را ترك كند و از فشار احساس گناه آن رنجها بد .
«تا بيست و سه سالگي از هرگونه ارتباط جنسي بركنار بودم و رنج مي بردم . چنان آشفته و پريشان بودم كه همه جا مي گشتم تا بلكه لبي پيدا كنم و لبانم را بر آن بچسبانم.»
براي منحرف كردن تب و تاب جنسي اش در اين شرايط به نوشتن دست زد .
اولين كتاب خود را به نام يادداشتهاي آندره والتر در بيست و دو سالگي منتشر كرد ، اين كتاب داستان جواني را باز مي گويد كه در نهايت ، خو آندره ژيد بود .
در سال ۱۸۹۱ كه به الجزيره سفر كرد ، براي اولين بار با فاحشه اي خوابيد .
چهار سال بعد در افريقا ، باز هم با اسكار وايلد ديدار كرد ، و تحت تاثير او دل به دريا زد و به همجنس گرايي تن در داد .
با اين همه به هنگام بازگشت به فرانسه با دختر عموي خود ، مادلن روندو ازدواج كرد (۱۸۹۵)
آندره ژيد اين زن را كه «ام» (مخفف اميلين) ميناميد ، بيشتر به سبب شخصيت والاي او دوستش مي داشت تا زيباييش.
آنقدر كه مي دانيم ، هرگز با اين زن همبستر نشد . (ميگويند ژيد از خواهرزاده اش صاحب دختري شد)
زماني كه همسرش محروميت جنسي خود را با اعتقادات شديد كاتوليكي اش تسلي مي داد ، آندره ايمان مذهبي خود را به تدريج وا مي نهاد .
ژيد در دفتر خاطرات محرمانه خود ، دو تعريف و يك اعتراف را يادداشت مي كند :
« من به كسي مي گويم «بچه باز» كه (همانطور كه از خود كلمه بر مي آيد) عاشق پسرهاي جوان باشد
و به كسي مي گويم «همجنس گرا» كه به مردان بالغ گرايش دارد ...
بچه بازها كه من هم يكي از آنان هستم ، بسيار نادرند ولي همجنس گراها بسيار بيشتر از آنند كه من در ابتدا فكر مي كردم ....
اينكه اين عشقها چگونه به وجود مي آيند ، و اين روابط چگونه شكل مي گيرند ، براي من كافي نيست تا بتوانم بگويم امري طبيعي است.
من عقيده دارم كه خوب است . هركدام از دو انسان درگير اين رابطه ، با چنين كاري در درون خود ، تعالي ، اعتماد و رضايت خاطر احساس مي كند .»
ژيد مانند بسياري براي توجيه اميال خويش در برابر محرمات مذهبي ، فلسفه اي بنياد نهاد .
همانطور كه در ابتدا نوشته ام گفتم در سال ۱۸۹۷ در كتاب مائده هاي زميني به دفاع پرشوري از «لذت و ...» پرداخت .
او در اين كتاب چنين استدلال مي كند كه تمام اميال طبيعي ، سودمند و مايه تندرستي است ، و بدون اين اميال زندگي لطف خود را از دست مي دهد .
« وقتي از عملي لذت مي برم ، براي من دليل خوبي است كه بايد ، آن عمل را انجام بدهم. »
بنابراين « لذتي را كه موجب شادي و سرور جانت و اميال عاشقانه ات مي شود ،
و مادامي كه لبانت براي بوسيدن هنوز شيرين است ، سيراب كن ! »
چنان زندگي كن كه « زندگيت فارغ از ترس از نتايج محرماتي كه اخلاقيات رسمي بر تو تحميل مي كند ، پذيراي هر رويدادي باشد . »
اما ژيد خطر افراط كاري را به خواننده كتاب خود هشدار مي دهد . و در آخر ، از او مي خواهد كه :
« كتاب مرا به دور بينداز ، مگذار متقاعدت كند ! گمان مبر كه حقيقت تو را كس ديگري مي تواند برايت پيدا كند ...
به خود بگو كه اين كتاب هم چيزي نيست ، مگر يكي از هزاران شيوه رويارويي با زندگي. تو راه خويش را بجوي ! »
ژيد سالها بت «پيشروها» بود .
و محافظه كاران او را «منحرف كننده جوانان» مي دانستند .
او پاسخ ميداد ؛ سقراط نيز (كه اكنون يكي از خدايان اين محافظه كاران محسوب مي شود) از چنين تهمتهايي آزار ها ديده بود.
چون توضيحات درباره عقايد و اخلاقيات و زندگي وي كمي طولاني شد ؛ اين صحبت ها را پايان ميدهم
.
نام بعضي از كتابان وي عبارتند از:
مائده هاي زميني (۱۸۹۷) ، خلاف اخلاق (۱۹۰۲) ، پسر گمراه (۱۹۰۷) ، در تنگ (۱۹۰۹) ، زندگي اسكار وايلد (۱۹۱۰) ،
دخمه هاي واتيكان (۱۹۱۴) ، سمفوني پاستورال (۱۹۱۹) ، اگر دانه بميرد (۱۹۲۶) ، سكه سازان (۱۹۲۶) بازگشت از شوروي (۱۹۳۶) و .. و.. و..
در سال ۱۹۴۷ آكادمي سوئد جايزه ادبيات نوبل را به او اهدا كرد . در آن هنگام هفتاد و هشت ساله بود.
مي نويسد : «بزرگترين الهه تقدير پيوسته در گوشم زمزمه مي كند كه : دگير چيز زيادي از عمرت باقي نمانده است.»
تا زمان مرگش (۱۹ فوريه ۱۹۵۱) بحث و جدلهاي فراواني پيرامون شخصيت و نفوذ او در جريان بود
و «سيل انتقاد» از چپ و راست ، كمونيستها و كاتوليكها تا لب گور او را دنبال كرد.
فرانسه هنوز نميداند كه آيا اين مرد همان شيطان بود كه براي دگرگون كردن «اخلاقيات» جسميت يافته بود.
يا اينكه بزرگترين نثرنويس فرانسه پس از آناتول فرانس ؟
او هنرمند بزرگي بود .
اما تنها كساني مي توانند او را دوست بدارند كه در مشكلات او و آزارها و رنجهايي كه مي برد سهيم باشند.
__________________
آندره پل ژيد در سال ۱۸۶۹ يه دنيا آمد .
آندره ژيد از نظر ذهنيت و روحيه به آينده تعلق داشت ؛
وي «زمان متغير» را فعالانه تجربه مي كرد و در تلاش ساختن آينده بود.
ژيد از پسزمينه مذهبي دوگانه اي بر خوردار بود : پدرش پروتستان و مادرش كاتوليك بود ؛
كاتوليكي بسيار ديندار و جزمي تر از شوهرش . به فاصله كمي پس از تولد آندره ، پدرش درگذشت .
پسر دركنار دو بانوي سختگير مذهبي (مادر و مادربزرگش) رشد كرد و البته راه و روش زنانه را هم آموخت.
حساس بودنش موجب شد كه احساس جنسي تند و تيزي پيدا كند. به استمنا پناه برد ، نتوانست آن را ترك كند و از فشار احساس گناه آن رنجها بد .
«تا بيست و سه سالگي از هرگونه ارتباط جنسي بركنار بودم و رنج مي بردم . چنان آشفته و پريشان بودم كه همه جا مي گشتم تا بلكه لبي پيدا كنم و لبانم را بر آن بچسبانم.»
براي منحرف كردن تب و تاب جنسي اش در اين شرايط به نوشتن دست زد .
اولين كتاب خود را به نام يادداشتهاي آندره والتر در بيست و دو سالگي منتشر كرد ، اين كتاب داستان جواني را باز مي گويد كه در نهايت ، خو آندره ژيد بود .
در سال ۱۸۹۱ كه به الجزيره سفر كرد ، براي اولين بار با فاحشه اي خوابيد .
چهار سال بعد در افريقا ، باز هم با اسكار وايلد ديدار كرد ، و تحت تاثير او دل به دريا زد و به همجنس گرايي تن در داد .
با اين همه به هنگام بازگشت به فرانسه با دختر عموي خود ، مادلن روندو ازدواج كرد (۱۸۹۵)
آندره ژيد اين زن را كه «ام» (مخفف اميلين) ميناميد ، بيشتر به سبب شخصيت والاي او دوستش مي داشت تا زيباييش.
آنقدر كه مي دانيم ، هرگز با اين زن همبستر نشد . (ميگويند ژيد از خواهرزاده اش صاحب دختري شد)
زماني كه همسرش محروميت جنسي خود را با اعتقادات شديد كاتوليكي اش تسلي مي داد ، آندره ايمان مذهبي خود را به تدريج وا مي نهاد .
ژيد در دفتر خاطرات محرمانه خود ، دو تعريف و يك اعتراف را يادداشت مي كند :
« من به كسي مي گويم «بچه باز» كه (همانطور كه از خود كلمه بر مي آيد) عاشق پسرهاي جوان باشد
و به كسي مي گويم «همجنس گرا» كه به مردان بالغ گرايش دارد ...
بچه بازها كه من هم يكي از آنان هستم ، بسيار نادرند ولي همجنس گراها بسيار بيشتر از آنند كه من در ابتدا فكر مي كردم ....
اينكه اين عشقها چگونه به وجود مي آيند ، و اين روابط چگونه شكل مي گيرند ، براي من كافي نيست تا بتوانم بگويم امري طبيعي است.
من عقيده دارم كه خوب است . هركدام از دو انسان درگير اين رابطه ، با چنين كاري در درون خود ، تعالي ، اعتماد و رضايت خاطر احساس مي كند .»
ژيد مانند بسياري براي توجيه اميال خويش در برابر محرمات مذهبي ، فلسفه اي بنياد نهاد .
همانطور كه در ابتدا نوشته ام گفتم در سال ۱۸۹۷ در كتاب مائده هاي زميني به دفاع پرشوري از «لذت و ...» پرداخت .
او در اين كتاب چنين استدلال مي كند كه تمام اميال طبيعي ، سودمند و مايه تندرستي است ، و بدون اين اميال زندگي لطف خود را از دست مي دهد .
« وقتي از عملي لذت مي برم ، براي من دليل خوبي است كه بايد ، آن عمل را انجام بدهم. »
بنابراين « لذتي را كه موجب شادي و سرور جانت و اميال عاشقانه ات مي شود ،
و مادامي كه لبانت براي بوسيدن هنوز شيرين است ، سيراب كن ! »
چنان زندگي كن كه « زندگيت فارغ از ترس از نتايج محرماتي كه اخلاقيات رسمي بر تو تحميل مي كند ، پذيراي هر رويدادي باشد . »
اما ژيد خطر افراط كاري را به خواننده كتاب خود هشدار مي دهد . و در آخر ، از او مي خواهد كه :
« كتاب مرا به دور بينداز ، مگذار متقاعدت كند ! گمان مبر كه حقيقت تو را كس ديگري مي تواند برايت پيدا كند ...
به خود بگو كه اين كتاب هم چيزي نيست ، مگر يكي از هزاران شيوه رويارويي با زندگي. تو راه خويش را بجوي ! »
ژيد سالها بت «پيشروها» بود .
و محافظه كاران او را «منحرف كننده جوانان» مي دانستند .
او پاسخ ميداد ؛ سقراط نيز (كه اكنون يكي از خدايان اين محافظه كاران محسوب مي شود) از چنين تهمتهايي آزار ها ديده بود.
چون توضيحات درباره عقايد و اخلاقيات و زندگي وي كمي طولاني شد ؛ اين صحبت ها را پايان ميدهم
.
نام بعضي از كتابان وي عبارتند از:
مائده هاي زميني (۱۸۹۷) ، خلاف اخلاق (۱۹۰۲) ، پسر گمراه (۱۹۰۷) ، در تنگ (۱۹۰۹) ، زندگي اسكار وايلد (۱۹۱۰) ،
دخمه هاي واتيكان (۱۹۱۴) ، سمفوني پاستورال (۱۹۱۹) ، اگر دانه بميرد (۱۹۲۶) ، سكه سازان (۱۹۲۶) بازگشت از شوروي (۱۹۳۶) و .. و.. و..
در سال ۱۹۴۷ آكادمي سوئد جايزه ادبيات نوبل را به او اهدا كرد . در آن هنگام هفتاد و هشت ساله بود.
مي نويسد : «بزرگترين الهه تقدير پيوسته در گوشم زمزمه مي كند كه : دگير چيز زيادي از عمرت باقي نمانده است.»
تا زمان مرگش (۱۹ فوريه ۱۹۵۱) بحث و جدلهاي فراواني پيرامون شخصيت و نفوذ او در جريان بود
و «سيل انتقاد» از چپ و راست ، كمونيستها و كاتوليكها تا لب گور او را دنبال كرد.
فرانسه هنوز نميداند كه آيا اين مرد همان شيطان بود كه براي دگرگون كردن «اخلاقيات» جسميت يافته بود.
يا اينكه بزرگترين نثرنويس فرانسه پس از آناتول فرانس ؟
او هنرمند بزرگي بود .
اما تنها كساني مي توانند او را دوست بدارند كه در مشكلات او و آزارها و رنجهايي كه مي برد سهيم باشند.
__________________