sara.it69
02-12-2011, 11:02 PM
ازحماسه ي غزل، سه رويكرددرشعردفاع مقدس
«غزل» قصري در شهر «قصيده» بود. شهر متروك شد و غزل ماند، با معماري هاي نوبه نو از مصالح كلمات، معاني و... در ادوار مختلف، و آن گاه رنگ باز سازي و تازگي را به خود ديد؛ و امروز، معماران جديد كلمات، نوسازي غزل را مي سرايند.
غزل در دوره اي با تصاوير عشق مجازي، چون خط و خال و جام و شراب و رباب تزيين شد و در دوره اي ديگر، به تمثال هاي عرفاني ميدان داد. در دوره اي كوتاه، فانوسِ سياست در آن روشن بود، و امروز مي توان عرفاني ترين آواها و بهشتي ترين بشارت ها را از صداي بالِ فرشتگان كلماتش شنيد و در اين بين، غزل جنگ (دفاع مقدس) را حال و هوايي ديگر است.
غزل جنگ را مي توان بنابر اعتبارهاي مختلف ساختاري و محتوايي طيف بندي كرد و درباره ي هر طيف، نمونه هاي فراواني را به عنوان مشتي از خروار پيش چشم كشيد و بر پويايي و طراوت و لطافت غزل شكل گرفته در دامن روزهاي ارغواني دفاع مقدس، شاهد آورد. ما در اين بررسي كوتاه، بي آن كه داعيه ي تفصيل و تحقيق دقيق داشته باشيم، با تاكيد بر فقدان جامعيت و مانعيت نوشته ي خود بر ساختار غزل جنگ، اندكي درنگ مي كنيم و نمونه هايي را در حد وسع و مجال باز مي خوانيم و خاطرنشان مي كنيم كه به جدّ در اين مقوله مي توان ـ و بايد ـ به تحقيقي دراز دامن پرداخت.
به اعتباري مي توان ساختار غزل جنگ را در سه طيف زير برشمرد؛
الف) غزل حماسي به شيوه ي دوره ي بازگشت؛
ب) غزل حماسي بينابين كه ما بين مكتب بازگشت و غزل امروز قرار مي گيرد؛
ج) غزل حماسي نو؛
الف) غزل حماسي به شيوه ي بازگشت
هرچند بيش از يك قرن و چند دهه از آغاز مكتب بازگشت ادبي و اوج رواح آن مي گذرد، امروزه نيز بسياري از اصحاب ادب، پيرو اين سبك و سياق قديم شعري مي نمايند. ميان شعرهاي اين گرايش، مي توان تفاوتي را دريافت كه برخاسته از تاثير زمانه و ضرورت هاي ناشي از آن است و آن اين كه اگر شعرهاي شاعراني چون هاتف اصفهاني، صفاي اصفهاني، آذربيدگلي و محتشم و... بازتاب تقليدي مستقيم و پر رنگ از سبك و درون مايه ي شعر شاعران متقدم يعني سعدي و حافظ و خواجو و... بود، در شعر بازگشتي هاي امروز، به ويژه تحت تاثير فضاي بي سابقه ي حماسه، حال و هوايي متفاوت رقم خورده است، ابياتي از اين دست:
ياران چه غريبانه، هم سوخته شمع ما بشكسته رفتند از اين خانه ، هم سوخته پيمانه خون است به دل هامان دردي كش ميخانه دردي كش ميخانه
سبوهامان، فرياد و فغان دارد، دردي كش ميخانه به دل هامان دردي كش ميخانه دردي كش ميخانه به دل هامان دردي كش ميخانه دردي كش ميخانه
(پرويز بيگي حبيب آبادي)
خود آگهان كه ز خون گلو وضو كردند حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند
حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند
(حميد سبزواري)
كيستيد اي سحر، آيينه ي رخسار شما چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما
چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما
(محمود شاهرخي)
چو موج حادثه، شب گير بركناره گذشت به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت
به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت
(مشفق كاشاني)
به خون مي غلتم و، به پيكر سرسبزيِ روح چمن دارم خون پيرهن دارم خون پيرهن دارم
همچو گُل از مخمل خون پيرهن دارم پيرهن دارم خون پيرهن دارم پيرهن دارم خون پيرهن دارم
(محمد خليل جمالي)
سالي گذشت و كاروان با كاروان منزل به منزل مي رود صد كاروان دل مي رود صد كاروان دل مي رود
لاله ها، صد كاروان دل مي رود دل مي رود صد كاروان دل مي رود دل مي رود صد كاروان دل مي رود
(سپيده كاشاني)
گفتمش: هادّي راهت كيست؟ گفت از نسلِ احمد گفتمش: شيداي آن والاتباري؟ گفت: آري
(محمد علي مرداني)
ب) غزل حماسي بينابين
اين طيف از غزل هاي حماسي از جنبه ي ساختار كلامي و قالب، ميان غزل بازگشتي و غزل نو قرار مي گيرند. انگار شاعران اين دسته از غزل ها ـ كه تعدادشان چندان هم كم نيست ـ در عرصه ي زبان و نگاه شاعري، نتوانسته اند به يك دستي زبان و حال و هواي شعري دست يابند و هنوز به ترديد و تردّد ميان فضاهاي كهنه و نو دچارند. از اين رو نيز اين طيف از شعرها كه سرايندگان شان تكليف خود را چندان با زبان روشن نكرده اند، به درخشندگي نمي رسد و پژواك چنداني نمي يابد.
چه مي نشيني، آن دشنه تيزتر بركش شتاب كن، نفَسِ هرزه گرد بسيارست
شتاب كن، نفَسِ هرزه گرد بسيارست شتاب كن، نفَسِ هرزه گرد بسيارست
(غلامرضا مرادي)
اي نشان عاشق بر جامه گلقام تان هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان
هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان
(ميرهاشم ميري)
عبور خاكي اش در آسمان عاشقي گم شد و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري
و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري
(جعفر رسول زاده)
جز تو هيچ كس نداشت بوي عطرِ عاشقي تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو
تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو
(سيميندخت وحيدي)
بانگِ تكبير شما مژده ي فتح و ظفر است در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است
در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است
(عباس خوش عمل)
ج) غزل حماسي نو
غزل حماسي نو ـ در واقع ـ نقطه ي اوج غزل دفاع مقدس به شمار مي آيد و ره آورد تجربه ها، تامل ها و مكاشفه هاي فراوان و گونه گون شاعران امروز ما است. به طور كلي، غزلهاي نو، از جنبه ي ساختارِ كلامي و بيان، به زبان شعر امروز و حتي نثر و محاوره ي امروزين بسيار نزديك شده است. استفاده از تصويرهاي نو، تعبيرهاي صميمانه، تشبيه ها و استعاره هاي نو، وزن هاي تازه و غير متداول، و هم چنين كاربرد قافيه و رديف تازه، رودخانه اي از طراوت و تازگي را در بستر غزل جاري نموده است:
مثل نسيم صبحِ نخلستان، سرشار از زخم و سكوت و صبر رفتيد و ديديم در دل هر چاه، يك سينه آواز حزين مانده است.
(عليرضا قزوه)
در سينه ام دوباره غمي جان گرفته است امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است
امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است
(سلمان هراتي)
نسيمي مي رسد از راه و يك نيزار شبي خاكستري در صبح چه ميدان هاي ميني آسمان چه عطري در فضا پيچيد وقتي حجم آتش بيشتر مي شد
غربت شعله ور مي شد نخلستان بيداري سحر مي شد را با زمين پيوند زد آن شب حجم آتش بيشتر مي شد حجم آتش بيشتر مي شد
(سيد ضياء الدين شفيعي)
بيا به خانه ي آلاله ها سري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم
به يك بنفشه صميمانه تسليت گوييم ز داغ، با دلِ خود حرف ديگري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم
(قيصر امين پور)
دلم شكسته تر از شيشه هاي شهر شماست شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست
شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست
عطر بار فرشتگان بر سپيدار مانده است پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است
پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است
(عبدالرضا رضائي نيا)
اي نگاه تو سرشار از عطر مهمان نوازي كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟ كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟ كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟
كي به آواز آتش صداي مرا مي گشايي؟ زير باران بي رحم اين عشق هاي مجازي كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟ كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟
(عبدالجبا كاكايي)
چند نكته ي ديگر
يك ـ غزل هاي حماسي كه در سال هاي نخست دفاع مقدس سروده شده اند، از شعارهاي عريان و مفاهيم صريح رزمي و جنگي سرشارند. لطافت زبان شاعرانه مغلوب و متاثر از فضاي لبالب از خون و آتش و گلوله در يك كلام رجزآميز و شعارگونه است. بالطبع، به مقتضاي زمان و اوضاع اجتماعي ـ سياسي سال هاي دفاع مقدس و در سال هاي پس از آن، اين امر، تعديل شده و شعارگونگي جاي خود را به شعريّت مي دهد.
از غزل هاي دوره ي نخست
اي زده شعله به شب، بارقه ي باورتان گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟ گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟ گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟
خود به هنگامه ي پيكار چه تدبير كند پيش تا صبح ظفر، دست خدا ياورتان گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟ گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟
(سيد حسن حسيني)
ز رزم تان شده دشمن زخاكِ ميهن كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر
دور هزار تهنيت اي عاشقانِ راه حسين درودِ ما به شما اي سپاهيان غيور كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر
(بهمن صالحي)
بانگِ تكبيرِ شما مژده ي فتح و ظفر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است
اي جوانان وطن! دست خدا همرهتان در شبِ تيره ي بيداد نويدِ سحر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است
(عباس خوش عمل)
از غزل هاي دوره ي دوم
دوش ياران خبرِ سوختنش آوردند صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند
صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند
(زكريا اخلاقي)
نمي گنجي در اقيانوس ها، در ذهن صد دريا براي بال هاي رفتنت، تنگ است، پيراهن
براي بال هاي رفتنت، تنگ است، پيراهن براي بال هاي رفتنت، تنگ است، پيراهن
(مهران فقيهي)
باز از جبهه ي نعش شهيد آوردند ورقي پاره ز قرآن مجيد آوردند
ورقي پاره ز قرآن مجيد آوردند ورقي پاره ز قرآن مجيد آوردند
(غلامرضا حمدل)
دوـ با مروري بر سير تاريخي غزل دفاع مقدس، به روشني در مي يابيم كه در گذر زمان، زبان اين گونه از غزل به تدريج از تصنّع ها و تكلّف ها فاصله مي گيرد و رو به زلالي و بي پيرايگي راه مي برد، كه اين رويكرد را مي توان متاثر از حال و هواي كلي شعر معاصر فارسي ـ در اين دو دهه ـ ارزيابي كرد.
اين گزارش مختصر را همين جا به پايان مي بريم و با تاكيد بر اين نكته كه براي تحليل دقيق و استقضاي تام موارد و شواهد در زمينه ي غزل دفاع مقدس، هم دسترسي گسترده به گنجينه ي گران بار غزل جنگ ضروري است و هم مجالي فراخ مي خواهد تا حق مطلب چنان كه بايد و شايد، ادا شود
«غزل» قصري در شهر «قصيده» بود. شهر متروك شد و غزل ماند، با معماري هاي نوبه نو از مصالح كلمات، معاني و... در ادوار مختلف، و آن گاه رنگ باز سازي و تازگي را به خود ديد؛ و امروز، معماران جديد كلمات، نوسازي غزل را مي سرايند.
غزل در دوره اي با تصاوير عشق مجازي، چون خط و خال و جام و شراب و رباب تزيين شد و در دوره اي ديگر، به تمثال هاي عرفاني ميدان داد. در دوره اي كوتاه، فانوسِ سياست در آن روشن بود، و امروز مي توان عرفاني ترين آواها و بهشتي ترين بشارت ها را از صداي بالِ فرشتگان كلماتش شنيد و در اين بين، غزل جنگ (دفاع مقدس) را حال و هوايي ديگر است.
غزل جنگ را مي توان بنابر اعتبارهاي مختلف ساختاري و محتوايي طيف بندي كرد و درباره ي هر طيف، نمونه هاي فراواني را به عنوان مشتي از خروار پيش چشم كشيد و بر پويايي و طراوت و لطافت غزل شكل گرفته در دامن روزهاي ارغواني دفاع مقدس، شاهد آورد. ما در اين بررسي كوتاه، بي آن كه داعيه ي تفصيل و تحقيق دقيق داشته باشيم، با تاكيد بر فقدان جامعيت و مانعيت نوشته ي خود بر ساختار غزل جنگ، اندكي درنگ مي كنيم و نمونه هايي را در حد وسع و مجال باز مي خوانيم و خاطرنشان مي كنيم كه به جدّ در اين مقوله مي توان ـ و بايد ـ به تحقيقي دراز دامن پرداخت.
به اعتباري مي توان ساختار غزل جنگ را در سه طيف زير برشمرد؛
الف) غزل حماسي به شيوه ي دوره ي بازگشت؛
ب) غزل حماسي بينابين كه ما بين مكتب بازگشت و غزل امروز قرار مي گيرد؛
ج) غزل حماسي نو؛
الف) غزل حماسي به شيوه ي بازگشت
هرچند بيش از يك قرن و چند دهه از آغاز مكتب بازگشت ادبي و اوج رواح آن مي گذرد، امروزه نيز بسياري از اصحاب ادب، پيرو اين سبك و سياق قديم شعري مي نمايند. ميان شعرهاي اين گرايش، مي توان تفاوتي را دريافت كه برخاسته از تاثير زمانه و ضرورت هاي ناشي از آن است و آن اين كه اگر شعرهاي شاعراني چون هاتف اصفهاني، صفاي اصفهاني، آذربيدگلي و محتشم و... بازتاب تقليدي مستقيم و پر رنگ از سبك و درون مايه ي شعر شاعران متقدم يعني سعدي و حافظ و خواجو و... بود، در شعر بازگشتي هاي امروز، به ويژه تحت تاثير فضاي بي سابقه ي حماسه، حال و هوايي متفاوت رقم خورده است، ابياتي از اين دست:
ياران چه غريبانه، هم سوخته شمع ما بشكسته رفتند از اين خانه ، هم سوخته پيمانه خون است به دل هامان دردي كش ميخانه دردي كش ميخانه
سبوهامان، فرياد و فغان دارد، دردي كش ميخانه به دل هامان دردي كش ميخانه دردي كش ميخانه به دل هامان دردي كش ميخانه دردي كش ميخانه
(پرويز بيگي حبيب آبادي)
خود آگهان كه ز خون گلو وضو كردند حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند
حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند حيات را ز دَمِ تيغ جستجو كردند
(حميد سبزواري)
كيستيد اي سحر، آيينه ي رخسار شما چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما
چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما چاك دامانِ گُل از حسرتِ ديدار شما
(محمود شاهرخي)
چو موج حادثه، شب گير بركناره گذشت به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت
به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت به اوج، برشد و از دامن ستاره گذشت
(مشفق كاشاني)
به خون مي غلتم و، به پيكر سرسبزيِ روح چمن دارم خون پيرهن دارم خون پيرهن دارم
همچو گُل از مخمل خون پيرهن دارم پيرهن دارم خون پيرهن دارم پيرهن دارم خون پيرهن دارم
(محمد خليل جمالي)
سالي گذشت و كاروان با كاروان منزل به منزل مي رود صد كاروان دل مي رود صد كاروان دل مي رود
لاله ها، صد كاروان دل مي رود دل مي رود صد كاروان دل مي رود دل مي رود صد كاروان دل مي رود
(سپيده كاشاني)
گفتمش: هادّي راهت كيست؟ گفت از نسلِ احمد گفتمش: شيداي آن والاتباري؟ گفت: آري
(محمد علي مرداني)
ب) غزل حماسي بينابين
اين طيف از غزل هاي حماسي از جنبه ي ساختار كلامي و قالب، ميان غزل بازگشتي و غزل نو قرار مي گيرند. انگار شاعران اين دسته از غزل ها ـ كه تعدادشان چندان هم كم نيست ـ در عرصه ي زبان و نگاه شاعري، نتوانسته اند به يك دستي زبان و حال و هواي شعري دست يابند و هنوز به ترديد و تردّد ميان فضاهاي كهنه و نو دچارند. از اين رو نيز اين طيف از شعرها كه سرايندگان شان تكليف خود را چندان با زبان روشن نكرده اند، به درخشندگي نمي رسد و پژواك چنداني نمي يابد.
چه مي نشيني، آن دشنه تيزتر بركش شتاب كن، نفَسِ هرزه گرد بسيارست
شتاب كن، نفَسِ هرزه گرد بسيارست شتاب كن، نفَسِ هرزه گرد بسيارست
(غلامرضا مرادي)
اي نشان عاشق بر جامه گلقام تان هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان
هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان هم عنان نور مي تازد نسيم نام تان
(ميرهاشم ميري)
عبور خاكي اش در آسمان عاشقي گم شد و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري
و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري و از خورشيد صدميدان جلوتر بود، پنداري
(جعفر رسول زاده)
جز تو هيچ كس نداشت بوي عطرِ عاشقي تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو
تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو تو شهيد عشقي و خداست خون بهاي تو
(سيميندخت وحيدي)
بانگِ تكبير شما مژده ي فتح و ظفر است در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است
در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است در شب تيره ي بيداد نويدِ سحر است
(عباس خوش عمل)
ج) غزل حماسي نو
غزل حماسي نو ـ در واقع ـ نقطه ي اوج غزل دفاع مقدس به شمار مي آيد و ره آورد تجربه ها، تامل ها و مكاشفه هاي فراوان و گونه گون شاعران امروز ما است. به طور كلي، غزلهاي نو، از جنبه ي ساختارِ كلامي و بيان، به زبان شعر امروز و حتي نثر و محاوره ي امروزين بسيار نزديك شده است. استفاده از تصويرهاي نو، تعبيرهاي صميمانه، تشبيه ها و استعاره هاي نو، وزن هاي تازه و غير متداول، و هم چنين كاربرد قافيه و رديف تازه، رودخانه اي از طراوت و تازگي را در بستر غزل جاري نموده است:
مثل نسيم صبحِ نخلستان، سرشار از زخم و سكوت و صبر رفتيد و ديديم در دل هر چاه، يك سينه آواز حزين مانده است.
(عليرضا قزوه)
در سينه ام دوباره غمي جان گرفته است امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است
امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است امشب دلم به يادِ شهيدان گرفته است
(سلمان هراتي)
نسيمي مي رسد از راه و يك نيزار شبي خاكستري در صبح چه ميدان هاي ميني آسمان چه عطري در فضا پيچيد وقتي حجم آتش بيشتر مي شد
غربت شعله ور مي شد نخلستان بيداري سحر مي شد را با زمين پيوند زد آن شب حجم آتش بيشتر مي شد حجم آتش بيشتر مي شد
(سيد ضياء الدين شفيعي)
بيا به خانه ي آلاله ها سري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم
به يك بنفشه صميمانه تسليت گوييم ز داغ، با دلِ خود حرف ديگري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم سري به مجلس سوگِ كبوتري بزنيم
(قيصر امين پور)
دلم شكسته تر از شيشه هاي شهر شماست شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست
شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست شكسته باد كسي كه اين چنين شما را خواست
عطر بار فرشتگان بر سپيدار مانده است پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است
پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است پر كشيدند سوي نور، آسمان تار مانده است
(عبدالرضا رضائي نيا)
اي نگاه تو سرشار از عطر مهمان نوازي كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟ كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟ كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟
كي به آواز آتش صداي مرا مي گشايي؟ زير باران بي رحم اين عشق هاي مجازي كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟ كي به مضراب خنجر گلوي مرا مي نوازي؟
(عبدالجبا كاكايي)
چند نكته ي ديگر
يك ـ غزل هاي حماسي كه در سال هاي نخست دفاع مقدس سروده شده اند، از شعارهاي عريان و مفاهيم صريح رزمي و جنگي سرشارند. لطافت زبان شاعرانه مغلوب و متاثر از فضاي لبالب از خون و آتش و گلوله در يك كلام رجزآميز و شعارگونه است. بالطبع، به مقتضاي زمان و اوضاع اجتماعي ـ سياسي سال هاي دفاع مقدس و در سال هاي پس از آن، اين امر، تعديل شده و شعارگونگي جاي خود را به شعريّت مي دهد.
از غزل هاي دوره ي نخست
اي زده شعله به شب، بارقه ي باورتان گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟ گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟ گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟
خود به هنگامه ي پيكار چه تدبير كند پيش تا صبح ظفر، دست خدا ياورتان گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟ گر فراري نشود، دشمن بدگوهرتان؟
(سيد حسن حسيني)
ز رزم تان شده دشمن زخاكِ ميهن كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر
دور هزار تهنيت اي عاشقانِ راه حسين درودِ ما به شما اي سپاهيان غيور كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر كه بر يزيد زمان، ساختيد عرصه چو گوهر
(بهمن صالحي)
بانگِ تكبيرِ شما مژده ي فتح و ظفر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است
اي جوانان وطن! دست خدا همرهتان در شبِ تيره ي بيداد نويدِ سحر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است يورش آريد به دشمن، كه شما را ظفر است
(عباس خوش عمل)
از غزل هاي دوره ي دوم
دوش ياران خبرِ سوختنش آوردند صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند
صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند صبح خاكسترِ خونينِ تنش آوردند
(زكريا اخلاقي)
نمي گنجي در اقيانوس ها، در ذهن صد دريا براي بال هاي رفتنت، تنگ است، پيراهن
براي بال هاي رفتنت، تنگ است، پيراهن براي بال هاي رفتنت، تنگ است، پيراهن
(مهران فقيهي)
باز از جبهه ي نعش شهيد آوردند ورقي پاره ز قرآن مجيد آوردند
ورقي پاره ز قرآن مجيد آوردند ورقي پاره ز قرآن مجيد آوردند
(غلامرضا حمدل)
دوـ با مروري بر سير تاريخي غزل دفاع مقدس، به روشني در مي يابيم كه در گذر زمان، زبان اين گونه از غزل به تدريج از تصنّع ها و تكلّف ها فاصله مي گيرد و رو به زلالي و بي پيرايگي راه مي برد، كه اين رويكرد را مي توان متاثر از حال و هواي كلي شعر معاصر فارسي ـ در اين دو دهه ـ ارزيابي كرد.
اين گزارش مختصر را همين جا به پايان مي بريم و با تاكيد بر اين نكته كه براي تحليل دقيق و استقضاي تام موارد و شواهد در زمينه ي غزل دفاع مقدس، هم دسترسي گسترده به گنجينه ي گران بار غزل جنگ ضروري است و هم مجالي فراخ مي خواهد تا حق مطلب چنان كه بايد و شايد، ادا شود