alamatesoall
02-10-2011, 08:25 PM
اگر فقط 3 روز برای دیدن فرصت داشتید...
با سلام
اگر فقط سه روز برای دیدن فرصت داشتید ، دلتان میخواست به چه چیز یا چیزهایی نگاه کنید؟
"هلن کلر" که از هیجده ماهگی نابینا و ناشنوا شد، جواب این سوال را اینگونه میدهد:
" اغلب مواقع بر این اندیشه بودهام که اگر هر انسانی در بزرگسالی خود ، برای چند روز از بینایی یا شنوایی محروم میگشت، این اتفاق برای او موهبتی محسوب میشد. تاریکی سبب ساز ستایش بیشتر او از بینایی میشد و سکوت به او لذات وجود صدا را آموزش میداد.
با خود فکر میکنم اگر امکان استفاده از چشمانم فقط برای سه روز به من داده شود ، تماشای چه چیز نهایت خواستن من است؟
این مدت را به چند قسمت تقسیم میکنم . در قسمتی از آن دلم میخواهد انسانهایی را ببینم که همراهی و همدلی آنها در طول دوران حیاتم زندگی مرا قابل زیستن ساخت . من نمیدانم دیدن قلب یک دوست از طریق پنجرههای روحش یعنی چشمانش چگونه است.بعد از آنکه ساعتها به چهره دوستان مهربانم خیره میشدم و خوب لذت میبردم ، به تماشای طبیعت زیبا میپرداختم، جنگل و درخت و رودخانه و همه چیزهایی را که تا به حال با دستانم دیدهام، با چشمانم نظاره میکردم. بعد به دیدن موزهها و آثار هنری و.. میرفتم و بعد در گوشهای از یک خیابان پرازدحام میایستادم و رفتوآمد و تکاپوی مردم عادی رامینگریستم. و در پایان ، غروب دلنشین آسمان را به تماشا مینشستم و تمام شب را بیدار میماندم تا ببینم چگونه شب به روز تبدیل میشود.
من که خود نابینا هستم ، یک کلید طلایی به شما هدیه میدهم:
"چشمان خود را به گونهای بهکار ببرید که انگار فردا دیگر این نعمت را نخواهید داشت. و در مورد سایر حواس خود نیز اگر همین احساس را داشته باشید ، زندگی برایتان به طرز عجیبی تغییر خواهد کرد....فقط یک روز امتحان کنید."
با سلام
اگر فقط سه روز برای دیدن فرصت داشتید ، دلتان میخواست به چه چیز یا چیزهایی نگاه کنید؟
"هلن کلر" که از هیجده ماهگی نابینا و ناشنوا شد، جواب این سوال را اینگونه میدهد:
" اغلب مواقع بر این اندیشه بودهام که اگر هر انسانی در بزرگسالی خود ، برای چند روز از بینایی یا شنوایی محروم میگشت، این اتفاق برای او موهبتی محسوب میشد. تاریکی سبب ساز ستایش بیشتر او از بینایی میشد و سکوت به او لذات وجود صدا را آموزش میداد.
با خود فکر میکنم اگر امکان استفاده از چشمانم فقط برای سه روز به من داده شود ، تماشای چه چیز نهایت خواستن من است؟
این مدت را به چند قسمت تقسیم میکنم . در قسمتی از آن دلم میخواهد انسانهایی را ببینم که همراهی و همدلی آنها در طول دوران حیاتم زندگی مرا قابل زیستن ساخت . من نمیدانم دیدن قلب یک دوست از طریق پنجرههای روحش یعنی چشمانش چگونه است.بعد از آنکه ساعتها به چهره دوستان مهربانم خیره میشدم و خوب لذت میبردم ، به تماشای طبیعت زیبا میپرداختم، جنگل و درخت و رودخانه و همه چیزهایی را که تا به حال با دستانم دیدهام، با چشمانم نظاره میکردم. بعد به دیدن موزهها و آثار هنری و.. میرفتم و بعد در گوشهای از یک خیابان پرازدحام میایستادم و رفتوآمد و تکاپوی مردم عادی رامینگریستم. و در پایان ، غروب دلنشین آسمان را به تماشا مینشستم و تمام شب را بیدار میماندم تا ببینم چگونه شب به روز تبدیل میشود.
من که خود نابینا هستم ، یک کلید طلایی به شما هدیه میدهم:
"چشمان خود را به گونهای بهکار ببرید که انگار فردا دیگر این نعمت را نخواهید داشت. و در مورد سایر حواس خود نیز اگر همین احساس را داشته باشید ، زندگی برایتان به طرز عجیبی تغییر خواهد کرد....فقط یک روز امتحان کنید."