O M I D
02-10-2011, 08:00 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
او در جنگ جهانی دوم شركت كرد و به بحرانهای روحی و بیماریهای روانی شدید دچار گشت و طعم فقر را چشید، اما بهرغم همه اینها، بیش از....
منتقد همیشگی تمدن غرب
اسمهای زیادی هستند كه به گوش بسیاری از ما آشنا میآیند. گرچه به قول استادی همین به گوش آشنا آمدن هم موهبتی است كه برخی از انسانها از آن محرومند. تا چند سال پیش، برای من هم «هرمان هسه» تنها نامی آشنا بود تا توفیقی اجباری باعث شد «سیذارتا» را بخوانم. كتابی كه باعث شد دیگر به راحتی از كنار اسمهای آشنا نگذرم.
«هسه» رویكردی رمانتیك در كتاب هایش دارد و این رویكرد باعث واكنشهایی متفاوت بسته به دیدگاه شخصی افراد درباره رمانتیسم میشود. به همین دلیل نمیتوان خواندن كتاب هایش را به همه توصیه كرد اما...
هرمان هسه ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی و برنده جایزه نوبل در ادبیات، در ۲ ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی در شهر كالو واقع در كشور آلمان در خانوادهای فرهنگی دیده به جهان گشود.
وی بهواسطه مادرش كه فرزند یك استاد هندشناس بود با فرهنگ شرقی از جمله فلسفه هندوستان آشنا شد؛ به همین دلیل نیز رد فلسفه مشرق زمین در تمام آثار او به چشم میخورد.
رمان «زیر چرخ» از محوریترین نوشتههای این نویسنده است كه در سال ۱۹۰۶ میلادی منتشر شد. این رمان منعكسكننده نشانهای موجود در مجموعه آثار اوست.
این كتاب، نمایشی از تضاد بین آزادیهای فردی و فشارهای تخریبی در جوامع مدرن است. رمانهای هسه یكی پس از دیگری به انتشار رسیدند تا فعالیتهای ادبی او در نهایت در سال ۱۹۴۶ میلادی برایش جایزه نوبل ادبیات را به ارمغان آورد.
او علاوه بر جایزه نوبل، هشت جایزه ادبی دیگر از جمله جایزه جهانی گوته را به دست آورده است. طی عمر ۷۵ ساله خود، هسه زندگی پر فراز و نشیبی را تجربه كرد.
او در جنگ جهانی دوم شركت كرد و به بحرانهای روحی و بیماریهای روانی شدید دچار گشت و طعم فقر را چشید، اما بهرغم همه اینها، بیش از ۲۵ رمان، مجموعه شعر و یا كتاب داستان كوتاه از خود به یادگار گذاشت.
در ایران بیش از ۱۰ اثر از این نویسنده به ترجمه رسیدهاند كه از میان آنها میتوان به كتابهایی چون «سیذارتا»، «بازی مهره شیشهای»، «داستان دوست من»، «از عشق و جدایی»، «گرترود»، «آخرین تابستان كلینگزور»، «اگر جنگ ادامه یابد»، «سفر به سوی شرق» و «تیزهوش» اشاره كرد.
سیذارتا: هیچ آدابی و ترتیبی مجو
یادداشت هرمان هسه در سال 1959 كه برای خوانندگان فارسی این اثر نگاشته میتواند راهگشای خوبی برای درك این داستان باشد. اومی نویسد: «این حكایت قریب به 40 سال پیش به رشته تحریر در آمد و ماحصل معلومات مردی است عیسوی كه تربیت و تعلیمش در دامان مسیحیت انجام یافته و سپس خود وی كلیسا را در سنین جوانی ترك كرده تا برای ادراك كیفیت مذهبی و طرق مختلف پرستش و عبادات بشری مبنای واحد آن همه را پیدا كند.
شخصیت اصلی داستان سیذارتا (كه در لغت به معنای جوینده است) خانه پدری را در جستوجوی حقیقت نابی كه در بطن زندگی جریان دارد با همراهی دوستش گوویندا ترك میگوید. ابتدا در جنگلی از شمنان خردمند درسهای ریاضت و روزه و رهایی كامل از خویش را فرامیگیرد؛ درسهایی كه باید او را به نیروانا ببرد.
اما این آموزش چندان در سیذارتا كارگر نمیافتد و چنان نیست كه به روح او آرامش بخشد. در همین احوال، با مردی روبهرو میشود كه چهرهای درخشان و صاف دارد. مرد با شكوهی كه بودا نامیده میشود. او به محض دیدن مرد درمی یابد كه این مرد همان كسی است كه میتواند او را به خرد ناب برساند. بودا هیچ آیینی را به آن دو نمیآموزد.
بلكه از سیذارتا میخواهد كه خود را از هر جهانبینی از پیش داشته رها كند و به تجربه اندوزی بپردازد. تجربهها را آغاز كند و با زندگی پیش پا افتاده درآمیزد تا بتواند از آن فراتر رود. بنا به توصیه ها، سیذارتا جنگل را رها میكند تا مانند مردم عادی زندگی كند. در این راه با دختر زیبایی به نام كامالا و شریك آیندهاش كاماسوامی تاجرآشنا میشود.
زمانی كه به نظر میآید جلوههای تمدن زندگی او را در خطر انداخته است و هنگامی كه چند قدمی با مرگ فاصله ندارد خرد ناب بر او آشكار میشود، و به كناره رود پناه میبرد؛ رودی كه نماد نهایت است و نماد آرامشی كه به كمال یافتگان، به آنان كه هرگونه جستوجوی منافع خاص را ترك گفته اند، ارزانی میشود.
هسه خواسته است كه در برابر سیذارتا، تمدن غرب یا انسان معاصر را در شخصیت همراه او، گوویندا، بنمایاند كه در مقابل ارزشهای معنوی بیتفاوت است و آنچه میبیند فنونی است كه باید از راه روشهای عقلانی به دست آورد. انسانی كه حاضر نیست بهایی بابت آن چه به دست میآورد بپردازد و به سرنوشتی مانند گوویندا مبتلا میشود و در جای خود باقی میماند.
در پایان رمان او به هیچ پیشرفتی دست نیافته است. حال آنكه سالهای آموزش دوستش را به برترین حقیقت رهنمون بوده است.
پس، نزد سیذارتا میآید و تمنا میكند كه خرد را به او «بیاموزد». اما، خرد آموختنی نیست و سیذارتا، كه دیگر میانجی شده است.
نگارش این رمان در سالهای پس از جنگ آلمان، نمایانگر رویكرد آنها به شرق و آرامشی است كه از مكتبهای شرقی بیهیچ آداب و ترتیبی بر میآید. در این كتاب، آرمان هسه بشریتی است كه موفق خواهد شد تا همه شكلهای زندگی را در بطن خود آشتی دهد و معنویت نهایی را به جوهر نهایی زندگی
ملحق كند.
چنین بشریتی تنها در آن صورت خلق خواهد شد كه اروپا و آسیا در ارتباطی بسیار نزدیك درهم بجوشند، همان چیزی كه بسیاری از متفكران آلمان رویایش را در سر میپروراندند.
«جاویدنامه» اقبال لاهوری از چشم غربی
با خواندن كتاب «سیذارتا»، خواننده به راحتی پی به آشنایی و دلبستگی هسه با ادبیات و عرفان مشرق زمین میبرد. شاید خالی از لطف نباشد كه بدانیم آنماری شیمل، اسلامشناس نامدار آلمانی كتاب «جاویدنامه» اقبال لاهوری را نزدیك بهنیم قرن پیش از این، در سال 1957 میلادی، بهزبان آلمانی ترجمه كرد و این كتاب در مونیخ منتشر شده است. اما نكته جالب این جاست كه هرمان هسه پیشگفتاری كوتاه بر ترجمه آلمانی این كتاب نگاشته است. خواندن این مقدمه خالی از لطف نیست:
محمد اقبال لاهوری بهسه قلمرو معنوی تعلق دارد: آثار گرانسنگ او نیز از سرچشمه این سه جهان معنوی سیراب میشوند: قلمرو معنوی هند، جهان روحانی اسلام و دنیای اندیشههای مغربزمین.
مسلمانی برخاسته از سرزمین هند، قرآن آموخته، تعلیم دیده ودانا و فرهیخته عرفان ایرانی- عربی؛ اما سخت متاثر از پیچیدگی فلسفه غرب و با برگسون و نیچه آشنا، ما را در عروج فزایندهای بهقلمرو معنوی خویش هدایت میكند.
اقبال عارف نیست، اما تقدیسشده مولای روم است. نه هگلگراست و نه پیرو برگسون، لیكن فیلسوفی نظری است. سرچشمه توانایی فكری او اما در جای دگر نهفته است؛ در دیانت و در ایمان او. اقبال دیندار است، دینداری كه خود را وقف خدا كرده است. با این همه ایمان او كوتهبینانه و كودكانه نیست، سرتاسر متهورانه و مردانه است، آتشین است و پیكارگر؛ و پیكار او تنها در راه خدا نیست، بلكه مبارزهای برای این جهان نیز هست. زیرا ایمان اقبال ادعای فراگیری و جامعیت دارد و بیهیچ تردید، خواست آزادگی و آزاداندیشی دینی را نیز در بردارد. رویای او بشریتی است متحد، بهنام و در خدمت خدا.
در نگاه راهیان سفر معنوی بهمشرقزمین، گستره دانش و فرهیختگی اقبال و شوق خیالپردازی پُرظرافت او همچون نبوغ مهم و مهین این اندیشمند توانا، جلوهگر نخواهد شد؛ بلكه قدرت عشق و نیروی خلاقیت شاعرانهاوست كه تحسینبرانگیز است.
مسافران این راه، او را بهخاطر آتشی كه در سینه نهان دارد و بهخاطر جهان تصاویر شعرهایش گرامی خواهند داشت؛ و كتاب «جاویدنامه» او را چون «دیوان شرقی- غربی» دوست خواهند داشت.
جانت نیز میآرامد...
تا وقتی در پی بخت و اقبالی
اما خود مهیای خوشبختی نشدهای
آن چه میخواهی از آن تو نخواهد شد.
تا وقتی بر آن چه از كف داده ای، میمویی
مقصدی برای خود داری و خستگی ناپذیز میپویی
نخواهی دانست، آرامش چیست.
تنها آن زمان كه از آرزو چشم برمی بندی
دیگر تو را نه هدفی است و نه خواهشی
ودیگر بخت را به نام نمیخوانی
نه دلت
كه جانت نیز میآرامد.
(هرمان هسه/ترجمه علی عبد الهی)
ترجمه كتابهای «هسه» در ایران از 60 سال پیش آغاز شده است و او را به عنوان نویسندهای بزرگ در این كشور میشناسند. اما «هسه» شاعر، نقاش و منتقد كمتر در این میان شناخته شده است.
چندی پیش رضا نجفی مترجم مجموعه شعر «پرسه زدن در مه» در مورد «هسه» چنین گفت: «بیشك اگر بعضی از منتقدان كه هسه را صرفا نویسندهای رمانتیك و احساساتی میشمارند، میتوانستند آثار او را به زبان آلمانی بخوانند و با ساختار جهان شعری او آشنا شوند، بسی ارزشهای ادبی والاتری را در آثارش مییافتند.»
از نظر این مترجم شعر معاصر آلمان به مانند شعر معاصر اغلب كشورها دغدغهها و دلبستگیهای فرمی مدرنی دارد. از این رو شاید اشعار هسه به گمان بسیاری از خوانندگانشان اشعار رمانتیك از مد افتادهای تلقی شود. اما از دیدگاه نجفی «به رغم اسنوبیسم رایج روشنفكری كه با دیده تحقیر به رمانتیسم مینگرد به گمان من رمانتیسم هنوز نمرده است و هرگز نیز نمیمیرد. و مهمتر از آن اینكه به غیر از آثار رمانتیك میانمایه، آثار آبرومندانهای در این مكتب نیز یافت میشود.كه از آن جمله آثار و شعرهای هرمان هسه هستند.»
مجموعه دوزبانه «پرسه زدن در مه» را انتشارات هرمس منتشر كرده و به گفته مترجم اغلب شعرهای این مجموعه از كتاب «از درخت زندگی» هرمان هسه انتخاب شده و مبنای اصلی این انتخاب پسند و سلیقه شخصی او بوده است
ظاهرا آثار هسه در كشورهای دیگر همچنان با اقبال خوبی مواجه است. اما در سرزمین مادریش شعر و ادبیات مدرن در قرن بیستم رفته رفته پیوندهای خود را با ادبیات رمانتیكی قرن گذشته قطع كرد و از فرمها و قالبهای تازهتر ادبی بهره گرفت. در كنار این ادبیات، بهویژه پس از جنگ دوم جهانی، آثار هرمان هسه به نظر عدهای از منتقدان به گذشته تعلق داشت و دورانش سپری شده بود.
با این همه نوشتههای او همواره خوانندگان فراوانی داشته و به نویسنده، جایگاه یكی از پرخوانندهترین نویسندگان تاریخ ادبیات آلمانی زبان را داده است.
او در جنگ جهانی دوم شركت كرد و به بحرانهای روحی و بیماریهای روانی شدید دچار گشت و طعم فقر را چشید، اما بهرغم همه اینها، بیش از....
منتقد همیشگی تمدن غرب
اسمهای زیادی هستند كه به گوش بسیاری از ما آشنا میآیند. گرچه به قول استادی همین به گوش آشنا آمدن هم موهبتی است كه برخی از انسانها از آن محرومند. تا چند سال پیش، برای من هم «هرمان هسه» تنها نامی آشنا بود تا توفیقی اجباری باعث شد «سیذارتا» را بخوانم. كتابی كه باعث شد دیگر به راحتی از كنار اسمهای آشنا نگذرم.
«هسه» رویكردی رمانتیك در كتاب هایش دارد و این رویكرد باعث واكنشهایی متفاوت بسته به دیدگاه شخصی افراد درباره رمانتیسم میشود. به همین دلیل نمیتوان خواندن كتاب هایش را به همه توصیه كرد اما...
هرمان هسه ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی و برنده جایزه نوبل در ادبیات، در ۲ ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی در شهر كالو واقع در كشور آلمان در خانوادهای فرهنگی دیده به جهان گشود.
وی بهواسطه مادرش كه فرزند یك استاد هندشناس بود با فرهنگ شرقی از جمله فلسفه هندوستان آشنا شد؛ به همین دلیل نیز رد فلسفه مشرق زمین در تمام آثار او به چشم میخورد.
رمان «زیر چرخ» از محوریترین نوشتههای این نویسنده است كه در سال ۱۹۰۶ میلادی منتشر شد. این رمان منعكسكننده نشانهای موجود در مجموعه آثار اوست.
این كتاب، نمایشی از تضاد بین آزادیهای فردی و فشارهای تخریبی در جوامع مدرن است. رمانهای هسه یكی پس از دیگری به انتشار رسیدند تا فعالیتهای ادبی او در نهایت در سال ۱۹۴۶ میلادی برایش جایزه نوبل ادبیات را به ارمغان آورد.
او علاوه بر جایزه نوبل، هشت جایزه ادبی دیگر از جمله جایزه جهانی گوته را به دست آورده است. طی عمر ۷۵ ساله خود، هسه زندگی پر فراز و نشیبی را تجربه كرد.
او در جنگ جهانی دوم شركت كرد و به بحرانهای روحی و بیماریهای روانی شدید دچار گشت و طعم فقر را چشید، اما بهرغم همه اینها، بیش از ۲۵ رمان، مجموعه شعر و یا كتاب داستان كوتاه از خود به یادگار گذاشت.
در ایران بیش از ۱۰ اثر از این نویسنده به ترجمه رسیدهاند كه از میان آنها میتوان به كتابهایی چون «سیذارتا»، «بازی مهره شیشهای»، «داستان دوست من»، «از عشق و جدایی»، «گرترود»، «آخرین تابستان كلینگزور»، «اگر جنگ ادامه یابد»، «سفر به سوی شرق» و «تیزهوش» اشاره كرد.
سیذارتا: هیچ آدابی و ترتیبی مجو
یادداشت هرمان هسه در سال 1959 كه برای خوانندگان فارسی این اثر نگاشته میتواند راهگشای خوبی برای درك این داستان باشد. اومی نویسد: «این حكایت قریب به 40 سال پیش به رشته تحریر در آمد و ماحصل معلومات مردی است عیسوی كه تربیت و تعلیمش در دامان مسیحیت انجام یافته و سپس خود وی كلیسا را در سنین جوانی ترك كرده تا برای ادراك كیفیت مذهبی و طرق مختلف پرستش و عبادات بشری مبنای واحد آن همه را پیدا كند.
شخصیت اصلی داستان سیذارتا (كه در لغت به معنای جوینده است) خانه پدری را در جستوجوی حقیقت نابی كه در بطن زندگی جریان دارد با همراهی دوستش گوویندا ترك میگوید. ابتدا در جنگلی از شمنان خردمند درسهای ریاضت و روزه و رهایی كامل از خویش را فرامیگیرد؛ درسهایی كه باید او را به نیروانا ببرد.
اما این آموزش چندان در سیذارتا كارگر نمیافتد و چنان نیست كه به روح او آرامش بخشد. در همین احوال، با مردی روبهرو میشود كه چهرهای درخشان و صاف دارد. مرد با شكوهی كه بودا نامیده میشود. او به محض دیدن مرد درمی یابد كه این مرد همان كسی است كه میتواند او را به خرد ناب برساند. بودا هیچ آیینی را به آن دو نمیآموزد.
بلكه از سیذارتا میخواهد كه خود را از هر جهانبینی از پیش داشته رها كند و به تجربه اندوزی بپردازد. تجربهها را آغاز كند و با زندگی پیش پا افتاده درآمیزد تا بتواند از آن فراتر رود. بنا به توصیه ها، سیذارتا جنگل را رها میكند تا مانند مردم عادی زندگی كند. در این راه با دختر زیبایی به نام كامالا و شریك آیندهاش كاماسوامی تاجرآشنا میشود.
زمانی كه به نظر میآید جلوههای تمدن زندگی او را در خطر انداخته است و هنگامی كه چند قدمی با مرگ فاصله ندارد خرد ناب بر او آشكار میشود، و به كناره رود پناه میبرد؛ رودی كه نماد نهایت است و نماد آرامشی كه به كمال یافتگان، به آنان كه هرگونه جستوجوی منافع خاص را ترك گفته اند، ارزانی میشود.
هسه خواسته است كه در برابر سیذارتا، تمدن غرب یا انسان معاصر را در شخصیت همراه او، گوویندا، بنمایاند كه در مقابل ارزشهای معنوی بیتفاوت است و آنچه میبیند فنونی است كه باید از راه روشهای عقلانی به دست آورد. انسانی كه حاضر نیست بهایی بابت آن چه به دست میآورد بپردازد و به سرنوشتی مانند گوویندا مبتلا میشود و در جای خود باقی میماند.
در پایان رمان او به هیچ پیشرفتی دست نیافته است. حال آنكه سالهای آموزش دوستش را به برترین حقیقت رهنمون بوده است.
پس، نزد سیذارتا میآید و تمنا میكند كه خرد را به او «بیاموزد». اما، خرد آموختنی نیست و سیذارتا، كه دیگر میانجی شده است.
نگارش این رمان در سالهای پس از جنگ آلمان، نمایانگر رویكرد آنها به شرق و آرامشی است كه از مكتبهای شرقی بیهیچ آداب و ترتیبی بر میآید. در این كتاب، آرمان هسه بشریتی است كه موفق خواهد شد تا همه شكلهای زندگی را در بطن خود آشتی دهد و معنویت نهایی را به جوهر نهایی زندگی
ملحق كند.
چنین بشریتی تنها در آن صورت خلق خواهد شد كه اروپا و آسیا در ارتباطی بسیار نزدیك درهم بجوشند، همان چیزی كه بسیاری از متفكران آلمان رویایش را در سر میپروراندند.
«جاویدنامه» اقبال لاهوری از چشم غربی
با خواندن كتاب «سیذارتا»، خواننده به راحتی پی به آشنایی و دلبستگی هسه با ادبیات و عرفان مشرق زمین میبرد. شاید خالی از لطف نباشد كه بدانیم آنماری شیمل، اسلامشناس نامدار آلمانی كتاب «جاویدنامه» اقبال لاهوری را نزدیك بهنیم قرن پیش از این، در سال 1957 میلادی، بهزبان آلمانی ترجمه كرد و این كتاب در مونیخ منتشر شده است. اما نكته جالب این جاست كه هرمان هسه پیشگفتاری كوتاه بر ترجمه آلمانی این كتاب نگاشته است. خواندن این مقدمه خالی از لطف نیست:
محمد اقبال لاهوری بهسه قلمرو معنوی تعلق دارد: آثار گرانسنگ او نیز از سرچشمه این سه جهان معنوی سیراب میشوند: قلمرو معنوی هند، جهان روحانی اسلام و دنیای اندیشههای مغربزمین.
مسلمانی برخاسته از سرزمین هند، قرآن آموخته، تعلیم دیده ودانا و فرهیخته عرفان ایرانی- عربی؛ اما سخت متاثر از پیچیدگی فلسفه غرب و با برگسون و نیچه آشنا، ما را در عروج فزایندهای بهقلمرو معنوی خویش هدایت میكند.
اقبال عارف نیست، اما تقدیسشده مولای روم است. نه هگلگراست و نه پیرو برگسون، لیكن فیلسوفی نظری است. سرچشمه توانایی فكری او اما در جای دگر نهفته است؛ در دیانت و در ایمان او. اقبال دیندار است، دینداری كه خود را وقف خدا كرده است. با این همه ایمان او كوتهبینانه و كودكانه نیست، سرتاسر متهورانه و مردانه است، آتشین است و پیكارگر؛ و پیكار او تنها در راه خدا نیست، بلكه مبارزهای برای این جهان نیز هست. زیرا ایمان اقبال ادعای فراگیری و جامعیت دارد و بیهیچ تردید، خواست آزادگی و آزاداندیشی دینی را نیز در بردارد. رویای او بشریتی است متحد، بهنام و در خدمت خدا.
در نگاه راهیان سفر معنوی بهمشرقزمین، گستره دانش و فرهیختگی اقبال و شوق خیالپردازی پُرظرافت او همچون نبوغ مهم و مهین این اندیشمند توانا، جلوهگر نخواهد شد؛ بلكه قدرت عشق و نیروی خلاقیت شاعرانهاوست كه تحسینبرانگیز است.
مسافران این راه، او را بهخاطر آتشی كه در سینه نهان دارد و بهخاطر جهان تصاویر شعرهایش گرامی خواهند داشت؛ و كتاب «جاویدنامه» او را چون «دیوان شرقی- غربی» دوست خواهند داشت.
جانت نیز میآرامد...
تا وقتی در پی بخت و اقبالی
اما خود مهیای خوشبختی نشدهای
آن چه میخواهی از آن تو نخواهد شد.
تا وقتی بر آن چه از كف داده ای، میمویی
مقصدی برای خود داری و خستگی ناپذیز میپویی
نخواهی دانست، آرامش چیست.
تنها آن زمان كه از آرزو چشم برمی بندی
دیگر تو را نه هدفی است و نه خواهشی
ودیگر بخت را به نام نمیخوانی
نه دلت
كه جانت نیز میآرامد.
(هرمان هسه/ترجمه علی عبد الهی)
ترجمه كتابهای «هسه» در ایران از 60 سال پیش آغاز شده است و او را به عنوان نویسندهای بزرگ در این كشور میشناسند. اما «هسه» شاعر، نقاش و منتقد كمتر در این میان شناخته شده است.
چندی پیش رضا نجفی مترجم مجموعه شعر «پرسه زدن در مه» در مورد «هسه» چنین گفت: «بیشك اگر بعضی از منتقدان كه هسه را صرفا نویسندهای رمانتیك و احساساتی میشمارند، میتوانستند آثار او را به زبان آلمانی بخوانند و با ساختار جهان شعری او آشنا شوند، بسی ارزشهای ادبی والاتری را در آثارش مییافتند.»
از نظر این مترجم شعر معاصر آلمان به مانند شعر معاصر اغلب كشورها دغدغهها و دلبستگیهای فرمی مدرنی دارد. از این رو شاید اشعار هسه به گمان بسیاری از خوانندگانشان اشعار رمانتیك از مد افتادهای تلقی شود. اما از دیدگاه نجفی «به رغم اسنوبیسم رایج روشنفكری كه با دیده تحقیر به رمانتیسم مینگرد به گمان من رمانتیسم هنوز نمرده است و هرگز نیز نمیمیرد. و مهمتر از آن اینكه به غیر از آثار رمانتیك میانمایه، آثار آبرومندانهای در این مكتب نیز یافت میشود.كه از آن جمله آثار و شعرهای هرمان هسه هستند.»
مجموعه دوزبانه «پرسه زدن در مه» را انتشارات هرمس منتشر كرده و به گفته مترجم اغلب شعرهای این مجموعه از كتاب «از درخت زندگی» هرمان هسه انتخاب شده و مبنای اصلی این انتخاب پسند و سلیقه شخصی او بوده است
ظاهرا آثار هسه در كشورهای دیگر همچنان با اقبال خوبی مواجه است. اما در سرزمین مادریش شعر و ادبیات مدرن در قرن بیستم رفته رفته پیوندهای خود را با ادبیات رمانتیكی قرن گذشته قطع كرد و از فرمها و قالبهای تازهتر ادبی بهره گرفت. در كنار این ادبیات، بهویژه پس از جنگ دوم جهانی، آثار هرمان هسه به نظر عدهای از منتقدان به گذشته تعلق داشت و دورانش سپری شده بود.
با این همه نوشتههای او همواره خوانندگان فراوانی داشته و به نویسنده، جایگاه یكی از پرخوانندهترین نویسندگان تاریخ ادبیات آلمانی زبان را داده است.