pnugirl
12-23-2010, 12:22 PM
دورهای که نوظهورانی چون علی دایی، خداداد عزیزی، کریم باقری، مهدی مهدویکیا و... با هنرنماییها و موفقیتهایشان بسیار محبوب دل مردم شدند. دورهای که اگرچه گاه پیروزی بسختی حاصل میگردید، اما شیرین و هیجانانگیز بود. دورهای که بیشک تاثیر فراوانی در جذب نوجوانان و جوانان به تیمهای فوتبال داشت تا استعدادهای فراوانی در سالهای نهچندان دور به عرصه فوتبال راه یابند تا شاید جایگزینهایی تواناتر برای ستارههای تیم ملی باشند.
جوانان مستعد و توانایی چون علی کریمی، وحید هاشمیان، علیرضا نیکبخت، نوازی، طباطبایی، رحمتی، برومند، کعبی، نکونام، شجاعی، مجیدی، تیموریان و دهها بازیکن جوان و آتیه دار که با هنرنماییهایشان در همان ابتدای ۲۰ سالگی خیال همه فوتبالدوستان را از آینده فوتبال کشور آسوده میکردند و منتظر روزهای درخشانتری برای فوتبال کشور بودند. حال یک دهه از آن روزها میگذرد و بسیاری از آن جوانها دیگر یا ۳۰ ساله شدهاند یا نزدیک به ۳۰ سال دارند، اما از روزهای افتخارآمیز خبری نیست، از قرار، موفقیتهای یک دهه قبل فوتبال به جای آنکه فوتبالیستها را تحتتاثیر قرار دهد تاثیری عمیقتر بر والیبال، بسکتبال، هندبال و تکواندو و دیگر رشتههای بیادعا گذاشته تا در دهه گذشته و پیش رو، شاهد موفقیتهای چشمگیر ورزشکاران این رشتهها در آسیا و جهان باشیم و اما حال فوتبال ایران در کجا قرار دارد؟
از یک دهه پیش تاکنون فوتبال در ایران بظاهر رو به حرفهای شدن نهاد و ابتدا هم دستمزد فوتبالیستها، حرفهای شد و رقمها به چند صد میلیون تومان رسید، دستمزدهایی که پس از دو سه سال حضور در لیگ حرفهای یک فوتبالیست را حتی تا آخر عمر تامین میکرد. جوانهایی بیستواندی ساله صاحب اتومبیل گرانقیمت، ویلای با مساحت بالا و سایر امکاناتی شدند که یک فرد باهوش و تحصیلکرده و موفق در کسب و کار تا ۴۰ سالگی هم به این امکانات به این سادگی دست نمییافت. فوتبال ایران حرفهای شد، اما تمرینها و سختگیریها حرفهای نشد دستمزدها حرفهای شد اما هدف و برنامهریزی و انگیزه تقویت نگردید.
اشتباه نکنید. مشکل آن نبود که جوانان فوتبالیست ما از تکنیک و مهارت و هوش بازیخوانی چیزی کم داشتند. نه اتفاقا بر عکس هر کدام از این جوانان به تنهایی موفقیت یک تیم را رقم میزدند و خریدارانی حتی در آن سوی مرزها داشتند و چه بسیار راهی لیگهای بزرگ اروپا شدند، اما با این همه، هر چه گذشت فوتبال بیشتر خون به دل مردم کرد تا شادی مهمان دلشان کند.
به مردم ایران ثابت شده است که حتی اگر در میان تمامی این شکستها هر از گاهی تیمی عملکرد خوب و پیشرفت قابل توجهی هم داشت به آن دل نبندند که پیروزیهایشان مقطعی است.
در میان همه شکستها و بیثباتیها و بیبرنامهگیها در فدراسیون، تیمی چون فولاد مبارکه چند سال پیش به فینال لیگ قهرمانان آسیا راه مییابد، بسادگی قهرمان نمیشود. ذوبآهن تیم باشگاهی دیگری بود که مدتی شادی برای مردم به ارمغان آورد و تا فینال هم پیش رفت، باز هم در هم شکست و حال هم تیم امیدهای ملی ایران، تیمی که میرفت تا بار دیگر امید را به فوتبال کشور باز گرداند، ناامید شد و در بیتدبیری و بازی کودکانه در نیمه نهایی برد در برابر ژاپن را به باخت تبدیل و در ردهبندی هم دلش نیامد که کرهجنوبی با آن همه افتخارات بازنده باشد و باز هم باخت را به برد ترجیح داد.
آیا کار تیمی ما ضعیف بود؟ آیا بازیکنان توانایی در اختیار نداشتیم؟ آیا به اندازه کافی تیم به لحاظ مالی و امکانات تامین نشده بود؟ آیا بازیکنانمان مشکل مالی داشتند؟
هم من میدانم و هم شما که تیمهای ما هیچکدام از مشکلاتی که نام برده شد نداشتهاند و هر ۳ تیم ذکر شده بیشک میتوانستند قهرمان شوند، اما خود باور نداشتند. داشتن انگیزه، داشتن روحیه جنگجویی و قهرمانطلبی و تعریف هدف و برنامه، بزرگترین مشکل فوتبالیستها و مسوولان فوتبال کشور است. من معتقدم در ۳ تیم نامبرده هر ۳ ، هم بازیکنان توانمندی در اختیار داشتند و هم کار تیمی قابل قبولی ارائه میکردند و هم کادر فنی و پشتیبان توانایی داشتند و به جرات میتوان گفت هیچ یک از این ۳ تیم نه بازیکنانش و نه مسوولانش باور نداشتند که قهرمان میشوند هیچکدام قهرمانطلب نبودند.
در فوتبال ایران کمبود انگیزه و هدف از فوتبالیستها و مربیان تیمها یک کارمند حقوقبگیر ساخته است که پس از گذشت چند سال به شهرت و ثروت خود در این کشور قانع شده و علیرغم استعداد فراوان، هدفهای بزرگتری برای خود تعریف نکرده و به کارمندی خود رضایت میدهند. در سالهای اخیر تنها یک فوتبالیست توانسته است از این قاعده مستثنا باشد و زندگی ورزشی خود را به گونهای دیگر رقم بزند؛ فوتبالیستی که ظاهرا آمال و آرزوهایش تمام شدنی هم نیست. این موفقیت از آن کسی نیست جز علی دایی.
فوتبال ایران نیازمند فوتبالیستهای هدفمند و با انگیزهای چون علی دایی است که با داشتن شهرت، ثروت و موفقیت در آسیا باز هم قانع نباشند و به سطوح جهانی بیندیشند و مغرورانه و قدرتمند برای رسیدن به قلههای جهانی تلاش کنند. مربیان و مسوولان کشور باید روحیهای چون علی دایی را به فوتبالیستهای ایرانی تزریق کنند. کارشناسان ورزشی و فوتبالدوستان خود آگاهند که بازیکنانی چون علی کریمی، وحید هاشمیان، مهدی مهدویکیا بسیار از دایی در تکنیک و مهارت برتر بودند، اما حتی به نیمی از شهرت و موفقیت دایی دست نیافتند و به اندک شهرت، ثروت و موفقیت خود قانع شدند تا یک کارمند پر درآمد باشند و بس و این یعنی شکست در فینال علیرغم همه برتریها. مسوولان فوتبال کشور باید آگاه باشند و نگذارند جوانان مستعد و توانای امروز فوتبال سرنوشتی چون بازیکنان نامبرده پیدا کنند. باید مراقب نکونامها، شجاعیها، غلامرضا رضاییها، رحمتیها، کعبیها، تیموریانها و... بود. باید به آنها هدف و انگیزه داد. باید کاری کرد که جز به قهرمانی رضایت ندهند.
این دستمزدهای چند صد میلیونی، این مصاحبههای فراوان رسانهها و... فوتبالیستهای کشور را به نابودی میکشاند، آخر یک فوتبالیست ۲۴ ـ ۲۳ ساله که تازه به تیم ملی راه یافته مگر چه افتخاری برای این مملکت به دست آورده که باید چنین درآمدی داشته باشد. این دستمزدها بر اساس چه معیاری تعیین میگردد؟ چرا رسانههای ما بسرعت فوتبالیستها را با مصاحبههای متعدد به شهرت میرسانند؟ مگر چه مقامی به دست آوردهاند؟
این رفتار آنها را بیانگیزه میکند. زود به همه چیز دست یافتن از ظرفیت برخی فوتبالیستهای ایرانی خارج است. آنها باید به خاطر موفقیتهای ملی خود به ثروت و شهرت دست یابند نه اینقدر ساده و به واسطه چند بازی خوب در لیگ ایران یکباره دستمزد و شهرتشان چند برابر گردد و از آن سو والیبالیـــستها، بسکتبالیستها، هندبالیستها، ورزشکاران رشتههای انفرادی و بانوان ورزشکار علیرغم رشد و پیشرفتی که داشتهاند گمنام و کم درآمد باشند.
وقتی فوتبالستهای یک کشور پاسخگوی رضایتمندی این همه طرفدار نمیتوانند باشند پس نباید از این همه امکانات برخوردار شوند. حساسیت فوتبال و محبوبیتش به خاطر طرفداران فراوان است که بیشک هیچیک از ورزشها چنین طرفدارانی ندارد، اما اگر قرار باشد این طرفدار هر روز ناامید و دلشکسته باشد دیگر دلیلی برای هزینه پول بیشتر در فوتبال وجود ندارد.
مسوولان، مدیران و رسانههای ورزشی در عرصه فوتبال باید مانع کارمند شدن فوتبالیستها شوند، آن هم کارمندانی با این سطح درآمد و شهرت که حتی اگر بازیکن تیم ملی هم نشوند به عنوان یک فوتبالیست در یکی از تیمهای لیگ برتری قطعا درآمدشان از کارمند یا کارگر شدن در یک شرکت و سازمان بیشتر خواهد بود.
نگذاریم بیش از این روحیه کارمندی بر فوتبال حاکم شود، فوتبال روحیه جنگجویی و قهرمانطلبی میخواهد. پس باید روحی دیگر در روان فوتبال این کشور دمید و از این رخوت چندین ساله نجاتش داد و بیشک برای بهبود کیفیت روحی و روانی فوتبالیستها و مربیانشان الگوبرداری از شخصیتهای ملی چون علی دایی و بینالمللی چون زیدان و بسیاری دیگر و حضور روانکاوان و روانشناسان متبحر در کنار تیمها و ارائه راهکارها و آموزشهای لازم توسط آنها میتواند در تقویت انگیزه و روحیه فوتبالیستها و هدفمندی آنها برای دستیابی به موفقیتهای جهانی تاثیر بسزایی داشته باشد. باید قدر این همه استعداد و فرصت را هر دو با هم دانست و نگذاشت با همه دانایی و توانایی که از آن برخورداریم و موفقیتهایی که لایقش هستیم باز هم در حسرت یک پیروزی باقی بمانیم.
جوانان مستعد و توانایی چون علی کریمی، وحید هاشمیان، علیرضا نیکبخت، نوازی، طباطبایی، رحمتی، برومند، کعبی، نکونام، شجاعی، مجیدی، تیموریان و دهها بازیکن جوان و آتیه دار که با هنرنماییهایشان در همان ابتدای ۲۰ سالگی خیال همه فوتبالدوستان را از آینده فوتبال کشور آسوده میکردند و منتظر روزهای درخشانتری برای فوتبال کشور بودند. حال یک دهه از آن روزها میگذرد و بسیاری از آن جوانها دیگر یا ۳۰ ساله شدهاند یا نزدیک به ۳۰ سال دارند، اما از روزهای افتخارآمیز خبری نیست، از قرار، موفقیتهای یک دهه قبل فوتبال به جای آنکه فوتبالیستها را تحتتاثیر قرار دهد تاثیری عمیقتر بر والیبال، بسکتبال، هندبال و تکواندو و دیگر رشتههای بیادعا گذاشته تا در دهه گذشته و پیش رو، شاهد موفقیتهای چشمگیر ورزشکاران این رشتهها در آسیا و جهان باشیم و اما حال فوتبال ایران در کجا قرار دارد؟
از یک دهه پیش تاکنون فوتبال در ایران بظاهر رو به حرفهای شدن نهاد و ابتدا هم دستمزد فوتبالیستها، حرفهای شد و رقمها به چند صد میلیون تومان رسید، دستمزدهایی که پس از دو سه سال حضور در لیگ حرفهای یک فوتبالیست را حتی تا آخر عمر تامین میکرد. جوانهایی بیستواندی ساله صاحب اتومبیل گرانقیمت، ویلای با مساحت بالا و سایر امکاناتی شدند که یک فرد باهوش و تحصیلکرده و موفق در کسب و کار تا ۴۰ سالگی هم به این امکانات به این سادگی دست نمییافت. فوتبال ایران حرفهای شد، اما تمرینها و سختگیریها حرفهای نشد دستمزدها حرفهای شد اما هدف و برنامهریزی و انگیزه تقویت نگردید.
اشتباه نکنید. مشکل آن نبود که جوانان فوتبالیست ما از تکنیک و مهارت و هوش بازیخوانی چیزی کم داشتند. نه اتفاقا بر عکس هر کدام از این جوانان به تنهایی موفقیت یک تیم را رقم میزدند و خریدارانی حتی در آن سوی مرزها داشتند و چه بسیار راهی لیگهای بزرگ اروپا شدند، اما با این همه، هر چه گذشت فوتبال بیشتر خون به دل مردم کرد تا شادی مهمان دلشان کند.
به مردم ایران ثابت شده است که حتی اگر در میان تمامی این شکستها هر از گاهی تیمی عملکرد خوب و پیشرفت قابل توجهی هم داشت به آن دل نبندند که پیروزیهایشان مقطعی است.
در میان همه شکستها و بیثباتیها و بیبرنامهگیها در فدراسیون، تیمی چون فولاد مبارکه چند سال پیش به فینال لیگ قهرمانان آسیا راه مییابد، بسادگی قهرمان نمیشود. ذوبآهن تیم باشگاهی دیگری بود که مدتی شادی برای مردم به ارمغان آورد و تا فینال هم پیش رفت، باز هم در هم شکست و حال هم تیم امیدهای ملی ایران، تیمی که میرفت تا بار دیگر امید را به فوتبال کشور باز گرداند، ناامید شد و در بیتدبیری و بازی کودکانه در نیمه نهایی برد در برابر ژاپن را به باخت تبدیل و در ردهبندی هم دلش نیامد که کرهجنوبی با آن همه افتخارات بازنده باشد و باز هم باخت را به برد ترجیح داد.
آیا کار تیمی ما ضعیف بود؟ آیا بازیکنان توانایی در اختیار نداشتیم؟ آیا به اندازه کافی تیم به لحاظ مالی و امکانات تامین نشده بود؟ آیا بازیکنانمان مشکل مالی داشتند؟
هم من میدانم و هم شما که تیمهای ما هیچکدام از مشکلاتی که نام برده شد نداشتهاند و هر ۳ تیم ذکر شده بیشک میتوانستند قهرمان شوند، اما خود باور نداشتند. داشتن انگیزه، داشتن روحیه جنگجویی و قهرمانطلبی و تعریف هدف و برنامه، بزرگترین مشکل فوتبالیستها و مسوولان فوتبال کشور است. من معتقدم در ۳ تیم نامبرده هر ۳ ، هم بازیکنان توانمندی در اختیار داشتند و هم کار تیمی قابل قبولی ارائه میکردند و هم کادر فنی و پشتیبان توانایی داشتند و به جرات میتوان گفت هیچ یک از این ۳ تیم نه بازیکنانش و نه مسوولانش باور نداشتند که قهرمان میشوند هیچکدام قهرمانطلب نبودند.
در فوتبال ایران کمبود انگیزه و هدف از فوتبالیستها و مربیان تیمها یک کارمند حقوقبگیر ساخته است که پس از گذشت چند سال به شهرت و ثروت خود در این کشور قانع شده و علیرغم استعداد فراوان، هدفهای بزرگتری برای خود تعریف نکرده و به کارمندی خود رضایت میدهند. در سالهای اخیر تنها یک فوتبالیست توانسته است از این قاعده مستثنا باشد و زندگی ورزشی خود را به گونهای دیگر رقم بزند؛ فوتبالیستی که ظاهرا آمال و آرزوهایش تمام شدنی هم نیست. این موفقیت از آن کسی نیست جز علی دایی.
فوتبال ایران نیازمند فوتبالیستهای هدفمند و با انگیزهای چون علی دایی است که با داشتن شهرت، ثروت و موفقیت در آسیا باز هم قانع نباشند و به سطوح جهانی بیندیشند و مغرورانه و قدرتمند برای رسیدن به قلههای جهانی تلاش کنند. مربیان و مسوولان کشور باید روحیهای چون علی دایی را به فوتبالیستهای ایرانی تزریق کنند. کارشناسان ورزشی و فوتبالدوستان خود آگاهند که بازیکنانی چون علی کریمی، وحید هاشمیان، مهدی مهدویکیا بسیار از دایی در تکنیک و مهارت برتر بودند، اما حتی به نیمی از شهرت و موفقیت دایی دست نیافتند و به اندک شهرت، ثروت و موفقیت خود قانع شدند تا یک کارمند پر درآمد باشند و بس و این یعنی شکست در فینال علیرغم همه برتریها. مسوولان فوتبال کشور باید آگاه باشند و نگذارند جوانان مستعد و توانای امروز فوتبال سرنوشتی چون بازیکنان نامبرده پیدا کنند. باید مراقب نکونامها، شجاعیها، غلامرضا رضاییها، رحمتیها، کعبیها، تیموریانها و... بود. باید به آنها هدف و انگیزه داد. باید کاری کرد که جز به قهرمانی رضایت ندهند.
این دستمزدهای چند صد میلیونی، این مصاحبههای فراوان رسانهها و... فوتبالیستهای کشور را به نابودی میکشاند، آخر یک فوتبالیست ۲۴ ـ ۲۳ ساله که تازه به تیم ملی راه یافته مگر چه افتخاری برای این مملکت به دست آورده که باید چنین درآمدی داشته باشد. این دستمزدها بر اساس چه معیاری تعیین میگردد؟ چرا رسانههای ما بسرعت فوتبالیستها را با مصاحبههای متعدد به شهرت میرسانند؟ مگر چه مقامی به دست آوردهاند؟
این رفتار آنها را بیانگیزه میکند. زود به همه چیز دست یافتن از ظرفیت برخی فوتبالیستهای ایرانی خارج است. آنها باید به خاطر موفقیتهای ملی خود به ثروت و شهرت دست یابند نه اینقدر ساده و به واسطه چند بازی خوب در لیگ ایران یکباره دستمزد و شهرتشان چند برابر گردد و از آن سو والیبالیـــستها، بسکتبالیستها، هندبالیستها، ورزشکاران رشتههای انفرادی و بانوان ورزشکار علیرغم رشد و پیشرفتی که داشتهاند گمنام و کم درآمد باشند.
وقتی فوتبالستهای یک کشور پاسخگوی رضایتمندی این همه طرفدار نمیتوانند باشند پس نباید از این همه امکانات برخوردار شوند. حساسیت فوتبال و محبوبیتش به خاطر طرفداران فراوان است که بیشک هیچیک از ورزشها چنین طرفدارانی ندارد، اما اگر قرار باشد این طرفدار هر روز ناامید و دلشکسته باشد دیگر دلیلی برای هزینه پول بیشتر در فوتبال وجود ندارد.
مسوولان، مدیران و رسانههای ورزشی در عرصه فوتبال باید مانع کارمند شدن فوتبالیستها شوند، آن هم کارمندانی با این سطح درآمد و شهرت که حتی اگر بازیکن تیم ملی هم نشوند به عنوان یک فوتبالیست در یکی از تیمهای لیگ برتری قطعا درآمدشان از کارمند یا کارگر شدن در یک شرکت و سازمان بیشتر خواهد بود.
نگذاریم بیش از این روحیه کارمندی بر فوتبال حاکم شود، فوتبال روحیه جنگجویی و قهرمانطلبی میخواهد. پس باید روحی دیگر در روان فوتبال این کشور دمید و از این رخوت چندین ساله نجاتش داد و بیشک برای بهبود کیفیت روحی و روانی فوتبالیستها و مربیانشان الگوبرداری از شخصیتهای ملی چون علی دایی و بینالمللی چون زیدان و بسیاری دیگر و حضور روانکاوان و روانشناسان متبحر در کنار تیمها و ارائه راهکارها و آموزشهای لازم توسط آنها میتواند در تقویت انگیزه و روحیه فوتبالیستها و هدفمندی آنها برای دستیابی به موفقیتهای جهانی تاثیر بسزایی داشته باشد. باید قدر این همه استعداد و فرصت را هر دو با هم دانست و نگذاشت با همه دانایی و توانایی که از آن برخورداریم و موفقیتهایی که لایقش هستیم باز هم در حسرت یک پیروزی باقی بمانیم.