donya88
12-18-2010, 08:16 PM
چه چيزي درباره جذابيت بين دو جنس مخالف وجود دارد؟ جنسيت، موضوعي است كه ميگويد هيچ كس خنثي نيست. هر انسان يا موجودي، يک طبيعت و ذات جنسي دارد، هر شخصي به روابط جنسي مشروع احتياج دارد، و هر فرد، يک شخصيت جنسي دارد كه در طول زندگياش در خانه، مدرسه، تجربيات زندگي، و همچنين جامعهاي كه در آن زندگي ميكند، شكل گرفته است.
براي پاسخ به سوالات مربوط به حس جنسي، اول بايد به منشا آن بنگريم. جنسيت ما از كجا ميآيد؟
در اين مقاله از دو طريق به اين سؤال پاسخ ميدهيم. يكي از اين دو روش، روش علمي است، كه روشي متداول و رايج تر مي باشد، و روش ديگر، روشي است كه تورا و قبالا مطرح ميكند.
در واقع، امروزه تئوريهاي علمي سكولار بسيار زيادي درباره جنسيت وجود دارد كه مهمترين آنها ميگويد: «تئوري زيستي يا تكاملي، كه در واقع بر پايه نظريه "بقاي گونه ها" بوجود آمده است، كه اين امر براي تمام موجودات زمين، از موجودات تك سلولي، تا حيوانات و انسانها مطرح است.» از نظر اين تئوري، حس جنسي ما به اين خاطر وجود دارد كه ادامه بقاي تمام گونهها، از طريق جفت گيري دو جنس مذكر و مؤنث ادامه مييابد. موجود مذكر به دنبال موجود مؤنث ميگردد، براي اين كه بتواند نسل سالم و جديدي را به وجود آورد، و موجود مؤنث هم به دنبال مذكر ميگردد، براي اين كه از نسل تازه متولد شده محافظت كند.
اين تئوري چيزهاي زياديرا درباره جنسيت ما ميگويد. توضيح ميدهد كه چرا زنان و مردان براي خودشان به دنبال زوج ميگردند. همچنين توضيح ميدهد كه چرا اعضاي مشخصي در زنان يا مردان، براي جنس مخالف جالب و جذاب است. طبق اين نظريه، در واقع اينها بازتابي از نشانههاي تقاضا براي بقاي گونهها است. چيزي كه اين تئوري بيان ميكند، اين است كه عشق و عرفان، و . . . همه در واقع به يك دليل وجود دارند، و آن، احتياج به ادامه زندگي و بقاي نسلهاست. براساس اين نظريه، از آنجا كه انسانها هم نوعي حيوان با درجه مشخصي از عقل و كمال هستند، حس جنسي انسانها نيز به همين منوال رشد و كمال يافته است. انسان مدرن، ديگر به جنس مخالف، تنها به عنوان يك ماشين توليد مثل براي به دنيا آوردن بچه نگاه نميكند؛ بلکه به عنوان عاملي براي جذب شدن دو نفر و اتحاد آنها با هم، و تكامل و الحاق زيست شناسي به آن مي نگرد، تا نه تنها رفتارهاي جنسي را لذتبخشتر كند، بلكه از طريق عواملي مانند عشق، عرفان، موسيقي، و ... ، حالتي عاشقانه به آن بدهد. اظهار عشق و علاقه و جفتيابي يك زن و مرد، دقيقا مانند جفتيابي دو زنبور ميماند. يك زنبور براي جلب ديگري صداي خاصي را ايجاد ميكند، يا بوي خاصي را از خود منتشر ميكند، كه همه اينها تاكتيك خاصي براي جفتگيري، و در نهايت به وجود آوردن نسل جديد است. به طريقي يكسان، انسانها نيز از عشق و گل و موسيقي و نور مهتاب و ... استفاده ميكنند، كه در واقع راه هايي طبيعي براي نزديك شدن به يكديگر و با هم بودن هستند. طبيعت بيرحم و ظالم است. طبيعت بايد باقي بماند. بنابراين، طبيعت، راههايي را مييابد تا از طريق آن، مذكر و مؤنث، جفتيابي كنند.
مطالب ذكر شده در بالا، در واقع روش علمي براي بيان رفتارهاي جنسي انسانها بود. حال اجازه دهيد كه آن را با روش توراي مقدس مقايسه كنيم.
نظر تورا درباره رفتار جنسي انسانها، در فصلهاي ابتدايي كتاب برشيت (پيدايش) بيان شده است. جذابيت جنسي بين انسانها، از طريق نيرويي كاملا متفاوت به وجود ميآيد: براي جستوجوي آنها براي يافتن تصوير ا.لهي درونشان، و يافتن و تکميل جوهره لايزالشان.
تورا انسان را اين گونه توصيف ميكند: انسان در ابتدا به صورت "دو طرفه" خلق شد: مذكر و مؤنث؛ و خد-اوند، نام او را انسان گذاشت. پس خد-اوند، اين جسم را به دو قسمت تقسيم كرد، و از آن روز به بعد، نيمههاي تقسيم شدهي آن تصوير روحاني و ا.لهي، به دنبال يكديگر ميگردند. آنها نيمههاي ناكاملي نيستند. مرد، براي خود، شخصيتي كامل، و زن نيز شخصيتي كامل دارد. ولي عناصري در وجود آنها هنوز ناكامل است، و اگر آن دو نيمه، يكديگر را پيدا نكنند، همچنان ناكامل ميمانند. در واقع چيزي در هر دوي آنها گم شده است، چون آنها زماني بخشي از يك وجود كامل بزرگتر بودند.
در واقع، اگر بخواهيم عرفانيتر به اين قضيه نگاه كنيم، آنها به دنبال اين ميگردند که با خد-اوند، يكي و ملحق شوند. انسانها در واقع، يك وجود واحد دارند. زماني كه زن و مرد به سوي يكديگر ميآيند تا به اتحادي واحد برسند، در واقع، تصوير ا.لهي و روحاني را كه زماني هر دو، بخشي از آن بودند، دوباره خلق ميكنند.
تعاليم قبالا، حتي يك قدم هم از اين موضوع، فراتر ميرود، و وجود فعال مذكر/مؤنث را تنها به عنوان دو جنس مختلف از يك نژاد نميبيند. طبق قبالا، آنان، دو نوع نيرو هستند كه اگر خلاصه کنيم، به يک نيروي واحد اشاره دارند. نيروي زنانه و نيروي مردانه، در هر زن و مردي و در تمام طبيعت وجود دارد.
حتي در مباحث خد-اشناسي، بعضي مواقع از توصيفات زنانه، و بعضي مواقع از توصيفات مردانه استفاده ميشود. مثلا در تورا از صفات يا عباراتي مردانه براي خد-اوند استفاده ميشود، در صورتي كه بسياري از صفتهاي ا.لهي، زنانه هستند، مثل عبارت "شِـخـيـنـا" كه بعد زنانه خد-اشناسي است. بنابراين، آنچه كه وجود دارد، دو انشعاب از يک نيروي واحد است، و اشتياقي براي يكي شدن آنها.
روح انسان ها، به صورت تصويري ا.لهي خلق شد، ولي همين انسانها، نيمي مذكر و نيمي مؤنث هستند، و از طريق يكي شدن، تبديل به وجود كاملتري ميشوند كه خود آن نيز به دنبال خد-ا ميگردد، تا به همراه آن، به واقيعتي والاتر برسد. اين روح جستجوگر، روح واقع در پس کشش جنسي است. اين جذابيت كه خودش را با حالات فيزيكي مختلف مانند ضربان قلب شديدتر نشان ميدهد، در واقع جذابيت روح مذكر به مؤنث، و مؤنث به مذكر وجود ا.لهي آنها، و ارتباط وجود آنها به منبع وجودي شان يعني خد-اوند است.
ولي اين به آن معني نيست كه آنها كاملا بدون اتصال بودهاند. گاهي انسانها ممكن است به سوي علايق شخصي خود بروند، و دچار خود شيفتگي شوند. در اين حالت، آنها از اصل خودشان ( يعني خد-اوند ) جدا ميشوند. سپس صدايي در درون آنها ميگويد: «من مشتاق چيزي بزرگتر هستم.» زماني كه يك مرد از نظر فيزيكي از يك زن خوشش ميآيد و يا بالعكس، شايد به نظر يك امر زيست شناسي برسد، ولي از ديدگاه تورا و يهوديت، اين تنها ظاهر شدن و نمود يافتن يك جذابيت روحاني بسيار عميق به صورت فيزيكي است.
مطالب ذكر شده به اين معني نيست كه تورا به جنسيت، اصلا به عنوان عاملي براي توليد مثل نگاه نميكنند. مطمئنا اين هدف نيز در بين است. ولي بقاي نسلها تنها هدف نيست. حقيقت اين است كه اتحاد و يكي شدن دو جنس مذكر و مؤنث، تصوير ا.لهي درون آنها را كامل ميكند، و اين، قدرت لازم را براي آوردن يک زندگي جديد به دنيا، به آنها ميدهد.
بنابراين خود اين ازدواج و يكي شدن نيز امري ا.لهي مي باشد؛ كه بازتابهاي آن در هلاخا (قانونهاي شرع يهود) در اين زمينه بيان شده است كه نشان دهنده قداست ازدواج در هر موقعيتي است؛ حتي زماني كه بقاي نسل، غيرممكن است (مثلا زماني كه زن يا مرد در سني هستند كه نميتوانند بچهدار شوند، يا از نظر فيزيكي قادر به بچهدار شدن نيستند). اگر حس جنسي به سادگي تعريف تنها يك مكانيزم براي بچهدار شدن بود، آن وقت ممكن بود كساني بحث كنند و بگويند: "پس اگر موقعيت بقاي نسلها وجود نداشته باشد، هدف از ازدواج و کشش جنسي چيست؟ فقط لذت شخصي؟ پس تقدس كجاست؟" جواب اين است كه کشش جنسي و رابطه مشروع با همسر، به خودي خود، امري مقدس است. دو جنس مذكر و مؤنث، با اتحاد خود، يك عمل الهي و يك تجربه خد-ايي را شكل ميدهند
براي پاسخ به سوالات مربوط به حس جنسي، اول بايد به منشا آن بنگريم. جنسيت ما از كجا ميآيد؟
در اين مقاله از دو طريق به اين سؤال پاسخ ميدهيم. يكي از اين دو روش، روش علمي است، كه روشي متداول و رايج تر مي باشد، و روش ديگر، روشي است كه تورا و قبالا مطرح ميكند.
در واقع، امروزه تئوريهاي علمي سكولار بسيار زيادي درباره جنسيت وجود دارد كه مهمترين آنها ميگويد: «تئوري زيستي يا تكاملي، كه در واقع بر پايه نظريه "بقاي گونه ها" بوجود آمده است، كه اين امر براي تمام موجودات زمين، از موجودات تك سلولي، تا حيوانات و انسانها مطرح است.» از نظر اين تئوري، حس جنسي ما به اين خاطر وجود دارد كه ادامه بقاي تمام گونهها، از طريق جفت گيري دو جنس مذكر و مؤنث ادامه مييابد. موجود مذكر به دنبال موجود مؤنث ميگردد، براي اين كه بتواند نسل سالم و جديدي را به وجود آورد، و موجود مؤنث هم به دنبال مذكر ميگردد، براي اين كه از نسل تازه متولد شده محافظت كند.
اين تئوري چيزهاي زياديرا درباره جنسيت ما ميگويد. توضيح ميدهد كه چرا زنان و مردان براي خودشان به دنبال زوج ميگردند. همچنين توضيح ميدهد كه چرا اعضاي مشخصي در زنان يا مردان، براي جنس مخالف جالب و جذاب است. طبق اين نظريه، در واقع اينها بازتابي از نشانههاي تقاضا براي بقاي گونهها است. چيزي كه اين تئوري بيان ميكند، اين است كه عشق و عرفان، و . . . همه در واقع به يك دليل وجود دارند، و آن، احتياج به ادامه زندگي و بقاي نسلهاست. براساس اين نظريه، از آنجا كه انسانها هم نوعي حيوان با درجه مشخصي از عقل و كمال هستند، حس جنسي انسانها نيز به همين منوال رشد و كمال يافته است. انسان مدرن، ديگر به جنس مخالف، تنها به عنوان يك ماشين توليد مثل براي به دنيا آوردن بچه نگاه نميكند؛ بلکه به عنوان عاملي براي جذب شدن دو نفر و اتحاد آنها با هم، و تكامل و الحاق زيست شناسي به آن مي نگرد، تا نه تنها رفتارهاي جنسي را لذتبخشتر كند، بلكه از طريق عواملي مانند عشق، عرفان، موسيقي، و ... ، حالتي عاشقانه به آن بدهد. اظهار عشق و علاقه و جفتيابي يك زن و مرد، دقيقا مانند جفتيابي دو زنبور ميماند. يك زنبور براي جلب ديگري صداي خاصي را ايجاد ميكند، يا بوي خاصي را از خود منتشر ميكند، كه همه اينها تاكتيك خاصي براي جفتگيري، و در نهايت به وجود آوردن نسل جديد است. به طريقي يكسان، انسانها نيز از عشق و گل و موسيقي و نور مهتاب و ... استفاده ميكنند، كه در واقع راه هايي طبيعي براي نزديك شدن به يكديگر و با هم بودن هستند. طبيعت بيرحم و ظالم است. طبيعت بايد باقي بماند. بنابراين، طبيعت، راههايي را مييابد تا از طريق آن، مذكر و مؤنث، جفتيابي كنند.
مطالب ذكر شده در بالا، در واقع روش علمي براي بيان رفتارهاي جنسي انسانها بود. حال اجازه دهيد كه آن را با روش توراي مقدس مقايسه كنيم.
نظر تورا درباره رفتار جنسي انسانها، در فصلهاي ابتدايي كتاب برشيت (پيدايش) بيان شده است. جذابيت جنسي بين انسانها، از طريق نيرويي كاملا متفاوت به وجود ميآيد: براي جستوجوي آنها براي يافتن تصوير ا.لهي درونشان، و يافتن و تکميل جوهره لايزالشان.
تورا انسان را اين گونه توصيف ميكند: انسان در ابتدا به صورت "دو طرفه" خلق شد: مذكر و مؤنث؛ و خد-اوند، نام او را انسان گذاشت. پس خد-اوند، اين جسم را به دو قسمت تقسيم كرد، و از آن روز به بعد، نيمههاي تقسيم شدهي آن تصوير روحاني و ا.لهي، به دنبال يكديگر ميگردند. آنها نيمههاي ناكاملي نيستند. مرد، براي خود، شخصيتي كامل، و زن نيز شخصيتي كامل دارد. ولي عناصري در وجود آنها هنوز ناكامل است، و اگر آن دو نيمه، يكديگر را پيدا نكنند، همچنان ناكامل ميمانند. در واقع چيزي در هر دوي آنها گم شده است، چون آنها زماني بخشي از يك وجود كامل بزرگتر بودند.
در واقع، اگر بخواهيم عرفانيتر به اين قضيه نگاه كنيم، آنها به دنبال اين ميگردند که با خد-اوند، يكي و ملحق شوند. انسانها در واقع، يك وجود واحد دارند. زماني كه زن و مرد به سوي يكديگر ميآيند تا به اتحادي واحد برسند، در واقع، تصوير ا.لهي و روحاني را كه زماني هر دو، بخشي از آن بودند، دوباره خلق ميكنند.
تعاليم قبالا، حتي يك قدم هم از اين موضوع، فراتر ميرود، و وجود فعال مذكر/مؤنث را تنها به عنوان دو جنس مختلف از يك نژاد نميبيند. طبق قبالا، آنان، دو نوع نيرو هستند كه اگر خلاصه کنيم، به يک نيروي واحد اشاره دارند. نيروي زنانه و نيروي مردانه، در هر زن و مردي و در تمام طبيعت وجود دارد.
حتي در مباحث خد-اشناسي، بعضي مواقع از توصيفات زنانه، و بعضي مواقع از توصيفات مردانه استفاده ميشود. مثلا در تورا از صفات يا عباراتي مردانه براي خد-اوند استفاده ميشود، در صورتي كه بسياري از صفتهاي ا.لهي، زنانه هستند، مثل عبارت "شِـخـيـنـا" كه بعد زنانه خد-اشناسي است. بنابراين، آنچه كه وجود دارد، دو انشعاب از يک نيروي واحد است، و اشتياقي براي يكي شدن آنها.
روح انسان ها، به صورت تصويري ا.لهي خلق شد، ولي همين انسانها، نيمي مذكر و نيمي مؤنث هستند، و از طريق يكي شدن، تبديل به وجود كاملتري ميشوند كه خود آن نيز به دنبال خد-ا ميگردد، تا به همراه آن، به واقيعتي والاتر برسد. اين روح جستجوگر، روح واقع در پس کشش جنسي است. اين جذابيت كه خودش را با حالات فيزيكي مختلف مانند ضربان قلب شديدتر نشان ميدهد، در واقع جذابيت روح مذكر به مؤنث، و مؤنث به مذكر وجود ا.لهي آنها، و ارتباط وجود آنها به منبع وجودي شان يعني خد-اوند است.
ولي اين به آن معني نيست كه آنها كاملا بدون اتصال بودهاند. گاهي انسانها ممكن است به سوي علايق شخصي خود بروند، و دچار خود شيفتگي شوند. در اين حالت، آنها از اصل خودشان ( يعني خد-اوند ) جدا ميشوند. سپس صدايي در درون آنها ميگويد: «من مشتاق چيزي بزرگتر هستم.» زماني كه يك مرد از نظر فيزيكي از يك زن خوشش ميآيد و يا بالعكس، شايد به نظر يك امر زيست شناسي برسد، ولي از ديدگاه تورا و يهوديت، اين تنها ظاهر شدن و نمود يافتن يك جذابيت روحاني بسيار عميق به صورت فيزيكي است.
مطالب ذكر شده به اين معني نيست كه تورا به جنسيت، اصلا به عنوان عاملي براي توليد مثل نگاه نميكنند. مطمئنا اين هدف نيز در بين است. ولي بقاي نسلها تنها هدف نيست. حقيقت اين است كه اتحاد و يكي شدن دو جنس مذكر و مؤنث، تصوير ا.لهي درون آنها را كامل ميكند، و اين، قدرت لازم را براي آوردن يک زندگي جديد به دنيا، به آنها ميدهد.
بنابراين خود اين ازدواج و يكي شدن نيز امري ا.لهي مي باشد؛ كه بازتابهاي آن در هلاخا (قانونهاي شرع يهود) در اين زمينه بيان شده است كه نشان دهنده قداست ازدواج در هر موقعيتي است؛ حتي زماني كه بقاي نسل، غيرممكن است (مثلا زماني كه زن يا مرد در سني هستند كه نميتوانند بچهدار شوند، يا از نظر فيزيكي قادر به بچهدار شدن نيستند). اگر حس جنسي به سادگي تعريف تنها يك مكانيزم براي بچهدار شدن بود، آن وقت ممكن بود كساني بحث كنند و بگويند: "پس اگر موقعيت بقاي نسلها وجود نداشته باشد، هدف از ازدواج و کشش جنسي چيست؟ فقط لذت شخصي؟ پس تقدس كجاست؟" جواب اين است كه کشش جنسي و رابطه مشروع با همسر، به خودي خود، امري مقدس است. دو جنس مذكر و مؤنث، با اتحاد خود، يك عمل الهي و يك تجربه خد-ايي را شكل ميدهند