Lorenzo
12-17-2010, 03:55 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
پدربزرگ گابریل حتی عجیب و غریبترین و خرافاتیترین قصهها را هم با اعتقادی راسخ تعریف میكرد. هر دوی آنها قصهگوهای بزرگی بودند و خانهای كه آنها گابو را در آن بزرگ میكردند، جنزده بود...
وارث قصههای پدر بزرگ
حالا 43 سال از خلق شاهكار گابریل گارسا ماركز میگذرد، اثری كه نویسنده كلمبیایی را به شهرت رساند. هفته گذشته وبسایت Oprah به بهانه چهلوسومین سال انتشار «صدسال تنهایی» نگاهی به زندگی و آثار این نویسنده داشت.
او را در سراسر آمریكای لاتین میشناسند و به نشانه علاقه، گابو صدایش میزنند. هموطنانش در كلمبیا، جنوب آمریكا و وطن دومش مكزیكوسیتی ، با عشق و احترام از او یاد میكنند. همگی اینها مدعیاند او به آنها تعلق دارد. او به عنوان نویسندهای كه برنده جایزه نوبل ادبیات شده بر نویسندگان و خوانندگان سراسر جهان تأثیر گذاشته است.
روزنامهنگار، مربی روزنامهنگاران، فیلمنامهنویس سینمایی و تلویزیونی و منتقد سینماست و از روایتی كه خود از سیاست دارد، حمایت میكند. او افكار خود را بیان میكند و فقط به زبان اسپانیایی مینویسد و تكلم میكند.
گابریل با لقب گابو (به معنای گبریل كوچولو در اشاره به اسم پدرش) مارس سال 1927 در شهر كوچك و تولیدكننده موز، یعنی آراكاتاكا به دنیا آمد. زمان تولد گابریل، تولید موز در آراكاتاكا در اوج شكوفایی خود قرار داشت ولی سال بعد، درآمد حاصل از تولید موز آنچنان نزول كرد كه اوضاع اقتصادی شهر بههم ریخت و این بههمریختگی هرگز درست نشد.
از آنجا كه پدر و مادرش معاش خانواده را بسختی تأمین میكردند، پدر و مادربزرگ مادریاش او را نزد خودشان بردند و مثل یكی از اعضای خانواده بزرگ كردند. آنها آدمهای شاد و پرنشاطی بودند. پدربزرگش یك سرهنگ قدیمی با مدال افتخار بود كه اهالی شهر آراكاتاكا برایش احترام قائل بودند.
او برای تأمین معاش خانواده، آبنباتهایی به شكل حیوانات میفروخت. پدربزرگ گابریل حتی عجیب و غریبترین و خرافاتیترین قصهها را هم با اعتقادی راسخ تعریف میكرد. هر دوی آنها قصهگوهای بزرگی بودند و خانهای كه آنها گابو را در آن بزرگ میكردند، جنزده بود. زندگی و هنر گابریل گارسیا ماركز این گونه شكل گرفت.
كولی تشنه
گارسیا ماركز در 19 سالگی با این كه شور و شوق زیادی برای نویسنده شدن داشت، چون میخواست به نظر پدر و مادرش مبنی بر سودمند بودن احترام بگذارد، وارد دانشكده حقوق بوگوتا شد. گارسیا كه تشنه بود چیزی او را مشغول خود كند، به جای آن كه درسهایش در دانشكده حقوق را بخواند، در شهر بوگوتا پرسه میزد و شعر میخواند.
او آثار نویسندگانی چون فرانتس كافكا و ویلیام فالكنر (نویسنده آمریكایی كه بیشترین آثار ترجمه شده را در زمان او داشت) و ارنست همینگوی و جیمز جویس و ویرجینیا وولف را نبوغآمیز میدانست. در این زمان نویسندگی را شروع كرد. اولین كتاب او رمان كوتاهی به نام «توفان برگ» (1952) بود كه ناشران از چاپ كردن آن عذر خواستند، ولی مدتی بعد، از سوی یك ناشر كه مدیر آن ناگهان غیبش زد، برای چاپ پذیرفته شد.
ماركز عاشق
گارسیا ماركز پیش از آن كه در 18 سالگی زادگاه خود را برای رفتن به دانشگاه ترك كند، با دختر 13سالهای به نام مرسده بارچا پاردو آشنا شد و گفت او جالبترین زنی بوده كه در تمام عمرش دیده است. او با شور و عشق به مرسده پیشنهاد ازدواج داد. مرسده در 13 سالگی میدانست كه میخواهد درس و مدرسهاش را به پایان برساند.
او به پیشنهاد ازدواج گارسیا ماركز جواب رد داد؛ هرچند این دو 14 سال بعد با هم ازدواج كردند، ولی عشق آنها یك عمر طول كشید و پیوند زناشوییشان برای گارسیا ماركز یك نیروی پیشبرنده و انگیزهبخش شد. مرسده منبع الهام و قهرمان ماركز است.
این دو به یكدیگر اطمینان متقابل داشتند. وقتی ماركز در پی یك سفر با اخراج از دانشكده حقوق مواجه شد، مرسده در 27 سالگی صبورانه منتظر او ماند تا این كه گارسیا نزد او بازگشت.
تبعیدی
گارسیا ماركز پس از آن كه دانشگاه را ترك كند، سراغ روزنامه نگاری رفت. او در آن زمان یك مقاله احساساتی، اما بحث انگیز درباره یك ملوان كشتی شكسته در كلمبیا نوشت. سردبیران روزنامه مربوط كه نگران شده بودند دولت وقت به خاطر این مقاله رسواكننده گارسیا ماركز را تحت پیگرد قرار بدهد، او را به ایتالیا فرستادند.
در اروپا دوستان گارسیا ماركز مدام او را جا بهجا میكردند تا دچار دردسر سیاسی نشود. او 5 سال از شهرها و كشورهای مختلفی چون رم، ژنو، لهستان، مجارستان، پاریس، ونزوئلا، هاوانا و نیویورك گزارش فرستاد.
او همچنان به نوشتن گزارشهایی كه به آنها اعتقاد داشت، ادامه داد؛ ولی این گزارشها باعث شدند او در كشور خود كلمبیا و جاهای دیگر به یك تبعیدی تبدیل شود.
او به دلیل ماهیت بحثانگیز نوشتههای سیاسیاش به سال 1980 در كشورش مورد استقبال قرار نگرفت. با ویزای بسیار محدودی كه در اختیار داشت از سال 1962 تا 1996، یعنی بیش از 30 سال، اجازه ورود به خاك آمریكا را نداشت. خیلیها او را یك خائن و شورشی میدانستند و خود ماركز هم هرگز بابت این قضیه عذرخواهی نكرد.
نویسندگی و موفقیت
گارسیا ماركز پس از پشت سر گذاشتن یك دوره 3 ساله انسداد ذهنی نویسنده كه تا ابتدای سال 1965 طول كشیده رمانی شخصیای كه همیشه دنبال نوشتن آن بود، از ذهنش تراوش كرد. در طول فقط یك هفته از انتشار رمان «صد سال تنهایی» در سال 1967 تمامی 8 هزار نسخه این رمان به فروش رفت.
این رمان به چندین و چند زبان زنده دنیا ترجمه شد و جوایز ادبی معتبری چون چیانچیانو در ایتالیا، جایزه بهترین كتاب خارجی در فرانسه و جایزه رومولو گالگوس و در نهایت جایزه نوبل ادبیات را به دست آورد.
گابو در پی این موفقیت به نویسندگی خود همچنان ادامه داد. رمانهای او، هم جادویی و هم افسانهای، از سال 1970 تاكنون او را در صف اول ادبیات قرار داده است: پاییز پدرسالار، وقایعنگاری یك مرگ پیشبینی شده، عشق سالهای وبا، تیمسار در هزار تویش و از عشق و شیاطین دیگر.
او همچنان به نوشتن كتابهای پر و پیمان و جذاب ادامه میدهد. در مورد كتابهای گارسیا ماركز، خواننده از یك بابت میتواند كاملا مطمئن باشد، این كه از خواندن كتابهای این نویسنده به هیچ وجه احساس خستگی و كسالت نخواهد كرد. او از وقتی در سال 2003 كتاب بیوگرافیاش با اسم مناسب «زندهام تا روایت كنم» را منتشر كرد، با تحسینهای فراوانی رو بهرو شد. این كتاب غیرداستانی مثل كتابهای داستانیاش قلب خوانندگان سراسر جهان را ربود. گارسیا ماركز «خاطرات دلبركان غمگین من» را سال 2005 منتشر كرد.
***
گفتنی است اسداله امرایی، روزنامهنگار و مترجم معروف، بتازگی یكی از رمانهای ماركز را كه پیش از این با عنوان پاییز پدرسالار در ایران شناخته شده بود، با نام «خزان خودكامه» ترجمه و منتشر كرده است.
نویسنده بیادا
گارسیا ماركز با موهای مجعد و قدی كوتاه در حالی كه یك لباس كار آبیرنگ زیپدار به تن داشت، از ماشینش پیاده شد. ظاهرا این لباسی است كه گارسیا برای نویسندگی هنگام صبح تن میكند. اتاق كار ماركز در واقع یك خانه ویلایی جداگانه است كه با وسایل تهویه هوای مخصوص تجهیز شده (ماركز هنوز نتوانسته خودش را با سرمای صبحگاهی مكزیكوسیتی وفق دهد.) علاوه بر این، هزاران صفحه موسیقی، دایره المعارفهای مختلف و دیگر كتابهای مرجع، تابلوهای نقاشی از نقاشان آمریكای لاتین و یك مكعب روبیك روی میز عسلی، توجه آدم را به خود جلب میكنند.
اثاثیه باقیمانده شامل یك میز تحریر و صندلی ساده بود و یك كاناپه و یك صندلی راحتی كه با هم ست بودند. گارسیا ماركز با وجود شهرت جهانیاش، همچنان آدمی متواضع و فروتن است و هیچگونه ادا و اطوار غیرعادی از خودش در نمیآورد كه این جای تحسین دارد.
پدربزرگ گابریل حتی عجیب و غریبترین و خرافاتیترین قصهها را هم با اعتقادی راسخ تعریف میكرد. هر دوی آنها قصهگوهای بزرگی بودند و خانهای كه آنها گابو را در آن بزرگ میكردند، جنزده بود...
وارث قصههای پدر بزرگ
حالا 43 سال از خلق شاهكار گابریل گارسا ماركز میگذرد، اثری كه نویسنده كلمبیایی را به شهرت رساند. هفته گذشته وبسایت Oprah به بهانه چهلوسومین سال انتشار «صدسال تنهایی» نگاهی به زندگی و آثار این نویسنده داشت.
او را در سراسر آمریكای لاتین میشناسند و به نشانه علاقه، گابو صدایش میزنند. هموطنانش در كلمبیا، جنوب آمریكا و وطن دومش مكزیكوسیتی ، با عشق و احترام از او یاد میكنند. همگی اینها مدعیاند او به آنها تعلق دارد. او به عنوان نویسندهای كه برنده جایزه نوبل ادبیات شده بر نویسندگان و خوانندگان سراسر جهان تأثیر گذاشته است.
روزنامهنگار، مربی روزنامهنگاران، فیلمنامهنویس سینمایی و تلویزیونی و منتقد سینماست و از روایتی كه خود از سیاست دارد، حمایت میكند. او افكار خود را بیان میكند و فقط به زبان اسپانیایی مینویسد و تكلم میكند.
گابریل با لقب گابو (به معنای گبریل كوچولو در اشاره به اسم پدرش) مارس سال 1927 در شهر كوچك و تولیدكننده موز، یعنی آراكاتاكا به دنیا آمد. زمان تولد گابریل، تولید موز در آراكاتاكا در اوج شكوفایی خود قرار داشت ولی سال بعد، درآمد حاصل از تولید موز آنچنان نزول كرد كه اوضاع اقتصادی شهر بههم ریخت و این بههمریختگی هرگز درست نشد.
از آنجا كه پدر و مادرش معاش خانواده را بسختی تأمین میكردند، پدر و مادربزرگ مادریاش او را نزد خودشان بردند و مثل یكی از اعضای خانواده بزرگ كردند. آنها آدمهای شاد و پرنشاطی بودند. پدربزرگش یك سرهنگ قدیمی با مدال افتخار بود كه اهالی شهر آراكاتاكا برایش احترام قائل بودند.
او برای تأمین معاش خانواده، آبنباتهایی به شكل حیوانات میفروخت. پدربزرگ گابریل حتی عجیب و غریبترین و خرافاتیترین قصهها را هم با اعتقادی راسخ تعریف میكرد. هر دوی آنها قصهگوهای بزرگی بودند و خانهای كه آنها گابو را در آن بزرگ میكردند، جنزده بود. زندگی و هنر گابریل گارسیا ماركز این گونه شكل گرفت.
كولی تشنه
گارسیا ماركز در 19 سالگی با این كه شور و شوق زیادی برای نویسنده شدن داشت، چون میخواست به نظر پدر و مادرش مبنی بر سودمند بودن احترام بگذارد، وارد دانشكده حقوق بوگوتا شد. گارسیا كه تشنه بود چیزی او را مشغول خود كند، به جای آن كه درسهایش در دانشكده حقوق را بخواند، در شهر بوگوتا پرسه میزد و شعر میخواند.
او آثار نویسندگانی چون فرانتس كافكا و ویلیام فالكنر (نویسنده آمریكایی كه بیشترین آثار ترجمه شده را در زمان او داشت) و ارنست همینگوی و جیمز جویس و ویرجینیا وولف را نبوغآمیز میدانست. در این زمان نویسندگی را شروع كرد. اولین كتاب او رمان كوتاهی به نام «توفان برگ» (1952) بود كه ناشران از چاپ كردن آن عذر خواستند، ولی مدتی بعد، از سوی یك ناشر كه مدیر آن ناگهان غیبش زد، برای چاپ پذیرفته شد.
ماركز عاشق
گارسیا ماركز پیش از آن كه در 18 سالگی زادگاه خود را برای رفتن به دانشگاه ترك كند، با دختر 13سالهای به نام مرسده بارچا پاردو آشنا شد و گفت او جالبترین زنی بوده كه در تمام عمرش دیده است. او با شور و عشق به مرسده پیشنهاد ازدواج داد. مرسده در 13 سالگی میدانست كه میخواهد درس و مدرسهاش را به پایان برساند.
او به پیشنهاد ازدواج گارسیا ماركز جواب رد داد؛ هرچند این دو 14 سال بعد با هم ازدواج كردند، ولی عشق آنها یك عمر طول كشید و پیوند زناشوییشان برای گارسیا ماركز یك نیروی پیشبرنده و انگیزهبخش شد. مرسده منبع الهام و قهرمان ماركز است.
این دو به یكدیگر اطمینان متقابل داشتند. وقتی ماركز در پی یك سفر با اخراج از دانشكده حقوق مواجه شد، مرسده در 27 سالگی صبورانه منتظر او ماند تا این كه گارسیا نزد او بازگشت.
تبعیدی
گارسیا ماركز پس از آن كه دانشگاه را ترك كند، سراغ روزنامه نگاری رفت. او در آن زمان یك مقاله احساساتی، اما بحث انگیز درباره یك ملوان كشتی شكسته در كلمبیا نوشت. سردبیران روزنامه مربوط كه نگران شده بودند دولت وقت به خاطر این مقاله رسواكننده گارسیا ماركز را تحت پیگرد قرار بدهد، او را به ایتالیا فرستادند.
در اروپا دوستان گارسیا ماركز مدام او را جا بهجا میكردند تا دچار دردسر سیاسی نشود. او 5 سال از شهرها و كشورهای مختلفی چون رم، ژنو، لهستان، مجارستان، پاریس، ونزوئلا، هاوانا و نیویورك گزارش فرستاد.
او همچنان به نوشتن گزارشهایی كه به آنها اعتقاد داشت، ادامه داد؛ ولی این گزارشها باعث شدند او در كشور خود كلمبیا و جاهای دیگر به یك تبعیدی تبدیل شود.
او به دلیل ماهیت بحثانگیز نوشتههای سیاسیاش به سال 1980 در كشورش مورد استقبال قرار نگرفت. با ویزای بسیار محدودی كه در اختیار داشت از سال 1962 تا 1996، یعنی بیش از 30 سال، اجازه ورود به خاك آمریكا را نداشت. خیلیها او را یك خائن و شورشی میدانستند و خود ماركز هم هرگز بابت این قضیه عذرخواهی نكرد.
نویسندگی و موفقیت
گارسیا ماركز پس از پشت سر گذاشتن یك دوره 3 ساله انسداد ذهنی نویسنده كه تا ابتدای سال 1965 طول كشیده رمانی شخصیای كه همیشه دنبال نوشتن آن بود، از ذهنش تراوش كرد. در طول فقط یك هفته از انتشار رمان «صد سال تنهایی» در سال 1967 تمامی 8 هزار نسخه این رمان به فروش رفت.
این رمان به چندین و چند زبان زنده دنیا ترجمه شد و جوایز ادبی معتبری چون چیانچیانو در ایتالیا، جایزه بهترین كتاب خارجی در فرانسه و جایزه رومولو گالگوس و در نهایت جایزه نوبل ادبیات را به دست آورد.
گابو در پی این موفقیت به نویسندگی خود همچنان ادامه داد. رمانهای او، هم جادویی و هم افسانهای، از سال 1970 تاكنون او را در صف اول ادبیات قرار داده است: پاییز پدرسالار، وقایعنگاری یك مرگ پیشبینی شده، عشق سالهای وبا، تیمسار در هزار تویش و از عشق و شیاطین دیگر.
او همچنان به نوشتن كتابهای پر و پیمان و جذاب ادامه میدهد. در مورد كتابهای گارسیا ماركز، خواننده از یك بابت میتواند كاملا مطمئن باشد، این كه از خواندن كتابهای این نویسنده به هیچ وجه احساس خستگی و كسالت نخواهد كرد. او از وقتی در سال 2003 كتاب بیوگرافیاش با اسم مناسب «زندهام تا روایت كنم» را منتشر كرد، با تحسینهای فراوانی رو بهرو شد. این كتاب غیرداستانی مثل كتابهای داستانیاش قلب خوانندگان سراسر جهان را ربود. گارسیا ماركز «خاطرات دلبركان غمگین من» را سال 2005 منتشر كرد.
***
گفتنی است اسداله امرایی، روزنامهنگار و مترجم معروف، بتازگی یكی از رمانهای ماركز را كه پیش از این با عنوان پاییز پدرسالار در ایران شناخته شده بود، با نام «خزان خودكامه» ترجمه و منتشر كرده است.
نویسنده بیادا
گارسیا ماركز با موهای مجعد و قدی كوتاه در حالی كه یك لباس كار آبیرنگ زیپدار به تن داشت، از ماشینش پیاده شد. ظاهرا این لباسی است كه گارسیا برای نویسندگی هنگام صبح تن میكند. اتاق كار ماركز در واقع یك خانه ویلایی جداگانه است كه با وسایل تهویه هوای مخصوص تجهیز شده (ماركز هنوز نتوانسته خودش را با سرمای صبحگاهی مكزیكوسیتی وفق دهد.) علاوه بر این، هزاران صفحه موسیقی، دایره المعارفهای مختلف و دیگر كتابهای مرجع، تابلوهای نقاشی از نقاشان آمریكای لاتین و یك مكعب روبیك روی میز عسلی، توجه آدم را به خود جلب میكنند.
اثاثیه باقیمانده شامل یك میز تحریر و صندلی ساده بود و یك كاناپه و یك صندلی راحتی كه با هم ست بودند. گارسیا ماركز با وجود شهرت جهانیاش، همچنان آدمی متواضع و فروتن است و هیچگونه ادا و اطوار غیرعادی از خودش در نمیآورد كه این جای تحسین دارد.