توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : محرم نامه(باعرض تسليت ايام سوگواري امام حسين(ع)
aram89
12-07-2010, 09:17 PM
http://pnu-club.com/member42034-albums333-1465.jpg
سفري ازكودكي تاشهادت امام حسين(ع)سفري ازكوچه هاي مدينه تاكربلا،سفري ازكربلا تاشام
ايام سوگواري سيد الشهداء
حضرت ابا عبدالله الحسين _عليه السلام _را به همه ي شيعيان و آزادگان تسليت عرض مي كنم
*********
آشنايي با امام حسين عليه السلام
نسب امام حسین علیه السلام
رهبر نهضت عظیم عاشورا از تباری است که نسل در نسل جزو انبیا و اولیای الهی بوده اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در توصیف این خاندان می فرمایند: «ما اهل بیت از نور آفریده شده ایم و نبوّت در تبار ما تداوم یافته و شاخ و برگ آن در خاندان ما گسترده شده و میوه و ثمره اش نیز در آن به ظهور رسیده است و به عنایت خدای عزّوجل هیچ گونه پلیدی و آلودگی در این تبار راه نیافته است». هم چنین نُه تن از حجت های الهی نیز از نسل امام حسین علیه السلام اند که آخرین آنهامنجی عالم بشریت است که جهان را از عدل و داد پر خواهد ساخت.
جدّ مادری امام حسین علیه السلام
جدّ مادری او خاتم انبیاست که از طرف خداوند متعال مشرّف به خطابِ شریفِ «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک؛ اگر تو نبودی عالم هستی را نمی آفریدم» شده است. آیین و کتاب آسمانی اش جهانی و جاودانی است؛ یعنی پس از او پیامبری مبعوث نشده و نخواهد شد. او در چهل سالگی به رسالت برگزیده شد و بعد از 23 سال تبلیغ و ترویج آیین جهانی اسلام، بدنبال تشکیل اوّلین حکومت اسلامی در 63 سالگی در مدینه منوّره رحلت کرد و برای تداوم هدایت بشر دو امانت گران قدر از خود به جای گذاشت و تصریح فرمود که «تا مردم به این دو امانت الهی تمسّک جویند هرگز گم راه نخواهند شد».
پدر بزرگوار امام حسین علیه السلام
پدر امام حسین علیه السلام ، علی بن ابی طالب علیه السلام ، نخستین پیرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از میان مردان است. او از کودکی تحت نظارت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رشد یافت و به پاس ایمان و تقوایش از سوی خداوند متعال به عنوان وصی و خلیفه رسول و حجّت خدا پس از پیامبر اسلام برگزیده شد. وی ده سال قبل از بعثت در روز سیزده رجب و در درون کعبه چشم به جهان گشود. امامت آن حضرت حدود سی سال طول کشید و حدود چهار سال و نه ماه زمام حکومت مردم را به دست گرفت و در صبح نوزدهم رمضان سال چهل هجری در محراب مسجد کوفه، به ضربت شمشیر ابن ملجم مجروح شد و بر اثر این ضربه در روز بیست و یکم رمضان و در سن 63 سالگی به شهادت رسید.
مادر امام حسین علیه السلام
مادر امام حسین علیه السلام ، دختر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است که پدر بزرگوارشان در توصیف او فرمودند: «فاطمه سرور زنان عالم و نمونه زن کامل و اسوه و الگوی زنان امّت من است». این بانوی بزرگوار در سحرگاه روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت در مکه مکّرمه چشم به جهان گشود و در سال دوم هجری با امام علی علیه السلام ازدواج کرد و در سال یازدهم هجری در مدینه منوّره به شهادت رسید. حضرت فاطمه علیهاالسلام در کمالات به مرتبه ای رسیده بود که خداوند متعال او را سبب پیوند بین امامت و نبوّت قرار داد و افتخار مادری یازده امام معصوم را نصیب آن حضرت کرد. با توجّه به ابعاد وجودی مختلف و کمالات والای آن حضرت برای او القاب و نام های زیادی ذکر شده که از جمله آنهاست: صدیقه، طاهره، زکیّه، محدّثه، مبارکه، زهرا و مرضیّه.
********* ********* *********
تولّد امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در عصر روز پنجشنبه سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدینه چشم به جهان گشود و پس از سال ها پرورش در کلاس نبوّت و امامت در سال 61 ه انقلاب عظیم عاشورا را بنیان گذاشت. اسماء بنت عمیس می گوید: «پس از به دنیا آمدن دومین فرزند فاطمه علیهاالسلام ، روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خانه علی علیه السلام آمدند و به من فرمودند: پسرم را نزد من بیاورید. آن گاه من کودک را به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بردم. آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و بعد نوزاد را در آغوش گرفته به نوازشش پرداختند. ناگهان اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جاری شد. وقتی از علت گریه سؤال کردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: به یاد مصایبی که بعد از من بر این نوزاد وارد خواهد شد، افتادم. او را گروهی ستمگر به نام دفاع از اسلام به شهادت می رسانند».
نام گذاری امام حسین علیه السلام
در فرهنگ اسلامی به مسئله انتخاب نام برای کودک به دلیل آثار معنوی آن و نقش مهمی که در تکوین شخصیت فرد دارد، توجّه خاصّی شده است. از جمله افتخارات ائمه اطهار علیه السلام آن است که برخی از نام ها و القاب آنها را خدا و پیامبر تعیین فرموده اند. در روایتی آمده است که در همان روزهای اوّل تولد امام حسین علیه السلام ، جبرئیل به حضور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسید و فرمود: «خداوند تبارک و تعالی بر تو سلام می رساند و می فرماید: از آن جا که علی علیه السلام برای تو همانند هارون برای موسی علیه السلام است مناسب است که این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون شبیر ـ که در عربی «حسین» خوانده می شود ـ نام گذاری کنید». به دنبال این پیام الهی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام می آیند و سؤال می کنند: «آیا برای این نوزاد نامی انتخاب کرده اید؟» علی علیه السلام می فرمایند: «ما هرگز در این امر بر شما پیشی نمی گیریم». آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «نام او را حسین بگذارید».
القاب امام حسین علیه السلام
با توجه به ابعاد مختلف شخصیت امام حسین علیه السلام برای آن حضرت القاب بسیاری ذکر شده که از جمله آنهاست: رشید، طَیِّب، وَ فیّ، زَکیّ، سعید و سیّد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اغلب امام حسین علیه السلام را با لقب «سَیِّدُ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّه» یعنی سرور جوانان بهشت و امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن حضرت را با لقب «سَیِّدُالشُهداء» یاد می کردند. روی هم رفته برای امام حسین علیه السلام حدود 313 نام و لقب در مجموعه کتاب های سیره ذکر شده است که هر یک از آنها به یکی از کمالات آن حضرت اشاره دارند. برخی دیگر از القاب و کینه های آن حضرت عبارت است از: اباعبدالله، اَبوُالاَئِمَه، السِبْطُ الثانی، الامام الثالث، التابِعُ لِمَرْضاتِ اللّه، و مُبارک
********* *********
امامت حضرت حسین علیه السلام
حضرت حسین بن علی علیه السلام پس از شهادت برادر بزرگوارشان، امام حسن مجتبی علیه السلام ، امامت امت اسلامی را عهده دار شدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در زمان حیاتشان بارها به مسئله امامت آن حضرت تصریح داشتند؛ از جمله روزی در حضور جمعی، در حالی که به حسین بن علی علیه السلام اشاره می کردند، خطاب به مردم فرمودند: «این فرزند من امام وپسر امام و برادر امام و پدر امامان شیعه است که نهمین نفرشان قائم آنهاست که هم نام من و هم کنیه من است. او زمین را پس از آن که از ستم پر می شود، از داد پر خواهد ساخت». هم چنین وقتی زمان شهادت امام حسن علیه السلام فرا رسید امام حسن علیه السلام در حضور اهل بیت علیهم السلام فرمودند: «برادرم حسین، من تو را وصیّ خود قرار دادم و این پیمانی است که از پدر به ما رسیده و او از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و او نیز از جانب خداوند آن را بیان فرموده است».
امام حسین علیه السلام در مکتب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
امام حسین علیه السلام حدود شش سال و چند ماه از دوران حیات نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را درک کردند و در این مدت همواره از توجهات و محبت های بی دریغ آن حضرت برخوردار بودند و اوّلین درس های زندگی و ارزشمندترین فضیلت های اخلاقی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آموختند. عالی ترین و صمیمانه ترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امام حسین علیه السلام را می توان در این سخن نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید که آن حضرت فرمودند: «حسین از من است و من از حسینم».
امام حسین علیه السلام در عهد حکومت پدر
در طول دوره حکومت علی علیه السلام که حدود چهار سال و نه ماه دوام یافت، آن حضرت با انواع حوادث تلخ روبرو شد که وقوع سه جنگ داخلی بزرگ یعنی جمل، صفین و نهروان از جمله آنهاست. امام حسین علیه السلام در تمام این حوادث در صف اوّل یاران علی علیه السلام بودند و برای برطرف ساختن مشکلات سیاسی، اجتماعی و نظامیِ دولتِ نوپای علوی تلاش می کردند؛ برای مثال در آغاز جنگ صفّین وقتی سپاه معاویه شریعه فرات را به تصرّف خود درآورد و مانع دست یابی لشکریان علی علیه السلام به آب شد، سپاهیان آن حضرت در چندین نوبت برای گشودن آب راه به سپاهیان معاویه حمله کردند، ولی موفق به این کار نشدند. امام حسین علیه السلام چون آثار اندوه را در چهره پدر دید، همراه عده ای از سواران به سپاه معاویه حمله کرد و شریعه فرات را از تصرّف آنها خارج و غبار از چهره پدر برطرف ساخت.
امام حسین در دوره امامت امام حسن علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام پس از شهادت علی علیه السلام در سال چهلم هجری، به مدت ده سال امامت کردند. در طول این دوران امام حسین علیه السلام همانند یاری مخلص و سربازی وفادار از آن حضرت پیروی می کردند و در تمام پیشامدها در کنار برادر بودند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: «امام حسین علیه السلام برای احترام و تجلیل منزلت برادرش امام حسن علیه السلام ، حتی در راه رفتن هرگز جلوتر از آن حضرت راه نرفت و در سخن گفتن بر او پیشی نگرفت».
دوره امامت امام حسین علیه السلام
به دنبال شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در سال پنجاه هجری، دوره امامت امام حسین علیه السلام شروع شد و تا سال 61 ه ادامه یافت. جامعه اسلامی در این دوره گرفتار حکم رانانی بود که به تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین الهی می پرداختند. امام حسین علیه السلام در فرصت هایی که پیش می آمد، اعمال حکومت را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده امیدوار می ساخت و برای حفظ اساس حکومت اسلامی و جلوگیری از پراکندگی صفوف مسلمانان، در بسیاری از موارد علی رغم مشاهده بسیاری از نارسایی ها دندان به جگر می نهاد و صبر پیشه می کرد. چون نوبت به حکومت یزید رسید و مسئله بیعت او مطرح شد، امام حسین علیه السلام به دلیل شناختی که از شخصیت یزید داشت، به زمامداری او بر جامعه اسلامی راضی نشد و علیه او قیام کرد و در این راه به شهادت رسید.
امام حسین علیه السلام و عاشورا
نهضت عاشورا به مانند انقلابی بزرگ، با هدف احیای احکام دین و زدودن انواع انحرافات دینی و سیاسی در سال 61 ه به رهبری حسین بن علی علیه السلام به وقوع پیوست. آن حضرت وقتی اساس اسلام را در خطر دید، همراه یاران اندک ولی باایمان خود، به مبارزه با یزید و سپاه سنگ دل او برخاست و کربلا را در روز دهم محرم سال 61 ه به صحنه درگیری حق و باطل و روز جان بازی و فداکاری در راه دین و عقیده تبدیل ساخت؛ به گونه ای که دامنه تأثیر آن تا ابدیّت کشیده شد و چنان در عمق دل ها اثر گذاشت که همه ساله عاشقان حقیقت، دهه محرم و به ویژه روز عاشورا را روز اظهار ارادت به اسوه جهاد و آزادگی و شهادت قرار می دهند و به بزرگ داشت خاطره این حادثه مهم تاریخ بشر می پردازند.
(منبع مطالب hawzah.net)
aram89
12-07-2010, 09:37 PM
http://pnu-club.com/member42034-albums333-1477.jpg
ديروزت اگر رو به قتال آورديم
در پاسخ تو زبان لال آورديم
امروز به خيمه گاه آن دعوت ناب
صد علقمه لبيك زلال آورديم
*********************
داستانهايي ازكودكي امام حسين -عليه السلام-
پيرمرد و قضاوت
پيرمردي وضو مي گرفت ، ولي درست وضو نمي گرفت ، امام حسن و امام حسين (ع) که کوچک بودند ، مي ديدند. فکر کردند که اگر نزد او بروند و بگويند غلط وضو مي گيري ، ناراحت مي شود و خجالت مي کشد . با هم قراري گذاشتند و نزد پيرمرد رفتند و گفتند : «اي شيخ ، نگاه کن وضوي کدام يک از ما درست است ».
پيرمرد پس از آنکه وضو گرفتن آن دو را ديد ، گفت : «وضوي هر دو شما درست است ، وضوي من اشتباه بوده است ».(1)
لباس عيد
امام رضا (ع) نقل مي کند که نزديک عيد بود و حسن و حسين (ع) لباسي نداشتند . به مادر خود فاطمه (س) گفتند : «مادر ! کودکان مدينه براي عيد خود را زينت کرده اند ، پس تو چرا ما را با لباس آرايش نمي کني ؟».
فاطمه (س) ، مي خواست آنها را خوشحال کند فرمود : «اي نور ديدگان! جامه هاي شما نزد خياط است ، هرگاه آن را دوخت ، به شما مي دهم».
شب عيد شد و حسن و حسين (ع) دوباره پرسيدند : «مادر لباسهاي ما چه شد؟» حضرت فاطمه (س) گريه کرد و فرمود : «هرگاه خياط آورد ، به شما مي پوشانم ».
چون مقداري از شب گذشت ، در خانه را زدند . فرمود : «کيست؟». صدايي پاسخ داد : «اي دختر پيامبر خدا! در را بگشا! من خياط هستم و جامه هاي حسن و حسين (ع) را آورده ام ». حضرت زهرا (س)مي گويد : مرد با هيبت و خوشبويي را ديدم که بسته اي به من داد و رفت ». وقتي حضرت فاطمه (س) آن بسته را باز کرد و ديد ، ديد دو پيراهن و دو زير جامه و دو عمامه و دو کفش در آن است . شاد شد و بچه ها را بيدار کرد و آن جامه ها را به آنها پوشانيد.
وقتي عيد شد ، رسول اکرم (ص) به خانه ي فاطمه (س) آمد و حسن و حسين (ع) را با لباسهاي زيبا ديد. آنها را بوسيد و به آنها تبريک گفت و بر دوش خويش نشانيد و به سوي مادرشان برد و فرمود : «فاطمه جان ! آن خياطي که جامه ها را آورد ، شناختي ؟» فرمود : «نه ، خدا و رسولش داناترند». فرمود : «اي فاطمه ! او خياط نبود ، بلکه رضوان ، خازن بهشت بود و اين جامه هاي بهشتي است و جبرئيل به من از نزد خداوند جهانيان خبر داده است ». (2)
دو ريحانه ي پيامبر (ص)
رسول خدا (ص) هنگام بيماري ، دو فرزندش حسن و حسين (ع) را نزد خود فرا مي خواند . وقتي آن دو مي آمدند ، آنها را نزديک خود مي نشانيد و آنها را مي بوييد و مي بوسيد و اشک مي ريخت . (3)
عتبه بن غزوان مي گويد : رسول خدا (ص) امام حسن و امام حسين (ع) را در دامان خود قرار داده بود و يک بار حسين (ع) و يک بار حسن (ع) را مي بوسيد . افرادي که آنجا بودند ، گفتند : «اي رسو ل خدا ! آيا آنها را دوست داري ؟» فرمود : «چرا دوست نداشته باشم ، آنها دو ريحانه ي من در دنيا هستند . » (4)
روزي رسول خدا (ص) نشسته بود . حسن و حسين (ع) به نزد ايشان مي آمدند. وقتي رسول خدا (ص) تا آنها را ديد ، بلند شد و ايستاد ؛ اما آنها آهسته راه مي آمدند و دير رسيدند : رسول خدا (ص) به استقبال آنها رفت و آنها را بر شانه ي خود سوار کرد و فرمود : «خوب اسبي است اسب شما ، و شما هم خوب سواراني هستيد ؛ ولي پدر شما بهتر از شماست». (5)
دوست خدا
روزي رسول خدا (ص) به مهماني مي رفت . در کوچه امام حسين (ع) را ديد که با بچه ها مشغول بازي است . جلو رفت و مي خواست او را بگيرد . امام حسين (ع) اين طرف و آن طرف مي رفت . رسول خدا (ص) هم مي خنديد تا اينکه او را گرفت . يک دست را زير چانه و دست ديگر خود را پشت سر او گذاشت . سر او را بلند کرد و دهان مبارک خود را به دهان او نهاد و او را بوسيد و فرمود : «حسين از من است و من از حسينم کسي که او را دوست بدارد ، خدا او را دوست دارد. حسين نوه اي از نوه هاي من است ».(6)
آسايش کودکان
محمد بن عبدالرحمان بن ابي ليلي مي گويد : «نزد رسول خدا (ص) بوديم . امام حسين (ع) ، که کودکي بود ، آمد . بازي مي کرد و روي دوش و سينه پيامبر (ص) مي رفت . ناگهان روي جامه ي پيامبر (ص) بول کرد . ما بلند شديم تا او را بگيريم پيامبر (ص) فرمود : «او را رها کنيد» . بعد هم حضرت آب خواست و خود را پاک کرد» .(7)
عطاي پيامبر
وقتي رسول خدا (ص) مي خواست از دنيا برود . فاطمه (س) دست امام حسن و امام حسين (ع) را گرفت نزد پدر گرامي خود برد و فرمود : «پدر جان ، چيزي عطا کن». پيامبر (ص) فرمود : «هيبت و سيادت خود را به حسن (ع) و شجاعت وجود خودم را به حسين (ع) دادم».(8)
دوستي حسين (ع)
ابوذر غفاري مي گويد : ديدم رسول خدا (ص) حسين (ع) را مي بوسيد و مي فرمود : «کسي که حسن و حسين (ع) و اولاد و ذريه ي آنها را – از روي اخلاص و پاکي – دوست داشته باشد ، صورتش را به آتش جهنم نمي سوزد » (10)
همنشينان پيامبر (ص)
در روايتي از علي بن جعفر از برادرش موسي بن جعفر (ع) آمده که رسول خدا (ص) دست امام حسن و امام حسين (ع) را گرفت و فرمود : «کسي که اين دو بچه را و پدر و مادر آنها را دوست بدارد ، در بهشت همنشين من است».(11)
زير عباي پيامبر (ص)
اسامه بن زيد مي گويد : شبي رسول خدا (ص) براي کاري به خانه ي ما آمد که در را باز کردم ، ديدم حضرت چيزي زير عبا دارد . وقتي کارش را انجام داد ، گفتم : «اي رسول خدا! آن چيست؟». حضرت عبايش را کنار زد ، ديدم امام حسن و امام حسين (ع) هستند . فرمود : «اين دو پسر من و پسران دختران من هستند ، خدايا ! من آنها را دوست دارم و دوست دارم کسي را که آنها را دوست بدارد».(12)
تولد حسين (ع)
اسماء بنت عميس مي گويد : من قابله ي امام حسن (ع) بودم . وقتي به دنيا آمد ، رسول خدا (ص) فرمود : «اسماء فرزندم را نزد من بياور». من هم او را در پارچه ي زرد رنگي پيچيدم و خدمت رسول خدا (ص) بردم .
فرمود : «نگفتم در اين رنگ نباشد». پس در پارچه ي سفيدي پيچيدم و نزد حضرت آوردم . ايشان در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و به علي (ع) گفت : «پسر مرا چه نام مي گذاري ؟». علي (ع) فرمود : «من بر شما سبقت نمي گيرم » رسول خدا (ص) فرمود : «من هم بر خدايم پيشي نمي گيرم ». جبرئيل نازل شد و فرمود : «اي رسول خدا ! خداوند مي رساند و فرمايد نسبت به علي (ع) به تو ، مثل هارون است نسبت به موسي (ع) پس اسم اين نوزاد را همنام پسر بزرگ هارون بگذار».
حضرت رسول خدا (ص) هم او را حسن نام نهاد.
وقتي حسن (ع) هفت روزه ، شد رسول اکرم (ص) براي سلامتي او دو رأس قوچ قرباني کرد و راني از آن را با مقداري پول به من داد. بعد از سر نوزاد را تراشيد و به اندازه ي وزن موي او درهم نقره صدقه داد.
اسماء مي گويد : بعد از مدت کوتاهي امام حسين (ع) به دنيا آمد . او را در پارچه ي سفيدي پيچيدم و نزد رسول خدا (ص) بردم . حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و نوزاد را بغل گرفته ، گريه کرد .
گفتم : «اي رسول خدا ! گريه شما از چيست». فرمود : «بر فرزندم حسين گريه مي کنم ، که قومي ستمگر بعد از من او را مي کشند ، که خدا شفاعت مرا به آنها نرساند».(14)
کودک پاک
صفيه مي گويد : وقتي امام حسين (ع) به دنيا آمد ، رسول خدا (ص) به من فرمود : «عمه جان ! پسر مرا بياور». من گفتم : «او را پاکيزه نکرده ام». پيامبر (ص) فرمود : «خدا او را پاکيزه قرار داده است ». پيامبر (ص) نوزاد را گرفت ، زبان مبارکش را در دهان او قرار مي داد و نوزاد آن را مي مکيد . رسول خدا (ص) بين دو چشمان او را بوسيد و سه مرتبه گفت : «لعن الله قوما هم قاتلوک يا بني » خدا لعنت کند قومي را تو را بکشند».
دوست دوست حسين (ع)
حذيفه ي يماني مي گويد : ديدم رسول خدا (ص) دست امام حسين (ع) را گرفته بود و مي فرمود : «اي مردم ، اين حسين پسر علي است ، بشناسيد او را . قسم به خدا : او در بهشت است ، دوستدار او بهشتي است و دوست دوست حسين هم ، در بهشت است ».(15)
بر سينه ي پيامبر (ص)
الله اکبر
امام حسن (ع) نزد پيامبر مي آمد ، در حالي که آن حضرت بر فراز منبر خطبه مي خواند . از منبر بالا مي رفت و برگردن رسول خدا (ص) سوار مي شد و پاهايش را روي سينه ي مبارک حضرت آويزان بود ، به طوري که برق خلخال پاي او ديده مي شد . پيامبر (ص) بدون اينکه او را از خود براند ، نگاه مي داشت تا وقتي که سخنراني اش تمام مي شد . (16)
روزي رسول خدا (ص) مي خواست نماز عيد بخواند. امام حسين (ع) را همراه خود برد. وقتي خواست نماز را شروع کند ، الله اکبر گفت : امام حسين (ع) هم که ايستاده بود ، الله اکبر گفت . رسول خدا (ص) خوشحال شد دوباره الله اکبر گفت .
امام حسين (ع) هم تکرار کرد ، تا اينکه پيامبر (ص) الله اکبر را تکرار کرد لذا سنت شد که در نماز عيد ، هفت مرتبه تکبير مي گويند. (17)
امام حسين (ع) نزد پيامبر (ص) مي آمد ، در حالي که آن حضرت را در حال سجده ي نماز بود. از صف نماز جماعت عبور مي کرد و به پيامبر (ص) مي رسيد و بر پشت حضرت سوار مي شد . پيامبر اکرم (ص) از سجده بلند مي شد ، در حالي که يک دست بر کمر حسين (ع) و دست ديگري ديگر روي زانوي مبارک خود قرار داده بود. همچنان او را نگاه مي داشت تا نماز را تمام مي کرد .(18)
تشويق
روزي رسول خدا (ص) امام حسن و امام حسين (ع) را با خود به خانه ي حضرت زهرا (س) آورد و فرمود : «با يکديگر کشتي بگيريد». آن دو که کودک بودند ، شروع به کشتي گرفتن کردند. پيامبر (ص) براي تشويق امام حسن (ع) مي فرمود : «يا حسن». حضرت فاطمه (س) به پيامبر (ص) فرمود : «پدر جان ! چرا از بچه ي بزرگتر حمايت مي کني ؟» . رسول خدا (ص) فرمود : «علت اينکه من از حسن (ع) حمايت مي کنم ، اين است که جبرئيل را ديدم که براي تشويق حسين (ع) يا حسين» مي گفت. در نتيجه حسين (ع) ، حسن (ع) را بر زمين زد».(19)
پي نوشت ها:
1- همان ،ص319. مناقب ، ج3 ، ص452.
2- همان ، ص289.
3- همان ، ص281.
4- همان جا.
5- همان ، ص286.
6- دخائر العقبي ، محب الدين احمد بن عبدالله طبري ، ص133.
7- همان ، ص133.
8- بحارالانوار ، ج43 ، ص263.
9- همان ، ص266.
10- همان ، ص269.
11- همان ، ص 271.
12- تراجم سيدات بيت النبوه عايشه بنت الشاطي ص613 ، ذخائرالعقبي ، ص121.
13- ذخائر العقبي ، ص122.
14- بحارالانوار ، 43 ، ص229-238
15- همان ، ص243.
16- همان ، ص262.
17- احقاق الحق ، ج 11 ، ص292.
18- بحارالانوار ، ج37 ،ص87 و88.
19- اسرار آل محمد ، سليم بن قيس ، ترجمه اسماعيل انصاري ، ص401.
منبع: حکايات کودکي معصومين عليهم السلام
/خ
مشهوري است، كه اسلام را (دينالهي) 1000 نفر حفظ كررر
رر منبرپدر
روز جمعه بود و خليفه دوم ، عمر ، روي منبر مسجد بود. در آغاز سخنان او بود که امام حسين (ع) وارد مسجد شد و به عمر گفت : «از منبر پدرم پايين بيا». عمر گريه کرد و گفت : «راستي گفتي . اين منبر پدر توست نه منبر پدر من» ؛ و از منبر پايين آمد.(1)
سفارش پيامبر (ص)
پيامبر (ص) درباره ي امام حسن و امام حسين (ع) سفارش زيادي مي کرد و تا آن جا اين دو را دوست مي داشت ، که گاهي وقتي در مسجد مشغول سخنراني بود و آنها وارد مي شدند ، از بالاي منبر پايين مي آمد و آنها را در آغوش گرفته ، به بالاي منبر مي رفت و مي فرمود «صدق الله العظيم انما اولادکم فتنه » ؛ راست گفت خداي ، بزرگ ، جز اين نيست که فرزندانتان مايه ي آرامش شما هستند. (2)
بر پشت پدر
جابر مي گويد ديدم که رسول خدا (ص) با دست و پا راه مي رفت و حسن و حسين (ع) بر پشت آن حضرت سوار بودند و او مي فرمودند : «بهترين شتر ، شتر شماست و شما ، بهترين سواران او هستيد». (3)
رفع تشنگي
علي (ع) مي فرمايد : در جايي مسلمانان تشنه شدند و آب نبود. فاطمه (س) امام حسن و حسين (ع) را نزد رسول خدا (ص) آورد و فرمود : «آنها کوچک اند ، تحمل تشنگي را ندارند ». رسول خدا (ص) زبان خود را به دهان اين دو کودک گذاشت تا تشنگي آنها برطرف شد و سيراب شدند.(4)
ابوهريره مي گويد : «ديدم که رسول خدا (ص) آب دهان حسن و حسين (ع) را مي مکيد ، مثل اينک کسي خرما را بمکد.» (5)
رفتار با کودکان
آورده اند که روزي رسول خدا (ص) با گروهي از مسلمانان در جايي نماز مي خواند . وقتي به سجده مي رفت ، حسين (ع) که کودک خردسالي بود ، بر پشت پيامبر (ص) سوار مي شد و پاهاي خود را حرکت مي داد و «هي هي » مي کرد. وقتي حضرت مي خواست سر از سجده بر دارد ، او را پهلوي مي گذارد و تا پايان نماز ، حسين (ع) بر پشت پيامبر (ص) سوار بود. يک نفر يهودي آنجا بود. بعد از نماز به پيامبر (ص) گفت : «ما با بچه هاي خود اين گونه رفتار نمي کنيم » پيامبر (ص) فرمود : «اگر به خدا و رسول او ايمان آوريد ، اين گونه مي شويد» اينجا بود که آن يهودي مسلمان شد.
شفاعت
از امام صادق (ع) روايت شده که روزي پيامبر (ص) در خانه ي ام سلمه بود. فرمود که کسي داخل خانه نشود. امام حسين (ع) ، که در آن زمان کودک بود ، نزد رسول خدا (ص) آمد . ام سلمه سريع جلو آمد ، ديد حسين (ع) روي سينه ي رسول خدا (ص) است و پيامبر (ص) گريه مي کند و چيزي در دستش مي گرداند. رسول خدا (ص) گفت : «ام سلمه ، جبرئيل به من خبر داد که اين فرزندم کشته مي شود و مقداري از تربت او را براي من آورد ، و اين خاک آنجاست ، وقتي تبديل به خون شد ، حسينم کشته مي شود».
ام سلمه گفت : «اي رسول خدا! بخواه اين مصيبت را برطرف سازد». رسول خدا (ص) فرمود : «خداوند به وحي کرده که براي حسين (ع) مقامي که فقط به واسطه ي شهادت به آن مي رسد ؛ و براي او شيعياني است که آنها را شفاعت مي کند و قبول مي شود ، و همانا مهدي (عج) از فرزندان حسين (ع) است خوشا به حال دوستان حسين (ع) که روز قيامت از رستگارانند. »(7)
تربت حسين (ع)
حضرت فاطمه (س) مي فرمايد : روزي حسين (ع) را در بغل گرفته ، نزد رسول خدا (ص) بردم . ايشان حسين (ع) را در بغل گرفت . ديدم از چشمان مبارک پيامبر (ص) اشک جاري است . علت را پرسيدم ، فرمود : «جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد که گروهي از امت من حسين (ع) را مي کشند و مقداري از خاک تربت حسين (ع) را که قرمز است ، برايم آورد».(8)
ثواب زائران حسين (ع)
از امام صادق روايت شده که روزي حسين (ع) در آغوش رسول خدا (ص) بود و با حسين (ع) بازي مي کرد و او را مي خندانيد. عايشه گفت : «اي رسول خدا ! چرا اينقدر او را دوست مي داري ؟». پيامبر (ص) فرمود : «چگونه او را دوست نداشته باشم ، که او ميوه ي دل من و نور چشمان من است ؛ اما امتم او را شهيد مي کنند . هر کس بعد از شهادت او را زيارت کند ، خداوند ثواب يک حج مرا به او مي دهد». وقتي پيامبر (ص) تعجب عايشه را ديد ، تا ثواب نود حج و عمره را شمرد، که خداوند به زائر قبر مطهر امام حسين (ع) مي دهد.(9)
صديقان امت
از امام باقر (ع) روايت شده است که امام حسين (ع) در کودکي نزد رسول خدا (ص) مي آمد . آن حضرت ، به علي (ع) مي فرمود : يا علي ! او را نگاه دار. سپس زير گلوي او را مي بوسيد و مي گريست يک روز وقتي پيامبر زير گلوي حسين (ع) را مي بوييد ، گريه مي کرد . حسين (ع) گفت : «اي پدر! چرا گريه مي کني ؟» حضرت فرود : «فرزند گرامي ، چون نگريم که موضع شمشير دشمنان را مي بوسم». امام حسين (ع) گفت : «پدر! من کشته مي شوم؟». فرمود «بلي ، والله تو و برادرت کشته مي شويد». امام حسين (ع) فرمود : «پس قبرهاي ما از يکديگر دور خواهد بود». حضرت فرمود : «بلي ، اي فرزند». امام حسين (ع) فرمود : پس که ما زيارت مي کند؟» حضرت رسول (ص) فرمود : «زيارت نمي کند مرا و پدر و برادر تو را ، مگر صديقان از امت من». (12)
بازي حسين خردسال
گاه بچه هاي بازي خاصي مي کنند و با هم قرار مي گذارند هر کسي برنده شد ، پشت ديگري سوار شود. ابو رافع با امام حسين (ع) – که کودکي خردسال بود – با چنين قراري بازي را شروع کردند . وقتي نوبت سواري به ابو رافع مي رسيد ، امام حسين (ع) به او مي گفت : «عجب دارم از تو ، که مي خواهي بر دوش کسي سوار شوي که پيغمبر (ص) او را بر دوش خود سوار مي کرد». من هم تو را بر دوشم سوار نمي کنم » ؛ ولي امام حسين (ع) فرمود : «آيا دوست نداري کسي که پيامبر (ص) او را بر دوش خود مي نشاند ، بر دوش خود سوار کني ؟». ابو رافع هم ناچار حضرت را بر دوش خود سوار مي کرد . (13)
فضائل پدر و پسر
روزي پيامبر (ص) جايي نشسته بود و حضرت علي (ع) هم حاضر بود. امام حسين (ع) وارد شد. پيامبر (ص) او را گرفت و در دامان خود نشانيد و بين دو چشم او و لبهايش را بوسيد. در آن زمان حسين (ع) شش ساله بود ، علي از پيامبر (ص) پرسيد : آيا فرزند من حسين (ع) را دوست داري؟». پيامبر (ص) فرمود : «چگونه او را دوست نداشته باشم که او عضوي از اعضاي من است ». حضرت علي (ع) پرسيد : «مرا بيشتر دوست داري يا حسين (ع) را». امام حسين (ع) گفت : «اي پدر! هر که بزرگي اش بيشتر باشد ، نزد پيامبر (ص) دوست داشتني تر است ». يعني من در آغوش پيامبر (ص) هستم علي (ع) فرمود : «آيا بر من افتخار مي کني؟». حسين (ع) فرمود : «بله». علي (ع) فرمود : «من امير مؤمنان و وزير مصطفي (ص) هستم ». سپس صفاتي را بر خود تا هفتاد صفت برشمرد. پيامبر (ص) به حسين (ع) گفت : «فضيلت هاي پدرت را شنيدي ؟ آنها کمي از صفات پدرت بودند . او والا مرتبه است ». امام حسين (ع) در اين وقت فرمود : شکر و سپاس خداي را ، که ما را برتري دارد و بر بسياري از بندگان مؤمنش و بر همه ي عالمين».
سپس رسول خدا (ص) فرمود : «اي حسين ! تو فضيلتهاي خودت را ذکر کن ». در اين وقت امام حسين (ع) خردسال شروع به سخن گفتن کرد و فرمود : «من حسين ، فرزند علي بن ابيطالب (ع) هستم .مادرم فاطمه ي زهرا (س) سرور زنان جهان است و جدم محمد مصطفي (ص) ، آقاي فرزندان آدم است . «پدر جان ! مادرم بهتر از مادر توست نزد خدا و مردم ، و جدم بهتر از جد توست . من کسي بودم که جبرئيل کنار گهواره ام مي آمد و گهواره ام را مي جنبانيد و اسرافيل مرا ملاقات مي کرد. اي پدر ! تو نزد خدا از من برتري و من فخر مي کنم به تو به پدران و مادران و اجداد خود».
در اينجا بود که رسول خدا (ص) دست به گردن او انداخت و او را بوسيد. علي (ع) هم او را بوسيد و گفت : «خدا برتري تو را زياد کند ، بزرگي و افتخار و علم و حلم تورا بالا ببرد ، ظلم کنندگان به تو را لعنت کند».(13)
گريه ي پيامبر
علي (ع) مي فرمايد : روزي پيامبر خدا (ص) به ديدن ما آمد. ام ايمن هم مقداري شير و خرما و سرشير براي ما هديه فرستاده بود ما مقداري از همان غذاها را نزد پيامبر (ص) برديم ، پيامبر خورد و به گوشه اي از خانه رفت ، چند رکعت نماز خواند و در سجده ي آخر نماز ، گريه ي شديدي کرد. ما به جهت بزرگي مقام پيامبر (ص) چيزي از او نپرسيديم . حسين (ع) رفت و در دامان پيامبر (ص) نشست و فرمود : «اي پدر! به خانه ي ما آمدي و ما به آمدن شما خوشحال شديم و به چيزي غير اين شاد نمي شويم ، اما سپس گريه کردي که ما را ناراحت کردي ، چرا؟». رسول خدا (ص) فرمود : «پسرم!جبرئيل در اين هنگام آمد و به من خبر داد که شما کشته مي شويد و قبرهايتان پراکنده خواهد شد». حسين (ع) فرمود : «چه چيزي است براي کساني که قبرهاي ما را زيارت کند؟» پيامبر (ص) فرمود : «آنها گروهي از امت من هستند که از قبرهاي شما برکت مي جويند و سزاوار است که من روز قيامت نزد آنها رفته ، آنها را از سختي نجات دهم ، تا خدا در بهشت آنها را ساکن نمايد».
آخرين لحظات
ابن عباس مي گويد : وقتي بيماري رسول خدا (ص) شدت گرفت ، امام حسين (ع) را به سينه اش گرفت ، در حالي که عرق مبارک او بر روي حسين (ع) مي ريخت. در لحظه هاي آخر که مي خواست از دنيا برود ، مي فرمود : «مرا چکار با يزيد؟ خدا تو را مبارک نکند (زندگي تو را) اي يزيد. خدايا! لعن بر يزيد.».سپس مدتي طولاني پيامبر (ص) بيهوش شد . وقتي به هوش آمد ، در حالي که اشک از چشم مبارک پيامبر (ص) جاري بود ، حسين (ع) را بوسيد و مي فرمود : در پيشگاه خدا براي من و قاتل تو مقامي است که از او انتقام بگيرم. (14)
فدايي حسين (ع)
ابن عباس مي گويد روزي خدمت رسول اکرم (ص) بودم . فرزندش ابراهيم را روي زانوي چپ و حسين (ع) را روي زانوي راست خود نهاده بود. يک دفعه ابراهيم و يک دفعه حسين (ع) را مي بوسيد. جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل شد ، سلام خدا را رسانيد و گفت : «خداوند بين اين دو فرزند را جمع نخواهد کرد ، بايد يکي را فداي ديگري کني». رسول خدا (ص) نگاهي به ابراهيم و حسين (ع) انداخت و گريه کرد و فرمود : «مادر ابراهيم کنيز است ، که در مرگ او من و مادرش ناراحت مي شويم ؛ ولي مادر حسين (ع) فاطمه است ، که در نبود او ، من و پدر و مادرش ناراحت مي شوم . اي خداي متعال ! من ابراهيم خودم را فداي حسين (ع) مي کنم».
پس از سه روز ، ابراهيم از دنيا رفت . هرگاه رسول خدا (ص) امام حسين را مي ديد ، مي فرمود : «اي کسي که ابراهيم را فداي تو کردم».(15)
شناسايي
از طاووس يماني روايت شده وقتي امام حسين (ع) در جايي مي نشست که تاريک بود ، مردم به سفيدي و نورانيت گلو و پيشاني ، او را مي شناختند و رسول خدا (ص) اين دو عضو را بيشتر مي بوسيد. روزي جبرئيل نازل شد ، فاطمه (س) را در خواب ديد و امام حسين (ع) در گهواره گريه مي کرد. کنار گهواره آمد و با امام حسين (ع) صحبت مي کرد و گهواره رامي جنبانيد . فاطمه (س) بيدار شد. صدايي را مي شنيد. ولي کسي را نمي ديد. وقتي براي رسول خدا (ص) تعريف کرد ، ايشان فرمود : «او جبرئيل امين بوده است ».(16)
تغذيه
از امام صادق (ع) روايت شده که وقتي امام حسين (ع) کودکي شيرخواره بود ، رسول خدا (ص) مي آمد و انگشت شصت خود را در دهان او مي گذاشت و او مي مکيد ، تا چند روز ميل به شير نداشت . پس گوشت او از گوشت رسول خدا (ص) روييده شده بود.(17)
پي نوشت ها:
1-بحارالانوار ، ج 28 ، ص 232.
2- احقاق الحق ، ج 10 ، ص 676.
3- بحارالانوار ، ج43 ، ص 285.
4- همان ، ص 283.
5- مناقب ، ح 3 ، ص436.
6- بحارالانوار ، ج 44 ، ص225.
7- همان ، ص 239.
8- همان ، ص 260.
9- منتخب التواريخ ، ص 897 ، بحارالانوار ، ج 43 ، ص 325 و 326.
10- بحارالانوار ، ج 43 ، ص 326.
11- همان ، ج 44 ، ص 261 ؛ منتهي الامال ، ج1 ، ص 548.
12- همان ، ج 43 ، ص 297 ؛ احقاق الحق ، ج 11 ، ص 306.
13- موسوعه کلمات الحسين ، ص 38 و 39.
14- بحارالانوار ، ج 44 ، ص 269
15- منتخب التواريخ ، ص 902.
16- بحارالانوار ، ج 44 ، ص 188 ؛ منتهي الامال ، ج 1 ، ص537.
17- همان ، ص 198 ؛ منتهي الامال ، ج 1 ، ص 525.
منبع:حکايات کودکي معصومين (عليهم السلام)
/خ
ردند. كه 313 نفر ياران پيامبر در جنگ بدر بودند و 313 نفر صحابه امام زمان(عج) و 313 نفر ياران طالوت بودند، و بقيه rasekhoon.net منبع مطالب
aram89
12-07-2010, 09:53 PM
http://pnu-club.com/member42034-albums333-1467.jpg
ابتداي كربلا مدينه نيست
ابتداي كربلا غدير بود
ابرهاي خون فشان نينوا
اشك هاي حضرت امير بود
بن مايه هاودرونمايه هاي رخدادعاشوراازمنظر امام خميني(ره)
منبع تبيان زنجان
يكي از مباحثي كه حضرت امام در سخنانشان به كرّات به آن پرداختهاند، علل و زمينههاي رخداد عاشوراست. اينكه اساساً چرا پس از گذشت پنجاه سال از فوت پيامبر اكرم(ص) حاكمان جامعه اسلامي به آساني اقدام به قتل و اسارت خاندان او مينمايند؟ چرايي اين رخداد را در كجا بايد جستجو كرد؟ در نوشتار حاضر با استناد به گفتار حضرتبه گفتار حضرت امام به اين پرسش در حد توان پاسخ داده ميشود.
بدون ترديد امام خميني به عنوان بنيانگذار و مؤسس انقلاب اسلامي ايران بيشترين الهام را در اين حركت اسلامي، از قيام عاشورا پذيرفته است. نگاه اُسوهگونه ايشان به حادثه نينوا، و بكارگيري مفاهيم كربلايي در تشويق اذهان عمومي، همه بيانگر تأثيرپذيري سخت ايشان از اين حادثه ميباشد. اگرچه امام فرصت نگارش آثاري را درباره حركت الهي امام حسين(ع) پيدا نكردند، امّا در قالب سخنرانيهاي متعدد به تحليل علل، زمينهها، هدف و آثار اينآثار اين قيام پرداختهاند. يكي از مباحثي كه حضرت امام در خطابههايشان به كرّات به آن پرداختهاند، علل و زمينههاي رخداد عاشوراست. اينكه اساساً چرا پس از گذشت پنجاه سال از فوت پيامبر اكرم(ص) حاكمان جامعه اسلامي به آساني اقدام به قتل و اسارت خاندان او مينمايند؟ چرايي اين رخداد را در كجا بايد جستجو كرد؟ در نوشتار حاضر با استناد به گفتار حضرتامام به اين پرسش در حد توان پاسخ داده ميشود.
مرده ريگ تفالههاي جاهليت
مكتبي كه ميرفت با كجرويهاي تفاله جاهليت... با شعار "لاخبرٌ و لاوحيٌ نَزَل " محو و نابود شود... ناگهان شخصيت عظيمي... قيام كرد و با فداكاري بينظير و نهضت الهي خود، واقعه بزرگي را بوجود آورد. "
بدون ترديد بخشي از علل رخداد و حادثه كربلا را بايد در "عصر جاهليت " عربستان و مناسبات فرهنگي، اقتصادي و سياسي حاكم بر زندگي اعراب و قبايل ساكن در آن جستجو كرد. اطلاق واژه "جاهليت " براي دوره موردنظر خود گوياي واقعيّتهاي غيرقابلانكاري است. به جز عده معدودي از صاحبنظران كه به نكات برجسته فكري و مدني براي عرب عصر جاهلي قائل هستند،[1] بيشترين آنها كاربرد واژه "جاهليت " را براي اين دوره بسيار بامسمّي ميدانند. بيشك استعمال اين مفهوم داراي محدوديت زماني و مكاني خاصي خواهد بود. به اين معني كه از نظر زماني مفهوم جاهليت از پيش از بعثت تا دويست سال قبل از آن را شامل ميشود. چرا كه در قرون پيشتر، آن سرزمين مهد تمدنهاي مختلف بشري بوده است كه بوسيله قرآن ما از وجود آنها آگاه شدهايم. نيز از نظر جغرافيايي بايد اطلاق مفهوم "جاهليت " را تمديد كرد. بخشهايي از شبه جزيره عربستان بويژه جنوب آن (يمن يا عربستان خوشبخت) به دلايل اقليمي و جغرافيايي كه بسيار حاصلخيز و مناسب براي كار كشاورزي بود و همچنين بدليل ارتباط نزديكي كه با كشورهاي همجوار بويژه ايران داشت و تأثيري كه از فرهنگهاي پيراموني گرفته بود وضعيت مناسبتتري نسبت به منطقه حجاز عربستان داشت. بنابراين با توجه به قرائن و شواهد موجود اطلاق مفهوم جاهليّت براي اين قسمت از عربستان مقبول نيست.
شايد كاملترين توصيف را از جامعه عربستان پيش از بعثت در نهجالبلاغه سراغ داشته باشيم. علي(ع) در يكي از خطبههايش ميفرمايند: "همانا خدا محمد را برانگيخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنانكه بايد، رساند. آن هنگام شما اي مردم عرب، بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سراي خزيده. منزلگاهتان سنگستانهاي ناهموار، همنشينتان گرزههايي زهردار. آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلوآزار، خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان، بتهاتان همهجا برپا، پاي تا سر آلوده به خطا. "[2]
محمد بن جرير طبري گزارش جالبي درباره زندگي عرب دارد. وي مينويسد: "قوم عرب خوارترين، بدبختترين و گمراهترين قوم بود كه در لانهاي محقر و كوچك ميان دو بيشه شير (ايران و روم) زندگي ميكرد. سوگند به خدا، در سرزمين عرب چيزي موجود نبود كه مورد طمع و يا حسد بيگانگان قرار گيرد. هر آن كس از اعراب كه ميمرد يكسره به دوزخ ميرفتشايد كاملترين توصيف را از جامعه عربستان پيش از بعثت در نهجالبلاغه سراغ داشته باشيم. علي(ع) در يكي از خطبههايش ميفرمايند: "همانا خدا محمد را برانگيخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنانكه بايد، رساند. آن هنگام شما اي مردم عرب، بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سراي خزيده. منزلگاهتان سنگستانهاي ناهموار، همنشينتان گرزههايي زهردار. آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلوآزار، خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان، بتهاتان همهجا برپا، پاي تا سر آلوده به خطا. "[2]
محمد بن جرير طبري گزارش جالبي درباره زندگي عرب دارد. وي مينويسد: "قوم عرب خوارترين، بدبختترين و گمراهترين قوم بود كه در لانهاي محقر و كوچك ميان دو بيشه شير (ايران و روم) زندگي ميكرد. سوگند به خدا، در سرزمين عرب چيزي موجود نبود كه مورد طمع و يا حسد بيگانگان قرار گيرد. هر آن كس از اعراب كه ميمرد يكسره به دوزخ ميرفتو هر آنكه زندگي ميكرد و حيات داشت، گرفتار خواري و مشقت بود و ديگران لگدمالش ميكردند. سوگند به خدا كه در سراسر زمين قومي را نميشناسم كه خوارتر و تيرهبختتر از عرب باشد. وقتي اسلام در ميان ايشان ظاهر شد آنان را صاحب كتاب، قادر بر جهان، داراي روزي و مالكالرقاب كرد. "[3]
شاخصههاي فرهنگي عرب جاهلي در "شعر و شاعري "، "علم الانساب " و "علمالايام " و آشنايي به "علوم جوّي " خلاصه ميشود. شعري كه عرب ميسرود اگرچه قالب دلنشين و آراستهاي داشت امّا خالي از محتوا بود و صرفاً در وصف گل و گياه و سبزه و يا شب و شراب و شمشير محدودميماند. رويكرد اين قوم به "علم الانساب.. " و "علم الايّام " هم براي ارضاء تمايلات فخرطلبانه فردي و قبيلهاي بود. به عبارت ديگر توجه عرب به اين دو مقوله نه به عنوان علمي از علوم، بلكه بعنوان وسيلهاي از براي فخرفروشي به "ديگران " بود. احمد امين درباره وضعيت علوم در بين اعراب جاهلي مينويسد: "آنها از علم و فلسفه بهره نداشتند. زيرا زندگاني اجتماعي آنها درخور علم و فلسفه نبود. علم آنها منحصر به معرفت انساب يا شناختن اوضاع جوّي بود. بنابر بعضي از اخبار هم، اطلاع اندكي از علم طب داشتند ولي آنچه را كه ميدانستند كافي نبود و علم محسوب نميشد. بسي خطاست كه مانند آلوسي آنها را عالم و دانشمند بدانيم كه ميگويد: اعراب علم طب و معرفت احوال جوّي و اخترشماري را كاملاً ميدانستند. "[4]
امّا در حوزه "سياست " تنها واحد سياسي موجود و مطرح "قبيله " بود. قبيله در جامعه عرب جاهلي نه تنها شالوده حيات و بقاي تمام پيوستگيهاي فردي و اجتماعي عرب به شمار ميرفت، بلكه تمام اركان شخصيت و مظاهر فكري و عقلي او را نيز شكل ميداد.[5] تنها جغرافياي سياسي كه عرب آن را ميشناخت و براي آن تلاش ميكرد "قبيله " بود، و بيرون از آن براي او حكم سرزمين "غير " را داشت. نظام سياسي قبيله مبتني بر شيخوخيت و ريشسفيدي بود. در اين نظام "عرف " به عنوان قانون نانوشتهتعيينكننده نوع و چگونگي روابط اجتماعي افراد در درون و بيرون از قبيله بود. "جنگهاي فجار " و "حلفالفضول " بعنوان دو پديده مهم در عصر جاهلي ميتواند مثبت نبود قانون عام و فراگير در آن دوره باشد.
در نظام ارزشي عصر جاهلي "نسب " و "ثروت " تعيينكننده پايگاه اجتماعي افراد بود. آنكه از نسب بالاتر و ثروت و مكنت بيشتري برخوردار بود در جرگه شرفاء قرار ميگرفت كه در تمامي تصميمات قبيلهاي و امور مختلف اجتماعي تأثيرگذار بود. كار مهمّي كه پيامبر اسلام انجام داد تغيير همين نظام ارزشي غلط بود. در جامعه اسلامي برخلاف جامعه جاهلي تقوا و پرهيزكاري افراد بود كه آنها را از پايگاه انساني بالايي برخوردار مينمود. اگرچه پيامبر اكرم تلاش بيست و سه ساله بيوقفهاي را در اين راستا انجام دادند امّا آنچه مسلم است، يك دوره بيست و سه ساله براي منسوخ كردن يك فرهنگ جاهلي ديربنياد، دوره بسيار اندكي است. فلذا بعد از فوت پيامبر آرام آرام دوباره جامعه اسلامي به تفكرات جاهلي بازگشت، تا آنجا كه در سال 61 هجري منظومه فكري دشمنان امام حسين(ع) كاملاً محاط در چارچوب عصبيّت قبيلهاي بود و همهچيز را از دريچه شعب و منافع شعبي خود ميديدند.
مسئله ديگري كه به عنوان ميراثي شوم از عصر جاهليّت به دوره اسلامي منتقل شده و در جريانات سياسي و اجتماعي بسيار تأثيرگذار بود، منازعات درونْ قبيلهاي تيرههاي قريش بود كه با مرگ عبد مناف آغاز رياست يكي از فرزندان او بنام عمرو (هاشم) آغاز شده بود. عبدمناف پسر سرشناس قصي بن كلاب كه نسل رسول اكرم به قصي از طريق او متصل ميشود به غير از عمرو (هاشم) پسران زير را از خود به جايگذاشت: عبد شمس، مطلب، ابوعمرو و ابوعبيد. با فوت عبد مناف مناصب اجتماعي كه بر عهده او بود و بين هاشم و عبد شمس تقسيم شد. بدينصورت كه منصب رفادت (اطعام حجاج) و سقايت به هاشم و منصب قيادت (فرماندهي جنگها و شاخه نظامي قريش) بر عهده عبدشمس گذاشته شد. علاوه بر اين بطوركلي رياست قريش بعد از عبدمناف به هاشم واگذار شد. ابن اسحاق در بيان علت اين تصدي نوشته است كه عليرغم آنكه عبدشمس بزرگتر از هاشم بود، ولي چون وي همواره سفر ميكرد و كمتر در مكه اقامت داشت و علاوه بر اين مردي عيالمند و تنگدست بود، هاشم متصدي اين امر شد.[6] از همين زمان قبيله قريش به دو شاخه مهم بنيهاشم و بني عبدشمس تقسيم ميشود كه در عرصههاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي رقابت فشردهاي را با هم شروع كردند.در زمان هاشم، تيره او تفوّق قابلتوجهي در دو زمينه نسبت به تيره عبدشمس داشت: نخست اينكه شخص هاشم نسبت به عبدشمس داراي مال و منال زيادي بود و علاوه بر آن منشأ تحولات مهمي در عرصه اقتصاد و تجارت مكه با اقوام همجوار شده بود. راهاندازي سفرهاي تجاري زمستاني و تابستاني از مكه به مدينه و شام و بالعكس از ابتكارات او به شمار ميرود. دومين برتري هاشم به كرامت نفس و بذل و بخششهاي زياد او برميگردد كه حسادت رقباي او را به همراه داشت. در اين ميان اميّه ـ فرزند متمول عبدشمس بيش از هر كس ديگري به موقعيت اجتماعي هاشم حسادت ميورزيد. كينهورزيهاي او نسبت به عمويش منشأ افسانهپردازيهاي بسياري شده است كه صد البته در درون خود واقعيتهايي را نهفته دارند. گزارش هشامبن محمد را بخوانيد: "اميه كه مردي ثروتمند بود كوشيد تا خود را در نيكوكاري به هاشم برساند ولي موفق نشد. بنابراين گروهي از قريش او را شماتت كردند و بر حسد اميّه افزودند. اميّه از هاشم خواست تا حكمي تعيين كنند تا در باب آن دو رأي دهد. هاشم اين پيشنهاد را به اين شرط پذيرفت كه بازنده محكوم به پرداخت پنجاه ماده شتر براي كشتن در مكه و ده سال تبعيد از مكه گردد. اميّه شروط هاشم را پذيرفت و هر دو براي حكميّت نزد كاهن بني خزاعه رفتند كاهن به شرافت هاشم رأي داد و اميه به ناگزير شترها را كشت و خود نيز براي ده سال تبعيد به شام رفت. اين حكميّت آغاز دشمني ميان بنيهاشم و بنياميه بود. "[7]
بعد از فوت هاشم تيره بنياميّه بر اقتدار اقتصادي خود افزوده و روز به روز تفوّق مالي خود را نسبت به تيرهها و قبايل ديگر افزايش ميدهند و اين در حالي است كه تيره بنيهاشم بعد از فوت رئيس خود از نظر اقتصادي در سراشيبي افول و نزول ميافتد چرا كه مرگ هاشم در خارج از مكه و ماندن تنها فرزند او در غربت و سپس قرار گرفتن عبدالمطلب (فرزند هاشم) تحت سرپرستي مطلب و نبود نبوغ اقتصادي بالاتر و جانشينان او بويژه عبدالمطلب، همه اين عواملبعد از فوت هاشم تيره بنياميّه بر اقتدار اقتصادي خود افزوده و روز به روز تفوّق مالي خود را نسبت به تيرهها و قبايل ديگر افزايش ميدهند و اين در حالي است كه تيره بنيهاشم بعد از فوت رئيس خود از نظر اقتصادي در سراشيبي افول و نزول ميافتد چرا كه مرگ هاشم در خارج از مكه و ماندن تنها فرزند او در غربت و سپس قرار گرفتن عبدالمطلب (فرزند هاشم) تحت سرپرستي مطلب و نبود نبوغ اقتصادي بالاتر و جانشينان او بويژه عبدالمطلب، همه اين عواملدست در دست هم داد تا بنيهاشم فقط به خوشنامي خود ببالد و ديگر توان رقابت اقتصادي با بنياميه را نداشته باشد. تنگدستي ابوطالب سرشناسترين پسر عبدالمطلب نيز حكايت از افول اقتصادي عبدالمطلب ميتواند داشته باشد. از آنچه گفته شد دو نتيجه ميتوان گرفت: 1ـ عبدالمطلب پس از مرگ هاشم (پدر) تمام اقتدار اقتصادي او را پيدا نكرد 2ـ بنياميه با حفظ مقام قيادت و نفوذ فوقالعاده در دارالندوه، منزلت اجتماعي روزافزوني در مكه يافتند تا آنكه در زمان ظهور اسلام، خصوصاً پس از جنگ بدر به رياست و سروري قريش و مكيان رسيدند.[8] رقابت اين دو تيره سرشناس قريش با بعثت پيامبر (كه خود از تيره بنيهاشم بود.) نه تنها به پايان نرسيد بلكه رنگ جديتري به خود گرفت چرا كه بنياميه حتي ادعاي نبوّت حضرت رسول را هم در راستاي رقابت تيرهاي تفسير مينمود و درصدد خنثي كردن آن بود. نه تنها ابوسفيان رئيس تيره بنياميه در زمان بعثت پيامبر اين نگره را داشت بلكه يزيد بن معاويه ـ نوه او ـ هم در سال 61 هـ . در اين مدار سير مينمود. آمده است كه يزيد آنگاه كه اهل بيت عصمت را در شام بر وي وارد كردند با چوب بر دندانهاي سرمطهّر امام حسين(ع) ميزد و اين شعر را بر زبان ميراند
لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء ولا وحيٌ نزل قبيله بنيهاشم با سلطنت بازي كردند پس نه خبري آمد و نه وحياي نازل شد.[9]... مذهبهاي باطل كه شالودهاش از سقيفه بنيساعده ريخته شد و بنيانش بر انهدام اساس دين بود جايگير حق شده بود. "
[كشفالاسرار، ص 174]
از نظر امام خميني يكي از مهمترين علل رخداد عاشورا حادثهاي بود كه همانروز فوت پيامبر در سقيفه بنيساعده اتفاق افتاد و مسلمانان با فراموش كردن توصيهها و وصاياي پيامبر درباره علي(ع) بر خلافت ابوبكر اجماع نمودند. ايشان از اين واقعه به تعبير "اعظم مصيبتها " ياد ميكنند و عزاي آن را از "عزاي كربلا " بالاتر ميدانند:
"بالاترين مصيبتي كه بر اسلام وارد شد، همين مصيبت سلب حكومت از حضرت امير سلامالله عليه بود و عزاي او از عزاي كربلا بالاتر بود. مصيبت وارده بر اميرالمؤمنين و بر اسلام بالاتر است از آن مصيبتي كه بر سيدالشهداء... وارد شد. اعظم مصيبتها اين مصيبت است كه نگذاشتند بفهمند مردم اسلام يعني چه؟ "[10]
در سقيفه بنيساعده چه اتفاقي افتاد؟
آنچه در سقيفه بنيساعده اتفاق افتاد بازگشت دوباره اعراب به تفكرات قبيلهاي پيش از بعثت بود. شيوه انتخاب جانشين پيامبر دقيقاً با معيارها و سنن قبيلهاي صورت گرفت. درباره مشروعيت خليفه و بطور كلّي جانشيني پيامبر اختلافنظرهاي مهمّي بين شيعيان و اهل تسنّن وجود دارد. شيعيان انتخاب جانشين پيامبر را به شيوه نص صريح و اشارات بيّن پيامبر در حجهالوداع ميدانند و تنها علي(ع) را شايسته اين مقام ميدانند و آنچه را كه در سقيفه اتفاق افتاد و به انتخاب ابوبكر انجاميد باطل ميدانند. در مقابل، اهل تسنن انتخاب جانشين پيامبر را نه به توسط خود او بلكه امري ميدانند كه به عهده خود مسلمانان گذاشته شده بود و بالاجماع بايد درباره آن تصحيح ميگرفتند. امّا اگر از نزديك، در سقيفه بنيساعده چه اتفاقي افتاد؟
آنچه در سقيفه بنيساعده اتفاق افتاد بازگشت دوباره اعراب به تفكرات قبيلهاي پيش از بعثت بود. شيوه انتخاب جانشين پيامبر دقيقاً با معيارها و سنن قبيلهاي صورت گرفت. درباره مشروعيت خليفه و بطور كلّي جانشيني پيامبر اختلافنظرهاي مهمّي بين شيعيان و اهل تسنّن وجود دارد. شيعيان انتخاب جانشين پيامبر را به شيوه نص صريح و اشارات بيّن پيامبر در حجهالوداع ميدانند و تنها علي(ع) را شايسته اين مقام ميدانند و آنچه را كه در سقيفه اتفاق افتاد و به انتخاب ابوبكر انجاميد باطل ميدانند. در مقابل، اهل تسنن انتخاب جانشين پيامبر را نه به توسط خود او بلكه امري ميدانند كه به عهده خود مسلمانان گذاشته شده بود و بالاجماع بايد درباره آن تصحيح ميگرفتند. امّا اگر از نزديك، سقيفه را با عنوان يك "متن " در "زمينه تاريخي " خود مورد بررسي قرار دهيم به نتايج مهمّي خواهيم رسيد. فتح مكه توسط سپاه اسلام در سال هشتم هجري بزرگترين پايگاه دشمنان پيامبر را فروريخت و با تصرف آن و تسليم رؤساي قريش، اسلام به عنوان حاكميت بلامنازع شناخته شد. قبايل ديگري كه تا اين زمان اسلام نياورده بودند، فوج فوج با فرستادن نمايندگان خود به مدينه اعلان مسلماني در پيشگاه پيامبر اسلام نمودند تا از اين طريق همچنان به حيات قبيلهاي خود ادامه دهند. از اينرو سال نهم هجري با عنوان "عام الوفود " در تاريخ اسلام ثبت شد و بخش اعظمي از قبايل جزيرهالعرب در اين سال به جرگه اسلام پيوستند. بدون ترديد اسلام آوردن اين قبايل نه از روي ايمان قلبي بلكه از روي ترس و به اقتضاي مصلحت زمانه بود. اين قبايل كه بطور تقريبي شايد هفتاد درصد كل قبايل شبهجزيره را شامل ميشدند، اگرچه اعلان مسلماني كردند ولي مؤمن بهمباني و مبادي اسلام نشده و آن را درك نكرده بودند. براي اثبات اين ادعا دلايل زير را ميتوان ارائه كرد:
1ـ قرآن كريم بطور صريح در سوره حجرات آيه 14 به اين مسئله اشاره كرده است:
"قالت الاعراب امنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لمّا يدخل الايمان في قلوبكم... " "اي رسول اعراب بر تو منّت نهاده گفتند ما بيجنگ و نزاع ايمان آورديم به آنها بگو شما كه ايمانتان از زبان به قلب وارد نشده است به حقيقت هنوز ايمان نياوردهايد، ليكن بگوئيد ما اسلام آورديم... ".
2ـ ارتداد قبايل بلافاصله بعد از فوت پيامبر دليلي ديگر بر مدعاي بالاست. بسياري از قبايل عربستان با آگاهي از فوت پيامبر اعلان كردند كه ديگر هيچگونه ارتباط ديني و حكومتي با مدينه ندارند و بر اعتقادات و باورهاي قديم خود برگشتهاند. ظهور پيامبران دروغيني همچون طليحه بن خويلد، سجاح، مسيلمه كذّاب و اسود عنسي با انگيزههاي حسادت به سيادت قريش، شركت در حاكميت متمركز جزيرهالعرب، تصور باجگونه داشتن از حكم ديني زكات تو... همه بيانگر درك ناقص و ناتمام اين قبايلاز دين اسلام و مباني آن ميباشد.
3ـ درخواستهايي كه نمايندگان اين قبايل از پيامبر در قبال قبول اسلام داشتند خود گوياي اين واقعيت ميتواند باشد. تقاضاهايي همانند حلال شمردن زنا، ربا، شراب، گرفتن رهبري مسلمانان پس از پيامبر، نگهداشتن بت قبيله و... همه مبيّن درك نادرست اين قبايل از مفاهيم و احكام شرع مقدس اسلام بود.
در چنين شرايطي كه مفاهيم عميق اسلامي در ذهن و دل اعراب كاملاً رسوخ نكرده و آنها را از درون متحوّل نكرده بود پيامبر دار فاني را وداع گفت. در اجتماع سقيفه گروههاي مختلف سياسي، با برداشتهاي متفاوت از نصوص ديني براي تعيين جانشيني پيامبر تجمّع نمودند.
انصار
گروه انصار خدمات شايان توجهي را در عصر نبوت براي حركت اسلامي انجام داده بود و در اكثر غزوات دوشادوش پيامبر شمشير زده و مهمتر از آن مهاجرين را كه تمامي مال و منال خود را در مكه جا گذاشته و به مدينه پناه آورده بودند، امان داده و صادقانه هر آنچه داشتند در طبق اخلاص گذاشته و با مهمانان و برادران ديني خود تقسيم نمودند. حضرت فاطمه زهرا در خطبهاي آنان را "مهد اسلام و بازوي ملت " ناميده بود.[11] از اينرو انصار در اجتماع شتابآلود سقيفه خود را از هر حيث شايسته جانشيني پيامبري ميدانستند كه در خدمت و كمك به او از هيچ امري دريغ نورزيده بودند. امّا دو مسئله باعث ضعف و تزلزل در جبهه انصار شد: الف: منازعات درون گروهي در تيرههاي انصار بين اوس و خزرج كه جنگهاي زيادي در عصر جاهليت با هم داشتهاند و هنوز آن خصومتها را كاملاً فراموش نكرده بودند. به همين دليل زمانيكه سعد بن عباده رئيس خزرجي انصار به عنوان نماينده معرفي ميشود اوسيها برنميتابند و شتابزده با ابوبكر مهاجر بيعت ميكنند. حتي بشير بن سعد پسر عموي سعد بن عباده از اولين كساني بود كهكه طرف مهاجرين را گرفت. ب: نظام قبيلهاي حاكم بر "نسب " ارزش بالايي قايل است. فلذا وقتي ابوبكر در بيان فضايل "مهاجرين اولين " به رابطه نسبي و عشيرهاي آنها با پيامبر اشاره ميكند و متذكر ميشود كه مهاجرين از انصار برترند چرا كه آنها خويشاوندان پيغمبر و نخستين كساني هستند كه به او گرويدند در حالي كه همه مردم با آنها مخالف بودند و آزارشان ميدادند آنها در پرستش خدا و ياري پيغمبر ثبات ورزيدند، ديگر انصار در اين عرصه چون جوابي نداشتند يك قدم عقب نشسته و پيشنهاد اميري از ما و اميري از شما را مطرح نمودند كه ابوبكر با ردّ آن عنوان كرد ما بايد امير و شما وزيرما باشيد و ما بيمشورت شما كاري نخواهيم كرد.
aram89
12-07-2010, 10:12 PM
http://pnu-club.com/member42034-albums333-1469.jpg
گر بر ستم قرون بر آشفت حسين
بيداري ما خواست و به خون خفت حسين
آنجا كه زبان محرم اسرار نبود
با لهجه ي خون سر مگو گفت حسين
شیوه مبارزه
امام حسین (ع) با توجه به درک دوران حکومت پدرش و برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی (ع) و همچنین بی وفایی مردم کوفه، به درستی می دانست که دعوت 12 هزار نفری مردم کوفه از ایشان، به واقعیت نزدیک نیست . لذا در مقابله با یزید، با توجه به یاران اندک و اهداف عالی، یعنی بیداری جامعه اسلامی و افشای عملکرد حکام جائر به ویژه یزید، می بایست شیوه مبارزه را نظامی - فرهنگی انتخاب کند .
به روشنی می توان گفت که این نوع مبارزه، اولین بار بود که در این نهضت به کار می رفت . از این رو امام حسین (ع) تصمیم گرفت زنان، کودکان کم و سن و سال حتی کودک شیرخواره خود را در عملیات کربلا شرکت دهد .
شاید در نخستین نگاه، همراه آوردن کودکان و زنان برای هر شنونده ای شگفت آور باشد و احساس شود که با مدیریت نظامی ناهمساز است، اما وقتی مجموعه ماجرا را مطالعه کنید، در می یابید که حرکت زنان و کودکان خردسال در دل تاریکی از کوره راه ها و بیابان ها، از مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا و همچنین پس از حماسه کربلا و بازگشت به سوی مدینه، آن هم از غیر مسیر اول، کاملا حماسه کربلا اطلاع رسانی گردید و عاطفه مردم را برانگیخت و آتش بر دل های مرده زد و سؤال هایی در اذهان عمومی به وجود می آورد که بعدها ثمره آن روشن گردید; که آن تثبیت حقانیت قیام امام حسین (ع) و ترسیم چهره تزویر و ایت حکومت بنی امیه بود .
زمان و مکان مبارزه
امام حسین (ع) با انتخاب راه ها و منازل رسمی - که تقریبا از میان آبادی ها می گذشت - برای حرکت سپاه خویش از مدینه تا کربلا و آن هم در ایام مبارکی همچون ماه های شعبان، رمضان و ذی حجه به تحقق اهداف نهضت تسریع بخشید; زیرا فاصله سیصد فرسخی - که شامل بیست و چند منزل می شد - طی یکصد و هفتاد و پنج روز به ویژه توقف چهار ماهه در مکه معظمه (محل تجمع عبادی مسلمانان از سراسر نقاط دور دست) منجر به این شد که امام (ع) فرصت اطلاع رسانی را بیابد و پیام نهضت را کاملا تشریح و ابلاغ کند و همچنین اقدام به جذب نیروی انسانی نماید و در نهایت کاروان کربلا را برای به وجود آوردن حماسه عاشورا کاملا آماده سازد; حتی کشاندن 30 هزار نفر از سپاه دشمن به کربلا، خود یکی از تدابیر فرهنگی امام (ع) به حساب می آید; که مبادا کشته شدنش مخفیانه صورت گیرد، بلکه در مقابل مشاهده دیدگان 30 هزار نفر قرار گیرد تا برای مستندات تاریخی پیام حماسه عاشورا مؤثر افتد .
طراحی و اجرای عملیات روز عاشورا
امام حسین (ع) در روز تاسوعا به برنامه ریزی جهت مقابله می پردازد و بهترین طرح عملیاتی را طراحی و نیروهای خود را بر اساس آن سازماندهی و آرایش نظامی می دهد . از آنجایی که سپاه امام حسین (ع) قبل از دشمن به منطقه عملیاتی کربلا وارد شده بود، با بررسی های دقیق امام حسین (ع) و بهره برداری از عوارض طبیعی، در ضلع شرقی فرات مستقر می گردد و سپاه دشمن نیز در ضلع غربی آن قرار می گیرد .
در غروب تاسوعا سپاه امام حسین (ع) پس از جلسه توجیهی با یارانش دستور می دهد خیمه ها را - که بنا به قولی تعداد آنها 60 چادر بود - که از هم دور بودند، به شکل هلالی نزدیک یکدیگر قرار دهند و آنچنان نزدیک آوردند که طناب خیمه ها در داخل یکدیگر فرو رفت; به گونه ای که عبور یک نفر از بین دو خیمه ممکن نبود و ضمنا مقابل هر دو خیمه، سه تن تیرانداز قرار داد تا در صورت حمله ناگهانی دشمن، بتوانند آن را دفع کنند . از سوی دیگر امام حسین (ع) دستور داد پشت سر خیمه ها کانالی را حفر کنند; به طوری که سوارکاران دشمن نتوانند از روی آن عبور کنند و همچنین مقدار زیادی خار و نی را جمع آوری و داخل کانال ریختند تا در صبح عاشورا آن را آتش بزنند و از این طریق امکان حمله دشمن را از پشت سر کاملا گرفته باشند . در سمت راست آنان نیز باتلاق و نیزار وجود داشت . بدین ترتیب تنها از روبرو و سمت چپ با دشمن مواجه بودند . در واقع امام حسین (ع) با استفاده از عوارض طبیعی و مصنوعی توانست راه نفوذ دشمن را از سه طرف مسدود نماید و تنها یک راه باریکی برای ورود و خروج به خیمه ها قرار داده بود و آن مسیر را نیز بوسیله مردان جنگاور و شجاع مورد حفاظ ت قرار داده بود، بطوریکه دشمن پیش بینی می کرد که با توجه به حجم نیروی رزمی خویش به میزان حدودا 30000 نفر و نیروهای رزمی امام حسین (ع) 72 نفر، عملیات را حداکثر ظرف یک ساعت به نفع خود به پایان رساند; لکن امام حسین (ع) به وسیله نیروی انسانی اندک و تدابیر نظامی و رهبری نافذ خود توانست از صبح روز عاشورا تا عصر آن روز، در مقابل سپاه سی هزار نفره دشمن مقاومت کند و تلفات سنگین، یعنی بیش از 1000 نفر از دشمن بگیرد . همچنانکه در سطور قبل اشاره گردید وقتی دشمن از یک نقطه حمله کرد، حجم زیاد نیروی جنگنده تاثیر چندانی نداشت; مانند اینکه چند نفر معدود در تنگنای کوهی راه را بر سپاهی عظیم ببندند و یا بر آنان کمین بزنند، می توان مدتها آن سپاه را متوقف یا زمین گیر نمود .
همچنین در شب عاشورا، امام حسین (ع)، علی اکبر فرزند خود را به همراه سی سوار و بیست پیاده روانه فرات کرد، تا آب آوردند، آنگاه به اصحاب فرمود برخیزید و آب بنوشید که آخرین توشه شماست و وضو بسازید، غسل کنید و جامه خود را بشویید تا کفن شما باشد .
صبح روز عاشورا امام (ع) پس از نماز و ایراد خطبه برای اصحابش، صفوف اصحاب را برای رزم آماده ساخت . ستون راست سپاه را به تعداد 20 نفر تحت فرماندهی زهیر بن قیس، ستون چپ را به تعداد 20 نفر تحت فرماندهی حبیب بن مظاهر و مابقی را، در قلب سپاه تحت فرماندهی حضرت ابوالفضل العباس سازماندهی نمود .
سرانجام عملیات عاشورای حسینی در سال 61 هجری قمری، دهم ماه محرم، روز جمعه ساعت 8 صبح شروع و به مدت 8 ساعت طول کشید; چنانچه جنگ به صورت تن به تن ادامه پیدا می کرد، به نظر می رسید که حداقل چند روز طول می کشید; لکن دشمن بر اثر تلفات سنگین از جنگ تن به تن به هراس افتاد و بوسیله جنگ هجومی، خود را از درگیری نظامی رهانید . ولی پس از جنگ نظامی، خود را در یک جنگ تمام عیار فرهنگی یافت و از آنجایی که این مرحله از جنگ را پیش بینی نکرده بود و برنامه ای بر آن نداشت، دستاورد نظامی خود را از دست داد و پیروزی نهایی از آن منطق امام حسین (ع) و پیروان او گردید .
بنابراین در می یابیم که امام حسین (ع) از ابتدا با یک برنامه ریزی دقیق، نهضت را شروع و حتی در آخرین ساعت های حیات خویش از مؤثرترین تدابیر مدیریتی و رهبری استفاده نمود . به عبارت دیگر مقابله امام (ع) با دشمن حالت انفعالی نداشت، بلکه هوشمندانه و کاملا مسلط بر اوضاع بود . (3)
جلوه های مدیریت و رهبری در روز عاشورا
کارکردهای مدیریت و رهبری در حرکت حسینی در متعالی ترین وجه خود تجلی یافته بود . امام حسین (ع) صحنه ها را طوری ترتیب داده بود که گویی این نمایش، الگوی مدیریت و رهبری موفق و مؤثر باید تا قیامت باقی بماند .
برای آشنایی با کارکردهای مزبور، در این بخش به برخی از جلوه های آن در حماسه روز عاشورا اشاره می گردد:
جلوه های کارکردی مدیریت در روز عاشورا
- یکی از اقدامات مقدماتی در برنامه ریزی ها، بررسی و حصول اطمینان منابع انسانی و مادی و تطبیق آن با واقعیت های اجرای برنامه است . از این رو در شب عاشورا، امام حسین (ع) با تمام حساسیت این نکته را مورد توجه خویش قرار داده .
به نقل از مورخین واقعه عاشورا، حسین بن علی در طول حرکت از مدینه تا کربلا و در مواقع مختلف، موضوع خطرناک بودن عملیات عاشورا و شهادت خویش را اعلان نموده و به یارانش اجازه مرخصی داده و بیعت را از آنان برداشته بود . در شب عاشورا نیز برای آخرین بار این موضوع را با صراحت تکرار کرد . این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش و برآورد واقعی از منابع نیروی انسانی بود که توسط امام (ع) انجام گرفت .
- در اختیار داشتن نیروی انسانی شایسته و کارآمد از مهم ترین عوامل موفقیت مدیران و برنامه های آنان است . لذا حضرت (ع) از این نکته غافل نبوده است; حتی در شرایط سخت و بحران، که عموم مدیران و رهبران ملاک گزینش و پالایش را در جذب نیروی انسانی قائل نمی شوند . از این رو می بینیم که نیروی انسانی حضرت (ع) عموما از نظر موقعیت سیاسی اجتماعی و فضائل اخلاقی، بسیار برجسته و عالی و دارای سوابق اجتماعی و سیاسی و از اصحاب کبار حضرت پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) بودند و در غزوات آنان شرکت داشتند; در واقع از نخبگان قبائل خود بودند . (4)
- سازماندهی مجموعه نیروهای انسانی و منابع مادی برای تحقق اهداف و برنامه ها، یکی از کارکردهای مدیریتی است . حضرت امام حسین (ع) در ابتدای حرکت خود، دوازده پرچم را برافراشت و هر پرچم را به دست یک نفر از اصحاب داد تا یک پرچم باقی ماند . لذا بعضی گفتند این را به ما بسپارید . حضرت در پاسخ آنان فرمود: خداوند به شما جزای خیر بدهد، صاحب این پرچم خواهد آمد . پس از چندین روز، به دنبال فراخوانی حضرت (ع) جناب حبیب بن مظاهر به حضور رسید و حضرت (ع) نیز پرچم باقی مانده را به دست ایشان سپرد . همچنین در روز عاشورا امام (ع) پس از ایراد خطبه برای یارانش صفوف لشکر خویش را که بنا به مشهور، 72 تن بودند، منظم نمود . فرماندهی میمنه سپاه را به زهیر بن قیس و میسره را به حبیب بن مظاهر و خود و برادرش ابوالفضل (ع) فرماندهی قلب سپاه را به عهده گرفتند .
این مطالب نشان می دهد که امام (ع) به تقسیم وظایف و سپردن مسؤولیت به اهلش تا چه اندازه اهمیت قائل بود .
- یکی از اصول اساسی و شاید مهم ترین کارکردهای مدیریتی «هماهنگی » است . از این رو امام حسین (ع) در ابتدا با طولانی کردن مسیر حرکت و افزایش توقف گاه ها، سعی در ایجاد هماهنگی برون سازمانی و اطلاع رسانی داشت . علاوه بر آن در روز عاشورا برای هدایت مؤثر سپاه خویش، نقطه ای مرتفع را در میدان عملیات، به عنوان مرکز فرماندهی قرار داده بود; که مشاهده عملیات، هدایت نیروها و حتی حملاتش از آنجا ممکن بود; زیرا هم به یگان های صفی (عملیات کننده) و هم یگان های ستادی (پشتیبانی کننده) یعنی خیام نزدیک بود . (5)
- شناسایی و استفاده از ابزار قوی تر برای اجرای بهتر ماموریت، یکی از تدابیر مدیریتی است که حضرت (ع) بارها از آن سود جسته است . در روز عاشورا حضرت برای ایراد خطبه، جهت آگاهی اذهان عمومی سپاهیان دشمن، دستور دادند که شتری بیاورند . از اسب خود پیاده و سوار شتر شد تا در دید مخاطبین قرار گیرد و صدایش به همه برسد .
- کارکرد مدیریتی یا «کنترل و نظارت » برای شناسایی برنامه ها و چگونگی اجرای آنها جهت حصول مؤثر هدف هاست از این رو مدیران بایستی سعی در کشف نارسایی ها و موانع موجود بر سر راه رشد استعدادهای نیروهای انسانی و پیشرفت برنامه داشته باشند . در شب عاشورا نیز امام حسین (ع) از محیط خیمه ها بیرون رفت تا نزدیکی لشکر دشمن . نافع بن هلال (یکی از یاران آن حضرت (ع) بود) از امام (ع) سؤال کرد که دلیل نزدیک شدنش به لشکر دشمن در این وقت شب چه بوده است؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: آمده ام تا پستی و بلندی اطراف خیمه ها را بررسی کنم که مبادا برای دشمن، مخفی گاهی باشد و از آنجا برای حمله خود یا دفع حمله شما استفاده کند .
همچنین ذکر کرده اند که یکی از فعالیت ها و وظایفی که در شب عاشورا توسط آن حضرت تعیین شده بود، آماده سازی و کنترل سلاح های جنگی بود . از این رو مردی بنام جون (آزاد شده ابوذر غفاری) که متخصص در کار اسلحه سازی بود، در خیمه ای به این کار مشغول شده بود . امام (ع) نیز در شب عاشورا خیمه او را بازدید نمود . با ذکر این نمونه ها به روشنی می توان گفت که کارکردهای مدیریتی در تمام مراحل فرماندهی نهضت عاشورا به نحو شایسته ای جاری و ساری بود . (6)
جلوه های رهبری در روز عاشورا
- اصل آگاهی بخشی کارکنان نسبت به اهداف و قوانین سازمان، یکی از وظایف مدیران در نقش رهبری است . از این رو امام حسین (ع) از ابتدای حرکت خویش در هر فرصتی نسبت به آگاه کردن اذهان عمومی به ویژه کسانی که قصد همراهی او را داشتند، اقدام می نمودند . در شب عاشورا نیز پس از ایراد خطبه ای مفصل یاران خود را نسبت به ماندن و رفتن از میدان عملیات در روز عاشورا آزاد گذاشت، زیرا امام (ع) برای تحقق حماسه مقدس عاشورا تاکید داشت که یاران زیر پرچم با بصیرت عمل کنند و هر کدام از آنها چنانچه با انگیزه های دیگر آمده اند، پالایش شوند .
- یکی از وظایف مدیران در نقش رهبری، فراهم آوردن شرایط روحی و روانی مناسب برای اجرای عملیات و فعالیت در سازمان می باشد . از این رو امام (ع) نه تنها به بازسازی و تعالی مستمر روح و فکر یاران خویش پرداخت تا در مناسب ترین شرایط روحی به مجاهدت بپردازند بلکه می کوشیدند بر روح و روان دشمن نیز تاثیر بگذارد تا اگر هنوز در کسی استعداد و امکان برگشت وجود دارد، باز گردد . در این راستا به یکی از نمونه های برجسته هدایت های امام حسین (ع) در روز عاشورا اشاره می کنیم:
حر (یکی از فرماندهان برجسته سپاه دشمن) از کسانی است که خصایل انسانی و کرامت در سپاه امام حسین (ع) او را بیدار و به وجد آورده و با خود گفت: خودم را در میان بهشت و دوزخ می بینم، اما من بر بهشت چیزی را بر نمی گزینم; هر چند پیکرم پاره پاره شود و مرا در آتش بسوزانند . لذا خود را از دوزخ (سپاه یزید) رها و به سپاه امام حسین (ع) رسانید و در رکاب آن حضرت جنگید تا به شهادت نائل آمد .
این فراز انسانی از الگوی رهبری امام حسین (ع) که حتی توانست نیروی انسانی دشمن را جذب و وادار به فداکاری نماید، برای مدیران و رهبران، مایه درس و عبرت است . (7)
- یکی دیگر از برجسته گی های رهبری عاشورا، دادن اختیار و تفویض آن به نیروهای عمل کننده است . در این مورد می توان، مراجعه حر را به امام (ع) اشاره نمود: در روز عاشورا حر نزد امام (ع) آمد و گفت: اگر سوار بر اسب باشم، بهتر توان جنگاوری خواهم داشت تا پیاده باشم . امام (ع) نیز فرمود: «هرگونه می پسندی عمل کن » . همان طور که ملاحظه می کنید، آزادی و اختیار نیروهای انسانی موجب تلاش و مجاهدت های بیشتر در سازمان می گردد .
- یکی از اصول مهم رهبری نهضت کربلا اصل انگیزش بود . از این رو امام (ع) در روز عاشورا پس از نماز صبح رو به سوی یارانش نموده، برای ایجاد آمادگی روانی کامل آنان چنین فرمود:
ای بزرگ زادگان، صبر و شکیبایی به خرج دهید که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده، به بهشت پهناور و نعمت های همیشگی آن می رساند چه کسی است که نخواهد از یک زندان به قصری باشکوه انتقال یابد . همین مرگ برای دشمنان شما مانند آن است که از کاخی به زندان و شکنجه گاه منتقل گردد .
- یکی از نکاتی که مدیران را در به عهده گرفتن نقش رهبری موفق می سازد، پیش قدم بودن در مصاف با مشکلات و آسیب هاست . در این رابطه امام علی بن الحسین (ع) می گوید: روز عاشورا چون کار بر امام حسین (ع) سخت شد، اصحاب وی دیدند هر چه کار دشوارتر می شود، رخساره آن حضرت برافروخته تر و بدنش آرام و قلبش مطمئن تر می گردد . پس یارانش با یکدیگر می گفتند: نمی بینی چگونه امام (ع) بر روی مرگ می خندد و از مرگ بیم ندارد . این ایستادگی و پیش قدمی امام (ع)، روحیه یارانش را تقویت می کرد . (8)
چگونگی روابط انسانی در نهضت عاشورا
آنچه در عصر کنونی، در سازمان ها مورد توجه است، مسئله روابط انسانی است، و اینکه اعضای سازمان، خود دارای اهداف، تمایلات، خواسته ها و انگیزه هایی باشند . اگر مدیریت سازمان تنها به هدف های سازمان پایبند باشد و به ویژگی ها و روحیات اعضاء و خواسته های آنان بی توجهی بنماید علاوه بر آنکه به نقش رهبری خویش لطمه وارد می سازد، به ساختار سازمان نیز آسیب وارد خواهد کرد . از این رو مدیریت و رهبری از دیدگاه مکتب اسلام، هماهنگی و ایجاد روابط اسلامی و انسانی بین کارکنان، فراهم آوردن زمینه های رشد و خلاقیت استعدادها و به کار گرفتن صحیح و شروع نیروهای انسانی و مادی سازمان است .
به نظر می رسد که امام (ع) بر این نکته تاکید داشتند . روابط درونی میان فرماندهان و نیروهایشان بر اساس ارزش های سلسله مراتبی نبوده و روح برابری و همکاری و وفاداری بر آنان حاکم بود; زیرا در هر محیط اجتماعی که عواطف و دوستی، محبت و عشق، وجود نداشته باشد، آن محیط، محیط انسانی نیست .
از این رو روش مدبرانه امام حسین (ع) در رهبری و هدایت اصحاب خویش در نهضت کربلا، بهترین سرمشق و عالی ترین نمونه، برای مدیران دستگاه های مختلف، به ویژه سازمان های نظامی می باشد . رابطه امام (ع) با اصحاب خویش واقعا خواندنی و آموزنده است، و رهبری امام را در بهره گیری از عناصر تحت مدیریتش نشان می دهد . در سطور زیر تعدادی از این روابط صمیمی را ملاحظه می کنید:
یک . هنگامی که امام حسین (ع) در شب عاشورا به یاران خود فرمود: شما آزادید و می توانید شبانه از این منطقه جنگی که جز کشته شدن نتیجه ای ندارد، دور شوید، اصحاب ایشان همه به سخن آمده، با عباراتی عاطفی و سرشار از محبت به فرمانده و رهبرشان گفتند: ما هرگز شما را تنها نخواهیم گذاشت و از این سرزمین باز نخواهیم گشت، بلکه با گلوها، پیشانی ها و دست هایمان تو را از خطر حفظ می کنیم . وفاداری اصحاب در روز عاشورا به منصه ظهور رسید . بازگویی جملات و احساسات اصحاب امام (ع) در آن شب تاریخی، خالی از لطف و فایده نیست:
جناده بن کعب: امیر من حسین (ع) هست و چه خوب امیری است . او مایه شادی دل پیامبر (ص) بشیر و نذیر است . پدر و مادرش حضرت علی (ع) و فاطمه (س) است . آیا شبیهی برای امیر و فرمانده من می شناسید؟
زهیر بن قین: یا بن رسول الله! به خدا سوگند دوست داشتم که در راه حمایت تو هزار بار کشته و باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو و یا یکی از این جوانان بنی هاشم از مرگ نجات می یافتند .
ابوالحتوف بن الحرث انصاری: جانم و مالم فدای حسین .
بریر بن خضیر: به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا، حقیقتا خداوند بر ما به واسطه وجود تو منت گذاشت که توفیق جهاد در محضرت را به ما عطا کرد که در راه تو قطعه قطعه شده، به توفیق شفاعت جدت نائل شویم .
نافع بن هلال: اگر امروز کشته می شوم، این آرزوی من است و این اندیشه ام بوده [که در راه خدا شهید شوم] و پاداش خود را خواهم دید .
حجاج بن مسروق: جانم به قربانت ای حسین که هدایت شده و هدایت کننده ای .
عمرو بن مطاع جعفی: امروز گواراست دفاع از حسین (ع). بدین وسیله رستگاری و نجات از آتش را امیدوارم .
انیس بن معقل اصبحی: دفاع می کنم از حسین; صاحب مجد و بزرگواری و فضیلت . او فرزند بهترین رسولان است .
دو . در روز عاشورا، خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر حضرمی (که یکی از یاران آن حضرت بود) توسط نیروهای ابن زیاد به وی رسید . امام (ع) به او فرمود: تو آزادی، برو و در آزادی فرزندت تلاش کن . حتی چند قطعه پارچه قیمتی به او داد; تا در اختیار کسانی که می توانند در آزادی فرزندش تلاش کنند، قرار دهد . لکن محمد بن بشیر گفت به خدا سوگند من ابدا دست از تو بر نمی دارم و این جمله را نیز اضافه نمود که اگر درندگان بیابان ها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند، دست از یاری تو بر نمی دارم . (9)
سه . وقتی که اصحاب همه شهید شدند و جز چند نفر باقی نمانده بود و دشمن مرتب تیرباران می کرد، حنظله یکی از یاران آن حضرت (ع) خود را همچون سپری در مقابل حضرت قرار می داد و تیرها و نیزه ها و شمشیرهایی که امام (ع) را هدف قرار می دادند، به جان می خرید . (10)
چهار . ملحق شدن حر، به امام حسین (ع) یکی از وقایع برجسته نهضت کربلا و یکی از لطایف مدیریت و رهبری امام حسین (ع) است . سخنان امام (ع) در منزلگه غدیب الهیجانات و غیره و سیراب کردن حر و سپاهش و حتی اسبان آنان، همانند برقی روح و روان حر را روشن کرد و انقلابی در او به وجود آورد و احساس حق طلبی او را بیدار، و جذب رهبری نورانی و انسانی آن حضرت (ع) کرد . سرانجام با رشادت تمام در رکاب حضرت به درجه شهادت نائل آمد . (11)
پنج . امام حسین (ع) در شب عاشورا اصحاب خود را این چنین ستایش کرد: فانی لا اعلم اصحابا اوفی و لا خیرا من اصحابی و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر، فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا و الله یحب الصابرین . (12)
«من یارانی [در جهان] بهتر از یاران خودم باوفاتر و بهتر سراغ ندارم . چه بسیار رخ داده که پیامبری جمعیت زیادی از پیروانش در جنگ کشته شده اشت و با این حال، با سختی هایی که در راه خدا به آنها رسیده مقاومت کردند و هرگز بیمناک و زبون نشدند و سر در مقابل دشمن فرود نیاوردند و راه صبر و ثبات پیش گرفتند; خداوند صابران را دوست می دارد . (13)
پی نوشت ها:
1 . حسن عابدی جعفری - رهبری و مدیریت - فصلنامه مصباح - دانشگاه امام حسین (ع) - سال 72 شماره 6 و 7 ص 1 و 47
2 . حمیدزاده، بهرام - مدیریت و برنامه ریزی - جزوه درسی، دانشکده عقیدتی و سیاسی شهید محلاتی، سال تحصیلی 1378
3 . حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم، انتشارات اسلامیه ص 117 - 140
4 . شمس الدین، شیخ محمد - بیضاء الحسین - ص 118
5 . مطهری، مرتضی - مجموعه آثار - جلد 17
6 . تاریخ طبری، ج 7، ص 322
7 . شیخ عباس قمی، همان، ص 102
8 . شیخ عباس قمی، همان ص 100 - 117
9 . تاریخ طبری ج 7، ص 322
10 . شیخ عباس قمی، همان ص 102
11 . شمس الدین، شیخ محمد مهدی، انصار الحسین - ترجمه ناصر هاشم زاده، تهران امیرکبیر سال 1364
12 . سوره آل عمران، آیه 146
13 . مطهری، مرتضی - مجموعه آثار - بخش حماسه حسینی - جلد 17 انتشارات صدار - سال 1376
پدیدآورنده: بهرام حمیدزاده
aram89
12-07-2010, 10:49 PM
http://pnu-club.com/member42034-albums333-1470.jpg
ويژگي ها و اسامي اصحاب امام حسين (ع)
اصحاب شهادت طلب و با وفاى سيد الشهدا (ع) ، نمونه بارز آگاهى ، ايمان ، شجاعت و فداكارى بودند و فضيلت آنان بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد . رواياتى در فضيلت ياران امام وارد شده است. (1) خصوصيات آنان نيز در برخى كتب آمده است. (2)
مرورى بر زيارتنامههاى شهداى كربلا ، فضيلتهايى چون وفاى به عهد ، بذل جان در نصرت حجت خدا ، وفا دارى به امام و ... را ياد آور مىشود . ويژگيهاى افراد جبهه حسينى به تعبير يكى از پژوهشگران چنين است :
1ـ اطاعت محض و عاشقانه
2- هماهنگى كامل با رهبرى ( تا جايى كه بدون اجازه نمىجنگيدند )
3- خطر پذيرى و شهادت طلبى
4ـ شجاعت ويژه
5- صباريت و مقاومت جاودانه
6- سازش ناپذيرى
7- جديت ، قاطعيت و عزم راسخ
8- خدا بين و خدا خواه
9- از همه چيز بريده و به خدا پيوسته
10- دقيق ، منظم ، منضبط
11- نهايت رشد و كمال ، صلاح ( سياسى ، فرهنگى )
12- الگوى عملى دفاع و مقاومت ( لكم فى اسوة )
13- باوفاترين و پاى بندترين ياران بر پيمان
14- آزادگى ( هيهات منا الذلة )
15- فرماندهى ويژه ، مديريت نمونه
16- غناى روحى از ما سوى الله ( انطلقوا جميعا )
17- شركت در ميدانهاى جنگ سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى ، نظامى در طفوليت و سنين پايين
18ـ«كل» بينى نه «جزء» بينى ( كل يوم عاشورا...مثلى لا يبايع مثله )
19- سازنده حركتهاى تاريخ ساز
20ـ مقاومت و مبارزه نابرابر در تنهايى
21ـ يقين و بصيرت كامل ، شك شكن
22- پافشارى و استقامت در حق با اقليت ، در برابر اكثريت مخالف ( لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله )
23ـ نقش زن در سرنوشت مبارزات سياسى ، فرهنگى بشريت
24- سپر دين بودن ، نه دين سپرى
25ـ اصالت با جهاد اكبر
26ـ ساختار روحى و جسمى مناسب و هماهنگ با استراتژى عاشورا.(3)
آنان كه در ركاب سيد الشهدا به فيض شهادت رسيدند ، جمعى از بنى هاشم بودند ، جمعى از مدينه با آن حضرت آمده بودند ، برخى در مكه و طول راه به وى پيوستند ، برخى هم از كوفه توانستند به جمع آن حماسه سازان شهيد بپيوندند . كسانى هم در راه نهضت حسينى ، پيش از عاشورا شهيد شدند كه آنان نيز جزء اصحاب او به شمار مىآيند .
تعداد 6 نفر از ياران امام كه در كوفه شهيد شدند ، عبارتند از :
عبد الأعلى بن يزيد كلبى ، عبد الله بن بقطر ، عمارة بن صلخب ، قيس بن مسهر صيداوى ، مسلم بن عقيل و هانى بن عروه .
شهداى بنى هاشم :
تعداد 17 نفر از شهداى كربلا كه شهادتشان اجماعى است ، عبارتند از :
على بن الحسين الأكبر ، عباس بن على بن ابى طالب ، عبد الله بن على بن ابى طالب ، جعفر بن على بن ابى طالب ، عثمان بن على بن ابى طالب ، محمد بن على بن ابى طالب ، عبد الله بن حسين بن على ، ابو بكر بن حسن بن على ، قاسم بن حسن بن على ، عبد الله بن حسن بن على ، عون بن عبد الله بن جعفر ، محمد بن عبد الله بن جعفر ، جعفر بن عقيل ، عبد الرحمن بن عقيل ، عبد الله بن مسلم بن عقيل ، عبد الله بن عقيل ، محمد بن ابى سعيد بن عقيل . (4)
نام ده نفر ديگر نيز نقل شده كه البته يقينى نيست ، آنان عبارتند از : ابو بكر بن على بن ابى طالب ، عبيد الله بن عبد الله بن جعفر ، محمد بن مسلم بن عقيل ، عبد الله بن على بن ابى طالب ، عمر بن على بن ابى طالب ، ابراهيم بن على بن ابى طالب ، عمر بن حسن بن على ، محمد بن عقيل و جعفر بن محمد بن عقيل . (5)
شهداى ديگر :
در كتب ياد شده ، دو جدول نام است . يكى نامهايى كه در زيارت ناحيه مقدسه و نيز در منابع ديگرى همچون رجال شيخ ، يا رجال طبرى آمده است .
اين جدول كه نام 82 نفر را در بر دارد چنين است : اسلم تركى ، انس بن حارث كاهلى ، انيس بن معقل اصبحى ، ام وهب ، برير بن خضير ، بشير بن عمر حضرمى ، جابر بن حارث سلمانى ، جبلة بن على شيبانى ، جنادة بن حارث انصارى ، جندب بن حجير خولانى ، جون مولى ابو ذر غفارى ، جوين بن مالك ضبعى ، حبيب بن مظاهر ، حجاج بن مسروق ، حر بن يزيد رياحى ، حلاس بن عمرو راسبى ، حنظلة بن اسعد شبامى ، خالد بن عمرو بن خالد ، زاهر مولى عمرو بن حمق خزاعى ، زهير بن بشر خثعمى ، زهير بن قين بجلى ، زيد بن معقل جعفى ، سالم مولى بنى المدينة كلبى ، سالم مولى عامر بن مسلم عبدى ، سعد بن حنظله تميمى ، سعد بن عبد الله ، سعيد بن عبد الله ، سوار بن منعم بن حابس ، سويد بن عمرو خثعمى ، سيف بن حارث بن سريع جابرى ، سيف بن مالك عبدى ، حبيب بن عبد الله نهشلى ، شوذب مولى شاكر ، ضرغامة بن مالك ، عابس بن ابى شبيب شاكرى ، عامر بن حسان بن شريح ، عامر بن مسلم ، عبد الرحمان بن عبد الرحمان بن عبد الله ارحبى ، عبد الرحمان بن عبد ربه انصارى ، عبد الرحمان بن عبد الله بن يزيد عبدى ، عبيد الله بن يزيد عبدى ، عمران بن كعب ، عمار بن ابى سلامه ، عمار بن حسان ، عمرو بن جناده ، عمر بن جندب ، عمرو بن خالد ازدى ، عمر بن خالد صيداوى ، عمرو بن عبد الله جندعى ، عمرو بن ضبيعه ، عمرو بن قرضه ، عمر بن قرضه ، عمر بن عبد الله ابو ثمامه صائدى ، عمرو بن مطاع ، عمير بن عبد الله مذحجى ، قارب مولى الحسين(ع) ، قاسط بن زهير ، قاسم بن حبيب ، قرة بن ابى قره غفارى ، قعنب بن عمر ، كردوس بن زهير ، كنانة بن عتيق ، مالك بن عبد بن سريع ، مجمع بن عبد الله عائذى ، مسعود بن حجاج و پسرش ، مسلم بن عوسجه ، مسلم بن كثير ، منجح مولى الحسين(ع) ، نافع بن هلال ، نعمان بن عمرو ، نعيم بن عجلان ، وهب بن عبد الله ، يحيى بن سليم ، يزيد بن حصين همدانى ، يزيد بن زياد كندى ، يزيد بن نبيط .
جدول دوم ، اسامى كسانى است كه در منابع متأخرترى مانند زيارت رجبيه ، «مناقب» ابن شهرآشوب ، «مثير الأحزان» يا «لهوف» آمده است كه عبارتند از : (29 نفر)
ابراهيم بن حصين ، ابو عمرو نهشلى ، حماد بن حماد ، حنظلة بن عمرو شيبانى ، رميث بن عمرو ، زائد بن مهاجر ، زهير بن سائب ، زهير بن سليمان ، زهير بن سليم ازدى ، سلمان بن مضارب ، سليمان بن سليمان ازدى ، سليمان بن عون ، سليمان بن كثير ، عامر بن جليده (يا:خليده) ، عامر بن مالك ، عبد الرحمان بن يزيد ، عثمان بن فروه ، عمر بن كناد ، عبد الله بن ابى بكر ، عبد الله بن عروه ، غيلان بن عبد الرحمان ، قاسم بن حارث ، قيس بن عبد الله ، مالك بن دودان ، مسلم بن كناد ، مسلم مولى عامر بن مسلم ، منيع بن زياد ، نعمان بن عمرو ، يزيد بن مهاجر جعفى .
از نظر سن و سال،تعدادى از اين شهدا جوان بودند.نام اين جوانان شهيد در ركاب حسين(ع)از بنى هاشم و ديگران اينهاست:على اكبر،عباس بن على،قاسم،عون بن على، عبد الله بن مسلم،عون و محمد(پسران زينب كبرى)،وهب،عمرو بن قرظه،بكير بن حر، عبد الله بن عمير،نافع بن هلال،سيف بن حارث،اسلم،عمرو بن جناده،مالك بن عبد و....
ستايش عظيمى را كه سيد الشهدا(ع)شب عاشورا از ياران خويش كرد،نام آنان را جاويدان و مقامشان را جلوهگر ساخت.آنجا كه فرمود:من اصحابى شايستهتر و بهتر از ياران خود نمىشناسم«فانى لا اعلم اصحابا اولى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتى،فجزاكم الله عنى جميعا خيرا».(6) در زيارت ناحيه مقدسه هم امام زمان(ع)به آنان اينگونه سلام داده است:«السلام عليكم يا خير انصار...».
در توصيف آن شير مردان عارف،بسيار سخن مىتوان گفت.از زبان دشمن هم مىتوان حقايق را شناخت.به مردى كه روز عاشورا همراه عمر سعد در كربلا شركت داشته،گفتند:واى بر تو!آيا ذريه رسول خدا«ص»را كشتيد؟گفت:...اگر تو شاهد چيزى بودى كه ما ديديم،تو هم همچون ما مىكردى.گروهى بر ما تاختند كه دستهاشان بر قبضه شمشيرها بود،همچون شيران خشمگين،سواران را از چپ و راست درهم مىنورديدند و خويش را به كام مرگ مىافكندند.نه امان مىپذيرفتند،نه علاقه به مال داشتند و نه چيزى مىتوانست مانع ورودشان بر بركههاى مرگ گردد!اگر اندكى از آنان دست بر مىداشتيم،جان همه سپاه را مىگرفتند.اى بى مادر،پس مىخواستى چه كنيم؟ !...(7) براى آشنايى با برخى فضايل آنان،كه حواريين امام حسين(ع)بودند،رجوع كنيد به«منتخب التواريخ»،ص 245 تا 255 كه بيست و شش فضيلت براى آنان بر شمرده است،از جمله:
رضايت از خدا ، با وفاترين اصحاب ، ثبت بودن نامشان در لوح محفوظ ، برتر بودن مقامشان از همه شهدا ، همت والا با عده كم ، توفيق باز گشت به دنيا در عصر رجعت ، معروف بودنشان در آسمانها ، شوق شهادت در ركاب امام حسين(ع) ، ياران واقعى دين خدا ، وارستگى و زهد و عبادت ، دفن در سرزمين مقدس كربلا و .... همين فضيلتهاست كه آنان را محبوب دلها ساخته و در دنيا و آخرت ، مورد غبطه جهانيانند . قبر شهداى كربلا همه يكجا در حرم سيد الشهدا (ع) است .
پىنوشته
1- از جمله در سفينة البحار،ج 2،ص .11
2- ر.ك:انصار الحسين،الدوافع الذاتية لأنصار الحسين،ابصار العين فى انصار الحسين،فرسان الهيجاء،عنصر شجاعت،اسوههاى جاويد،مقاتل الطالبيين،موسوعة المصطفى و العترة،ج 6،ص 201 و....
3ـ جزوه«تشكيلات توحيدى عاشورا»،فاطمى پناه،ص .23
4ـ انصار الحسين،محمد مهدى شمس الدين،ص .111
5- همان،ص 117،در باره شهداى عاشورا،از جمله ر.ك:مجله«تراثنا»،شماره 2،مقاله«تسمية من قتل مع الحسين».
6ـ مقتل خوارزمى،ج 1،ص 246،لهوف،ص .79
7ـ شرح نهج البلاغه،ابن ابى الحديد،ج 3،ص .263
منبع : فرهنگ عاشورا صفحه 49 / جواد محدثى
کانون فرهنگي رهپويان وصال
منبع گفتمان ديني( ارسال مطلب از شاهد)gofteman dini
************************
**********************
************
********
***** مطالب سودمند در باره ياران امام حسين
***
**
*
سرهای مطهر همه دلدادگان و یاران حسین علیه السلام پس از شهادت آنان در کربلا، از پیکر جدا و همراه با اسیران [به کوفه و شام] حمل شد؛ جز سر مقدس عبدالله بن حسین، کودک شیرخوار آن حضرت.
••
در کربلا، هفت پدر و پسر در رکاب اباعبدالله الحسین علیه السلام شربت شهادت نوشیدند که عبارت بودند از:
1. علی بن حسین (علی اکبر)
2. عبدالله بن حسین (کودک شیرخوار).
3. عمروبن جناده.
4. عبیدالله بن یزید بن ثبیط عبدى.
5. عبدالله بن یزید بن ثبیط عبدى.
6. مجمع بن عائذ.
7. عبدالرحمان بن مسعود.
در کربلا دو تن در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند که پدرشان در کوفه به شهادت رسیده بود و آنان،
محمد و عبدالله، فرزندان مسلم بودند که پدر بزرگوارشان مسلم بن عقیل در کوفه به فیض شهادت نایل گشت.
در رکاب امام حسین علیه السلام یک تن به شهادت رسید که پدرش در صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسید و او عمار بن حسان طایی بود. عمار در کربلا به همراه امام حسین علیه السلام شهد شهادت نوشید و حسان در جنگ صفین، در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسیده بود.
••
در سرزمین کربلا، نه تن به شهادت رسیدند که مادرانشان در خیمه، نظارهگر آنان بودند که عبارت بودند از:
1. عبدالله بن حسین ( کودک شیرخوار) که مادرش رباب، هنگام شهادت فرزند، به او مینگریست.
2. عون بن عبدالله بن جعفر که مادرش حضرت زینب، عقیله بنیهاشم، نظارهگر شهادت او بود.
3. قاسم بن حسن که مادرش رمله، ناظر شهادت وی بود.
4. عبدالله بن حسن که مادرش دختر بجلى، شهادت فرزند را نظارهگر بود.
5. عبدالله بن مسلم که مادرش رقیه، دختر علی علیه السلام، نظارهگر شهادت فرزند بود.
6. محمد بن ابوسعید بن عقیل که مادرش به او مینگریست؛ در حالی که وحشتزده عمود خیمه را گرفته بود و فردی به نام لقیط یا هانى، او را پیش چشمان مادر، به شهادت رساند.
7. عمروبن جناده که مادر وی او را به جنگ فرمان داد و شهادتش را به چشم خود دید.
8. عبدالله کلبی که بنابر نقل طاووسى،1 مادرش وی را به نبرد تشویق میکرد و نظارهگر او بود.
9. علی بن حسین علیه السلام که در بعضی روایات آمده که مادر او لیلى،2 در خیمه، برای فرزندش دعا میکرد و پاره پاره شدن پیکر نازنین او را با چشم خود نظارهگر بود.
••
امام حسین علیهالسلام روز عاشورا، پیاده بر بالین هفت تن از افراد مورد علاقه و یاران شهیدش حضور یافت که عبارت بودند از:
1. مسلم بن عوسجه؛ زمانی که مسلم به شهادت رسید، حضرت به اتفاق حبیب بن مظهر، پیاده بر بالین او حاضر شد و به او فرمود: «رحمک الله یا مسلم ...»!
2. حر بن یزید ریاحى: آنگاه که وی به فیض شهادت نایل گشت، امام حسین علیه السلام بر بالین او حضور یافت و فرمود: «انت حر کما سمتک امک ...»!
3. واضح رومی یا اسلم ترک؛ وقتی او به درجه شهادت نایل آمد، امام علیهالسلام پیاده بر بالین او آمد و او را در آغوش گرفت و گونه بر گونهاش نهاد.
4. جونبنحوى؛ زمانی که وی به شهادت رسید، امام حسینعلیه السلام بر بالین او حاضر شد و فرمود: «اللهم بیض وجهه ...».
5. عباس بن علی علیه السلام؛ هنگامی که آن بزرگوار به درجه رفیع شهادت نایل گشت، اباعبدالله الحسین علیه السلام پیاده بر بالین وی حضور یافت و کنارش نشست و به او فرمود: «الان انکسر ظهری ...».
6. علی بن الحسین علیه السلام؛ آن گاه که وی شربت شهادت نوشد، امام علیه السلام پیاده بر بالینش حاضر شد و فرمود: «... علی الدنیا بعدک العفا».
7. قاسم بن حسن؛ آن گاه که وی به درجه رفیع شهادت نایل گشت، امام علیه السلام پیاده بر بالین او آمد و فرمود: «بعدا لقوم قتلوک ...».
••
اعضای بدن سه تن از افراد مورد علاقه و یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام، در نبرد روز عاشورا، از بدن جدا شد که عبارت بودند از:
1. عباس بن علی علیه السلام که نخست دست راست و سپس دست چپ و آن گاه سر مقدسش از پیکر جدا شد.
2. علی بن حسین علیه السلام که ضربتی بر سر مبارک او فرود آمد و سپس بدن نازنینش با شمشیر، پاره پاره شد
3. عبدالرحمان بن عمیر که در جنگ تن به تن با سالم و یسار، نخست دست و سپس ساق پا و آن گاه سر او از بدن جدا و به سمت امام حسین علیه السلام پرتاب شد.
و) در درکاب امام حسین علیه السلام در کربلا، یک بانو به شهادت رسید و او «ام وهب نمری قاسطی»، همسر عبدالله بن عمیر کلبی بود. این بانو بالای سر شهید خود آمد و گفت: از خدایی که بهشت را روزی تو گردانده، میخواهم که مرا نیز در جوار تو قرار دهد. در این هنگام، رستم، غلام شمر، با ضربت گرزى، وی را به شهادت رساند.3
پینوشت:
1. لهوف، ص 161.
2. وی لیلی دختر ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی است. در زمینه حضور این بانو در حادثه کربلا، میان تاریخ نگاران و مقاتل نویسان اختلاف است و ظاهر این است که وی در آن عرصه حضور نداشته است.
3. محمدبن طاهر سماوى، ابصارالعین فی انصار الحسین (سلحشوران طف)، ترجمه عباس جلالى، ص 266 – 279.
پدیدآورنده: محمد بن طاهر سماوى
منبع مطلبhawzah .net
aram89
12-07-2010, 11:20 PM
http://pnu-club.com/member42034-albums333-1466t.jpg (http://pnu-club.com/member42034-albums333-1466.html)
پرسش و پاسخ
دكتر سنگري
چرا امامحسین(ع) مانند برادرش امامحسن(ع) صلح نكرد؟
یكی از دلایل اینكه امام با یزید صلح نكرد، این بود كه یزید با معاویه كاملاً متفاوت بود. اگر معاویه برخی از شئون را حفظ میكرد، یزید هیچچیزی را حفظ نمیكرد. یزد« شاربَ الخمر مُعلِمً بالفسق و قاتلالنفس المحترمه» ، یعنی هم قاتل است، هم فساد علنی دارد وهم شرب خمر دارد و« مثل لایبُالُ» ،مثل منی هرگز صلح نمیكند، یزید علناً قصد كشتن اباعبدلله (ع) را كرده بود. بنابراین اباعبدلله (ع) چاره ای جز نپذیرفتن صلح نداشت. كما این كه جابربن عبدالله انصاری وقتی گفت، چرا مثل برادرت حسن (ع)صلح نمیكنی، فرمود: اگر پیامبر بیاید و با تو سخن بگوید میپذیری ، در یك عالم مشاهده و مكاشفه ایشان میفرماید هر چیزی فرزندم تصمیم بگیرد تصیم من است.
فضای عصر امامحسین(ع) قابل مقایسه با امامحسن(ع) نبود. پساز شهادت امامحسن(ع) تا عصر یزد 10 سال فاصله است و امامحسین(ع) ده سال در زمان معاویه زندگی كرده است و قیام نكرده است. معلوم است كه شرایط و زمینههای زندگی او مثل عصر امام مجتبی (ع) بوده است.
اگر یزید از امامحسین(ع) تقاضای بیعت نمیكرد، آیا باز هم آن حضرت قیام میكرد؟
بیشك یزد با شخصیت و با جهتگیریهای سیاسی خاصی كه داشت، هرگز امامحسین (ع) در مقابل اعمال او ساكت و آرام نمینشست، كما این كه در یكی از سخنرانیهای خودش كه در آغاز حركت دارد فرمود: من از زبان رسولخدا شنیدم كه هر كسی پادشاه ستمگری را ببیند كه حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كرده و«ونا منشأ لا حد الله» عهد خدا را شكسته است و بر علیه او برنخیزد، خداوند او را با آن ظالم مشهور می كند. بنابراین در فرهنگ ابا عبدالله سازشكاری با شخصی مثل یزید محال بود.امام قطعاً درمقابل یزید مقاومت میكند.«من مرا تا سلطاناً بی اورمتهل حرام الله»
آیا یزید قصد كشتن امامحسین(ع) را داشت یا فقط بیعت آن حضرت را میخواست؟
آن چه كه مشخص و مسلم است، در مدینه بیعت میخواست اما در زمانی كه ا مامحسین(ع) در مجلس ولید آمد، امام حسین (ع) با زیركی و ترفند خاصی فرمود كه مسئله را به فردا بگذارید تا مردم هم باشند، من می دانم كه دوست نداری كه این جا در شهر وقتی كسی نیست با تو بیعت كنم، بگذار فردا باشد.اما مروان متوجه شد و گفت اگر حسین از مجلس بیرون برود، نه او را خواهی یافت و نه او بیعت خواهد كرد. پس او را در همینجا به قتل برسان.امام با زیركی خاصی از قبل كسانی را اطراف دارالعماره قرار داده بود و گفته بود تا صدای من بلند شد بریزید در آنجا. وقتی آنها ریختند،عوامل یزید هیچ اقدامی نمیتوانستند بكنند.
امّا امام در مكه زمانی كه قصد طواف دارد، متوجه میشود كه مأمورانی از طرف یزید قصد كشتنش را دارند، زیر احرام شمشیر بستهاند و چون امام نمیخواست حرمت خانه خدا شكسته شود، در این حال امام فرمود: من از خانه كعبه دور میشوم، و اگر قرار است خونم ریخته شود، اگر یك وجب هم دور از خانه خدا باشد بهتر است. حضرت اباعبدالله نخواست حرمت خانه خدا شكسته شود.
در حادثه كربلا چند نفر از سپاه یزید به امامحسین(ع) پیوستند؟ ظاهراً غیر از حربنریاحی افراد دیگری هم بودند؟
تعداد كسانی كه به حضرت اباعبدالله پیوستند بیشاز 12 نفر بودند، جز حضرت حّر، فرزند حضرت حرّ ، علی هم به او پیوست و شهید شد. ابوالفتوح آخرین نفری است كه از سپاه عمرسعد به اباعبدالله میپیوندد، آن هم پساز شهادت اباعبدالله، پساز فریاد زینب، آیا در میان شما مسلمانی وجود ندارد، ابوالفتوح و دو برادرش میجنگند و به شهادت میرسند.
یكدسته، كسانی هستند كه اصلاً از كوفه به قصد پیوستن به اباعبدالله (ع) در سپاه عمرسعد آمدند، چون راهها را بسته بودند. نمیتوانستند بیایند.امّا بعضیها متحول شدند، از جمله حضرت حر و ابوالفتوح بودند.
آیا پساز شهادت امامحسین(ع)، افراد دیگری هم در همان روز به شهادت رسیدند؟ این افراد چند نفر بوده و چه كسانی هستند؟
بعداز حضرتاباعبدالله (ع)كسانی در سپاه خودش به شهادت رسیدند. یكی از آنها كسی است كه زخمی میشود به اسم روید بن ابی المتاع است، افتاده زمین و بیهوش شده، خنجری در میآورد میجنگد و به شهادت میرسد.
دیگر حفخاذ بن محند راصبی است كه از بصره حركت كرده برای یاری امام، وقتی میرسد كه كربلا تمام شده است، و میشنود كه حسین (ع) را كشتند، شمشیر میكشد و پساز كشتن چند نفر از سپاه كفر به شهادت میرسد. كسانی هم داریم كه یكسال پساز كربلا به علت زخمهای وارده شهید میشوند. مجموعاً آثاری كه خودم استخراج كردهام ، برایم روشن شده كه 136 نفر شهدای كربلا بودند، طبق زیارتنامههای موجود و منابع موثق فهرست تهیه شده است.
امامحسین(ع) چند سفیر قبلاز حركت خودشان به سمت كوفه اعزام كردند؟ این افراد چه كسانی هستند؟
اولین سفیر ابا عبدالله الحسین (ع) مسلم بن عقیل است.دو سفیر دیگر هم دارد، قیس بن مسهر سیداوی و دیگری عبدالله بن یقطر یا بقتر یا بُختُر كه برادر رضاعی ابا عبدالله الحسین (ع) بوده است.
در كاروان اسرای كربلا، غیر از حضرتسجاد(ع) چند مرد و كودك پسر وجود داشت و این افراد چه كسانی بودند؟
84 نفر مجموعه قافله اسرا بودند كه بخشی در كوفه جدا میشوند، مثل بعضی از شهدای كربلا كه همراه كاروان ابا عبدالله در حركت بود، مانند مادر عَمربنجناده ، قمر، مادر عبدالهبن عُمیر ، مثل زن زُهیر.
85 از خانواده حضرت امامحسین(ع) 19 نفر زن بودند، یك تعداد از اینها زخمی بودند مثل حسن مثنی فرزند امامحسن مجتبی(ع) ، در كوفه میماند به علت جراحات زیاد، بقیه كودكان، زنان و دختربچهها كه بزرگترین آنها امام سجاد(ع) بود و بقیه كودك بودند.
چرا امامحسین(ع) با آن كه میدانست كشته میشود، اهل بیت خود را به كربلا برد؟
انقلاب كربلا را نباید با معیارهای عادی تبیین كرد و چون یك حادثه تمام و كامل است، باید در این عالیترین الگو همه حاضر باشند، باید كودك باشد، زن باشد، تا كودكان و زنان الگو داشته باشند. اگر زمینهای برا ی انتقال پیام نبود،كربلا بدون اینها كامل نمیشد.
سر نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود.
كربلا در كربلا میماند اگر زینب نبود.
امام حسین (ع) فرمود، خدا اراده كرده است خانواده مرا اسیر ببیند. اسارت قسمتی از نهضت كربلا بوده است. قصه صبوری زینب(س) ، فاطمه صغری (س) و …
چرا یزید میخواست قبلاز حركت امامحسین(ع) از مكه، آن حضرت را در آن شهر و دیار ترور كند؟
یزید بزرگترین مانع خود را امامحسین(ع) میدید. یزید عنصری نبود كه اهل تفكر و منطق باشد. بهترین راه این بود كه بهخاطر بیعت مردم كوفه، حسین(ع) را در مكّه به شهادت برساند و ماجرا را جوری مسخ كند، چون میدانست مردم كوفه نامه نوشتند و ممكن است مردم كوفه قیام كنند و نتواند در آنجا به مقصود خود برسد، تصمیم گرفت در مكه كار را تمام بكند و قائله را تمام كند و به اسم كسانی دیگر كه شناخته شده نبودند تمام كند و یا به عنوان دعوای فردی مطرح كند.
چرا حربنیزید ریاحی زودتر از روز عاشورا به كاروان امامحسین(ع) ملحق نشد؟
حربنیزید ریاحی احساس روشنی در خود داشت و به حقانیت امام ایمان داشت، ولی هنوز رشتههای تعلق را سست نكرده بود تا از سپاه عبیداللهبنزیاد بریده شود. از طرف دیگر تصور میكرد اگر در صحنه باشد بتواند بدون جنگ و خونریزی مسئله را پایان دهد و قصد داشت امام را متقاعد كند كه برگردد. اما روز تاسوعا دید قصه كاملاً جدی است و گفت من احساس كردم دیگر راه كاملاًبسته است. و به عمرسعد گفت ای عمر تو با حسین میجنگی؟ گفت: آری میجنگم و هیچ پیروایی هم ندارم كه بر اجساد آنها اسب بتازانم. وقتی دید نمیشود مسئله را به شیوه سیاسی یا با مماشات حل كرد ، تصمیم خود را گرفت و به یاران امام پیوست.
چه عواملی باعث شد تا حربنیزید ریاحی به امامحسین(ع) بپیوندد؟
خداوند نوعی هدایت برای او ایجاد كرد. انسانها دو دستهاند، یا سالك مجذوباند یا مجذوب سالكاند. سالك مخدوب كسی است كه خود راه میرود و خدا دستش را میگیرد و مجذوب سالك كسی است كه خدا دستش را میگیرد تا راه بیفتد، گاهی اوقات با یك الهام انسان از جا كنده میشود.
حرّ در آخرین لحظات تصمیماش فهمید كه خداوند چه تقدیری را برایاش چیده است. زمانی حر تصمیم گرفت به اباعبدالله بپیوندد كه ترفیع درجه گرفته بود، از فرماندهی 1000 نفر به 4000 نفر رسیده بود. در موقعیت بالاتری كه به دست آورد به آن پشتپا زد.
چرا امامحسین(ع) در شب عاشورا كه لشكر عمر سعد قصد حمله بهآن حضرت را داشت، از آنان مهلت خواست تا جنگ را به تعویق بیاندازند؟
امام میخواست آمادگی روانی یارانش را به نهایت برساند. فرمود «انی احب الصلوه» بهآنها بگو من عاشق عبادتام و میخواهم امروز دوستانم و یارانم زمینه رشد روحی و روانی را داشته باشند و هم چنین خواست خانواده خودش را آماده كند و اگر كسی میخواهد برگردد یا از سپاه عمرسعد به امام بپیوندد این فرصت را داشته باشد.
اطلاعات و آمار واقعه كربلا و روز عاشوار توسط چه كسانی نقل شده و تا چه حد صحت دارد؟
از چند جهت و از چند منبع اطلاعات رسیده است .از خیل كسانی كه در كنار امام بودند و زنده ماندهاند یاران امامحسین(ع)، ناظران صحنه بودهاند.
دسته دوم اطلاعات در عصر مختار به دست آمد. مختار وقتی قاتلان و ظالمان را دستگیر كرد پیش از آن كه آنها را به قتل برساند میگفت : بگویید در كربلا چه كردید، آنها گزارش میدادند.
نكته سوم، اصلاً در خود سپاه عمرسعد گزارشگرانی وجود داشتند كه معروفترین آنها حمیدبنمسلم است كه گزارش مینوشت. اطلاعات از این سه طریق نوشته شده است و ثبت و ضبط شده است.
آخرینبار كه آب به خیمههای امامحسین(ع) رسید چه زمانی بود و این كار توسط چه كسانی انجام شد؟
تا روز ششم آب بود. روز هفتم امام حفر چاه میكند، آب وجود دارد بعداً عمرسعد تهدید میكند و امام چاه را میبندد، و از روز هفتم آب نبوده ولی به نظر میرسد در شب نهم و حتی شب عاشورا هم آب بوده است، در شب عاشورا ابا عبدالله دستور داد مشكها را آب كردند و آوردند كه از این آب برای غسل استفاده كردند شبانه دعا خواندند، اما آب مصرفی دیگر نبوده است. در روز عاشورا كاملاً آب قطع بوده است.
جنگ روز عاشورا توسط چه كسی آغاز شد؟
جنگ از صبح روز عاشورا كه به نظر میرسد كه حدود ساعت 9 تا 5/9 صبح است توسط عمرسعد آغاز شد. و فریاد زد ای لشكریان خدا سوار شوید، میخواهم شما را به بهشت ببرم. خودش اولین تیر را رها كرد .پسازآن 10000 چوبه تیر به سمت یاران امام پرتاب كردند كه هیچ تن از یاران نبود كه تیر نخورده باشد و پس از آن جنگ تنبهتن شروع شد.
اولین شهید روز عاشورا كیست؟
درباره اولین شهید روز عاشورا چند قول وجود دارد،چون در اولین لحظات، بیشاز 40 نفر شهید شدند، كه تعیین اولین شهید بسیار مشكل است. اما در جنگ تن به تن میگویند اولین شهید عبدالله بن عمیر است كه خودش و همسرش شهید شدند. بعضیها گفتهاند حربنیزید ریاحی اولین شهید است، اولین شهید از بنیهاشم علیاكبر(ع) است.
در صحنه كربلا چند زن به شهادت رسیدند؟
دختر ام وهب همسر عبدالله بن عمیر اولین زن شهید بود.
از خاندان امامحسین(ع) در كربلا چند نفر به شهادت رسیدند؟
از خانواده حسین(ع) 5 برادر شهید شدند كه چهار برادر حضرت ابوالفضل العباس(ع) ، عبدالله و جعفر و عثمان بودند، یكی هم ابا بكر است كه حضورش تردیده كردهاند.كه اگر ایشان هم آنجا باشند 5 برادر شهید شدهاند. از فرزندانش حضرت علیاصغر(ع) است. حضرت علیاكبر(ع) است كه شهید شدند. در بعد از كربلا محسن یا مُحَسّین به شهادت میرسد و سقط میشود ودر پای كوه جوشن در سوریه دفن میشود و بعضیها معتقدند كه عبداله رضی غیر از علیاصغر(ع) است، طفلی بوده كه در كربلا متولد میشود و ظاهراً دو روزه یا سه روزه بوده وشهید میشود.
آیا حضرت علیاكبر(ع) از امامسجاد(ع) بزرگتر بود؟
حضرت علیاكبر همان طور كه با اسمش است فرزند بزرگ اباعبدالله بودند، ایشان در كربلا حدود 27 سال داشتند و برادرشان امامسجاد(ع) حدود 23 ساله بودند.
فرزند ارشد علی اكبر است امام سجاد (ع) علی اوسط و علی اصغر فرزند كوچك بودند.
آیا صحت دارد كه امامباقر(ع) هم در روز عاشورا در كربلا حضور داشتند؟ اگر چنین است آن حضرت چند سال داشت؟
بله ، بعضی از اقوال هست كه امام باقر(ع) بوده و دلیل قطعی هم داریم برای این امر، همانطور كه در شهر شام امام محمّد باقر را میبینیم و به نظر میرسد تازه به 5 سالگی رسیده است.
دفن شهدا در كربلا توسط چه كسانی و در چه زمانی انجام شد؟
بعداز حادثه كربلا تا روز بعدش سپاه عمرسعد در كربلاست و غروب روز یازدهم قافله اسرا را از كربلا حركت میدهند. عمرسعد كشته شدگان خود را دفن میكند، خودش نماز میخواند و از كربلا میروند، اجساد شهدای كربلا میمانند. قبیله بنیریاح حضرت حر را میبرند ویك مقدار دورتر دفن میكنند، اما روز سوم امامسجاد(ع) خودشان میآیند، چون بنابر اعتقاد ما شیعیان در دفن امام باید امام بعدی حضور داشته باشند، امام سجاد (ع) میآید و به شناسایی اجساد بدون سر میپردازند. قبیله بنیاسد كه آمدند بدنها را نمیشناسند، امام سجاد(ع) همه را شناسایی میكنند، و همه شهدا را در قبر بزرگی كه آماده شده میچینند، و بعد حضرت امامحسین(ع) را جداگانه دفن میكند و حضرت ابوالفضل (ع) را در كنار علقمه دفن میكند .
آخرین كسی را كه دفن كردند جَون بود، جون غلام ابوذر بود، میگویند یك هفته بعد كه بدنش را پیدا كردند بوی خوش می داد و معطر بود، جون از امام حسین (ع) خواسته بود كه او را دعا كند تا پس از مرگ بدنش زیبا و معطر شود.
آیا دشمنان سرهای تمام شهدا را از پیكر آنان جدا كردند؟
همه را خیر. سر حضرت حر را جدا نكردند. سر حسن مثنی را جدا نكردند،چون هنوز زنده بود و یك نفر آمد شفاعت كرد ،آشنایی داشت با حسن مثنی و او را برد و بعداً زنده ماند.
ولی آنقدر كه مشخص است هفتاد و دو تن، هفتاد و دو سر است.
مدفن حضرت زینب(س) كجاست؟
در مورد مزار حضرت زینب اختلاف اقوال بین مصر و شام زیاد است. بسیاری میگویند، در تبعید در مصر از دنیا میرود، ولی به نظر میرسد قول درستتر این باشد كه در برگشت به شام برای دیدار آشنایان از جمله همسرش عبدالله بن جعفر كه آن جا بود و در شام از دنیا میرود و قبر ایشان در شام است.
اولین زائر قبر امامحسین(ع) چه كسی است؟
جابر بن عبدالله اولین كسی است كه در روز اربعین به زیارت ابا عبدالله الحسین (ع) میآید، واولین كسی كه در كربلا ساكن شد و در آنجا خانه برگزید، سیدابراهیم مجاب بود.
اولینبار توسط چه كسانی و در چه تارخی برای مزار امامحسین(ع) ضریح و بارگاه درست شد؟
بعد از كربلا با فاصله بسیار كمی قبر اباعبدالله(ع) شاخص میشود ،آنجا را آماده میكنند. آن طور كه از تاریخ معلوم است یك درخت سدری نزدیك قبر امامحسین(ع) بوده، كم كم آنجا آبادانی میشود به طوری كه گروههای انقلابی برای آغاز حركت خودشان میآمدند و از آنجا حركت خود را آغاز میكردند. مثل گروه توابین و …مانند جریان حضرت مختار . در زمان متوكل تصمیم گرفتند قبر اباعبدالله را تخریب كنند حتی دستور داد شخم بزنند و آب ببندند تا قبر امام (ع) گم شود اما شیعیان علامتگذاری كردند، و قبر ابا عبدالله (ع) محفوظ ماند .
ضریح فعلی حضرت امامحسین(ع) چه زمانی و توسط چه كسانی ساخته و نصب شد؟
در عصر صفویه به طور جدی ضریح و بارگاه ساخته شد و در دوران قاجار شرایط فعلی تثبیت شد، در عصر ناصرالدین شاه جدیتر بود به طوری كه ناصرالدین شاه خود به كربلا رفت.
سرهای شهدای كربلا در كجا دفن شده است؟
بعد از انتقال سرهای شهدا ، از كوفه به شام، سرها را در چند نقطه دفن كردند، به طور مشخص در محلی است كه بابالصغیر گفتهاند ، 16 سر از سرهای شهدا ی كربلا در آنجا است، علامه حسن امین اعتقاد دارد كه 4 سر آنجا هست، سر حضرت ابوالفضل العباس، علی اكبر، قاسم و حضرت حبیب را ایشان مسلم میداند.
قسمت دیگر تحتعنوان رأسالحسین وجود دارد كه تعدادی از سرها آنجا دفن شدهاست . به نظر میرسد كه در چند نقطه این سرها را دفن كردهاند.
برای زیارت قبر امامحسین(ع) ثوابهای مختلفی از سوی امامان و بزرگان دینی ما نقل شده است. چرا میان این ثوابها تفاوت وجود دارد؟ به طور مثال یك حدیث گفته كه زیارت امامحسین(ع) برابر یك حج و دیگری ثواب چند حج را نقل كرده است.
عمدتاً اینها برای تشویق است و هم برای تجدید عهد، هم برای بازسازی معنوی خود، نوعی باب معرفت باز میشود، ائمه را بهتر میشناسند، اینها به تناسب افراد متفاوت ممكن است متفاوت باشد. ممكن است كسی برود و پاداشی را نداشته باشد.
شخص مسلمان در چند مكان میتواند نماز خود را كامل بخواند، حتی اگر مسافر باشد. آیا حرم امامحسین(ع) هم جزو این مكانهاست؟
نكته لطیف این است كه ما در سفر نمازمان قصر است . در جایی گفتهاند نماز ما تمام است گویی آنجا در خانه خود هستید مانند كعبه ، مسجد كوفه. در كنار مزار اباعبدالله انسان مختار است گویی خانه خود انسان است تا احساس بیگانگی نكند.
در واقعه كربلا چند كودك و نوجوان به شهادت رسیدند. این شهدا چه كسانی هستند؟
آمار دقیقی كه من كار كردهام و اسامیشان را آوردهام 31 نفر هستند، 31 نفر نوجوانان و جوانان كربلا هستند، البته بعضیها زنده میمانند.
كوچكترین شهید كربلا چه كسی است و چند سال داشت؟
عبدالله رضی كه در كربلا متولد شد. دو روزه یا سه روزه بود، و اگركودك سقط شده را در نظر بگیریم به عنوان شهید تازه متولد شده است.
سالمندترین شهید كربلا كیست؟
حبیب بن مظاهر اسدی است، ظاهراً سناش حدود 80 سال است و عابث هم هست كه سناش حدود 78 سال است كه چند نفر از شهدای كربلا از صحابه پیامبر بودند.
مقام شهدای كربلا با كدام گروه از شهدای اسلام برابری میكند؟
با هیچكس مقایسه نشدهاند، اباعبدالله فرمود من از یارانم وفادارتر و خوبتر نمیشناسم. به خدا همهشان را آزمودم، آنها را جز سنگهای صبور و ستبر كوهستان نیافتم. اینان آنچنان به مرگ شیفتهاند كه كودك به سینه مادر.
واقعه عاشورا كدام روز از هفته اتفاق افتاد؟
ورود امامحسین(ع) به كربلا از روز پنجشنبه دوم محرم بود و شهادت امامحسین(ع) روز عاشورا، جمعهای بوده كه 21 مهر ماه محرم سال 59 شمسی است.
چرا در میان امامان و بزرگان دین اسلام، تنها روز چهلم و اربعین را برای امامحسین(ع) میگیرند؟
كتابی است به نام خصائصالحسینیه، از آقای شیخجعفر شوشتری( ره)، كه خصوصیات امامحسین(ع) را گفته است. این كتاب ویژگیهایی از امام حسین (ع) را برشمرده كه هیچ جا نیامده است، در آن اربعین مكرر امامحسین(ع) را توضیح داده است. تنها كسی كه اربعین دارد، لبیك دارد، امام حسین(ع) است. تنها كسی كه اربعین مكرر دارد، چون اباعبدالله مكرر است.كل اسلام متبلور شده در وجود ابا عبدالله و اساس ما، بودن ما، زیستن ما، و بقای اسلام ریشه در فرهنگ ابا عبدالله دارد.
آیا عبدالله كه نام یكی از كودكان امامحسین(ع) است همان علیاصغر است؟
عبدالله داریم به نام عبدالله رضی، یعنی عبدالله شیرخوار، به نظر میرسد غیر از علیاصغر(ع) است.
آیا امامحسین(ع) یار ایرانی هم داشت؟
به طور روشن نمیتوانیم بگوییم كه در كربلا، اباعبدالله یار ایرانی داشته باشد. اما من اسلم تركی را به احتمال بسیار زیاد ایرانی میدانم و من یك چهره میشناسم كه اولین شهید كربلا ایرانی است، زمانی كه حضرت مسلم را دستگیر كردند و به دارالعماره میبردند فقط یك نفربه یاری مسلم میشتابد، یك آهنگر اردبیلی بود و مسلم را میبیند با پتك آهنگری حمله میكند و تیر بارانش میكنند. پس اولین شهید از مجموعه شهدای كربلا ایرانی و اردبیلی بوده است.
در منابع هست كه یك طبیب ایرانی به امامزینالعابدین(ع) كمك كرد؟ این مسئله صحت داردیا خیر؟
اینها را یك مقدار با تردید باید گفت، طبیبهای ایرانی در عصر ائمه فعال بودهاند، دانشگاه جندیشاپور اهواز از امیرالمؤمنین دعوت كردند در شورای علمی خودشان تصمیم میگیرند علی (ع) را دعوت كنند برای تدریس شیمی به آن دانشگاه بیایند، چون شنیده بودند كه علی(ع) یك بیمار جذامی را با آهن مداوا كرده است. پس بعید نیست كه پزشكان ایرانی با اباعبدالله ارتباط داشته باشند.
امامحسین(ع) از شهادت مسلم آگاه بود یا خیر؟
خبر شهادت مسلم پساز حركت ایشان به امامحسین(ع) رسید. در روز هشتم ذیالحجه درست زمانی كه اباعبدالله حركت میكند، مسلم به شهادت رسیده است. اما چند منزل پساز حركت امام خبر به ایشان میرسد. به نظر میرسد اصلیترین محل دریافت خبر در منزل سوم است، به حضرت در آنجا خبر میدهند كه مسلك وهانی را شهید كردهاند.
aram89
12-08-2010, 12:39 AM
http://pnu-club.com/member42034-albums326-1457.jpg
خاندان امام حسين(ع) در كربلا
هردم كه ز كار زار برمي گردي
شوريده و بي قرار برمي گردي
اين بار كدام لاله ات پر پر شد
كاين گونه شكسته وار برمي گردي ؟!
حسين(ع) دختري به نام «رقيّه» داشته است؟
ý مورخان و مقتلنويسان هنگام بيان فرزندان امام حسين(ع) به ذكر دو دختر به نامهاي فاطمه و سكينه، بسنده كردهاند؛1 برخي نيز نام «زينب» را بدانها افزودهاند؛2 اما در هيچ يك از منابع اوليه، نامي از دختري خردسال براي امام حسين(ع) كه رقيه، فاطمه صغري و يا نام ديگري داشته باشد موجود نيست و نيز اين جريان كه هنگام اقامت كاروان اسيران در شام دختري خردسال از امام حسين(ع) در فراق پدر و هنگام مواجهه با سر بريده پدر جان داده باشد، به چشم نميخورد؛ ولي در برخي از كتابهاي متأخر شرح حال اين دختر كوچك و قصه جان سوز او در خرابه شام بيان شده است.3 بيشتر اين نويسندگان اين جريان را از كتاب «كامل بهايي» ـ نوشته قرن هفتم هجري ـ روايت كردهاند.
براي وجود چنين دختري دو شاهد ميتوان آورد: شاهد اول: هنگامي كه زينب(س) در كوفه با سر بريده امام حسين(ع) مواجه شد، اشعاري سرود كه در ضمن آن آمده است: «اي برادرم! با فاطمه كوچك سخن بگو كه نزديك است قلبش تهي گردد.»4 كه نشان از وجود چنين دختر خردسالي كه در فراق پدر بيتاب بوده، دارد.
شاهد دوم: آوردهاند كه: امام حسين(ع) در آخرين لحظات حيات خويش، هنگام مواجهه با شمر، چنين فرمود:
الا يا زينب يا سكينه! ايا ولدي! من ذايكون لكم بعدي؛ الا يا رقيه! يا امكلثوم! انتم وديعة ربي، اليوم قد قرب الوعد.5
كه در اينجا امام حسين(ع) نام رقيه را آورده است.
قديميترين منبعي كه درباره دختر امام حسين در شام، اظهار نظر كرده است، عمادالدين طبري در «كامل بهايي» است؛ وي مينويسد: «دختركي بود چهار ساله، شبي از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين كجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم سخت پريشان، زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخواست.»6 يكي از منابعي كه عمادالدين طبري جريان را از او نقل كرده است، كتاب «الهاوية» نوشتهي دانشمندي سني به نام محمد بناحمد مأموني است.
در مقاتل گفته شده كه بعد از شهادت علياصغر، امام حسين(ع) او را به پشت خيمهها برد و دفن كرد و اكنون چنين معروف است كه علياصغر روي سينه امام حسين(ع) قرار دارد؟
اين قضيه كه امام سجاد(ع) علياصغر را بر روي سينهي حضرت سيدالشهدا(ع) گذاشت و دفن كرد، واقعيت ندارد؛ زيرا اوّلا،ً جنازه را در قبر بر طرف راست ميخوابانند كه رويش به طرف قبله باشد؛ اگر گفته شود: حضرت او را در مقابل سينهي امام،(ع) در زمين به طرف قبله گذاشت، باز حرفي است، اگر چه مدرك ندارد و ثانياً، از جهت حكم شرعي، جنازهي طفل را روي سينه گذاشتن و آنطور دفن كردن چه صورت دارد، آيا جايز است؟ آيا ميشود آن را نسبت به امام(ع) داد؟ و نقل اين موضوع، يعني گذاشتن جنازهي حضرت علياصغر(ع) بر روي سينهي مبارك سيدالشهدا(ع) و نسبت آن به بعضي از بزرگان علما، اگر صحت داشته باشد از باب اين است كه آن طفل صغير شهيد از بس قلب مبارك سيدالشهدا(ع) را با تير خوردنش سوزانيد مثل اين است كه روي سينهي امام(ع) دفن شده است و در حالي نقل كردهاند كه تمامي شهداي بنيهاشم در زير پاي امام(ع) مدفونند، حتي علياصغر و نزديكترين كسي از شهدا به آن حضرت، فرزندش حضرت علي اكبر(ع) است و بعد از بنيهاشم سايرين مدفونند و در اين مطلب جاي شك نيست.7
«عبدالله» كدام يك از فرزندان امام حسين(ع) است؟
عبدالله نام طفل امام حسين(ع) است كه در آخرين لحظات جنگ، در آغوش امام(ع) به شهادت رسيد؛ البته برخي به اشتباه او را علياصغر مينامند.
در بررسي تاريخ كربلا و وقايع روز عاشورا، به صحنه جان سوزي برميخوريم كه بسياري از بزرگان و مورخان آن را نقل كردهاند و گفتهاند كه در آخرين ساعات نبرد، طفلي از امام حسين(ع) كه در آغوش ايشان بود، هدف تير دشمن قرار گرفته، به شهادت رسيد. نام اين طفل را بسياري «عبدالله» 8 و برخي «علي» 9 و يا «علياصغر»10 گفتهاند. و بعضي ديگر نيز صرفاً به كلمه طفلي از حسين(ع) اكتفا كرده، از او نامي نبردهاند.11
البته در زيارت ناحيه مقدسه چنين آمده است: سلام بر «عبدالله» طفل شيرخوار تيرخورده، در خون خويش غلطيده كه خونش به آسمان جهيد و در آغوش پدرش به تير دشمن ذبح گرديد.12
تمام منابع اتفاق دارند كه تنها يك فرزند شيرخوار امام حسين(ع) با آن كيفيت به شهادت رسيده است و تنها اختلاف در نام اوست. مرحوم مجلسي ميگويد:
«نزد من صحيح اين است كه امام حسين سه پسر به نام علي داشته است».13 «اما اختلاف درباره اسم او احتمالاً به جهت اين بوده كه اين طفل را به دو نام ميخواندند، با توجه به اين كه طبق روايتي، امام به خاطر علاقه زيادي كه به پدرش داشت، بارها نام علي را بر فرزندانش گذاشته است.»14
آيا امام حسين(ع) دختري به نام فاطمهي صغري داشته است كه به هنگام شهادت ايشان در مدينه مانده باشد؟
در كتب معتبر تاريخ و مقاتل، نامي از فاطمه صغري ـ فرزند امام حسين(ع) ـ و ماندن وي در مدينه و عدم حضورش در كربلا، نيامده است.
در فهرست اسامي فرزندان امام حسين(ع) در كتب تاريخ و مقاتل، نام دو دختر15 و يا سه دختر16 به نامهاي سكينه، فاطمه و زينب، به ثبت رسيده است و نامي از دختري به نام فاطمه صغري موجود نيست و به اتفاق همه مورخان و مقتلنويسان، امام حسين(ع) هنگام حركت از مدينه به سوي مكه، تمام فرزندان خود، فرزندان امام حسن(ع) و اهلبيت خود را، به جز محمد بنحنفيه، به همراه داشتند.17
بنابراين، از امام حسين(ع) فرزندي به نام فاطمه صغري كه در مدينه مانده باشد و در صحنه كربلا حضور نداشته باشد، در تاريخ ثبت نشده است.
آيا مادر علياكبر زودتر از مادر امام سجاد با امام حسين(ع) ازدواج كرد كه نام علياكبر بر، ايشان نهاده شده است و علي اوسط و علي اصغر كدامند؟ و سن حضرت علياكبر چقدر بوده است؟
بسياري از مورّخان بر اين باورند كه امام حسين(ع) دو پسر به نام «علي» داشته است كه به «علياكبر» و «علياصغر» معروف بودند.18 برخي نيز از سه فرزند به نامهاي «علياكبر»، «علياوسط» و «علياصغر»ياد كردهاند.19 اما اين كه امام سجاد(ع) و علي بن الحسين شهيد جوان ـ كدام يك از اينها ميباشند، سه نظريه وجود دارد:
الف ـ امام سجاد(ع) علياصغر و شهيد جوان كربلا علياكبر بوده است؛20
ب ـ عكس نظريه اول، يعني امام سجاد(ع) علياكبر بوده و شهيد كربلا علي اصغر؛21
ج ـ شهيد كربلا علياكبر، امام سجاد(ع) علياوسط و فرزند خردسالي از امام حسين(ع) علي اصغر بودهاند.22
به عنوان شاهدي براي نظريه، اول به اين كلام امام سجاد(ع) تمسك جستهاند كه در جواب عبيدالله بن زياد وقتي كه گفت: «آيا خدا علي را نكشت؟» فرمود: «من برادري داشتم كه علي نام داشت و از من بزرگتر بود و مردم او را كشتند.»23 البته برخي ديگر هنگام نقل اين عبارت، جمله «از من بزرگتر بود» را نياوردهاند،24 اما اينكه چرا نام يكي «علياكبر» و ديگري «علياصغر» نهاده شده، براي تمييز و عدم اشتباه بوده است.
اما درباره تاريخ ازدواج امام حسين(ع) با مادران آن دو، هيچ مطلب مستندي نداريم. نام مادر جوان شهيد كربلا «ليلي دختر ابيمرة بن عروه بن مسعود الثقفيه» ميباشد25 و برخي نامش را «آمنه» گفتهاند.26 درباره سن ايشان نيز بسياري متعرض آن نشدهاند و برخي كه آن را بيان كردند، تاريخهاي متفاوتي گفتهاند: 18 ساله، 25 ساله، (27) 12 ساله، (28) 17 ساله،(29) و تولد در دوران حكمراني عثمان.30 از اين رو تاريخ دقيقي به دست نميدهد.
در پايان شيخ مفيد كه از علماي برجستهي شيعي و مورد اعتماد ميباشد، امام سجاد(ع) را علي اكبر و شهيد كربلا را علي اصغر معرفي كرده است؛31 همچنين ايشان در نقل فرمايش امام سجاد(ع) در مجلس ابن زياد، فقط به اين فرمايش امام اكتفا كرده كه من برادري به نام علي داشتم، و مردم او را كشتند، و اين مطلب كه او از امام سجاد(ع) بزرگتر بوده را نقل نكرده است.32
آيا امام حسين(ع) دختري به نام سكينه داشته است و اگر چنين بوده، آيا در كربلا ازدواج كرده است يا پيش از آن؟ او در كربلا چقدر سن داشته و شوهر او چه كسي است؟ آيا اين مطلب صحت دارد كه همسر ايشان «مصعب بن زبير» ـ برادر عبدالله بن زبير ـ و قاتل مختار ثقفي بوده است و بر فرض صحت، چگونه توجيه ميشود؟
با دقت و تحقيق در كتب تاريخي و مقاتل درمييابيم كه، تاريخ نويسان شيعي و سنّي وجود دختري به نام سكينه را براي امام حسين(ع) ثبت كردهاند: شيخ مفيد مينويسد: سكينه از جمله دختران امام حسين(ع) و نام مادرش «رباب» است.33 مرحوم طبرسي نيز با ذكر اين مطلب، ميفرمايد: امام حسين(ع) وي را به عقد عبدالله بنالحسن، ـ برادر زادهاش ـ درآورد كه در روز عاشورا به شهادت رسيد،34 و در كتاب «مقتلالحسين» آمده است: ايشان با پسر عمويش ـ عبدالله بنالحسن ـ ازدواج كرد كه در روز عاشورا، قبل از اين كه بين آنها وصلتي صورت بگيرد، به شهادت رسيد و هيچ بچهاي از ازدواج آنها به دنيا نيامد.35 همچنين مرحوم طبرسي نقل ميكند: سكينه بنت الحسين(ع)، در روز عاشورا ده ساله بوده است.36
ذهبي نيز در كتاب «تاريخ الاسلام»، سكينه را دختر امام حسين(ع) ميداند و فهرستي از كتبي را كه از سكينه ـ بنت الحسين(ع) ـ نام آوردهاند، ذكر ميكند37 كه حدود بيست كتاب است؛
بنابراين، كتب بسياري از سكينه ـ دختر امام حسين(ع) ـ ياد كردهاند، كه نام برخي از آنها را، افزون بر آنچه در متن آمده، در پينوشت آوردهايم!38
امّا دربارهي سنّ آن بزرگوار، سخن روشني وجود ندارد و از مجموع اقوال مورّخان استفاده ميشود كه ايشان در جريان كربلا ازدواج كرده، يا حداقل در سنّ ازدواج بوده است.
مرحوم شيخ مفيد در اين باره ميفرمايد: روايت شده كه حسن بن حسن يكي از دو دختر امام، حسين(ع) ـ عمويش ـ را براي خويش خواستگاري كرد. امام حسين(ع) به او فرمود: فرزندم، هر دخترم را كه بيشتر دوست داري، خود اختيار كن، تا او را به همسري تو درآورم. حسن حيا كرده پاسخي نداد؛ پس امام حسين(ع) فرمود: من دخترم فاطمه را براي تو اختيار كردم؛ زيرا او شباهت بيشتري به مادرم فاطمه(س) ـ دختر رسول خدا(ص)ـ دارد.39
از اين روايت استفاده ميشود كه دختر ديگر امام حسين(ع) (سكينه) است كه در آن زمان ـ قبل از جريان كربلا ـ به سن ازدواج رسيده بوده كه امام حسين(ع) حسن بن حسن را براي انتخاب يكي ازآن، دو آزاد گذاشت. ذهبي مورخ بزرگ اهل سنت نيز در كتاب «تاريخ الاسلام» ميگويد:
«سكينه بنت الحسين(ع) با چند نفر ازدواج كرد كه اولشان عبدالله بن حسن بوده است و بعد از او مصعب بن زبير، عبدالله بن عثمان حزامي، زيد بن عمرو، عبدالعزيز بن مروان، و ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف ازدواج كرده است»40
اما اين كه آيا حضرت سكينه بعد از عبدالله بن حسن، با كس ديگري ازدواج كرده يا خير، اقوال مختلفي وجود دارد؛ ذهبي در تاريخ اسلام ميگويد: «پس مصعب با سكينه ازدواج كرد و پيش از اين كه به هم برسند مصعب كشته شد و بعد از او نيز چند نفر با سكينه ازدواج كردند.» ابي الفرج اصفهاني نيز در كتاب «الاغاني» چنين ميگويد:
علي محمد علي دخيل در كتاب «سكينة بنت الحسين» بعد از نقل تمام اقوال از كتب مختلف، چنين نتيجهگيري ميكند: «اين اسامي و شوهران حضرت سكينه به شكل عجيبي، بلكه به صورت نادر مخلوط شدهاند، تا جايي كه يك اسم به دو نيم شده و از هر نيمي به تنهائي شوهري بيرون ميآيد و براي سكينه دو همسر پيدا ميشود.»41 نيز در جاي ديگري ميگويد: «اين اقوال گوناگون دربارهي همسران حضرت سكينه، از روايات مختلفي كه در اين زمينه وجود دارد، ناشي شده است كه گاه با يكديگر اختلاف يا تناقض دارند؛ مثلاً در يك صفحه از كتاب «الاغاني» چهار روايت ديده ميشود كه همه آنها با يكديگر تناقض دارند؛»42 باز در چند صفحه بعد، بحث را چنين جمعبندي ميكند: «اين گونه روايات قابل اعتماد و اطمينان نيست و از جمله اقوال و رواياتي كه در اين باره وجود دارد، آنچه كه نزد شيعه پذيرفتني است، اين است كه حضرت سكينه جز با پسر عمويش عبدالله بنالحسن ازدواج نكرد.»43
علماي اهل سنت نيز در كتب خود، اين اعتقاد شيعه را نقل و با آن موافقت كردهاند.
كتب ذيل از جملهي كتب شيعه و سني است كه اين موضوع را روايت كردهاند:
1. اسعاف الراغبين، ص 210؛
2. رياض الجنان، ص 51؛
3. اعلام الوري، ص 127؛
4. سفينه البحار، ص 638 ؛44
5. مقتل الحسين، اثر مقرم، ص 330؛
6. سكينه بنت الحسين، اثر مقرم، ص 72؛
7. ادب الطف، ج 1، ص 162.
اسارت اهلبيت(ع) چه مدت طول كشيد؟
در حادثهي كربلا پس از پايان نبرد، اهلبيت امام حسين(ع) را اسير گرفته، شهر به شهر گرداندند و در كوفه و شام به نمايش گذاشتند. اين فاجعه، نقض آشكار قوانين اسلام بود؛ چرا كه اسير گرفتن زن و مرد مسلمان از نظر اسلام مردود؛ است همان گونه كه علي(ع) نيز در جنگ جمل اسير كردن زنان را روا نشمرد و عايشه را به همراهي تعدادي از زنان به شهر خودش باز گرداند؛ اما متجاوزان اموي بازماندگان و فرزندان پيامبر(ص) را به اسارت گرفته، مثل اسيران كافر، از كوفه به شام فرستادند، چهرهي زنان اسير را بر اهالي شهرها و روستاهايي كه بر سر راه بود، نشان دادند45 و با آنها در نهايت سنگدلي و خشونت مانند كنيزان و غلاماني كه از بيگانه گرفته باشند، رفتار كردند.46
حضرت زينب(س) هنگام عبور از كنار جسد شهدا، در اعتراض به اين اسارت فرمود: اي محمد(ص)! اينان دختران تو هستند كه به اسارت ميروند…47
روز دوازدهم محرّم، به فرمان عمر بن سعد، سپاه به سوي كوفه به راه افتاد. ابن سعد بازماندگان امام(ع) را كه خاندان پيامبر(ص)بودند، با شيوهاي درد آور به صورت اسير به كوفه آورد و مردم كوفه نيز براي ديدن اسيران، از شهر خارج شده، در كنار راه ايستاده بودند.
اسيران اهلبيت(ع) به مدت نامعلومي در زندان ابنزياد ماندند و پس از كسب اطلاع ابن زياد از يزيد، به سوي شام رهسپار شد و روز اول ماه صفر 61 هـ ق به دمشق رسيدند. و با توجه به نقل صحيحي كه اسيران اهل بيت در روز بيستم ماه صفر سال 61 هجري مطابق با اولين اربعين شهادت امام حسين(ع) به كربلا رسيده باشند بايد بيش از چند روز در دمشق نمانده باشند كه شهيد قاضي طباطبايي در كتاب گرانسنگ «تحقيق در اولين اربعين سيدالشهدا(ع)» اين قول را تقويت كرده است، بنابراين ميتوان گفت مدت اسارت اهل بيت حدود يك ماه بوده است.
«علي بنالحسين» در زيارت عاشورا كدام يك از فرزندان امام است؟
منظور از علي بن الحسين(ع) در زيارت عاشورا كه گفته ميشود:
السلام علي علي بن الحسين.
علي اكبر است؛ زيرا ما در زيارت عاشورا بر شهداي كربلا سلام ميفرستيم و از اولاد امام حسين(ع) تنها علي اكبر در كربلا به شهادت رسيد و اگر گفته شود كه علي اصغر هم در كربلا به شهادت رسيد، در جواب ميگوييم: از علي اصغر در مقاتل به عبدالله رضيع ياد شده است، نه علي اصغر.48
همچنين وقتي ابن زياد در دارالاماره چشمش به امام سجاد(ع) افتاد، پرسيد چه نام داري؟ پاسخ داد علي بن الحسين. ابن زياد گفت: مگر خدا علي بن الحسين را نكشت امام سجاد فرمود:
كان لي اخ اكبر مني يسمي علياً قتله الناس.
برادر بزرگتري داشتم كه اسم او علي بود و مردم او را كشتند.49 اين خود قرينهاي است بر اين كه منظور از «علي بن الحسين»(ع) در زيارت عاشورا علي اكبر است نه امام سجاد. البته شيخ مفيد امام سجاد(ع) را علي اكبر ميداند و علي، ـ جوان شهيد كربلا ـ را علي اصغر50. در نهايت منظور از علي بن الحسين در زيارت عاشورا علي جوان و شهيد در صحراي كربلا ميباشد.
تعداد فرزندان امام حسين(ع) و حضور آنها در واقعهي كربلا چگونه بود؟
طبق نقل شيخ مفيد، امام حسين(ع) شش فرزند داشت به نامهاي:
1. علي بن الحسين الاكبر يا امام سجاد(ع) كه كنيهاش ابومحمد و نام مادرش شهربانو يا شاه زنان ـ دختر يزدگرد پادشاه ساساني ـ ميباشد؛51
2. علي بن الحسين الاصغر، مادرش ليلا ـ دختر ابي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي ـ است. او براساس گفتهي شيخ مفيد در ارشاد، دو سال پس از وفات جدّش علي(ع) در روز عاشوراي سال 42 هـ ق، متولد شد و اولين فرد از بنيهاشم بود كه به ميدان رفت، وقتي اذن ميدان خواست، امام(ع) به او اذن ميدان داد و نگاه نوميدانهاي به او كرد و اشكش سرازير شد و گريست و فرمود:52 «خدايا! گواه باش جواني را به ميدان ميفرستم كه شبيهترين مردم به پيغمبر تو، در خلقت و اخلاق، گفتار است، ما هر وقت مشتاق ديدار پيغمبرت ميشديم، به روي او نگاه ميكرديم.»53
3. جعفر، مادر او قضاعية بود. جعفر در حيات پدر بزرگوارش از دنيا رفت.
4. عبدالله، در مدينه متولد شده است و مادرش رباب، ـ دختر امرء القيس ـ ميباشد. امرء القيس در مدينه سه دخترش را به ازدواج اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) درآورد كه داستانش مشهور است. رباب به همسري امام حسين(ع) درآمد و سكينه و عبدالله، فرزندان حسين(ع) از رباب ميباشند.
5. سكينه، مادر او نيز رباب است. سكينه روز پنجم ماه ربيع الاول سال117هـ وفات كرد؛ وفات خواهرش فاطمه نيز همان سال است.54
6. فاطمه: مادرش اماسحاق بوده است.
علي بن عيسي الاربلي در «كشف الغمة» گفته: اولاد حسين(ع) ده تن بودند؛ شش پسر و چهار دختر. سه تن از پسران وي علي نام داشتهاند و محمد و عبدالله و جعفر. علي اكبر در كربلا در برابر پدر جنگيد و شهيد شد و علي اصغر صغير را تير زدند؛ همچنين گفتهاند كه عبدالله نيز با پدر كشته شد. دختران او زينب و سكينه و فاطمه بودند. نسل امام حسين(ع) از علي اوسط، يعني زين العابدين(ع) است؛55 البته قول قوي و قريب به صحت و نظر شيخ مفيد است. پس در خاتمه ميتوان گفت غير از امام سجّاد(ع) و جعفر بن الحسين(ع) تمام فرزندان ذكور امام حسين(ع) در كربلا به شهادت رسيدند.
پي نوشت :
1-. الارشاد، سلسلة مؤلفات شيخ مفيد، ج 2، ص 135، دارالمفيد، بيروت، 1414 هـ.مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 77، موسسه انتشارات علامه، چاپ علميه قم.اعلام الوري، طبرسي، ج 1، ص 478، موسسه آلبيت، چاپ اول، 1417 هـ.نسب قريش، مصعب الزبيري، ص 59، دارالمعارف، قاهره چاپ سوم.انساب الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 1288، دارالفكر، بيروت، چاپ اول 1417 هـ.تذكرة الخواص، سبط بن جوزي، ص 249، موسسه اهل البيت، بيروت، چاپ اول، 1401 هـ.
2. كشف الغمة في معرفة الائمة، الاربلي، ج 2، ص 38، تحقيق رسولي، تبريز، سوق مسجد الجامع.
3. نفس الهموم، شيخ عباس قمي، ص 415 و 416، انتشارات مكتبه الحيدريه، چاپ اول، 1379 ش.الايقاد، شاه عبدالعظيمي، ص 179، تحقيق رضوي، منشورات فيروزآبادي، چاپ اول، 1411 هـ.معالي السبطين، حائري، ج 2، ص 170، موسسه النعمان، بيروت، 1412 هـ.
منتهي الآمال، قمي، ج 1، ص 807، موسسه انتشارات هجرت، چاپ چهارم، 1411 هـ.كامل بهائي، عمادالدين طبري، ج 2، ص 179، مكتبه المصطفوي.
4. بحارالانوار، ج 45، ص 115، « …يا اخي فاطم الصغيرة كلمّا فقد كاد قلبها ان يذوبا» القندوزي، ينابيع المودة، ج 2، ص 421، انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول 1371 ش.
5. موسوعة كلمات الامام الحسين، معهد تحقيقات باقرالعلوم، ص 511، دارالمعروف، قم، 1415 هـ، چاپ اول؛ ينابيع المودة، ج 2، ص 416.
6. كامل بهايي، همان.
7. تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا، ر.ك: سيد محمد، قاضي طباطبايي، چاپ سوم، قم، بنياد علمي فرهنگي شهيد آيتالله قاضي طباطبايي، 1368، ص 174.
8. نسب قريش، مصعب الزبيري، ص 59، دارالمعارف، قاهره، چاپ سوم؛مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهاني، ص 89، تحقيق صقر، بيروت، دارالمعرفة؛الارشاد، سلسلة المولفات، شيخ مفيد، ج 2، ص 135، دارالمفيد، بيروت، 1414 هـ؛اعلام الوري، طبرسي، ج 1، ص 478، موسسه آ ل البيت، چاپ اول 1417؛مناقب آل ابيطالب، ابنشهرآشوب، ج 4، ص 77، موسسه انتشارات علامه، چاپ علميه قم؛الاحتجاج، طبرسي، ج 2، ص 25، تحقيق خرسان، منشورات دارالنعمان، 1966 م؛كشف الغمة، الاربلي،ج 2، ص 214، تحقيق رسولي، تبريز، سوق مسجد الجامع؛تذكرة الخواص، سبط بنجوزي، ص 249، موسسه اهل بيت، بيروت، 1401.
9. بحارالانوار، ج 45، ص 46.
10. كشف الغمة، همان.
11. الملهوف علي قتلي الطفوف، سيد بن طاوس، تحقيق فارس تبريزيان، ص 168، دارالاسوة، 1375 ش؛ تاريخ يعقوبي، يعقوبي، ج 2، ص 245، دارصادر بيروت، چاپ ششم، 1995.
12. اقبال الاعمال، سيد بنطاوس، ج 3، ص 74، تحقيق جواد قيومي، الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1416 هـ. .
13. بحارالانوار، ج 45، ص 232.
14. بحارالانوار، ج 45، ص 329.
15. نسب قريشي، مصعب الزبيري، ص 59، دارالمعارف قاهره، چاپ سوم؛انساب الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 1288، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1417 هـ؛سلسة المؤلفات، الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 135، دارالمفيد، بيروت، 1414 هـ؛اعلام الوري، طبرسي، ج 1، ص 478، موسسة آلالبيت، چاپ اول، 1417 هـ؛مناقب آل ابيطالب، ابنشهرآشوب، ج 4، ص 77، موسسة انتشارات علامه، چاپ علميه قم؛تذكرة الخواص، سبط بن جوزي، ص 249، موسسه اهلالبيت، بيروت، 1401 هـ؛
16. كشف الغمه في معرفة الائمه، الاربلي، ج 2، ص 38، تحقيق رسولي، تبريز سوق مسجد الجامع.
17.تاريخ الامم و الملوك، طبري، ج 4، ص 256، بيروت، موسسه الاعلمي و الارشاد، ج 2، ص 33؛ مقتل ابيمخنف، لوطبنيحيي، ص 7، تحقيق غفاري، چاپ علميه قم، 1398 هـ؛العوالم، بحراني، 157، چاپ امير قم، تحقيق مدرسه امام مهدي(عج) چاپ اول، مقتل الحسين(ع)، خوارزمي، ص 273، نشر نورالهدي، چاپ اول، 1418 هـ؛مقتل الحسين(ع)، مقرم، ص 157، مكتبة بصيرتي، چاپ پنجم، 1394 هـ.؛
18. الطبقات الكبري، محمد بن سعد، ج 5، ص 211، دارصادر؛نسب قريش، مصعب الزبيري، ص 57، 58، دارالمعارف، قاهره، چاپ سوم؛انساب الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 1287، دارالفكر، بيروت، 1417 هـ، چاپ اول؛سلسلة المولفات، الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 135، دارالمفيد، بيروت، 1414؛تذكرة الخواص، سبط بن جوزي، ص 249، موسسه اهلالبيت، بيروت، 1401؛اعلام الوري، طبرسي، ج 1، ص 478، موسسه آل البيت، 1417، چاپ اول؛
19. مناقب آل ابيطالب، ابنشهرآشوب، ج 4، ص 77، موسسه انتشارات علامه، مطبعة علميه قم؛كشف الغمة في معرفة الائمة، الاربلي، ج 2، ص 38، تحقيق سيد هاشم رسولي، تبريز سوق المسجد الجامع؛
20. الطبقات الكبري، همان و نسب قريش، همان و انساب الاشراف، همان و تذكرة الخواص، همان؛تاريخ الامم و الملوك، طبري، ج 4، ص 340، موسسه الاعلمي بيروت؛ينابيع المودة، القندوزي، انتشارات الشريف الرضي، قم، 1371 ش، چاپ اول؛نصوص من تاريخ ابيمخنف، ج 1، ص 483 و 492، تحقيق كامل سلمان جبوري، دارالمحجة البيضاء، بيروت، 1419 هـ.
21. شيخ مفيد، همان، و طبرسي، همان، وابن شهرآشوب، همان.
22. اربلي، همان و ابن شهرآشوب، همان.
23. نسب قريش، ص 58 و الطبقات الكبري، ج 5، ص 212.
24. الملهوف علي قتلي الطفوف، سيدبنطاوس، ص212، تحقيق فارس تبريزيان، دارالاسوة.
25. نسب قريش، ص 57 و الارشاد، همان و مناقب ابن شهرآشوب، و طبرسي، همان.مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهاني، ص 80، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت دارالمعرفة.
26. سبط ابن الجوزي، همان.
27. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 109.
28. همان، ج 4، ص 77.
29. ينابيع المودة، القندوزي، ج 2، ص 415.
30. مقاتل الطالبين، ابوالفرج الاصفهاني، ص 80.
31. الارشاد، شيخ مفيد ،ج 2، ص 135.
32. همان، ص 116.
33. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 37، انتشارات علميه اسلاميه.
34. اعلام الوري، طبرسي، ج 1، ص 418، نشر آلالبيت، و الارشاد مفيد، ص 25، و كشف الغمة اربلي، ص 157.
35. مقتل الحسين(ع)، عبدالرزاق موسوي، ص 397، منشورات بصيرتي.
36. همان.
37. تاريخ الاسلام، الذهبي، ج 7، ص 371. دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان.
38. مقاتل الطالبين، ابوالفرج الاصفهاني، ص 94، 119، 133، 167.ـ انساب الاشراف، البلاذري، ج 3، ص 362.ـ الثقات، ابن حنان، ج 4، ص 351، مؤسسة الكتب الثقافه.ـ التاريخ الصغير، البخاري، ج 1، ص 273، دار المعرفه، لبنان، بيروت. ـ تاريخ خليفة بن خياط، العصفري، ص 274، دار الفكر، بيروت.ـ الطبقات الكبري، محمد بن سعد، ج 8، ص 475، بيروت.ـ تهذيب الكمال، المزني، ج 6، ص 397، مؤسسة الرساله.ـ تاريخ المدينة، ابن عامر، ج 2، ص 52، و ج 29، ص 69 در صفحات مختلف، دمشق دار الفكر.ـ اكمال الكمال، ابن ماكولا، ج 4، ص 316، و ج 7، ص 107، دارالكتاب الاسلامي، القاهره.ـ بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 45، ص 169، ص 47، بيروت.ـ منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 547، مطبوعات حسيني.
39. الارشاد، شيخ المفيد، ج 2، ص 22، ترجمه، رسولي محلاتي، انتشارات علميه اسلاميه.
40. تاريخ الاسلام، الذهبي، ج 7، ص 371، دارالكتاب العربي، لبنان، بيروت.
41. سكينه دختر امام حسين، ص 20. عليمحمدعلي دخيل، مترجم دكتر فيروز حريرچي، انتشارات اميركبير.
42. همان، ص 20 ـ 22.
43. همان، ص 20 ¬ـ 22.
44. همان، ص 20، تا 22.
45. اللهوف، سيد بنطاوس ص 152، ترجمه، محمد جواد مولوينيا، چاپ دوم، قم، انتشارات سرور، 1379.
46. همان، ص 126.
47. همان ، ص 170.
48. الارشاد، شيخ مفيد، ص 253، چاپ سوم، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1399 ق.نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 524 ، قم، مكتبة بصيرتي، 1405 ق.
49. مقتل الحسين(ع) مقرّم، عبدالرزاق، ص 325، چاپ پنجم، بيروت، دارالكتاب الاسلامي، 1399 ق.جذوهاي از شرارة عشق حسين(ع)، حاج عباس راسخي نجفي، ص 80، چاپ اول، بيتا، 1369 ش.
50. الارشاد، ج 3، ص 135.
51. بحارالانوار، ج 45، ص 329.- الارشاد، ص 253.- نفس المهموم، قم، ص 524، كشف الغمة في معرفة الائمه، ص 214.
52. «اللهم اشهد أنه قد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً برسولك، و كنّا اذا اشتقنا الي نبيّك نظرنا اليه».
53. نفس المهموم، ص 308.
54. نفس المهموم، ص 530.
55. كشف الغمة، ص 214، بحارالانوار، ج 45، ص 331.
منبع:تحقيقی در نهضت عاشورا
hawzah .net منبع
Borna66
12-08-2010, 07:34 PM
ماه محرم ماه ریخته شدن خون سیدالشهدا تسلیت
http://pnu-club.com/imported/2010/12/10.gif
بی حسین بن علی احساس پیری می کنم
نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم
گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟
گفتم از آینه ی دل گردگیری می کنم
عزاداریتان قبول، التماس دعا
http://pnu-club.com/imported/2010/12/455.jpg
Borna66
12-08-2010, 07:35 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
فرا رسيدن ماه محرم بر شما وعاشقان حسين تسليت عرض مينمايم
السلام عليكم يااباصالح المهدى (عج)السلام عليك ياامين الله فى ارض وحجته على عباده(ياصاحب الزمان آجرک الله)
http://pnu-club.com/imported/2010/08/31.gifبرای دیدن عکس در اندازه بزرگ اینجا کلیک کنید http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
پرسيدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟
آهي كشيدوگفت:كه ماه محرم است.
گفتم: كه چيست محرم؟
باناله گفت:ماه عزاي اشرف اولاد آدم است
Borna66
12-08-2010, 07:35 PM
http://pnu-club.com/imported/2010/12/456.jpg
نام من سرباز کوي عترت است
دوره آموزشيام هيئت است
پادگانم چادري شد وصــلهدار
سر درش عکس علي با ذوالفقار
ارتش حيــدر محل خدمتم
بهر جانبازي پي هر فرصتم
نقش سردوشي من يا فاطمه است
قمقمهام پر ز آب علقمه است
رنــگ پيراهــن نه رنــگ خاکــي است
زينب آن را دوخته پس مشکي است
اسـم رمز حملهام ياس علــي
افسر مافوقم عباس علي (ع)
السلام عليكم يا اباصالح المهدى(عج) السلام عليك يا امين الله فى ارض و حجته على عباده (يا صاحب الزمان آجرک الله) ماه محرم بر شما و عاشقان حسين تسليت عرض مينمايم
Borna66
12-08-2010, 07:35 PM
http://pnu-club.com/imported/2010/12/11.gifhttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/2010/12/12.gif
http://pnu-club.com/imported/2010/12/13.gif
فرا رسيدن محرم، ايام سوگوارى و شهادت عزيز زهرا
اقا اباعبدالله الحسين وهفتاد دو شقايق پرپرشده دشت کربلا ٬
ماه مصيبت و اسارت آل الله٬ برعزادارن حسينى تسليت باد
http://pnu-club.com/imported/2010/12/13.gif
اشک حسینى سرمایه مومن
امام حسین علیه السلام فرمودند:
من کشته اشکم هیچ مؤمنى مرا یاد نمى کند مگر آنکه گریان مىشود.
( به نقل از بحارالانوار ج 44 )
سلام من به محرم
سلام من به محرم محرم گل زهرا
به لطمه های ملائك به ماتم گل زهرا
سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش
سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم كاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به كربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش
سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بینهایت داغ دل شكسته زینب
سلام من به محرم به دست و مشك ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشك ابوالفضل
سلام من به محرم به قد و قامت اكبر
به خشك اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به محرم به گهواره اصغر
به اشك خجلت شاه و گلوی پاره اصغر
سلام من به محرم به احترام سكینه
به آن ملیكه كه رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب
سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشك سینه زنانش
سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش
Borna66
12-08-2010, 07:36 PM
http://pnu-club.com/imported/2010/12/457.jpg
علل قيام عاشورا از زبان امام حسين(ع)
باني قيام عاشورا حضرت اباعبدالله الحسين(ع)است.
ضمن گراميداشت نام و ياد شهداي كربلا و فرستادن درود فراوان بر روح سترگ حضرت امام حسين(ع) مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
اهميت دلايل شكل گيري نهضت
قيام امام حسين(ع) داراي ابعاد مختلفي است كه در اين ميان زمينه ها و دلايل شكل گيري اين نهضت عظيم از اهميت ويژه اي برخوردار است. تبيين علت هاي قيام عاشورا همواره الهام بخش مسلمانان و به ويژه شيعيان در اعصار متمادي بوده است.
براي بررسي دلايل قيام حضرت سيدالشهدا(ع) بايستي ويژ گي هاي دوره امامت آن حضرت مورد توجه قرار گيرد، آنچه مسلم است دوران امامت حسين بن علي(ع) را مي توان به دو بخش: دوره حاكميت معاويه و حكومت يزيد تقسيم كرد.
«در حقيقت در زمان امام حسين(ع) انحراف از اصول و موازين اسلام كه پس از رحلت رسول خدا(ص)آغاز و در زمان عثمان خليفه سوم گسترش يافته بود به اوج خود رسيد.
در اين دوره معاويه كه سالها به عنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده و موقعيت خود را كاملاً تثبيت نموده، به نام خليفه مسلمين سرنوشت و مقدرات كشور اسلامي را در دست گرفته و حزب اموي را بر امت اسلام مسلط ساخته بود.»
Borna66
12-08-2010, 07:36 PM
http://pnu-club.com/imported/2010/12/458.jpg
احياي سنت نبوي و از بين بردن بدعت ها
پس از پيامبر اسلام(ص) بدعت هاي بسياري وارد جامعه اسلامي شد و در مقابل بخش قابل توجهي از سنن نبوي به دست فراموشي سپرده شد.
امام حسين(ع) علاوه بر اينكه در وصيت نامه خود بر مسأله عمل به سنت پيامبر و علي(ع)تأكيد دارد، محو و نابودي بدعت هاي ايجاد شده را نيز امري ضروري مي داند، آنجا كه پس از ورود به مكه نامه اي به سران قبائل بصره فرستاد و طي آن چنين نوشت:
«... اينك پيك خود را با اين نامه به سوي شما مي فرستم، شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مي كنم، زيرا در شرايطي قرار گرفته ايم كه سنت پيامبر به كلي از بين رفته و بدعت ها زنده شده است، اگر سخن مرا بشنويد، شما را به راه راست هدايت خواهم كرد.»
احياي احكام الهي و ياري ستمديدگان
از ديگر خطبه هاي چند بعدي امام حسين(ع) در اين خصوص، خطبه اي است كه در لمعات الحسين علامه طهراني(ره) از تحف العقول نقل مي كند. حضرت در اين خطبه علاوه بر اصلاح جامعه (كه به آن پرداخته شد) و احياي سنت پيامبر(ص) چند دليل ديگر را نيز براي قيام خود ذكر مي كند.
در اين خطبه چنين آمده است: بار پروردگارا تو مي داني كه آنچه از ما تحقق يافته (از ميل به قيام و اقدام و امر به معروف و نهي از منكر و نصرت مظلومان و سركوبي ظالمان) به جهت ميل و رغبت رسيدن به سلطنت و قدرت مفاخرت انگيز و مبارات آميز نبوده است و نه از جهت درخواست زياديهاي اموال و حطام دنيا، بلكه به علت آنست كه نشانه ها و علامت هاي دين تو را ببينم و در بلاد و شهرهاي تو صلاح و اصلاح ظاهر سازيم، تا اينكه ستمديدگان از بندگانت در امن و امان بسر برند و به واجبات تو و سنت ها و احكام تو رفتار گردد.
پس هان اي مردم! اگر شما ما را ياري ندهيد و از در انصاف با ما در نياييد؛ اين حاكمان جائر و ستمكار بر شما چيره مي گردند و قواي خود را عليه شما بكار مي بندند و در خاموش شدن نور پيغمبرتان مي كوشند...»
http://pnu-club.com/imported/2010/12/459.jpg
O M I D
12-08-2010, 10:17 PM
بنده هم به نوبه خودم این ماه خدایی ماه عزاداری ابا عبداله را به تمامی دوستان تسلیت عرض مینمایم
aram89
12-14-2010, 12:17 AM
http://pnu-club.com/member42034-albums333-1527.jpg
ازكجا معلوم شايد ناگهانت برگزيد انتخاب عشق ناگاه است مي داني چرا؟!
حر: آزادگي و عاقبت به خيري
حر: فرار از جهنم به سوي بهشت
حر :لحظه انتخاب شقاوت يا سعادت
حر :سرمايه هاي دروني تعيين كننده زمانهاي انتخاب
حر :كرامت انساني بالاتر از موقعيتهاي اجتماعي
يكي ازشخصيت هاي جالب درواقعه خونباروتأسف انگيزودرس آموزكربلا
حربن يزيدرياحي است
حر از طرف عبيدلله بن زياد مامور شده است كه با سپاهي
امام حسين (ع) را به كوفه همراهي كند
البته نه در لباس دوست بلكه به ياوري دشمنان ودر لباس دشمن
سپاه حر به كاروان امام حسين (ع) مي رسد
و امام حسين (ع) حر و لشكريان اورا كه بسيار تشنه بودند سيراب مي كنندو حتي حيوانات آنها رانيز سيراب مي كنند
با گفتگوهايي كه بين آنها رد وبدل مي شود امام به لشكري كه از كوفه آمده مي فرمايند ...من فقط به دليل انبوه نامه هاي شما به سمت كوفه آمده ام
وحر سوگند ياد مي كند كه از اين نامه ها و فرستندگانش هيچ خبر نداشته است
و امام به يكي از ياران مي فرمايد تا خرجين نامه هارا نزد او به زمين ريخت تا ببيند
در پايان مي فرمايد كه اگر بر رأي خود در نامه هانيستيد باكي نيست من به مدينه باز مي گردم
و از اينجا به بعد است كه حر خواسته يا نا خواسته جهت تاريخ راباهمه علت ها و ماجراهاي بنيادينش به سوي پر شور ترين حادثه اش مي كشاند
و كارواني از معصوميت را به دست شهادتي مظلومانه مي سپارد
آنگاه كه در پاسخ امام حسين (ع)مي گويد من مأمورم كه تورا به كوفه ببرم اما اكنون كه
نمي خواهي من با بزرگواري چون تو وارد جنگ نمي شوم ولي به مدينه هم نمي تواني برگردي راهي بين اين دو برگزين
و اينچنين كاروان امام حسين (ع) را راهي سرزمين كربلا مي كند
البته حر كاملا به جايگاه بلند مرتبه اهل بيت و امام حسين (ع) توجه داشت و همواره دراين فاصله زماني تا عاشورا بسيار حرمت ايشان را از آنجهت كه از آل پيغمبر(ص) است نگه مي داشت چنانكه با امام حسين ( ع) نماز جماعت خواند
و هنگامي كه در روز عاشورا دستور جنگ از ابن زياد و عمر سعدقطعي گرديد حر نيز مانند تمام آنها يي كه بين دين و دنيا قرار گرفتند (البته با توجه به آنچه بود )به لحظه انتخاب رسيد با اين تفاوت كه حر شايد در آن زمان بيشترين بار گناه را بردوش خود در كشاندن اين كاروان بي ياور به اين سرزمين ودر معركه يك جنگ نابرابراحساس مي كرد
و اين بار آزادگي و صداقت باطن و ظاهرش و يانوري كه سخاوت بي كران خورشيد كربلا در آن تاريكي دنيا پرستي بر قلب حر تاباند
ناگهان در ثانيه هاي معيار تاريخ در جهت گردش آل پيغمبر(ص) به حركت در آمد
و اينچنين پس از 14 قرن در تمام دقايق آزادگي سهيم شد
دست بر سر و به پروردگار خويش ناليد كه پروردگارا مرا ببخش كه دلهاي اوليا ي وتو
واولاد پيغمبر (ص) تور ا به بيم افكندم
وبه امام خويش ملحق شد
آنگاه كه گفت: فداي تو اي فرزند رسول الله راه تورا بستم و از راه به بيراه برگردانيدم تا به اين سرزمين بلا انگيز رساندم هرگز گمان نمي كردم اين قوم با تو چنين كنند كه اگر مي دانستم آنچه كردم نمي كردم
اكنون ازآ نچه كرده ام پشيمانم آيا پشيماني من پذيرفته است
و آن درياي رحمت الهي امام حسين (ع) مي فرمايد آري توبه تو نزد خدا قبول است
اكنون فرود آي و بيا ساي ....و اينچنين نام خود را به عنوان آزادمرد در كاروان سرور آزدگان جهان به ثبت مي رساند
سلام درود خدا بر اوباد
*********
روزي كه ز درياي لبش در مي رفت
نهر كلماتش از عطش پرمي رفت
يك جوي از آن شط عطش سوز زلال
آهسته به آبياري حر مي رفت
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.