Lorenzo
12-07-2010, 02:36 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
خیلی از آدمهایی که گیتار میخرند به واسطه دیدن یوتو است و خیلی از آدمهایی که راک را یکسره نفی نمیکنند باز به احترام این گروه است و ماهم کلا دوستشان داریم، اگر نه به خاطر موسیقیشان...
میان مایگی و موسیقی، مکرر
بعضی آدمها وقتی همه شرایط هم فراهم شود باز میان مایه اند، مثلا میتوانید به آن فیلمساز ایرانی توجه کنید که مادرش یکی از مترجمهای مهم کشور است؛ پدرش یکی از بهترین فیلم بردارهای سینما است، دایی مرحوم اش یکی از بهترین عکاسهای تاریخ ایران بود، عموی مادرش در چند فیلم مهم مدیر فیلمبرداری بود و پدربزرگش افتخار سینمای ایران بوده و هست و مجموع اینها میشود سوپ غیر قابل باور و غیر قایل اعتنایی مثل «کنعان»
بعضی از آدمها وقتی حتی همه شرایط هم جمع نشده باشد پرمایه اند، مثل آن کارگردانی که وقتی مینویسد و کارگردانی را میسپارد دست زنش یک فیلم موفق مثل دایره زنگی از آب در میآید و وقتی خودش توان و انرژی اش را میگذارد میتواند از حتی مانی حقیقی هم بازی درخشانی بگیرد و با دو خط قصه آدم را میخکوب کند روی صندلی با فیلمی با این اسم نسبتا معمولی: «درباره الی»
حکایت بعضی از آدمها از این هر دو جذابتر است. آدمهایی وجود دارند که ازشان خیلی بر میآید، اما حال یا حوصله یا اعصاب یا علاقه یا میل یا خواست یا اراده یا انرژی یا انگیزه لازم برای تولید اثر درخشان را ندارند و وقتی اوضاع مناسب باشد یا احیانا از دستشان در برود کاری کردنی را میکنند؛ مثل یک قسمتهای متعددی از سریال پاورچین.
اما در آخر جور دیگری آدم هم وجود دارد که خودش متوسط است؛ اما به قدری زحمت میکشد و کار میکند و انرژی میگذارد و حوصله دارد که نتیجه تولیدش چیزی شود شبیه نابغهها یا استادها و دربحث ما که موسیقی است و نه سینما، مثل بارز این متوسط القامههای پرنتیجه گروه یوتو است.
گروه یوتو درست در همان ماهی تشکیل شد که خواننده اش به اسم بونو با همسرش آشنا شد و این نقطه کلیدی گفت و گوی مجله رولینگ استون با یوتو است. سردبیر رولینگ استون که در ایران جدیترین نشریه برای علاقه مندان روشنفکر موسیقی محسوب میشود در ابتدای گفت و گویش با یوتو در ستایش این مرد نوشته است: «من تا الان فقط با دو نفر گفت و گو کرده ام و هر دوی این گفت و گوها طبق سیاست گذاری مجله ام بوده اند، اول جان لنون بود که چند هفته قبل از مرگش به گفت و گو با من نشست و دیگری بونو است، چرا که این هر دو مرد افرادی نخبه در حیطه موسیقی و در حیطه سیاست محسوب میشوند و سیاست گذاری اصلی مجله ما پرداختن به این دو موضوع است» مجله رولینگ استون کلا به سیاست از منظری کمونیستی میپرداخت، با این حساب مهمترین جنبه اهمیت گروه یوتو و یکی از اصلیترین و مهمترین دلیل تبدیل این گروه به «مهمترین و پرطرفدارترین گروه تاریخ» را نباید از یاد برد یا نادیده گرفت، مسیحیت.
هر دانه از شن*: یوتو و مسیحیت
* سطری از باب دیلن
خیلیها در اروپا و به خصوص در آمریکا وقتی سراغ مسیحیت به عنوان دستمایه اصلی ترانههایشان میروند نمیتوانند آن را با موسیقی ای که نشنیدنی یا قابل شنیدن باشد همراه کنند، خیلیها میتوانند موسیقی اعلا بسازند اما دستمایههای آهنگها شان مذهبی نیست. بعضیها این توانایی را دارند که درباره اعتقادات مذهبی شان بخوانند، اما قشنگ هم آواز بخوانند و موسیقی بنوازند. این آدمها از طرف نهادهای اجتماعی معتبر و پولدار و مذهبی حمایت میشوند و به طیفی از مخاطبهاشان که از قبل بوده، طیف بسیار گسترده تر و عظیم تری اضافه میشود، یعنی مذهبیهایی که به دلیل محتوای غیردینی (و نه الزاما ضددینی) ترانهها به سراغ موسیقیهای متنوعی نمیروند تازه آن وقت که با گروههای مذهبی رو به رو میشوند با یک سبک جدید موسیقی هم رو به رو میشوند و خود به خود جذب این سبک یا سبکها میشوند. مثالهای بارز این تیپ گروهها مدونا، باب دیلن و یوتو هستند. یعنی آدمهایی که به عمرشان فقط موسیقی کلاسیک یا آثار کلاسیک سبک جز را گوش داده بودند وقتی شنیدند که یک چهره بزرگ موسیقی راک و موسیقی فولکلور و موسیقی بلوز و موسیقی کانتری آمده است سه تا آلبوم پشت سر هم درباره مسیحیت داده است، به سراغ آثار دینی رفتند و چون عمده آثار باقی هنرمندهای سبک راک را نشنیده بودند، باب دیلن برای آنها تبدیل شد به پنجره ای به یک دنیای کشف نشده، و چون این آدمها پولدار بودند و مخاطب عادی باب دیلن پولدار نبود، هر مخاطب جدید برای دیلن به معنی فروش چند آلبوم از آثار او بود و هر مخاطب مذهبی متعصب یوتو که به طور طبیعی فکر میکند موسیقی راک یعنی خالکوبی و شیطانپرستی و نجاست خواری و بیاخلاقی، وقتی سطرهای بونو را که از انجیل برداشته شده میشنود میرود چند نسخه از آثار یوتو را میخرد و نتیجه، فروش صد و چهل و پنج میلیون آلبوم یوتو در سرتاسر عمرکاریشان است. با این حساب کنسرت یوتو در محضر پاپ ژان پل دوم نه تنها عملی بسیار اعتقادی، بلکه در عین حال عملی بسیار اقتصادی هم بود. در کنار این نکته یادمان نرود که یوتو- همان طور که در ترانههای ترجمه شده ضمیمه میخوانید- بسیار به وضوح به سراغ مسیحیت میرود، یعنی اگر جانی کش مبلغ تکرای تلقی خاصی از مسیحیت بود، اگر متالیکا در ستایش خدا آهنگ میسازند اما به ضدیت با خدا متهم میشوند، اگر منتقدان گیر کرده اند که باب دیلن در آهنگهای مسیحی اش دارد تعریف میکند یا تحریف، یوتو رسما سطرهای مزامیر را بر میدارند و لای آهنگهاشان میگذارند. بر خورد بسیار ساده و بدون پیچیدگیهای هنری- زبانی یوتو با مضامین مسیحی باعث میشود که این گروه مخاطبهای ساده ای را به دست بیاورند که چون از موسیقی راک فقط همین یک گروه را میشناسند، به آن خیلی زیاد – تقریبا بیش از حد- بها میدهند.
مامان، تفنگهایم را دفن کن: یوتو و سیاست
موضع یوتو در مسائل سیاسی چندان بیشباهت به موضع آنها در مورد مسیحیت نیست، هر چند که ما یک وقتهایی خیلی از مواضعشان خوشمان میآید. در اروپا و امریکا که مردم خیلی سیاسی نیستند و باخبریشان از مسایل سیاسی در زندگی روزمره شان تاثیر چندانی ندارد گروههای راک بعضا به آگاه سازی سیاسی و ابراز عقیده سیاسی میپردازند و مخاطبهای خودشان را هم پیدا میکنند. مثلا گروههای قدیمی سبک پانک عموما گرایشهای سیاسی- اجتماعی آنارشیستی (بیسالارانه) و چپ داشتند و در طیف طبقه کارگر همزبانهایی را پیدا میکردند و میکنند. گرایش سیاسی یوتو عموما جنبه ای روشنفکرانه ـ چپ، سبز، طرفدار محیط زیست، عدالتخواهانه) است و خیلی از جوانهایی که دوست دارند بالغ شوند اولین بار با این موسیقی آقامنشانه است که با تعدادی از مفاهیم آشنا میشوند. من خودم هیچ وقت یادم نمیرود بار اول که ترانه آهنگ سیاه شده متالیکا را ترجمه کردم و فهمیدم که میگوید: «پوست مادرمان زمین تاول زده» چه حالی پیدا کردم که انسان با محیط زیست چه میکند. دختر بچههای 15-14 ساله فرانسوی را در نظر بگیرید که مهمترین دغدغههای زندگیهاشان حفظ نسل پانداها و جلوگیری از خودکشی نهنگها است. آنها وقتی میبینند یک گروه راک به جای توصیف رنگ لبهای یار یا یارو میآید از سرنوشت تلخ بشر به دلیل سوراخ لایه اوزون میگوید چه میکنند؟ سی دیهای آن گروه را میخرند بعضا.
هیچ کس بلوز را به خوبی ویلی مک تل کور آواز نمیخواند*: یوتو و موسیقی
* سطری از باب دیلن
بونو خواننده گروه یوتو میگوید اولین کسی که یک آواز به سبک بلوز و با واژههای موسیقی خواند حضرت داوود بود که در مزامیر عهد عتیق شکوه به خدا میبرد: «بارالها، بارالها، چرا ترکم فرمودهای؟ چرا این قدر از کمک به من دوری میگزینی؟ (مزمور شماره 22 عهد عتیق)، با این تلقی از موسیقی بلوز است که گروه یوتو در مقایسه با کوئین یالدزپلین حتی یک آهنگ بلوز قابل توجه ندارد. حمید وقتی بیمیلی من به نوشتن درباره این گروه را دید برایم چند صفحه ای از حرفهاشان را پرینت گرفت و تنها جمله ای که از لای حرفهای اینها برایم به درد خورد همین بود و این بود که گروه یوتو با بزرگترین غول تهیه کننده موسیقی در جهان به اسم ریک روبین نتوانسته کار بکند. دلیل هم واضح است، گروههایی مانند لدز پلین یا کوئین به سراغ موسیقی آمدند تا حد جدیدی برای درک هنری و لذت هنری تعریف کنند. آنها و دیگر نابغههای راک میگشتند و عرق ریزان روحی داشتند و روحهای بزرگ و نابغه و نیمه دیوانه ای داشتند که اگر کسی به استخراج آنها میپرداخت، نتیجه خوبی هم به دست میآورد .این نوع آدمها وقتی با تهیه کنندههای بزرگ طرف میشدند خودشان را از دغدغه صداسازی و ضبط و میکس و برنامه ریزی و پخش و تبلیغات رها میکردند و توان زیادشان را یکسره وقف تولید موسیقیای میکردند که شنیدنی باشد. تقریبا همه گروهها و آدمهای بزرگ موسیقی راک دورههای باروری و دورههای عقیمی و اصمی داشتند و دارند و چون ساز دلشان را میزنند، هر آن چه میزنند برای آشنایان با ساز و آواز شنیدنی و به دل نشستنی است. گروههایی مثل یوتو یا مشابهان بی عدادش آتش فشانی در درون ندارند تا آن را بیرون بریزند و دلیلی بیشتر برای لذت بردن از دنیا به شنوندههاشان معرفی کنند، پس به طرز کاملا غیر اتفاقیای، این گروهها نمیتوانند با گردن کلفتها بر بخورند و اگر هم بر بخورند نتیجه نمیدهند، اما در ضمن گروههای خوبی هم هستند.
در موسیقی راک همه چیز موسیقی نیست. من با جست و جوهای زیاد گروههای زیادی را پیدا کردهام که فقط یکی دو آلبوم عمر کرده اند، یا دوره اوجشان یکی دو آلبوم (یا گاه یکی دو آهنگ) بوده است. اولین و مهم ترین کاری که یک ابر گروه راک میکند این است که باقی بماند، یعنی بتواند پیامدهای طبیعی شهرت، پول، تبیلغات و فشار حاد کاری موسیقیدان راک بودن را تحمل کند. موسیقیدان راک بودن در یک بعد، این است که گروه به استودیو میروند، بعد از اتمام ساخت و ضبط آلبوم شان به مصاحبههای مطبوعاتی میروند، بعد برای معرفی آلبوم جدیدشان به شهرهای مختلف میروند و مرتب جلوی صد نفر یا صد هزار نفر کنسرت میدهند تا مردم با صدای جدیدشان آشنا شوند. در حین این مراحل هر گروه از خانواده اش دور است، یا یک مشت آدم حساس عاشق سر و صدا سرو کار دارد و سر و کله میزند، ساعتهای زیادی را در اتوبوس یا قطار یا هواپیما با همان افراد میگذراند و طبعا در حین سفرهای متعدد با آدمهای مختلف با آنها دچار بحث و مرافعه و دعوا میشود. خیلی خیلی از گروههای راک زیر این فشار میشکنند، اما یوتو- به نظر من به دلیل حساس نبودنشان- توانستند دوام بیاورند. دومین کار یک ابر گروه راک این است که باید تولید کننده صدای خوب باشند، اما باید شنونده صداهای خوب هم باشند، خیلیها این را یادشان میرود، مثلا گروه مگادث در دو آلبوم بسیار اعلایش از بد صدایی گیتار و آواز خواننده گروه رنج شدیدی میبرد. خواننده بینهایت مستعد این گروه خوب و بدیع آهنگ میساخت، اما صدایی که از باند در میآورد اصلا خوب نبود و این را خودش نمیفهمید. یوتو آهنگهای بسیار ساده سر راستی میسازند اما ساعتهای دراز با صداها بازی میکنند و سر حوصله تغییرهایی که در صداها ایجاد میکنند را گوش میدهند تا بتوانند به آن چیزی که دوست دارند- و چیز معمولا متوسطی هم هست- برسند؛ این حوصله را بیشتر آن نابغههای آتشفشانی که ازشان هی تعریف میکنم ندارند.
ویژگی سوم یک ابر گروه راک خوب ایجاد احساس امنیت برای شنونده است. یک گروه اعلای راک وقتی به استودیو میروند این امنیت را به شنوندههاشان میدهند که کاری جدید و شنیدنی را خواهند شنید. یک گروه اعلای موسیقی پاپ وقتی به استودیو میروند این امنیت را به شنونده میدهند که یک کار تکراری را قرار است بشنود، یوتو در تولید آهنگهای عین هم و بی لطف، استادند.
ویژگی چهارم یک ابر گروه راک خوب این است که همیشه باید در صدر اخبار روز جهان باشند، گروه یوتو در این زمینه استاد است، چون با واکنش نشان دادن به اخبار روز جهان، طبعا اگر نه به عنوان موسیقیدان راک دستکم به عنوان تحلیلگر سیاسی همیشه در صدر اخبار باقی مانده است. ویژگی پنجم یک ابر گروه راک خوب ایجاد مکان خوش بودن مخاطبهای کنسرتهایشان است و یوتو برخلاف خیلی از گروههای راک همیشه روی صحنه سر حال اند و چند ساعت موسیقی قابل پیش بینی را برای شنوندههاشان مینوازند و کیفیت حداقل کنسرتهاشان تضمین شده است؛ یعنی متن ترانههاشان مثل باب دیلن یادشان نمیرود یا مثل اریک کلپتون بدعنقیشان را روی صحنه نمیآورند تا حال جمع را بگیرند.
همه حرفهای بالا در نهایت اصلا به معنی بدی یوتو نیست. یوتو مثل فیلم چهل و هشت گرم است، قدری از امروزی بودن را دارد، ایدئولوژی مسیحیت را تبلیغ میکند، میتواند به خبر روز جهان تبدیل شود و مخاطب عادی را راضی به خانه برمیگرداند. خیلی از آدمهایی که گیتار میخرند به واسطه دیدن یوتو است و خیلی از آدمهایی که راک را یکسره نفی نمیکنند باز به احترام این گروه است و ماهم کلا دوستشان داریم، اگر نه به خاطر موسیقیشان به خاطر مرامشان.
یک
آیا اوضاع دارد بهتر میشود
یا مثل سابق است؟
حال که کسی را پیدا کرده ای
که سرزنش کنی، برایت مناسب تر است؟
تو میگویی...
یک عشق
یک زندگی
وقتی که درشب
یک نیاز است
یک عشق
که عادت میکنیم درآن سهیم باشیم
و ترا ترک میکند عزیز
اگر به آن رسیدگی نکنی
آیا نا امیدت کردم
یا طعمی بد در ذائقه ات بر جای گذاشتم
طوری رفتار میکنی انگار هیچ وقت عشقی نداشته ای
و میخواهی من بدون عشق بروم
بیش از حد دیر شده است
که امشب
گذشته را بکشیم زیر نور
یکی هستیم، اما همسان نیستیم
عادت میکنیم که
همدیگر را بکشیم
همدیگر را بکشیم
برای بخشودگی آمده ای این جا؟
آمده ای که مرده را زنده کنی؟
آمده ای که نقش مسیح را
برای جذامیان داخل سرت بازی کنی؟
آیا بیش از حد خواستم ؟
بیشتر از خیلی زیاد؟
تو به من هیچ چیز نبخشیدی
که الان کل چیزی است که مانده برایم
ما یکی هستیم
اما همسان نیستیم
خب ما
همدیگر را آزار میدهیم
و باز هم، همین کار را میکنیم
تو می گویی
عشق یک معبد است
به قانونی فراتر عشق بورز
عشق یک معبد است
به قانونی فراتر عشق بورز
خواهش میکنی وارد شوم
اما بعد مجبور میکنی زانو بزنم
و تو نمیتوانی به آن چه به دست آورده ای
بسنده کنی
وقتی کل آن چه به دست آورده ای آزار است
یک عشق
یک خون
یک زندگی
تو باید آن چه باید را بکنی
یک زندگی
باهمدیگر
خواهرها
برادرها
یک زندگی
اما همسان نیستیم
عادت میکنیم
همدیگر را بکشیم
خیلی از آدمهایی که گیتار میخرند به واسطه دیدن یوتو است و خیلی از آدمهایی که راک را یکسره نفی نمیکنند باز به احترام این گروه است و ماهم کلا دوستشان داریم، اگر نه به خاطر موسیقیشان...
میان مایگی و موسیقی، مکرر
بعضی آدمها وقتی همه شرایط هم فراهم شود باز میان مایه اند، مثلا میتوانید به آن فیلمساز ایرانی توجه کنید که مادرش یکی از مترجمهای مهم کشور است؛ پدرش یکی از بهترین فیلم بردارهای سینما است، دایی مرحوم اش یکی از بهترین عکاسهای تاریخ ایران بود، عموی مادرش در چند فیلم مهم مدیر فیلمبرداری بود و پدربزرگش افتخار سینمای ایران بوده و هست و مجموع اینها میشود سوپ غیر قابل باور و غیر قایل اعتنایی مثل «کنعان»
بعضی از آدمها وقتی حتی همه شرایط هم جمع نشده باشد پرمایه اند، مثل آن کارگردانی که وقتی مینویسد و کارگردانی را میسپارد دست زنش یک فیلم موفق مثل دایره زنگی از آب در میآید و وقتی خودش توان و انرژی اش را میگذارد میتواند از حتی مانی حقیقی هم بازی درخشانی بگیرد و با دو خط قصه آدم را میخکوب کند روی صندلی با فیلمی با این اسم نسبتا معمولی: «درباره الی»
حکایت بعضی از آدمها از این هر دو جذابتر است. آدمهایی وجود دارند که ازشان خیلی بر میآید، اما حال یا حوصله یا اعصاب یا علاقه یا میل یا خواست یا اراده یا انرژی یا انگیزه لازم برای تولید اثر درخشان را ندارند و وقتی اوضاع مناسب باشد یا احیانا از دستشان در برود کاری کردنی را میکنند؛ مثل یک قسمتهای متعددی از سریال پاورچین.
اما در آخر جور دیگری آدم هم وجود دارد که خودش متوسط است؛ اما به قدری زحمت میکشد و کار میکند و انرژی میگذارد و حوصله دارد که نتیجه تولیدش چیزی شود شبیه نابغهها یا استادها و دربحث ما که موسیقی است و نه سینما، مثل بارز این متوسط القامههای پرنتیجه گروه یوتو است.
گروه یوتو درست در همان ماهی تشکیل شد که خواننده اش به اسم بونو با همسرش آشنا شد و این نقطه کلیدی گفت و گوی مجله رولینگ استون با یوتو است. سردبیر رولینگ استون که در ایران جدیترین نشریه برای علاقه مندان روشنفکر موسیقی محسوب میشود در ابتدای گفت و گویش با یوتو در ستایش این مرد نوشته است: «من تا الان فقط با دو نفر گفت و گو کرده ام و هر دوی این گفت و گوها طبق سیاست گذاری مجله ام بوده اند، اول جان لنون بود که چند هفته قبل از مرگش به گفت و گو با من نشست و دیگری بونو است، چرا که این هر دو مرد افرادی نخبه در حیطه موسیقی و در حیطه سیاست محسوب میشوند و سیاست گذاری اصلی مجله ما پرداختن به این دو موضوع است» مجله رولینگ استون کلا به سیاست از منظری کمونیستی میپرداخت، با این حساب مهمترین جنبه اهمیت گروه یوتو و یکی از اصلیترین و مهمترین دلیل تبدیل این گروه به «مهمترین و پرطرفدارترین گروه تاریخ» را نباید از یاد برد یا نادیده گرفت، مسیحیت.
هر دانه از شن*: یوتو و مسیحیت
* سطری از باب دیلن
خیلیها در اروپا و به خصوص در آمریکا وقتی سراغ مسیحیت به عنوان دستمایه اصلی ترانههایشان میروند نمیتوانند آن را با موسیقی ای که نشنیدنی یا قابل شنیدن باشد همراه کنند، خیلیها میتوانند موسیقی اعلا بسازند اما دستمایههای آهنگها شان مذهبی نیست. بعضیها این توانایی را دارند که درباره اعتقادات مذهبی شان بخوانند، اما قشنگ هم آواز بخوانند و موسیقی بنوازند. این آدمها از طرف نهادهای اجتماعی معتبر و پولدار و مذهبی حمایت میشوند و به طیفی از مخاطبهاشان که از قبل بوده، طیف بسیار گسترده تر و عظیم تری اضافه میشود، یعنی مذهبیهایی که به دلیل محتوای غیردینی (و نه الزاما ضددینی) ترانهها به سراغ موسیقیهای متنوعی نمیروند تازه آن وقت که با گروههای مذهبی رو به رو میشوند با یک سبک جدید موسیقی هم رو به رو میشوند و خود به خود جذب این سبک یا سبکها میشوند. مثالهای بارز این تیپ گروهها مدونا، باب دیلن و یوتو هستند. یعنی آدمهایی که به عمرشان فقط موسیقی کلاسیک یا آثار کلاسیک سبک جز را گوش داده بودند وقتی شنیدند که یک چهره بزرگ موسیقی راک و موسیقی فولکلور و موسیقی بلوز و موسیقی کانتری آمده است سه تا آلبوم پشت سر هم درباره مسیحیت داده است، به سراغ آثار دینی رفتند و چون عمده آثار باقی هنرمندهای سبک راک را نشنیده بودند، باب دیلن برای آنها تبدیل شد به پنجره ای به یک دنیای کشف نشده، و چون این آدمها پولدار بودند و مخاطب عادی باب دیلن پولدار نبود، هر مخاطب جدید برای دیلن به معنی فروش چند آلبوم از آثار او بود و هر مخاطب مذهبی متعصب یوتو که به طور طبیعی فکر میکند موسیقی راک یعنی خالکوبی و شیطانپرستی و نجاست خواری و بیاخلاقی، وقتی سطرهای بونو را که از انجیل برداشته شده میشنود میرود چند نسخه از آثار یوتو را میخرد و نتیجه، فروش صد و چهل و پنج میلیون آلبوم یوتو در سرتاسر عمرکاریشان است. با این حساب کنسرت یوتو در محضر پاپ ژان پل دوم نه تنها عملی بسیار اعتقادی، بلکه در عین حال عملی بسیار اقتصادی هم بود. در کنار این نکته یادمان نرود که یوتو- همان طور که در ترانههای ترجمه شده ضمیمه میخوانید- بسیار به وضوح به سراغ مسیحیت میرود، یعنی اگر جانی کش مبلغ تکرای تلقی خاصی از مسیحیت بود، اگر متالیکا در ستایش خدا آهنگ میسازند اما به ضدیت با خدا متهم میشوند، اگر منتقدان گیر کرده اند که باب دیلن در آهنگهای مسیحی اش دارد تعریف میکند یا تحریف، یوتو رسما سطرهای مزامیر را بر میدارند و لای آهنگهاشان میگذارند. بر خورد بسیار ساده و بدون پیچیدگیهای هنری- زبانی یوتو با مضامین مسیحی باعث میشود که این گروه مخاطبهای ساده ای را به دست بیاورند که چون از موسیقی راک فقط همین یک گروه را میشناسند، به آن خیلی زیاد – تقریبا بیش از حد- بها میدهند.
مامان، تفنگهایم را دفن کن: یوتو و سیاست
موضع یوتو در مسائل سیاسی چندان بیشباهت به موضع آنها در مورد مسیحیت نیست، هر چند که ما یک وقتهایی خیلی از مواضعشان خوشمان میآید. در اروپا و امریکا که مردم خیلی سیاسی نیستند و باخبریشان از مسایل سیاسی در زندگی روزمره شان تاثیر چندانی ندارد گروههای راک بعضا به آگاه سازی سیاسی و ابراز عقیده سیاسی میپردازند و مخاطبهای خودشان را هم پیدا میکنند. مثلا گروههای قدیمی سبک پانک عموما گرایشهای سیاسی- اجتماعی آنارشیستی (بیسالارانه) و چپ داشتند و در طیف طبقه کارگر همزبانهایی را پیدا میکردند و میکنند. گرایش سیاسی یوتو عموما جنبه ای روشنفکرانه ـ چپ، سبز، طرفدار محیط زیست، عدالتخواهانه) است و خیلی از جوانهایی که دوست دارند بالغ شوند اولین بار با این موسیقی آقامنشانه است که با تعدادی از مفاهیم آشنا میشوند. من خودم هیچ وقت یادم نمیرود بار اول که ترانه آهنگ سیاه شده متالیکا را ترجمه کردم و فهمیدم که میگوید: «پوست مادرمان زمین تاول زده» چه حالی پیدا کردم که انسان با محیط زیست چه میکند. دختر بچههای 15-14 ساله فرانسوی را در نظر بگیرید که مهمترین دغدغههای زندگیهاشان حفظ نسل پانداها و جلوگیری از خودکشی نهنگها است. آنها وقتی میبینند یک گروه راک به جای توصیف رنگ لبهای یار یا یارو میآید از سرنوشت تلخ بشر به دلیل سوراخ لایه اوزون میگوید چه میکنند؟ سی دیهای آن گروه را میخرند بعضا.
هیچ کس بلوز را به خوبی ویلی مک تل کور آواز نمیخواند*: یوتو و موسیقی
* سطری از باب دیلن
بونو خواننده گروه یوتو میگوید اولین کسی که یک آواز به سبک بلوز و با واژههای موسیقی خواند حضرت داوود بود که در مزامیر عهد عتیق شکوه به خدا میبرد: «بارالها، بارالها، چرا ترکم فرمودهای؟ چرا این قدر از کمک به من دوری میگزینی؟ (مزمور شماره 22 عهد عتیق)، با این تلقی از موسیقی بلوز است که گروه یوتو در مقایسه با کوئین یالدزپلین حتی یک آهنگ بلوز قابل توجه ندارد. حمید وقتی بیمیلی من به نوشتن درباره این گروه را دید برایم چند صفحه ای از حرفهاشان را پرینت گرفت و تنها جمله ای که از لای حرفهای اینها برایم به درد خورد همین بود و این بود که گروه یوتو با بزرگترین غول تهیه کننده موسیقی در جهان به اسم ریک روبین نتوانسته کار بکند. دلیل هم واضح است، گروههایی مانند لدز پلین یا کوئین به سراغ موسیقی آمدند تا حد جدیدی برای درک هنری و لذت هنری تعریف کنند. آنها و دیگر نابغههای راک میگشتند و عرق ریزان روحی داشتند و روحهای بزرگ و نابغه و نیمه دیوانه ای داشتند که اگر کسی به استخراج آنها میپرداخت، نتیجه خوبی هم به دست میآورد .این نوع آدمها وقتی با تهیه کنندههای بزرگ طرف میشدند خودشان را از دغدغه صداسازی و ضبط و میکس و برنامه ریزی و پخش و تبلیغات رها میکردند و توان زیادشان را یکسره وقف تولید موسیقیای میکردند که شنیدنی باشد. تقریبا همه گروهها و آدمهای بزرگ موسیقی راک دورههای باروری و دورههای عقیمی و اصمی داشتند و دارند و چون ساز دلشان را میزنند، هر آن چه میزنند برای آشنایان با ساز و آواز شنیدنی و به دل نشستنی است. گروههایی مثل یوتو یا مشابهان بی عدادش آتش فشانی در درون ندارند تا آن را بیرون بریزند و دلیلی بیشتر برای لذت بردن از دنیا به شنوندههاشان معرفی کنند، پس به طرز کاملا غیر اتفاقیای، این گروهها نمیتوانند با گردن کلفتها بر بخورند و اگر هم بر بخورند نتیجه نمیدهند، اما در ضمن گروههای خوبی هم هستند.
در موسیقی راک همه چیز موسیقی نیست. من با جست و جوهای زیاد گروههای زیادی را پیدا کردهام که فقط یکی دو آلبوم عمر کرده اند، یا دوره اوجشان یکی دو آلبوم (یا گاه یکی دو آهنگ) بوده است. اولین و مهم ترین کاری که یک ابر گروه راک میکند این است که باقی بماند، یعنی بتواند پیامدهای طبیعی شهرت، پول، تبیلغات و فشار حاد کاری موسیقیدان راک بودن را تحمل کند. موسیقیدان راک بودن در یک بعد، این است که گروه به استودیو میروند، بعد از اتمام ساخت و ضبط آلبوم شان به مصاحبههای مطبوعاتی میروند، بعد برای معرفی آلبوم جدیدشان به شهرهای مختلف میروند و مرتب جلوی صد نفر یا صد هزار نفر کنسرت میدهند تا مردم با صدای جدیدشان آشنا شوند. در حین این مراحل هر گروه از خانواده اش دور است، یا یک مشت آدم حساس عاشق سر و صدا سرو کار دارد و سر و کله میزند، ساعتهای زیادی را در اتوبوس یا قطار یا هواپیما با همان افراد میگذراند و طبعا در حین سفرهای متعدد با آدمهای مختلف با آنها دچار بحث و مرافعه و دعوا میشود. خیلی خیلی از گروههای راک زیر این فشار میشکنند، اما یوتو- به نظر من به دلیل حساس نبودنشان- توانستند دوام بیاورند. دومین کار یک ابر گروه راک این است که باید تولید کننده صدای خوب باشند، اما باید شنونده صداهای خوب هم باشند، خیلیها این را یادشان میرود، مثلا گروه مگادث در دو آلبوم بسیار اعلایش از بد صدایی گیتار و آواز خواننده گروه رنج شدیدی میبرد. خواننده بینهایت مستعد این گروه خوب و بدیع آهنگ میساخت، اما صدایی که از باند در میآورد اصلا خوب نبود و این را خودش نمیفهمید. یوتو آهنگهای بسیار ساده سر راستی میسازند اما ساعتهای دراز با صداها بازی میکنند و سر حوصله تغییرهایی که در صداها ایجاد میکنند را گوش میدهند تا بتوانند به آن چیزی که دوست دارند- و چیز معمولا متوسطی هم هست- برسند؛ این حوصله را بیشتر آن نابغههای آتشفشانی که ازشان هی تعریف میکنم ندارند.
ویژگی سوم یک ابر گروه راک خوب ایجاد احساس امنیت برای شنونده است. یک گروه اعلای راک وقتی به استودیو میروند این امنیت را به شنوندههاشان میدهند که کاری جدید و شنیدنی را خواهند شنید. یک گروه اعلای موسیقی پاپ وقتی به استودیو میروند این امنیت را به شنونده میدهند که یک کار تکراری را قرار است بشنود، یوتو در تولید آهنگهای عین هم و بی لطف، استادند.
ویژگی چهارم یک ابر گروه راک خوب این است که همیشه باید در صدر اخبار روز جهان باشند، گروه یوتو در این زمینه استاد است، چون با واکنش نشان دادن به اخبار روز جهان، طبعا اگر نه به عنوان موسیقیدان راک دستکم به عنوان تحلیلگر سیاسی همیشه در صدر اخبار باقی مانده است. ویژگی پنجم یک ابر گروه راک خوب ایجاد مکان خوش بودن مخاطبهای کنسرتهایشان است و یوتو برخلاف خیلی از گروههای راک همیشه روی صحنه سر حال اند و چند ساعت موسیقی قابل پیش بینی را برای شنوندههاشان مینوازند و کیفیت حداقل کنسرتهاشان تضمین شده است؛ یعنی متن ترانههاشان مثل باب دیلن یادشان نمیرود یا مثل اریک کلپتون بدعنقیشان را روی صحنه نمیآورند تا حال جمع را بگیرند.
همه حرفهای بالا در نهایت اصلا به معنی بدی یوتو نیست. یوتو مثل فیلم چهل و هشت گرم است، قدری از امروزی بودن را دارد، ایدئولوژی مسیحیت را تبلیغ میکند، میتواند به خبر روز جهان تبدیل شود و مخاطب عادی را راضی به خانه برمیگرداند. خیلی از آدمهایی که گیتار میخرند به واسطه دیدن یوتو است و خیلی از آدمهایی که راک را یکسره نفی نمیکنند باز به احترام این گروه است و ماهم کلا دوستشان داریم، اگر نه به خاطر موسیقیشان به خاطر مرامشان.
یک
آیا اوضاع دارد بهتر میشود
یا مثل سابق است؟
حال که کسی را پیدا کرده ای
که سرزنش کنی، برایت مناسب تر است؟
تو میگویی...
یک عشق
یک زندگی
وقتی که درشب
یک نیاز است
یک عشق
که عادت میکنیم درآن سهیم باشیم
و ترا ترک میکند عزیز
اگر به آن رسیدگی نکنی
آیا نا امیدت کردم
یا طعمی بد در ذائقه ات بر جای گذاشتم
طوری رفتار میکنی انگار هیچ وقت عشقی نداشته ای
و میخواهی من بدون عشق بروم
بیش از حد دیر شده است
که امشب
گذشته را بکشیم زیر نور
یکی هستیم، اما همسان نیستیم
عادت میکنیم که
همدیگر را بکشیم
همدیگر را بکشیم
برای بخشودگی آمده ای این جا؟
آمده ای که مرده را زنده کنی؟
آمده ای که نقش مسیح را
برای جذامیان داخل سرت بازی کنی؟
آیا بیش از حد خواستم ؟
بیشتر از خیلی زیاد؟
تو به من هیچ چیز نبخشیدی
که الان کل چیزی است که مانده برایم
ما یکی هستیم
اما همسان نیستیم
خب ما
همدیگر را آزار میدهیم
و باز هم، همین کار را میکنیم
تو می گویی
عشق یک معبد است
به قانونی فراتر عشق بورز
عشق یک معبد است
به قانونی فراتر عشق بورز
خواهش میکنی وارد شوم
اما بعد مجبور میکنی زانو بزنم
و تو نمیتوانی به آن چه به دست آورده ای
بسنده کنی
وقتی کل آن چه به دست آورده ای آزار است
یک عشق
یک خون
یک زندگی
تو باید آن چه باید را بکنی
یک زندگی
باهمدیگر
خواهرها
برادرها
یک زندگی
اما همسان نیستیم
عادت میکنیم
همدیگر را بکشیم