tania
12-05-2010, 11:23 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مقدمه
شهر در گذر زمان همواره از پارامترهای مختلف کالبدی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... تأثیر پذیرفته و در نسبت با آنها کلیت خویش را شکل بخشیده و انسجام بخشیده است.به اعتقاد صاحب نظران بسیاری مظهر و تجلی گاه ابعاد گوناگون وجودی شهر، سیما و پیکره کالبدی و کیفیات حاصل از آن –از جمله فضای شهری- می باشد. یکی از مهمترین اجزا و عناصر کالبدی شهری که به ویژه در نسبت با شهروند و تقویت حس مکان در فضای شهری مؤثر واقع می گردد، ترکیب نمای ساختمان ها و به عبارت دیگر "نمای شهری" است. به بیان دیگر " شهر زمینه بصری مشترکی است که همه شهروندان هر روز به ناگزیر در معرض آن قرار می گیرند و بایستی از آن استفده کنند. اگر این زمینه مشترک نمایی زشت و ناموزون داشته باشد، تأثیرات مخرب روحی و روانی بر استفاده کننده می گذارد."(1) بدین لحاظ نمای هر بنا در عرصه شهر جزئی از مجموعه ای می گردد که در کلیت خود خیابان، میدان و یا فضای شهری اطلاق می گردد. لذا دستیابی به آگاهی مناسب و متناسب با موضوع در فرایند نقد ضروری می نماید.
این گفتار بر این فرضیه استوار است که کیفیت مطلوب بصری و روانی نمای شهری در معماری و شهرسازی هر سرزمین به ابعاد جغرافیایی، محیطی، فرهنگی و اجتماعی شهر و شهروندان وابسته بوده و در پی اثبات صحت آن مفهوم نمای شهری و کیفیات آن را در سه موقعیت مکانی-زمانی "معماری اروپا" ، "معماری سنتی ایران" و "معماری معصر ایران" مورد بررسی قرار می دهد. در این فرایند، شیوه عملکرد و نحوه مواجهه معماری و نمای بناها با شهر و فضای شهری شناسایی شده و ارزیابی می گردد.
نمای معماری، نمای شهری
مبحث نما، نماسازی و طراحی نما در فرایند طراحی معماری بنا همواره از اهمیت بنیادین برخوردار بوده و این روال با کمترین نوسان تا دهه های اخیر در هنر معماری تداوم یافته است. تنها در دهه ها و سال های پایانی قرن بیستم بود که چالشی اساسی در تلقی مرسوم و متداول از نما در طراحی معماری بوجود آمد. علی رغم اين، نما یکی از مؤثرترین عناصر تأثیرگذار بر کیفیت بصری یک بنا می باشد و شناخت اولیه هر فرد از بنا از این طریق صورت می گیرد. " بحث نما به مفهوم خاص آن از جایی شروع می شود که سطوح یا سطحی مهم و اصلی که به دلیل قرار گرفتن در معرض دید، بیشترین اطلاعات را در مورد حجم ساختمان ارائه می دهد، با آگاهی از خاصیت سطحی بودن و با فکر ارزش گذاری بر این خاصیت ایجاد می شود."(2)
صاحب نظران هر یک در نسبت با نمای ساختمان وظایف و انتظاراتی چون حفاظت، ایجاد ارتباط (بین درون و برون، خلوت و شلوغ، خصوصی و عمومی، طبیعی و مصنوع) ، معرفی بنا، تعریف یک جهت مشخص و... مطرح نموده اند که وجه مشترک همه آنها ارتباط با شهر و فضای شهری می باشد. بدین ترتیب نمای ساختمان در عرصه شهر نه در فردیت و استقلال بلکه در ترکیب و وحدت با سایر ابنیه در فضایی که خیابان یا میدان نامیده می شود به دیده می آید و مورد ارزیابی و سنجش قرار می گیرد. از این رو "نمای شهری نه از طریق یک معمار و در یک برهه زمانی خاص بلکه در طول زمان و بدست سازندگان متعددی شکل می گیرد."(3) نمای شهری دیگر حاصل کنار هم نهادن نماهای تک بناها در یک راستا نیست و در ترکیب خود مفهومی فراتر را در ابعاد زیباشناسی، نشانه شناسی، معناشناسی و حتی عملکردی و زیست محیطی عینیت می بخشد.
نمای شهری در معماری اروپا
کیفیت و خصوصیت نما در معماری اروپا همچون شهر و فضاهای شهری، با ابعاد فرهنگی-اجتماعی و محیطی-زیست محیطی آن گره خورده است. نوع نگرش به مبحث محرمیت و اشراف از یک سو و برخورداری از ویژگی های آب و هوایی اقلیم معتدل و مرطوب- که ایجاد کوران هوا در بنا و بهره مندی از حداکثر نور خورشید و تابش آفتاب در طول روز از الزامات آن است- منجر به شکل گیری گونه معماری «برونگرا» در گذر زمان شده است. می توان اذعان کرد که بیشترین تأثیرات ناشی از تحقق الزامات این گونه معماری در بناهای مختلف در نماها بوده است، بطوری که گشایش سطوح و منافذ متعدد در پوسته خارجی بنا در این راستا تلقی می گردد.
از سوی دیگر بطور تاریخی شهروند اروپایی همواره بازنمود علایق و تمایلات فردی خود را در اجتماعات مدنی و فضاهای متعلق به آن ها یافته است. این موضوع تقویت و ارتقاء کیفیت عرصه های عمومی را در شهرهای اروپایی به طرق مختلف در پی داشته است. از یک سو بنا رو به فضای شهری داشته و با حداکثر ظرافت های معمارانه در طراحی نما از جمله کیفیت و کمیت بازشو ها، پیش آمدگی ها و عقب رفتگی ها و... با شهر ارتباط متقابلی را برقرار می نمود؛ و از سوی دیگر اگرچه هر بنا سعی در ارائه بهترین کیفیت در فاساد یا نمای اصلی را دارد، اما ساختمان ها در عین تنوع شکلی، دارای هماهنگی نسبی با یکدیگر بودند. این گونه است که در عین حال که پنجره در معماری گذشته اروپا همواره نقش رابط بصری دو سوی خود یعنی برون و درون را ایفا می نمود، نماهای شهری نیز بواسطه " به کارگیری عناصر مشابه و ترازهای افقی یکسان و خصوصاً به خاطر تعلق به گونه شناسی واحد دارای انسجام و هماهنگی در خور تحسین بودند."(4)
بنابراین به نظر می رسد واژه «نمای شهری» در معماری اروپا مفهومی دیرپا است و از عناصر ثابت و پایدار تحولات تاریخی شهرسازی دوره های مختلف به شمار می آید که همواره ماهیتی یکسان داشته و تنها بر حسب موقعیت زمانی-مکانی ویژگی های کالبدی-معنایی متفاوتی را پذیرفته است. بدین گونه است که پس از قرون وسطی" توجه به معماری زمینه به شدت اهمیت یافته و به یکی از اصول مهم طراحی شهری بدل می گردد" (5). " شهروند دوره رنسانس با آنکه از خدامحوری به انسان محوری روی آورده بود، ولی اعتقاد داشت که بر جهان و طبیعت نظمی حاکم است و او و خانه اش می بایستی به عنوان جزئی کوچک از جهان و طبیعت، این نظم را پاس داشته، هندسه پنهان را رعایت نمایند"(6) و حتی در حالت افراطی آن، آنچه را که در ورای فرم و ظاهر ساختمان وجود دارد را فاقد اهمیت تلقی می نمود. پس از رنسانس نیز در دوره باروک " ساختمان خود را تابع فضای عمومی بالاتری می دانست و به نفع کلیت از عرض اندام فردی خودداری می کند"(7).
اما کیفیت نمای شهری از انقلاب صنعتی و بیشتر از اواسط قرن نوزدهم به این سو و در پی پیدایی امکانات جدید در انتخاب مصالح و برپایی سازه های مختلف دستخوش تحولات گسترده ای شده و به سوی اغتشاش بصری گام بر می دارد. با ادامه این فرایند در دوره مدرن، ساختمان دیگر چون گذشته و بصورت منفرد در فضای متداوم و بی کران استقرار یافت و دیگر در طراحی نما به زمینه و ساختمان های پیرامون توجهی نشد. با این وجود همواره مباحث تئوریک مختلفی در نسبت با نمای شهری در دوره معاصر مطرح شده که بیان کننده اهمیت آن در عرصه معماری غرب می باشد، هرچند دستاورد های موجود در مقایسه با نمونه های تاریخی از کیفیت کمتری برخوردارند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نمای شهری در معماری تاريخی ايران
در نگاه نخست، بارزترین مشخصه معماری ایران بویژه پس از ظهور اسلام-که آثار و عناصر معماری بیشتری از آن به یادگار مانده است- "درون گرایی" دانسته می شود. این خصیصه هم از آداب، رسوم و سنت های فرهنگی مردم این سرزمین ناشی شده و هم ریشه در ویژگی های اقلیمی محیط و الزامات تبعی آن دارد. شکل گیری عناصر و فضاهای معماری در پیرامون یک حیاط اندرونی و مرکزی که هرگونه اشراف بصری را ناممکن می سازد و طبیعتی محصور و کنترل شده را در اختیار بهره برداران و ساکنین قرار می دهد، از تأثیرات درون گرایی بر سازماندهی فضایی عناصر و ابنیه سنتی بوده است. ترکیب حاصل از هم جواری واحدها و سلول های معماری در سطح یک محله به شکل گیری بافتی می انجامد که رو به درون دارد و با ساختاری ارگانیک و گذرهای تودرتو و پیچ در پیچ ارتباط عملکردی و فضایی آن با محلات همجوار و یا فضای مرکزی محله یا شهر برقرار می گردد.
نظام ساختمانی در محلات مسکونی "به ترتیبی است که نمودی از شکل بندی فضاهای داخلی در نمای خارجی دیده نمی شود و کمتر بازشویی را در معبر پذیرا می گردد"(8). بدین ترتیب در گذار از گذرهای محله شهرهای سنتی ایران، نماها به دلیل خصلت درون گرایی ابنیه دارای کمترین تنوع بصری بوده و "عناصر عمده ترکیب نما در محلات مسکونی را به طور عمده سطوح صاف دارای اندود خشت و گل تشکیل می دهند که گاه عناصر ورودی به فضای داخل مسکن آن را قطع می کند"(9). بدین ترتیب " وحدت در نظام ساختمانی، عناصر و قواعد ترکیب نما در محلات مسکونی دوره کهن که همراه با رعایت ابعاد و تناسبات یکسان (استفاده از پیمون در طرح واحدهای مسکونی) بوده است، سبب شده است که نماهای محلات مسکونی از تجانس کامل برخوردار باشند بطوریکه هیچ قسمتی مزیت و تفتوتی با قسمت های دیگر نداشته باشد"(10). این قاعده شکلی نما، تنها در حالتیکه به یک میدان گاه یا فضای باز با عملکرد مرکز محله ای یا شهری می رسد تغییراتی را به خود می پذیرد. "این میدان گاه مکانی است که کوچه های اصلی و گذرهای عمده بدان می رسند و از آن ره می برند. در اطراف این میدان گاه معمولاً گرمابه، مسجد و مدرسه، آب انبار و بازارچه قرار می گیرد."(11) نمای شهری در این فضا از تنوع زیباشناختی بیشتری برخوردار بوده و مناظر شهری متفاوتی را در نسبت با گذرهای منتهی با ان ارائه می نماید. "درحالی که در محلات مسکونی، اجزا و عناصر شهری به گونه ای ترتیب یافته اند که با سادگی، بی پیرایگی و با رنگ ملایم خاکی خود، شخص را به رفتن و رسیدن به مقصد و مقصود هدایت می کنند، در نماهای عمومی شهری نحوه ترکیب عناصر و اجزا با ترکیبات متنوع، با رنگ و تزیینات و... در هر مورد به گونه ای متفاوت و متناسب با منظوری است که فضا برای ان خلق شده است."(12) این در حالی است که "مطالعات نشان می دهد که بدنه حیاط های قدیمی ایران علی رغم تقارن محوری در بیشتر موارد، در مقایسه با بدنه محصور کننده فضای میدان ها از تنوع شکلی بیشتری برخوردار بوده است"(13)، که این خود از درون گرایی معماریی ایرانی و اهمیت فزون تر فضای درون بر فضای برون ناشی می گردد. زیرا به طور کلی در" فرهنگ درون گرا «نما» و «نمایش» مذموم بوده و تأکید و تزیین در نمای بیرونی بسیار محتاطانه بود و حداکثر در اطراف درب ورودی شکل می گرفت."(14)
برخورد محتاطانه با نمای شهری در معماری و شهرسازی ایران در دوره صفویه و بویژه در زمان شاه عباس صفوی رویکردی متفاوت یافته و اندک اندک متحول می گردد و زمینه ای برای پیدایی و ورود عناصر و مفاهیم جدید، در عین پذیرش و احترام به اصول و روش های دیرین فراهم می آورد. "آنچه در این دوران بر مفاهیم قبلی اضافه شده و به نعبیری روشن ابداع می گردد، پیدایش مفهوم «خیابان» در مقابل «بیابان» است که یا راه به میدان اصلی شهر می برد و یا اینکه به موازات آن کشیده می شود. این خیابان با توجه به شرایط اقلیمی در کناره های خود درختان بیشماری دارد که بنا به نوع قرارگیری در محیط بیرونی «چهارباغ» و یا «چنارستان» نام می گیرد".(15) در این دوره اصفهان، پایتخت دولت متمرکز و قدرتمند صفوی، به عنوان نماد شیوه ای از معماری و شهرسازی که به همین نام خوانده می شود، پذیرای مفاهیم جدیدی در عرصه کالبدی شهر می گردد.
از یک سو میدان و مرکز اصلی شهر به شیوه ای سازماندهی و طراحی می شود که در آن فارغ از اینکه هریک از چهارگانه پیرامون آن- بصورت خاص- چه ویژگی های معماری را عرضه می دارند، نما و نمایش بارزه فضایی اصلی میدان بوده و استقرار عناصر و ورودی های آن ها در بدنه های میدان نیز، نوعی ارتباط متقابل و چندگانه را در ابعاد زیباشناختی و معناشناختی بین ان ها برقرار می نماید. از سوی دیگر محور شهری چهارباغ واژه ای جدید را در متن شهر وارد نموده و از این ره در مقابل محور خطی، ارگانیک و درون گرای بازار در استخوان بندی شهر محور خطی، مستقیم و ذاتاً برون گرای جدیدی با ماهیت و الزامات متفاوت را در شهر مطرح می نماید. "از این پس، معماری نه در حد بناهای منفرد بلکه در حد مجموعه های شهری مطرح می گردد. معماری شهری و ایجاد و خلق فضای شهری هدف اصلی شهرسازی مکتب اصفهان است".(16) بدین گونه است که در اصفهان دوره صفوی حتی پل ها نیز به عنوان عناصری شهری تلقی می گردند و در جهت ارتقاء کیفی منظر شهری به کار گرفته می شوند. در این دوره "اگرچه به دلیل نحوه خاص شکل گیری نماهای شهری، نماهای بناهای عمومی نه در پیوستگی بلکه در توالی قابل مشاهده اند، اما به دلیل وحدت شکلی بین بدنه های شهری متصل کننده بناهای عمومی یعنی میدان ها، بازار، خیابان و ... با این بناها، تجانسی کامل در نماهای شهری دیده می شود".(17)
http://pnu-club.com/imported/2010/12/363.jpg
نمای شهری در معماری معاصر ايران
روند تحولات معماری معاصر ایران مبین گذار از درون گرایی به برون گرایی، خصوصی به عمومی، درون زایی به برون زایی و تمرکز به تشتت است. این دوره که از اواخر دوره حکومت قاجاریه و بویژه پس از سفرهای ناصرالدین شاهبه فرنگ به این سو قابل بررسی است، ریشه های خود را از مکتب اصفهان و عناصر معماری و شهرسازی ان می گیرد و با تلفیق عناصر و مفاهیم وارداتی از فرنگ با آن، نوعی معماری التقاطی با تکیه بر مفاهیم درونی پدید می آورد که سبک تهران اش می نامند. در دوره قاجار معماری رسمی به تبع تجدد طلبی چهره ای برونی می یابد و خیابان در مفهوم جدید خویش لبه های خود را برای جایدهی عناصر خدماتی بر می گزیند. "پدیده ای که در ایران به آن معماری خیابانی اطلاق می گردد، معماری ای است که در تعامل با خیابان و با داشتن توجه به نمای رو به خیابان شکل گرفته است. این پدیده برای نخستین بار در محور چهار باغ اصفهان ظاهر شد اما تنها در دوره قاجار به طور سیستماتیک شکل گرفت".(18) بدین ترتیب در حالی که "خیابان در مکتب اصفهان عملکرد تفرجی دارد اما در سبک تهران به عنوان یک فضای شهری با هویت و زنده خود را مطرح می کند".(19) لذا در معماری که تا این زمان اساساً درون گرا بوده و خانه های مسکونی آن برای ایجاد ارتباط با بیرون متکی بر حیاط مرکزی بودند و کمتر به نمای بیرونی رو به معبر توجه می نمودند، تدریجاً به تقلید از معماری اروپا و با استقرار عناصر در لبه های خیابان های جدیدالاحداث، نماهایی شکل گرفتند که علی رغم غیربومی و نوظهور بودن تقارن و هارمونی مناسبی داشتند و همین امر نوعی وحدت و یکپارچگی به نمای خیابان می بخشید. بدنه میدان توپخانه و خیابان های لاله زار و باب همایون نمونه های مناسبی در این زمینه هستند.
با آغاز حکومت پهلوی فرآیند تحولات معماری و شهرسازی کشور تغییری ماهوی یافته و "برای اولین بار در تاریخ شهرنشینی و شهرگرایی کشور، دولت بر آن می شود چهره شهر را نه بر مبنای تفکر و تحول درونی بلکه بر اندیشه و تغییری برونی دگرگون سازد".(20) در پی آن، دخالت های هوسمان گونه ای در سازمان فضایی شهر کهن صورت می گرد و" به عکس آنچه در تاریخ دگرگونی های شهر، تا این زمان مرسوم می بوده است، دگرگونی های کالبدی در درون آن جستجو می شود نه در ورای سازمان و بافت موجود شهر، این دخالت الگوی خویش را از دگرگونی های کالبدی-فضایی حادث شده در شهر قرن نوزدهمی-شهر صنعتی- می گیرد".(21) این نگرش که کمترین توجهی به سنن و رسوم کهن مردم ندارد نوعی معماری را در لبه خیابان-به عنوان نماد تجدد- ترویج می نماید که بی هیچ ملاحظه ای به یکباره همه قواعد و معیارهای آزموده شده و اندیشیده شده معماری و شهرسازی بومی را نادیده می گیرد و بیشترین بازشوها را بدون ایجاد هرگونه فضای بینابینی به روی معبر می گشاید. این معماری عموماً با فرهنگ درون گرای مردم در تعارض بوده و ساکنین اغلب زندگی خصوصی خود را در پس پرده های ضخیم مخفی می نمودند.
به موازات این نگرش و تداوم و تشدید آن در سال ها و دهه های بعد به ویژه با رونق یافتن بخش ساختمان در دهه 1350، توجه به معماری زمینه هر روز کنتر شده و اغتشاش و نابسامانی های بصری در بدنه خیابان ها افزایش یافت. در این حالت هر بنا به عنوان یک طرح مستقل معماری و جدا از سایر بناها در بدنه خیابان تلقی شده و بی توجه به پارامترهای کیفیت نمای شهری طراحی و اجرا گردید. امری که علی رغم تحولات گسترده اجتماعی-فرهنگی و علمی-آموزشی همچنان ادامه یافته است.
نتيجه گيری
بررسی تطبیقی سیر تحولات تاریخی حول موضوع مورد نقد بازگوکننده دلایل و ریشه های تفاوت دیدگاه ها و رویکردهای موجود در موقعیت های مکانی-زمانی مختلف می باشد.بر این اساس مفهوم نما در معماری اروپا همواره در نسبت با شهر مطرح بوده و از عناصر اصلی و هویتی شهر به شمار می آمده است. بدین لحاظ در این پهنه سرزمینی نمای شهری و کیفیت آن در یک فرآیند تاریخی نه ایجاد بلکه همواره در معرض نقد و نظریات جدیدی قرار گرفته و مکرراً اصلاح و تکمیل شده و ارتقاء یافته است. در حالیکه معماری بومی ایران مبتنی بر درون گرایی و پرهیز از هرگونه ارتباط بصری (کنترل نشده) با فضای بیرون (شهر) می باشد. با اتکاء به این اصل، در طول قرن ها آثار و عناصر شاخص و ارزشمندی بنا شده اند که واجد بهترین کیفیت کالبدی-فضایی می باشند اما دارای کمترین نمود و نمایش در نسبت با شهر و فضای شهری هستند. گسست از این اصل و اتکاء به بیرون به جای نگرش به درون در قرن اخیر، به دلیل فقدان سابقه تاریخی و درک نامناسب تحولات حادث شده در غرب، نتایج مخربی در عرصه شهر معاصر ایران در پی داشته است، به طوری که نتوانسته محملی مورد قبول برای پاسخ گویی به الزامات محیطی، فرهنگی، اجتماعی جامعه فراهم آورد.
نویسنده : علی کاظمی-کارشناس ارشد معماری
مقدمه
شهر در گذر زمان همواره از پارامترهای مختلف کالبدی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... تأثیر پذیرفته و در نسبت با آنها کلیت خویش را شکل بخشیده و انسجام بخشیده است.به اعتقاد صاحب نظران بسیاری مظهر و تجلی گاه ابعاد گوناگون وجودی شهر، سیما و پیکره کالبدی و کیفیات حاصل از آن –از جمله فضای شهری- می باشد. یکی از مهمترین اجزا و عناصر کالبدی شهری که به ویژه در نسبت با شهروند و تقویت حس مکان در فضای شهری مؤثر واقع می گردد، ترکیب نمای ساختمان ها و به عبارت دیگر "نمای شهری" است. به بیان دیگر " شهر زمینه بصری مشترکی است که همه شهروندان هر روز به ناگزیر در معرض آن قرار می گیرند و بایستی از آن استفده کنند. اگر این زمینه مشترک نمایی زشت و ناموزون داشته باشد، تأثیرات مخرب روحی و روانی بر استفاده کننده می گذارد."(1) بدین لحاظ نمای هر بنا در عرصه شهر جزئی از مجموعه ای می گردد که در کلیت خود خیابان، میدان و یا فضای شهری اطلاق می گردد. لذا دستیابی به آگاهی مناسب و متناسب با موضوع در فرایند نقد ضروری می نماید.
این گفتار بر این فرضیه استوار است که کیفیت مطلوب بصری و روانی نمای شهری در معماری و شهرسازی هر سرزمین به ابعاد جغرافیایی، محیطی، فرهنگی و اجتماعی شهر و شهروندان وابسته بوده و در پی اثبات صحت آن مفهوم نمای شهری و کیفیات آن را در سه موقعیت مکانی-زمانی "معماری اروپا" ، "معماری سنتی ایران" و "معماری معصر ایران" مورد بررسی قرار می دهد. در این فرایند، شیوه عملکرد و نحوه مواجهه معماری و نمای بناها با شهر و فضای شهری شناسایی شده و ارزیابی می گردد.
نمای معماری، نمای شهری
مبحث نما، نماسازی و طراحی نما در فرایند طراحی معماری بنا همواره از اهمیت بنیادین برخوردار بوده و این روال با کمترین نوسان تا دهه های اخیر در هنر معماری تداوم یافته است. تنها در دهه ها و سال های پایانی قرن بیستم بود که چالشی اساسی در تلقی مرسوم و متداول از نما در طراحی معماری بوجود آمد. علی رغم اين، نما یکی از مؤثرترین عناصر تأثیرگذار بر کیفیت بصری یک بنا می باشد و شناخت اولیه هر فرد از بنا از این طریق صورت می گیرد. " بحث نما به مفهوم خاص آن از جایی شروع می شود که سطوح یا سطحی مهم و اصلی که به دلیل قرار گرفتن در معرض دید، بیشترین اطلاعات را در مورد حجم ساختمان ارائه می دهد، با آگاهی از خاصیت سطحی بودن و با فکر ارزش گذاری بر این خاصیت ایجاد می شود."(2)
صاحب نظران هر یک در نسبت با نمای ساختمان وظایف و انتظاراتی چون حفاظت، ایجاد ارتباط (بین درون و برون، خلوت و شلوغ، خصوصی و عمومی، طبیعی و مصنوع) ، معرفی بنا، تعریف یک جهت مشخص و... مطرح نموده اند که وجه مشترک همه آنها ارتباط با شهر و فضای شهری می باشد. بدین ترتیب نمای ساختمان در عرصه شهر نه در فردیت و استقلال بلکه در ترکیب و وحدت با سایر ابنیه در فضایی که خیابان یا میدان نامیده می شود به دیده می آید و مورد ارزیابی و سنجش قرار می گیرد. از این رو "نمای شهری نه از طریق یک معمار و در یک برهه زمانی خاص بلکه در طول زمان و بدست سازندگان متعددی شکل می گیرد."(3) نمای شهری دیگر حاصل کنار هم نهادن نماهای تک بناها در یک راستا نیست و در ترکیب خود مفهومی فراتر را در ابعاد زیباشناسی، نشانه شناسی، معناشناسی و حتی عملکردی و زیست محیطی عینیت می بخشد.
نمای شهری در معماری اروپا
کیفیت و خصوصیت نما در معماری اروپا همچون شهر و فضاهای شهری، با ابعاد فرهنگی-اجتماعی و محیطی-زیست محیطی آن گره خورده است. نوع نگرش به مبحث محرمیت و اشراف از یک سو و برخورداری از ویژگی های آب و هوایی اقلیم معتدل و مرطوب- که ایجاد کوران هوا در بنا و بهره مندی از حداکثر نور خورشید و تابش آفتاب در طول روز از الزامات آن است- منجر به شکل گیری گونه معماری «برونگرا» در گذر زمان شده است. می توان اذعان کرد که بیشترین تأثیرات ناشی از تحقق الزامات این گونه معماری در بناهای مختلف در نماها بوده است، بطوری که گشایش سطوح و منافذ متعدد در پوسته خارجی بنا در این راستا تلقی می گردد.
از سوی دیگر بطور تاریخی شهروند اروپایی همواره بازنمود علایق و تمایلات فردی خود را در اجتماعات مدنی و فضاهای متعلق به آن ها یافته است. این موضوع تقویت و ارتقاء کیفیت عرصه های عمومی را در شهرهای اروپایی به طرق مختلف در پی داشته است. از یک سو بنا رو به فضای شهری داشته و با حداکثر ظرافت های معمارانه در طراحی نما از جمله کیفیت و کمیت بازشو ها، پیش آمدگی ها و عقب رفتگی ها و... با شهر ارتباط متقابلی را برقرار می نمود؛ و از سوی دیگر اگرچه هر بنا سعی در ارائه بهترین کیفیت در فاساد یا نمای اصلی را دارد، اما ساختمان ها در عین تنوع شکلی، دارای هماهنگی نسبی با یکدیگر بودند. این گونه است که در عین حال که پنجره در معماری گذشته اروپا همواره نقش رابط بصری دو سوی خود یعنی برون و درون را ایفا می نمود، نماهای شهری نیز بواسطه " به کارگیری عناصر مشابه و ترازهای افقی یکسان و خصوصاً به خاطر تعلق به گونه شناسی واحد دارای انسجام و هماهنگی در خور تحسین بودند."(4)
بنابراین به نظر می رسد واژه «نمای شهری» در معماری اروپا مفهومی دیرپا است و از عناصر ثابت و پایدار تحولات تاریخی شهرسازی دوره های مختلف به شمار می آید که همواره ماهیتی یکسان داشته و تنها بر حسب موقعیت زمانی-مکانی ویژگی های کالبدی-معنایی متفاوتی را پذیرفته است. بدین گونه است که پس از قرون وسطی" توجه به معماری زمینه به شدت اهمیت یافته و به یکی از اصول مهم طراحی شهری بدل می گردد" (5). " شهروند دوره رنسانس با آنکه از خدامحوری به انسان محوری روی آورده بود، ولی اعتقاد داشت که بر جهان و طبیعت نظمی حاکم است و او و خانه اش می بایستی به عنوان جزئی کوچک از جهان و طبیعت، این نظم را پاس داشته، هندسه پنهان را رعایت نمایند"(6) و حتی در حالت افراطی آن، آنچه را که در ورای فرم و ظاهر ساختمان وجود دارد را فاقد اهمیت تلقی می نمود. پس از رنسانس نیز در دوره باروک " ساختمان خود را تابع فضای عمومی بالاتری می دانست و به نفع کلیت از عرض اندام فردی خودداری می کند"(7).
اما کیفیت نمای شهری از انقلاب صنعتی و بیشتر از اواسط قرن نوزدهم به این سو و در پی پیدایی امکانات جدید در انتخاب مصالح و برپایی سازه های مختلف دستخوش تحولات گسترده ای شده و به سوی اغتشاش بصری گام بر می دارد. با ادامه این فرایند در دوره مدرن، ساختمان دیگر چون گذشته و بصورت منفرد در فضای متداوم و بی کران استقرار یافت و دیگر در طراحی نما به زمینه و ساختمان های پیرامون توجهی نشد. با این وجود همواره مباحث تئوریک مختلفی در نسبت با نمای شهری در دوره معاصر مطرح شده که بیان کننده اهمیت آن در عرصه معماری غرب می باشد، هرچند دستاورد های موجود در مقایسه با نمونه های تاریخی از کیفیت کمتری برخوردارند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نمای شهری در معماری تاريخی ايران
در نگاه نخست، بارزترین مشخصه معماری ایران بویژه پس از ظهور اسلام-که آثار و عناصر معماری بیشتری از آن به یادگار مانده است- "درون گرایی" دانسته می شود. این خصیصه هم از آداب، رسوم و سنت های فرهنگی مردم این سرزمین ناشی شده و هم ریشه در ویژگی های اقلیمی محیط و الزامات تبعی آن دارد. شکل گیری عناصر و فضاهای معماری در پیرامون یک حیاط اندرونی و مرکزی که هرگونه اشراف بصری را ناممکن می سازد و طبیعتی محصور و کنترل شده را در اختیار بهره برداران و ساکنین قرار می دهد، از تأثیرات درون گرایی بر سازماندهی فضایی عناصر و ابنیه سنتی بوده است. ترکیب حاصل از هم جواری واحدها و سلول های معماری در سطح یک محله به شکل گیری بافتی می انجامد که رو به درون دارد و با ساختاری ارگانیک و گذرهای تودرتو و پیچ در پیچ ارتباط عملکردی و فضایی آن با محلات همجوار و یا فضای مرکزی محله یا شهر برقرار می گردد.
نظام ساختمانی در محلات مسکونی "به ترتیبی است که نمودی از شکل بندی فضاهای داخلی در نمای خارجی دیده نمی شود و کمتر بازشویی را در معبر پذیرا می گردد"(8). بدین ترتیب در گذار از گذرهای محله شهرهای سنتی ایران، نماها به دلیل خصلت درون گرایی ابنیه دارای کمترین تنوع بصری بوده و "عناصر عمده ترکیب نما در محلات مسکونی را به طور عمده سطوح صاف دارای اندود خشت و گل تشکیل می دهند که گاه عناصر ورودی به فضای داخل مسکن آن را قطع می کند"(9). بدین ترتیب " وحدت در نظام ساختمانی، عناصر و قواعد ترکیب نما در محلات مسکونی دوره کهن که همراه با رعایت ابعاد و تناسبات یکسان (استفاده از پیمون در طرح واحدهای مسکونی) بوده است، سبب شده است که نماهای محلات مسکونی از تجانس کامل برخوردار باشند بطوریکه هیچ قسمتی مزیت و تفتوتی با قسمت های دیگر نداشته باشد"(10). این قاعده شکلی نما، تنها در حالتیکه به یک میدان گاه یا فضای باز با عملکرد مرکز محله ای یا شهری می رسد تغییراتی را به خود می پذیرد. "این میدان گاه مکانی است که کوچه های اصلی و گذرهای عمده بدان می رسند و از آن ره می برند. در اطراف این میدان گاه معمولاً گرمابه، مسجد و مدرسه، آب انبار و بازارچه قرار می گیرد."(11) نمای شهری در این فضا از تنوع زیباشناختی بیشتری برخوردار بوده و مناظر شهری متفاوتی را در نسبت با گذرهای منتهی با ان ارائه می نماید. "درحالی که در محلات مسکونی، اجزا و عناصر شهری به گونه ای ترتیب یافته اند که با سادگی، بی پیرایگی و با رنگ ملایم خاکی خود، شخص را به رفتن و رسیدن به مقصد و مقصود هدایت می کنند، در نماهای عمومی شهری نحوه ترکیب عناصر و اجزا با ترکیبات متنوع، با رنگ و تزیینات و... در هر مورد به گونه ای متفاوت و متناسب با منظوری است که فضا برای ان خلق شده است."(12) این در حالی است که "مطالعات نشان می دهد که بدنه حیاط های قدیمی ایران علی رغم تقارن محوری در بیشتر موارد، در مقایسه با بدنه محصور کننده فضای میدان ها از تنوع شکلی بیشتری برخوردار بوده است"(13)، که این خود از درون گرایی معماریی ایرانی و اهمیت فزون تر فضای درون بر فضای برون ناشی می گردد. زیرا به طور کلی در" فرهنگ درون گرا «نما» و «نمایش» مذموم بوده و تأکید و تزیین در نمای بیرونی بسیار محتاطانه بود و حداکثر در اطراف درب ورودی شکل می گرفت."(14)
برخورد محتاطانه با نمای شهری در معماری و شهرسازی ایران در دوره صفویه و بویژه در زمان شاه عباس صفوی رویکردی متفاوت یافته و اندک اندک متحول می گردد و زمینه ای برای پیدایی و ورود عناصر و مفاهیم جدید، در عین پذیرش و احترام به اصول و روش های دیرین فراهم می آورد. "آنچه در این دوران بر مفاهیم قبلی اضافه شده و به نعبیری روشن ابداع می گردد، پیدایش مفهوم «خیابان» در مقابل «بیابان» است که یا راه به میدان اصلی شهر می برد و یا اینکه به موازات آن کشیده می شود. این خیابان با توجه به شرایط اقلیمی در کناره های خود درختان بیشماری دارد که بنا به نوع قرارگیری در محیط بیرونی «چهارباغ» و یا «چنارستان» نام می گیرد".(15) در این دوره اصفهان، پایتخت دولت متمرکز و قدرتمند صفوی، به عنوان نماد شیوه ای از معماری و شهرسازی که به همین نام خوانده می شود، پذیرای مفاهیم جدیدی در عرصه کالبدی شهر می گردد.
از یک سو میدان و مرکز اصلی شهر به شیوه ای سازماندهی و طراحی می شود که در آن فارغ از اینکه هریک از چهارگانه پیرامون آن- بصورت خاص- چه ویژگی های معماری را عرضه می دارند، نما و نمایش بارزه فضایی اصلی میدان بوده و استقرار عناصر و ورودی های آن ها در بدنه های میدان نیز، نوعی ارتباط متقابل و چندگانه را در ابعاد زیباشناختی و معناشناختی بین ان ها برقرار می نماید. از سوی دیگر محور شهری چهارباغ واژه ای جدید را در متن شهر وارد نموده و از این ره در مقابل محور خطی، ارگانیک و درون گرای بازار در استخوان بندی شهر محور خطی، مستقیم و ذاتاً برون گرای جدیدی با ماهیت و الزامات متفاوت را در شهر مطرح می نماید. "از این پس، معماری نه در حد بناهای منفرد بلکه در حد مجموعه های شهری مطرح می گردد. معماری شهری و ایجاد و خلق فضای شهری هدف اصلی شهرسازی مکتب اصفهان است".(16) بدین گونه است که در اصفهان دوره صفوی حتی پل ها نیز به عنوان عناصری شهری تلقی می گردند و در جهت ارتقاء کیفی منظر شهری به کار گرفته می شوند. در این دوره "اگرچه به دلیل نحوه خاص شکل گیری نماهای شهری، نماهای بناهای عمومی نه در پیوستگی بلکه در توالی قابل مشاهده اند، اما به دلیل وحدت شکلی بین بدنه های شهری متصل کننده بناهای عمومی یعنی میدان ها، بازار، خیابان و ... با این بناها، تجانسی کامل در نماهای شهری دیده می شود".(17)
http://pnu-club.com/imported/2010/12/363.jpg
نمای شهری در معماری معاصر ايران
روند تحولات معماری معاصر ایران مبین گذار از درون گرایی به برون گرایی، خصوصی به عمومی، درون زایی به برون زایی و تمرکز به تشتت است. این دوره که از اواخر دوره حکومت قاجاریه و بویژه پس از سفرهای ناصرالدین شاهبه فرنگ به این سو قابل بررسی است، ریشه های خود را از مکتب اصفهان و عناصر معماری و شهرسازی ان می گیرد و با تلفیق عناصر و مفاهیم وارداتی از فرنگ با آن، نوعی معماری التقاطی با تکیه بر مفاهیم درونی پدید می آورد که سبک تهران اش می نامند. در دوره قاجار معماری رسمی به تبع تجدد طلبی چهره ای برونی می یابد و خیابان در مفهوم جدید خویش لبه های خود را برای جایدهی عناصر خدماتی بر می گزیند. "پدیده ای که در ایران به آن معماری خیابانی اطلاق می گردد، معماری ای است که در تعامل با خیابان و با داشتن توجه به نمای رو به خیابان شکل گرفته است. این پدیده برای نخستین بار در محور چهار باغ اصفهان ظاهر شد اما تنها در دوره قاجار به طور سیستماتیک شکل گرفت".(18) بدین ترتیب در حالی که "خیابان در مکتب اصفهان عملکرد تفرجی دارد اما در سبک تهران به عنوان یک فضای شهری با هویت و زنده خود را مطرح می کند".(19) لذا در معماری که تا این زمان اساساً درون گرا بوده و خانه های مسکونی آن برای ایجاد ارتباط با بیرون متکی بر حیاط مرکزی بودند و کمتر به نمای بیرونی رو به معبر توجه می نمودند، تدریجاً به تقلید از معماری اروپا و با استقرار عناصر در لبه های خیابان های جدیدالاحداث، نماهایی شکل گرفتند که علی رغم غیربومی و نوظهور بودن تقارن و هارمونی مناسبی داشتند و همین امر نوعی وحدت و یکپارچگی به نمای خیابان می بخشید. بدنه میدان توپخانه و خیابان های لاله زار و باب همایون نمونه های مناسبی در این زمینه هستند.
با آغاز حکومت پهلوی فرآیند تحولات معماری و شهرسازی کشور تغییری ماهوی یافته و "برای اولین بار در تاریخ شهرنشینی و شهرگرایی کشور، دولت بر آن می شود چهره شهر را نه بر مبنای تفکر و تحول درونی بلکه بر اندیشه و تغییری برونی دگرگون سازد".(20) در پی آن، دخالت های هوسمان گونه ای در سازمان فضایی شهر کهن صورت می گرد و" به عکس آنچه در تاریخ دگرگونی های شهر، تا این زمان مرسوم می بوده است، دگرگونی های کالبدی در درون آن جستجو می شود نه در ورای سازمان و بافت موجود شهر، این دخالت الگوی خویش را از دگرگونی های کالبدی-فضایی حادث شده در شهر قرن نوزدهمی-شهر صنعتی- می گیرد".(21) این نگرش که کمترین توجهی به سنن و رسوم کهن مردم ندارد نوعی معماری را در لبه خیابان-به عنوان نماد تجدد- ترویج می نماید که بی هیچ ملاحظه ای به یکباره همه قواعد و معیارهای آزموده شده و اندیشیده شده معماری و شهرسازی بومی را نادیده می گیرد و بیشترین بازشوها را بدون ایجاد هرگونه فضای بینابینی به روی معبر می گشاید. این معماری عموماً با فرهنگ درون گرای مردم در تعارض بوده و ساکنین اغلب زندگی خصوصی خود را در پس پرده های ضخیم مخفی می نمودند.
به موازات این نگرش و تداوم و تشدید آن در سال ها و دهه های بعد به ویژه با رونق یافتن بخش ساختمان در دهه 1350، توجه به معماری زمینه هر روز کنتر شده و اغتشاش و نابسامانی های بصری در بدنه خیابان ها افزایش یافت. در این حالت هر بنا به عنوان یک طرح مستقل معماری و جدا از سایر بناها در بدنه خیابان تلقی شده و بی توجه به پارامترهای کیفیت نمای شهری طراحی و اجرا گردید. امری که علی رغم تحولات گسترده اجتماعی-فرهنگی و علمی-آموزشی همچنان ادامه یافته است.
نتيجه گيری
بررسی تطبیقی سیر تحولات تاریخی حول موضوع مورد نقد بازگوکننده دلایل و ریشه های تفاوت دیدگاه ها و رویکردهای موجود در موقعیت های مکانی-زمانی مختلف می باشد.بر این اساس مفهوم نما در معماری اروپا همواره در نسبت با شهر مطرح بوده و از عناصر اصلی و هویتی شهر به شمار می آمده است. بدین لحاظ در این پهنه سرزمینی نمای شهری و کیفیت آن در یک فرآیند تاریخی نه ایجاد بلکه همواره در معرض نقد و نظریات جدیدی قرار گرفته و مکرراً اصلاح و تکمیل شده و ارتقاء یافته است. در حالیکه معماری بومی ایران مبتنی بر درون گرایی و پرهیز از هرگونه ارتباط بصری (کنترل نشده) با فضای بیرون (شهر) می باشد. با اتکاء به این اصل، در طول قرن ها آثار و عناصر شاخص و ارزشمندی بنا شده اند که واجد بهترین کیفیت کالبدی-فضایی می باشند اما دارای کمترین نمود و نمایش در نسبت با شهر و فضای شهری هستند. گسست از این اصل و اتکاء به بیرون به جای نگرش به درون در قرن اخیر، به دلیل فقدان سابقه تاریخی و درک نامناسب تحولات حادث شده در غرب، نتایج مخربی در عرصه شهر معاصر ایران در پی داشته است، به طوری که نتوانسته محملی مورد قبول برای پاسخ گویی به الزامات محیطی، فرهنگی، اجتماعی جامعه فراهم آورد.
نویسنده : علی کاظمی-کارشناس ارشد معماری