آبجی
12-04-2010, 10:06 PM
دختر دانش آموز صورتی زشت داشت. دندان.هایی نامتناسب با گونه.هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره.ای تیره...
روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت... او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید: میدونی زشت.ترین دختر این کلاسی؟!! یک دفعه کلاس از خنده ترکید …
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
بعضی.ها هم اغراق آمیزتر می.خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله.ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه.ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :
اما کاترینای عزیزم،بر عکس من تو بسیار زیبا و جذاب هستی...
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان.ترین فردی است که می.توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می.خواستند با او هم گروه باشند...
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود:
به یکی می.گفت چشم عسلی و به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق.ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب.ترین یاور دانش آموزان را داده بود.
ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید.هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف.هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه.های مثبت فرد اشاره می.کرد.
مثلاً به من می.گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می.گفت بهترین آشپز دنیا! و حق هم داشت...
آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود؟!
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری.اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم...!
5 سال پیش وقتی برای خواستگاری.اش رفتم،دلیل علاقه.ام را جذابیت سحر آمیزش می.دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی.اش گفت: برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟!
همسرم جواب داد: من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم...!
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید...
روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت... او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید: میدونی زشت.ترین دختر این کلاسی؟!! یک دفعه کلاس از خنده ترکید …
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
بعضی.ها هم اغراق آمیزتر می.خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله.ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه.ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :
اما کاترینای عزیزم،بر عکس من تو بسیار زیبا و جذاب هستی...
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان.ترین فردی است که می.توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می.خواستند با او هم گروه باشند...
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود:
به یکی می.گفت چشم عسلی و به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق.ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب.ترین یاور دانش آموزان را داده بود.
ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید.هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف.هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه.های مثبت فرد اشاره می.کرد.
مثلاً به من می.گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می.گفت بهترین آشپز دنیا! و حق هم داشت...
آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود؟!
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری.اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم...!
5 سال پیش وقتی برای خواستگاری.اش رفتم،دلیل علاقه.ام را جذابیت سحر آمیزش می.دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی.اش گفت: برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟!
همسرم جواب داد: من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم...!
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید...