PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگینامه شاعر محمد علی بهمنی



sunyboy
10-11-2008, 12:42 AM
محمدعلی بهمنی در فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%B2%C3%99%C2%81%C3%99 %C2%88%C3%99%C2%84) به دنیا آمد. شعر بهمنی نیز البته شاید با خود او متولد شده باشد، گرچه بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیماست. نخستین شعر بهمنی در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، به چاپ رسید.
محمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت تندیس خورشید مهر (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D8%25AA%25D9%2586%25D8 %25AF%25DB%258C%25D8%25B3_%25D8%25AE%25D9%2588%25D 8%25B1%25D8%25B4%25DB%258C%25D8%25AF_%25D9%2585%25 D9%2587%25D8%25B1%26action%3Dedit) به عنوان برترین غزل‌سرای ایران گردید.

مجموعه اشعار:


·

· باغ لال (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D8%25A8%25D8%25A7%25D8 %25BA_%25D9%2584%25D8%25A7%25D9%2584_%2528%25D9%25 85%25D8%25AC%25D9%2585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%25 87_%25D8%25B4%25D8%25B9%25D8%25B1%2529%26action%3D edit) (۱۳۵۰)

· در بی‌وزنی (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D8%25AF%25D8%25B1_%25D 8%25A8%25DB%258C%25E2%2580%258C%25D9%2588%25D8%25B 2%25D9%2586%25DB%258C_%2528%25D9%2585%25D8%25AC%25 D9%2585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%2587_%25D8%25B4%2 5D8%25B9%25D8%25B1%2529%26action%3Dedit) (۱۳۵۱)

· |عامیانه‌ها (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D8%25B9%25D8%25A7%25D9 %2585%25DB%258C%25D8%25A7%25D9%2586%25D9%2587%25E2 %2580%258C%25D9%2587%25D8%25A7_%2528%25D9%2585%25D 8%25AC%25D9%2585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%2587_%25 D8%25B4%25D8%25B9%25D8%25B1%2529%26action%3Dedit) (۱۳۵۵)

· گیسو، کلاه، کفتر (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25DA%25AF%25DB%258C%25D8 %25B3%25D9%2588%25D8%258C_%25DA%25A9%25D9%2584%25D 8%25A7%25D9%2587%25D8%258C_%25DA%25A9%25D9%2581%25 D8%25AA%25D8%25B1_%2528%25D9%2585%25D8%25AC%25D9%2 585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%2587_%25D8%25B4%25D8% 25B9%25D8%25B1%2529%26action%3Dedit) (۱۳۵۶)

· گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25DA%25AF%25D8%25A7%25D9 %2587%25DB%258C_%25D8%25AF%25D9%2584%25D9%2585_%25 D8%25A8%25D8%25B1%25D8%25A7%25DB%258C_%25D8%25AE%2 5D9%2588%25D8%25AF%25D9%2585_%25D8%25AA%25D9%2586% 25DA%25AF_%25D9%2585%25DB%258C%25E2%2580%258C%25D8 %25B4%25D9%2588%25D8%25AF_%2528%25D9%2585%25D8%25A C%25D9%2585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%2587_%25D8%25 B4%25D8%25B9%25D8%25B1%2529%26action%3Dedit) (۱۳۶۹)

· غزل (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D8%25BA%25D8%25B2%25D9 %2584_%2528%25D9%2585%25D8%25AC%25D9%2585%25D9%258 8%25D8%25B9%25D9%2587_%25D8%25B4%25D8%25B9%25D8%25 B1%2529%26action%3Dedit) (۱۳۷۷)

· عشق است (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D8%25B9%25D8%25B4%25D9 %2582_%25D8%25A7%25D8%25B3%25D8%25AA_%2528%25D9%25 85%25D8%25AC%25D9%2585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%25 87_%25D8%25B4%25D8%25B9%25D8%25B1%2529%26action%3D edit) (۱۳۷۸)

· شاعر شنیدنی است (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D8%25B4%25D8%25A7%25D8 %25B9%25D8%25B1_%25D8%25B4%25D9%2586%25DB%258C%25D 8%25AF%25D9%2586%25DB%258C_%25D8%25A7%25D8%25B3%25 D8%25AA_%2528%25D9%2585%25D8%25AC%25D9%2585%25D9%2 588%25D8%25B9%25D9%2587_%25D8%25B4%25D8%25B9%25D8% 25B1%2529%26action%3Dedit) (۱۳۷۷)

· نیستان (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D9%2586%25DB%258C%25D8 %25B3%25D8%25AA%25D8%25A7%25D9%2586_%2528%25D9%258 5%25D8%25AC%25D9%2585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%258 7_%25D8%25B4%25D8%25B9%25D8%25B1%2529%26action%3De dit) (۱۳۷۹)

· این خانه واژه‌های نسوزی دارد (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25D8%25A7%25DB%258C%25D9 %2586_%25D8%25AE%25D8%25A7%25D9%2586%25D9%2587_%25 D9%2588%25D8%25A7%25DA%2598%25D9%2587%25E2%2580%25 8C%25D9%2587%25D8%25A7%25DB%258C_%25D9%2586%25D8%2 5B3%25D9%2588%25D8%25B2%25DB%258C_%25D8%25AF%25D8% 25A7%25D8%25B1%25D8%25AF_%2528%25D9%2585%25D8%25AC %25D9%2585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%2587_%25D8%25B 4%25D8%25B9%25D8%25B1%2529%26action%3Dedit) (۱۳۸۲)

· کاسه آب دیوژن، امانم بده (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25DA%25A9%25D8%25A7%25D8 %25B3%25D9%2587_%25D8%25A2%25D8%25A8_%25D8%25AF%25 DB%258C%25D9%2588%25DA%2598%25D9%2586%25D8%258C_%2 5D8%25A7%25D9%2585%25D8%25A7%25D9%2586%25D9%2585_% 25D8%25A8%25D8%25AF%25D9%2587_%2528%25D9%2585%25D8 %25AC%25D9%2585%25D9%2588%25D8%25B9%25D9%2587_%25D 8%25B4%25D8%25B9%25D8%25B1%2529%26action%3Dedit) (۱۳۸۰)



منبع: میعادگاه

Fahime.M
05-03-2009, 06:39 PM
در اين زمانه ي بي هاي و هوي لال پرست


خوشا به حال کلاغهاي قيل و قال پرست


چگونه شرح دهم لحظه لحظه ي خود را


براي اين همه ناباور خيال پرست


به شب نشيني خرچنگ هاي مردابي


چگونه رقص کند ماهي زلال پرست


رسيده ها چه غريب و نچیده مي افتند


به پاي هرز علف هاي باغ کال پرست


رسيده ام به کمالي که جز انا الحق نيست


کمال دار را براي من کمال پرست


هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاريست


به تنگ چشمي نامردم زوال پرست

محمد علی بهمنی

sunyboy
05-03-2009, 08:28 PM
زیبا بود

Fahime.M
07-05-2009, 03:26 PM
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست


از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست

تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست

شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست

من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست

Fahime.M
07-19-2009, 11:39 PM
تکیه بر جنگل پشت سر
روبروی دریا هستم
آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم
حال دریا آرام و آبی است
حال جنگل سبز سبز است
من که رنگم را باران شسته است
در چه حالی ایا هستم ؟
قوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز
حیف انسانم و می دانم
تا همیشه تنها هستم
وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز
من ولی در کار جان شستن
از غبار فردا هستم
صفحه ای ماسه بر می دارم
با مداد انگشتانم
می نویسم
من آن دستی که
رفت از دست شما هستم
مرغ و ماهی با هم می خندند
من به چشمانم می گویم
زندگی را میبینی
بگذار
این چنین باشم تا هستم.


حیف انسانم ومی دانم تا همیشه تنها هستم
محمد علی بهمنی

فریبا
09-25-2009, 09:39 PM
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟!
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

فریبا
09-25-2009, 09:39 PM
بارانی
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

فریبا
09-25-2009, 09:39 PM
دهاتی
ساده بگم دهاتی ام
اهل همین نزدیکیا
همسایه روشنی و
هم خونه تاریکیا

ساده بگم ساده بگم
بوی علف میده تنم
هنوز همون دهاتیم
با همه شهری شدنم

باغ غریب ده من
گلهای زینتی نداشت
اسب نجیب ده من
نعلای قیمتی نداشت

اما همون چهار تا دیوار
با بوی خوب کاگلش
اما همون چن تا خونه
با مردم ساده دلش

برای من که عکسمو
مدتیه تو آب چشمه ندیدم
برای من که شهریم
از اون هوا دل بریدم

دنیاییه که دیدندش
اگرچه مثل قدیما
راه درازی نداره
اما می دونم که دیگه
دنیای خوب سادگی
به من نیازی نداره


ترانه سرا : محمد علی بهمنی
با صدای : شادمهر عقیلی (از آلبوم دهاتی)

فریبا
09-25-2009, 09:39 PM
در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست
اینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست
من در تو گشتم گم مرا در خود صدا می زن
تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
من قانعم آن بخت جاویدان نمی خواهم
گر می توانی یک نفس با من بمان ای دوست
یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من من این برشانه ها بار گران ای دوست
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست
انسان که می خواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست

فریبا
09-25-2009, 09:40 PM
بهار بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنایی ؟
صدات میاد ... اما خودت کجایی
وابکنیم پنجره ها رو یا نه ؟
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه ؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه تو خونه
حیاط ما یه غربیل
باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه
منتظر یه مهمون
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
آخ ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف ‚ حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد
دروغ نگم ‚ هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود

فریبا
09-25-2009, 09:40 PM
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم

یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم

یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

فریبا
09-25-2009, 09:41 PM
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام

فریبا
09-25-2009, 09:41 PM
نیستی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بی خزانم

گرچه خشتی از تو را حتی به رویا هم ندارم
زیر سقف آشناییهات می خواهم بمانم

بی گمان زیباست ازادی ولی من چون قناری
دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم

در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش
شعرهایم را به ابی های دنیا می رسانم

گر تو مجذوب کجا آباد دنیایی من اما
جذبه ای دارم که دنیا را بدینجا می کشانم

نیستی شاعر که تا معنای حافظ رابدانی
ورنه بیهوده نمی خواندی به سوی عاقلانم

عقل یا احساس حق با چیست ؟ پیش از رفتن ای خوب
کاش می شد این حقیقت را بدانی یا بدانم

فریبا
09-25-2009, 09:41 PM
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید

به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها
تپش تبزده نبض مرا می فهمید

آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچکس مثل تو ومن به تفاهم نرسید

خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید

منکه حتی پی پژواک خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید

فریبا
09-25-2009, 09:42 PM
وقتی که چشم حادثه بیدار می شود

هفت آسمان به دوش تو آوار می شود


خواب زنانه ایست به تعبیر گل مکوش

گل در زمین تشنه ی ما خار می شود


برخیز تا به چشم ببینی چه دردناک

آیینه پیش روی تو دیوار میشود


دیگر به انتظار کدامین رسالتی

وقتی عصای معجزه ها مار می شود


باز این که بود گفت اناالحق که هر درخت

در پاسخ اناالحق وی دار می شود


وحشت نشسته باز به هر برگ،هر کتاب

تاریخ را ببین که چه تکرار می شود

فریبا
09-25-2009, 09:42 PM
باز می خواهم ترا پيدا کنم
با تو شايد خويش را معنا کنم






من کی ام ؟ گر خودشناسی داشتم
کی زخود بودن هراسی داشتم






هان ای آئینه معنا کن مرا
گم شدم در خويش پيدا کن مرا






فرصتی تا رود را پيدا کنم
قطره قطره خويش را دريا کنم




اهرمن دارد مجابم می کند
لای لایش گاه خوابم می کند






آه ... اگر اين قطره در " شن " گم شود
" ظاهر " م در چاه " باطن " گم می شود






شيشه اين ديو در دست من است
همت اما ، وای با اهريمن است







های ای آئينه تصويرم مکن
آنچه می خواهد " من " پيرم مکن






های ای آئينه حاشا کن مرا
گم کن و آزاد پيدا کن مرا






با من دریائی من موج باش
در حضيض من هوای اوج باش




می توانی ، می توانی "آن" من
باز گردانی "من انسان" من






شيخ ما ديريست شبها با چراغ
ديگر از انسان نمی گيرد سراغ






الفتی تا ما چراغ او شويم
خانه خانه در سراغ او شويم

فریبا
09-25-2009, 09:42 PM
این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم بگو
ایینه در جواب من باز سکوت می کند
باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو
جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو
پاک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا
شاعر مرده ام بخووان گور علایقم بگو
با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره های عقل را با من سابقم بگو
من که هر آنچه داشتیم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو
یا به زوال می روم یا به کمال می رسم
یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو



اجرا شده با صدای زنده یاد «ناصر عبدالهی»http://pnu-club.com/images/smilies/icon_gol.gif