tania
11-02-2010, 12:44 AM
http://pnu-club.com/imported/2010/11/68.jpg
مقاله بسيار باارزش «رستاخيز صلح و محبت» جناب آقاي هيوا مسيح در شماره 134 دنياي تصوير كه نگاهي به فيلم مصائب مسيح است را با اشتياق خواندم. در ميان اظهار نظرهاي محققانه ايشان چند نكته وجود دارد كه به نظر مي رسد نيازمند به تأملي جدي تر است. با توجه به ظرفيت نشريه اين نكات به طور مختصر مطرح مي شود، اميد است مورد استفاده واقع شود: 1 ـ شيطان و تنبيه فريب خوردگاناش در بخش «مصائب، فيلمي شخصي» آورده اند كه: «شيطان كه از آغاز سوگند خورده است ياران صديق پروردگار از پيامبران تا مردم عادي را گمراه كند و از آغاز پيش از رسالت مسيح او را وسوسه كند تا از خداوند روي بگرداند، مسئول تنبيه يهودا مي شود. اين در حالي است كه شيطان دشمن مسيح و خدا از دست يهودا ناراحت است و خودش او را تنبيه مي كند؟» پيش از تحليل نقل قولي كه از مقاله مطرح شد، بهتر است بدانيم كه يهودا پس از خيانت به عيسي چگونه تنبيه شد و آيا چنين تنبيهي در حيطه قدرت هست يا نه؟
مجازات يهودا به روايت انجيل
در مورد سرنوشت يهودا بعد از عيسي مسيح در اناجيل نشان چندان دقيقي وجود ندارد و تنها در انجيل متي باب 27 آمده است: «اما يهوداي خائن، وقتي ديد كه عيسي به مرگ محكوم شده است، از كار خود پشيمان شده و سي سكه نقره اي را كه گرفته بود، نزد كاهنان اعظم و سران قوم آورد تا به ايشان بازگرداند. او به آنان گفت: «من گناه كرده ام، چون باعث محكوميت مرد بي گناهي شده ام. «آنان جواب دادند: «به ما چه». پس او سكه ها را در خانه خدا ريخت و خود را با طناب خفه كرد.»
حال با اين سؤال روبروئيم كه آيا چنين مجازاتي توسط كسي كه خود زمينه ساز گناه خيانت به عيسي بوده است، يعني شيطان، در مورد يهودا امكان پذير است؟ آيا شيطان مي تواند يهودا را مجازات كند؟
ناقد محترم از اين نكته در فيلم تعجب كرده اند و نوشته اند «اين يك مورد در قوطي هيچ عطار سينمايي و مفسر ديني و روايت هاي يهودي و مسيحي نيز وجود ندارد» نكاتي كه ايشان در اين اظهار نظر آورده اند به تفكيك مورد بحث قرار مي گيرند.
1-1) شيطان، دشمن خدا به مفهوم قدرتي در برابر خداوند نيست، او دشمن حركت انسانها در راه خداست، عاشق سينه چاك اوست، آنقدر عاشق است كه نمي تواند وجود به نام انسان كه جنس اش از گل است را تحمل كند و همين امر باعث شده تا عارفاني چون حلاح و احمد غزالي بحثي را وارد تصوف كنند به نام «دفاع از ابليس»... ابليس به تعبير قرآن پس از رانده شدن به «عزت» خداوند قسم مي خورد كه دشمن آشكار انسان باشد نه خدا، چرا كه مخلوقي چون شيطان را ياراي دشمني با خالق نباشد. همين شيطان آنقدر نز خدا جايگاه دارد كه در برابر تقاضايش تا «روز وقت معلوم» مهلت مي يابد.
آيات زير بيانگر اين معنا هستند:
الف ـ قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين(ص/ 82)
ب ـ انه لكم عدو مبين(يس/ 60) ان اشيطان لكم عدو(فاطر/ 6) انه عدم مضل مبين(قصص/ 15)
ج ـ فانك لمن المنظرين الي يوم الوقت المعلوم(حجر/ 37)
پس شيطان عاشقي خودخواه است كه به قول خودش بر سر راه راست خداوند خواهد نشست و بر آدميان مي تازد تا شاكر خداوند نباشند (اعراف آيههاي 16 الي 17) از اين نكات كه بگذريم آيه 39 سوره حجر قابل تأمل است كه شيطان مسئوليت گمراه شدن خود را به حساب خداوند مي گذارد: «رب بما اغويتني».
2-1) فارغ از روايت انجيلي سرنوشت يهودا بعد از عيسي، مي توان آنچه راگيسون در فيلم مصائب مسيح آورده اند به گونه اي ديگر از زاويه روانشناسي ارتباطات ديد.
يكي از رنج آورترين لحظه ها كه در حيات رواني آدميان پيش مي آيد احساس تنهايي و رهاشدگي در پايان راه تا موقعي است كه به دعوت و وسوسه و همراهي ديگران آغاز شده است. اين احساس واماندگي و بي كسي آرامش سوز وقتي صدچندان مي شود كه پيامدها و تبعات منفي كار انجام شده هر لحظه بيشتر شده و وحشت و احساس پشيماني هر لحظه افزون تر شود.
مكانيزم عملكرد شيطان در رابطه با انسان ها دو مرحله اي است:
الف ـ ابتدا انسان ها را اغوا مي كند و از طريق زينت بخشيدن به امور زشت آنها را وسوسه مي كند تا آن كار را انجام دهند. [الشيطان... يزين له المعصيته ليركبها...(نهجالبلاغه)]، [زين للناس حب الشهوات... (آل عمران/ 14)] در واقع كار او زيبا جلوه دادن زشتي ها است.
ب ـ پس از آنكه انسانها به عمل زشتي مبادرت كنند، شيطان از آنها دوري ميگزيند و اعلام انزجار مي كند و مي گويد: «وعدتكم فاختلفتكم (ابراهيم/22). وعده دادم و با شما خلف وعده كردم.» و آنگاه كه انسان كافر شد اعلام مي دارد: «اني بري منك اخاف ا... رب العالمين (حشر/ 16) از تو بيزارم، من از پروردگار عالم خوف دارم.»
به راستي چه تنبيه و مجازاتي مي تواند بالاتر از اين باشد كه دعوت كننده به كاري زشت، پس از انجام آن، از همراهي با فرد بيزاري جويد و او را تنها گذارد؟ آيا تنبيهي بالاتر از اين براي يهودا خواهد بود كه بعد از گناه هشيار شده باشد و بگويد: «من گناه كرده ام، چون باعث محكوميت مرد بي گناهي شده ام» و با تمام وجود حس كند كه: «استاد خود را، يعني پيعمبر خدا را به وسوسه كاهنان به سي سكه نقره فروختن چه كار زشتي است.» را تا آنجا بجربه كند كه به قول انجيل، خود را دار بزند.
يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد
آن كه يوسف به زر ناسره بفروخته بود
اين سنت الهي است كه پيش از عذاب وعده داده شده، با ايجاد احساس زجرآور تنهايي و بي ياوري به انسان بفهماند شيطان وسوسه كننده، دوست راستين آدمي نيست و دشمن آشكار اوست.
2 ـ نبرد عيسي
«شيطان در فيلم گيبسون لزوماً همان شيطان تاريخي كه آدم و حوا را مي فريبد و همواره تا پايان جهان مي خواهد با خداوند بجنگد نيست، شيطان روبروي مسيح فقط جنبه وسوسه گر دارد.»
1-2) همانطور كه گفته شد با توجه به باورهاي اسلامي ناقد، كه نوشته ايشان آكنده از آن است، تعبير جنگ «شيطان و خدا» به نظر نمي رسد درست باشد و جايگاهي در قرآن داشته باشد. اين تعبير مربوط به آئين ها و باورهايي است كه به ثنويت قائلند و باور دارند كه جهان محل پيكار «نور و ظلمت» است در حالي كه به صراحت در قرآن ميخوانيم كه شيطان موجودي از موجودات خداوند است كه از خدا اجازه گمراه كردن انسان را مي خواهد، آن هم در حضور خداوند جهان كه او از آن بيمناك است.
2-2) در قرآن كلمه شيطان، شياطين و ابليس به كرات آورده شده است كه بحث، در رابطه با تفاوت هاي آنها در اين مقال نمي گنجد، اما چه دليل وجود دارد كه آن شيطان اغواگر آدم و حوا، هماني نباشد كه روبروي مسيح ايستاده است وقتي خود شيطان بنا به تصريح قرآن بر صراط مستقيم مي ايستد و وسوسه مي كند، چه كسي از عيسي بر صراط مستقيم تر خداوند مي تواند باشد؟ چه كسي از پيغمبر خدا مي تواند موضوع مهمتري براي شيطان باشد، به قول يكي از عرفان: «تو چه داني كه ابليس كيست، صد و بيست و چهار هزار پيغمبر زخم خورده تيغ وياند.»
3 ـ تجلي هاي خداوند
نگارنده محترم نقد آورده اند كه در فيلم: «خداوند همواره و فقط در لحظه هايي كه ماه مي تابد حضور دارد حتي عيسي خداوند را در ماه مي بيند، چرا كه هنگام حرف زدن با خدا به محض پنهان شدن ماه در پشت ابر، مسيح مكث مي كند چهره اش مبدل به چهره پيامبري ترسيده از غياب خداوند مي شود. اين در حالي است كه هم عيسي مي داند و هم شيطان و هم همه ايمان داران، كه خداوند همه جا و همه وقت حضور دارد.»
اين قضاوت معترضانه ناقد محترم، حكايت از باور عارفانه و زيباي ايشان به تجلي خداوند در همه هستي دارد و تفسيري از اين آيات است: «فاينما تولوافتم وجه ا...» به هر جا رو كنيد خدا هست و هر جا كه باشيد من با شما هستم (و هو معكم اينما كنتم).
حتماً ايشان مي دانند كه احوال روحي انسان ها، در تجربه تجليات الهي دچار قبض و بسط مي شود، گاه صفات جمالي را تجربه مي كند و گاه صفات جلالي، گاه «گل سرخ» مي شود و گاه شير غرّاني كه از كوه كبريا پايين مي آيد و انبياء و اولياء را ميخورد.**
گاه موسي را به مقام كليم اللهي مي رساند و گاه نزول وحي را به پيامبر خاتم قطع مي كند و كافران پيامبر را مسخره مي كند كه خداي محمد، او را رها كرده است. گاه فقيه زاهد قونيه را به وجد مي آورد كه بيش از 000/60 بيت بسرايد و بگويد: «خدا از جنس سكوت است» به قول مولوي: «گه چنين بنمايد و گه ضدايين.» قضيه نسبت انسان با خداست، نه او با انسان. آن ابرها كه جلوي ماه را مي گيرند نمادي بر حجاب بر روي چهره حقيقت جان است. حجاب هاي ظلماني ونوراني كه از بشريت برمي خيزد. حجابهايي كه بايزيد بسطامي در وصف آنها گفت: تا به بايزيدي رسيدم هزار پوست انداختم» و سپهري نيز«صداي پوست انداختن مبهم» آن را، در عشق به مطلق شنيده بود، عدم توجه به اين كه پيامبران در مواجهه با امر مقدس در طول عمر خود تكامل مي يابند. ناقد محترم فيلم مصائب مسيح را به اين قضاوت كشانده كه بگويد: «اين ميزانسن سينمايي براي خداوند و مسيح اساساً غلط است.» در حاليكه پيامبران در سير تكاملي خود با غيب، پيامبرتر مي شوند. خداوند در هستي آنها حذف نمي شود، بلكه مسئله تجربه درجه حضور و تجلي خداوند در عالم است كه گاه حجابها، در مسير تماشا و رؤيت امر مطلق حضور پيدا مي كنند. ناقد محترم باور دارندكه اگر تجلي خداوند به طور يكسان و فزاينده بر انبياء كه بشرند باريدن گيرد، قالب بشري ايشان تاب تحمل آنها را ندارد. اين است كه حتي فرشته وحي در رابطه پيامبر اسلام غير از چند مورد به شكل حقيقي آشكار نمي شود و معمولاً به شكل دميه كلبي كه يكي از ياران پيامبر است بر ايشان وارد مي شوند. در احوالات پيامبر است كه اين تجربه هاي مستمر مطلق گاه چنان او را بي تاب مي كرد كه بگويد: اي عايشه (حميرا) مرا مشغول ساز و با من حرف بزن، به قول مولانا:
آن كه عالم مست گفتش آمدي كلميني يا حميرا مي زدي
در خاتمه آرزومنديم كه فيض روحالقدس شامل ناقد محترم و نقد ناقد شود تا اينان نيز بكنند آنچه مسيحا مي كرد.
يارب نصيب كن پر و بالي كه چون مسيح
زين خاكدان به عالم بالا شويم ما
منبع:
* روح را تابان كن از انوار ماه كه ز آسيب ذنب، جان شد سياه
مولوي
** اشاره به مكاشفات شيخ روزبهان بقلي شيرازي
نقدي برنوشته هيوا مسيح درباره فيلم مصائب مسيح، چاپ شده در مجله دنياي تصوير،
شماره 138، دي ماه 83
خاکی
مقاله بسيار باارزش «رستاخيز صلح و محبت» جناب آقاي هيوا مسيح در شماره 134 دنياي تصوير كه نگاهي به فيلم مصائب مسيح است را با اشتياق خواندم. در ميان اظهار نظرهاي محققانه ايشان چند نكته وجود دارد كه به نظر مي رسد نيازمند به تأملي جدي تر است. با توجه به ظرفيت نشريه اين نكات به طور مختصر مطرح مي شود، اميد است مورد استفاده واقع شود: 1 ـ شيطان و تنبيه فريب خوردگاناش در بخش «مصائب، فيلمي شخصي» آورده اند كه: «شيطان كه از آغاز سوگند خورده است ياران صديق پروردگار از پيامبران تا مردم عادي را گمراه كند و از آغاز پيش از رسالت مسيح او را وسوسه كند تا از خداوند روي بگرداند، مسئول تنبيه يهودا مي شود. اين در حالي است كه شيطان دشمن مسيح و خدا از دست يهودا ناراحت است و خودش او را تنبيه مي كند؟» پيش از تحليل نقل قولي كه از مقاله مطرح شد، بهتر است بدانيم كه يهودا پس از خيانت به عيسي چگونه تنبيه شد و آيا چنين تنبيهي در حيطه قدرت هست يا نه؟
مجازات يهودا به روايت انجيل
در مورد سرنوشت يهودا بعد از عيسي مسيح در اناجيل نشان چندان دقيقي وجود ندارد و تنها در انجيل متي باب 27 آمده است: «اما يهوداي خائن، وقتي ديد كه عيسي به مرگ محكوم شده است، از كار خود پشيمان شده و سي سكه نقره اي را كه گرفته بود، نزد كاهنان اعظم و سران قوم آورد تا به ايشان بازگرداند. او به آنان گفت: «من گناه كرده ام، چون باعث محكوميت مرد بي گناهي شده ام. «آنان جواب دادند: «به ما چه». پس او سكه ها را در خانه خدا ريخت و خود را با طناب خفه كرد.»
حال با اين سؤال روبروئيم كه آيا چنين مجازاتي توسط كسي كه خود زمينه ساز گناه خيانت به عيسي بوده است، يعني شيطان، در مورد يهودا امكان پذير است؟ آيا شيطان مي تواند يهودا را مجازات كند؟
ناقد محترم از اين نكته در فيلم تعجب كرده اند و نوشته اند «اين يك مورد در قوطي هيچ عطار سينمايي و مفسر ديني و روايت هاي يهودي و مسيحي نيز وجود ندارد» نكاتي كه ايشان در اين اظهار نظر آورده اند به تفكيك مورد بحث قرار مي گيرند.
1-1) شيطان، دشمن خدا به مفهوم قدرتي در برابر خداوند نيست، او دشمن حركت انسانها در راه خداست، عاشق سينه چاك اوست، آنقدر عاشق است كه نمي تواند وجود به نام انسان كه جنس اش از گل است را تحمل كند و همين امر باعث شده تا عارفاني چون حلاح و احمد غزالي بحثي را وارد تصوف كنند به نام «دفاع از ابليس»... ابليس به تعبير قرآن پس از رانده شدن به «عزت» خداوند قسم مي خورد كه دشمن آشكار انسان باشد نه خدا، چرا كه مخلوقي چون شيطان را ياراي دشمني با خالق نباشد. همين شيطان آنقدر نز خدا جايگاه دارد كه در برابر تقاضايش تا «روز وقت معلوم» مهلت مي يابد.
آيات زير بيانگر اين معنا هستند:
الف ـ قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين(ص/ 82)
ب ـ انه لكم عدو مبين(يس/ 60) ان اشيطان لكم عدو(فاطر/ 6) انه عدم مضل مبين(قصص/ 15)
ج ـ فانك لمن المنظرين الي يوم الوقت المعلوم(حجر/ 37)
پس شيطان عاشقي خودخواه است كه به قول خودش بر سر راه راست خداوند خواهد نشست و بر آدميان مي تازد تا شاكر خداوند نباشند (اعراف آيههاي 16 الي 17) از اين نكات كه بگذريم آيه 39 سوره حجر قابل تأمل است كه شيطان مسئوليت گمراه شدن خود را به حساب خداوند مي گذارد: «رب بما اغويتني».
2-1) فارغ از روايت انجيلي سرنوشت يهودا بعد از عيسي، مي توان آنچه راگيسون در فيلم مصائب مسيح آورده اند به گونه اي ديگر از زاويه روانشناسي ارتباطات ديد.
يكي از رنج آورترين لحظه ها كه در حيات رواني آدميان پيش مي آيد احساس تنهايي و رهاشدگي در پايان راه تا موقعي است كه به دعوت و وسوسه و همراهي ديگران آغاز شده است. اين احساس واماندگي و بي كسي آرامش سوز وقتي صدچندان مي شود كه پيامدها و تبعات منفي كار انجام شده هر لحظه بيشتر شده و وحشت و احساس پشيماني هر لحظه افزون تر شود.
مكانيزم عملكرد شيطان در رابطه با انسان ها دو مرحله اي است:
الف ـ ابتدا انسان ها را اغوا مي كند و از طريق زينت بخشيدن به امور زشت آنها را وسوسه مي كند تا آن كار را انجام دهند. [الشيطان... يزين له المعصيته ليركبها...(نهجالبلاغه)]، [زين للناس حب الشهوات... (آل عمران/ 14)] در واقع كار او زيبا جلوه دادن زشتي ها است.
ب ـ پس از آنكه انسانها به عمل زشتي مبادرت كنند، شيطان از آنها دوري ميگزيند و اعلام انزجار مي كند و مي گويد: «وعدتكم فاختلفتكم (ابراهيم/22). وعده دادم و با شما خلف وعده كردم.» و آنگاه كه انسان كافر شد اعلام مي دارد: «اني بري منك اخاف ا... رب العالمين (حشر/ 16) از تو بيزارم، من از پروردگار عالم خوف دارم.»
به راستي چه تنبيه و مجازاتي مي تواند بالاتر از اين باشد كه دعوت كننده به كاري زشت، پس از انجام آن، از همراهي با فرد بيزاري جويد و او را تنها گذارد؟ آيا تنبيهي بالاتر از اين براي يهودا خواهد بود كه بعد از گناه هشيار شده باشد و بگويد: «من گناه كرده ام، چون باعث محكوميت مرد بي گناهي شده ام» و با تمام وجود حس كند كه: «استاد خود را، يعني پيعمبر خدا را به وسوسه كاهنان به سي سكه نقره فروختن چه كار زشتي است.» را تا آنجا بجربه كند كه به قول انجيل، خود را دار بزند.
يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد
آن كه يوسف به زر ناسره بفروخته بود
اين سنت الهي است كه پيش از عذاب وعده داده شده، با ايجاد احساس زجرآور تنهايي و بي ياوري به انسان بفهماند شيطان وسوسه كننده، دوست راستين آدمي نيست و دشمن آشكار اوست.
2 ـ نبرد عيسي
«شيطان در فيلم گيبسون لزوماً همان شيطان تاريخي كه آدم و حوا را مي فريبد و همواره تا پايان جهان مي خواهد با خداوند بجنگد نيست، شيطان روبروي مسيح فقط جنبه وسوسه گر دارد.»
1-2) همانطور كه گفته شد با توجه به باورهاي اسلامي ناقد، كه نوشته ايشان آكنده از آن است، تعبير جنگ «شيطان و خدا» به نظر نمي رسد درست باشد و جايگاهي در قرآن داشته باشد. اين تعبير مربوط به آئين ها و باورهايي است كه به ثنويت قائلند و باور دارند كه جهان محل پيكار «نور و ظلمت» است در حالي كه به صراحت در قرآن ميخوانيم كه شيطان موجودي از موجودات خداوند است كه از خدا اجازه گمراه كردن انسان را مي خواهد، آن هم در حضور خداوند جهان كه او از آن بيمناك است.
2-2) در قرآن كلمه شيطان، شياطين و ابليس به كرات آورده شده است كه بحث، در رابطه با تفاوت هاي آنها در اين مقال نمي گنجد، اما چه دليل وجود دارد كه آن شيطان اغواگر آدم و حوا، هماني نباشد كه روبروي مسيح ايستاده است وقتي خود شيطان بنا به تصريح قرآن بر صراط مستقيم مي ايستد و وسوسه مي كند، چه كسي از عيسي بر صراط مستقيم تر خداوند مي تواند باشد؟ چه كسي از پيغمبر خدا مي تواند موضوع مهمتري براي شيطان باشد، به قول يكي از عرفان: «تو چه داني كه ابليس كيست، صد و بيست و چهار هزار پيغمبر زخم خورده تيغ وياند.»
3 ـ تجلي هاي خداوند
نگارنده محترم نقد آورده اند كه در فيلم: «خداوند همواره و فقط در لحظه هايي كه ماه مي تابد حضور دارد حتي عيسي خداوند را در ماه مي بيند، چرا كه هنگام حرف زدن با خدا به محض پنهان شدن ماه در پشت ابر، مسيح مكث مي كند چهره اش مبدل به چهره پيامبري ترسيده از غياب خداوند مي شود. اين در حالي است كه هم عيسي مي داند و هم شيطان و هم همه ايمان داران، كه خداوند همه جا و همه وقت حضور دارد.»
اين قضاوت معترضانه ناقد محترم، حكايت از باور عارفانه و زيباي ايشان به تجلي خداوند در همه هستي دارد و تفسيري از اين آيات است: «فاينما تولوافتم وجه ا...» به هر جا رو كنيد خدا هست و هر جا كه باشيد من با شما هستم (و هو معكم اينما كنتم).
حتماً ايشان مي دانند كه احوال روحي انسان ها، در تجربه تجليات الهي دچار قبض و بسط مي شود، گاه صفات جمالي را تجربه مي كند و گاه صفات جلالي، گاه «گل سرخ» مي شود و گاه شير غرّاني كه از كوه كبريا پايين مي آيد و انبياء و اولياء را ميخورد.**
گاه موسي را به مقام كليم اللهي مي رساند و گاه نزول وحي را به پيامبر خاتم قطع مي كند و كافران پيامبر را مسخره مي كند كه خداي محمد، او را رها كرده است. گاه فقيه زاهد قونيه را به وجد مي آورد كه بيش از 000/60 بيت بسرايد و بگويد: «خدا از جنس سكوت است» به قول مولوي: «گه چنين بنمايد و گه ضدايين.» قضيه نسبت انسان با خداست، نه او با انسان. آن ابرها كه جلوي ماه را مي گيرند نمادي بر حجاب بر روي چهره حقيقت جان است. حجاب هاي ظلماني ونوراني كه از بشريت برمي خيزد. حجابهايي كه بايزيد بسطامي در وصف آنها گفت: تا به بايزيدي رسيدم هزار پوست انداختم» و سپهري نيز«صداي پوست انداختن مبهم» آن را، در عشق به مطلق شنيده بود، عدم توجه به اين كه پيامبران در مواجهه با امر مقدس در طول عمر خود تكامل مي يابند. ناقد محترم فيلم مصائب مسيح را به اين قضاوت كشانده كه بگويد: «اين ميزانسن سينمايي براي خداوند و مسيح اساساً غلط است.» در حاليكه پيامبران در سير تكاملي خود با غيب، پيامبرتر مي شوند. خداوند در هستي آنها حذف نمي شود، بلكه مسئله تجربه درجه حضور و تجلي خداوند در عالم است كه گاه حجابها، در مسير تماشا و رؤيت امر مطلق حضور پيدا مي كنند. ناقد محترم باور دارندكه اگر تجلي خداوند به طور يكسان و فزاينده بر انبياء كه بشرند باريدن گيرد، قالب بشري ايشان تاب تحمل آنها را ندارد. اين است كه حتي فرشته وحي در رابطه پيامبر اسلام غير از چند مورد به شكل حقيقي آشكار نمي شود و معمولاً به شكل دميه كلبي كه يكي از ياران پيامبر است بر ايشان وارد مي شوند. در احوالات پيامبر است كه اين تجربه هاي مستمر مطلق گاه چنان او را بي تاب مي كرد كه بگويد: اي عايشه (حميرا) مرا مشغول ساز و با من حرف بزن، به قول مولانا:
آن كه عالم مست گفتش آمدي كلميني يا حميرا مي زدي
در خاتمه آرزومنديم كه فيض روحالقدس شامل ناقد محترم و نقد ناقد شود تا اينان نيز بكنند آنچه مسيحا مي كرد.
يارب نصيب كن پر و بالي كه چون مسيح
زين خاكدان به عالم بالا شويم ما
منبع:
* روح را تابان كن از انوار ماه كه ز آسيب ذنب، جان شد سياه
مولوي
** اشاره به مكاشفات شيخ روزبهان بقلي شيرازي
نقدي برنوشته هيوا مسيح درباره فيلم مصائب مسيح، چاپ شده در مجله دنياي تصوير،
شماره 138، دي ماه 83
خاکی