aram89
10-27-2010, 10:56 AM
زلال وحی
«لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَیى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛ خداوند هرگز برای کافران نسبت به مؤمنان راه تسلطی قرار نداده است». (نساء: 141)
نکته: این آیه شریفه، یکی از وعدههای تخلفناپذیر خداوند است. تسلط نداشتن کافران بر مؤمنان در این آیه بهطور مطلق آمده است و هیچ قیدی ندارد تا منظور از آن غلبه نداشتن از جهت نظامی یا در منطق باشد؛ بلکه از آیه میتوان فهمید که کافران نه تنها از نظر منطق، بلکه از نظر سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی و همه نظر بر افراد باایمان چیره نخواهند شد. اما اینگونه نیست که مؤمنین بدون علت و تلاش به این پیروزی همیشگی برسند. بلکه آنان باید ملتزم به لوازم ایمان خود باشند.[1] پس اگر پیروزیهایی از کفار بر مسلمانان در عرصههای مختلف میبینیم، به این دلیل است که مسلمانان به لوازم ایمان پایبند نبودهاند و مسئولیتها و رسالتهای خود را از یاد بردهاند.
همچنین بسیاری از فقها در مسائل مختلف به این آیه،برای عدم تسلط کفار بر مؤمنان، از نظر حقوقی و حکمی استدلال کردهاند.[2]
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ؛ (فرعون) قوم خود را سبک شمرد، درنتیجه از او اطاعت کردند آنان قومی فاسق بودند!». (زخرف: 54)
نکته: حکومت حاکمان بر مردم در نظام باطل، براساس استخفاف و تحقیر مردم است ولی اطاعت مردم در نظام حق، براساس انتخاب احسن است، «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَبِعُونَ أَحْسَنَهُ».
آن هم همراه با محبت، «لَوْ کَنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقََلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْحَوْلِکَ؛ اگر تو خشن و سنگدل بودی، از تو دور میشدند».[3]
پیامها
1. اطاعت در نظام فاسد براساس تحقیر مردم است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» 2. خودباختگی و تهی شدن از هویت سبب تسلیم شدن در برابر طاغوتها است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» 3. سرسپردگی و اطاعت کورکورانه، ریشه در فقر فرهنگی، کوتهبینان فکری و سطحینگری انسانها دارد. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» 4. جامعهای که از خط الهی خارج شد، خود را باور نمیکند و خفتپذیر میشود. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ ... إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» («فسق» به معنای خارج شدن از مدار حق است).[4]
یک جرعه آفتاب
امام علی(ع):
«اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ المَنِیَّةَ قَبْلَ الدَّنِیَّهِ و التَجَلُّدَ قَبْلَ التَبَلَّد؛ ای مردم! مردن به از زبون زیستن است و صلابت و سربلندی به از خواری».[5]
امام حسین(ع):
«مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فی ذُلٍّ؛ مرگ باعزت بهتر از زندگی با ذلت است». [6]
امام علی(ع):
«ساعَةُ ذُلٍّ لاتَفِی بِعِزِّ الدَهر؛ یک ساعت ذلت به عزت روزگار نمیارزد». [7]
امام علی(ع):
«لاتَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً؛ بنده دیگری مباش، که خداوند تو را آزاد آفریده است».[8]
امام صادق(ع):
«اِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تعالی فَوَّضَ اِلَی الّْمُؤْمِنِ کُلَّ شَیءٍ اِلّا اِذلالَ نَفسِهِ؛ خدای تبارک و تعالی اختیار هر کاری را به مؤمن داده است، مگر اختیار خوار کردن خویشتن را».[9]
اشاره
قانونی علیه انسانیت
حمید رحمانی
کاپیتولاسیون، به قراردادهایی اطلاق میشود که به موجب آن، اتباع یک دولت در قلمرو کشور دیگر، مشمول قوانین کشور خود میشوند. کاپیتولاسیون به لحاظ تاریخی، سابقهای طولانی دارد. این قراردادها اغلب میان دولتهای اروپایی با دولتهای آسیایی و آفریقایی بسته میشدند؛ چرا که از نظر اروپائیان، دادگاهها و دستگاههای قضایی این کشورها قادر به حمایت کافی از اتباع خود نبودند. در صورتیکه قدرتی اروپایی بر یک کشور تسلط پیدا میکرد، اتباع آن از تمامی حقوق و امتیازات برخوردار بودند؛ به این معنا که حتی اگر در آن کشور یک فردی را به قتل میرساندند، دستگاه قضایی آن کشور نمیتوانست فرد خاطی را طبق قوانین کشور خودش محاکمه کند و تنها کنسولگری یا سفارتخانه آن کشور مسلط، حق داشت که به این پرونده رسیدگی کند.
این قانون در نوع خود از ضدانسانیترین قوانینی است که داعیهداران حقوق بشر، مرتکب آن شدهاند و با روح قوانین ادیان الهی، بهویژه، شریعت اسلام،ناسازگاری و ضدیت دارد.
سابقه کاپیتولاسیون در ایران
در ایران، به سبب ضعف پادشاهان و حکام، همواره امتیازاتی یکطرفه در ارتباط با کشورهای اروپایی به آنان داده شده است. نفوذ بیگانگان و دخالت آنان در مصالح کشور و نیز غارت سرمایههای آن، بیشتر از همین راه، یعنی کاپیتولاسیون بوده است.
کاپیتولاسیون، به مفهوم کامل آن در زمان قاجاریه و با امضای قرارداد تجاری ترکمنچای در ایران برقرار شد که بهوسیله روسها به ایران تحمیل شد. این قرارداد موجب شد تا دیگر دولتهای خارجی هم، کاپیتولاسیون را به نفع اتباع خود در ایران به دست آورند. برخی از دولتها در ضمن قراردادهای خود، صریحاً از کاپیتولاسیون نام میبردند و به این امتیاز دست مییافتند و برخی نیز با عناوین دیگری مثل قرارداد صلح، دوستی و تجارت از این امتیاز بهره میبردند.[10]
پس از روی کار آمدن رضاشاه و انقراض قاجاریه که خیال انگلیسیها از یک حکومت قوی ضدکمونیست در ایران راحت شده بود، انگلیسیها مانعی ندیدند که رضاشاه برخی از امتیازات را که دیگر بیفایده شده بود، لغو کند تا به این وسیله به وجهه و اعتبار خود بیفزاید. یکی از این امتیازات که لغو شد، کاپیتولاسیون بود که به دست رضاشاه و با نظر موافق انگلیس در سال 1306 لغو شد.[11]
کاپیتولاسیون در قرن بیستم رفتهرفته برافتاد. نخستین کشوری که آن را لغو کرد ژاپن و پس از آن ترکیه، تایلند، ایران، مصر و چین بودند؛ولی با کمال تأسف،این قانون ننگین در سال 1343 دوباره به نفع اتباع امریکا به تصویب رسید. تصویب این لایحه در روزگار سیاه دولت اسدالله علم و حسنعلی منصور بود.[12]
تقابل عزت با ذلت
پس از تصویب فرمایشی لایحه کاپیتولاسیون در مجلس سنا و مجلس شورای ملی که در فضایی آکنده از سانسور و خفقان صورت گرفت، امام خمینی، فرزند برومند ایران در دفاع از عزت، ملیت و اسلامیت، با این لایحه ننگین به مخالفت برخاست.
امام خمینی(ره)، مردم و علما را به قیام دعوت کرد. او با پیام و سخنرانی افشاگرانه خود، خواب خوش دستگاه ستمشاهی و اربابان امریکاییاش را آشفته کرد. امام با اعلام عزای عمومی، شاه و مجلس و دولت و امریکا را به شدت مورد انتقاد قرار داد.
فریادی در سکوت
امام خمینی(ره)، در فضایی لب به اعتراض علیه شاه و آمریکا گشود و بر آنان نهیب زد و خروشید که کسی توان و جرئت و جسارت این کار را نداشت. اما او با پشتوانه الهی و اعتقاد به توکل بر خداوند، در برابر قانونی که استقلال و عزت ایران را به خطر میانداخت، مردانه ایستاد و پس از آن سخنرانی، رنجهای تبعید چند ساله از وطن را به جان خرید.
بخشی از پیام و سخنرانی روشنگرانه و افشاگرانه امام خمینی علیه لایحه ننگین کاپیتولاسیون چنین است:
«مجلس به پیشنهاد دولت، سند بردگی ملت ایران را امضا کرد... بدون اطلاع ملت با چند ساعت صحبتهای سرّی، ملت ایران را در تحت اسارت امریکاییها قرار داد... اکنون من اعلام میکنم که این رأی ننگین مجلسین، مخالف اسلام و قرآن است».[13]
«ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند و پایکوبی کردند. اگر من به جای اینها بودم... میگفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند... به حسب این رأی ننگین، اگر یک مستشار امریکایی یا یک خادم مستشار امریکایی به یکی از مراجع تقلید ایران، به یکی از افراد محترم ملت، به یکی از صاحبمنصبان عالیرتبه ایران هر جسارتی بکند، هر جنایتی بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ محاکم ایران حق رسیدگی ندارند؛ ولی اگر به یک سگ آنها تعرض بشود، پلیس باید دخالت کند، دادگاه باید رسیدگی نماید!»[14]
پیآمدهای احیای کاپیتولاسیون
1. تبعید امام خمینی
اقدام جسورانه امام خمینی بر ضد منافع نامشروع آمریکا، هیئت حاکمه را وادار ساخت، شتابزده و بزدلانه، اقدام به دستگیری و تبعید امام به ترکیه کنند. به دنبال آن، اعتراضها و اقدامهای مسلحانه آغاز گردید که به قتل حسنعلی منصور از مسببان تصویب لایحه کاپیتولاسیون انجامید. امام خمینی در مصاحبهای در پاریس در سال 1357 درباره تبعات مخالفتش با لایحه کاپیتولاسیون فرموده است:
«پانزده سال قبل که شاه قصد داشت به دستور امریکا، لایحه مصونیت مستشاران امریکایی را به تصویب برساند، من این خیانت شاه را نسبت به ملت ایران در طی یک سخنرانی و صدور یک اعلامیه محکوم نمودم و ملت ایران را از این سیاست استعماری مطلع ساختم، که پس از چند روز مرا از ایران، پس از آن که شبانه به منزلم در قم حمله کردند، دستگیر و سپس به ترکیه تبعید نمودند. و در آنجا هم دولت ترکیه تحت فشار افکار عمومی از دولت ایران خواست که محل تبعید مرا کشوری غیر از ترکیه قرار دهد، که سرانجام به عراق تبعید شدم و سرانجام پس از حدود پانزده سال، دولت عراق تحت فشار شاه، مخالفت خود را با فعالیتهای اسلامی من علیه رژیم سلطنتی و شاهنشاهی ابراز کرد و از این جهت، تصمیم گرفتم که به کویت که یک کشور اسلامی است بروم. تا در آنجا در محل مورد اقامتم تصمیم بگیرم و با داشتن ویزای آن کشور، دولت کویت از ورود من به آن کشور جلوگیری نمود و به ناچار به فرانسه آمدم».[15]
2. نقص استقلال و حاکمیت ایران
تصویب لایحه کاپیتولاسیون، در واقع نقض آشکار استقلال و حاکمیت و حیثیت ملی ایران بود. ازاینرو بود که هر که ماجرای این لایحه را میشنید، نسبت به دولت و شاه خشمگین میشد. قبح این مسئله تا جایی بود که امام خمینی از آن به «سند بردگی ملت ایران» تعبیر کرد.
3. هجوم گسترده امریکاییان به ایران
اعطای مصونیت قضایی برای مستشاران امریکایی که بعدها خانوادههای آنان و نیز کارکنان غیرنظامی را هم دربرگرفت، هزینههای سنگینی بر دولت و دوش مردم ایران تحمیل کرد؛ به طوری که تنها بین سالهای 1970 تا 1978 میلادی، تعداد امریکاییهای حاضر در ایران از کمتر از هشت هزار نفر به حدود پنجاه هزار نفر رسید.[16]
4. فساد فرهنگی و اخلاقی
حضور گسترده امریکاییها در ایران و برخورداری آنان از مصونیت قضایی، زمینه مناسبی برای افزایش جرایم و اشاعه فساد فراهم ساخت. تعارضهای فرهنگی موجود و رفتار اهانتآمیز آنان نسبت به آداب و رسوم جامعه مسلمان ایران، حس مذهبی مردم را میآزرد و موجب اوجگیری احساسات ضدامریکایی میگردید.[17]
پایان کاپیتولاسیون در ایران
سه ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با تصویب شورای انقلاب، دولت موقت لایحه کاپیتولاسیون را لغو کرد. امریکاییان که تا قبل از آن در ایران همهکاره بودند، از شنیدن خبر لغو این لایحه وحشتزده شدند و برای باقیمانده آنان در ایران محدودیتهای زیادی ایجاد شد. نکته درخور تأمل این است که چند ماه پس از آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی در سال 1320، فعالیت مستشاران امریکایی در ایران شروع شد و چند ماه پس از سقوط او، فعالیت این مستشاران پایان یافت. این نکته خود گواه دیگری بر وابستگی ذلیلانه محمدرضا پهلوی به امریکا بود.[18]
گفتار مجری
لایحه ننگین
در تاریخ معاصر ایران، قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون، مسئلهای اساسی است. دخالت و نفوذ بیگانگان، بیشتر از همین راه بوده است. به موجب این قرارداد، اتباع خارجی اگر در ایران مرتکب جرم و جنایتی میشدند، دادگاهها و محاکم قضایی کشور حق محاکمه آنان را نداشتند. بلکه حکم قضایی آنان تابع محاکم و قوانین دولت متبوعشان بود. با تصویب لایحه کاپیتولاسیون در دهه 40 شمسی در مجلس شورای ملی و مجلس سنا، تحت فشار امریکا و شاه، ایران در عمل، استقلال و حیثیت سیاسی خود را از دست داد و به منزله مستعمره امریکا در آمد.
امام خمینی(ره) تنها شخصیتی بود که با آگاهییی که از عمق فاجعه به خطر افتادن استقلال کشور داشت، در تاریخ 4 آبان 1343 با سخنرانی شجاعانه، افشاگرانه و آتشین خود و پیام روشنگرانهاش، این لایحه ننگین را محکوم کرد. او در سخنرانی خود مردم و علما را به قیام دعوت کرد و به شاه و اربابانش دلیرانه تاخت. مأموران نظام ستمشاهی شبانه به منزل امام در قم حمله و او را به ترکیه تبعید کردند.
تصویب و اجرای کاپیتولاسیون، آسیبها و صدمات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بسیاری بر ایران وارد کرد؛ ولی قیام قهرمانانه امام، عامل تسریع در واژگونی نظام استبدادی و پوشالی شاهنشاهی شد. سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 23 اردیبهشت 1358، با تصویب شورای انقلاب، لایحه کاپیتولاسیون لغو شد.
زلال قلم
فریاد بر بیداد
سکوت بود و شب بود؛ زمستان بود و سرما. اهرِمن سرمست از سُلطه با تازیانهای بر دست، ایستاده بود بالای سر خفتگان و خوابزدگان. هیچکس را یارای سخن نبود. هیچکس فریاد نزد. کلمهها در حنجرههای بغضآلود یخ زده بودند. هیچکس فریاد نزد که چرا سرنوشت را به مسلخ میبرید و چرا ما را بر سردر دروازههای تمدن، به بردگی میفروشید. بندهای بندگی در دست شیطانهای کوچکی بود که در خدمت شیطان بزرگ بودند.
تو بودی و نور ایمان و خدایی که دلت خانهاش بود. تو تازیانه نداشتی؛ کلمه داشتی که فرشتگان به تو آموخته بودند؛کلمههایی به رنگ نور و جنس ایمان و گرمی آفتاب که از سبزی سرت و پاکی دلت میجوشید و جاری میشد و روانهای تشنه را سیراب میکرد و یخهای ترس و تردید را آب میکرد.
ای غیرت مجسم! آن روز خشم مقدس تو فریاد شد؛ فریاد بیگانهستیز تو بر بیداد، توفان زد به دریای سکوت که موج سهمگینش، دل کفر را به لرزه درآورد و اینسان بود که پِی کاخ ستم شکست.
کوتاه و گویا
کاپیتولاسیون، نقض آشکار استقلال، عزت و حاکمیت یک کشور بود.
تصویب کاپیتولاسیون به تعبیر امام خمینی، امضای «سند بردگی» ملت بود.
مبارزه با کاپیتولاسیون، ملیترین حماسهای است که امام خمینی آفرید.
رژیم ستمشاهی که شعار ملیگرایی سر میداد، با تصویب لایحه کاپیتولاسیون رسوا شد.
مبارزه امام خمینی با کاپیتولاسیون، نقطه عطف در تاریخ نهضت اسلامی است.
امام خمینی با سخنان آتشین خود در اعتراض به کاپیتولاسیون، هیئت حاکمه وقت امریکا را محاکمه کرد.
سرچشمه کاپیتولاسیون، اعتقاد به تبعیض نژادی است.
کاپیتولاسیون از مظاهر استکبار است.
کاپیتولاسیون خط بطلانی است بر برابری و کرامت انسانها.
کاپیتولاسیون، همواره راه ورود و نفوذ غرب به کشورهای اسلامی بوده است.
کاپیتولاسیون برای یک ملت، بدتر از اشغال و قتلعام است.
آوردهاند که ...
اعتراض خونین
صبحگاه دوازده بهمن 1343، شهری در غرب ایران، نزدیک بود که تأسفبارترین برگ خود را بر صفحه روزگار ورق بزند و وقوع حادثهای را در دفتر خود ثبت کند که در نوع خود کمنظیر یا بهتر است بگوییم بینظیر بود. تصادف «چارلز گری» با یک دختر ایرانی به نام «ایران سلیمی» تنها دو ماه پس از تبادل یادداشتهای مربوط به احیای کاپیتولاسیون، اولین مورد سوءاستفاده از مصونیت داشتن امریکاییها در ایران را رقم زد؛ تصادفی که مرگ دختر ایرانی را به همراه داشت، بدون آن که قاتل امریکایی او دستگیر، بازخواست و یا محاکمه شود. هشت روز مبارزه دختر جوان با مرگ، شاید به این خاطر بود که شاهد محاکمه راننده باشد؛ اما وقتی که در هشتمین روزِ تلاش برای زندگی به این واقعیت پی برد که راننده مصونیت سیاسی دارد و مجازات و محاکمهای برای او در کار نخواهد بود، با ناامیدی آخرین خاطرات خود را از آن روز تصادف به یاد آورد، آن لحظهای را که با امیدواری برای یک آینده دلخواه خانه را ترک کرد و قدم بر روی برفهای یخبسته خیابان گذاشت؛ به ناگاه خود را در زیر چرخهای اتومبیل «چارلز گری»یافت و وقتی برای درخواست کمک، چشمهای خود را باز کرد، در کنار جسم مجروحش، کارت زردی را دید که متعلق به درجهدار امریکایی، «چارلز . ال. گری»بود. قطره خونی که از پیشانی دختر بر روی کارت ریخت برای یک لحظه او را به این فکر انداخت که کار خطایی از او سر زده و برای همین با تحمل درد فراوان خود را کنار کشید تا کارت از خون او رنگین نشود، چون که تا آن موقع اطلاعی از ماهیت این نوع کارتها نداشت؛ اما امروز و در واقع در آخرین روز زندگیاش، با این واقعیت تلخ آشنا شد که در واقع مسبب اصلی مرگ او، همان کارت زرد بود. چون اگر «گری» آن کارت را نداشت، شاید بیشتر در رانندگی احتیاط میکرد و یا اگر کارت زرد رنگ نبود، «گری»محاکمه میشد، در آن صورت او دیگر آزاد نبود.
دختر جوان در آخرین لحظه عمرش به یاد خط خونی افتاد که بر روی کارت «گری»کشیده بود و از یادآوری آن تا حدی آرامش به دلش راه یافت. چون فکر میکرد که با این کار درواقع آن پیامی را که در دل خود داشت، به درجهدار امریکایی گفته است. و آن اینکه: بدان که مصونیت تو دائمی نخواهد بود؛ چون امروز من، خط قرمزی بر روی کارت تو کشیدم به نمایندگی از طرف همه ایرانیان.
وقتی خبر فوت دختر ایرانی به سفارت امریکا رسید، سفارت بیدرنگ دست به کار شد و یادداشتی به وزارت خارجه ایران نوشت که درجهدار امریکایی «چارلزگری»مصونیت سیاسی دارد،یعنی نمیتوانید او را بازداشت و محاکمه کنید. اما نمیدانستند که این دختر با خون خود به نمایندگی از طرف همه ایرانیان، حکم محکومیت امریکاییان را امضا کرده است.[19]
منبع : hawzah.net
«لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَیى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛ خداوند هرگز برای کافران نسبت به مؤمنان راه تسلطی قرار نداده است». (نساء: 141)
نکته: این آیه شریفه، یکی از وعدههای تخلفناپذیر خداوند است. تسلط نداشتن کافران بر مؤمنان در این آیه بهطور مطلق آمده است و هیچ قیدی ندارد تا منظور از آن غلبه نداشتن از جهت نظامی یا در منطق باشد؛ بلکه از آیه میتوان فهمید که کافران نه تنها از نظر منطق، بلکه از نظر سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی و همه نظر بر افراد باایمان چیره نخواهند شد. اما اینگونه نیست که مؤمنین بدون علت و تلاش به این پیروزی همیشگی برسند. بلکه آنان باید ملتزم به لوازم ایمان خود باشند.[1] پس اگر پیروزیهایی از کفار بر مسلمانان در عرصههای مختلف میبینیم، به این دلیل است که مسلمانان به لوازم ایمان پایبند نبودهاند و مسئولیتها و رسالتهای خود را از یاد بردهاند.
همچنین بسیاری از فقها در مسائل مختلف به این آیه،برای عدم تسلط کفار بر مؤمنان، از نظر حقوقی و حکمی استدلال کردهاند.[2]
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ؛ (فرعون) قوم خود را سبک شمرد، درنتیجه از او اطاعت کردند آنان قومی فاسق بودند!». (زخرف: 54)
نکته: حکومت حاکمان بر مردم در نظام باطل، براساس استخفاف و تحقیر مردم است ولی اطاعت مردم در نظام حق، براساس انتخاب احسن است، «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَبِعُونَ أَحْسَنَهُ».
آن هم همراه با محبت، «لَوْ کَنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقََلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْحَوْلِکَ؛ اگر تو خشن و سنگدل بودی، از تو دور میشدند».[3]
پیامها
1. اطاعت در نظام فاسد براساس تحقیر مردم است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» 2. خودباختگی و تهی شدن از هویت سبب تسلیم شدن در برابر طاغوتها است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» 3. سرسپردگی و اطاعت کورکورانه، ریشه در فقر فرهنگی، کوتهبینان فکری و سطحینگری انسانها دارد. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» 4. جامعهای که از خط الهی خارج شد، خود را باور نمیکند و خفتپذیر میشود. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ ... إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» («فسق» به معنای خارج شدن از مدار حق است).[4]
یک جرعه آفتاب
امام علی(ع):
«اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ المَنِیَّةَ قَبْلَ الدَّنِیَّهِ و التَجَلُّدَ قَبْلَ التَبَلَّد؛ ای مردم! مردن به از زبون زیستن است و صلابت و سربلندی به از خواری».[5]
امام حسین(ع):
«مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فی ذُلٍّ؛ مرگ باعزت بهتر از زندگی با ذلت است». [6]
امام علی(ع):
«ساعَةُ ذُلٍّ لاتَفِی بِعِزِّ الدَهر؛ یک ساعت ذلت به عزت روزگار نمیارزد». [7]
امام علی(ع):
«لاتَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً؛ بنده دیگری مباش، که خداوند تو را آزاد آفریده است».[8]
امام صادق(ع):
«اِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تعالی فَوَّضَ اِلَی الّْمُؤْمِنِ کُلَّ شَیءٍ اِلّا اِذلالَ نَفسِهِ؛ خدای تبارک و تعالی اختیار هر کاری را به مؤمن داده است، مگر اختیار خوار کردن خویشتن را».[9]
اشاره
قانونی علیه انسانیت
حمید رحمانی
کاپیتولاسیون، به قراردادهایی اطلاق میشود که به موجب آن، اتباع یک دولت در قلمرو کشور دیگر، مشمول قوانین کشور خود میشوند. کاپیتولاسیون به لحاظ تاریخی، سابقهای طولانی دارد. این قراردادها اغلب میان دولتهای اروپایی با دولتهای آسیایی و آفریقایی بسته میشدند؛ چرا که از نظر اروپائیان، دادگاهها و دستگاههای قضایی این کشورها قادر به حمایت کافی از اتباع خود نبودند. در صورتیکه قدرتی اروپایی بر یک کشور تسلط پیدا میکرد، اتباع آن از تمامی حقوق و امتیازات برخوردار بودند؛ به این معنا که حتی اگر در آن کشور یک فردی را به قتل میرساندند، دستگاه قضایی آن کشور نمیتوانست فرد خاطی را طبق قوانین کشور خودش محاکمه کند و تنها کنسولگری یا سفارتخانه آن کشور مسلط، حق داشت که به این پرونده رسیدگی کند.
این قانون در نوع خود از ضدانسانیترین قوانینی است که داعیهداران حقوق بشر، مرتکب آن شدهاند و با روح قوانین ادیان الهی، بهویژه، شریعت اسلام،ناسازگاری و ضدیت دارد.
سابقه کاپیتولاسیون در ایران
در ایران، به سبب ضعف پادشاهان و حکام، همواره امتیازاتی یکطرفه در ارتباط با کشورهای اروپایی به آنان داده شده است. نفوذ بیگانگان و دخالت آنان در مصالح کشور و نیز غارت سرمایههای آن، بیشتر از همین راه، یعنی کاپیتولاسیون بوده است.
کاپیتولاسیون، به مفهوم کامل آن در زمان قاجاریه و با امضای قرارداد تجاری ترکمنچای در ایران برقرار شد که بهوسیله روسها به ایران تحمیل شد. این قرارداد موجب شد تا دیگر دولتهای خارجی هم، کاپیتولاسیون را به نفع اتباع خود در ایران به دست آورند. برخی از دولتها در ضمن قراردادهای خود، صریحاً از کاپیتولاسیون نام میبردند و به این امتیاز دست مییافتند و برخی نیز با عناوین دیگری مثل قرارداد صلح، دوستی و تجارت از این امتیاز بهره میبردند.[10]
پس از روی کار آمدن رضاشاه و انقراض قاجاریه که خیال انگلیسیها از یک حکومت قوی ضدکمونیست در ایران راحت شده بود، انگلیسیها مانعی ندیدند که رضاشاه برخی از امتیازات را که دیگر بیفایده شده بود، لغو کند تا به این وسیله به وجهه و اعتبار خود بیفزاید. یکی از این امتیازات که لغو شد، کاپیتولاسیون بود که به دست رضاشاه و با نظر موافق انگلیس در سال 1306 لغو شد.[11]
کاپیتولاسیون در قرن بیستم رفتهرفته برافتاد. نخستین کشوری که آن را لغو کرد ژاپن و پس از آن ترکیه، تایلند، ایران، مصر و چین بودند؛ولی با کمال تأسف،این قانون ننگین در سال 1343 دوباره به نفع اتباع امریکا به تصویب رسید. تصویب این لایحه در روزگار سیاه دولت اسدالله علم و حسنعلی منصور بود.[12]
تقابل عزت با ذلت
پس از تصویب فرمایشی لایحه کاپیتولاسیون در مجلس سنا و مجلس شورای ملی که در فضایی آکنده از سانسور و خفقان صورت گرفت، امام خمینی، فرزند برومند ایران در دفاع از عزت، ملیت و اسلامیت، با این لایحه ننگین به مخالفت برخاست.
امام خمینی(ره)، مردم و علما را به قیام دعوت کرد. او با پیام و سخنرانی افشاگرانه خود، خواب خوش دستگاه ستمشاهی و اربابان امریکاییاش را آشفته کرد. امام با اعلام عزای عمومی، شاه و مجلس و دولت و امریکا را به شدت مورد انتقاد قرار داد.
فریادی در سکوت
امام خمینی(ره)، در فضایی لب به اعتراض علیه شاه و آمریکا گشود و بر آنان نهیب زد و خروشید که کسی توان و جرئت و جسارت این کار را نداشت. اما او با پشتوانه الهی و اعتقاد به توکل بر خداوند، در برابر قانونی که استقلال و عزت ایران را به خطر میانداخت، مردانه ایستاد و پس از آن سخنرانی، رنجهای تبعید چند ساله از وطن را به جان خرید.
بخشی از پیام و سخنرانی روشنگرانه و افشاگرانه امام خمینی علیه لایحه ننگین کاپیتولاسیون چنین است:
«مجلس به پیشنهاد دولت، سند بردگی ملت ایران را امضا کرد... بدون اطلاع ملت با چند ساعت صحبتهای سرّی، ملت ایران را در تحت اسارت امریکاییها قرار داد... اکنون من اعلام میکنم که این رأی ننگین مجلسین، مخالف اسلام و قرآن است».[13]
«ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند و پایکوبی کردند. اگر من به جای اینها بودم... میگفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند... به حسب این رأی ننگین، اگر یک مستشار امریکایی یا یک خادم مستشار امریکایی به یکی از مراجع تقلید ایران، به یکی از افراد محترم ملت، به یکی از صاحبمنصبان عالیرتبه ایران هر جسارتی بکند، هر جنایتی بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ محاکم ایران حق رسیدگی ندارند؛ ولی اگر به یک سگ آنها تعرض بشود، پلیس باید دخالت کند، دادگاه باید رسیدگی نماید!»[14]
پیآمدهای احیای کاپیتولاسیون
1. تبعید امام خمینی
اقدام جسورانه امام خمینی بر ضد منافع نامشروع آمریکا، هیئت حاکمه را وادار ساخت، شتابزده و بزدلانه، اقدام به دستگیری و تبعید امام به ترکیه کنند. به دنبال آن، اعتراضها و اقدامهای مسلحانه آغاز گردید که به قتل حسنعلی منصور از مسببان تصویب لایحه کاپیتولاسیون انجامید. امام خمینی در مصاحبهای در پاریس در سال 1357 درباره تبعات مخالفتش با لایحه کاپیتولاسیون فرموده است:
«پانزده سال قبل که شاه قصد داشت به دستور امریکا، لایحه مصونیت مستشاران امریکایی را به تصویب برساند، من این خیانت شاه را نسبت به ملت ایران در طی یک سخنرانی و صدور یک اعلامیه محکوم نمودم و ملت ایران را از این سیاست استعماری مطلع ساختم، که پس از چند روز مرا از ایران، پس از آن که شبانه به منزلم در قم حمله کردند، دستگیر و سپس به ترکیه تبعید نمودند. و در آنجا هم دولت ترکیه تحت فشار افکار عمومی از دولت ایران خواست که محل تبعید مرا کشوری غیر از ترکیه قرار دهد، که سرانجام به عراق تبعید شدم و سرانجام پس از حدود پانزده سال، دولت عراق تحت فشار شاه، مخالفت خود را با فعالیتهای اسلامی من علیه رژیم سلطنتی و شاهنشاهی ابراز کرد و از این جهت، تصمیم گرفتم که به کویت که یک کشور اسلامی است بروم. تا در آنجا در محل مورد اقامتم تصمیم بگیرم و با داشتن ویزای آن کشور، دولت کویت از ورود من به آن کشور جلوگیری نمود و به ناچار به فرانسه آمدم».[15]
2. نقص استقلال و حاکمیت ایران
تصویب لایحه کاپیتولاسیون، در واقع نقض آشکار استقلال و حاکمیت و حیثیت ملی ایران بود. ازاینرو بود که هر که ماجرای این لایحه را میشنید، نسبت به دولت و شاه خشمگین میشد. قبح این مسئله تا جایی بود که امام خمینی از آن به «سند بردگی ملت ایران» تعبیر کرد.
3. هجوم گسترده امریکاییان به ایران
اعطای مصونیت قضایی برای مستشاران امریکایی که بعدها خانوادههای آنان و نیز کارکنان غیرنظامی را هم دربرگرفت، هزینههای سنگینی بر دولت و دوش مردم ایران تحمیل کرد؛ به طوری که تنها بین سالهای 1970 تا 1978 میلادی، تعداد امریکاییهای حاضر در ایران از کمتر از هشت هزار نفر به حدود پنجاه هزار نفر رسید.[16]
4. فساد فرهنگی و اخلاقی
حضور گسترده امریکاییها در ایران و برخورداری آنان از مصونیت قضایی، زمینه مناسبی برای افزایش جرایم و اشاعه فساد فراهم ساخت. تعارضهای فرهنگی موجود و رفتار اهانتآمیز آنان نسبت به آداب و رسوم جامعه مسلمان ایران، حس مذهبی مردم را میآزرد و موجب اوجگیری احساسات ضدامریکایی میگردید.[17]
پایان کاپیتولاسیون در ایران
سه ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با تصویب شورای انقلاب، دولت موقت لایحه کاپیتولاسیون را لغو کرد. امریکاییان که تا قبل از آن در ایران همهکاره بودند، از شنیدن خبر لغو این لایحه وحشتزده شدند و برای باقیمانده آنان در ایران محدودیتهای زیادی ایجاد شد. نکته درخور تأمل این است که چند ماه پس از آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی در سال 1320، فعالیت مستشاران امریکایی در ایران شروع شد و چند ماه پس از سقوط او، فعالیت این مستشاران پایان یافت. این نکته خود گواه دیگری بر وابستگی ذلیلانه محمدرضا پهلوی به امریکا بود.[18]
گفتار مجری
لایحه ننگین
در تاریخ معاصر ایران، قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون، مسئلهای اساسی است. دخالت و نفوذ بیگانگان، بیشتر از همین راه بوده است. به موجب این قرارداد، اتباع خارجی اگر در ایران مرتکب جرم و جنایتی میشدند، دادگاهها و محاکم قضایی کشور حق محاکمه آنان را نداشتند. بلکه حکم قضایی آنان تابع محاکم و قوانین دولت متبوعشان بود. با تصویب لایحه کاپیتولاسیون در دهه 40 شمسی در مجلس شورای ملی و مجلس سنا، تحت فشار امریکا و شاه، ایران در عمل، استقلال و حیثیت سیاسی خود را از دست داد و به منزله مستعمره امریکا در آمد.
امام خمینی(ره) تنها شخصیتی بود که با آگاهییی که از عمق فاجعه به خطر افتادن استقلال کشور داشت، در تاریخ 4 آبان 1343 با سخنرانی شجاعانه، افشاگرانه و آتشین خود و پیام روشنگرانهاش، این لایحه ننگین را محکوم کرد. او در سخنرانی خود مردم و علما را به قیام دعوت کرد و به شاه و اربابانش دلیرانه تاخت. مأموران نظام ستمشاهی شبانه به منزل امام در قم حمله و او را به ترکیه تبعید کردند.
تصویب و اجرای کاپیتولاسیون، آسیبها و صدمات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بسیاری بر ایران وارد کرد؛ ولی قیام قهرمانانه امام، عامل تسریع در واژگونی نظام استبدادی و پوشالی شاهنشاهی شد. سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 23 اردیبهشت 1358، با تصویب شورای انقلاب، لایحه کاپیتولاسیون لغو شد.
زلال قلم
فریاد بر بیداد
سکوت بود و شب بود؛ زمستان بود و سرما. اهرِمن سرمست از سُلطه با تازیانهای بر دست، ایستاده بود بالای سر خفتگان و خوابزدگان. هیچکس را یارای سخن نبود. هیچکس فریاد نزد. کلمهها در حنجرههای بغضآلود یخ زده بودند. هیچکس فریاد نزد که چرا سرنوشت را به مسلخ میبرید و چرا ما را بر سردر دروازههای تمدن، به بردگی میفروشید. بندهای بندگی در دست شیطانهای کوچکی بود که در خدمت شیطان بزرگ بودند.
تو بودی و نور ایمان و خدایی که دلت خانهاش بود. تو تازیانه نداشتی؛ کلمه داشتی که فرشتگان به تو آموخته بودند؛کلمههایی به رنگ نور و جنس ایمان و گرمی آفتاب که از سبزی سرت و پاکی دلت میجوشید و جاری میشد و روانهای تشنه را سیراب میکرد و یخهای ترس و تردید را آب میکرد.
ای غیرت مجسم! آن روز خشم مقدس تو فریاد شد؛ فریاد بیگانهستیز تو بر بیداد، توفان زد به دریای سکوت که موج سهمگینش، دل کفر را به لرزه درآورد و اینسان بود که پِی کاخ ستم شکست.
کوتاه و گویا
کاپیتولاسیون، نقض آشکار استقلال، عزت و حاکمیت یک کشور بود.
تصویب کاپیتولاسیون به تعبیر امام خمینی، امضای «سند بردگی» ملت بود.
مبارزه با کاپیتولاسیون، ملیترین حماسهای است که امام خمینی آفرید.
رژیم ستمشاهی که شعار ملیگرایی سر میداد، با تصویب لایحه کاپیتولاسیون رسوا شد.
مبارزه امام خمینی با کاپیتولاسیون، نقطه عطف در تاریخ نهضت اسلامی است.
امام خمینی با سخنان آتشین خود در اعتراض به کاپیتولاسیون، هیئت حاکمه وقت امریکا را محاکمه کرد.
سرچشمه کاپیتولاسیون، اعتقاد به تبعیض نژادی است.
کاپیتولاسیون از مظاهر استکبار است.
کاپیتولاسیون خط بطلانی است بر برابری و کرامت انسانها.
کاپیتولاسیون، همواره راه ورود و نفوذ غرب به کشورهای اسلامی بوده است.
کاپیتولاسیون برای یک ملت، بدتر از اشغال و قتلعام است.
آوردهاند که ...
اعتراض خونین
صبحگاه دوازده بهمن 1343، شهری در غرب ایران، نزدیک بود که تأسفبارترین برگ خود را بر صفحه روزگار ورق بزند و وقوع حادثهای را در دفتر خود ثبت کند که در نوع خود کمنظیر یا بهتر است بگوییم بینظیر بود. تصادف «چارلز گری» با یک دختر ایرانی به نام «ایران سلیمی» تنها دو ماه پس از تبادل یادداشتهای مربوط به احیای کاپیتولاسیون، اولین مورد سوءاستفاده از مصونیت داشتن امریکاییها در ایران را رقم زد؛ تصادفی که مرگ دختر ایرانی را به همراه داشت، بدون آن که قاتل امریکایی او دستگیر، بازخواست و یا محاکمه شود. هشت روز مبارزه دختر جوان با مرگ، شاید به این خاطر بود که شاهد محاکمه راننده باشد؛ اما وقتی که در هشتمین روزِ تلاش برای زندگی به این واقعیت پی برد که راننده مصونیت سیاسی دارد و مجازات و محاکمهای برای او در کار نخواهد بود، با ناامیدی آخرین خاطرات خود را از آن روز تصادف به یاد آورد، آن لحظهای را که با امیدواری برای یک آینده دلخواه خانه را ترک کرد و قدم بر روی برفهای یخبسته خیابان گذاشت؛ به ناگاه خود را در زیر چرخهای اتومبیل «چارلز گری»یافت و وقتی برای درخواست کمک، چشمهای خود را باز کرد، در کنار جسم مجروحش، کارت زردی را دید که متعلق به درجهدار امریکایی، «چارلز . ال. گری»بود. قطره خونی که از پیشانی دختر بر روی کارت ریخت برای یک لحظه او را به این فکر انداخت که کار خطایی از او سر زده و برای همین با تحمل درد فراوان خود را کنار کشید تا کارت از خون او رنگین نشود، چون که تا آن موقع اطلاعی از ماهیت این نوع کارتها نداشت؛ اما امروز و در واقع در آخرین روز زندگیاش، با این واقعیت تلخ آشنا شد که در واقع مسبب اصلی مرگ او، همان کارت زرد بود. چون اگر «گری» آن کارت را نداشت، شاید بیشتر در رانندگی احتیاط میکرد و یا اگر کارت زرد رنگ نبود، «گری»محاکمه میشد، در آن صورت او دیگر آزاد نبود.
دختر جوان در آخرین لحظه عمرش به یاد خط خونی افتاد که بر روی کارت «گری»کشیده بود و از یادآوری آن تا حدی آرامش به دلش راه یافت. چون فکر میکرد که با این کار درواقع آن پیامی را که در دل خود داشت، به درجهدار امریکایی گفته است. و آن اینکه: بدان که مصونیت تو دائمی نخواهد بود؛ چون امروز من، خط قرمزی بر روی کارت تو کشیدم به نمایندگی از طرف همه ایرانیان.
وقتی خبر فوت دختر ایرانی به سفارت امریکا رسید، سفارت بیدرنگ دست به کار شد و یادداشتی به وزارت خارجه ایران نوشت که درجهدار امریکایی «چارلزگری»مصونیت سیاسی دارد،یعنی نمیتوانید او را بازداشت و محاکمه کنید. اما نمیدانستند که این دختر با خون خود به نمایندگی از طرف همه ایرانیان، حکم محکومیت امریکاییان را امضا کرده است.[19]
منبع : hawzah.net