donya88
10-17-2010, 10:24 AM
روبرت سولو – Robert. M. Solow
برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1987
دریافت جایزه به پاس: مقالاتش در زمینه نظریه رشد اقتصادی
"رابرت ام سولو" روز 23 اوت سال 1924 در خانوادهای در بروکلین نیویورک متولد شد. او اولین فرزند خانواده بود. خانوادهای که به آمریکا مهاجرت کرده بودند و سه فرزند ( پسر و دو دختر) داشتند. او بزرگترین فرزند خانواده بود و دریک مدرسه ابتدایی دولتی شروع به تحصیل کرد. در سپتامبر سال 1940 رابرت جوان با بورس تحصیلی به دانشگاه هاروارد وارد شد. در ابتدا او مطالعات خود را در رشته جامعهشناسی شروع کرد و سپس انسانشناسی و اقتصاد خواند. او در سال 1942 هاروارد را ترک کرد و به ارتش آمریکا پیوست.
وی ابتدا در شمال آفریقا و سپس در سیسیل و طی جنگ جهانی دوم تا 1945در ایتالیا خدمت کرد. رابرت در سال 1945 به هاروارد بازگشت و از استادی اقتصاد دانی چون واسیلی لیونتیف Wassily Wassilyovitch Leontief بهره گرفت. سپس شروع به یک دوره مطالعاتی بر روی مدل های آمار و احتمالات در دانشگاه کلمبیا کرد. طی همین سال یعنی 1949 تا 50 او همزمان بر روی رساله دکترای خود با موضوع «بررسی تغییرات نحوه توزیع درآمد با استفاده از روند تقابل اشتغال و بیکاری و نرخ دستمزدها» نیز کار می کرد. طی بازگشت از کلمبیا تقاضای او برای تدریس در ام آی تی و در واقع دانشکده اقتصاد دانشگاه فناوری ماساچوست مورد قبول واقع شد. در سال 1952 دکتر رابرت سولو به عنوان استادیار گروه اقتصاد مؤسسه فناوری ماساچوست انتخاب شد و به تدریس آمار و اقتصاد آماری پرداخت . دکتر رابرت. ام. سولو در سال 1987 میلادی از سوی بنیاد نوبل و به خاطر «خدمات و زحمات او در زمینه نظریه رشد اقتصادی» مفتخر به دریافت جایزه اقتصاد نوبل شد.
این یک سئوال ساده، اساسی و هر روزه اقتصاد است که نظریه رشد اقتصادی نامیده می شود چرا بعضی کشورها ثروتمند هستند در حالی که دیگر کشورها فقیرند؟
نظریه رشد اقتصادی با تعالی و یا انحطاط سیستم اقتصادی سروکار دارد. وظیفه اساسی نظریه رشد اقتصادی توضیح ارتباط متقابل بین رشد اقتصادی و متغیرهای دیگری همچون خط مشی ها و سیاستهای آموزشی، تحقیق و توسعه،زیرساختهای اقتصادی، توزیع درآمد، پس انداز، بهره وری و کارایی. جمعیت، سرمایه، منابع ، توزیع جنسیتی کارگران، مصرف کالای معمول و ساختار مالیات است. ما چه دلیل موجهی می توانیم برای عدم همخوانی در زندگی استاندارد بین مردم سراسر جهان اقامه کنیم؟
چرا بعضی کشورها مانند ایالات متحده آمریکا و ژاپن این چنین متمول هستند در حالیکه کشورهای آفریقایی یا کشوری مانند ویتنام این چنین فقیرند؟
چرا مردم کشور کره جنوبی در سال 1990، 72 درصد ثروتمندتر از والدینشان در سال 1960 هستند؟ چرا کشورهایی چون ژاپن، تایوان، کره جنوبی و سنگاپور و و هنگ کنگ ، رشد اقتصادی پرسرعتی را پس از جنگ جهانی دوم تجربه کرده اند؟
از زمانی که آدام اسمیت تحلیل ها را راجع به رشد اقتصادی مطرح ساخت، این مساله به یکی اززمینه های اصلی مورد علاقه و مطالعه در نظریه های اقتصادی تبدیل شد. مخصوصاً طی دهه های 1940 تا 1960 بسیاری از مقالات اقتصادی راجع به همین مساله بود که به انتشار رسید و همواره مباحثاتی بین گروهی از اقتصاد دانها مانند "هارود، دومار، کالدور و رابینسون" از طرفی و نئوکلاسیک ها مانند "سولو، سوآن یا فلپس" از طرف دیگر، برقرار بود.
بحثها بر این مساله متمرکز شده است که آیا فرآیند بلندمدت رشد اقتصادی باعث تعادل اقتصادی پایدار خواهد شد یا خیر؟ گذشته از بسیاری اختلافات بین این دو مکتب فکری بسیاری از اقتصاددانها توافق داشتند - و هنوز هم موافقند که - پیشرفت فنی و تکنیکی منبع اصلی رشد سود و سرمایه هستند.
به عنوان مثال: "سولو" در سال 1957 شواهدی را مبنی بر اثبات این گفته ارائه داده که عمدتا مربوط به توسعه ایالات متحده در دوره زمانی مربوط به 1909 تا 1949 است. "کالدور" نیز در 1957 و 1961 بر نقش کلیدی نوآوری های فنآورانه در رشد اقتصادی تاکید ورزیده است.
تئوری رشد اقتصادی :
شاید بتوان گفت آن زمان که آدام اسمیت کتاب ارزشمند " ثروت ملل " را نوشت،
تاریخ نظریه رشد اقتصادی نیز آغاز شد.
معادلة رشد آدام اسمیت، بر اساس سه عامل کار، زمین و سرمایه پایه ریزی شد در حالی که تجارت آزاد را موتور رشد اقتصادی میدانست. الگوی(رشد) توسعه اسمیت بر اثر انباشت سرمایهای که منابع صنعت ایجاد میکند، به حرکت درمیآید.
اقتصاددانانی مانند "توماس مالتوس و دیوید ریکاردو" که البته هر دو از اقتصاددانان بدبین بودند دیدگاههای دیگری را بر روی رشد اقتصادی باز کردند. "مالتوس" انباشت سرمایه، با روری خاک و نوآوریهای کاراندوز را عامل رشد میداند. تأکید وی بیشتر روی اثر نرخ رشد جمعیت بر رشد اقتصادی است.و درنهایت اقتصاد بدون رشدی را متصورمی شود که در اثر رشد جمعیت با تصاعد هندسی و رشد منابع با تصاعد حسابی به وجود می آید. "ریکاردو" رشد اقتصادی را بیشتر از دیدگاه توزیع ثروت بررسی میکند در نظر وی نزولی بودن و صعودی بودن بازدة نقش، محوری در رشد بلند مدت اقتصادی دارد.
"جان استوارت میل" نظریة رشد خود را بر اساس عواملی چون زمین، نیروی کار و سرمایه و میزان بازدهی آنها و عوامل تأثیرگذاری بر توانایی تکتک آنها در کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» بحث و بررسی میکند. از دیگر نظریه پردازان کلاسیک رشد اقتصادی میتوان به "کارل مارکس" اشاره کرد که کتاب مشهورش سرمایة (1867) فروپاشی سرمایهداری را پیشبینی کرد و در عین حال مازاد سرمایهداری را سرچشمه انباشت سرمایه و انگیزه اصلی رشد میدانست (روستو، قره باغیان. 1374).
شایان ذکر است که تصریح کنیم، گذشته از کلاسیک ها نظریههای مدرن رشد اقتصادی با مقالة نئوکلاسیک و سی صفحهای رابرت سولو در سال 1956 با عنوان “مقالهای دربارة نظریة رشد اقتصادی” شروع شد. اگرچه وی در سخنرانی جایزة نوبل خود در سال 1987 اینگونه ابراز داشت که :« نظریة رشد با مقالاتی که در سالهای 1956 و 1957 نوشتهام آغاز نشد و مسلماً آنجا نیز خاتمه نیافت. شاید نظریة رشد با کتاب ثروت ملل (1776) آدام اسمیت و یا حتی قبل از آن آغاز شده باشد. »
با این حال این مقاله، عملاً روی بسیاری از حوزههای اصلی علم اقتصاد تأثیر زیادی داشته است. بخصوص روی توسعة اقتصادی، اقتصاد مالی، تجارت بینالمللی، اقتصاد پولی، مالیه عمومی و اقتصاد منابع.
نظریه رشد نئوکلاسیک :
نئوکلاسیک ها اعتقاد دارند با جذب سرمایه گذاریهای بیشتر داخلی و خارجی نرخ انباشت سرمایه افزایش می یابد این مسئله موجب رشد تولید ناخالص ملی و از طرفی معادل با افزایش نرخ پس انداز داخلی می شود که موجب می شود نسبتهای سرمایه به تولید و درآمد سرانه در کشورهای در حال توسعه که از نظر سرمایه ضعیف هستند افزایش یابد. الگوهای رشد سنتی نئوکلاسیک در واقع به نوعی بر اهمیت پس انداز تاکید می کند بر طبق نظریه رشد نئوکلاسیک ها رشد تولید از رشد 1 یا 3 عامل زیر ناشی می شود:
افزایش در سرمایه از طریق پس انداز و سرمایه گذاری، بهبود در فنآوری، و افزایش در کمیت و کیفیت نیروی کار از طریق رشد جمعیت و آموزش.
اقتصادهای بسته یعنی اقتصادهایی که هیچگونه فعالیت بیرونی ندارند با نرخ پائین پس انداز با فرض ثبات سایر شرایط از نرخ رشدهای اقتصادی پائین تری برخوردار می شوند تا اقتصادهایی که دارای نرخ پس اندازهای بالاتری هستند به عکس اقتصادهای بازار با جذب سرمایه از کشورهای ثروتمند به نرخ رشدهای اقتصادی بالاتری دست می یابند نتیجه اینکه با جلوگیری از ورود سرمایه گذاریهای خارجی دولتهای کشورهای کمتر توسعه یافته موجبات رکود بیشتر اقتصادهای راکد خود را فراهم می آورند.
اما شاید بتوان گفت در بین نئوکلاسیکها بیشترین سهم را "رابرت سولو" دارد . "سولو" به همراه اقتصاد دانی به نام "تی دبلیو سوآن" مدل به نسبت ساده ای را که متناسب با اطلاعات در دسترس مربوط به رشد اقتصادی آمریکا بود با موفقیت ارائه دادند.
نظریه رشد سولو- سوان
همانطور که گفته شد، مهمترین مقاله در مورد نظریة رشد اقتصادی که مورد قبول همگان قرار گرفت، مقاله های نئوکلاسیک سولو (1956) و سوان (1956) بود، که پایة اصلی نظریههای رشد اقتصادی در دهههای بعدی شد. دلیل پذیرش الگوی (سولوـ سوان) استفاده از تابع نئو کلاسیکی، فرض بازدة ثابت نسبت به مقیاس، قانون بازدة نزولی در داده و وجود کشش جانشینی مثبت بین دادهها بود.
این تابع تولید، با قانون نرخ ثابت پسانداز برای ایجاد الگوی تعادل عمومی بسیار ساده، در اقتصاد ترکیب شده است.
پایین بودن سطح اولیه تولید ناخالص داخلی سرانه واقعی، که با موقعیت بلند مدت یا تعادل حالت پایدار ارتباط دارد، باعث سریعتر شدن نرخ رشد میشود. این خاصیت ناشی از فرض بازدة نزولی سرمایه است . منظور اینکه اقتصادهایی که نسبت سرمایه به کارگر کمتری دارند ، به سمت نرخهای بازده بالا و نرخهای رشد بیشتر کشیده می شوند. در مدل (سولو ـ سوان)، نرخ پسانداز، نرخ رشد جمعیت و موقعیت تابع تولید است .
پیشبینی دیگر مدل(سولو ـسوان) آن است که، در صورت نبود پیشرفتهای پویای فنآورانه، رشد سرانه، درنهایت به سمت صفر می رود.
انتقاد بر نظریه رشد:
اما در دوره جدید عده ای به عملکرد ضعیف نظریات نئوکلاسیک در رشد اقتصادی بلند مدت داشتند و از نظریه سنتی شکایت می کردند. آنچه از افکار نئوکلاسیک ها استنباط می شود ، این است که اقتصاد حائز هیچ ویژگی خاصی نیست که بتواند منجر به رشد خود، آن هم در طی یک دوره بلند مدت شود و عواملی چون تغییرات نسبت سرمایه به کار و یا محرک های خارجی حتی با ایجاد تعادل های کوتاه مدت ، به تعادل بلند مدت آن کمک میکند.
اکنون اگر حرکات خارجی را حذف کنیم نرخ رشد اقتصاد نیز در طی زمان به سمت صفر میل می کند. حال چنانچه یک محرک خارجی وارد شود یا سرانه تولید ناخالص ملی بالا رود می توان گفت به تعادل نزدیک شده ایم اما باید به یاد داشته باشیم که این عوامل پویا هستند و هر لحظه امکان تغییر یا ضعف یا حذفشان وجود دارد. باید گفت نظریه نئوکلاسیکها در توضیح نرخ رشد برخی از کشورها ناکام مانده است. برخی از اقتصاددانان جدید تنها هرگونه افزایش در تولید ناخالص ملی را که بتوان به تغییرات موجودی کار یا سرمایه ربط داد ، معمولا به ویژگی دیگری نسبت می دهند که اصطلاحا به آن" باقیمانده سولو" میگویند. این باقی مانده تقریبا 50 درصد رشد تاریخی کشورهای صنعتی را توصیح می دهد. قبلا نیز اشاره نظریه نئوکلاسیک اصالت زیادی را به متغیر برون زای پیشرفت فنی می دهد.
این روش چند نقطه ضعف اساسی دارد: اول اینکه متغیر های برون زای دیگری چون جمعیت و ... نیز در این مدل تاثیر گذارند . دیگر اینکه تعیین کننده های پیشرفت فنی را نمی توان به راحتی تحلیل کرد و شاید کارگزاران اقتصادی تاثیر چندانی بر پیشرفتهای فنآورانه نداشته باشند. سوم اینکه دیده میشود چندین کشور با سطح پیشرفت فنآورانه مشابه اختلافات زیادی در باقیمانده سولو دارند.
و مورد دیگر نیز این است که در مدلهای رشد اقتصادی که در دهه 1950 توسط اقتصاددانان نئوکلاسیک نظیر "روبرت سولو و تریور سوآن" (Trevor Swan) ارائه شدهاند رشد اقتصادی فقط به میزان سرمایه و نیروی کار موجود در اقتصاد ربط داده شده است و از متغیرهای غیراقتصادی مانند کیفیت سرمایه انسانی و سلامت نیروی کار در آنها چشم پوشی شده است.
بروز این موارد راه را برای بروز و ظهور نظریه جدید رشد هموار کرد . به طور خلاصه نظریه جدید رشد یک چارچوب نظری را برای تحلیل رشد درون زا ارائه می کند . در این نظریه نرخ رشد تولید ناخالص ملی بهوسیله نظامی که فرآیند تولید را هدایت می کند تعیین می شود. در مقایسه با نظریه سنتی نئوکلاسیک در این الگوها رشد تولید ناخالص ملی نتیجه طبیعی تبادل بلندمدت است . انگیزه اصلی نظریه جدید رشد تببین عوامل تعیین کننده رشد و نیز توضیح تفاوتهای نرخ رشد بین کشورهاست.
فرازهایی دیگر از نظریات سولو در موضوعات مختلف :
در تاریخ 15 فوریه 2000 سردبیر ژورنال اروپایی تاریخ تفکر اقتصادی طی نامه ای به پنج تن از اقتصاددانان برتر دنیا از آنان در خواست کرد تا 5 اقتصاددان برتر قرن گذشته را انتخاب کنند. این پنج اقتصاددان عبارت بودند از جیمز بوکانان، جرارد دبرو، لارنس کلاین، میلتون فریدمن و رابرت سولو.
"رابرت سولو" می نویسد که "من در انتخاب نفر اول مشکلی ندارم و آن قطعا کسی نیست جز جان مینارد کینز. کینز در کتاب خود به طور بنیادی اقتصاد کلان را بنا نهاد. حتی امروز هم علاقه مند به پیروی از تحلیل کینز در مورد مطالعه رابطه متقابل بازارهای کالا، کار و مالی هستیم. دومین دستاورد حیاتی کینز تفکر جدایی اقتصاد کلان از تعادل اشتغال کامل یا تعادل والراسی بود".
سال ۱۹۷۸رابرت سولو (Robert Solow) اظهارداشت: «عصر کامپیوتر را مى توان در تمامى زوایاى زندگى بشر مشاهده و احساس کرد به جز عرصه مربوط به بهره ورى»! امروز میانگین سطح زندگى آمریکاییها هفت برابر بهتر از سطح زندگى آمریکاییان در آغاز قرن بیستم شده است و این بدان دلیل است که بهره ورى مردم آمریکا نیز طى این مدت هفت برابر شده است.
برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1987
دریافت جایزه به پاس: مقالاتش در زمینه نظریه رشد اقتصادی
"رابرت ام سولو" روز 23 اوت سال 1924 در خانوادهای در بروکلین نیویورک متولد شد. او اولین فرزند خانواده بود. خانوادهای که به آمریکا مهاجرت کرده بودند و سه فرزند ( پسر و دو دختر) داشتند. او بزرگترین فرزند خانواده بود و دریک مدرسه ابتدایی دولتی شروع به تحصیل کرد. در سپتامبر سال 1940 رابرت جوان با بورس تحصیلی به دانشگاه هاروارد وارد شد. در ابتدا او مطالعات خود را در رشته جامعهشناسی شروع کرد و سپس انسانشناسی و اقتصاد خواند. او در سال 1942 هاروارد را ترک کرد و به ارتش آمریکا پیوست.
وی ابتدا در شمال آفریقا و سپس در سیسیل و طی جنگ جهانی دوم تا 1945در ایتالیا خدمت کرد. رابرت در سال 1945 به هاروارد بازگشت و از استادی اقتصاد دانی چون واسیلی لیونتیف Wassily Wassilyovitch Leontief بهره گرفت. سپس شروع به یک دوره مطالعاتی بر روی مدل های آمار و احتمالات در دانشگاه کلمبیا کرد. طی همین سال یعنی 1949 تا 50 او همزمان بر روی رساله دکترای خود با موضوع «بررسی تغییرات نحوه توزیع درآمد با استفاده از روند تقابل اشتغال و بیکاری و نرخ دستمزدها» نیز کار می کرد. طی بازگشت از کلمبیا تقاضای او برای تدریس در ام آی تی و در واقع دانشکده اقتصاد دانشگاه فناوری ماساچوست مورد قبول واقع شد. در سال 1952 دکتر رابرت سولو به عنوان استادیار گروه اقتصاد مؤسسه فناوری ماساچوست انتخاب شد و به تدریس آمار و اقتصاد آماری پرداخت . دکتر رابرت. ام. سولو در سال 1987 میلادی از سوی بنیاد نوبل و به خاطر «خدمات و زحمات او در زمینه نظریه رشد اقتصادی» مفتخر به دریافت جایزه اقتصاد نوبل شد.
این یک سئوال ساده، اساسی و هر روزه اقتصاد است که نظریه رشد اقتصادی نامیده می شود چرا بعضی کشورها ثروتمند هستند در حالی که دیگر کشورها فقیرند؟
نظریه رشد اقتصادی با تعالی و یا انحطاط سیستم اقتصادی سروکار دارد. وظیفه اساسی نظریه رشد اقتصادی توضیح ارتباط متقابل بین رشد اقتصادی و متغیرهای دیگری همچون خط مشی ها و سیاستهای آموزشی، تحقیق و توسعه،زیرساختهای اقتصادی، توزیع درآمد، پس انداز، بهره وری و کارایی. جمعیت، سرمایه، منابع ، توزیع جنسیتی کارگران، مصرف کالای معمول و ساختار مالیات است. ما چه دلیل موجهی می توانیم برای عدم همخوانی در زندگی استاندارد بین مردم سراسر جهان اقامه کنیم؟
چرا بعضی کشورها مانند ایالات متحده آمریکا و ژاپن این چنین متمول هستند در حالیکه کشورهای آفریقایی یا کشوری مانند ویتنام این چنین فقیرند؟
چرا مردم کشور کره جنوبی در سال 1990، 72 درصد ثروتمندتر از والدینشان در سال 1960 هستند؟ چرا کشورهایی چون ژاپن، تایوان، کره جنوبی و سنگاپور و و هنگ کنگ ، رشد اقتصادی پرسرعتی را پس از جنگ جهانی دوم تجربه کرده اند؟
از زمانی که آدام اسمیت تحلیل ها را راجع به رشد اقتصادی مطرح ساخت، این مساله به یکی اززمینه های اصلی مورد علاقه و مطالعه در نظریه های اقتصادی تبدیل شد. مخصوصاً طی دهه های 1940 تا 1960 بسیاری از مقالات اقتصادی راجع به همین مساله بود که به انتشار رسید و همواره مباحثاتی بین گروهی از اقتصاد دانها مانند "هارود، دومار، کالدور و رابینسون" از طرفی و نئوکلاسیک ها مانند "سولو، سوآن یا فلپس" از طرف دیگر، برقرار بود.
بحثها بر این مساله متمرکز شده است که آیا فرآیند بلندمدت رشد اقتصادی باعث تعادل اقتصادی پایدار خواهد شد یا خیر؟ گذشته از بسیاری اختلافات بین این دو مکتب فکری بسیاری از اقتصاددانها توافق داشتند - و هنوز هم موافقند که - پیشرفت فنی و تکنیکی منبع اصلی رشد سود و سرمایه هستند.
به عنوان مثال: "سولو" در سال 1957 شواهدی را مبنی بر اثبات این گفته ارائه داده که عمدتا مربوط به توسعه ایالات متحده در دوره زمانی مربوط به 1909 تا 1949 است. "کالدور" نیز در 1957 و 1961 بر نقش کلیدی نوآوری های فنآورانه در رشد اقتصادی تاکید ورزیده است.
تئوری رشد اقتصادی :
شاید بتوان گفت آن زمان که آدام اسمیت کتاب ارزشمند " ثروت ملل " را نوشت،
تاریخ نظریه رشد اقتصادی نیز آغاز شد.
معادلة رشد آدام اسمیت، بر اساس سه عامل کار، زمین و سرمایه پایه ریزی شد در حالی که تجارت آزاد را موتور رشد اقتصادی میدانست. الگوی(رشد) توسعه اسمیت بر اثر انباشت سرمایهای که منابع صنعت ایجاد میکند، به حرکت درمیآید.
اقتصاددانانی مانند "توماس مالتوس و دیوید ریکاردو" که البته هر دو از اقتصاددانان بدبین بودند دیدگاههای دیگری را بر روی رشد اقتصادی باز کردند. "مالتوس" انباشت سرمایه، با روری خاک و نوآوریهای کاراندوز را عامل رشد میداند. تأکید وی بیشتر روی اثر نرخ رشد جمعیت بر رشد اقتصادی است.و درنهایت اقتصاد بدون رشدی را متصورمی شود که در اثر رشد جمعیت با تصاعد هندسی و رشد منابع با تصاعد حسابی به وجود می آید. "ریکاردو" رشد اقتصادی را بیشتر از دیدگاه توزیع ثروت بررسی میکند در نظر وی نزولی بودن و صعودی بودن بازدة نقش، محوری در رشد بلند مدت اقتصادی دارد.
"جان استوارت میل" نظریة رشد خود را بر اساس عواملی چون زمین، نیروی کار و سرمایه و میزان بازدهی آنها و عوامل تأثیرگذاری بر توانایی تکتک آنها در کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» بحث و بررسی میکند. از دیگر نظریه پردازان کلاسیک رشد اقتصادی میتوان به "کارل مارکس" اشاره کرد که کتاب مشهورش سرمایة (1867) فروپاشی سرمایهداری را پیشبینی کرد و در عین حال مازاد سرمایهداری را سرچشمه انباشت سرمایه و انگیزه اصلی رشد میدانست (روستو، قره باغیان. 1374).
شایان ذکر است که تصریح کنیم، گذشته از کلاسیک ها نظریههای مدرن رشد اقتصادی با مقالة نئوکلاسیک و سی صفحهای رابرت سولو در سال 1956 با عنوان “مقالهای دربارة نظریة رشد اقتصادی” شروع شد. اگرچه وی در سخنرانی جایزة نوبل خود در سال 1987 اینگونه ابراز داشت که :« نظریة رشد با مقالاتی که در سالهای 1956 و 1957 نوشتهام آغاز نشد و مسلماً آنجا نیز خاتمه نیافت. شاید نظریة رشد با کتاب ثروت ملل (1776) آدام اسمیت و یا حتی قبل از آن آغاز شده باشد. »
با این حال این مقاله، عملاً روی بسیاری از حوزههای اصلی علم اقتصاد تأثیر زیادی داشته است. بخصوص روی توسعة اقتصادی، اقتصاد مالی، تجارت بینالمللی، اقتصاد پولی، مالیه عمومی و اقتصاد منابع.
نظریه رشد نئوکلاسیک :
نئوکلاسیک ها اعتقاد دارند با جذب سرمایه گذاریهای بیشتر داخلی و خارجی نرخ انباشت سرمایه افزایش می یابد این مسئله موجب رشد تولید ناخالص ملی و از طرفی معادل با افزایش نرخ پس انداز داخلی می شود که موجب می شود نسبتهای سرمایه به تولید و درآمد سرانه در کشورهای در حال توسعه که از نظر سرمایه ضعیف هستند افزایش یابد. الگوهای رشد سنتی نئوکلاسیک در واقع به نوعی بر اهمیت پس انداز تاکید می کند بر طبق نظریه رشد نئوکلاسیک ها رشد تولید از رشد 1 یا 3 عامل زیر ناشی می شود:
افزایش در سرمایه از طریق پس انداز و سرمایه گذاری، بهبود در فنآوری، و افزایش در کمیت و کیفیت نیروی کار از طریق رشد جمعیت و آموزش.
اقتصادهای بسته یعنی اقتصادهایی که هیچگونه فعالیت بیرونی ندارند با نرخ پائین پس انداز با فرض ثبات سایر شرایط از نرخ رشدهای اقتصادی پائین تری برخوردار می شوند تا اقتصادهایی که دارای نرخ پس اندازهای بالاتری هستند به عکس اقتصادهای بازار با جذب سرمایه از کشورهای ثروتمند به نرخ رشدهای اقتصادی بالاتری دست می یابند نتیجه اینکه با جلوگیری از ورود سرمایه گذاریهای خارجی دولتهای کشورهای کمتر توسعه یافته موجبات رکود بیشتر اقتصادهای راکد خود را فراهم می آورند.
اما شاید بتوان گفت در بین نئوکلاسیکها بیشترین سهم را "رابرت سولو" دارد . "سولو" به همراه اقتصاد دانی به نام "تی دبلیو سوآن" مدل به نسبت ساده ای را که متناسب با اطلاعات در دسترس مربوط به رشد اقتصادی آمریکا بود با موفقیت ارائه دادند.
نظریه رشد سولو- سوان
همانطور که گفته شد، مهمترین مقاله در مورد نظریة رشد اقتصادی که مورد قبول همگان قرار گرفت، مقاله های نئوکلاسیک سولو (1956) و سوان (1956) بود، که پایة اصلی نظریههای رشد اقتصادی در دهههای بعدی شد. دلیل پذیرش الگوی (سولوـ سوان) استفاده از تابع نئو کلاسیکی، فرض بازدة ثابت نسبت به مقیاس، قانون بازدة نزولی در داده و وجود کشش جانشینی مثبت بین دادهها بود.
این تابع تولید، با قانون نرخ ثابت پسانداز برای ایجاد الگوی تعادل عمومی بسیار ساده، در اقتصاد ترکیب شده است.
پایین بودن سطح اولیه تولید ناخالص داخلی سرانه واقعی، که با موقعیت بلند مدت یا تعادل حالت پایدار ارتباط دارد، باعث سریعتر شدن نرخ رشد میشود. این خاصیت ناشی از فرض بازدة نزولی سرمایه است . منظور اینکه اقتصادهایی که نسبت سرمایه به کارگر کمتری دارند ، به سمت نرخهای بازده بالا و نرخهای رشد بیشتر کشیده می شوند. در مدل (سولو ـ سوان)، نرخ پسانداز، نرخ رشد جمعیت و موقعیت تابع تولید است .
پیشبینی دیگر مدل(سولو ـسوان) آن است که، در صورت نبود پیشرفتهای پویای فنآورانه، رشد سرانه، درنهایت به سمت صفر می رود.
انتقاد بر نظریه رشد:
اما در دوره جدید عده ای به عملکرد ضعیف نظریات نئوکلاسیک در رشد اقتصادی بلند مدت داشتند و از نظریه سنتی شکایت می کردند. آنچه از افکار نئوکلاسیک ها استنباط می شود ، این است که اقتصاد حائز هیچ ویژگی خاصی نیست که بتواند منجر به رشد خود، آن هم در طی یک دوره بلند مدت شود و عواملی چون تغییرات نسبت سرمایه به کار و یا محرک های خارجی حتی با ایجاد تعادل های کوتاه مدت ، به تعادل بلند مدت آن کمک میکند.
اکنون اگر حرکات خارجی را حذف کنیم نرخ رشد اقتصاد نیز در طی زمان به سمت صفر میل می کند. حال چنانچه یک محرک خارجی وارد شود یا سرانه تولید ناخالص ملی بالا رود می توان گفت به تعادل نزدیک شده ایم اما باید به یاد داشته باشیم که این عوامل پویا هستند و هر لحظه امکان تغییر یا ضعف یا حذفشان وجود دارد. باید گفت نظریه نئوکلاسیکها در توضیح نرخ رشد برخی از کشورها ناکام مانده است. برخی از اقتصاددانان جدید تنها هرگونه افزایش در تولید ناخالص ملی را که بتوان به تغییرات موجودی کار یا سرمایه ربط داد ، معمولا به ویژگی دیگری نسبت می دهند که اصطلاحا به آن" باقیمانده سولو" میگویند. این باقی مانده تقریبا 50 درصد رشد تاریخی کشورهای صنعتی را توصیح می دهد. قبلا نیز اشاره نظریه نئوکلاسیک اصالت زیادی را به متغیر برون زای پیشرفت فنی می دهد.
این روش چند نقطه ضعف اساسی دارد: اول اینکه متغیر های برون زای دیگری چون جمعیت و ... نیز در این مدل تاثیر گذارند . دیگر اینکه تعیین کننده های پیشرفت فنی را نمی توان به راحتی تحلیل کرد و شاید کارگزاران اقتصادی تاثیر چندانی بر پیشرفتهای فنآورانه نداشته باشند. سوم اینکه دیده میشود چندین کشور با سطح پیشرفت فنآورانه مشابه اختلافات زیادی در باقیمانده سولو دارند.
و مورد دیگر نیز این است که در مدلهای رشد اقتصادی که در دهه 1950 توسط اقتصاددانان نئوکلاسیک نظیر "روبرت سولو و تریور سوآن" (Trevor Swan) ارائه شدهاند رشد اقتصادی فقط به میزان سرمایه و نیروی کار موجود در اقتصاد ربط داده شده است و از متغیرهای غیراقتصادی مانند کیفیت سرمایه انسانی و سلامت نیروی کار در آنها چشم پوشی شده است.
بروز این موارد راه را برای بروز و ظهور نظریه جدید رشد هموار کرد . به طور خلاصه نظریه جدید رشد یک چارچوب نظری را برای تحلیل رشد درون زا ارائه می کند . در این نظریه نرخ رشد تولید ناخالص ملی بهوسیله نظامی که فرآیند تولید را هدایت می کند تعیین می شود. در مقایسه با نظریه سنتی نئوکلاسیک در این الگوها رشد تولید ناخالص ملی نتیجه طبیعی تبادل بلندمدت است . انگیزه اصلی نظریه جدید رشد تببین عوامل تعیین کننده رشد و نیز توضیح تفاوتهای نرخ رشد بین کشورهاست.
فرازهایی دیگر از نظریات سولو در موضوعات مختلف :
در تاریخ 15 فوریه 2000 سردبیر ژورنال اروپایی تاریخ تفکر اقتصادی طی نامه ای به پنج تن از اقتصاددانان برتر دنیا از آنان در خواست کرد تا 5 اقتصاددان برتر قرن گذشته را انتخاب کنند. این پنج اقتصاددان عبارت بودند از جیمز بوکانان، جرارد دبرو، لارنس کلاین، میلتون فریدمن و رابرت سولو.
"رابرت سولو" می نویسد که "من در انتخاب نفر اول مشکلی ندارم و آن قطعا کسی نیست جز جان مینارد کینز. کینز در کتاب خود به طور بنیادی اقتصاد کلان را بنا نهاد. حتی امروز هم علاقه مند به پیروی از تحلیل کینز در مورد مطالعه رابطه متقابل بازارهای کالا، کار و مالی هستیم. دومین دستاورد حیاتی کینز تفکر جدایی اقتصاد کلان از تعادل اشتغال کامل یا تعادل والراسی بود".
سال ۱۹۷۸رابرت سولو (Robert Solow) اظهارداشت: «عصر کامپیوتر را مى توان در تمامى زوایاى زندگى بشر مشاهده و احساس کرد به جز عرصه مربوط به بهره ورى»! امروز میانگین سطح زندگى آمریکاییها هفت برابر بهتر از سطح زندگى آمریکاییان در آغاز قرن بیستم شده است و این بدان دلیل است که بهره ورى مردم آمریکا نیز طى این مدت هفت برابر شده است.