PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مطالب جالبی در مورد احساسات



مژگان
10-07-2010, 09:24 PM
http://pnu-club.com/imported/2010/10/495.jpg

در بعضي شرايط ميگوییم: احساس بدي از حضور در آن موقعيت داشتم و يا من هم مثل او غمگين شدم و ... اما اين جملات به چه معناست؟
واژه احساس در روان‌شناسي،بسته به اصل لاتين آن معاني متفاوتي دارد ؛ در زبان مصطلح از کلمه احساس در موقعيت‌ها و حالات مختلف براي بيان اهداف متفاوت استفاده ميشود.
مثلا ميگوييم : احساس ميکنم که او اصلا مرا درک نميکند يا مثلا : احساس بدي از حضور در آن موقعيت داشتم يا مثلا : زنان از مردان بااحساس ‌تر هستند و ...
اين مثال‌ها حاکي از آن است که کلمه احساس در موقعيت‌هاي مختلف ، بار معنايي متفاوتي دارد.
اول بايد اين را گفت که احساساتي بودن با احساسی بودن فرق دارد ؛ معمولا در فرهنگ ما احساساتي بودن را نفي ميکنيم و انتظار داريم که افراد تحت تاثير تفکر ، تعقل و قضاوت عاقلانه قرار بگيرند.
در اين باره افراد احساساتي را کساني ميدانيم که معمولا تحت تاثير حالات هيجاني هستند ، نه حالات عقلاني ولي معمولا از افراد با احساس به عنوان کساني ياد ميشود که قادر به درک طرف مقابل بوده و ميتوانند حالات و ويژگی هاي ديگري را درک کنند.
البته خيلي وقت‌ها هم ميشنويم که بايد احساسات خود را کنترل کنيم که معمولا در اين مواقع يا صحبت از غرايز است يا هيجانات.




از نظر رواني چه ضرورتي وجود داشت که ما داراي احساسات باشيم؟


تکامل‌گرايان معتقدند که هم‌ زمان با پيچيده‌تر شدن حيوانات ، بچه‌هاي آنها براي بقا نياز به مراقبت‌هاي طولاني‌تر پيدا ميکردند ؛ پيوند عاطفي مادر و فرزند، احتمال طرد کودک را تا زمانيکه بتواند به تنهايي به بقا ادامه دهد، کاهش ميدهد.
همچنين مشاهدات دانشمندان نشان داده است که مغز حيوانات اوليه یعنی خزندگان فاقد اعصاب احساسی است.
هنگام تولد بچه‌ مارمولک او به‌ طور غريزي بی حرکت ميماند تا به وسيله مادر خورده نشوند و برعکس ،کودک انسان کنوني با مغز پيچيده احساسی به‌طور غريزي میتواند کارهايي انجام دهد تا مادر را از نظر وضعيت روحي يک عمر گرفتار خود کند.






وضعيت روحي چه معنايي دارد؟


وضعيت روحي به يک وضعيت احساسی طولاني مدت گفته ميشود که به وسيله الگوي تغييرات بيوشيميايي و هورموني خاص ميتواند شناسايي شود.
در اين حالت،شدت احساس تجربه شده بسيار ملايم‌تر است و گاهي اوقات ممکن است حتي از آن بي‌اطلاع باشيم.
وضعيت روحي ممکن است چند ساعت يا چند روز به طول بينجامد ؛ به يک وضعيت احساسی که بيش از چند هفته طول بکشد معمولا اختلال روحي يا عاطفي گفته ميشود ، مانند زمانيکه احساس غم ماندگار ميشود و به بيماري افسردگي میانجامد.
کي از تفاوت‌هاي ميان احساس و وضعيت روحي اين است که وضعيت روحي الزاما با وقايع قابل شناسايي و شخص ارتباط ندارد.




وضعيت روحي معمولا به وسيله يک يا چند مورد ایجاد ميشود


۱. تجارب عميق احساسي که بروز داده نشده‌اند مانند ناديده گرفته شدن يک شکست و گويي هيچ اتفاقي نيفتاده و سپس بي‌دليل احساس بدخلقي کردن
۲. تعدادي تجارب احساسي پي در پي مانند زدن چند تلفن بي‌نتيجه که به نااميدي منجر شود يا ملاقات با چند انسان پرشور که باعث تقويت روحيه شود
۳. تغييرات شيميايي به دلايلي مانند کم‌خوابي ، قاعدگي ، غذا نخوردن و ...
يکي از مضرات وضعيت روحي نامناسب آن است که ميتواند ديدها را نسبت به جهان ، بدون آنکه حتي متوجه باشيم ، تغيير بدهد و ما ناخودآگاه افراد و موقعيت‌هايي را انتخاب کنيم که با وضعيت روحي و خلق و خوي ما جور هستند.




خلق و خوي ما تحت تاثير چه عواملي است ؟


۱. توارث ژنتيکي : براي مثال افسردگي در مردان يا خشونت در زنان ممکن است سابقه خانوادگي داشته باشد.
۲. ساختار فيزيکي هورموني مغز : براي مثال مردي که قسمت خاصي از مغزش آسيب ديده و يا هورمون تستوسترون بيش از اندازه دارد ، آتشين مزاج ميشود.
۳. تجارب زندگي : براي مثال کسي که در کودکي با ياس‌هاي بسيار روبه رو شده است ممکن است آدم بدبيني شود.




آيا ممکن است احساسي در ما وجود داشته باشد که از آن آگاه نباشيم ؟

بله ، زندگي احساسي ما تحت تاثير ذهن ناخودآگاه ما قرار دارد ؛ تغييرات فيزيکي ناشي از يک احساس قبل از آنکه مراکز فکري آن را ثبت کنند،ايجاد ميشوند و ممکن است ساعت ها تا سال‌ها به صورت يک حالت روحي پنهان در بخش ناخودآگاه ذهن باقي بمانند.
ممکن است ما نتوانيم اين حالت را در خود تشخيص دهيم اما روانشناس درون هريک از ما معمولا ميتواند آن را در ديگران تشخيص دهد.




راست است که ميگويند احساسات واگير دارند؟

قطعا شما هم شنيده‌ايد که افسرده دل افسرده کند انجمني را ، با اين حساب ميتوان گفت که اصطلاحا احساسات واگير دارند مگر آنکه فرد آگاهانه تلاش کند که آلوده نشود.
بايد احساسات خود را به ‌طور منطقي و درست و جامعه‌ پسند مطرح کنيم ، مثلا کسي که خشم دارد، بهتر است با ورزش کردن ، لگد زدن به توپ و يا شنا خود را تخليه کند و نه اينکه با داد زدن ، دعوا و کتک‌کاري هم وجهه خود را در اجتماع مخدوش کند و هم احساسات منفي جديد را براي خود توليد کند.
نبايد فراموش کنيم که ما انسان‌ها هيجان‌هاي مختلفي داريم و طي سالهای عمر خود بايد بياموزيم که برخي از اين هيجان‌ها را مثبت‌ تلقي کنيم و برخي از ناپسند بشماريم یا برخي را به راحتي ابراز کنيم اما خود را از ابراز برخي ديگر بازداريم.
کسانيکه از اعتماد به نفس خوبي برخوردارند توانايي کنترل احساسات خويش را دارند.
آنها بدون احساس گناه و حسرت با تمامي هيجان‌هاي خود مواجه ميشوند و خود را سر زنده نگه ميدارند و به تناسب زمان‌ها و مکانهاي مختلف احساس مناسبي را ابراز ميکنند و وضعيت روحي و احساسی ديگران را درک ميکنند.