sevenstar
09-18-2010, 10:57 AM
قابل توجه خانم ها واقایون در نظر داشته باشید این فقط یک طنزه جدی نگیرید مخصوصاً اقایون دور بر ندارن
رفيقم ميگفت : اي کاش روز اول که با پدرزن فعلي خودم بر خورد کردم چشمم کور گوشم کر ميشد تا نه رويش را ميديدم و نه حرفهاي چرب و نرمش را ميشنيدم! آن پيرمرد با آن چک و چانه گود افتاده و آن ريش بزي به قدري با آب و تاب از هنرهاي دخترش تعريف کرد که بالاخره آن ناف را به من بست و آن ماست ترشيده را به ريشم ماسوند. ميگفت : دختر من در هنرمندي و خانه داري نظير نداره در پخت و پز و دوخت و دوز و شستشو کت دست تمام کدبانوها را از پشت بسته، در بافندگي يد طولايي دارد خواننده خوبي است نوازنده ماهري است در نقاشي استاد است در رانندگي استاد است
ولي چند وقت که از ازدواج مان گذشت فهميدم خانم برعکس ادعا هاي پدرش نه تنها يک جو هنر ندارد بلکه هفته اي يک بار هم موهايش را شانه نمي کند به طوري که کم مانده لا بلاي چين و شکن گيسو هايش عنکبوت تار ببندد. پدرش ميگفت دخترم دوخت و دوز خوب بلد است حالا فهميدم جز پا پوش دوختن براي مادرم چيز ديگري بلد نيست! گفته بودند او نوازنده ماهري است صحيح است عليا مخدره همه کس را مينوازد جز حقير فقير را، امّا چرا يک شب من را هم نواخت چنان سيلي آب داري به گوشم نواخت که آبش از چشمم در آمد به من مي گفتند او در رانندگي تصديق دارد من هم تصديق ميکنم چون خودم را دوسه مرتبه با لنگه کفش از خانه رانده است
صحبت رفيقم که به اينجا رسيد گفتم جوش نزن فقط تو نيستي که به اين درد مبتلايي رفيق خودم ميگفت چون من اهل مطالعه بودم و شنيدم دختري تحصيل کرده و اهل مطالعه است، فريفته او شدم ولي در همان ماه اول فهميدم نه تنها دوستدار کتاب نيست بلکه دشمن کتاب هم هست!! يک روز ديدم حافظ کوچک بغلي را زير پايه ميز توالتش گذاشته که ميز نلنگد به او پرخاش کردم که چرا اين کار را کردي؟ خانم عصباني شود و شاهنامه فردوسي به آن بزرگي را برداشت و مثل پاره اجر به مخم کوبيد! ادعا ميکرد که پانزده سال تحصيل کرده و هميشه نمره اش بيست بوده ولي هيچ درسي را به اندازه سر سوزني بلد نيست. چرا از تاريخ فقط تاريخ تولد خودش را ميداند. از جغرافيا فقط اوضاع طبيعي فلان باشگاه و کاباره را بلد است. حساب که اصلا سرش نمي شه «ولگردي» و «ولخرجي» و «وراجي» و«گريه» را چهار عمل اصلي ميداند و در فيزيک جيب بنده را مرکز ثقل دستهاي خود فرض ميکند. از اصول چيزيکه شنيده همان ادا و اصول است در کشاورزي که واقعا معرکه است يک جا گفته بود از ميان مرکبات فقط خرمالو را دوست دارد
رفيقم ميگفت : اي کاش روز اول که با پدرزن فعلي خودم بر خورد کردم چشمم کور گوشم کر ميشد تا نه رويش را ميديدم و نه حرفهاي چرب و نرمش را ميشنيدم! آن پيرمرد با آن چک و چانه گود افتاده و آن ريش بزي به قدري با آب و تاب از هنرهاي دخترش تعريف کرد که بالاخره آن ناف را به من بست و آن ماست ترشيده را به ريشم ماسوند. ميگفت : دختر من در هنرمندي و خانه داري نظير نداره در پخت و پز و دوخت و دوز و شستشو کت دست تمام کدبانوها را از پشت بسته، در بافندگي يد طولايي دارد خواننده خوبي است نوازنده ماهري است در نقاشي استاد است در رانندگي استاد است
ولي چند وقت که از ازدواج مان گذشت فهميدم خانم برعکس ادعا هاي پدرش نه تنها يک جو هنر ندارد بلکه هفته اي يک بار هم موهايش را شانه نمي کند به طوري که کم مانده لا بلاي چين و شکن گيسو هايش عنکبوت تار ببندد. پدرش ميگفت دخترم دوخت و دوز خوب بلد است حالا فهميدم جز پا پوش دوختن براي مادرم چيز ديگري بلد نيست! گفته بودند او نوازنده ماهري است صحيح است عليا مخدره همه کس را مينوازد جز حقير فقير را، امّا چرا يک شب من را هم نواخت چنان سيلي آب داري به گوشم نواخت که آبش از چشمم در آمد به من مي گفتند او در رانندگي تصديق دارد من هم تصديق ميکنم چون خودم را دوسه مرتبه با لنگه کفش از خانه رانده است
صحبت رفيقم که به اينجا رسيد گفتم جوش نزن فقط تو نيستي که به اين درد مبتلايي رفيق خودم ميگفت چون من اهل مطالعه بودم و شنيدم دختري تحصيل کرده و اهل مطالعه است، فريفته او شدم ولي در همان ماه اول فهميدم نه تنها دوستدار کتاب نيست بلکه دشمن کتاب هم هست!! يک روز ديدم حافظ کوچک بغلي را زير پايه ميز توالتش گذاشته که ميز نلنگد به او پرخاش کردم که چرا اين کار را کردي؟ خانم عصباني شود و شاهنامه فردوسي به آن بزرگي را برداشت و مثل پاره اجر به مخم کوبيد! ادعا ميکرد که پانزده سال تحصيل کرده و هميشه نمره اش بيست بوده ولي هيچ درسي را به اندازه سر سوزني بلد نيست. چرا از تاريخ فقط تاريخ تولد خودش را ميداند. از جغرافيا فقط اوضاع طبيعي فلان باشگاه و کاباره را بلد است. حساب که اصلا سرش نمي شه «ولگردي» و «ولخرجي» و «وراجي» و«گريه» را چهار عمل اصلي ميداند و در فيزيک جيب بنده را مرکز ثقل دستهاي خود فرض ميکند. از اصول چيزيکه شنيده همان ادا و اصول است در کشاورزي که واقعا معرکه است يک جا گفته بود از ميان مرکبات فقط خرمالو را دوست دارد