MIN@MAN
09-15-2010, 02:19 PM
دکتر تقی ارانی فرزند ابوالفتح ارانی است. پدرش یکی از مستخدمین دولتی و عضو وزارت دارایی بود. در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد و تحصیلات دبستانی خود را در مدرسهی شرف تهران بهپایان رساند و سپس وارد مدرسهی دارالفنون شد و پس از اتمام آن و احراز مقام شاگرد اولی وارد دانشکدهی پزشکی تهران گردید.
جملاتی از دکتر تقی ارانی:
•صلح و آزادی شعار مشترک تمام جوانان ترقیخواه جهان است. زندگی به شما میآموزد که باید چگونه بدستش آورد.
• تا زن استقلال اقتصادی نداشته باشد آزاد نخواهد شد.
• فاشیسم آخرین اسلحهی حفظ منافعِ طبقاتی است.
• فقط فاشیسم کوتهنظر میتواند اشتباهاً تصور کند که یک جامعه با وجود تمام اختلافات طبقاتی، ممکن است یک ملتِ واحد با روحیات و ایدئولوژی یکنواخت تشکیل دهد. روحیات و ایدئولوژی هر طبقه وضعیت اجتماعی و مادی و سیاسی و اقتصادیِ آن طبقه است.
دکتر تقی ارانی فرزند ابوالفتح ارانی است. پدرش یکی از مستخدمین دولتی و عضو وزارت دارایی بود. در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد و تحصیلات دبستانی خود را در مدرسهی شرف تهران بهپایان رساند و سپس وارد مدرسهی دارالفنون شد و پس از اتمام آن و احراز مقام شاگرد اولی وارد دانشکدهی پزشکی تهران گردید.
در سال ۱۳۰۱ به برلین عزیمت کرد و پس از شش سال تحصیل در رشتهی فیزیک و شیمی به مقام دکتری رسید. در ۱۳۰۹ در دانشگاه برلین به استادی علم بدیع در اشعار فارسی و عربی و ترکی اشتغال داشت. در همین سال به ایران بازگشت و تا سال ۱۳۱۵ به امر تدریس در وزارت جنگ و وزارت صناعت مشغول بود...
در میان مردان بزرگی که از ایرانیان و بیگانگان در زندگی خویش دیده و شناختهام، هنوز ارانی اگر نگویم بزرگترین، یکی از بزرگترین آنهاست. آن هماهنگی بین یک مبارز دلیر و انسانِ نیک و صاحب اندیشه و ژرف که پدیده ای بس کمیاب است، در ارانی به میزانی شگرف وجود داشت. همه برتریهای روانی و عملی او: دانش، دلاوری، پشتکار، ایمان، سرشت او بود. از اینرو از جلوه فروشیهای سبک مغزانه عاری بود. فروتن و بیادعا بهنظر میرسید و کارهای خود را که تا پایگاه جانبازی در راه مردم اوج می گرفت، انجام وظایف عادی یک انسان میشمرد.
سخت پرکار بود. هنگامیکه چشم از جهان می بست ۳۶ سال داشت. یعنی در جوانی شهید شد ولی تا آن هنگام کتابهای علمی متعدد و قطور و مقالات سیاسی و حتی آثار ادبی گوناگون نوشته بود. بهسبب شوق متنوعی که در فرهنگ انسانی داشت، بسیار چیزها میدانست: از ریاضی و فیزیک و شیمی گرفته تا فلسفه و روانشناسی و زبان و ادبیات! و در همه این گسترهها مردی ژرف اندیش و پرخوانده بود: میاندیشید، می کوشید. زندگی را رسالتی دشوار و پرمسئولیت برای انسان میدانست. میخواست بهشایستگی زندگی کند. میخواست عضو انگلی در خاندان جلیل آدمی نباشد.
در زندان و در دادگاه، الماس بی همتای روانش درخشید. پیدا بود که از آن مردان پاکباز است که در مبارزه، محاسبات بازرگانی بهسود زندگی خویش را برنمیتابد. و بهگفته شاعر ”گهر از خویشتن میکند“. نمی گوید : چون دیگران چنانند پس من چرا نباشم. پاسخگوی وجدان خویش است. خویش را پیوسته در دادگاه بزرگ زمان ایستاده میبیند و میخواهد در برابر دادگری که تکامل تاریخی نام دارد سربلند باشد. زندگی را بهمعنای هستی جسمانی نمیفهمد. آنرا در زندگی معنوی، در زندگی کارها و اندیشهها میبیند که میتواند سدهها بپاید. به جاویدانان تاریخ غبطه میخورد و میخواهد در بارگاه آنها پای گذارد و تمام زندگی برای این زیارت مقدس توشه میاندوزد.
برای او ایمانش به کمونیسم، امری جدی بود که بهخاطر آن میسوخت. آنرا به محفوظات طوطی وار بدل نکرده بود. آنرا به پارهای از دل خود بدل ساخته بود. در شبگیر رژیم استبداد ”سحرگاه بزرگ“ را میدید. در گندنای آن محیط، باغستانهای آینده را میبویید. با آنچنان ایمانی که درها و قفلهای آهنین، سلول مرطوب و پر از قارچ، شکنجههای طولانی، چهرهی عبوس شاه و مختاری، نگاه موذیانهی قاضیان استبداد، زهر خندههای شک و استهزاء و طنین متکبرانهی طبل فاشیسم در جهان، هیچکدام و هیچکدام نتوانست آن ایمان را بلرزاند
در بروز شخصیتی مانند ارانی تقاطع دو مدار – ایرانی و جهانی – تاثیر داشته است. ارانی از سویی در مکتب آن سُننی که ستار، حیدر، پسیان، خیابانی، مجاهدان و شهیدان مشروطه و آزادیخواهان پس از آن دوران پدید آورده بودند، بار آمد. و سپس ارانی در رکورد نبرد جهانی پرولتاریا آبدیده شد. در آلمان او شاهد گسترش شگرف نهضت انقلابی بود که لالههای ارغوانیش از درون خون کارل لیبکنشت و روزا لوگزامبورگ جوشیده بود. ارانی در آلمان با گذرانی دشوار درس خواند. خود او زمانی به نگارنده این سطور گفت : روزهایی میشد که با خوردن چند قاشق شکر خود را نگاه میداشتم و عزت نفس نشان میدادم و گرسنگی خود را با احدی در میان نمیگذاشتم.
مقداری از روشنی چشم خود را در کار تصحیح اوراق در چاپخانهی کاویانی گذاشت. در آلمان ارانی با مارکسیسم نظری و عملی آشنا شد و همینکه از جریان این برق نیرومند گرم گردید، نورافشانی آغاز نهاد. ارانی در ایران با بنیاد گذاشتن مجلهی دنیا، دنیای معنوی نوینی پدید آورد و مکتب ارانی در تاریخ جنبش انقلابی ایران مکتبی است ثمربخش.
ارانی میتوانست به آسانی با رژیم استبدادی بسازد و صاحب همهی امکانات شود. او در پرتو لیاقت خود به مقامات مهم دولتی رسیده بود و اگر کمی کوتاه میآمد (حتی تسلیم شدن محض هم لازم نبود) از خوان اموال یغماگرانِ جامعه نصیب میگرفت. ولی ارانی دوران جوانی انقلابی و افکار شورانگیز خود را با هیچ مقامی عوض نکرد و هرگز عاقل و سربهراه نگردید، چنانکه بسیاری از معاصرانش شدند و بسیاری از معاصران ما هم میشوند. آری این طغیانهای اولیه بهمنظور سازشهای بعدی نوعی راه و روش متداول است که هدف آن بالا بردن بهای خود در بازار فروش شخصیتهاست. ولی چنین شیوهای با صداقت و مردانگی و بی پیرایگی و سادگی خردمندانهی ارانی متضاد بود. وی تا آخرین لحظه، در زندان امکان سازش داشت ولی او، در تالار کهنه فتحعلی شاه که دادگاه جنایی بود، آخرین ضربت تازیانه را بر چهره دشمن کوفت و او را بهحد کشت از اصلاح خود مایوس ساخت. سخنرانی ارانی در این تالار دشمن را لرزاند. رئیس دادگاه پس از شنیدن دفاعیه او که واژهها و جملههای آنرا گویی از پولاد ریخته بودند، بهیکی از همکارانش گفت: این مرد دل شیر دارد.
ارانی نمی خواست عالمِ محض و تجریدی باشد که در فرمولهای ریاضی و شیمی و در فرضیات فیزیک و فلسفه کندوکاو کند و از جهان، از مردم، از کوچه ها، از کارخانه ها و مزرعه ها دور بماند. او میخواست چنانکه پیشینیان ما میگفتند: اهل مبارزه باشد نه اهل مشاهده... همچنین ارانی نمیخواست مبارزِ آرزوپرست باشد. او میخواست با کمکِ درک قوانین عینی تاریخ و جامعه مبارزه کند یعنی مبارزی واقعبین باشد. او سعی داشت جامعهی ایرانی را در جزییاتش بشناسد. جامعه سنتی را دگرگون کند و وزش نوین را در جانهای مردم ایران رخنه دهد. شناخت مشخص و عینی ایران و ایرانی اندیشهاش را بهخود مشغول میداشت. نخستین روز که همراه یکی از همرزمان آن زمان بهدیدارش توفیق یافتم گفت: مشغول نگارش جزوهای است دربارهی روحیات قشرهایی که میتوانند مورد تبلیغ انقلابی ما قرار گیرند. میگفت : اگر مردم را نشناسیم، راه رخنه در روح آنها را نخواهیم یافت و کوشش ما بههرز خواهد رفت. و از این وظیفهای که او آنروز سخن میگفت، هنوز میتوان سخن گفت. زیرا با الگوهای مجرد یا انگارههای دیگران نمیتوان جامعهی ایرانی را شناخت. آن الگوها و انگاره ها تنها راهنمای شناخت و عمل است.
... و در این نخستین دیدار، او جملاتی گیرا و پرمغز گفت. کارشناسی او در فیزیک و شیمی در شیوهی او برای برگزیدن اصطلاحات و استدلال تاثیر داشت. مثلا میگفت: کار ما با جلب افراد جداگانه همانند کارِ ذخیره کردن قطرههای کوچک است. سپس آن قطرهها دریاچهای ایجاد خواهند کرد و با آبشار نیرومندی که از این دریاچه فرو خواهد ریخت، می توان توربینهای بزرگی را برای تحول جامعه و نوسازی آن بهحرکت درآورد. لذا قطرهها مهماند. باید از جلب گستردهی آنها خسته نشد. این گویا در پائیز سال ۱۳۱۴ بود و سپس در اردیبهشت سال ۱۳۱۶ پلیس به سراغ ما آمد و دشمن کوشید که جسم و روح ارانی را دفن کند. با اینحال نتوانست از تراکم قطرهها، از گرد آمدن سیلاب، از خروش آن، از گردش توربینهای نیرومند، از گسترش روح ارانی جلوگیری نماید. اگر پیروزی را عبارت از گرد آوردن مظلمهای ننگین از راه فرومایگیها بشمریم، دشمنان ارانی پیروزند. ولی اگر پیروزی را با ایجاد جریانی و افقی نو در تاریخ بهسود مردم بدانیم، در آن صورت ارانی پیروز است.
تاریخ در هر لحظهی معین دارای ذخیرهی معینی از امکانات است و همیشه نمیتواند با آرزوهای قهرمانانش همگامی کند. لذا ممکن نیست که همهی نوآوران و انقلابیون جامعه بتوانند آن را طی زندگی خود آنچنان بسازند که میخواهند ولی آنها با تمامِ توان میکوشند تا حرکتش را – که بهر جهت وجود دارد – تسریع کنند. ارانی مبارزی سختکوش بود که به جامعهی ایرانی، سمت و سویی مثبت بخشید و آنچه که مشروطه خواهان در ابهامِ احساسی گفتند او در بیان علمیاش مطرح کرد.
... کوتاه قد، کمی تنومند، موی ریخته، با چشمانی کم سو بود و عینک ذره بینی میزد ولی چهرهای سخت جذاب و با جربزه داشت. در پارسی شیرینش نمکی از زبان زادگاهش تبریز احساس میشد. مهربانی طبیعی و صمیمیاش از سالوس و چاپلوسی و برخورد متین و بزرگوارانهاش از تفرعن و تبختر، بهکلی عاری بود. بههمین جهت مهر و احترام نسبت به او بهتدریج همگانی شد و هنگامیکه خبر مرگ نابهنگامش در بندهای زندان قصر پیچید عزایی تلخ در دلها و اشگی شور در چشمها نشست. در سلولهای زندان انجمن های کوچک ماتم و سوگ برپا گردید. برخی از ما که شعری میسرودیم آن را در این انجمنها خواندیم. آن انجمنها با سوگند وفاداری بهراه او ، کین توختن بر خصمان او، برافراشتن درفش او پایان یافت و گروهی از ما کوشیدند که چنین کنند ولی با اینحال هنوز حق ارانی ادا نشده است. او درخور آن است که بیش از پیش به الهامگر بزرگ خلق ما بدل شود. او درخور آن است که برجسته تر از پیش از پیشوایان سترگ فراخ اندیش و نواندیش و انسان پرست و ایران پرست عصر ما شمرده شود. او درخور آن است که در جهان بیش از اکنون شناسانده شود. بگذار جریانی که او به آن تعلق داشت کوچک باشد ولی ابعاد روح او را با این جریان نمیتوان سنجید. او در سیر تاریخِ سوسیالیسم جهانی جایی دارد و شاگرد باورمند لنین، یار وفادار شهیدان تاریخ ایران بود. او دانشمند و اندیشه ور انقلابی بزرگی بود.
گنجی که از اندیشه هایش مانده باید آراسته تر عرضه گردد. سخنانش را باید مبارزان راه آزادی در علم و عمل بهکار بندند. در این سخنان ژرف که کتابها و دفاعیهی شجاعانهاش از آن انباشته است معنای بسیاری خفته است که میتواند بسیج کند و باید بسیج کند.
سی سال از ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ که روز شهادت ارانی در بیمارستان زندان موقت تهران است میگذرد. ارانی را در این بیمارستان مصنوعا به تیفوس دچار کردند سپس او را تعمدا به عنوان بیمار مالاریا مورد درمان قرار دادند. میوه و غذایی را که بانو فاطمه ارانی مادر مهربانش میآورد به او نرساندند، با سرعتی حیرت انگیز او را که جوانی نیرومند بود به محتضری علیل و نزار بدل ساختند و سپس کشتند. بهنحوی که مادرش نعش فرزند را نشناخت و تنها بهشهادت دکتر سید احمد امامی دوست شخصی ارانی که هویت نعش را تصدیق کرد، باور نمود. و سپس بی سرو صدا و گمنام او را به آرامگاه جاویدش بردند. ولی سه سال بعد، در بهمن ۱۳۲۱ بر روی این گور در ابن بابویه تهران تودههای انبوه مردم گل افشانی میکردند.
رضاشاه گریخته بود، مختاری در زندان و پزشک احمدی بر دار کیفر. از آن هنگام ارانی به پرچم میلیونها بدل شد و این آغاز طلوع خورشید او بود. خورشیدی که رضاشاه، مختاری، پزشک احمدی خواستند در غبار گمنامی غرق کنند، ولی نتوانستند و دیگری و دیگران نیز نخواهند توانست.
اگر پرسان شود از من جوانی
که در راه شگرف زندگانی
که را از بهر خود سرمشق سازم
بدون مکث میگویم: ارانی
منبع: آفتاب
جملاتی از دکتر تقی ارانی:
•صلح و آزادی شعار مشترک تمام جوانان ترقیخواه جهان است. زندگی به شما میآموزد که باید چگونه بدستش آورد.
• تا زن استقلال اقتصادی نداشته باشد آزاد نخواهد شد.
• فاشیسم آخرین اسلحهی حفظ منافعِ طبقاتی است.
• فقط فاشیسم کوتهنظر میتواند اشتباهاً تصور کند که یک جامعه با وجود تمام اختلافات طبقاتی، ممکن است یک ملتِ واحد با روحیات و ایدئولوژی یکنواخت تشکیل دهد. روحیات و ایدئولوژی هر طبقه وضعیت اجتماعی و مادی و سیاسی و اقتصادیِ آن طبقه است.
دکتر تقی ارانی فرزند ابوالفتح ارانی است. پدرش یکی از مستخدمین دولتی و عضو وزارت دارایی بود. در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد و تحصیلات دبستانی خود را در مدرسهی شرف تهران بهپایان رساند و سپس وارد مدرسهی دارالفنون شد و پس از اتمام آن و احراز مقام شاگرد اولی وارد دانشکدهی پزشکی تهران گردید.
در سال ۱۳۰۱ به برلین عزیمت کرد و پس از شش سال تحصیل در رشتهی فیزیک و شیمی به مقام دکتری رسید. در ۱۳۰۹ در دانشگاه برلین به استادی علم بدیع در اشعار فارسی و عربی و ترکی اشتغال داشت. در همین سال به ایران بازگشت و تا سال ۱۳۱۵ به امر تدریس در وزارت جنگ و وزارت صناعت مشغول بود...
در میان مردان بزرگی که از ایرانیان و بیگانگان در زندگی خویش دیده و شناختهام، هنوز ارانی اگر نگویم بزرگترین، یکی از بزرگترین آنهاست. آن هماهنگی بین یک مبارز دلیر و انسانِ نیک و صاحب اندیشه و ژرف که پدیده ای بس کمیاب است، در ارانی به میزانی شگرف وجود داشت. همه برتریهای روانی و عملی او: دانش، دلاوری، پشتکار، ایمان، سرشت او بود. از اینرو از جلوه فروشیهای سبک مغزانه عاری بود. فروتن و بیادعا بهنظر میرسید و کارهای خود را که تا پایگاه جانبازی در راه مردم اوج می گرفت، انجام وظایف عادی یک انسان میشمرد.
سخت پرکار بود. هنگامیکه چشم از جهان می بست ۳۶ سال داشت. یعنی در جوانی شهید شد ولی تا آن هنگام کتابهای علمی متعدد و قطور و مقالات سیاسی و حتی آثار ادبی گوناگون نوشته بود. بهسبب شوق متنوعی که در فرهنگ انسانی داشت، بسیار چیزها میدانست: از ریاضی و فیزیک و شیمی گرفته تا فلسفه و روانشناسی و زبان و ادبیات! و در همه این گسترهها مردی ژرف اندیش و پرخوانده بود: میاندیشید، می کوشید. زندگی را رسالتی دشوار و پرمسئولیت برای انسان میدانست. میخواست بهشایستگی زندگی کند. میخواست عضو انگلی در خاندان جلیل آدمی نباشد.
در زندان و در دادگاه، الماس بی همتای روانش درخشید. پیدا بود که از آن مردان پاکباز است که در مبارزه، محاسبات بازرگانی بهسود زندگی خویش را برنمیتابد. و بهگفته شاعر ”گهر از خویشتن میکند“. نمی گوید : چون دیگران چنانند پس من چرا نباشم. پاسخگوی وجدان خویش است. خویش را پیوسته در دادگاه بزرگ زمان ایستاده میبیند و میخواهد در برابر دادگری که تکامل تاریخی نام دارد سربلند باشد. زندگی را بهمعنای هستی جسمانی نمیفهمد. آنرا در زندگی معنوی، در زندگی کارها و اندیشهها میبیند که میتواند سدهها بپاید. به جاویدانان تاریخ غبطه میخورد و میخواهد در بارگاه آنها پای گذارد و تمام زندگی برای این زیارت مقدس توشه میاندوزد.
برای او ایمانش به کمونیسم، امری جدی بود که بهخاطر آن میسوخت. آنرا به محفوظات طوطی وار بدل نکرده بود. آنرا به پارهای از دل خود بدل ساخته بود. در شبگیر رژیم استبداد ”سحرگاه بزرگ“ را میدید. در گندنای آن محیط، باغستانهای آینده را میبویید. با آنچنان ایمانی که درها و قفلهای آهنین، سلول مرطوب و پر از قارچ، شکنجههای طولانی، چهرهی عبوس شاه و مختاری، نگاه موذیانهی قاضیان استبداد، زهر خندههای شک و استهزاء و طنین متکبرانهی طبل فاشیسم در جهان، هیچکدام و هیچکدام نتوانست آن ایمان را بلرزاند
در بروز شخصیتی مانند ارانی تقاطع دو مدار – ایرانی و جهانی – تاثیر داشته است. ارانی از سویی در مکتب آن سُننی که ستار، حیدر، پسیان، خیابانی، مجاهدان و شهیدان مشروطه و آزادیخواهان پس از آن دوران پدید آورده بودند، بار آمد. و سپس ارانی در رکورد نبرد جهانی پرولتاریا آبدیده شد. در آلمان او شاهد گسترش شگرف نهضت انقلابی بود که لالههای ارغوانیش از درون خون کارل لیبکنشت و روزا لوگزامبورگ جوشیده بود. ارانی در آلمان با گذرانی دشوار درس خواند. خود او زمانی به نگارنده این سطور گفت : روزهایی میشد که با خوردن چند قاشق شکر خود را نگاه میداشتم و عزت نفس نشان میدادم و گرسنگی خود را با احدی در میان نمیگذاشتم.
مقداری از روشنی چشم خود را در کار تصحیح اوراق در چاپخانهی کاویانی گذاشت. در آلمان ارانی با مارکسیسم نظری و عملی آشنا شد و همینکه از جریان این برق نیرومند گرم گردید، نورافشانی آغاز نهاد. ارانی در ایران با بنیاد گذاشتن مجلهی دنیا، دنیای معنوی نوینی پدید آورد و مکتب ارانی در تاریخ جنبش انقلابی ایران مکتبی است ثمربخش.
ارانی میتوانست به آسانی با رژیم استبدادی بسازد و صاحب همهی امکانات شود. او در پرتو لیاقت خود به مقامات مهم دولتی رسیده بود و اگر کمی کوتاه میآمد (حتی تسلیم شدن محض هم لازم نبود) از خوان اموال یغماگرانِ جامعه نصیب میگرفت. ولی ارانی دوران جوانی انقلابی و افکار شورانگیز خود را با هیچ مقامی عوض نکرد و هرگز عاقل و سربهراه نگردید، چنانکه بسیاری از معاصرانش شدند و بسیاری از معاصران ما هم میشوند. آری این طغیانهای اولیه بهمنظور سازشهای بعدی نوعی راه و روش متداول است که هدف آن بالا بردن بهای خود در بازار فروش شخصیتهاست. ولی چنین شیوهای با صداقت و مردانگی و بی پیرایگی و سادگی خردمندانهی ارانی متضاد بود. وی تا آخرین لحظه، در زندان امکان سازش داشت ولی او، در تالار کهنه فتحعلی شاه که دادگاه جنایی بود، آخرین ضربت تازیانه را بر چهره دشمن کوفت و او را بهحد کشت از اصلاح خود مایوس ساخت. سخنرانی ارانی در این تالار دشمن را لرزاند. رئیس دادگاه پس از شنیدن دفاعیه او که واژهها و جملههای آنرا گویی از پولاد ریخته بودند، بهیکی از همکارانش گفت: این مرد دل شیر دارد.
ارانی نمی خواست عالمِ محض و تجریدی باشد که در فرمولهای ریاضی و شیمی و در فرضیات فیزیک و فلسفه کندوکاو کند و از جهان، از مردم، از کوچه ها، از کارخانه ها و مزرعه ها دور بماند. او میخواست چنانکه پیشینیان ما میگفتند: اهل مبارزه باشد نه اهل مشاهده... همچنین ارانی نمیخواست مبارزِ آرزوپرست باشد. او میخواست با کمکِ درک قوانین عینی تاریخ و جامعه مبارزه کند یعنی مبارزی واقعبین باشد. او سعی داشت جامعهی ایرانی را در جزییاتش بشناسد. جامعه سنتی را دگرگون کند و وزش نوین را در جانهای مردم ایران رخنه دهد. شناخت مشخص و عینی ایران و ایرانی اندیشهاش را بهخود مشغول میداشت. نخستین روز که همراه یکی از همرزمان آن زمان بهدیدارش توفیق یافتم گفت: مشغول نگارش جزوهای است دربارهی روحیات قشرهایی که میتوانند مورد تبلیغ انقلابی ما قرار گیرند. میگفت : اگر مردم را نشناسیم، راه رخنه در روح آنها را نخواهیم یافت و کوشش ما بههرز خواهد رفت. و از این وظیفهای که او آنروز سخن میگفت، هنوز میتوان سخن گفت. زیرا با الگوهای مجرد یا انگارههای دیگران نمیتوان جامعهی ایرانی را شناخت. آن الگوها و انگاره ها تنها راهنمای شناخت و عمل است.
... و در این نخستین دیدار، او جملاتی گیرا و پرمغز گفت. کارشناسی او در فیزیک و شیمی در شیوهی او برای برگزیدن اصطلاحات و استدلال تاثیر داشت. مثلا میگفت: کار ما با جلب افراد جداگانه همانند کارِ ذخیره کردن قطرههای کوچک است. سپس آن قطرهها دریاچهای ایجاد خواهند کرد و با آبشار نیرومندی که از این دریاچه فرو خواهد ریخت، می توان توربینهای بزرگی را برای تحول جامعه و نوسازی آن بهحرکت درآورد. لذا قطرهها مهماند. باید از جلب گستردهی آنها خسته نشد. این گویا در پائیز سال ۱۳۱۴ بود و سپس در اردیبهشت سال ۱۳۱۶ پلیس به سراغ ما آمد و دشمن کوشید که جسم و روح ارانی را دفن کند. با اینحال نتوانست از تراکم قطرهها، از گرد آمدن سیلاب، از خروش آن، از گردش توربینهای نیرومند، از گسترش روح ارانی جلوگیری نماید. اگر پیروزی را عبارت از گرد آوردن مظلمهای ننگین از راه فرومایگیها بشمریم، دشمنان ارانی پیروزند. ولی اگر پیروزی را با ایجاد جریانی و افقی نو در تاریخ بهسود مردم بدانیم، در آن صورت ارانی پیروز است.
تاریخ در هر لحظهی معین دارای ذخیرهی معینی از امکانات است و همیشه نمیتواند با آرزوهای قهرمانانش همگامی کند. لذا ممکن نیست که همهی نوآوران و انقلابیون جامعه بتوانند آن را طی زندگی خود آنچنان بسازند که میخواهند ولی آنها با تمامِ توان میکوشند تا حرکتش را – که بهر جهت وجود دارد – تسریع کنند. ارانی مبارزی سختکوش بود که به جامعهی ایرانی، سمت و سویی مثبت بخشید و آنچه که مشروطه خواهان در ابهامِ احساسی گفتند او در بیان علمیاش مطرح کرد.
... کوتاه قد، کمی تنومند، موی ریخته، با چشمانی کم سو بود و عینک ذره بینی میزد ولی چهرهای سخت جذاب و با جربزه داشت. در پارسی شیرینش نمکی از زبان زادگاهش تبریز احساس میشد. مهربانی طبیعی و صمیمیاش از سالوس و چاپلوسی و برخورد متین و بزرگوارانهاش از تفرعن و تبختر، بهکلی عاری بود. بههمین جهت مهر و احترام نسبت به او بهتدریج همگانی شد و هنگامیکه خبر مرگ نابهنگامش در بندهای زندان قصر پیچید عزایی تلخ در دلها و اشگی شور در چشمها نشست. در سلولهای زندان انجمن های کوچک ماتم و سوگ برپا گردید. برخی از ما که شعری میسرودیم آن را در این انجمنها خواندیم. آن انجمنها با سوگند وفاداری بهراه او ، کین توختن بر خصمان او، برافراشتن درفش او پایان یافت و گروهی از ما کوشیدند که چنین کنند ولی با اینحال هنوز حق ارانی ادا نشده است. او درخور آن است که بیش از پیش به الهامگر بزرگ خلق ما بدل شود. او درخور آن است که برجسته تر از پیش از پیشوایان سترگ فراخ اندیش و نواندیش و انسان پرست و ایران پرست عصر ما شمرده شود. او درخور آن است که در جهان بیش از اکنون شناسانده شود. بگذار جریانی که او به آن تعلق داشت کوچک باشد ولی ابعاد روح او را با این جریان نمیتوان سنجید. او در سیر تاریخِ سوسیالیسم جهانی جایی دارد و شاگرد باورمند لنین، یار وفادار شهیدان تاریخ ایران بود. او دانشمند و اندیشه ور انقلابی بزرگی بود.
گنجی که از اندیشه هایش مانده باید آراسته تر عرضه گردد. سخنانش را باید مبارزان راه آزادی در علم و عمل بهکار بندند. در این سخنان ژرف که کتابها و دفاعیهی شجاعانهاش از آن انباشته است معنای بسیاری خفته است که میتواند بسیج کند و باید بسیج کند.
سی سال از ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ که روز شهادت ارانی در بیمارستان زندان موقت تهران است میگذرد. ارانی را در این بیمارستان مصنوعا به تیفوس دچار کردند سپس او را تعمدا به عنوان بیمار مالاریا مورد درمان قرار دادند. میوه و غذایی را که بانو فاطمه ارانی مادر مهربانش میآورد به او نرساندند، با سرعتی حیرت انگیز او را که جوانی نیرومند بود به محتضری علیل و نزار بدل ساختند و سپس کشتند. بهنحوی که مادرش نعش فرزند را نشناخت و تنها بهشهادت دکتر سید احمد امامی دوست شخصی ارانی که هویت نعش را تصدیق کرد، باور نمود. و سپس بی سرو صدا و گمنام او را به آرامگاه جاویدش بردند. ولی سه سال بعد، در بهمن ۱۳۲۱ بر روی این گور در ابن بابویه تهران تودههای انبوه مردم گل افشانی میکردند.
رضاشاه گریخته بود، مختاری در زندان و پزشک احمدی بر دار کیفر. از آن هنگام ارانی به پرچم میلیونها بدل شد و این آغاز طلوع خورشید او بود. خورشیدی که رضاشاه، مختاری، پزشک احمدی خواستند در غبار گمنامی غرق کنند، ولی نتوانستند و دیگری و دیگران نیز نخواهند توانست.
اگر پرسان شود از من جوانی
که در راه شگرف زندگانی
که را از بهر خود سرمشق سازم
بدون مکث میگویم: ارانی
منبع: آفتاب