m.rosoukhi
09-08-2010, 09:49 AM
مناظره ای جالب از امام رضا(ع) http://pnu-club.com/imported/2010/09/562.jpg
مناظره امام رضا(ع) با علماي مسيحي
شنیدهاید كه مأمون [1]شیوه مبارزه با رهبران شیعه را تغییر داد. پدر و خاندان جنایتكارش، امامان شیعه و مسلمانان آگاه و با تعهد را تحت سختترین شرائط قرار داده بودند، و با انواع شكنجهها از بین میبردند واكنش طبیعی این سختگیریها، جامعه اسلامی را آماده انفجار كرده بود.
مأمون كه در میان خلفاء عباسی مردی دانشمند و سیاستمدار بود، تاكتیك مبارزه با انقلابیون را تغییر داد، و تصمیم گرفت با دعوت كردن امام رضا ـ علیهالسّلام ـ به مركز، و راه دادن او به دستگاه خلافت، امام را در ذهن توده مردم بیاعتبار نماید، و موضعگیری امام و پیروان او را در برابر حكومت وقت، تباه سازد. امام كه كاملاً از نقشه خطرناك او آگاه بود، با ابتكار خاصی تمام نقشههای او را نقش بر آب ساخت، و برخلاف آنچه مأمون پیش بینی میكرد روز به روز بر محبوبیت امام در جامعه، و گرایش توده مسلمانان و غیر مسلمانان به او افزوده میشد.
روزی مأمون به نظزش رسید كه بزرگترین داشمندان مختلف آن عصر را به طوس دعوت كند و مجلسی تشكیل دهد كه آنها با امام رضا ـ علیهالسّلام ـ بحث كنند، شاید از این راه بتواند از شكوه علمی امام بكاهد. شخصی به نام نوفلی میگوید: روزی خدمت امام بودم و با او مشغول صحبت بودیم كه یاسر سرپرست كارهای امام، وارد اطاق شد و پیام مأمون را خدمت امام عرض كرد كه: دانشمندان مختلف ادیان و مكتبهای گوناگون از تمام ملتها پیش من آمدهاند، اگر صلاح میدانید با آنها گفتگو كنید، فردا اینجا تشریف بیاورید وگرنه مزاحم نمیشویم، و اگر هم مایل باشید ما خدمت برسیم؟
امام ـ علیهالسّلام ـ پاسخ داد كه بگو مقصودت را میدانم، و فردا به خواست خدا خودم خواهم آمد.
نوفلی میگوید: پس از اینكه یاسر بیرون رفت، امام رو به من كرد و گفت:... میدانی مقصود مأمون از این كار چیست؟
گفتم: فدایت شوم، مقصودش آزمایش شما است، ولی كار بیاساسی كرده،و بدكاری نموده است.
امام: چه كاری؟
نوفلی: اهل كلام و بدعت، برخلاف دانشمندان مسلمان هر چه بفرمائید، از شما مطالبه دلیل میكنند، مثلاً اگر بگوئید خدا یكی است میگویند یكی بودن او را اثبات كن، و و اگر بگوئید: محمد فرستاده خدا است، میگویند رسالت او را اثبات نما، پس از اینكه دلیل كافی هم برای آنها آورده شود، آنقدر مغالطه میكنند تا انسان نظریه خود را رها كند، و از این لحاظ این مجلس برای شما خطرناك است.
امام لبخندی زد و فرمود: میترسی كه من در پاسخ آنها بمانم؟
نوفلی: نه والله، بیم ندارم، و امیدوارم كه خداوند شما را بر آنها پیروزی دهد.
امام: میدانی مأمون كی از این كار خود پشیمان میشود؟
نوفلی: آری.
امام: آنوقت كه میبینید پیروان تورات را، با تورات، و پیروان انجیل را با انجیل، و پیروان زبور را، با زبور، و صابئین[2] را با لغت عبرانی، و هرابذه[3] را با لغت فارسی، و اهل روم را با زبان رومی و پیروان هر مكتب و هر نظریه را با زبان خودشان محكوم میكنم. وقتی كه همه آنها دست از نظریه خود برداشتند، و تسلیم نظریه من شدند، آن وقت مأمون میفهمد كه من باید رهبری جامعه را به عهده بگیرم نه او، و از كار خود پشیمان میشود.
صبح شد و طبق قرار داد، امام در آن مجلس فوق العاده مهم حضور یافت... مأمون رو به (جاثلیق) ریاست دانشمندان مسیحی كرد و امام را به او معرفی نمود و از او خواست كه با امام مناظره كند و ضمناً انصاف را در بحث از دست ندهد.
جاثلیق: من چگونه میتوانم با كسی بحث كنم، كه بر اساس كتابی (قرآن) كه منكر آن هستم، و پیامبری كه به او ایمان ندارم، با من مناظره میكند؟
امام: اگر بر اساس گفتههای انجیل خودت، با تو بحث كنم قبول داری؟
جاثلیق: آیا میتوانم آنچه را انجیل گفته، و قبول نكنم؟ آری میپذیرم، هر چند به زیانم تمام شود.
امام: اكنون هر چه میخواهی بپرس تا جواب دهم؟
جاثلیق: شما درباره نبوت عیسی، و كتاب او چه میگوئید؟
امام: من آن عیسی را به پیامبری قبول دارم كه به نبوت محمد اعتراف كرده، و به ظهور او مژده داده، و منكر نبوت آن عیسی هستم كه اعتراف به نبوت محمد و كتاب او نكرده و مژده ظهور او را به امتش نداده.
جاثلیق: آیا برای پذیرفتن اخبار، و حكم كردن بر طبق آن، دو گواه مورد اطمینان لازم نیست؟
امام: چرا.
جاثلیق: شما از كجا میگوئید كه عیسی به نبوت محمد اعتراف كرده و به پیروانش مژده ظهور او را داده؟، بر اساس اعترافی كه همین الان كردید شما باید اثبات پیشگوئی عیسی از نبوت محمد، دو گواه غیر مسلمان كه مورد تأیید مسیحیها باشد بیاورید شما هم میتوانید عین همین تقاضائی را كه كردم، از ما بنمائید.
امام: منصفانه سخن گفتی، اگر گواهی شخصی عادل و مورد اطمینانی را كه پیش عیسی از دیگران مقدم بود، برنبوت محمد، اثبات كنم ، میپذیری؟
جاثلیق: مقصودت از آن شخص عادل كیست؟
امام: یوحنّای دیلمی.
جاثلیق: بهبه نام كسی را بردی كه محبوبترین افراد مسیح بوده.
امام: تو را سوگند میدهم، آیا در انجیل این هست كه یوحنا گفته: «مسیح ، از آئین محمد عربی مرا خبر داد، و به من مژده داد كه پس از او محمد میآید، و من هم این مژده را به حواریون دادم، و آنها به محمد ایمان آوردند»؟
جاثلیق: یوحنا به نبوت مردی، به خاندان و وصی او مژده داده ولی روشن نكرده چه موقعی ظهور میكند، و نام آنها را بیان نكرده.
امام: اگر كسی را بیاورم كه نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل بخواند به او ایمان میآوری؟
جاثلیق: آری، ایمان محكم.
امام رو به نسطاس رومی كرد، و فرمود: سفر سوم انجیل را چگونه حفظی؟
نسطاس: كاملاًً آن را از بر دارم.
باز امام رو به «رأس الجالوت» كرد، وفرمود: تو نمیتوانی انجیل را بخوانی؟
ـ : چرا میتوانم.
امام: سفر سوم را بیاور، و گوش كن تا من بخوانم، اگر به جایی رسیدم كه از محمد و خاندان و پیروانش یاد شده بود، شما همگی گواهی دهید، و گرنه هیچ.
امام در برابر انبوه دانشمندان، سفر سوم انجیل را از بَر میخواند تا رسید به نام پیامبر، در اینجا كمی مكث كرد، و رو نمود به دانشمند مسیحی و فرمود: ای نصرانی تو را به حق مسیح و مادرش سوگند، فهمیدی كه من عالم به انجیل هستم؟
جاثلیق: آری.
سپس امام نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل قرائت نمود[4] و بعد جاثلیق فرمود: چه پاسخی داری؟، «یا باید بگوئی آن چه خواندم انجیل نیست، یا باید بگوئی انجیل دروغ است، اما احتمال اول كه بطلانش ثابت شد، بنابراین یا باید به نبوت محمد طبق اخبار انجیل اعتراف كنی، و یا كشتنت واجب میشود چون خدا و پیامبر و كتاب خود را منكر شدهای»؟
جاثلیق: آن چه وجودش در انجیل برایم ثابت و روشن شد انكار نمیكنم و به آن اعتراف دارم.
امام حاضران مجلس را بر اعتراف او گواه گرفت، سپس به او گفت هر چه میخواهی بپرس.
جاثلیق: حواریین عیسی، و اولین دانشمندان انجیل چند نفر بودند؟
امام: حواریین عیسی، دوازده نفر بودند و از همه بهتر و داناتر ـ الوقاـ بود.
و اما دانشمندان نصاری سه نفر بودند:
یوحنای اكبر كه در ـ1ج[5] ـ بود، و یوحنا در ـ قرقیسا[6] ـ و یوحنای دیلمی در ـ زجار[7]ـ و نزد همین یوحنا از پیامبر اسلام و خاندان و پیروانش یاد شده بود، و او همان كسی است به امت عیسی، و بنیاسرئیل مژده ظهور پیامبر اسلام را داده است.
سپس به او فرمود: به خدا سوگند ما به آن عیسی كه ایمان به محمد آورد ایمان داریم، و تنها عیبی كه عیسای شما داشت این است كه او مردی ضعیف و ناتوان بود و روزه كم میگرفت، و نماز كم میخواند.
جاثلیق با ناراحتی گفت: علم خود را تباه كردی، و ناتوانی خود را از نظر علمی آشكار نمودی، پیش از این سخن، من فكر میكردم كه شما داناترین مسلمان هستی.
امام: برای چه؟
جاثلیق: چون عیسی را مردی ناتوان و كم نماز و روزه معرفی نمودی، درصورتیكه او هیچ روزی را افطار نكرد، و هیچ شبی را نخوابید، همه روزها روزه، و همه شبها مشغول عبادت بود؟
امام: بنابراین او «كه خود خدا است» برای كه ، آن همه روزه میگرفت و نماز میخواند؟
جاثلیق: در پاسخ فروماند.
امام: اكنون من، سئوالی از تو میكنم؟
جاثلیق: بفرمائید، اگر بتوانم پاسخ میدهم؟
امام: چرا نمیپذیری كه عیسی، مردهها را بفرمان خداوند عزوجل زنده میكرد؟
جاثلیق: چون كسی كه مردهها را زنده نموده، و كور و پیس را شفا داده، او خود (پروردگار) است، و سزاوار پرستش.
امام: پیامبران دیگری هم مانند ـ یسع ـ و ـ حزقیل ـ كارهای عیسی را انجام دادهاند پس چرا كسی آنها را به عنوان خدائی نپرستید؟ و همچنین پیامبر، كارهائی مانند عیسی انجام داد ولی ما قائل به خدائی او نشدیم... اگر بنا باشد كه هر كس مرده را زنده كرد و یا كور و پیس را شفا داد، خدا باشی، سپس همه اینها را خدا حساب كن؟[8]
جاثلیق: سخن شما صحیح است، و جز ـ الله ـ خدای دیگری وجود ندارد. در اینجا امام رو به بزرگترین دانشمندان یهودی كرد، و فرمود: توجه كن، تو را به آیات دهگانه ایكه بر موسی نازل شد سوگند، آیا خبر ظهور محمد و امتش را در تورات با این عبارت، یافتهای:
«هنگامی كه آخرین امت، پیروان شتر سوار بیابند، خدا را با جدیت تسبیح میگویند، تسبیحی جدید در كنیسههای نو ظهور، در آن وقت بنیاسرائیل باید به آنها پناهنده شوند، و به حكومت آنها تن در دهند تا آرامش یابند، زیرا در دست آنان شمشیرهائی است كه در نقاط مختلف زمین ازتمام ملتهای كافر انتقام ـ مظلومین ـ را میگیردند».
آیا همینطور در تورات نوشته نشده است؟
دانشمند: چرا همینطور است.
امام رو به جاثلیق كرد و فرمود: علم تو نسبت به كتاب (شعیا) چگونه است؟
جاثلیق: حرف به حرف آن را میدانم.
امام: هر دو دانشمند را مخاطب قرار داده فرمود: این مطلب كه میخوانم ببینید از كتاب (شعیا) است یا نه: «من در خواب دیدم صورت كسی را كه سوار بر دراز گوش، و پوششهائی از نور او را فرا گرفته بود، و دیدم كسی را كه سوار بر شتر، و همانند ماه میدرخشید»؟ هردو گفتند كه (شعیا) چنین مطلبی را گفته است.
امام: روبه نصرانی كرد: و فرمود آیا این مطلب در انجیل هست كه عیسی گفته:
«من به سوی پروردگار شما، و خویش میروم و (پارقلیطا)[1]خواهد آمد و او همان كسی است كه حقانیت مرا تصدیق میكند، همان طور كه من به حقانیت او گواهی دادم، و اوهمان كسی است كه همه چیز را برای شما تفسیر میكند و او همان كسی است كه از رسوائیهای امتهای گذشته پرده برمیدارد و او همان كسی است كه ستون كفر را میشكند»؟
جاثلیق: از انجیل چیزی نقل نكردی مگر اینكه ما به آن معترفیم.
امام: آنچه گفتم در انجیل هست؟
جاثلیق : آری.
امام: ببینم، انجیل اول را وقتی كه از دست دادید، نزد كه آن را یافتید؟ و انجیل موجود را چه كسی برای شما آورد؟
جاثلیق: ما بیش از یك روز انجیل را گم نكردیم، تا اینكه به وسیله (یوحنا) و (متی) تازه و نو بدست ما رسید.
امام: چقدر شناخت تو نسبت به... انجیل و دانشمندان آن ناقص است؟ اگر چنین بود كه تو میگوئی معنی نداشت كه شما درباره انجیل دچار آن همه اختلاف شوید... وقتی كه انجیل اول مفقود شد، نصارا نزد دانشمندان جمع شدند و گفتند كه عیسی بن مریم كشته شد، و انجیل مفقود گردید، و شما دانشمند هستید، نزد شما چیست؟
(الوقا) و (مرقابوس) با آنها گفتند كه انجیل در سینه ما است، وما آن را در روزهای شنبه، بخش بخش، برای شما بیان میكنیم، از این جهت اندوهناك نباشید، و كنیسها نكنید، كه ما «به ترتیبی كه گفته شد آن را برای شما میخوانیم» تا تمام آن را جمع كنیم.
پس از این مذاكرات (الوقا) و (یوحنا) و (مرقابوس) و (متی) نشستند و انجیل فعلی را بوجود آوردند، و این چهار نفر شاگردهای شاگردان عیسی بودند، فهمیدی؟[2]
جاثلیق : این مطلب را تا كنون نمیدانستم و اكنون فهمیدم، و پایه شناخت شما نسبت به انجیل برایم معلوم گردید، و چیزهائی شنیدم كه قلبم به حق بودن آنها گواهی میدهد، و بینشم فزونی یافت.
امام: گواهی این چهار نفر نزد تو چگونه است؟
جاثلیق: گواهی آنها نافذ است، اینان دانشمندان انجیلند، و به هر چه گواهی دهند حق است.
امام: رو به اهل مجلس كرد و فرمود: گواه باشید بر او، گفتند: گواهیم، سپس به جاثلیق فرمود: سوگند به پسر، و مادرش، میدانی كه: (متی) گفته: مسیح فرزند داود فرزند ابراهیم فرزند اسحاق فرزند یعقوب فرزند یهودا، فرزند حضرون، است؟ و (مرقابوس) درباره نسب عیسی گفته: او كلمه خدا است كه خداوند او را در كالبد آدمی قرار داده و انسان گردیده. و (الوقا) گفته كه عیسی بن مریم و مادرش دو نفر انسان بودند از گوشت و خون كه روح القدس در آنها داخل شده. سپس تو میگوئی ازگواهی عیسی بر خویش این است: «به حق به شما میگویم ای گروه حواریین، به آسمان بالا نمیرود مگر آنكه از آسمان پائین آمده، مگر سوار شونده برشتر، خاتم پیامبران كه به آسمان میرود و پائین میآید» چه میگوئی درباره این سخن؟
جاثلیق: این سخن عیسی است، منكر نیستم.
امام: در مورد گواهی الوقا، و مرقابوس، و متی درباره نسب عیسی چه نظری داری؟
جاثلیق: آنها بر عیسی دروغ بستهاند.
امام: مردم! هم اكنون این دانشمند آنها را ستایش نكرد، و گواهی داد كه آنها از دانشمندان انجیلاند و گفته آنها حق است؟
جاثلیق: ای دانشمند مسلمان، دوست دارم كه مرا در مورد اینان عفو فرمائی؟
امام: بسیار خوب هر چه میخواهی بپرس.
جاثلیق: دیگری از شما سئوال كند، نه، سوگند كه در دانشمندان مسلمان مانند تو نیست.
******************************* ادامه دارد *****************************************
تنظیم گروه حوزه علمیه
منبع سایت اندیشه
پاورقی
[1] . فرزند هارون، از خلفای بنیالعباس، متوفی 218 هجری در سن 48 سالگی، مدت خلافتش بیستسال و پنج ماه و چند روز (دائره المعارف فرید وجدی).
[2] .طبق گفته دانشمند معروف، راغب در مفردات، صائبین جمعیتی از پیروان نوح بودهاند، و اقوال دیگری هم در تفسیر این كلمه هست (مراجعه كنید به تفسیر نمونه ج1 ص 197).
[3] . این كلمه فارسی است و به معنای: بزرگان هند، و به قولی دانشمندان آنها، خدمتگذاران آتش در آئین مجوس (المنجد).
[4] . برای آشنا شدن كامل با پیشگوئیهای انجیل از نبوت پیامبر اسلام به كتاب (انیس الاعلام جلد 5) نوشته یكی از دانشمندان مسیحی كه مسلمان شده، مراجعه فرمائید.
[5]. نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی میكردهاند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
[6] . نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی میكردهاند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
[7] . نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی میكردهاند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
[8] . این قسمت خیلی مفصل بود و تلخیص شد.
مناظره امام رضا(ع) با علماي مسيحي
شنیدهاید كه مأمون [1]شیوه مبارزه با رهبران شیعه را تغییر داد. پدر و خاندان جنایتكارش، امامان شیعه و مسلمانان آگاه و با تعهد را تحت سختترین شرائط قرار داده بودند، و با انواع شكنجهها از بین میبردند واكنش طبیعی این سختگیریها، جامعه اسلامی را آماده انفجار كرده بود.
مأمون كه در میان خلفاء عباسی مردی دانشمند و سیاستمدار بود، تاكتیك مبارزه با انقلابیون را تغییر داد، و تصمیم گرفت با دعوت كردن امام رضا ـ علیهالسّلام ـ به مركز، و راه دادن او به دستگاه خلافت، امام را در ذهن توده مردم بیاعتبار نماید، و موضعگیری امام و پیروان او را در برابر حكومت وقت، تباه سازد. امام كه كاملاً از نقشه خطرناك او آگاه بود، با ابتكار خاصی تمام نقشههای او را نقش بر آب ساخت، و برخلاف آنچه مأمون پیش بینی میكرد روز به روز بر محبوبیت امام در جامعه، و گرایش توده مسلمانان و غیر مسلمانان به او افزوده میشد.
روزی مأمون به نظزش رسید كه بزرگترین داشمندان مختلف آن عصر را به طوس دعوت كند و مجلسی تشكیل دهد كه آنها با امام رضا ـ علیهالسّلام ـ بحث كنند، شاید از این راه بتواند از شكوه علمی امام بكاهد. شخصی به نام نوفلی میگوید: روزی خدمت امام بودم و با او مشغول صحبت بودیم كه یاسر سرپرست كارهای امام، وارد اطاق شد و پیام مأمون را خدمت امام عرض كرد كه: دانشمندان مختلف ادیان و مكتبهای گوناگون از تمام ملتها پیش من آمدهاند، اگر صلاح میدانید با آنها گفتگو كنید، فردا اینجا تشریف بیاورید وگرنه مزاحم نمیشویم، و اگر هم مایل باشید ما خدمت برسیم؟
امام ـ علیهالسّلام ـ پاسخ داد كه بگو مقصودت را میدانم، و فردا به خواست خدا خودم خواهم آمد.
نوفلی میگوید: پس از اینكه یاسر بیرون رفت، امام رو به من كرد و گفت:... میدانی مقصود مأمون از این كار چیست؟
گفتم: فدایت شوم، مقصودش آزمایش شما است، ولی كار بیاساسی كرده،و بدكاری نموده است.
امام: چه كاری؟
نوفلی: اهل كلام و بدعت، برخلاف دانشمندان مسلمان هر چه بفرمائید، از شما مطالبه دلیل میكنند، مثلاً اگر بگوئید خدا یكی است میگویند یكی بودن او را اثبات كن، و و اگر بگوئید: محمد فرستاده خدا است، میگویند رسالت او را اثبات نما، پس از اینكه دلیل كافی هم برای آنها آورده شود، آنقدر مغالطه میكنند تا انسان نظریه خود را رها كند، و از این لحاظ این مجلس برای شما خطرناك است.
امام لبخندی زد و فرمود: میترسی كه من در پاسخ آنها بمانم؟
نوفلی: نه والله، بیم ندارم، و امیدوارم كه خداوند شما را بر آنها پیروزی دهد.
امام: میدانی مأمون كی از این كار خود پشیمان میشود؟
نوفلی: آری.
امام: آنوقت كه میبینید پیروان تورات را، با تورات، و پیروان انجیل را با انجیل، و پیروان زبور را، با زبور، و صابئین[2] را با لغت عبرانی، و هرابذه[3] را با لغت فارسی، و اهل روم را با زبان رومی و پیروان هر مكتب و هر نظریه را با زبان خودشان محكوم میكنم. وقتی كه همه آنها دست از نظریه خود برداشتند، و تسلیم نظریه من شدند، آن وقت مأمون میفهمد كه من باید رهبری جامعه را به عهده بگیرم نه او، و از كار خود پشیمان میشود.
صبح شد و طبق قرار داد، امام در آن مجلس فوق العاده مهم حضور یافت... مأمون رو به (جاثلیق) ریاست دانشمندان مسیحی كرد و امام را به او معرفی نمود و از او خواست كه با امام مناظره كند و ضمناً انصاف را در بحث از دست ندهد.
جاثلیق: من چگونه میتوانم با كسی بحث كنم، كه بر اساس كتابی (قرآن) كه منكر آن هستم، و پیامبری كه به او ایمان ندارم، با من مناظره میكند؟
امام: اگر بر اساس گفتههای انجیل خودت، با تو بحث كنم قبول داری؟
جاثلیق: آیا میتوانم آنچه را انجیل گفته، و قبول نكنم؟ آری میپذیرم، هر چند به زیانم تمام شود.
امام: اكنون هر چه میخواهی بپرس تا جواب دهم؟
جاثلیق: شما درباره نبوت عیسی، و كتاب او چه میگوئید؟
امام: من آن عیسی را به پیامبری قبول دارم كه به نبوت محمد اعتراف كرده، و به ظهور او مژده داده، و منكر نبوت آن عیسی هستم كه اعتراف به نبوت محمد و كتاب او نكرده و مژده ظهور او را به امتش نداده.
جاثلیق: آیا برای پذیرفتن اخبار، و حكم كردن بر طبق آن، دو گواه مورد اطمینان لازم نیست؟
امام: چرا.
جاثلیق: شما از كجا میگوئید كه عیسی به نبوت محمد اعتراف كرده و به پیروانش مژده ظهور او را داده؟، بر اساس اعترافی كه همین الان كردید شما باید اثبات پیشگوئی عیسی از نبوت محمد، دو گواه غیر مسلمان كه مورد تأیید مسیحیها باشد بیاورید شما هم میتوانید عین همین تقاضائی را كه كردم، از ما بنمائید.
امام: منصفانه سخن گفتی، اگر گواهی شخصی عادل و مورد اطمینانی را كه پیش عیسی از دیگران مقدم بود، برنبوت محمد، اثبات كنم ، میپذیری؟
جاثلیق: مقصودت از آن شخص عادل كیست؟
امام: یوحنّای دیلمی.
جاثلیق: بهبه نام كسی را بردی كه محبوبترین افراد مسیح بوده.
امام: تو را سوگند میدهم، آیا در انجیل این هست كه یوحنا گفته: «مسیح ، از آئین محمد عربی مرا خبر داد، و به من مژده داد كه پس از او محمد میآید، و من هم این مژده را به حواریون دادم، و آنها به محمد ایمان آوردند»؟
جاثلیق: یوحنا به نبوت مردی، به خاندان و وصی او مژده داده ولی روشن نكرده چه موقعی ظهور میكند، و نام آنها را بیان نكرده.
امام: اگر كسی را بیاورم كه نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل بخواند به او ایمان میآوری؟
جاثلیق: آری، ایمان محكم.
امام رو به نسطاس رومی كرد، و فرمود: سفر سوم انجیل را چگونه حفظی؟
نسطاس: كاملاًً آن را از بر دارم.
باز امام رو به «رأس الجالوت» كرد، وفرمود: تو نمیتوانی انجیل را بخوانی؟
ـ : چرا میتوانم.
امام: سفر سوم را بیاور، و گوش كن تا من بخوانم، اگر به جایی رسیدم كه از محمد و خاندان و پیروانش یاد شده بود، شما همگی گواهی دهید، و گرنه هیچ.
امام در برابر انبوه دانشمندان، سفر سوم انجیل را از بَر میخواند تا رسید به نام پیامبر، در اینجا كمی مكث كرد، و رو نمود به دانشمند مسیحی و فرمود: ای نصرانی تو را به حق مسیح و مادرش سوگند، فهمیدی كه من عالم به انجیل هستم؟
جاثلیق: آری.
سپس امام نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل قرائت نمود[4] و بعد جاثلیق فرمود: چه پاسخی داری؟، «یا باید بگوئی آن چه خواندم انجیل نیست، یا باید بگوئی انجیل دروغ است، اما احتمال اول كه بطلانش ثابت شد، بنابراین یا باید به نبوت محمد طبق اخبار انجیل اعتراف كنی، و یا كشتنت واجب میشود چون خدا و پیامبر و كتاب خود را منكر شدهای»؟
جاثلیق: آن چه وجودش در انجیل برایم ثابت و روشن شد انكار نمیكنم و به آن اعتراف دارم.
امام حاضران مجلس را بر اعتراف او گواه گرفت، سپس به او گفت هر چه میخواهی بپرس.
جاثلیق: حواریین عیسی، و اولین دانشمندان انجیل چند نفر بودند؟
امام: حواریین عیسی، دوازده نفر بودند و از همه بهتر و داناتر ـ الوقاـ بود.
و اما دانشمندان نصاری سه نفر بودند:
یوحنای اكبر كه در ـ1ج[5] ـ بود، و یوحنا در ـ قرقیسا[6] ـ و یوحنای دیلمی در ـ زجار[7]ـ و نزد همین یوحنا از پیامبر اسلام و خاندان و پیروانش یاد شده بود، و او همان كسی است به امت عیسی، و بنیاسرئیل مژده ظهور پیامبر اسلام را داده است.
سپس به او فرمود: به خدا سوگند ما به آن عیسی كه ایمان به محمد آورد ایمان داریم، و تنها عیبی كه عیسای شما داشت این است كه او مردی ضعیف و ناتوان بود و روزه كم میگرفت، و نماز كم میخواند.
جاثلیق با ناراحتی گفت: علم خود را تباه كردی، و ناتوانی خود را از نظر علمی آشكار نمودی، پیش از این سخن، من فكر میكردم كه شما داناترین مسلمان هستی.
امام: برای چه؟
جاثلیق: چون عیسی را مردی ناتوان و كم نماز و روزه معرفی نمودی، درصورتیكه او هیچ روزی را افطار نكرد، و هیچ شبی را نخوابید، همه روزها روزه، و همه شبها مشغول عبادت بود؟
امام: بنابراین او «كه خود خدا است» برای كه ، آن همه روزه میگرفت و نماز میخواند؟
جاثلیق: در پاسخ فروماند.
امام: اكنون من، سئوالی از تو میكنم؟
جاثلیق: بفرمائید، اگر بتوانم پاسخ میدهم؟
امام: چرا نمیپذیری كه عیسی، مردهها را بفرمان خداوند عزوجل زنده میكرد؟
جاثلیق: چون كسی كه مردهها را زنده نموده، و كور و پیس را شفا داده، او خود (پروردگار) است، و سزاوار پرستش.
امام: پیامبران دیگری هم مانند ـ یسع ـ و ـ حزقیل ـ كارهای عیسی را انجام دادهاند پس چرا كسی آنها را به عنوان خدائی نپرستید؟ و همچنین پیامبر، كارهائی مانند عیسی انجام داد ولی ما قائل به خدائی او نشدیم... اگر بنا باشد كه هر كس مرده را زنده كرد و یا كور و پیس را شفا داد، خدا باشی، سپس همه اینها را خدا حساب كن؟[8]
جاثلیق: سخن شما صحیح است، و جز ـ الله ـ خدای دیگری وجود ندارد. در اینجا امام رو به بزرگترین دانشمندان یهودی كرد، و فرمود: توجه كن، تو را به آیات دهگانه ایكه بر موسی نازل شد سوگند، آیا خبر ظهور محمد و امتش را در تورات با این عبارت، یافتهای:
«هنگامی كه آخرین امت، پیروان شتر سوار بیابند، خدا را با جدیت تسبیح میگویند، تسبیحی جدید در كنیسههای نو ظهور، در آن وقت بنیاسرائیل باید به آنها پناهنده شوند، و به حكومت آنها تن در دهند تا آرامش یابند، زیرا در دست آنان شمشیرهائی است كه در نقاط مختلف زمین ازتمام ملتهای كافر انتقام ـ مظلومین ـ را میگیردند».
آیا همینطور در تورات نوشته نشده است؟
دانشمند: چرا همینطور است.
امام رو به جاثلیق كرد و فرمود: علم تو نسبت به كتاب (شعیا) چگونه است؟
جاثلیق: حرف به حرف آن را میدانم.
امام: هر دو دانشمند را مخاطب قرار داده فرمود: این مطلب كه میخوانم ببینید از كتاب (شعیا) است یا نه: «من در خواب دیدم صورت كسی را كه سوار بر دراز گوش، و پوششهائی از نور او را فرا گرفته بود، و دیدم كسی را كه سوار بر شتر، و همانند ماه میدرخشید»؟ هردو گفتند كه (شعیا) چنین مطلبی را گفته است.
امام: روبه نصرانی كرد: و فرمود آیا این مطلب در انجیل هست كه عیسی گفته:
«من به سوی پروردگار شما، و خویش میروم و (پارقلیطا)[1]خواهد آمد و او همان كسی است كه حقانیت مرا تصدیق میكند، همان طور كه من به حقانیت او گواهی دادم، و اوهمان كسی است كه همه چیز را برای شما تفسیر میكند و او همان كسی است كه از رسوائیهای امتهای گذشته پرده برمیدارد و او همان كسی است كه ستون كفر را میشكند»؟
جاثلیق: از انجیل چیزی نقل نكردی مگر اینكه ما به آن معترفیم.
امام: آنچه گفتم در انجیل هست؟
جاثلیق : آری.
امام: ببینم، انجیل اول را وقتی كه از دست دادید، نزد كه آن را یافتید؟ و انجیل موجود را چه كسی برای شما آورد؟
جاثلیق: ما بیش از یك روز انجیل را گم نكردیم، تا اینكه به وسیله (یوحنا) و (متی) تازه و نو بدست ما رسید.
امام: چقدر شناخت تو نسبت به... انجیل و دانشمندان آن ناقص است؟ اگر چنین بود كه تو میگوئی معنی نداشت كه شما درباره انجیل دچار آن همه اختلاف شوید... وقتی كه انجیل اول مفقود شد، نصارا نزد دانشمندان جمع شدند و گفتند كه عیسی بن مریم كشته شد، و انجیل مفقود گردید، و شما دانشمند هستید، نزد شما چیست؟
(الوقا) و (مرقابوس) با آنها گفتند كه انجیل در سینه ما است، وما آن را در روزهای شنبه، بخش بخش، برای شما بیان میكنیم، از این جهت اندوهناك نباشید، و كنیسها نكنید، كه ما «به ترتیبی كه گفته شد آن را برای شما میخوانیم» تا تمام آن را جمع كنیم.
پس از این مذاكرات (الوقا) و (یوحنا) و (مرقابوس) و (متی) نشستند و انجیل فعلی را بوجود آوردند، و این چهار نفر شاگردهای شاگردان عیسی بودند، فهمیدی؟[2]
جاثلیق : این مطلب را تا كنون نمیدانستم و اكنون فهمیدم، و پایه شناخت شما نسبت به انجیل برایم معلوم گردید، و چیزهائی شنیدم كه قلبم به حق بودن آنها گواهی میدهد، و بینشم فزونی یافت.
امام: گواهی این چهار نفر نزد تو چگونه است؟
جاثلیق: گواهی آنها نافذ است، اینان دانشمندان انجیلند، و به هر چه گواهی دهند حق است.
امام: رو به اهل مجلس كرد و فرمود: گواه باشید بر او، گفتند: گواهیم، سپس به جاثلیق فرمود: سوگند به پسر، و مادرش، میدانی كه: (متی) گفته: مسیح فرزند داود فرزند ابراهیم فرزند اسحاق فرزند یعقوب فرزند یهودا، فرزند حضرون، است؟ و (مرقابوس) درباره نسب عیسی گفته: او كلمه خدا است كه خداوند او را در كالبد آدمی قرار داده و انسان گردیده. و (الوقا) گفته كه عیسی بن مریم و مادرش دو نفر انسان بودند از گوشت و خون كه روح القدس در آنها داخل شده. سپس تو میگوئی ازگواهی عیسی بر خویش این است: «به حق به شما میگویم ای گروه حواریین، به آسمان بالا نمیرود مگر آنكه از آسمان پائین آمده، مگر سوار شونده برشتر، خاتم پیامبران كه به آسمان میرود و پائین میآید» چه میگوئی درباره این سخن؟
جاثلیق: این سخن عیسی است، منكر نیستم.
امام: در مورد گواهی الوقا، و مرقابوس، و متی درباره نسب عیسی چه نظری داری؟
جاثلیق: آنها بر عیسی دروغ بستهاند.
امام: مردم! هم اكنون این دانشمند آنها را ستایش نكرد، و گواهی داد كه آنها از دانشمندان انجیلاند و گفته آنها حق است؟
جاثلیق: ای دانشمند مسلمان، دوست دارم كه مرا در مورد اینان عفو فرمائی؟
امام: بسیار خوب هر چه میخواهی بپرس.
جاثلیق: دیگری از شما سئوال كند، نه، سوگند كه در دانشمندان مسلمان مانند تو نیست.
******************************* ادامه دارد *****************************************
تنظیم گروه حوزه علمیه
منبع سایت اندیشه
پاورقی
[1] . فرزند هارون، از خلفای بنیالعباس، متوفی 218 هجری در سن 48 سالگی، مدت خلافتش بیستسال و پنج ماه و چند روز (دائره المعارف فرید وجدی).
[2] .طبق گفته دانشمند معروف، راغب در مفردات، صائبین جمعیتی از پیروان نوح بودهاند، و اقوال دیگری هم در تفسیر این كلمه هست (مراجعه كنید به تفسیر نمونه ج1 ص 197).
[3] . این كلمه فارسی است و به معنای: بزرگان هند، و به قولی دانشمندان آنها، خدمتگذاران آتش در آئین مجوس (المنجد).
[4] . برای آشنا شدن كامل با پیشگوئیهای انجیل از نبوت پیامبر اسلام به كتاب (انیس الاعلام جلد 5) نوشته یكی از دانشمندان مسیحی كه مسلمان شده، مراجعه فرمائید.
[5]. نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی میكردهاند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
[6] . نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی میكردهاند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
[7] . نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی میكردهاند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
[8] . این قسمت خیلی مفصل بود و تلخیص شد.