مژگان
08-30-2010, 03:26 PM
150 سال پس از انتشار کتاب «منشاء انواع» چارلز داروین، هنوز تاثیرات نظریه تکامل او بر علوم و جامعه طنینانداز است. با وجودی که داروین در ابتدا بر درک گوناگونی موجودات مختلف در جهان تمرکز داشت امّا سرانجام به این باور رسید که تاثیر نظریه او از زیستشناسی فراتر میرود.
بررسی آثار منتشر شده داروین آشکار میسازد که او علاقه عمیقی به روانشناسی داشته است. این علاقهمندی در بسیاری از یادداشتهای منتشر نشدهاش هم به چشم میخورد. برای مثال، یادداشتهای «m» و «n» که هر دو در 1838 نوشته شدهاند، حاوی مطالب جامعی از افکار داروین درباره «ماوراء طبیعت» (یعنی روانشناسی) است. در آن زمان، روانشناسی تازه داشت به عنوان حوزه جداگانهای از فلسفه پدیدار میگشت.
نظریه تکامل طبیعت انسان
داروین با شناختی که از فلسفه کلاسیک داشت، در صدد یکپارچهسازی نظریه تکامل خود با اعتقادات ماوراء طبیعه قدیمی بود. او با به کار بستن تعدادی از روشهای تطبیقی، سعی در کشف عناصر تکاملی رفتار انسان داشت.
او ابتدا به مطالعه گیاهان پرداخت تا وفقپذیریهای ساده رفتاری آنها را کشف کند. سپس حدس زد که جلوه هیجانی (احساسی) و اخلاقیات هر دو محصول تکامل هستند و به مطالعه توارث الگوهای دستخط پرداخت تا ارتباط بین ژنها و رفتار را کشف کند.
داروین در کتاب معروف «منشاء انواع» چنین نوشته است: «در آینده دور، حوزههای باز برای پژوهشهای مهمتر قابل رویت است. روانشناسی بر پایه بنیاد تازهای شکل خواهد گرفت که نشانگر نقش تکامل در به دست آوردن ظرفیت و توانایی ذهنی خواهد بود. نوری بر منشاء پیدایش انسان و تاریخچهاش افکنده خواهد شد.»
رشته روانشناسی تکاملی
امروز رشته روانشناسی تکاملی به عنوان یکی از شاخههای روانشناسی بر همان سوالاتی تمرکز دارد که داروین در یادداشتهای 150 سال پیشش مطرح نموده است. روانشناسی تکاملی از اصول و نظریههای زیستشناسی تکاملی به عنوان ابزاری برای کشف ساختار و عملکرد ذهن انسان استفاده میکند.
لیف کنر، روانشناس نروژی، در مقاله «بازبینی طبیعت انسان» در سال 2002، روانشناسی تکاملی را چنین تعریف میکند: «ترکیبی از نظریههای مدرن تکاملی، مطالعات رفتار انسان بر پایه (الهام گرفته از) نظریه تکامل، و روانشناسی شناختی که در آرزوی این است که نخستین الگوی واقعی متحد کننده نظریههای مختلف روانشناسی گردد.»
پیشتازان این رشته لدا کاسمیدس و جان توبای هستند. آنها روانشناسی تکاملی را به عنوان «رویکردی» به روانشناسی انسان بر پایه دانش شناخته شده زیستشناسی میدانند. آنها میگویند که مغز انسان به صورت یک سیستم عمل میکند، شبیه به نحوه عمل یک رایانه. و عقیده دارند که مدارهای این سیستم، برای حل مسائلی که انسانهای پیشین با آن روبرو بودند، از طریق تکامل انتخاب شدهاند. کاسمیدس و توبای توضیح دادهاند که محیطهایی که تکامل مغز را شکل دادهاند کاملاً از محیطی که مغز در حال حاضر در آن عمل میکند، متفاوت بودهاند.
چگونه نظریههای داروین به جنبش روانشناسی تکاملی انجامید
چگونه تفکرات اولیه چارلز داروین در قرن نوزدهم به رشته روانشناسی تکاملی مدرن تبدیل شد؟ روانشناسی تکاملی خودش نیز محصول تکامل تدریجی ایدهها بوده است. پس از داروین، ایدههای تازه و اصلاحاتی بر نظریه تکامل مطرح گشت و در دهه 1960، زیستشناسان شروع به استفاده از نظریه تکامل برای توضیح برخی عناصر متناقض رفتار انسان کردند.
با انتشار کتاب «زیستشناسی اجتماعی» ادوارد ویلسون در سال 1975، توضیحات تکاملی رفتار حیوان و انسان مورد توجه بیشتری قرار گرفت. از آن زمان تا کنون، تعدادی از روانشناسان نظریه ویلسون را در روانشناسی امروزی به کار گرفتهاند و روانشناسی تکاملی مدرن را به وجود آوردهاند.
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روانیار
بررسی آثار منتشر شده داروین آشکار میسازد که او علاقه عمیقی به روانشناسی داشته است. این علاقهمندی در بسیاری از یادداشتهای منتشر نشدهاش هم به چشم میخورد. برای مثال، یادداشتهای «m» و «n» که هر دو در 1838 نوشته شدهاند، حاوی مطالب جامعی از افکار داروین درباره «ماوراء طبیعت» (یعنی روانشناسی) است. در آن زمان، روانشناسی تازه داشت به عنوان حوزه جداگانهای از فلسفه پدیدار میگشت.
نظریه تکامل طبیعت انسان
داروین با شناختی که از فلسفه کلاسیک داشت، در صدد یکپارچهسازی نظریه تکامل خود با اعتقادات ماوراء طبیعه قدیمی بود. او با به کار بستن تعدادی از روشهای تطبیقی، سعی در کشف عناصر تکاملی رفتار انسان داشت.
او ابتدا به مطالعه گیاهان پرداخت تا وفقپذیریهای ساده رفتاری آنها را کشف کند. سپس حدس زد که جلوه هیجانی (احساسی) و اخلاقیات هر دو محصول تکامل هستند و به مطالعه توارث الگوهای دستخط پرداخت تا ارتباط بین ژنها و رفتار را کشف کند.
داروین در کتاب معروف «منشاء انواع» چنین نوشته است: «در آینده دور، حوزههای باز برای پژوهشهای مهمتر قابل رویت است. روانشناسی بر پایه بنیاد تازهای شکل خواهد گرفت که نشانگر نقش تکامل در به دست آوردن ظرفیت و توانایی ذهنی خواهد بود. نوری بر منشاء پیدایش انسان و تاریخچهاش افکنده خواهد شد.»
رشته روانشناسی تکاملی
امروز رشته روانشناسی تکاملی به عنوان یکی از شاخههای روانشناسی بر همان سوالاتی تمرکز دارد که داروین در یادداشتهای 150 سال پیشش مطرح نموده است. روانشناسی تکاملی از اصول و نظریههای زیستشناسی تکاملی به عنوان ابزاری برای کشف ساختار و عملکرد ذهن انسان استفاده میکند.
لیف کنر، روانشناس نروژی، در مقاله «بازبینی طبیعت انسان» در سال 2002، روانشناسی تکاملی را چنین تعریف میکند: «ترکیبی از نظریههای مدرن تکاملی، مطالعات رفتار انسان بر پایه (الهام گرفته از) نظریه تکامل، و روانشناسی شناختی که در آرزوی این است که نخستین الگوی واقعی متحد کننده نظریههای مختلف روانشناسی گردد.»
پیشتازان این رشته لدا کاسمیدس و جان توبای هستند. آنها روانشناسی تکاملی را به عنوان «رویکردی» به روانشناسی انسان بر پایه دانش شناخته شده زیستشناسی میدانند. آنها میگویند که مغز انسان به صورت یک سیستم عمل میکند، شبیه به نحوه عمل یک رایانه. و عقیده دارند که مدارهای این سیستم، برای حل مسائلی که انسانهای پیشین با آن روبرو بودند، از طریق تکامل انتخاب شدهاند. کاسمیدس و توبای توضیح دادهاند که محیطهایی که تکامل مغز را شکل دادهاند کاملاً از محیطی که مغز در حال حاضر در آن عمل میکند، متفاوت بودهاند.
چگونه نظریههای داروین به جنبش روانشناسی تکاملی انجامید
چگونه تفکرات اولیه چارلز داروین در قرن نوزدهم به رشته روانشناسی تکاملی مدرن تبدیل شد؟ روانشناسی تکاملی خودش نیز محصول تکامل تدریجی ایدهها بوده است. پس از داروین، ایدههای تازه و اصلاحاتی بر نظریه تکامل مطرح گشت و در دهه 1960، زیستشناسان شروع به استفاده از نظریه تکامل برای توضیح برخی عناصر متناقض رفتار انسان کردند.
با انتشار کتاب «زیستشناسی اجتماعی» ادوارد ویلسون در سال 1975، توضیحات تکاملی رفتار حیوان و انسان مورد توجه بیشتری قرار گرفت. از آن زمان تا کنون، تعدادی از روانشناسان نظریه ویلسون را در روانشناسی امروزی به کار گرفتهاند و روانشناسی تکاملی مدرن را به وجود آوردهاند.
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روانیار