PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : به این میگن پشتکار(طاهره جوان)حتمابخون.



yamahdi
08-24-2010, 04:39 PM
گفتگو با يك زن معلول كارآفرين
خياطي با 3 انگشت
http://pnu-club.com/imported/2010/08/1074.jpg
قيچي بزرگ و تيز در 3 انگشت كوچك جا مي‌گيرد‌. انگشتان چروكيده، نشان از سوختگي وحشتناكي دارند‌. قيچي يك لحظه از دستان طاهره نمي‌افتد‌. پارچه‌هاي ساده، گلدار، حرير و ساتن زير قيچي برش مي‌خورند و در عرض چند ساعت به لباس‌هايي زيبا تبديل مي‌شوند‌.
مشتري‌ها هر كدام با كيسه‌اي پر از پارچه در نوبت نشسته‌اند‌. طاهره با آنها گاهي خوش و بشي هم مي‌كند و همچنان بدون متر و سانتي‌متر پارچه‌ها را برش مي‌زند‌. «طاهره جوان» شايد از معدود زناني باشد كه در عين معلوليت كار مي‌كند و براي عده‌اي كارآفريني كرده است‌. او كه بر اثر حادثه‌اي، دچار سوختگي شديد مي‌شود و چند انگشتش را هم از دست داده، همچنان به آينده اميدوار است و زندگي را دوست دارد‌. آنچه در پي مي‌آيد حاصل گفتگوي ما با اوست‌.

ابتدا كمي ‌از خودتان بگوييد.
طاهره جوان هستم، 49 سال دارم‌. حدود 35 سال است كه خياطي مي‌كنم و هم اكنون با اداره يك مزون در خدمت مردم هستم‌. دو دخترم يكي پزشك است و ديگري ليسانس طراحي دوخت دارد كه در كار مزون به من كمك مي‌كند.
شما دچار سوختگي شديد شده‌ايد‌. برايمان از آن حادثه تلخ بگوييد.
يكي از روزهايي كه فقط 12 سال داشتم از خواب بلند شدم‌. كتري چاي را برداشتم و آن را پر از آب كردم و به سمت اجاق گاز رفتم‌. كبريت را كشيدم و ديگر جز انفجار و آتش چيزي نديدم. 98 درصد سوختگي و 24 بار عمل جراحي مرا به اين شكل و شمايل درآورد كه مي‌بينيد‌. 3 سال در بيمارستان بستري شدم‌. يادم مي‌آيد درست يك سال شبانه‌روز فقط جيغ مي‌كشيدم تا اين‌كه كم‌كم زخم‌هايم التيام يافت و بهتر شدم.
شنيده‌ايم شما در بيمارستان با همسرتان آشنا شده‌ايد‌.
درست است‌. در بيمارستان با همسرم آشنا شدم كه او هم دچار 75 درصد سوختگي بود‌. وقتي از بيمارستان مرخص شدم 15 سال داشتم. او به خواستگاريم آمد و با هم ازدواج كرديم و به همراه او به يكي از روستاهاي اصفهان به نام «هسته» رفتيم‌. همان وقت تصميم گرفتم ظاهرم موجب گوشه‌گيري من نشود‌. همه از من مي‌ترسيدند، ولي در ميان مردم بودم و با همه مراوده مي‌كردم. با اين‌كه تا كلاس پنجم فقط درس خوانده بودم، ولي سعي كردم با فراگيري هنرهايي مثل گلدوزي، خياطي، قلاب بافي، تزريقات و نقاشي مفيد باشم‌.
در اصفهان و روستاي هسته، خانه‌اي داشتيم كه 6‌اتاق داشت و من 3 اتاق آن را به آموزشگاه اختصاص دادم و كم‌كم درهاي موفقيت با ياري خداوند روي من گشوده شد.
هميشه از خداي مهربان سپاسگزارم و با اين كه يك صورت سوخته دارم، اما در عوض يك هنرمند واقعي‌ام و مي‌توانم براي مردم كارآفريني كنم‌. خيلي از خانم‌ها را مي‌شناسم كه ظاهري زيبا دارند، تحصيلات دانشگاهي دارند، ولي عاطل و باطل هستند‌، ولي من مي‌خواستم كاري كنم كه نشان دهم هستم.
هيچ وقت براي هيچ كاري دير نيست‌. هر وقت در هر سن و در هر شرايطي بخواهيد شروع كنيد همان جا اول كار است
درآمدي كه از كارم درمي‌آورم برايم مهم نيست‌. چون من 35 سال كار كردم‌. درآمدي كه مي‌خواستم براي يك خانه و يك ماشين را دارم‌، ولي خوب اين خانم‌هايي كه اينجا كار مي‌كنند خيلي برايم مهم هستند‌. حقوق اين خياط‌ها بين 500 تا 700 هزار تومان در ماه است، يك خانم خياط در جامعه ما اصلاً چنين درآمدي ندارد‌.
شما فقط خياطي مي‌كنيد يا آموزش هم داريد؟
من سالي 3 ماه آموزشگاه داير مي‌كنم‌. چون خدا اين هنر را به من داده و من هم بايد به بندگان خدا كمك كنم‌. وقتي به بنده‌هاي خدا چيزي ياد مي‌دهم خدا راضي مي‌شود‌. من خانم‌هايي كه كمي‌ خياطي مي‌دانند را آموزش مي‌دهم‌. اگر نيازمند باشند براي آنها چرخ خياطي مي‌خرم، وقتي خوب دستشان راه افتاد يا برايشان مشتري مي‌فرستم يا خودم استخدامشان مي‌كنم‌. وقتي كه من با اين شرايط فيزيكي مي‌توانم كار كنم، چرا به اين خانم‌ها كمك نكنم؟ ما در اين مزون حداقل روزي 150 دست لباس مي‌دوزيم و خلاصه كار و بارمان به لطف خدا خوب است‌. البته گاهي از ساعت 8 صبح تا 11 شب كار مي‌كنيم.
شما چگونه بدون متر و اندازه، لباس مي‌دوزيد؟
من خيلي دوست داشتم كاري كنم كه با همه فرق داشته باشد‌. تصميم گرفتم هر لباسي را نيم‌ساعت تا يك ساعت بدوزم‌. آن هم با نازل‌ترين قيمت. براي من مهم اين است كه زندگي همكارانم خوب بچرخد. در حال حاضر 25 نفر در مزون من كار مي‌كنند و تعداد مشتريانمان هم خيلي زياد است‌. ما در اينجا از سانتي‌متر به هيچ وجه استفاده نمي‌كنيم، زيرا با ديدن افراد، سايزشان را مي‌شناسيم.
تا به حال شكست را هم تجربه كرده‌ايد؟
به اعتقاد من جاري بودن بهتر از راكد بودن است‌. هر شكست مي‌تواند سر آغازي بر يك پيروزي باشد.
شكست يك تجربه است‌. خب تجربه خيلي مهم است، آدم چگونه تجربه را به دست مي‌آورد؟ هر تجربه زمان نياز دارد‌. وقتي زمان مي‌گذرد در اين زمان امكان رخ‌داد شكست هم وجود دارد‌. وقتي من در كاري شكست مي‌خورم اين براي من تجربه مي‌شود و من مي‌توانم از راه ديگري وارد شوم، وقتي كه از راه ديگري وارد مي‌شوم‌ به اين اميد وارد مي‌شوم كه شكست نخورم‌ اگر هم دوباره شكست بخورم، چه اشكالي دارد؟ دوباره شروع مي‌كنم‌. من اين همه وقت دارم‌. حتي يك سال عمر آدم يك دنيا وقت است‌. اصلاً نمي‌توانم بگويم 35 سال كار كردم و خسته شدم‌. نه! فكر مي‌كنم تازه شروع كرده‌ام و خيلي كارها مي‌توانم انجام دهم‌. اگر يك‌ساعت وقت داشته باشم، با خودم مي‌گويم اين يك‌ساعت را چه كار كنم كه به مردم كمك كنم‌. من با اين‌كه ديابت دارم ولي اين باور را دارم كه هيچ وقت مريض نمي‌شوم‌. هيچ وقت نمي‌توانم بگويم چون من مريض هستم پس كم در سالن حضور داشته باشم‌. سعي مي‌كنم كارهاي بيشتر و جديدتر را انتخاب كنم‌ و هر وقت كه با موضوعي مواجه مي‌شوم از اول شروع كنم‌.
خانم جوان! شما درآمد خوبي داريد‌. هيچ وقت نخواسته‌ايد با انجام جراحي پلاستيك مشكل آثار سوختگي را برطرف كنيد؟
درست است، من درآمد خيلي خوبي دارم. خارج از كشور هم موقعيت‌هاي عالي پزشكي داشتم كه بروم و به ظاهر خودم برسم‌. با خودم گفتم «خُب براي چه؟ من چند ميليون خرج خودم كنم كه چه بشود؟ من درآمد و پولم را كمك مي‌كنم به كسي كه واقعاً احتياج دارد‌. من مي‌توانم هزينه‌اي را كه مي‌خواهم خرج خودم بكنم به 4 يا 5‌نفر تا از جوان‌ها بدهم تا چرخ زندگيشان بچرخد‌. من 50‌نفر بي‌سرپرست دارم كه خرج خانه‌شان را مي‌دهم‌ و ماهي 3 يا 4 جهيزيه براي رضاي خدا مي‌دهم.
من هيچ وقت فكر نكردم كه براي زيبا شدن بايد عمل كنم‌. من دست دارم، پا دارم‌. من الآن ابرو ندارم، خوب مداد مي‌كشم، چرا بايد خرج كنم تا مو بكارم؟ من همين‌جوري هم بسيار زيبا هستم‌. از خانم‌هايي كه مرتب به فكر تغيير قيافه و زيبايي خودشان هستند تعجب مي‌كنم‌. به نظر من هر چيز طبيعي‌اش زيباست.
شما براي تقويت روحيه‌تان چه كارهايي انجام مي‌دهيد؟
در زندگي هر كسي ناراحتي، دلسردي، غم و مشكلات هست‌. خوب در زندگي من هم بوده‌. من هيچ وقت در كارم كم نياوردم چون هر مشكل كاري را براحتي حل كردم‌. كار هيچ وقت من را خسته نمي‌كند‌. در خانواده هم اگر مشكلي بوده سعي كردم با روحيه‌اي شاداب و خيلي محكم و استوار با اين قضيه روبه‌رو شوم‌.
رابطه‌تان با همكارانتان چگونه است؟
اگر يك مشتري براي بار اول به مزون ما مراجعه كند، اصلاً نمي‌تواند تشخيص بدهد كه اينجا چه كسي مدير است‌. همه كارمندان من را مدير مي‌دانند و سراغ آنها مي‌روند‌. من اصلاً هيچ وقت نمي‌توانم قبول كنم كه من مدير كارمندانم هستم‌. هميشه سعي مي‌كنم از آنها درس بگيرم و هركاري دارم با آنها مشورت مي‌كنم‌. البته ناگفته نماند من مديري بسيار جدي هستم و معتقدم هر چيزي جاي خودش را دارد‌، البته من هيچ وقت زماني كه مشتري هست با كارمندانم برخورد بد نمي‌كنم‌. همين كه او را نگاه مي‌كنم او مي‌فهمد كه بايد چه كار انجام دهد‌.
و آخرين سخن با مخاطبان چارديواري؟
هيچ وقت براي هيچ كاري دير نيست‌. هر وقت در هر سن و در هر شرايطي بخواهيد شروع كنيد همان جا اول كار است‌. نااميدي هم دليل ندارد‌. براي من اصلاً درصد سوختگي‌ام مهم نيست‌. مهم خودم هستم‌. شايد من در مهماني‌ها لباسي بپوشم كه خانم‌ها من را نگاه كنند، مهم خود منم، مهم دل من است‌. من ناخن مصنوعي مي‌گذارم و در دستم انگشتر هم مي‌اندازم‌. من فكر مي‌كنم يك خانم خانه‌دار خيلي كارها مي‌تواند بكند كه مفيد باشد‌. آخر عاطل و باطل بودن تا كي؟ واقعا نمي‌خواهم كسي را ناراحت كنم، اما تا كي مي‌خواهيم جلوي آينه بايستيم و خودمان را ورانداز كنيم‌. زيبايي خوب است، اما همه چيز نيست‌. من فكر مي‌كنم كار، نشاط مي‌آورد‌. شما دقت كنيد، بيشتر خانم‌هايي كه از بيماري افسردگي رنج مي‌برند، چرا اين‌گونه هستند‌. بي‌هدفي و بيكاري موجب افسردگي مي‌شود‌. هميشه براي آغاز، وقت هست‌. باور نداريد همين امروز امتحان كنيد‌.

پريشاد احمدي




جام جم